اسدالله لاجوردی

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۸:۱۳ توسط Javad (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
اسدالله لاجوردی
اسدالله لاجوردی.jpeg
شناسنامه
نام کاملسید اسدالله لاجوردی
معروف بهجلاد اوین
زادروز۱۳۱۴
زادگاهتهران، ایران
تاریخ مرگ۱ شهریور ۱۳۷۷
محل مرگتهران، ایران
تحصیلاتاول دبیرستان
دینمسلمان
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیجمعیت موتلفه اسلامی
سمتدادستان انقلاب تهران-مدیریت زندانها

سید اسدالله لاجوردی، سال ۱۳۱۴ هجری شمسی در خانه پدرش علی‌اکبر لاجوردی که به هیزم‌فروشی شاغل بود، در جنوب تهران متولد شد. پس از ۶سال تحصیل در دوره ابتدایی در سال ۱۳۲۷ در حالی که جوانی ۱۴-۱۳ساله بود به دبیرستان رفت... اسدالله لاجوردی در دومین سال تحصیل در دبیرستان‌، ترک‌تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد. اسدالله لاجوردی بدلیل نقش داشتتن در ترور حسنعلی منصور به ۱۸ ماه حبس محکوم شد. وی دوباره در سال۵۳ به اتهام دست داشتن در اقدامات خرابکارانه به ۱۸سال حبس جنایی محکوم شد اما او به همراه بسیاری از زندانیان در سال ۵۶ آزاد شد و بعد از انقلاب به سمت دادستان انقلاب تهران و مدیریت زندان رسید و در اعدامها و شکنجه بسیاری از زندانیان سیاسی شخصا شرکت داشت. او در سال ۶۳ از سمت خود عزل و دوباره در سال ۶۸ به مدیریت زندانها برگشت و تا سال۷۶ در سمت خود باقی بود. اسدالله لاجوردی سرانجامدر تاریخ ۱ شهریور ۱۳۷۷ در محل کسب خود در بازار تهران، طی عملیاتی توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام‌های علی‌اکبر اکبری ده‌بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد جلودار کشته شد[۱].

دوران زندان شاه

اسدالله لاجوردی، که در ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر ایران در سال ۱۳۴۳ نقشی را بر عهده داشت. پس از ترور بازداشت شد و نهایتاً به تحمل ۱۸ ماه حبس محکوم شد.پس از آزادی به فروش روسری، دستمال و لباس در بازار تهران مشغول بود

لاجوردی در اردیبهشت ۱۳۴۹ به اتهام حمله به هواپیمایی ال عال، پس از برگزاری مسابقه فوتبال میان تیم ملی فوتبال ایران و تیم ملی فوتبال اسرائیل بازداشت شد. وی پس از محاکمه به ۱۸ سال حبس جنایی محکوم گردید.

اسدلله لاجوردی در اسفند سال‌‌ ۵۳ مجدداً بازداشت شد. اتهام او این بار «فعالیت‌های زیرزمینی و همچنین خودداری از پاسخگویی راجع به اقدامات خرابکارانه خود» بود و به ۱۸سال حبس جنایی محکوم شد... اما در سال ۵۶ همراه بسیاری دیگر، از زندان آزاد شد[۲].

بعد از انقلاب و حکم انتصاب اسدالله لاجوردی به عنوان دادستان

لاجوردی در کنار مهدی عراقی و اسلامی از مسئولان انتظامات کمیته استقبال از  خمینی بودند. در جریان رسیدگی به پرونده گروه فرقان او از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر  بهشتی دادستان انقلاب تهران شد. حکم انتصاب  لاجوردی به عنوان دادستان انقلاب تهران توسط علی قدوسی صادر شد[۳].

بدین ترتیب پای لاجوردی به مدیریت زندان ها وانجام کارهای اطلاعاتی و محاکمه مخالفان سیاسی باز شد. دیری نگذشت که وی ارتقاء جایگاه یافت و به چهره اصلی در برخورد با گروه های اپوزیسیون تبدیل شد. وی در زمان تحمل حبس در دوران شاه، با گروه های چپ کمونیست و سازمان مجاهدین خلق اختلاف داشت. زندانیان زمان شاه از طیف‌های مختلفی بودند. اصلی ترین آنها جریان مجاهدین خلق بودند که مسلمان‌هایی نوگرا به شمار می‌رفتند.جریان دیگر اعضاء و هواداران چریک‌های فدایی خلق بند که اعتقادات مارکسیستی داشتند[۴].

«این دو جریان معمولا به دلیل فعالیت‌های مسلحانه و سازمانی دارای احکام سنگین یا ابد بودند. همچنین جریان کوچکی از آخوندها و اسلام‌گرایان سنتی در زندان‌ها حضور داشتند بدلیل سخنرانی‌ها در منابر و یا فعالیت‌های تبلیغی بازداشت شده بودند. اسدالله لاجورد از ابتدا در این طیف دسته بندی می‌شد. گفته می‌شود او به دلیل افکار سنتی حتی بند رخت خود را از مارکسیست‌ها جدا کرده و آنها را نجس می‌دانست. این رفتارها از سوی و روشنفکران و زندانیان سیاسی قابل تحمل نبود. اسدالله لاجوردی یکبار در زندان به دلیل همین رفتارها از موسی خیابانی از کاردهای بالای مجاهدین خلق سیلی محکمی خورده بود»[۵].

اسدالله لاجوردی پس از انقلاب و رسیدن به قدرت، با تمام توان به سرکوب و کشتار روشنفکران و مخالفان دیکتاتوری خمینی از جمله مجاهدین خلق و مارکسیست‌ها و دیگر جریانات سیاسی پرداخت.

یکی از زندانیان سیاسی بازمانده در مورد او نقل میکند:

«در شهریور سال ۶۰ سلول‌های زندان اوین مملو از زندانیان سیاسی بود. بیشترشان هم از مجاهدین بودند. روزی لاجوردی برای بازدید زندان آمد. خطاب به زندانیان مجاهد کرد و گفت: «تصور نکنین روزی سازمان میاد و در سلول‌ها را به روی شما باز می‌کنه. قبل از چنین اتفاقی، همگی شماها مردین برای هر سلولی چند نارنجک در نظر گرفته‌ایم»

در سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۳ وی به تدریج حاکم بلامنازع زندان های سیاسی شد. در طول این دوران او همزمان سه پست سرپرست زندان ها، دادستان انقلاب مرکز و ریاست اطلاعات دادستانی را بر عهده داشت.

عزل و نصب دوباره لاجوردی

در دی ۱۳۶۳ اسدالله لاجوردی توسط شورای عالی قضایی از تمامی مناصب برکنار شد و تا زمان مرگ خمینی هیچ پست دولتی نداشت. در سال ۱۳۶۸ اسدلله لاجوردی دوباره به مدیریت زندان‌ها برگشت و ریاست سازمان زندان‌ها را تا اسفند ۱۳۷۶ بر عهده داشت .در این زمان رئیس دفتر رئیس قوه قضاییه از اسدالله لاجوردی خواست که استعفا دهد[۶].

بخشی از صحبتهای لاجوردی بعد از عزل از سمت

«من مثل این چوب‌های خشک هستم. این جوری‌ام دیگر! تحت تأثیر قرار نمی‌گیرم. شاید یک سری از حالات طبیعی آدم‌های معمولی را از دست داده باشم. اگر مثلاً فلانی زنگ می‌زد برای توصیه راجع به یک پرونده، شما واکنش‌های مرا دیده‌اید که چه پرخاشی می‌کردم»[۷]

«من می‌گویم منافق و کمونیست در دوائر دولتی و دانشگاه نرود، چون نه فکرش با شما موافق است نه عملش. همین را حل کنیم دعواها حل هستند.»

اظهاز نظر برخی از سران نظام درباره  اسدالله لاجوردی

انصاری گفته است که در سال ۱۳۶۳ پس از اینکه شورای عالی قضایی ماموریت تهیه گزارش از وضعیت زندان های استان تهران را به وی سپرد، به بررسی عملکرد آقای اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب استان تهران پرداخته است و در نهایت پس از گفتگوی مستقیم با صد زندانی سیاسی از زندان های مختلف، گزارشی به رئیس جمهور، رئیس مجلس و خمینی پیرامون تخلفات بارز وی از قوانین و برخورد های خود سرانه و تند با زندانیان سیاسی ارسال کرده است که در تداوم گزارش ها و شکایات قبلی، موجبات برکناری آقای لاجوردی را فراهم کرده است.

وی می گوید شنیده ام آقای اسدالله لاجوردی پس از خودداری از تحویل مسئولیت، به ملاقات خمینی می‌رود و با ارائه گزارش مفصلی خواستار برخورد با مجاهدین می شود.

زندانیان به اسدالله لاجوردی «جلاد اوین» میگفتند[۸].

برخورد اسدلله لاجوردی با برخی هم‌بندی‌هایش زمان شاه

اسدالله لاجوردی و کشتن شکرالله پاکنژاد

در این باره از جمله میتوان به برخورد وی با  زندانی سیاسی مشهور، شکرالله پاک‌نژاد، محمدرضا سعادتی از اعضاء مجاهدین خلق و فدایی خلق سعید سطانپور اشاره کرد.

شکرالله پاک‌نژاد از مبارزان سوسیالیست بود که از زمان شاه در زندان با اسدالله لاجوردی آشنا بود. لاجوردی با دستگیری وی بخاطر مخالفتش با خمینی ، انواع فشارها و شکنجه‌ها را روی شکرالله پاک‌نژاد آزمایش کرد تا او را به ندامت در تلویزیون حکومتی بکشاند. اما شکرالله پاک‌نژاد به این کار تن نداد. از این رو لاجوردی به‌طور مشخص و خلاف قانون قضای مصوب خودشان، او را در مدت کوتاهی پس از دستگیری‌اش تیرباران کرد[۹].

اسدالله لاجوردی و کشتن محمدرضا سعادتی

محمدرضا سعادتی از اعضاء سازمان مجاهدین خلق از زندانیان شناخته‌شده زندانهای شاه بود. او پيش از انقلاب ۱۳۵۷ در جريان مبارزه مسلحانه عليه حکومت پهلوی به زندان افتاد. وی بعد از پيروزی انقلاب به عضويت شورای مرکزی سازمان مجاهدين خلق انتخاب شد .

محمد رضا سعادتی پنجم ارديبهشت ۱۳۵۸ و سه ماه بعد از پيروزی انقلاب به اتهام جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی بازداشت شد.

محمدرضا سعا از اردیبهشت ۵۸ تا تیرماه سال ۶۰ در اسارت و زندان بود.اسدالله لاجوردی او را در یک در محاکمه نمایشیِ بدون وکیل و هیأت منصفه، در آبان سال ۵۹ تحت شرایط ویژه و فوق‌العاده جنگ خمینی با عراق، به حبس ابد محکوم کرد[۱۰].

روايت عبدالکريم لاهيجی وکيل محمد رضا سعادتی از حکم دادگاه ودلايل اعدام سعادتی چنین است :

 «در زمانی که اسد الله لاجوردی دادستان انقلاب شد ، به لحاظ اينکه افرادی مانند اسد الله لاجوردی ، مهدی عراقی و عسکر اولادی در زندان های زمان شاه شديدا با مجاهدين جنگ سياسی داشتند، و در جبهه مخالف مجاهدين بودند، اين ها کمر بسته بودند که سعادتی را بکشند.»[۱۱]

پس از خرداد ۶۰ و شروع اعدامها اسدالله لاجوردی و گیلانی تصمیم به اعدام سعادتی گرفتند. گفته می‌شود اسدالله لاجوردی متوجه می‌شود که شاید رایزنی‌هایی در کار باشد که از اعدام سعادتی جلوگیری کند. همین اتفاق هم می‌افتد. شبی یکی از مقامات به اسدالله لاجوردی زنگ می‌زند و موضوع سعادتی را از وی پرس و جو می‌کند. لاجوردی بدون قطع کردن گوشی، دستور اعدام فوری سعادتی را به پاسداران می‌دهد. چند دقیقه بعد در ادامه‌ تماس با مقام مزبور، لاجوردی اطلاع می‌دهد که سعادتی اعدام شده است![۱۲]

اسدالله لاجوردی و کشتن سعید سلطان‌پور

سعید سلطانپور شاعر فدایی در اواخر اردیبهشت سال ۶۰ در مراسم ازدواجش دستگیر شد. سعید سلطان‌پور را به اسدالله لاجوردی تحویل دادند. لاجوردی او را بدون هیچ محاکمه‌یی در زندان گروگان نگه می‌دارد. بعد از ۳۰خرداد ۶۰  اسدالله لاجوردی سراغ سعید سلطان‌پور می‌رود و او را بدون هیچ محاکمه و دادگاه قانونی، در ۳۱خرداد تیرباران می‌کند[۱۳].

ابتکار اسدالله لاجوردی: زندان هزار سلول

اواخر مهر‌ ۶۱ به‌دستور اسدالله لاجوردی، یک دوره سرکوب در زندان قزلحصار شروع شد. آبان همان سال ساختن زندان گوهردشت به اتمام رسید و سلول‌های انفرادی آن‌ را آماده بهره‌برداری کردند. این زندان به‌ابتکار و با ایده اسدالله لاجوردی ساخته شد و اسم آن را «زندان هزار سلول» گذاشتند. ایده لاجوردی این بود که با انداختن زندانیان مقاوم در سلول‌های انفرادی گوهردشت، مقاومت آنها را ‌بشکند. در تیرماه سال ۱۳۶۲ اسدالله لاجوردی به‌ قزلحصار آمد تا برای شروع فصل جدیدی از فشار، آنجا را تصفیه کند. ابتدا در سلول‌ها را بستند و رفت ‌و‌آمد را محدود کردند. تنبیه رایج، ایستادن سرپا و بی‌خوابی بود. این شکنجه دستکم ۲۴ساعت بود و گاه تا زمانی نامحدود ادامه داشت. در همین دوره تعدادی از بچه‌ها دچار بیماریهای عجیب و غریب شده بودند؛ طوری که ناگهان دچار حمله عصبی می‌شدند و به ‌بالا و پایین می‌پریدند. شدت حمله عصبی‌شان آن‌قدر بود که گاهی با  ۸ نفر هم نمی‌شد‌ آنها را کنترل و مهار کرد[۱۴].

تجاوز در زندان شیوه  معمول اسدالله لاجوردی

رینالدو گالیندو پل فرستاده ویژه سازمان ملل در گزارش خود پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران به گفته‌های خانواده‌های اعضای مجاهدین خلق اشاره می‌کند که مقامات رسمی زندان مدارک ازدواج دختر زندانیشان را به آن‌ها داده‌اند. مدارکی که به مفهوم تجاوز جنسی به دختران زندانی پیش از اعدام است. روزنامه گاردین در گزارشی در سال ۱۹۸۹ مهم‌ترین نوآوری اسدالله لاجوردی در زندان‌های ایران را تجاوز جنسی به دختران باکره از طریق ازدواج اجباری آن‌ها با زندانبانان ذکر می‌کند. این گزارش اضافه می‌کند: شاید این ابتکار برای رفع تردید‌ها در مورد ممنوعیت شرعی اعدام دختر باکره صورت گرفته باشد.

در مورد ازدواج با دختران باکره پیش از اعدام، از آیت الله منتظری چنین نقل می‌کنند که وی برای جلوگیری از اعدام‌ها گفته است: اعدام دختران باکره در اسلام قابل قبول نیست. اسدالله لاجوردی با شنیدن این حرف دستور میدهد یک شب پیش از اعدام دختران باکره آنها را به عقد پاسداران درآورند[۱۵].

سرانجام کار اسدالله لاجوردی

اسدالله لاجوردی در ۱ شهریور ۱۳۷۷ در محل کسب خود در بازار تهران، طی عملیاتی توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام‌های علی‌اکبر اکبری ده‌بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد جلودار کشته شد. مجاهدین این عملیات را طی اطلاعیه‌ای به مردم ایران تبریک گفتند. بسیاری از خانواده‌های زندانیان سیاسی که وی را جلاد اوین می‌دانستند، مرگ او را جشن گرفته و حتی مواردی  از پخش شیرینی در تهران گزارش شد[۱۶].

بررسی روانشناسانه یک زندانبان!!

یکی از زندانیان نویسنده در مورد لاجوردی می‌نویسد:

«اسدلله لاجوردی امضای نامی پای سبکی از جنایت است که فراتر از قانون و قضا، شوق زندانی‌کشی و قتل‌عام‌گری، اعتیادی برای اثبات تذهیب روح و روانش بود. از این رو هم بود که توانست فراتر از قانون و قضا، دشنه‌ای وداسی برای دروکردن نسلی از زندانیان در دستان خمینی باشد»[۱۷].

منابع

  1. سایت بی بی سی فارسی
  2. سایت بی بی سی فارسی
  3. سایت بی بی سی فارسی
  4. سایت بی بی سی فارسی
  5. نقل قول
  6. سایت بی بی فارسی
  7. خبرگزاری فارس
  8. سایت بی بی فارسی
  9. سایت مجاهدین خلق ایران
  10. سایت رادیو فردا
  11. سایت رادیو فردا
  12. سایت رادیو فردا
  13. سایت مجاهدین خلق ایران
  14. سایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  15. سایت رادیو فردا
  16. سایت رادیو فردا
  17. سایت مجاهدین خلق ایران