رحیم معینی کرمانشاهی

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۸ توسط Rah (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | نام = رحیم معینی کرمانشاهی | تصویر...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رحیم معینی کرمانشاهی
معینی جع.JPG
معینی کرمانشاهی
زمینهٔ کاری شاعر، نویسنده، ترانه‌سرا، نقاش
زادروز ۱۵ بهمن ۱۳۰۱
کرمانشاه
مرگ ۲۶آبان ۱۳۹۴
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی کرمانشاه، تهران
جایگاه خاکسپاری گورستان بی‌بی سکینه کرج
در زمان حکومت محمدرضاشاه، جمهوری اسلامی
پیشه ریاست دفتر و بایگانی اداره خبرگزاری پارس و…
کتاب‌ها ای شمع‌ها بسوزید، فطرت، حافظ برخیز، خورشید شب، شاهکار
تخلص معینی
دلیل سرشناسی مجموعه‌ی اشعار و تصنیف‌های تصویری

رحیم معینی کرمانشاهی، (زاده ۱۵ بهمن ۱۳۰۱، کرمانشاه - درگذشته ۲۶ آبان ۱۳۹۴، تهران) نقاش، نویسنده، شاعر و ترانه‌سُرای معاصر ایران است. معینی کرمانشاهی در شهریور ۱۳۲۰، و هم‌زمان با اشغال نظامی ایران، فعالیت‌های سیاسی خود را آغاز کرد. او با نوشتن مقاله‌های تند و صریح، مخالفت‌های خود را با حکومت آشکار ساخت؛ از میان فعالیت‌های اصلی او انتشار نشریه انقلابی "سلحشوران غرب" بود. معینی کرمانشاهی با انتشار مقالاتی از دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن نفت حمایت و طرف‌داری می‌کرد که سرانجام دستگیر و زندانی شد؛ و به قلعه‌ی فلک‌الافلاک در خرم‌آباد تبعید گردید. پس از گذراندن تبعید به تهران عزیمت کرد؛ و به دستور دکتر حسین فاطمی معاون نخست وزیر وقت، در اداره کل انتشارات رادیو با سمت رئیس دفتر بایگانی خبرگزاری پارس به کار مشغول شد. شهرت و محبوبیت معینی کرمانشاهی بیشتر به‌خاطر سرودن ترانه‌های دلنشین و به‌ویژه ترانه‌های تصویری است. برخی از ترانه‌های معروف و ماندگار او عبارتند از: این همه آشفته‌حالی، افسانه عشق، سنگ خارا، رفتم که رفتم، کودکی و… نغمه‌خوان ترانه‌های معینی کرمانشاهی صداهای طراز اول و خوانندگان مشهوری نظیر بانو مرضیه، دلکش، حمیرا و داریوش اقبالی بودند. از آثار به‌جا مانده از استاد معینی کرمانشاهی می‌توان به: ای شمع‌ها بسوزید، حافظ برخیز، فطرت، خورشید شب و شاهکار اشاره کرد. رحیم معینی کرمانشاهی سرانجام در ۲۶ آبان‌ماه ۱۳۹۴، در سن ۹۳ سالگی در بیمارستان جم تهران چشم از دنیا فروبست؛ و در گورستان بی‌بی سکینه کرج در کنار مزار همسرش به خاک سپرده شد.

نوجوانی و تحصیلات

رحیم معینی کرمانشاهی در خانواده‌ای سرشناس به دنیا آمد. پدر او کریم خان معینی، سالار معظم کرمانشاهی، حاکم اصطهباناتِ استان فارس و مادرش نیز اصلاً کازرونی بود. جد معینی کرمانشاهی، حسین خان معین‌الرعایا از رؤسای انقلاب مشروطیت در غرب کشور بود که در همین راه کشته شد.

معینی کرمانشاهی در زادگاهش تحصیلات خود را آغاز کرد؛ و در دبستان و سپس دبیرستان، نامش به عنوان نقاش چیره‌دست بر سر زبان‌ها افتاد. او همواره به کتاب‌های تاریخی و ادبی علاقه داشت و به تحقیق آثار بزرگان ادب پارسی می‌پرداخت؛ و از کتاب‌های ریاضی و فیزیک فاصله می‌گرفت.[۱]

معینی کرمانشاهی از سنین پایین به ادبیات و هنر علاقه‌مند شد؛ و در نوجوانی آثار خود را در نشریات محلی کرمانشاه منتشر می‌کرد. وقتی که او در سال‌های آخر دبیرستان بود، پدرش بیمار شد؛ و عهده‌دار مسئولیت زندگی خانواده گردید. به همین خاطر پس از اخذ دیپلم، نتوانست تحصیلاتش را ادامه بدهد.[۲]

جوانی معینی کرمانشاهی
جوانی معینی کرمانشاهی

محیط پرورش

معینی کرمانشاهی در محیطی احاطه شده بود که فقر و درد و رنج بر آن حاکم بود. محیطی با فرهنگ کهن قبیله‌ای که کار هنر نقاشی و شاعری را برای او سخت می‌کرد. معینی کرمانشاهی خودش در این باره در پیش‌گفتار کتاب ای شمع‌ها بسوزید، نوشته است:

«... من در این این فضای اجتماعی قلم به دست گرفتم و به پیروی از انگشت‌شمار مردم این دیار کتاب‌خوان شدم که اولین درد روحی را از همین‌جا احساس کردم. زهر کشنده تنهایی نخست از داخل بستگانم به مذاقم چشانده شد. ابتدا به هنر نقاشی روی آوردم و در این فن به چیره‌دستی قابل توجهی رسیدم. وقتی با مخالفت شدید اطرافیانم روبرو شدم و به من گفتند که نقاشی عملی حرام است، ستون فقراتم به درد آمد. اعماق اندیشه‌هایم فریاد کشید: اعتراض دارم. مدت‌ها بود اعتراض داشتم به همه چیز و همه کس، معترض بودن با این‌گونه افکار، زیر بنای طرز تفکرم شد. آزادی و آزادگی را از هر روزنی جستجو می کردم…»[۳]

هنر نقاشی

معینی کرمانشاهی در هنر نقاشی پیشرفت خوبی داشت و تابلوهایی نیز به یادگار گذاشت. تابلو سیاه قلم حضرت مسیح، آخرین اثر او در عرصه هنر نقاشی است که در ۱۳۲۵، به پایان رسید.[۱]

آغاز فعالیت سیاسی

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی

معینی کرمانشاهی در شهریور ۱۳۲۰، و هم‌زمان با اشغال نظامی ایران، فعالیت‌های سیاسی خود را آغاز کرد. او با نوشتن مقاله‌های تند و صریح، مخالفت‌های خود را با حکومت آشکار ساخت؛ از میان فعالیت‌های اصلی او انتشار نشریه انقلابی "سلحشوران غرب" بود.[۱]

نشریه سلحشوران غرب

روزنامه‌نگاری یکی دیگر از کارهای معینی کرمانشاهی بود. او از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲، به مدت ۴ سال روزنامه سلحشوران غرب را مدیریت کرد. این روزنامه در کرمانشاه منتشر می‌شد؛ و مقالات تیز و انقلابی معینی کرمانشاهی در آن منتشر می‌گردید.[۲]

معینی کرمانشاهی افکار میهن‌پرستانه‌ی خود را در روزنامه‌ی سلحشوران غرب منتشر می کرد. او با انتشار مقالاتی از دکتر محمد مصدق و نهضت ملی شدن نفت حمایت و طرف‌داری می‌کرد.[۳]

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی

دستگیری و زندان

معینی کرمانشاهی سرانجام دستگیر و زندانی شد؛ و به قلعه‌ی فلک‌الافلاک در خرم‌آباد تبعید گردید.

او پس از کشته شدن رزم آراء که تردد تبعیدیان آزاد گردید، به تهران بازگشت و روش تازه‌ای در پیش گرفت. او با غزل‌ها و ترانه‌هایش خشم و اعتراض خود را نسبت به حکومت و اوضاع اجتماعی نشان داد.[۱]

معینی کرمانشاهی خودش درباره عزیمت به تهران و فعالیت‌هایش می‌گوید:

«پس از گذراندن تبعید به تهران عزیمت کردم و به دستور دکتر حسین فاطمی معاون نخست وزیر وقت، در اداره کل انتشارات رادیو با سمت رئیس دفتر بایگانی خبرگزاری پارس (ایرنای فعلی) به کار مشغول شدم و بعد به ریاست اخبار این خبرگزاری ارتقا یافتم. بعدها با سمت معاونت رادیو، سرپرست گروه هنری این رسانه شنیداری نیز شدم».[۲]

شغل‌ها و سِمَتْها

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی

استخدام و اشتغال معینی کرمانشاهی در اداره کّل انتشارات و تبلیغات، با دستور کتبی دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت در سال ۱۳۳۰، صورت گرفت. هم‌چنین او در آن دوران با سمت‌های مختلفی مشغول به کار شد که برخی از آن‌ها عبارتند از:

  • خبرنگار پارلمانی
  • ریاست دفتر و بایگانی اداره خبرگزاری پارس
  • رئیس دایره گفتارهای رادیو
  • ریاست دفتر اداره رادیو تهران
  • رئیس دفتر و دبیر شورای نویسندگان
  • معاونت تام‌الاختیار رادیو تهران
  • رئیس کمیسیون نمایشات کل کشور
  • بزرگ دبیر کمیته شعر و ترانه[۱]

حکم بازنشستگی غیرقانونی

معینی کرمانشاهی با مدیر عامل صدا و سیمای دوران پهلوی درگیری لفظی داشت و انتقاد خود از این رسانه‌ی صوتی و تصویری را در خیلی از مصاحبه‌های مطبوعاتی که داشت، مطرح کرد. او در حضور ج‍معی از مدیران و کارکنان صدا و سیما دعوت‌نامه‌ی جشن هنر شیراز را پاره کرد؛ و روی میزش انداخت. به استاد معینی کرمانشاهی دو مدال در جشن پنجاه‍مین سال سلطنت پهلوی تعلق گرفت که یکی به خاطر سخن‌سُرایی در انواع شعر پارسی و دیگری به خاطر ترانه‌سرایی و ایجاد تحول در این رشته‌ی دشوار هنری بود، اما او از پذیرش این مدال‌ها خودداری کرد؛ و آن‌ها را توسط استاد ابراهیم صهبا که آوردنده‌اش بود، پس فرستاد. سرانجام همین حرکات اعتراضی باعث شد که هنگام به‌سر بردن در مرخصی در مهرماه ۱۳۵۴، حکم بازنشستگی تعلیقی وی پس از ۲۲ سال خدمت، به طور غیابی و غیرقانونی صادر گردد.[۱]

ترانه‌سرایی

معینی کرمانشاهی همراه دخترش نوشین
معینی کرمانشاهی همراه دخترش نوشین

معینی کرمانشاهی از اوایل دهه ۱۳۳۰، در رادیو تهران کار می‌کرد. ترانه‌هایی که او می‌سرود در آن سال‌ها ترانه‌هایی تازه و نو به‌شمار می‌آمد؛ و این نبوغ و نوآوری به خاطر قدرت تصویرسازی او در ترانه بود که علت آن نیز مهارت و ذوق وی در هنر نقاشی بود.[۲]

معینی کرمانشاهی درباره‌ی مشخصات ترانه می‌گوید:

«۱- ترانه‌سرا در مسیر حرکت صحیح این فن در درجه اول، باید شاعر به معنای وسیع کلمه باشد. با اصول جمله‌بندی، ترکیبات و نوآوری‌ها، اشارات و کنایات شعری و تمثیل‌های زیرکانه برای رسانیدن پیام شاعرانه، آشنا باشد. برای بیان آهنگ باید با طبعی پُربار، قادر به استخدام کلمات ظریف بوده تا با قدرت خلاقه شعر و بازگو کردن مفاهیم موسیقی به کج‌راهی کشیده نشود.

۲ـ احوال آهنگ‌ها را در مقامات مختلف با هوش شاعرانه بشناسد؛ و برای هر حالتی از آهنگ، مفاهیم مناسب در قالب کلمات بیان کند.

۳ـ تداوم مطلب را از ابتدای آهنگ تا انتها رعایت کند، تا گوش شنونده در شنیدن فرازها آشفته نشود.

۴ـ تلفیق بسیار دقیق حالات گوناگون آهنگ‌ها با معانی کلمات در حالات کلامی مانند: سئوال، گریز، حاشا، پرخاش، گلایه، نارضایتی، تمنا، شیفتگی و امثال این احوال، در جوهر کلمات، ضرورت کامل و حتمی دارند. نباید به دل‌خواه و تنها از روی تطبیق با سیلاب، هر کلمه را روی هر فراز آهنگ گذاشت که کاری عبث و بیهوده است.

۵ـ دو پاره نشدن کلمات در دو سیلاب موسیقی، از اهم فن ترانه‌سرایی است.

۶ـ انتخاب موضوع از شروط ریشه‌ای در ترانه‌سرایی است. آهنگ از سازمان به‌هم پیوسته‌ای شکل گرفته که اساتید موسیقی ایرانی به آن توجهی خاص دارند. سزاوار نیست ترانه‌سرا این سازمان را به‌هم ریزد و با کلمات و جملات نامتجانس، خط فکری آهنگ را مشوش کند. این کار مشکل‌ترین مرحله ترانه سازی است. ترانه‌سرا باید بداند که در ساختن هر اثر، با کیفیت تداوم یافته آهنگ شریک است. آهنگ ـ ترانه، اثری شخصی و جداگانه نیست، اثری مشترک است.»[۳]

ترانه‌ها

برخی از ترانه‌های معینی کرمانشاهی دو قسمتی هستند، مانند: سفر کرده و بازگشته، پیوند گل‌ها و ثمر گل‌ها، خواب نوشین و شب‌زنده دار، گوشه‌گیر و تنها منشین، برخی دیگر از ترانه‌های ماندگار او عبارتند از: کودکی، رفتم که رفتم، نگران، جای تو خالی، افسانه عشق، حکایت نگفته، راه خیال، هم‌صدا، تو بخوان، طاقتم ده، طوفان، مینای شکسته، عشق خود حاشا مکن، عشق، یاد من کن، راز خلقت، تو را هرگز نمی‌بخشم، گمراه، اشک روزگار، بوی بهار، بهار من گذشته شاید، تنهایی، چشمان سبز و…[۱]

نغمه‌خوان ترانه‌های معینی

معینی کرمانشای همراه دلکش
معینی کرمانشای همراه با دلکش

نغمه‌خوان ترانه‌های معینی کرمانشاهی صداهای طراز اول و خوانندگان مشهوری نظیر بانو مرضیه، دلکش، حمیرا و داریوش اقبالی بودند. ترانه‌ی سنگ خارا با صدای گرم مرضیه یکی از سروده‌های زیبای معینی کرمانشاهی است که هنوز هم زمزمه‌ی خاص و عام مردم ایران است. معینی کرمانشاهی ترانه‌سرای رتبه‌ی عالی بود و با هنرمندان درجه یکی نیز هم‌کاری می‌کرد. هنرمندان شهیری نظیر علی تجویدی، پرویز یاحقی، همایون خرم و… از جمله هم‌کاران او در عرصه موسیقی بودند.[۲]

شعر تصویری

معینی کرمانشاهی سبک شعر تصویرسازی و استفاده از این نوآوری را در آثاری چون طاووس، آبشار، الماس، برق و خرمن، سرو و بید، تاک و هشتاد و هشت اثر، برای اجرا در برنامه‌ی معروف گل‌ها به تهیه کنندگی داوود پیرنیا پدید آورد که توسط خوانندگان رادیو اجرا شده است. معینی کرمانشاهی از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۲، به مدت ۲۰ سال با شصت آهنگساز و موسیقیدان سرشناس و برجسته هم‌کاری کرده است.[۱]

نخستین شعر تصویری استاد معینی کرمانشاهی به نام آبشار با آهنگ موسیقی‌دان و آهنگساز مشهور، بزرگ‌لشگری و با خوانندگی یاسمین است. این شعر داستان آبشاری است که گاه نالان است و گاه غُران، همیشه در جوش است و خروش و با گریه و خنده‌ی خود سکوت کوهستان را به‌هم می‌زند. بیت آخر شعر آبشار، این است که:

تا نیفتم، برنمی‌خیزد خروش از سینه‌ام

تا نجوشم کی به دریا می‌رسانم آستین؟[۴]

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی در دفتر کارش

ترانه‌ی طاووس با صدای مرضیه و نوازندگی پرویز یاحقی، یکی دیگر از ترانه‌های تصویری ماندگار معینی کرمانشاهی است که از نظر اهل فن، قدرت تصویرپردازی بسیار مشهودی دارد.

در کنار گلبنی خوشرنگ و بو طاووس زیبا

با پر صد رنگ خود مستانه زد چتری فریبا

از غرورش هرچه من گویم یک از صدها نگفتم

نکته‌ای در وصف آن افسونگر رعنا نگفتم

تاج رنگینی به سر داشت، خرمنی گل جای پر داشت

در میان سبزه هرسو، بی‌خبر از خود گذر داشت

هر زمان بر خود نظر بودش سراپا

نخوتش افزون شد از آن چتر زیبا

بی‌خبر از کار دنیا

من که مفتون هر نقش و جمالم

هر زمان پابند یک خواب و خیالم

خوش بودم گرم تماشا

چو شد ز شور او فزون غرور او پای زشتش شد هویدا

هر کسی در این جهان باشد اسیر زشت و زیبا[۲]

شهرت و محبوبیت

در واقع می‌توان گفت که استاد معینی کرمانشاهی شهرت و محبوبیت خود را مدیون ترانه‌های دل‌نشین و به‌ویژه ترانه‌های تصویری است. ترانه‌های او که توسط خوانندگان معروفی خوانده می‌شد، از شهرت بسیاری برخوردار گردید.[۵]

تخلص

تخلص استاد معینی کرمانشاهی ابتدا عشقی بود. پس مدتی تخلص شوقی را برگزید و پس از آن با تخلص امید شعر می‌سرود؛ و در آخر تخلص معینی را برگزید.[۶]

سبک معینی کرمانشاهی

معینی کرمانشاهی و علی تجویدی
معینی کرمانشاهی و علی تجویدی

بنابر گفته‌ی پژوهشگران درباره نمودار زبانی و فکری آثار معینی کرمانشاهی، زبان او به سمت سنت‌گرایی است؛ و زبان شعری وی از افعال کهن، افعال پیشوندی، باستانگرایی در اسم، صفت و… برخوردار است. در عرصه‌ی ادبی نیز نقطه قوت شعری معینی کرمانشاهی در آرایه‌هایی مثل ایهام، اسلوب معادله که یک ساختار مخصوص نحوی است، حسن تعلیل و… انعکاس بیشتری داشته است، در سنجش با آرایه‌هایی مثل تشبیه و استعاره که بیشتر بر اساس ایماژهایی تکراری بنا شده‌اند. گستره‌ی فکری معینی کرمانشاهی نیز با گونه‌ای ناسازگاری بین سنت و مدرنیته و نوگرایی شکل یافته است.[۲]

هم‌کاری با علی تجویدی

استاد معینی کرمانشاهی بیشترین هم‌کاری موسیقایی را با استاد علی تجویدی داشته است که محصول آن خلق آثار ماندگار و تأثیرگذاری در تاریخ موسیقی ایران شد. معینی کرمانشاهی نخستین ترانه‌سرایی خود را برای برنامه‌ی گل‌ها، بر روی آهنگی از علی تجویدی با مطلع: چه می‌شد رها بودم از همه قیدی، آغاز کرد. وی نزدیک به چهل اثر مشترک با استاد تجویدی داشت.[۳]

هنرمند متعهد

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی

استاد معینی کرمانشاهی هنرمند واقعی را کسی می‌داند که در بطن جامعه در بین مردم بوده و خود را شریک درد و رنج آنان بداند؛ و سعادت فردی خودش را در سایه‌ی سعادت جامعه بجوید. او خودش در مقدمه‌ی کتابش در این باره نوشته است:

«زحمت‌کشیدگان همیشه در آتش رنج دیگران می‌سوزند؛ و شاعر واقعی نمونه‌ی زنده‌ای از این سوز و ساز است. دردهای روحی و سخنان غم‌آلود یک شاعر برجسته نمی‌تواند انفرادی و شخصی باشد. او در سایه‌ی سعادت اجتماعی، سعادت فردی خود را می‌جوید. همیشه در اختلافات شدید طبقاتی و ظلم‌های فاحشی که ناشی از این تلاطم اجتماعی بوده است، هنرمندان و شعرای برجسته در ملت‌های آلوده به این مفاسد ظهور کرده و آیینه‌ی شفاف تصویرنمای زمان خویش بوده‌اند.»[۷]

آثار معینی کرمانشاهی

ای شمع‌ها بسوزید
ای شمع‌ها بسوزید

معینی کرمانشاهی از سال ۱۳۳۰، تا زمان درگذشتش، علاوه بر ۴۰۰ ترانه و قطعات سبکِ نو، ۹۴ هزار بیت شعر سرود و منتشر کرد.[۱]

خورشید شب
خورشید شب
حافظ برخیز
حافظ برخیز
شاهکار
شاهکار

از معینی کرمانشاهی چندین کتاب به‌جا مانده است که عبارتند از:

  • ای شمع‌ها بسوزید
  • فطرت
  • خورشید شب
  • حافظ برخیز
  • دوره منظوم تاریخ ایران به نام شاهکار[۴]

پس از جریان دست اندازی به ترانه‌های سروده‌شده‌ی معینی کرمانشاهی، فرزند او حسین معینی کرمانشاهی تصمیم به چاپ صحیح اشعار ترانه‌های پدرش را گرفت؛ و کتاب "خواب نوشین" و "راز خلقت" تدوین و منتشر کرد.[۳]

ای شمع ها بسوزید

کتاب ای شمع‌ها بسوزید، در برگیرنده‌ی مجموعه شعرهای استاد معینی کرمانشاهی است. اشعار این کتاب در قالب‌های غزل، قطعه، دو بیتی، مثنوی، تک بیتی و دو اثر شعر نو سروده شده‌اند. غزل نقش برجسته‌تر و دل‌نشینی در این کتاب دارد که تعداد آن ۱۴۰ عدد است. نام برخی از شعرهای این کتاب عبارتند از: انتظار، خانه‌ی خاموش، گوهر عشق، پاداش، مهر سلیمان و…[۸]

حافظ برخیز

استاد معینی کرمانشاهی کتاب حافظ برخیز را درباره‌ی حافظ نوشته است. این کتاب شامل چهار بخش است. بخش اول: نقش و نگارهای طبیعی در اشارات عرفانی، بخش دوم: نقش و نگارهای طبیعی در اشارات عشقی، بخش سوم: نقش و نگارهای پیرایه‌ای و تصنعی دراشارات شخصی و اجتماعی، بخش چهارم: نقش و نگارهای پیرایه‌ای و تصنعی در اشارات عقیدتی است.[۸]

شاهکار

بی‌تردید شاهکار معینی کرمانشاهی شاهکار او است؛ اثری که خود آقای معینی آن را اثری ملی عنوان می‌کند. پس از انقلاب ضدسلطنتی و برقراری جمهوری اسلامی، که خشونت و سخت‌گیری‌های مذهبی و اندیشه‌ی دینی را بر کشور حاکم کرد، طبیعتاً دیگر عرصه‌ای برای ترانه‌سرایی مهیا نبود. معینی کرمانشاهی در این سالیان در کنار سرودن شعر، تلاش کرد بر وزن شاهنامه فردوسی اقدام به کاری بزرگ کند؛ و تاریخ ایران را به صورت منظوم درآورد. ابوالقاسم فردوسی تا پایان سلسله‌ی ساسانیان را در کتاب شاهنامه به صورت منظوم حکایت کرده بود؛ و معینی کرمانشاهی نیز همت گماشت تا از سلسله ساسانیان تا قاجاریه را به نظم مدون کند که پس از سرودن ۱۰ جلد و به خاطر بیماری و مشکلات شخصی، نتوانست آن را تمام کند. معینی کرمانشاهی نام این اثر خود را شاهکار گذاشته بود.[۲]

شاهکار از سبکی عالی برخوردار است؛ و دارای معنایی ژرف و الفاظی وزین و نفیس است. قالب این کتاب مثنوی و به وزن شاهنامه فردوسی سروده شده که الهام‌بخش استاد معینی نیز بوده است.

کتاب شاهکار در ۱۰ جلد منتشر شده است. جلد اول آن از سقوط ساسانیان تا حکومت سامانیان است. جلد دوم از حکومت سامانیان تا حمله‌ی مغول است. جلد سوم از حمله‌ی مغول تا آغاز جنبش سربداران است. جلد چهارم از جنبش سربداران و حمله‌ی تیمور لنگ تا شرح حال تشکیل سلسله‌ی صفویه است. جلد پنجم از تشکیل سلسله‌ی صفویه تا سلطنت شاه عباس اول است. جلد ششم نیز از سلطنت شاه عباس تا سلطنت شاه صفی و جلد هفتم هم از پایان حکومت صفویه تا سلطنت نادر شاه افشار است. جلد هشتم از آغاز سلسله‌ی افشاریه تا پایان سلطنت کریم‌خان زند است. جلد نهم از آغاز جانشینان کریم‌خان زند تا پایان زندگی فتحعلی شاه قاجار است؛ و جلد دهم این کتاب، پایان سلطنت فتحعلی‌شاه تا سلطنت ناصرالدین شاه است.[۸]

مصادره ارثیه

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی

معینی کرمانشاهی درباره وضعیت زندگی خود در دوران محمدرضا پهلوی و دروان نظام جمهوری اسلامی می‌گوید:

«... چون حقوق ناچیز دولتی زندگی‌ام را تأمین نمی‌کرد، بازگشت من به دوران جوانی‌ام دلچسب‌تر شد؛ و تصمیم گرفتم در ملک اجدادی خویش و در زمینی که از ده‌سالگی در آن رشد کرده و جدّ اندر جّد به خانواده ما تعلّق داشت زراعت کنم. دوثلث این ملک شش‌دانگ را رژیم سابق به نفعِ زارعین تصرّف کرده بود و مایملک ما به یک ثلث تقلیل یافته بود. درآمدی که از این ارث داشتم سال‌ها زندگی مرا اداره می‌کرد تا این‌که در پاییز سال ۱۳۵۹، با شروع جنگ و آشفتگیِ منطقه غرب، باقی‌مانده‌اش نیز توسط هیئت هفت نفره جمهوری اسلامی بر باد رفت. درآن زمان بدون هیچ‌گونه مذاکره و رسیدگی و حتی حضور خودم، مابقی این ملک موروثی به تصرف زارعین دهات مجاور داده شد و به اندازه پشیزی مرا صاحب حق ندانستند. سال‌ها از این جریان می‌گذرد و هنوز هم نتوانسته‌ام برای این حرکت معیاری مبتنی بر اخلاق و عدالت بیابم. زندگی من اجاره‌نشین نیز با زمان سپری شد، ولی گویی خالق هنر با من هنوز کار داشت و مرا به سادگی در ل‍حظات بیهوده عُمر رها نساخت؛ و قلم را برای انجام وظیفه‌ای خطیر در دستم قرار داد. گویی تمامی آن مصائب و تجربیات، مشکلات، چوب خوردن‌ها، محسود واقع شدن‌ها، حق‌کُشی‌ها، دسته‌بندی‌ها و آزاده‌کُشی‌ها زمینه‌ساز انجام این وظیفه بوده است؛ خلق تاریخ منظوم ایران؛ کاری که از سال ۱۳۷۲، روزانه ۱۲ تا ۱۵ ساعت از عُمرم را به خود اختصاص داده است. خوشحالم که مأمور انجام این خدمت بزرگ ملی و فرهنگی شدم و پاداش آن را نیز در دنیای دیگری خواهم گرفت.»[۱]

درگذشت

مقبره معینی کرمانشاهی در بهشت سکینه
مقبره معینی کرمانشاهی در بهشت سکینه

معینی کرمانشاهی در سال‌های پایانی زندگی، یعنی از سال ۱۳۸۷، از بیماری تنگی نفس رنج می‌برد. سرانجام رحیم معینی کرمانشاهی در ۲۶ آبان‌ماه ۱۳۹۴، در سن ۹۳ سالگی در بیمارستان جم تهران چشم از دنیا فروبست؛ و در گورستان بی‌بی سکینه کرج در کنار مزار همسرش به خاک سپرده شد.

معینی کرمانشاهی هم‌چنان‌که با سرودن ترانه‌ی شتاب کاروان، اهالی جهان را از عمر زودگذر خبر داده بود، خود نیز به کاروان پیوست:

ای عشق نافرجام من رفتی کجا؟ای آرزوی خام من رفتی کجا؟
آن دوره آشفتگی‌های تو کو؟ای عمر نا آرام من رفتی کجا؟
تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحرکه دل خسته من در آمد از سینه بدر
تو سبکبالی و من اسیر بشکسته پرمتو پر از شوری و من زعالمی خسته‌ترم
تو بخوان، تو بخوان، به گوش اهل جهانکه خبر، شود از، شتاب این کاروان

سیمین بهبهانی غزل‌سرای معروف معاصر، ضمن بزرگ‌داشت معینی کرمانشاهی در وصف او گفته است:

«آثار معینی کرمانشاهی شبیه تابلوی نقاشی است. پیوند واژه‌ها و ارتباط با موسیقی در اشعار این هنرمند بزرگ اعجاب‌انگیز است. حضور موفقیت‌آمیز یک جوان کرمانشاهی در میان ترانه‌سرایان بزرگی هم‌چون رهی معیری، نواب صفا و منیره طاها و آفرینش آثار گران‌سنگش را نمی‌توان اتفاقی کوچک پنداشت. آثار استاد معینی کرمانشاهی از کلام بین عاشق و معشوق پافراتر گذاشته و به عنوانی جدید پرداخته است».[۲]

گزیده‌ی اشعار

آشفته حالی

این همه آشفته حالی، این همه نازک‌خیالیای به دوش افکنده گیسو، از تو دارم، از تو دارم
این غرور عشق و مستی، خنده بر غوغای هستیای سیه چشم سیه مو، از تو دارم، از تو دارم
این تو بودی که از ازل خواندی به من درس وفا رااین تو بودی که آشنا کردی به عشق این مبتلا را
من که این حاشا نکردماز غمت پروا نکردم
دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفتهسوز من، سودای من، از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا می‌شناسممن خود شیوه نگه چشم مست تو را می‌شناسم
دیگر ای برگشته مژگان ناز نگاهم رو مگردان
دین من، دنیای من، از عشق جاویدان تو رونق گرفتهسوز من، سودای من، از نور بی پایان تو رونق گرفته

***

خانمانسوز بود، آتش آهی گاهیناله‌ای می‌شکند پشت سپاهی گاهی
گر مقدر بشود، سلک سلاطین پویدسالک بی‌خبر خفته براهی گاهی
قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بودبه‌عزیزی رسد افتاده به‌چاهی گاهی
هستیم سوختی ازیک‌نظر ای اختر عشقآتش‌افروز شود برق نگاهی گاهی
روشنی‌بخش از آنم که بسوزم چون شمعروسپیدی بود از بخت سیاهی گاهی
عجبی نیست، اگر مونس یار است رقیببنشیند بَرٍ گُل هرزه گیاهی گاهی
چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدیدل برقصد ببر از شوق گناهی گاهی
اشک در چشم، فریبنده‌ترت می‌بینمدر دل موج ببین صورت ماهی گاهی
زرد رویی نبود عیب، مرانم از کویجلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
دارم امید که با گریه دلت نرم کنمبهر طوفان‌زده سنگی است پناهی گاهی

***

من آفتاب زرد لب بام هستی‌اممن مرغ تنگ حوصله‌ی دام هستی‌ام
در چشم من، چه جلوه‌ای از بامداد عمرمن شمع نیم سوخته‌ی شام هستی‌ام
صاحبدلان ز صحبت من، مست کی شوندمن خود شراب ریخته از جام هستی‌ام
افسانه‌های ناقص محنت‌کشان مخوانمن سر گذشت کامل آلام هستی‌ام
تومار زندگانیم ای نیستی بپیچدیگر بس است قصه‌ی ایام هستی‌ام
رنگ تعلقی نپذیرفت خاطرموارسته از تصور اوهام هستی‌ام
دست طلب بریده ز دامان آرزوننهاده سر به بستر آرام هستی‌ام
هستی چنین که هست، ز من بشنوید، نیستمن با خبر کبوتر پیغام هستی‌ام
من چیستم؟ فسانه‌ای از عالم وجودمجهول صرف و نقطه‌ی ابهام هستی‌ام
چون شمع شب نخفته به امید صبحگاهچشم انتظارمژده‌ی فرجام هستی‌ام

***

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی

عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

همان یک لحظه اول،

که اول ظلم را می‌دیدم از مخلوق بی‌وجدان،

جهان را با همه زیبایی و زشتی،

به روی یکدگر، ویرانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

که در همسایه صدها گرسنه،

چند بزمی گرم عیش و نوش می‌دیدم،

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم

بر لب پیمانه می‌کردم،

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

که می‌دیدم یکی عریان و لرزان،

دیگری پوشیده از صد جامه رنگین

زمین و آسمان را واژگون مستانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

نه طاعت می‌پذیرفتم،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده،

پاره‌پاره در کف زاهد نمایان،

سبحه صد دانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی‌سامان

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو،

آواره و دیوانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان،

سراپای وجود بی‌وفا معشوق را، پروانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

بعرش کبریایی، با همه صبر خدایی،

تا که می‌دیدم عزیز نابجایی،

ناز بر یک ناروا گردیده خواری می‌فروشد،

گردش این چرخ را وارونه، بی‌صبرانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم،

که می‌دیدم مشوش عارف و عامی

ز برق فتنه این علم عالم سوز مردم‌کُش

بجز اندیشه عشق و وفا، معدوم هر فکری

در این دنیای پر افسانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

چرا من جای او باشم؟!

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و

تاب تماشای تمام زشت‌کاری‌های این مخلوق را دارد.

وگرنه من بجای او چو بودم،

یک‌نفس کی عادلانه سازشی،

با جاهل و فرزانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد!

***

معینی کرمانشاهی
معینی کرمانشاهی

یاد کودکی

یادم آمد

شوق روزگار کودکی

مستی بهار کودکی

رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت

آسمان جلال دیگر پیش من داشت

شور و حال کودکی برنگردد دریغا

قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

به چشم من همه رنگی فریبا بود

دل دور از حسد من شکیبا بود

نه مرا سوز سینه بود

نه دلم جای کینه بود

شور و حال کودکی برنگردد دریغا

قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

روز و شب دعای من

بوده با خدای من

کز کَرَم کند حاجتم روا

آنچه مانده از عمر من به جا

گیرد و پس دهد به من دمی

مستی کودکانه مرا

شور و حال کودکی برنگردد دریغا

قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

منابع