آراسته قلی‌وند

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۵۱ توسط Abbas (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آراسته قلی وند
آراسته قلی وند.JPG
شناسنامه
معروف بهمادر آراسته
زادروز۱۳۰۴
زادگاهآذربایجان، ایران
تاریخ مرگ۲۷ آذر ۱۳۶۰
محل مرگتهران، زندان اوین، ایران
فرزندانرضا، غلامرضا و صغری بزرگان فرد
دیناسلام
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران

آراسته قلی‌وند (زاده ۱۳۰۴ – اعدام شده ۲۷ آذر ۱۳۶۰ در زندان اوین) مشهور به مادر آراسته در یکی از روستاهای آذربایجان به دنیا آمد. او در همان روستا تحصیلات ابتدایی خود را طی کرد. آراسته قلی‌وند در۶ سالگی پدر خود را و در ۸ سالگی مادرش را از دست داد. او در سن ۱۴سالگی سرپرستی ۴ برادر خود را به عهده گرفت. آراسته قلی‌وند پس از ازدواج با همسرش راهی تهران شد. همسر مادر آراسته پس از مدتی بیمار شد و او با کار شبانه روزی امور زندگی و تأمین معیشت خانواده را علاوه بر تربیت فرزندانش بر عهده گرفت. همزمان با پیروزی انقلاب ضدسلطنتی مادر آراسته قلی‌وند از طریق فرزندانش با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. سازمان مجاهدین خلق پس از دو سال و نیم فعالیت مسالمت‌آمیز، با به رگبار بسته شدن تظاهرات نیم میلیون نفره، ورود به فاز مقاومت مسلحانه را اعلام کردند. از این پس فعالیت‌های مادر آراسته قلی‌وند نیز وارد مرحله‌ی دیگری شد. او در جریان فعالیت‌‌های خود در روز ۲۳ آذر ۱۳۶۰ دستگیر و چهار روز بعد در روز ۲۷ آذر توسط لاجوردی اعدام شد. دو تن از فرزندان مادر آراسته‌ به نام‌های صغری و رضا بزرگان‌فرد نیز در فاصله‌‌ی سال‌های ۶۰ تا ۶۱ توسط رژیم ایران کشته شدند. فرزند دیگر او به نام غلامرضا در سال ۱۳۶۷ در جریان قتل‌عام ۶۷ اعدام شد.

فعالیت‌های سیاسی آراسته قلی وند

آراسته قلی‌وند، در تظاهرات و راهپیمایی‌های انقلاب ضدسلطنتی، شرکت می‌کرد. او پس از پیروزی انقلاب توسط فرزندانش که هوادار مجاهدین خلق بودند با آرمان‌ها و عقاید سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. با آغاز سرکوب جریانات سیاسی توسط خمینی او در میان آشنایان  و در محافل عمومی به اعتراض و مخالفت با سیاست‌های رژیم ایران می‌پرداخت. در مدت دو سال و نیم پس از انقلاب ضدسلطنتی که سازمان مجاهدین خلق به مبارازات سیاسی می‌پرداخت، مادر آراسته قلی‌وند نیز به انجمن مادران مسلمان هوادار مجاهدین خلق پیوست و به فعالیت‌ سیاسی پرداخت. او با وجود بیماری و سن بالا، ساعت‌ها در دکه‌های فروش کتاب و نشریه‌ی مجاهد می‌ایستاد و در برابر حمله فالانژها و نیروهای هوادار خمینی که مانع برگزاری میز کتاب می‌شدند، مقاومت می‌کرد. او در جریان تحصن خانواده‌های مجاهدین در اعتراض به دستگیری محمدرضا سعادتی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. پس از آن‌که سازمان مجاهدین خلق ایران از نماینده ویژه ملل متحد برای بازدید از زندان‌های رژیم ایران دعوت کرد، مقامات جمهوری اسلامی مجبور به آزادی چند مادر مسن از جمله مادر آراسته قلی‌ وند شدند. وی در ۳۰ بهمن ۱۳۵۹ از زندان آزاد شد. پس از تظاهرات مسالمت آمیز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، که توسط رژیم جمهوری اسلامی به رگبار بسته شد، سازمان مجاهدین ورود به فاز مقاومت مسلحانه را اعلام کرد. مادر آراسته‌ قلی‌وند پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به مبارزه مخفی روی آورد.

دستگیری و اعدام

در جریان سرکوب و دستگیری مخالفان و فعالان احزاب سیاسی، صغری بزرگان‌ فرد، دختر کوچک آراسته قلی‌‌وند توسط واحدهای گشت عبدالله پیام شناسایی و تعقیب شد و پاسداران از این طریق به پایگاه محل استقرار مادر آراسته پی بردند. او در روز ۲۳ آذر ۱۳۶۰ به‌همراه دختر کوچکش صغری بزرگان‌فرد در یکی از پایگا‌ه‌های مجاهدین در خیابات وصال شیرازی در تهران دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.

اسدالله لاجوردی دادستان و رئیس وقت زندان اوین، شخصاً او را تحت بازجویی و شکنجه قرار داد تا بتواند از او اطلاعات پایگاه‌ها و فعالیت‌های مجاهدین را به‌دست بیاورد، اما مادر آراسته دربرابر شکنجه‌های لاجوردی حاضر به دادن اطلاعات  پایگاه‌های مجاهدین نشد. سرانجام مادر آراسته قلی‌وند در روز ۲۷ آذر به جوخه اعدام سپرده شد.[۱]

فرزندان مادر آراسته قلی وند

آراسته قلی وند به همراه نوه‌اش
آراسته قلی وند به همراه نوه‌اش

مادر آراسته دارای ۶ فرزند بود. ۳ فرزند او، غلامرضا بزرگان‌ فرد، رضا بزرگان‌ فرد (همافر نیروی هوایی) و صغری بزرگان‌فرد توسط رژیم ایران به شهادت رسیدند. خانواده او نقل می‌کنند که کچویی رئیس زندان در یکی از ملاقات‌هایی که مادر آراسته قلی‌وند با فرزندش غلامرضا در زندان اوین داشت، به وی گفته بود: فرزندت به ۱۰۰ سال زندان محکوم شده است. مادر آراسته در جواب کچویی گفته‌ بود: اگر صد فرزند هم داشتم، حاضر بودم در این راه بدهم.[۱]

صفری بزرگان فرد

صغری بزرگان‌ فرد آخرین فرزند آراسته قلی‌ وند و کوچترین دختر وی بود.صغری بزرگان فرد پس از دستگیری به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد و تحت شکنجه قرار گرفت. گفته می‌شود هنگامی که پدرش به ملاقات او رفته بود، صغری بزرگان‌فرد با صورتی کبود و فک شکسته، بر روی صندلی چرخدار  قرار داشت و حتی قادر به صحبت کردن نبود.

صغری بزرگان‌ فرد به دیگر زندانیانی که در بهداری زندان اوین بودند گفته بود:

«اگر از زندان آزاد شدید به برادر مسعود بگویید که اگرچه شکنجه‌های زیادی شدم، ولی من مقاومت کردم و هیچ اطلاعاتی به دژخیمان شکنجه‌گر ندادم».

صغری بزرگان فرد فرزند کوچک آراسته قلی وند
صغری بزرگان‌‌فرد در لباس زنان آذربایجان

بازجویان زندان اوین برای شکستن صغری بزرگان فرد که حاضر به دادن اطلاعات به آن‌ها نشده بود وی را بر سر جسد موسی خیابانی و اشرف رجوی از رهبران مجاهدین آوردند و از وی خواستند به اجساد اهانت کند. موسی خیابانی و اشرف رجوی و تعداد دیگری از همراهان آنان در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در یک خانه تیمی کشته شده بودند. صغری بزرگان فرد هنگام مواجهه با اجساد آن‌ها شعار مرگ بر خمینی – درود بر رجوی سر داد. تمامی کسانی که در این روز حاضر به اهانت به اجساد جانباختگان نشده بودند دو روز بعد توسط اسدالله لاجوردی اعدام شدند. صغری بزرگان‌فرد به همراه ۱۵۰ تن دیگر از اعضا و هواداران مجاهدین خلق در روز ۲۱ بهمن ۱۳۶۰ به جوخه‌ی تیرباران سپرده شدند.[۲]

رضا بزرگان فرد

دومین فرزند مادر آراسته قلی‌وند، رضا بزرگان‌فرد نام داشت. او همافر نیروی هوایی بود. رضا بزرگان‌ فرد پس از پایان تحصیلاتش در رشته‌ی الکترونیک، از آمریکا به ایران بازگشته بود و استادیار دانشکده نیروی هوایی در پایگاه یکم شکاری بود. او در انقلاب ضد سلطنتی شرکت داشت. رضا بزرگان‌ فرد در درگیری بین گارد شاهنشاهی و پرسنل قصر فیروزه که عامل پیروزی انقلاب شد، نقش مؤثری داشت. وی همچنین در هدایت تظاهرات پرسنل نیروی هوایی و خانواده‌هایشان فعال بود. رضا بزرگان‌فرد در ارتباط با مجاهدینی که پس از انقلاب ضدسلطنتی از زندان آزاد شده بودند، از جمله محسن تدینی با مجاهدین آشنا و هوادار آنان شد. رضا پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی به عنوان نماینده همافران در شورای نیروی هوایی انتخاب شد. رضا بزرگان‌فرد در پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس نقش فعالی ایفا کرد. پس از مشخص شدن نقش رضا بزرگان‌فرد در این ماجرا، وی به صورت غیابی به اعدام محکوم و برای دستگیریش جایزه تعیین شد. رضا بزرگان‌ فرد چند بار توسط مأموران اطلاعاتی عقیدتی – سیاسی نیروی هوایی در خبابان دستگیر شد اما از دست آنها فرار کرد. او سرانجام در روز ۲۴ تیر ۱۳۶۱، در یکی از خیابان‌های تهران در درگیری با پاسداران به شهادت رسید.[۳]

آراسته قلی وند به همراه فرزندش رضا بزرگان فرد
رضا بزرگان فرد به همراه مادرش آراسته قلی وند

غلام‌رضا بزرگان‌ فرد

غلامرضا بزرگان‌فرد، فرزند دیگر مادر آراسته قلی‌وند، آخرین شهید خانواده بزرگان‌ فرد است. او در تظاهرات و قیام ضدسلطنتی در تهران شرکت داشت. با شروع فعالیت مجاهدین پس از انقلاب ضدسلطنتی به انجمن میثاق در غرب تهران که محل فعالیت جوانان مسلمان هوادار مجاهدین خلق ایران بود، پیوست. وی در حمله نیروهای وابسته به حکومت به انجمن میثاق در ۷ اردیبهشت۱۳۵۹ مجروح شد. در این حملات ناصرمحمدی از هوادارن سازمان مجاهدین در اثر شلیک مهاجمان جان‌باخت.

غلام رضا بزرگان فرد فرزند آراسته قلی وند
غلام‌ رضا بزرگان فرد مجاهد قتل عام شده در سال ۱۳۶۷

غلامرضا بزرگان‌ فرد در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۹، درحال فروش نشریه مجاهد، در خیابان جیحون در غرب تهران دستگیر شد. غلامرضا به مدت ۴ ماه پس از دستگیری، اسم خود را به بازجویان زندان نداد و خانواده‌اش از او خبری نداشتند. حکم زندان غلام‌رضا بزرگان فرد، ۶ ماه بود. آزادی او را مشروط به نوشتن تعهدی مبنی‌ بر عدم همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران پس از آزادی بود. غلام‌رضا حاضر به قبول این تعهدنامه نشد. او طبق حکم دادگاه باید در اردیبهشت سال ۱۳۶۰، از زندان آزاد می‌شد. غلامرضا بزرگان‌فرد در ادامه به‌دلیل ایجاد تشکیلات مجاهدین در زندان محاکمه و به ۹۹ سال زندان محکوم شد. او پس از دریافت حکم به بند ۲ زندان گوهردشت که مخصوص زندانیان مقاوم و بر سر موضع بود منتقل شد. غلامرضا اغلب در سلول انفرادی به‌سر می‌برد این منجر به ابتلای او به بیماری سل شد. او بارها توسط لاجوردی تهدید به مرگ شده بود. هم بندان او نقل می‌کنند که لاجوردی در یکی از بازدید‌هایش از زندان گوهردشت به او گفته بود:

شنیده‌ام در زندان تشکیلات راه انداخته‌ای و با خنده‌هایت به زندانیان روحیه می‌دهی! حودم تو را با دستانم خفه می‌کنم. غلامرضا بزرگان فرد، سرانجام در مرداد ۱۳۶۷، توسط لاجوردی به دار آویخته شد.[۲]برادرش می‌گوید:

«از عيد ۱۳۶۷ به بعد ملاقاتها را منتفي كرده بودند و ما هيچ خبری از غلامرضا نداشتيم. من يك روز تصميم گرفتم كه هر طور شده خبری از او بگيرم. به زندان گوهردشت رفتم؛ و گفتم تا برادرم را به من نشان ندهيد من از اينجا نخواهم رفت. بعد از گذشت ساعتي، يك نفر با يك كيسه زباله سراغم آمد و گفت بيا اين وسايل غلامرضاست. او را كشتيم. تنها وسایل او فقط يك ساعت مچی و يك پيراهن بود.»[۲]

 منابع