دلارا دارابی

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۱۷ توسط Ehsan (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه | اندازه جعبه = | عنوان = دل آرا دارابی | عنوان ۲...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
دل آرا دارابی
دل آرا دارابی.jpg
زادروز۷ مهر ۱۳۶۵
رشت
درگذشت۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸
زندان مرکزی رشت
علت مرگحلق‌آویز
آرامگاهباغ رضوان رشت
ملیتایرانی
تحصیلاتدانش‌آموز پیش‌دانشگاهی
مجازات‌هااعدام
وبگاه
http://save-delara.blogspot.com

دلارا دارابی (متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ - درگذشت ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸) در شهر رشت به دنیا آمد. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوست پسرش به نام امیرحسین ستوده، مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. وی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه پذیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی آن مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.[۱][۲]

در ایام بازداشت دلارا دارابی، بسیاری از هنرمندان، کنش‌گران حقوق مدنی و فعالان حقوق بشر با برپایی یک کمپین برای آزادی وی تلاش کردند. آن‌ها از رئیس قوه قضاییه می‌خواستند که باتوجه به شرایط سنی و روانی او و ابهامات قانونی متعدد پرونده، از مرگ وی جلوگیری به عمل آورد. برگزاری نمایشگاهی از آثار نقاشی این زن جوان ایرانی در مهرماه سال ۱۳۸۵ باعث جلب توجه بیشتری به پرونده و افزایش فشار برای لغو حکم اعدام او شد. عفو بین‌الملل نیز با صدور بیانیه‌ای در ۱ مه ۲۰۰۹، اعدام دارابی را مغایر معیارها و موازین بین‌المللی دانست.[۲]

دلارا دارابی، سرانجام صبح روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، به شکلی غیرقانونی و بدون اطلاع وکیل مدافع و خانواده‌اش در زندان رشت اعدام شد. دلارا دارابی در باغ رضوان رشت به خاک سپرده شد.[۳]با توجه به محرز بودن بی گناهی دلارا دارابی، خبرگزاری فرانسه این اعدام را مشکوک و تعارض‌ورزی عامدانه با جامعه بین المللی دانست.[۴] به گفته‌ی تحلیل گران، اعدام دلارا دارابی یک حرکت سیاسی به فرمان خامنه‌ای برای ضرب‌شصت نشان دادن به سازمان عفو بین‌الملل بود که به خواسته‌های جمهوری اسلامی تن نداده بود.

وقوع حادثه و دستگیری

دلارا دارابی متولد ۷ مهر ۱۳۶۵ در شهر رشت بود. وی دختر هنرمندی بود که از سن ده سالگی نقاشی می‌کرد و شعر می‌سرود. دلارا دارابی در ۷ دی ۱۳۸۲، به همراه دوست پسرش به نام امیرحسین ستوده، مرتکب قتل مهین، دخترعموی پدر خود شد. وی هنگام وقوع قتل ۱۷ سال داشت و دانش‌آموز پیش‌دانشگاهی بود. وی اگرچه در آغاز همراه با پدرش خود را به پلیس معرفی کرد و اتهام قتل را در دادگاه پیرفت، اما دو هفته بعد طی نامه‌ای به قاضی آن مدعی شد که او قاتل نیست و وی تنها برحسب خواست و تمایل امیرحسین که به او گفته بود: «چون تو زیر ۱۸ سال هستی و در نهایت مجازات نخواهی شد»، حاضر شده است که مسئولیت عمل او را بر عهده بگیرد.[۱][۲]

دفاعیات

دلارا دارابی
دلارا دارابی

دلارا دارابی چند روز بعد از زندانى شدن و در حالی كه در انتظار محاكمه بود نامه‌اى به قاضى پرونده نوشت و خود را بى‌گناه معرفى كرد و اظهار داشت:

«من به خاطر علاقه‌اى كه به امیر داشتم و با وعده و وعیدهاى او همه جزئیات قتل را به گردن گرفته‌ام و هیچ یك از اظهاراتم را قبول ندارم.»[۵]

دلارا دارابی در جلسه دادگاهی که روز ۲۵ دی ۱۳۸۲ برای ادامه تحقیقات انجام شد، كلیه اظهارات قبلی خود مبنی بر اعتراف به قتل را رد کرد. او گفت که امیرحسین به او قرص‌های آرام‌بخش خورانده و خود با ضربات چاقو مقتول را از پای درآورده بود. دلارا دارابی در جلسه دادگاه گفت:

«زمانى كه امیرحسین از من خواست تابه خانه مقتول برویم اصلاً فكر نمی‌كردم چنین قصدى داشته باشد ومن اظهارات اولیه‌‏ام را رد می‌كنم. امیرحسین پس از دستگیرى به اتهام‏ قتل بارها به من گفت چون زیر ۱۸سال‏ هستم مرا قصاص نمی‌كنند. او از من ‏خواست قتل را به گردن بگیرم و من هم از روى سادگى و به خاطر آن كه ‏امیرحسین را دوست داشتم اتهام قتل ‏را قبول كردم.»[۶]

دلارا دارابی بارها در جلسات مختلف اعلام كرده بود كه قاتل نیست. وی در تشریح وقایع روز قتل گفته بود:

«من و آن پسر با هم دوست بودیم. او چند روز قبل از حادثه به من گفت سندی جعلی پیدا کرده است که متعلق به خانه مهین دخترعموی پدرم است و فردی می‌خواهد با این سند جعلی خانه را بفروشد و او از من خواست با مهین قرار بگذارم و برای اینکه بتواند این موضوع را به مهین بگوید، به خانه وی برویم. من هم این کار را کردم. روز حادثه من و او به خانه مهین رفتیم. امیرحسین به من قرص‌هایی خورانده بود که کاملا بی‌اراده شده بودم. وقتی خودش را به پشت سر مقتول رساند با چوب بیسبال ضرباتی زد و بعد از بستن دهانش از من خواست، چاقویی برایش ببرم. من بی‌اراده به آشپزخانه رفتم و چاقویی آوردم. او چاقو را گرفت و چند ضربه به مهین زد. من حتی یک ضربه هم نزدم.»[۷]

اظهارات وکلا

عبدالمصد خرمشاهی، وکیل دلارا دارابی، گفته بود، چند ایراد اساسی در این پرونده وجود داشت. او معتقد بود که پس از نفی مسئولیت قتل می‌بایست صحنه قتل بازسازی می‌شد. یکی از ایرادات پرونده، چپ دست بودن دل‌آرا است، در حالی که که اکثر ضربات از سمت راست به مقتول وارد شده بود.عبدالصمد خرمشاهی گفته بود:

«اگرچه دلارا در تحقیقات اولیه قتل را به گردن گرفته، اما از آن جایی که وی چپ دست است نمی‌توانسته از پشت ضربه به سمت راست مقتول زده باشد و اگر یک بار دیگر صحنه قتل بازسازی شود، وی می‌تواند بی‌گناهی خودش را ثابت کند.»[۲]

همچنین محمد مصطفایی که بعد از عبدالصمد خرمشاهی پرونده دلارا دارابی را در دست گرفته بود، طی گفتگویی گفت:

نقاشی دلآرا دارابی
نقاشی دلآرا: در این نقاشی دلارا، رنگ‌های تيره، خطوط خشن و زندانيانی که در کنجی نشسته‌اند، انگار در تنهايی خود زنده به‌ گور شده‌اند

«از همان زمانی که پرونده‌ی دلارا دارابی در دادگستری رشت به جریان افتاد، آقای خرمشاهی در مقام وکیل ایشان همواره تاکید داشتند که موکل‌شان بی‌گناه‌ است و بی‌گناه نیز دارد محاکمه می‌شود. در این پرونده، آقای "محمد حسن جاویدنیا" قاضیِ رسیدگی کننده به پرونده بودند. به باور من، او به رغم آن که می‌دانستند دلارا قاتلِ اصلی نیست، حکم به اعدام ایشان دادند. در پی صدور این حکم، جناب خرمشاهی بارها نسبت به آن اعتراض کردند و به دنبال آن پرونده‌ دلارا دارابی در مطبوعات ایران مطرح شد؛ اما به واسطه آن که دستگاه دادگستری در ایران مستقل نیست و همیشه به نوعی تحت تاثیر قدرت‌های مختلف عمل می‌کند، این بار نیز در نهایت، حرفِ آقای جاویدنیا به کرسی نشست و حکمِ قصاصِ خانم دلارا دارابی در «دیوان عالی کشور» تایید شد. بعدها هم که خود آقای جاویدنیا دادستان رشت شدند، توانستند با نفوذی که در دستگاه قضایی به دست آورده بودند «اذنِ در اجرای حکم» را نیز از آقای شاهرودی (رئیس وقت قوه قضایه ) بگیرند. در نهایت حکم در یک شرایط کاملاً غیر عادی، در هفت صبح یک روزِ تعطیل (جمعه ۱۱اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۸۸) در زندان مرکزی رشت به اجرا درآمد.»[۱]

محمد مصطفایی در ادامه می‌گوید:

قبل از آن که دلارا دارابی اعدام شود (و همین طور بعد از اعدام دلارا) امیر حسین ستوده (دوست پسر دلارا)‌ به طور رسمی و علنی هیچ حرف خاصی نزده بود، اما اخیراً یکی از هم‌بندان او- که اصرار زیادی نیز داشت که نامی از او نبرم- به من خبر داد که امیرحسین، نامه‌های متعددی به قاضی رسیدگی‌کننده پرونده نوشته و در آن نامه‌ها گفته است که دلارا بی‌گناه است. متاسفانه آقای محمد حسن جاویدنیا بنا به دلایل خاصی، از جمله پافشاری بر مواضع خودشان و نیز مخالفت با خواست و اقدامات وکیلِ پرونده، نه تنها هیچ ترتیب اثری به مفاد این نامه‌ها نداند، بلکه امیرحسین را نیز تهدید می‌کنند که اگر سکوت نکند عواقب ناگواری در انتظار او خواهد بود و… تا این‌که در ماه گذشته، امیرحسین در زندان رشت بر اثر عذاب وجدان و فشارهای روحی که به دنبال اعدام دلارا بر او متحمل شده بود، خودش را حلق‌آویز کرد.»[۱]

نقاشی دلارا دارابی
نقاشی دلرا دارابی: احساس سعادت کرد در عين سياه‌بختی

محمد مصطفایی درباره حکم دلارا گفته است:

«دو هفته پس از اقرار نخست در دادگاه، دلارا که هنگام بازداشت فقط ۱۷ سال داشته، ارتکاب به قتل را انکار می‌کند. بنا بر اعتراف وی، او با این یقین که دادگاه بر اساس حقوق کودک نمی‌تواند برای او حکم اعدام صادر کند به درخواست دوستش امیرحسین، اتهام قتل را می‌پذیرد تا او که بالای ۱۸ سال داشته اعدام نشود. به این ترتیب امیرحسین، که تا به امروز در برابر حکم اعدام دلارا سکوت کرده است، به جرم مشارکت در قتل، به ۱۰ سال زندان محکوم می‌شود. دلارا با درک این که فقط زمان قصاص کودکان مرتکب به قتل با بزرگسالان تفاوت دارد، خواستار تجدید نظر از دیوان عالی کشور می‌شود. او چندین بار مطرح کرده است که فقط به دلیل علاقه به امیرحسین، اتهام قتل را پذیرفته است اما تا به امروز این حکم تغییری نکرده است. دیوان عالی کشور به دلیل این که حکم اعدام اولیه در دادگاه عادی و نه در دادگاه اطفال صادر شده بود، پرونده دلارا را به دادگاه دیگری ارجاع داد، اما او در دادگاه دوم نیز بر اساس اقرارهای نخست، به قصاص محکوم شد.»[۸][۱]

آسیه امینی برگزارکننده نمایشگاه نقاشی‌های دلارا دارابی می‌گوید:

«چطور است که در دادگاه، اقرار یک طفل سند قرار می‌گیرد اما انکار چندین‌باره پس از آن مورد توجه قرار نمی‌گیرد و مراحل تحقیق پرونده او کامل نمی‌شود؟ در پرونده دل‌آرا نکات مبهم فراوان وجود دارد. حتی چاقویی که با آن مهین کشته شده انگشت‌نگاری نشده است.»[۸]

نمایشگاه نقاشی

نقاشی دلارا دارابی
ترکيبی از رنجها، ‌گريه‌های شبانه‌روزی و دردهايی است که با همت و ياری خدا و دوستان عزيزتر از جانم گرد هم آمده است

نمایشگاهی از نقاشی‌های دلارا دارابی، با نام «زندانی رنگ‌ها» از روز جمعه ۲۸ مهر ۱۳۸۵ به مدت یک هفته در نگارخانه گلستان، واقع در دروس تهران به کوشش آسیه امینی برپا شد.

در کارت نمایشگاه نقاشی‌های دلارا نوشته‌ای از او خطاب به بازدیدکنندگان درج شده بود:

زندانی رنگ‌ها می‌دانید یعنی چه؟ یعنی من. من که از چهار سالگی زندگی‌ام را با رنگ‌ها تقسیم کرده بودم، در آستانه ۱۷ سالگی آن‌ها را گم کردم. سرخ کبود را به جای لاجورد گرفتم و جای آسمانی، خاکستری پاشیدم. من رنگ‌ها را گم کردم و اینک تنها چهره‌ای که هر روز در برابرم دیده می‌گشاید، دیوار است. من دلارا دارابی ۲۰ ساله، متهم به قتل، محکوم به اعدام، سه سال است که با رنگ‌ها و فرم‌ها و واژه‌ها از خودم دفاع می‌کنم. این نقاشی‌ها سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند. از پشت دیوارها به شما که به دیدن نقاشی‌هایم آمده‌اید سلام و خیر مقدم می‌گویم.»[۸]

هم‌زمان با برگزاری نمایشگاهی از آثار دلارا دارابی در گالری گلستان در ایران، نمایشگاه مشابهی در دانشگاه فنی برلین برگزار شد. مینا احدی سرپرست کمیته بین المللی علیه سنگسار و اعدام در آلمان در یک گردهمایی در دانشگاه فنی آلمان شرکت کرده در مصاحبه با رادیو فردا گفت:

نقاشی دلارا دارابی
این نقاشی با کمترين امکانات ممکن کشيده شده. يعنی اين که می‌شود در عين محروميت و در شرايطی که دستت از آزادی کوتاه است، ‌آزادی را درون خودت بيافرينی

«شش گروه از سازمان‌هایی که خواهان جدایی مذهب از دولت هستند در این گردهمایی شرکت داشتند و ما در محل ورودی سالن سخنرانی این نقاشی ها را گذاشته بودیم و نوشته‌هایی از دلارا دارابی به آلمانی ترجمه کرده بودیم و در آنجا نصب بود. نمایشگاه مورد توجه حاضران قرار گرفت.»[۹]

دلارا هنگامی که از برپایی نمایشگاهی از نقاشی‌هایش باخبر می‌شود به یکی از برگزارکنندگان آن می‌گوید:

«من از خدا چیزهای زیادی خواسته بودم. از بچگی دوست داشتم نقاش و شاعر معروفی شوم. همیشه دوست داشتم نمایشگاهی از نقاشی‌هایم بگذارم و از هنرمندان دعوت کنم تا آثارم را ببینند. آرزو داشتم کتاب شعرم منتشر شود. حالا در زندان هستم و آرزوهایم بیرون از زندان یکی‌یکی دارد برآورده می‌شود.»[۸]

همه نقاشی‌های نمایشگاه «زندانی رنگ‌ها» به جز یک اثر در زندان کشیده شده‌ بودند. آن تک‌اثر، از نظر رنگ و فضا، بسیار متفاوت با کارهایی است که دل‌آرا در زندان کشیده بود. این آثار حاکی تاثیر عمیق و ژرف زندان بر این هنرمند جوان بود. در سال‌های پیش از زندان، نواختن پیانو یکی دیگر از سرگرمی‌های دلارا بوده است.[۸]

نقاشی دل آرا
اين نقاشی سوگندی است به جرمی ناکرده. تا مگر رنگ‌ها مرا به زندگی بازم گردانند

اعدام

محمد مصطفایی بعد از اعدام دلارا دارابی در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ در وبلاگ شخصى خود نوشت:

«مادر دلارا گفت که دیروز با دلارا ملاقات کرده. دلارا به او گفته که مادر اگر من از زندان بیرون بیایم می‌خواهم تحصیلاتم را ادامه دهم. دوست دارم آزاد باشم و یک نفر از قضات هم به من قول داده که رضایت اولیاء دم را خواهد گرفت. دلارا گفته که مادر من بی‌گناهم.

نقاشی دلارا دارابی
دلارا اين چهره در هم پيچيده را به دليل نداشتن قلم‌ مو با انگشت و ناخن و اندکی رنگ سياه کشيده است

مادر دلارا گریه کنان گفت: امروز ساعت ۷ صبح دلارا به وی زنگ زد. و گفت مادر من را می‌خواهند اعدام کنند. من طناب دار را می‌بینم. مادر من را نجات دهید. می‌خواهم با پدرم صحبت کنم و به پدرش هم گفت که پدر من می‌خواهم شما را ببینم. تو رو خدا من را نجات دهید. بعد یک نفر گوشی را از دلارا می گیرد و می‌گوید. ما به راحتی فرزند شما را می‌کشیم و تو هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی.»[۱۰]

حكم قصاص دلارا روز جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ كه روز تعطیل رسمی بود در حالی در زندان مركزی شهر رشت به اجرا در آمد كه براساس بند «ز» ماده هفتم نحوه اجرای احكامی كه منجر به سلب حیات می شود، آمده است:

«پس از وصول حكم قطعی و دستور اجرای آن از سوی دادگاه صادر كننده، مرجع قضایی مجری حكم موظف است حداقل ۴۸ ساعت قبل از زمان اجرای حكم مراتب را به اولیای دم مقتول یا وكیل آن‌ها اطلاع داده و از آن‌ها بخواهد جهت انجام وظیفه محوله در محل اجرای حكم حاضر شوند.»[۱۱]

عموی دلارا درباره اعدام دلارا دارابی به خبرنگار روزنامه اعتماد گفت:

«ساعت ۶ ونیم صبح جمعه از زندان با منزل برادرم تماس گرفتند و گفتند قرار است تا لحظاتی دیگر حکم دلارا اجرا شود. زمانی که برادرم با من تماس گرفت، اصلاً نمی‌توانست حرف بزند چرا که به ما گفته بودند حکم او مطابق دستور رئیس قوه قضائیه برای مدت دو ماه متوقف شده است. لحظاتی بعد سراسیمه خودمان را به مقابل زندان رساندیم. هیچ کس جلوی در زندان نبود. همین طور که داشتیم با نگهبان صحبت می‌کردیم تا بتوانیم وارد زندان شویم و حداقل در لحظات آخر دلارا را ببینیم یا اینکه از اولیای دم بخواهیم از خون این دختر بگذرند، صدای آژیر آمبولانس را از داخل محوطه شنیدیم. زمانی که آمبولانس از محوطه خارج شد، دیدیم روی آن نوشته شده؛ «مخصوص پزشکی قانونی». من و خانواده برادرم می‌دانستیم داخل آن جسد برادرزاده ۲۳ساله‌ام قرار دارد اما پذیرش موضوع برای ما سنگین بود. بالاخره اجازه ورود به محوطه را به ما دادند. به دفتر زندان که رسیدیم به ما گفتند حکم اجرا شد و برای گرفتن جسد دلارا باید به پزشکی قانونی برویم. کار از کار گذشته بود. ما حتی در لحظه آخر هم نتوانستیم دلارا را ببینیم. دلارا حق داشت پدر و مادرش را برای آخرین بار ببیند.»[۳]

بخش‌هایی از صحبت‌های محمد مصطفایی

آرامگاه دل آرا دارابی
آرامگاه دلارا دارابی

محمد مصطفایی یکی از وکلای دلارا دارابی در صحبت‌هایی گفته است:

«در ایام نوروز سال ۱۳۷۸ تصمیم گرفتم به زندان رشت برم و دختری نقاش که در انتظار اعدام بود را ببینم. تصمیمم آنی بود و فردای روز تصمیم با خودروی شخصی‌ام به سمت رشت رفتم. بعد از اخذ دستور از دادیار ناظر زندان به اتاقی که زندانیان را برای ملاقات به آن‌جا می‌آوردند رفتم. چند مامور هم در این اتاق بودند. وقتی دستور قاضی را به یکی از آن‌ها دادم. مسئول مربوطه به من نگاه کرد و گفت آقای مصطفایی شما هستید. گفتم بله چطور. گفت هیچ. در مورد شما زیاد شنیده بودم و امیدوارم بتوانید کاری برای دلارا انجام دهید تا اعدام نشود. این مامور می‌دانست که دیگر کاری از دست کسی بر نمی‌آید. تقدیر دلارا دارابی اعدام است و چون دستی قدرتمند کمر بر اعدام این جوان بسته است. اعدامش حتمی است.

مسئول دفتر تلفن را برداشت و به کسی که آنطرف تلفن بود گفت. بگویید دلارا به اتاق ملاقات بیاید. دلارا شروع کرد به تعریف کردن ماجرا و گفتن از بی‌گناهی خودش. او می‌گفت که قاتل نیست و قاتل امیر حسین است. من چون او را خیلی دوست داشتم و سن و سالم هم کم بود. قتل را به گردن گرفتم. او از روز ماجرا تعریف کرد و از این که به پدرش دروغ گفته که قاتل است و قتل را به گردن گرفته است. زمانی که تعریف می‌کرد اشک از چشمانش جاری بود. قسم می‌خورد که مرتکب قتل نشده است و می‌گفت هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. می‌گفت دادستان رشت چند بار او را کنار کشیده و تهدید کرده است که اعدامش خواهد کرد.

ساعت هفت صبح یک روز تعطیل، دادستان نامرد رشت با چند نفر از جیره بگیرانش به زندان رفتند. روز تعطیل دلارا را صدا کردند. گویی به شکار آهو رفته بودند. و می‌خواستند آهویی زیبا شکار کنند. آهویی که از جنس آدمی زاد بود. و حیواناتی وحشی هم‌چون گرگ می‌خواستند این آهوی زیبا را از پای در آوردند و جلوی کشیدن نقاشی‌هایش را بگیرند. به سالن مرگ می‌برند. تلفنی به او می‌دهند و خنده‌ای می‌کنند و می‌گویند به مادرت زنگ بزن و بگو که تا چند دقیقه دیگر اعدام می‌شود. گوشی را می‌گیرد دستانش می‌لرزد و التماس می‌کند و می‌گوید من قاتل نیستم من را نکشید. من را نکشید. همه می‌دانستند که او قاتل نیست اما برای روز تعطیلشان نیاز به تفریح و شکار داشتند و هیچ شکاری بهتر از دلارا برای آن‌ها نبود. آهویی زیبا، با چشمانی هیجان انگیز و چهره‌ای نورانی و… به مادرش زنگ می‌زند و جریان را به مادرش با صدای لرزان می‌گوید…. مادرش تلفن را قطع می‌کند. قرآن را بر می‌دارد و به سمت زندان رشت می‌رود. در زندان را با هر دو دست می‌کوبد. التماس می‌کند. جیغ می‌زند و فریاد می‌کشد ولی کسی در را باز نمی‌کند. شکارچیان شکارشان را زده بودند. درب بزرگ زندان باز می‌شود و آمبولانسی که دلارا، آرام گرفته بود بیرون می‌رود و…. در مراسم اعدام شرکت کرده بودم و می‌توان تصور کنم که چطور اعدام شده است. او باورش نمی‌شود که اعدام خواهد شد. اراده‌اش را از دست می‌دهد. دیگر توان فکر کردن ندارد. گرگ‌ها دور او جمع شده بودند. چاره‌ای نداشت جز التماس کردن‌های بی‌پاسخ… دو دست او را می‌گیرند. به سمت چارپایه مرگ می‌برند. دلارا همچنان التماس می‌کند. او در زمانی که قتل اتفاق افتاده بود ۱۷ سال بیشتر نداشت و اگر هم قاتل بود باز هم به خاطر سنش حقش رگ نبود.

دلارا قاتل نبود و هستند صد‌ها نفر از متهمین به قتلی که قاتل نیستند و نمونه‌های بسیاری را در زندان دیده‌ام اما خشونت طلبی حاکمان جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که تنها به اعدام می‌اندیشند و به کشتن انسان‌های بی‌گناه.

حال چه کسی پاسخگوست؟ چه کسی پاسخ این بی‌عدالتی را خواهد داد؟ چطور می‌توان جان دلارا را احیا کرد؟ او بی‌گناه بود و گناهش تنها کشیدن نقاشی‌هایش و بازی با دنیای کودکی‌اش بود که تقدیر اعدامش را رقم زد. آیا گناه او ایرانی بودنش بود یا عاشق بودنش؟»[۱۲]

واکنش‌ها به اعدام دلارا

جمهوری چک رییس دوره ای اتحادیه اروپا، اجرای حکم اعدام دلارا دارابی را شدیدا محکوم کرد و طی بیانیه‌ای اعلام کرد:

«اعدام وی را مغایر تعهدات بین المللی ایران دانسته و افزوده است: ریاست اتحادیه اروپا مصرانه از ایران می خواهد تا از اعدام نوجوانان دست بردارد و مجازات مرگ برای نوجوانان را از قوانین جزایی خود حذف کند.»

همچنین سازمان عفو بین الملل نیز با انتشار بیانیه ای در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، اجرای حکم اعدام دلارا دارابی را به شدت مورد انتقاد قرار داد.[۱۳]

منابع