توازن قوا

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۱۷ توسط Rah (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | عنوان = | عنوان اصلی = توازن قوا | برگرداننده =...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

توازن قوا
توازن قوا.jpg
تعادل قوا

توازن قوا، یا تعادل قوا، یا موازنه‌ی قدرت(Balance Of Power)، نوعی تعادل بین قدرت کشورهای عضو جامعه‌ی بین‌الملل است، به طوری که هیچ‌یک از این کشورها نتوانند از چنان قدرت و توان قاهری برخوردار شوند که اراده و خواست خود را بر دیگر کشورها تحمیل کنند. مفهوم توازن قوا، بر اساس مقتضیات مختلف اوضاع بین‌المللی، معانی گوناگونی مانند توزیع قدرت، تعادل قوا بین دو یا چند قدرت متخاصم، و برتری نیرو پیدا کرده است. تئوری تعادل قوا از از سال‌های آغازین قرن هفدهم میلادی، زمانی که علم حقوق بین‌الملل توسط گروسیوس و پیروانش ابداع شد، به عنوان یک اصل اساسی دیپلماسی مدون شد. این اصل از زمان تدوین به عنوان ارکان علم سیاست مطرح گردید. برای توازن قوا تعاریف و معانی گوناگونی ارائه شده است. برخی آن را وضعیت یا شرایطی می‌دانند که رضایت‌خاطر کمابیش وسیعی از توزیع قدرت وجود دارد. برخی دیگر از محققان معتقدند که توازن قدرت، قانون رفتار دولت‌هاست، یعنی که آنان درصورت صف‌آرایی با قدرتی متجاوز و برهم‌زننده‌ی تعادل، به ایجاد یک ائتلاف متوازن‌کننده اقدام می‌کنند؛ و مانع از پیدایش یک قدرت قاهر و برتر می‌شوند. نخستین هدف ضروری توازن قوا، حفظ صلح و امنیت با اتکاء بر قدرت است. نویسندگان معاصر، توازن قدرت را پایه‌ی اصلی روابط بین‌ملل، نمایش قاعده‌ی عمومی اجتماعی، و تقریباً نوعی قانون اساسی سیاسی که می‌توان آن را از گردش سیاست‌های جهانی استخراج کرد، خوانده‌اند. نظریه‌ی توازن قوا بر پایه‌ی قدرت استوار است. در واقع برهم خوردن توازن قوا بازتاب تحولاتی است که ناشی از سیاست جهانی، اقتصاد جهانی، فناوری‌های کارساز در رویدادهای جهانی و ابزارهای قدرت بازیگران در سطح فراملی و فرامنطقه‌ای است.

تعاریف توازن قوا

توازن قوا، یا تعادل قوا، یا موازنه‌ی قدرت، یعنی وجود نوعی تعادل بین قدرت کشورهای عضو جامعه‌ی بین‌الملل به طوری که هیچ‌یک از این کشورها نتوانند از چنان قدرت و توان قاهری برخوردار شوند که اراده و خواست خود را بر دیگر کشورها تحمیل کنند.[۱]

برای توازن قوا تعاریف و معانی گوناگونی ارائه شده است. تحلیل‌گران و صاحب‌نظران این تئوری نتوانسته‌اند بر معنای واحدی دست پیدا کنند. برخی آن را وضعیت یا شرایطی می‌دانند که رضایت‌خاطر کمابیش وسیعی از توزیع قدرت وجود دارد. به بیان دیگر، قدرت‌های مهم و عمده از شیوه‌ی توزیع قدرت قانع و خوشنود هستند. برخی دیگر از محققان معتقدند که توازن قدرت، قانون رفتار دولت‌هاست، یعنی که آنان درصورت صف‌آرایی با قدرتی متجاوز و برهم‌زننده‌ی تعادل، به ایجاد یک ائتلاف متوازن‌کننده اقدام می‌کنند؛ و مانع از پیدایش یک قدرت قاهر و برتر می‌شوند.[۲]

تاریخچه‌ی توازن قوا

کلمه‌ی توازن قوا دارای پیشینه‌ی تاریخی طولانی است؛ و نظریه‌پردازان سیاسی و سیاستمداران دوره باستان نیز با آن آشنا بوده‌اند. تئوری تعادل قوا از از سال‌های آغازین قرن هفدهم میلادی، زمانی که علم حقوق بین‌الملل توسط گروسیوس و پیروانش ابداع شد، به عنوان یک اصل اساسی دیپلماسی مدون شد. این اصل از زمان تدوین به عنوان ارکان علم سیاست مطرح گردید.

در میانه‌ی قرن هفدهم توازن یا تعادل قوا به عنوان یک سیاست اروپایی بر علیه لویی شانزدهم پادشاه فرانسه جهت‌گیری شد. پس از آن این سیاست برای سالیان هدف اعلام شده‌ی دولت انگلستان بود. در نظام بین‌الملل اروپایی نیز که از سال ۱۸۱۵ تا ۱۹۱۴، با عنوان "کنسرت اروپا" حاکم بود، اصل توازن قوا مرکز و اساس آن و عامل ریشه‌ای پیشگیری از جنگ به به‌شمار می‌آمد.[۱]

ساختار توازن قوا از منظر تاریخی، از سال‌های ۱۶۴۸ تا ۱۷۸۹، و ۱۷۸۹ تا ۱۹۱۴، در اروپا حاکم بوده است. بستن قرارداد صلح وستفالی در سال ۱۶۴۸، سرآغاز توازن قوا در اروپا به ثبت رسیده است، قراردادی که آثار آن شامل این موارد بوده است:

  • استقلال و برابری کشورها
  • عدم مداخله‌ی پاپ و کلیسا در امور خارجی دولت‌های اروپایی
  • ایجاد حقوق بین‌الملل و رعایت آن
  • موازنه‌ی قوا

راه حل توازن قوا، از ظهور جنگ‌های گسترده و پیدایش یک قدرت برتر، تا سال ۱۷۸۹، ممانعت کرد. در این سال بازتاب انقلاب فرانسه، توسعه‌طلبی ناپلئون بناپارت بود که آرمان و هدف اروپای تحت سلطه‌ی فرانسه‌ای که او بر آن حاکم بود، باعث برهم‌خوردن تعادل و توازن قوا گردید.

با شکست ناپلئون بناپارت در واترلو و تشکیل کنگره‌ی وین در سال ۱۸۱۵، دوباره توازن و تعادل برقرار شد که تا جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴، ادامه داشت.[۲] [۳]

مفهوم توازن قوا

مفهوم قدرت و منابع و وسایل انجام آن همیشه در طول تاریخ دگرگون شده و تکامل یافته است. هر پیشرفت علمی یا فناوری، چه در ادوات جنگی نخستین یا تسلیحات نابودکننده جمعی و یا در منابع اقتصادی یا سیاسی قدرت، به صورتی در رفتار بازیگران نیز تغییراتی را به وجود آورده است؛ و در خیلی از مواقع جابه‌جایی در مراکز قدرت و مالکان آن ایجاد کرده است.

مفهوم توازن قوا، بر اساس مقتضیات مختلف اوضاع بین‌المللی، معانی گوناگونی مانند توزیع قدرت، تعادل قوا بین دو یا چند قدرت متخاصم، و برتری نیرو پیدا کرده است.

به عنوان نمونه "ارنست هاس" از پایه‌گذاران "نوکارکردگرایی"، برای مفهوم و معنی توازن قدرت هشت معنا تعریف می‌کند که عبارتند از:

  1. هرگونه توزیع قدرت
  2. وعی فرایند تعادل یا متوازن‌سازی
  3. سلطه یا طلب سلطه
  4. ثبات و صلح در حالت اتحاد قدرت‌ها
  5. بی‌ثباتی و جنگ
  6. سیاست بر اساس قدرت به معنی فراگیرتر
  7. نوعی قانون جهان‌شمولی تاریخی
  8. نوعی نظام و راهنما برای سیاست‌گذاران[۴]

اهداف و محصول توازن قوا

نخستین هدف ضروری توازن قوا، حفظ صلح و امنیت با اتکاء بر قدرت است؛ اما علاوه بر این می‌توان چندین هدف اصلی و فرعی را برای آن در نظر گرفت:

ممانعت از ظهور و استقرار یک قدرت برتر و غالب.

حفظ موجودیت اعضای تشکیل‌دهنده‌ی موازنه‌ی قدرت و خود نظام موازنه.

تأمین ثبات و امنیت ملی و بین‌المللی

تقویت و پایداری صلح که برآمده از عدم وقوع جنگ است.[۴]

ضرورت توازن قوا

به خاطر این‌که در نظام بین‌الملل، هر کشوری به دنبال کسب بیشتر قدرت و منافع خود است، وجود نظام تعادل قوا متضمن این است که کشورها آماده‌گی آن را داشته باشند تا بنا بر ضرورت شرایط، در اتحادها و ائتلاف‌های خود تغییر و تحول ایجاد کنند.

بر اساس تئوری توازن قوا، تا وقتی که بین کشورها یا بلوک‌های جهانی به لحاظ قدرت، توازن وجود داشته باشد، احتمال درگیری و آغاز جنگ بین آن‌ها وجود نخواهد داشت. اما اگر تعادل قوا بین دو کشور یا دو اتحادیه و بلوک بین‌المللی به هم بخورد، احتمال جنگ و درگیری بین آن‌ها افزایش پیدا می‌کند.

پس از جنگ جهانی دوم با پیدایش دو ابرقدرت ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با وجود اختلاف ایدئولوژی گسترده بین این دو کشور، نظام بین‌المللی چند قطبی بر پایه‌ی توازن قوا به هم خورد. البته از دهه‌ی ۱۹۶۰، به بعد با به میدان آمدن کشور چین و کشورهای جهان سوم به شکل یک بلوک واحد، بار دیگر توازن قوا به عنوان یک عنصر روابط بین‌الملل پدید آمد.

پس از سال ۱۹۹۱، که شوروی فرو پاشید، ایالات متحده آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان که دارای قدرت نظامی برتر و قدرت اقتصادی بزرگی بود، مدعی نظام جهانی تک‌قطبی به رهبری خود شد.[۱]

شرایط تحقق توازن قوا

برای تحقق توازن قدرت، چند شرط ضروری و لازم است که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

۱- بازیگران متعدد سیاسی:

دست‌کم ۳ و حداکثر ۵ قدرت مهم باید باشند تا یک نظام موازنه‌ی باثبات ایجاد شود؛ و می‌گویند که بهتر است تعداد بازیگران در این میدان، بهتر است فرد باشد.

۲- عدم وجود یک قدرت مرکزی و مشروع:

هیچ قدرت برتر و واحدی که دیگر کشورها را تحت تسلط و سلطه‌ی خود قرار دهد، نباید وجود داشته باشد.

۳- توزیع نابرابر قدرت:

بین بازیگران صحنه‌ی سیاست بین‌الملل نباید برابری قدرت وجود داشته باشد. این تفاوت باعث دسته‌بندی دولت‌ها به بزرگ، متوسط و کوچک می‌شود که از نخستین شرایط توازن قوا به‌شمار می‌رود.

  1. رقابت مدوام اما کنترل‌شده‌ی ستیزه‌جویی‌ها بین بازیگران سیاسی حاکم، برای کسب ارزش‌ها و منابع کم‌یاب جهان.
  2. تفاهم سازگاری میان رهبران قدرت‌های بزرگ، درباره‌ی منافع مشترک ناشی از تدواوم مکانیسم توزیع قدرت که شامل حفظ ثبات و تأمین امنیت و پایداری صلح است.[۴]

روش‌های تأمین و حفظ توازن قوا

تئوریسین‌های این تئوری با تحقیق روش‌های مورد استفاده‌ی کشورهای عضو توازن قدرت، در طول قرن‌های هفدهم تا نوزدهم، موارد زیر را استنتاج و استخراج کرده‌اند:

  • سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن.
  • بازگرداندن اراضی اشغال شده توسط دولت تجاوزگر.
  • ایجاد دولت‌های حائل.
  • تشکیل اتحادیه‌ها و سندیکاها.
  • ایجاد حوزه‌های نفوذ.
  • مداخله.
  • چانه‌زنی دیپلماتیک.
  • رقابت یا مسابقه‌ی تسلیحاتی.
  • جنگ، به عنوان آخرین ابزار و راه‌حل.[۴]

اصول توازن قوا

مورتون کاپلان، یکی از معروف‌ترین نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل، شش قاعده‌ی اصلی حاکم بر نظام توازن قوا را به شرح زیر ارائه نموده است:

۱- افزایش توان جنگی کشور با هدف مذاکره و نه جنگ:

پشتوانه‌ی معتبر و مستند دیپلماسی برای رسیدن به منافع ملی، توان و قدرت نظامی است. افزایش میزان قدرت و توانایی‌های نظامی برای بالا بردن اعتبار تهدیدات و واقعی و جدی جلوه دادن امکان متوسل شدن به قدرت است. از این رو تلاش می‌شود که با سیاست و مذاکره‌ی بر پایه‌ی قدرت، به اهداف تعیین شده در سیاست خارجی دست پیدا کرد.

۲- استفاده از جنگ در صورت لزوم:

جنگ‌ها مثل دیگر ابزارهای اجرای سیاست خارجی، وسیله‌ای است که در رده‌بندی ابزار، آخرین گزینه است، اما باید کشور همیشه آماده‌ی جنگ باشد؛ و در موقع ضرورت بدان اقدام کند. این قاعده‌ی غالب بر موازنه‌ی قوا، از قضا مانع جنگ می‌شود؛ و از آن جلوگیری می‌کند.

۳- ادامه‌ی جنگ تا زمان تسلیم دشمن و نه انهدام و نابودی آن:

اصل در موازنه‌ی قوا، وجود چندین بازیگر است. بر این اساس اگر تجاوز واقع شد، تنها تا مرز عقب‌نشینی و تسلیم به خواسته‌های نظام موازنه با او رفتار شود.

۴- مخالفت جدی تا برتری هر یک از اعضا:

یکی از اساسی‌ترین اصول حاکم بر توازن قدرت، اصل جلوگیری از سلطه و تسلط یک قدرت برتر است، چون این امر را سبب اصلی بی‌ثباتی و جنگ تفسیر و تلقی می‌کنند.

۵- موافقت نکردن با عضویت اعضا در سازمان‌های مافوق ملّی:

حاکمیت ملی و منافع ملی، دو رکن نقش‌پردازان مستقل در نظام موازنه است. به خاطر این‌که پیوستن به سازمان‌های بین‌المللی، ارزش و اهمیت این دو را کاهش می‌دهد، با آن مخالفت می‌شود.

۶- هم‌کاری با عضو شکست‌خورده:

ضرورت تداوم نتیجه‌ی نظام موازنه این است که کشور شکست‌خورده و عقب‌نشسته از تجاوز خود، مجدداً به میدان بازی وارد شود.[۲]

نقدهای نظریه‌ی توازن قوا

به طور کلی سه نقد به تئوری توازن قوا مطرح شده است.

نقد معرفت‌شناختی:

این نقد به طور کلی می‌گوید که اندازه‌گیری قدرت اساساً سخت و دشوار است.

نقد به توازن قوا از این لحاظ که یک سیاست و تئوری است:

در این نقد گفته می‌شود که روشن نیست چه اقداماتی را باید به عنوان ایجاد توازن محسوب کرد؛ و این اقدامات چه زمان باید صورت گیرد.

نقد تاریخی:

در این نقد هم به طور کلی گفته می‌شود که معلوم نیست کشورها چند وقت به چند وقت به طور عملی دست به ایجاد توازن قوا می‌زنند.[۲]

تئوری توازن قوا و صلح جهانی

تئوری تعادل یا توازن قوا بر خلاف سه نظریه‌ی سازمان‌های بین‌المللی و امنیت دسته‌جمعی، حکومت واحد جهانی، و خلع سلاح که از طرف ایده‌آلیست‌ها در روابط بین‌الملل طرح شده‌اند، تلاشی از جانب واقع‌گرایان و رئالیست‌ها است. نویسندگان و محققان معاصر، توازن قدرت را پایه‌ی اصلی روابط بین‌ملل، نمایش قوانین عمومی اجتماعی، و تقریباً نوعی قانون اساسی سیاسی که می‌توان آن را از گردش سیاست‌های جهانی استخراج کرد، خوانده‌اند. نظریه‌ی توازن قوا بر پایه‌ی قدرت استوار است؛ و نظریه‌پردازان تعادل قوا در مورد چگونگی حفظ صلح از راه توازن قوا این‌طور استدلال می‌کنند:

«روابط میان دولت‌ها بر اساس قدرت و منافع ملی استوار است؛ و همه‌ی دولت‌ها در تلاشند تا حداکثر قدرت را به دست آورند و منافع ملی خویش را تحقق بخشند. در این راستا به‌طور طبیعی، دولت‌ها و کشورها در یک روند رویارویی و مبارزه قرار دارند. هر یک برای بقاء و نیرومند شدن یا قدرت‌مند ماندن، تلاش بی‌وقفه‌ای را به صورت اتحاد و ائتلاف با برخی دولت‌ها انجام می‌دهند؛ بنابراین نتیجه‌ی چنین اتحاد و ائتلافی، موازنه‌ی قدرتی است که جلوی تجاوز را گرفته و صلح و ثبات را موجب می‌شود. در واقع، بنیان تحلیل نظریه‌ی موازنه‌ی قوا بر این اصل مبتنی است که قدرت‌ها تنها به وسیله‌ی قدرت، قابل مقابله، کنترل و محدود شدن است. توازن قوا، موجب تعادل و ثباتی می‌گردد که ضامن صلح و امنیت بین‌المللی است، زیرا بر اساس توازن قوا، وضع موجود با قدرت مقابله‌کننده در برابر متجاوز که برهم‌زننده‌ی وضع موجود است، حفظ می‌شود؛ و از وقوع جنگ و دگرگونی در موازنه جلوگیری می‌شود.»[۲]

توازن قدرت عمده‌ترین پدیده‌ای است که از نقش ساخت آنارشیک سیستم بین‌المللی بر رفتارها و تحرکات برون‌مرزی واحدهای سیاسی حاصل می‌شود، حتی اگر همه‌ی آن‌ها رغبت و گرایشی به برقراری موازنه‌ی قوا نداشته باشند. آنان بر این باورند که اگرچه هنوز هم مبارزه برای قدرت، موضوع مهمی در روابط بین‌الملل را تشکیل می‌دهد؛ اما واقع‌گرایانه نیست اگر آن را در اولویت یک واحد سیاسی در روابط خارجیش به حساب آورد.[۵]

علل به‌هم خوردن توازن قوا

در واقع برهم خوردن توازن قوا بازتاب تحولاتی است که ناشی از سیاست جهانی، اقتصاد جهانی، فناوری‌های کارساز در رویدادهای جهانی و ابزارهای قدرت بازیگران در سطح فراملی و فرامنطقه‌ای است. به هر مقدار و میزان، فناوری از دگرگونی و تحول بیشتری برخوردار شود، عرصه برای تغییر در معادله‌ی توازن قوا به شکل بیشتر و فراگیرتری ایجاد می‌شود.[۶]

منابع: