شکنجه

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شکنجه

شکنجه در «جامعه‌ی بين‌المللي پزشکي» در نشست سال۱۹۷۳ در توکيو اين‌گونه تعريف شده است: «شکنجه:اعمال رنجي جسمي و يا رواني‌ست که توجيه‌ناپذير، به عمد و به‌طور منظم، سيستماتيک و خودسرانه ‌از طرف افراد يا به دستور مأموران دولتي انجام گيرد تا فردي را مجبور به دادن اطلاعات، اعتراف‌کردن يا هر عمل ديگر کنند». شكنجه از نگاه حقوق بین الملل و بر اساس ماده (١) کنوانسیون منع شکنجه ی سازمان ملل متحد (١٩٨٤) چنین تعریف شده است: هر عملی که به واسطه‌ی آن و به طور عمدی درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، آن هم برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعتراف گیری از او یا از یک شخص ثالث، یا با هدف تنبیه او به دلیل انجام عملی که او یا شخص ثالثی مرتکب شده، یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و واداشتن او یا شخص ثالث (به انجام کاری)، و بنابر دلایل تبعیض آمیز از هر نوع [شکنجه محسوب می شود]، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد. شکنجه شامل درد و رنجی که صرفا برگرفته از احکام قانونی یا ذاتی این احکام و یا بخشی از آن ها باشد، نیست.[۱] شکنجه به دلیل شدت درد و رنجی که در بردارد و نیز نیاز به یک عنصر هدفمند از دیگر اشکال سوءرفتار متمایز می شود.

تاریخچه شکنجه

هر چند تاریخ شکنجه را باید به قدمت تاریخ بشر دانست اما به طور خاص در دوران روم باستان و بعدها در قرون وسطی بکارگیری سیستماتیک شکنجه وجود داشته است. نمونه هایی از تکنیکهای بکار گرفته شده در قرون وسطی با نامهایی همچون «وان»، «گاو برنجی»، چهارمیل کردن، چنگال دو سر، خردکننده انگشتان، شکنجه با موش، الاغ اسپانیایی و....را می توان در منابع مختلف مورد مطالعه قرار داد.[۲] مصریان باستان به وحشتناک ترین شیوه ها، مخالفانشان را شکنجه می دادند و آنها را می کشتند؛ مثلا آنها را درون نیل می گذاشتند، روی صورت شان شیر و عسل می ریختند تا حشرات آنها را بخورند و همه بدن قربانیان عفونت کند.

از قربانیان معروف شکنجه میتوان گالیله، جردانو، و در تاریخ مذهبی از شکنجه عیسی مسیح و مریم مجدلیه در تاریخ مسیحیت و عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام و یا از شمع آجین کردن عین القضات همدانی و زنده در آتش سوزاندن کریمپور شیرازی و در تاریخ معاصر ایران از فاطمه امینی، مهدی رضایی، و ...نام برد.

شکنجه در ایران باستان:

در تاریخ ساسانیان به نقل از فردوسی شاعر نامدار ایران آورده شده است که مانی را پس از یک دادگاه تفتیش عقاید پوست کندند و پوست او را از کاه انباشتند و از دروازه شهر آویختند. مانویان به فرمان موبد کرتیر -پیشوای زرتشتیان و بنیانگذار دین زرتشتی- قتل‌عام شدند. مزدک و ۱۰۰٫۰۰۰ نفر از مزدکیان را نیز به فرمان انوشیروان عادل زنده‌به‌گور کردند. علاوه بر شکنجه‌های بالا، فردوسی نمونه‌های دیگری از شکنجه‌ها را در شاهنامه آورده است. این شکنجه‌ها عبارتند از: بریدن دست و پا (به فرمان خسرو پرویز)، بریدن دست و پا و گوش و بینی و گذاشتن سنگ داغ بر روی زخم (به فرمان بیژن طرخان)، بستن به دم اسب و کشیدن بر روی زمین (به فرمان پوراندخت)، جدا کردن کتف و به آتش کشیدن بدن (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، کندن پوست (به فرمان بهرام یکم)، سوراخ کردن گوش و بینی و گذراندن افسار از آنها (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، خون‌آشامی و خوردن خون دشمن (توسط گودرز)، به بند و زنجیر کشیدن در زندان و غار (به فرمان تعدادی از پادشاهان)، زهر خوراندن (به فرمان هرمزد و چند تن دیگر)، و بسیاری نمونه‌های دیگر.

انواع شکنجه

بطور کلی می توان شکنجه را به دو نوع جسمانی و روانی تقسیم نمود اما از آنجایی که نمی‌توان روان و جسم را بکلی از یکدیگر متمایز نمود، هم شکنجهٔ روانی بر جسم و هم شکنجهٔ جسمانی بر روان تاثیر می‌گذارند. روشهای عمده شکنجه را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:

۱) ایجاد درد: شلاق زدن، استفاده از دستبند قپانی، آویزان کردن و غیره.

۲) محرومیت‌های طولانی مدت: سلول‌های انفرادی، محرومیت از خوراک، مواد آشامیدنی، وسائل نظافت و امکانات درمانی کافی، بی‌خوابی دادن، تولید احساس خفگی، جلوگیری از حرکت کردن یا حرف زدن و غیره.

۳) زير پا گذاشتن تابوهای فرهنگی: تجاوز به زنان و مردان، اجبار به خوردن يا آشاميدن مواد مشمئز کننده، حمله به عميق ترين پيوندهای خويشاوندی (در رابطه ی مادر و فرزند، زن و شوهر) و غيره.

در اينجا هدف قطع رابطه ی فرد با دنيای نمادين روانش می باشد. کاری که مثلا چينی ها با مجبور کردن راهبان تبتی به خوردن گوشت و يا بازجويان در ايران با مجبور ساختن زندانيان کمونيست به خواندن نماز، شهادت دادن زن يا مرد بر عليه همسر و يا مادر بر عليه فرزند انجام می دهند.

۴) ایجاد وحشت: اعدام‌های خیالی، تهدید به ناقص کردن یا آسیب رساندن به بستگان و غیره.

۵) ایجاد اختلال در سیستم ادراک و حواس: ایجاد اختلال در سیستم حواس پنجگانه که اغلب با حذف محرک‌های خارجی (با زدن دائم چشم بند، قرار دادن در سلول‌های «بی‌صدا»، مانع شدن از حرکت و غیره) یا بالعکس تولید مدام محرک‌های زائد (با روشن نگاه داشتن دائم چراغ‌های نئون، پخش بی‌انقطاع نوارهای صوتی تکراری و غیره) صورت می‌پذیرد. ایجاد اختلال در سیستم ادراک بسیار بیشتر از سایر انواع شکنجهٔ روانی (مانند سلول انفرادی) بر روان زندانی تاثیرات دراز مدت و عمیق بر جا می‌گذارد.

آثار و هدف در شکنجه های جسمانی

در شکنجه جسمانی هدف در ابتدا و در بسیاری از موارد بدست آوردن اطلاعات از یک سو و همین طور ایجاد جدایی میان فرد با گروه سیاسی‌اش - چه به لحاظ عملیاتی و چه به لحاظ ایدئولوژیک - از سوی دیگر است. 

آثار و هدف در شکنجه های روانی

هدف اصلی از اعمال شکنجهٔ روانی ایجاد تغییر در هویت زندانی است و نه دست یابی سریع به اطلاعات سوژه شکنجه. انفرادی،‌ تابوت، واحد مسکونی، از نمونه های بارز شکنجه روانی محسوب می شوند. شایان ذکر است که در شکنجه روانی دو نوع کارکرد شناخته شده است، یکی تاثیرگذاری بر هویت مرکزی و شخصی فرد مانند تابوت، واحد مسکونی و نوع دیگر آن مانند انفرادی حمله به هویت اجتماعی فرد است. انفرادی در درجه نخست بر جهان ارتباطی و دنیای روابط فرد اثر می‌گذارد. انفرادی یکی از انواع روش‌های ایجاد محرومیت است. در این حالت فرد از روابط اجتماعی و تماس با محیط بیرون محروم می‌گردد. انفرادی می تواند از چند روز تا چند هفته و چند ماه و حتی تا چند سال باشد.

شکنجه سفید

اصطلاح «شکنجه سفید» را عموما به معنای شکنجهٔ روانی بکار می‌برند و دلیلش نیز این است که در این نوع از شکنجه اثری بر بدن باقی نمی‌ماند. با این حال «شکنجهٔ سفید» در معنای دقیق ترش به آن دسته از شکنجه‌های روانی گفته می‌شود که با ایجاد محرومیت حسّی (sensory deprivation)، موجبات اختلال در سیستم ادراک را فراهم می‌آورند. هر چند نرگس محمدی، نایب رئیس زندانی کانون مدافعان حقوق بشر، در نامه‌ای سرگشاده، استفاده از سلول انفرادی در زندان‌های ایران را «شکنجه سفید» می نامد اما عوارض روحی کوتاه و دراز مدت شکنجهٔ سفید از سلول انفرادی بسیار عمیق‌تر، شدید‌تر و دراز مدت‌تر است. بکارگیری چشم بند از نمونه های برجسته و با استفاده وسیع محرومیت حسی است. شکنجهٔ موسوم به «تابوت» در زندان قزل حصار (کاهش محرکات بیرونی به همراه ممانعت از حرکت) یکی از نمونه‌های چنین شکنجه‌ای می‌باشد. در این حالت محرومیت حسی در ابتدا باعث اختلال در حافظه می‌شود، سپس قدرت تمرکز را مختل می‌کند و در ‌‌نهایت باعث حس گم گشتگی و از دست دادن مفهوم زمان می‌شود. در زندان‌های جمهوری اسلامی، مجموعه شکنجه‌هایی که تحت عنوان «واحد مسکونی» شناخته شده‌اند، علاوه بر محرومیت حسی، شامل بازجویی‌های طولانی مدت و ضرب و جرح زندانی نیز می‌شوند. در چنین شرایطی زندانی به قصد حفظ هویت شخصی و اجتماعی‌اش، در ابتدا تلاش دارد تا مرزی هر چه عبور ناپذیر‌تر میان آنچه هست با آنچه به بازجو می‌نمایاند برقرار سازد. او می‌کوشد تا نه تنها اسرار گروهی بلکه حتی ریز‌ترین خصوصیات عادی و فردی خویش را نیز از نگاه بازجو پنهان سازد. در چنین شرایطی هر گونه اطلاعات، ولو ناچیز و نامربوط، برای اعمال فشار بیشتر بر زندانی مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. هدف از این نوع شکنجه رخنه به هویت زندانی و تهی کردن او از خودش است. در این حالت بازجو به دنبال بدست آوردن «اطلاعات نسوخته» از زندانی نیست بلکه می‌کوشد تا به درونی‌ترین، خصوصی‌ترین و به بیان نیاوردنی‌ترین اطلاعات درونی در او (از خاطرات دوران کودکی و خانوادگی گرفته تا روابط شخصی با دیگران حتد جنسی مربوط به گذشته) دست یابد. این نوع شکنجه در بسیاری از موارد در هویت مرکزی زندانی اختلالات شدید و دراز مدت ایجاد می‌کند. نظام‌های سیاسی‌ای که از چنین روشی برای مقابله با مخالفانشان استفاده می‌کنند هدفشان نه به حرف آوردن زندانی بلکه خاموش کردن ابدی اوست.[۳]

شکنجه دولتی

بطور معمول شکنجه توسط مقامات دولتی یا با رضایت آنها و یا از سوی نماینده آنها اعمال میشود. ارگانها و عناصر دولتی برای شکنجه بطور معمول شامل ارگان اطلاعاتی کشور مانند ساواک یا وزارت اطلاعات رژیم خمینی، پلیس، مجموعه زندانبانان از بازجوها تا ماموران زندان یا ارگانهای نظامی مانند ارتش، سپاه پاسداران، ژاندارمری و یا ارگانهای مشابه و همچنین شبه نظامیان وابسته به دولت حتی مقامات بهداشتی بکار گرفته شده توسط دولت و .. می باشد

شکنجه در زمان رضا شاه

در زمان رضا خان اگر يك زنداني در زندان صحبت از مشروطيت يا قانون اساسي مي‌كرد سرهنگ نيرومند (رئيس جلاد و بيرحم زندان رضا خان كه در كنار سرپاس مختاري كار مي‌كرد) بعد از 200-300ضربه شلاق مي‌گفت: «شلاق، قانون اساسي است و فلك، مشروطيت!» 

شکنجه در زمان شاه

وقتی از شکنجه[۴] در زمان شاه صحبت می شود بطور متقابل کلمه زندانی سیاسی یا چریک تداعی میشود. وقتی چریکی اسیرمی شود یک برنامه مشت و لگد و فحشهای بسیار رکیک بلافاصله اجرا میشود . این برنامه چه بسا تا حدود هفت هشت ساعتی ادامه دارد . این ناشتائی است و بطور معمول زندانی بارها ازهوش میرود که دوباره اورا بهوش میاورند ، شکل کار بدینصورت است که اسیر را در اطاقی میبرند گرداگرد آن افراد قلدر و دوره دیده ای ایستاده اند ، اسیر را وسط میاندازند و با مشت و لگد بیکدیگر پاس میدهند.

اسیر همچنان میانه است خونین و کوفته چه بسا با اعضائی شکسته، چریکها اسم این اطاق را « اطاق فوتبال » گذارده اند . این عملیات برای شکستن اراده و بهم زدن ذهن چریک انجام میشود ، ضد انقلاب بدینسان می خواهد ضمن ایجاد هراس دردل چریک ، مجموعه پاسخهائی را هم که چریک برای خدمت بانقلاب از قبل ساخته است در هم بشکند.

در این مرحله اغلب حتی از اسیر هیچگونه پرسشی هم نمیکند، فقط میزنند . پس از آن نوبت بازجوئی می رسد .یک بازجویی طولانی و خسته کننده ، بارها وبارها بازجویان بعلت خستگی عوض میشوند ولی چریک ثابت است ، چریک استراحت خود را در« اطاق فوتبال »کرده است . این بازجوئی که با بیخوابی و زجر فراوان آمیخته است بیشتر از آنجهت است که چریک نتواند اندیشه خود را منظم کند بدون اراده سخن گوید. اگر از اینها نتیجه حاصل نشود عملیات بعدی آغاز میشود این عملیات از کشیدن ناخن تا نشاندن بر روی منقل برقی و تا شلاق زدن بکف پا و غیره دنبال میشود.

از دیگر شکنجه های مرسوم در ساواک، آویزان کردن بود؛ یعنی کف پای ما را شلاق می زدند و دو سه روز همین طور از دست آویزان می کردند تا خون کف پای مان جمع شود. دوباره شلاق می زدند و پای ورم کرده ما پر از خون می شد. بعد از آن هم ما را دور زندان بدو می بردند.

ناخن کشیدن: حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان شاه می گوید: ابتدا ناخن های دست راستم را کشید و بعد دست چپ را. یادم هست کف اتاق سفید کاملا قرمز شده بود و من از درد زیاد بی هوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم که مرا به تختی بسته اند. بعد دوباره شروع کردند به شکنجه دادن. یکی از شکنجه گرها خودکار لای انگشت هایم گذاشت و دیگری انگشتانم را شکست. آن موقع اسم این کار را اشکلک گذاشته بودند.»

شکنجه زنان: ساواک معمولا در برخوردهایش با زنان تلاش می کرده تا ابتدا آنها را شکنجه روحی دهد. تهدید به تجاوز هم یکی از رایج ترین مسائل در بازجویی ها بوده است. در کلانتری ها، اغلب پلیس، زندانیان جوان یا بانوان را با رکیک ترین کلمات تهدید می کرد.

دردناک ترین شکنجه

از نظر خود شکنجه گران مهمترین و دردناک ترین انواع شکنجه ها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده می شد. برای دردناک تر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخم های عمیقی ایجاد کند

 این شکنجه بدینسان است که زندانی را بروی تختخواب آهنی مخصوص درازکش محکم میبندند بطوریکه فقط دوکف پای اسیر از میان کند تخت بیرون است شلاق کابل برق است که سایزهای مختلف در قطر و طول دارد. شکنجه گر در فرود آوردن کابل بکف پای زندانی تخصص دارد ، شلاق زدن آغاز میشود . تعداد ضربات نامعلوم است و نامعلوم تر از آن تعداد دفعاتی است که زندانی باید شلاق بخورد.

در عوض همه اینها وضع کف پا معلوم است . زخمها شکفته می شوند ، خون مردگیهای شدید بوجود می آید ، ورم میکند. راه رفتن بدترین عذاب است و باید راه رفت ، چاره ای نیست. چریکهایی بوده اند که کف پایشان در اثر این شکنجه بیش از ده سانت ورم کرد و زخمهای آن شکافت، مانند اصغر بدیع زادگان از « مجاهدین خلق ». چریکهایی بوده اند که تمامی پوست و گوشت کف پایشان ریخت و استخوانهای کف پایشان بوضوح آشکارشد، مانند همایون کتیرایی از سازمان « چریکهای آرمان خلق ». علاوه بر آن پیوسته کند و زنجیر به دست و پایش بسته بودند و حتی هنگام حرکت دادن او همانند دوران ناصرالدین شاهی طوقهای آهنین به مچ پا و دستش می انداختند و با زنجیرآنها را بهم میبستند بطوریکه نه می توانست گامهای بلند بردارد و نه دستهایش را که از پشت بپایش بسته بودند تکانی دهد افزون بر اینها طوقی نیز بر گردنش میانداختند که به زنجیری وصل بود این زنجیر را مأمور حرکت دادن او از پشت بدست میگرفت.

علی اصغر بدیع زادگان را ساعتها با اجاق برقی سوزاندند. متجاوز از یکماه اورا شکنجه میکردند و سپس اورا به پشت خواباندند یکبار برای مدت 5 ساعت مداوم اورا میسوزاندند سوختن چنان ادامه یافت تا ازپوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید . او را بهمان وضع در سلول انداختند و در را برویش بستند زخمهایش چرک کرد و چرکها انباشته شدند تعفن چرک و پوسیدگی سلول را پر کرد بطوریکه زندانیان دیگر داشتند خفه میشدند. او دمر در کف سلول افتاده بود ، زخم چرک در پشتش گسترش میافت و عمیق میشد . در یک چنین حالی اورا برای بازجوئی میبردند ولی پاهایش بر روی زمین کشیده میشد در یک چنین حالی اورا برای بازجویی میبردند ولی پاهایش حرکت نمیکردند و لذا دونفر زیر بغلش را میگرفتند ودر حالیکه پاهایش برروی زمین کشیده میشد اورا باطاق بازجوئی  میبردند. سه بار اورا مورد عمل جراحی قرار دادند

نابدل در هنگام دستگیری از ناحیه شکم چندین تیر خورد ولی شهید نشد بیهوش شد او را بدون درنگ به بیمارستان شهربانی بردند و بی آنکه کمترین کوششی برای درمانش کنند بازجوئی را آغاز کردند.  بازجوئی همراه با شکنجه . شکنجه گران میکوشیدند تا در مرحله گذار از بیهوشی و رسیدن بهوش از او حرف بکشند .با شکنجه های نوین و تحریک زخمی که از تیرخوردن برداشته بود دوباره او را بیهوش میکردند .بی ثمر بود .

.یه موردی هم عطاپور( حسین زاده ) جلاد خون آشام با خبر دستگیری نابدل سراسیمه خود را به شهربانی رساندو با قهقهه تمسخر آمیز همه را کنار زدو گفت تنها با 20 شلاق کافی است او رابه حرف آورد، تعداد ضربات از 60 گذشت ولی او بیهوش و بیحرکت بود. حسین زاده بارها نابدل رابا اینکه بازجوئیهایش تمام بود بی هیچ بهانه ای به تخت می بست و شلاق میزد و قهقهه سر میداد. اطاقی که نابدل در آن بود هرگز تهی نمیماند یا پاسبانی برای پاسداری در آن بود یا بازجویانی برای بازجویی . تنها کاری که برای او کردند این بود که سر انجام زخمش را بخیه زدند. نابدل وقتی در یک غفلت نگهبان دست به خودکشی با پرتاب از طبقه سوم به پایین زد به مردنش تمام نشد ولی شکمش ترکید و دستش شکست او برای شهید شدن باچنگهای خود رودهایش را از میان شکاف شکمش بیرون میکشید میکوشید تا آنها را بگسلد ولی نگهبانان امانش ندادند، یکبار دیگر او را گرفتند و یکبار دیگر بهمان بیمارستان یعنی بهمان شکنجه خانه اش بردند.

شکنجه های روحی

این شکنجه ها به تنهائی دیگر چندان معمول نیست. اکنون حد اکثر در حکم چاشنی است ، شکنجه های روحی نیز انواع فراوان دارد .

رویهم رفته در نیمه های شب آوای ناله های مرگ فضای زندان را پر میکند ، بدنبال آن فریاد جیغ های دلهره انگیز که گویای شکنجه دیگران است ، بناگاه بیدارباش میزنند ،سپس سگی عوعو میکند ، همه چیز خاموش میشود ، این فریادو ناله ها همه نوارند ولی این نوارها از روی واقعیت پر شده اند اینها فریاد و ناله یاران شکنجه شده ما است که از طرف هنرمندان شکنجه گرها انتخاب شده اند وپخش می شوند . این شیوه ، شیوه عام است تقریباً هرشب در زندان اوین تکرار میشود .

از انواع دیگر آن عبور از دالانهای تاریک و نمور و از جایی که جوی خون روان است تا اطاقهائی که از آلات شکنجه و پارچه های خونین و اجساد پاره پاره غرقه در خون انباشته است......

تلاش برای تسلیم زندانی با سخنوری و دل خالی کردن مثلا بدین معنی که برای او یک خطابه بلند بالا در باره زنش می خوانند که چرا اورا بدبخت میکنی ؟ که او چه گناهی کرده است ؟ که چرا حاضر نیستی بکانون گرم خانواده خود بروی ؟ و ...

از جمله شیوه های روانی یکی هم اینستکه پلیس میکوشد تا بزندانی حالی کنند که دارویی به تازگی در آمریکا کشف شده است که هرکس بخورد اراده اش مختل میشود و همه چیز را میگوید . پس از یک دوره تبلیغ و تلقین در باره این داروی عام المنفعه سرانجام داروئی را بزندانی میخورانند تا همه چیز را بگوید . البته این دارو کمی گیج کننده است ولی بهیچوجه دارای چنان اعجازی نیست زیرا اصولاً چنین داروی معجزه آسائی هنوز تهیه نشده است .بدیهی است اگر چنین کیمیائی ساخته شده بود دیگر اینهمه افزار و کارمند شکنجه گر ضرور نبود .

در شکنجه روانی میتوان از «اشرف دهقانی » نام برد. او را پس از دستگیری به زیر انواع شکنجه ها بردند . که بیان بسیاری از آنها شرم آور است . چندین بار بروی خون افتاد چندان خون از اورفت که ناچار به تزریق خون شدند ، ازاین راه نتیجه ای بدست نیامد برادرانش را که او بسیار دوست میداشت بدون اینکه هیچگونه آگاهی ودخالتی در کار « اشرف » داشته باشد را گرفتند ودر کنار اتاق او شکنجه کردند. برادرش را وادار کردند که با فریاد و التماس از او بخواهد که همه چیز را بگوید و او دائماً از میان اشگ و زاری استغاثه میکرد «اشرف بگو » «اشرف بگو » ولی اشرف هرگز نگفت .

جدا ساختن و انفرادی دادن به زندانی شیوه دیگر شکنجه گران است. پلیس میخواهد به چریک تلقین کند که در جهان تنهاست ، هر کس در گرداگردش است دشمن است و میکوشد تا بدینسان پیوند او را با رفقایش ببرد و با یکدستی زدن به او ازاو حرف در آورد . حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجه های سلول انفرادی توضیح می دهد: «معمولا اتاق ها یک در یک بود. باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی می شد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبان ها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند می کردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند. معمولا هم این اتفاق زمانی می افتاد که زندانی خواب بود. با این کار روحیه زندانی را به هم می ریختند. حالا تصور کنید در چنین اتاقی و چنین شرایطی بخواهند شما را شکنجه هم بدهند. مثلا خیلی وقت ها در را برای دستشویی رفتن باز نمی کردند و ما مجبور بودیم همانجا قضای حاجت کنیم یا گاهی از طرف آنها بود. مثلا بازجو به اتاق می آمد و شروع می کرد روی ما یا در اطراف غذای ما ادرار کردن.»

از دیگر شیوه ها این است که برای به زانو در آوردن زندانی شکنجه گر میکوشد تا نقطه ضعفی از اسیر بیابد و درست برروی آن فشار آورد .و این نقطه ضعف هرچه باشد فرقی نمیکند اهانت میکند و اثرات آنرا میسنجد . میزند و به ثمرات آن دقیق میشود تهدید میکند ودرباره آن می اندیشد. به تطمیع چنگ میزند .به مسائل خانوادگی متوسل میشود . از طریق مسائل جنسی وارد میشود در این زمینه راه وارونه را نیز میرود حتی به جماع و لواط با زندانی میپردازد . ساواک متخصصینی نیز تربیت کرده است . سازمان امنیت اشخاص مهیب و بد قیافه ایرا استخدام کرده و بانها میاموزد که چگونه بارفتارخود دل زندانی را خالی کنند ...

شکنجه

شکنجه

شکنجه در «جامعه‌ی بين‌المللي پزشکي» در نشست سال۱۹۷۳ در توکيو اين‌گونه تعريف شده است: «شکنجه:اعمال رنجي جسمي و يا رواني‌ست که توجيه‌ناپذير، به عمد و به‌طور منظم، سيستماتيک و خودسرانه ‌از طرف افراد يا به دستور مأموران دولتي انجام گيرد تا فردي را مجبور به دادن اطلاعات، اعتراف‌کردن يا هر عمل ديگر کنند». شكنجه از نگاه حقوق بین الملل و بر اساس ماده (١) کنوانسیون منع شکنجه ی سازمان ملل متحد (١٩٨٤) چنین تعریف شده است: هر عملی که به واسطه‌ی آن و به طور عمدی درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، بر فرد اعمال شود، آن هم برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعتراف گیری از او یا از یک شخص ثالث، یا با هدف تنبیه او به دلیل انجام عملی که او یا شخص ثالثی مرتکب شده، یا مظنون به ارتکاب آن است، یا با هدف ارعاب و واداشتن او یا شخص ثالث (به انجام کاری)، و بنابر دلایل تبعیض آمیز از هر نوع [شکنجه محسوب می شود]، به ویژه هنگامی که چنین درد و رنجی از سوی یک مقام یا فرد دیگری برخوردار از سمتی رسمی یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد. شکنجه شامل درد و رنجی که صرفا برگرفته از احکام قانونی یا ذاتی این احکام و یا بخشی از آن ها باشد، نیست.[۵] شکنجه به دلیل شدت درد و رنجی که در بردارد و نیز نیاز به یک عنصر هدفمند از دیگر اشکال سوءرفتار متمایز می شود.

تاریخچه شکنجه

هر چند تاریخ شکنجه را باید به قدمت تاریخ بشر دانست اما به طور خاص در دوران روم باستان و بعدها در قرون وسطی بکارگیری سیستماتیک شکنجه وجود داشته است. نمونه هایی از تکنیکهای بکار گرفته شده در قرون وسطی با نامهایی همچون «وان»، «گاو برنجی»، چهارمیل کردن، چنگال دو سر، خردکننده انگشتان، شکنجه با موش، الاغ اسپانیایی و....را می توان در منابع مختلف مورد مطالعه قرار داد.[۶] مصریان باستان به وحشتناک ترین شیوه ها، مخالفانشان را شکنجه می دادند و آنها را می کشتند؛ مثلا آنها را درون نیل می گذاشتند، روی صورت شان شیر و عسل می ریختند تا حشرات آنها را بخورند و همه بدن قربانیان عفونت کند.

از قربانیان معروف شکنجه میتوان گالیله، جردانو، و در تاریخ مذهبی از شکنجه عیسی مسیح و مریم مجدلیه در تاریخ مسیحیت و عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام و یا از شمع آجین کردن عین القضات همدانی و زنده در آتش سوزاندن کریمپور شیرازی و در تاریخ معاصر ایران از فاطمه امینی، مهدی رضایی، و ...نام برد.

شکنجه در ایران باستان

در تاریخ ساسانیان به نقل از فردوسی شاعر نامدار ایران آورده شده است که مانی را پس از یک دادگاه تفتیش عقاید پوست کندند و پوست او را از کاه انباشتند و از دروازه شهر آویختند. مانویان به فرمان موبد کرتیر -پیشوای زرتشتیان و بنیانگذار دین زرتشتی- قتل‌عام شدند. مزدک و ۱۰۰٫۰۰۰ نفر از مزدکیان را نیز به فرمان انوشیروان عادل زنده‌به‌گور کردند. علاوه بر شکنجه‌های بالا، فردوسی نمونه‌های دیگری از شکنجه‌ها را در شاهنامه آورده است. این شکنجه‌ها عبارتند از: بریدن دست و پا (به فرمان خسرو پرویز)، بریدن دست و پا و گوش و بینی و گذاشتن سنگ داغ بر روی زخم (به فرمان بیژن طرخان)، بستن به دم اسب و کشیدن بر روی زمین (به فرمان پوراندخت)، جدا کردن کتف و به آتش کشیدن بدن (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، کندن پوست (به فرمان بهرام یکم)، سوراخ کردن گوش و بینی و گذراندن افسار از آنها (به فرمان شاپور ذوالاکتاف)، خون‌آشامی و خوردن خون دشمن (توسط گودرز)، به بند و زنجیر کشیدن در زندان و غار (به فرمان تعدادی از پادشاهان)، زهر خوراندن (به فرمان هرمزد و چند تن دیگر)، و بسیاری نمونه‌های دیگر.

انواع شکنجه

بطور کلی می توان شکنجه را به دو نوع جسمانی و روانی تقسیم نمود اما از آنجایی که نمی‌توان روان و جسم را بکلی از یکدیگر متمایز نمود، هم شکنجه‌ی روانی بر جسم و هم شکنجه‌ی جسمانی بر روان تاثیر می‌گذارند. روشهای عمده‌ی شکنجه را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:

۱) ایجاد درد: شلاق زدن، استفاده از دستبند قپانی، آویزان کردن و غیره.

۲) محرومیت‌های طولانی مدت: سلول‌های انفرادی، محرومیت از خوراک، مواد آشامیدنی، وسائل نظافت و امکانات درمانی کافی، بی‌خوابی دادن، تولید احساس خفگی، جلوگیری از حرکت کردن یا حرف زدن و غیره.

۳) زير پا گذاشتن تابوهای فرهنگی: تجاوز به زنان و مردان، اجبار به خوردن يا آشاميدن مواد مشمئز کننده، حمله به عميق ترين پيوندهای خويشاوندی (در رابطه ی مادر و فرزند، زن و شوهر) و غيره.

در اينجا هدف قطع رابطه ی فرد با دنيای نمادين روانش می باشد. کاری که مثلا چينی ها با مجبور کردن راهبان تبتی به خوردن گوشت و يا بازجويان در ايران با مجبور ساختن زندانيان کمونيست به خواندن نماز، شهادت دادن زن يا مرد بر عليه همسر و يا مادر بر عليه فرزند انجام می دهند.

۴) ایجاد وحشت: اعدام‌های خیالی، تهدید به ناقص کردن یا آسیب رساندن به بستگان و غیره.

۵) ایجاد اختلال در سیستم ادراک و حواس: ایجاد اختلال در سیستم حواس پنج‌گانه که اغلب با حذف محرک‌های خارجی (با زدن دائم چشم بند، قرار دادن در سلول‌های «بی‌صدا»، مانع شدن از حرکت و غیره) یا بالعکس تولید مدام محرک‌های زائد (با روشن نگاه داشتن دائم چراغ‌های نئون، پخش بی‌انقطاع نوارهای صوتی تکراری و غیره) صورت می‌پذیرد. ایجاد اختلال در سیستم ادراک بسیار بیشتر از سایر انواع شکنجه‌ی روانی (مانند سلول انفرادی) بر روان زندانی تاثیرات دراز مدت و عمیق بر جا می‌گذارد.

آثار و هدف در شکنجه های جسمانی

در شکنجه جسمانی هدف در ابتدا و در بسیاری از موارد به دست آوردن اطلاعات از یک سو و همین طور ایجاد جدایی میان فرد با گروه سیاسی‌اش - چه به لحاظ عملیاتی و چه به لحاظ ایدئولوژیک - از سوی دیگر است. 

آثار و هدف در شکنجه های روانی

هدف اصلی از اعمال شکنجه‌ی روانی ایجاد تغییر در هویت زندانی است و نه دستیابی سریع به اطلاعات سوژه شکنجه. انفرادی،‌ تابوت، واحد مسکونی، از نمونه های بارز شکنجه روانی محسوب می شوند. شایان ذکر است که در شکنجه روانی دو نوع کارکرد شناخته شده است، یکی تاثیرگذاری بر هویت مرکزی و شخصی فرد مانند تابوت، واحد مسکونی و نوع دیگر آن مانند انفرادی حمله به هویت اجتماعی فرد است. انفرادی در درجه نخست بر جهان ارتباطی و دنیای روابط فرد اثر می‌گذارد. انفرادی یکی از انواع روش‌های ایجاد محرومیت است. در این حالت فرد از روابط اجتماعی و تماس با محیط بیرون محروم می‌گردد. انفرادی می تواند از چند روز تا چند هفته و چند ماه و حتی تا چند سال باشد.

شکنجه سفید

اصطلاح «شکنجه‌ی سفید» را عموما به معنای شکنجه‌ی روانی بکار می‌برند و دلیلش نیز این است که در این نوع از شکنجه اثری بر بدن باقی نمی‌ماند. با این حال «شکنجه‌ی سفید» به طور دقیق، به آن دسته از شکنجه‌های روانی گفته می‌شود که با ایجاد محرومیت حسّی (sensory deprivation)، موجبات اختلال در سیستم ادراک را فراهم می‌آورند. هر چند نرگس محمدی، نایب رئیس زندانی کانون مدافعان حقوق بشر، در نامه‌ای سرگشاده، استفاده از سلول انفرادی در زندان‌های ایران را «شکنجه‌ی سفید» می نامد اما عوارض روحی کوتاه و دراز مدت شکنجه‌ی سفید از سلول انفرادی بسیار عمیق‌تر، شدید‌تر و دراز مدت‌تر است. به‌کارگیری چشم بند از نمونه های برجسته‌ی محرومیت حسی است. شکنجه‌ی موسوم به «تابوت» در زندان قزل حصار (کاهش محرکات بیرونی به همراه ممانعت از حرکت) یکی از نمونه‌های چنین شکنجه‌ای می‌باشد. در این حالت محرومیت حسی در ابتدا باعث اختلال در حافظه می‌شود، سپس قدرت تمرکز را مختل می‌کند و در ‌‌نهایت باعث حس گم گشتگی و از دست دادن مفهوم زمان می‌شود. در زندان‌های جمهوری اسلامی، مجموعه شکنجه‌هایی که تحت عنوان «واحد مسکونی» شناخته شده‌اند، علاوه بر محرومیت حسی، شامل بازجویی‌های طولانی مدت و ضرب و جرح زندانی نیز می‌شوند. در چنین شرایطی زندانی به قصد حفظ هویت شخصی و اجتماعی‌اش، در ابتدا تلاش دارد تا مرزی هر چه عبور ناپذیر‌تر میان آنچه هست با آنچه به بازجو می‌نمایاند برقرار سازد. او می‌کوشد تا نه تنها اسرار گروهی بلکه حتی ریز‌ترین خصوصیات عادی و فردی خویش را نیز از نگاه بازجو پنهان سازد. در چنین شرایطی هر گونه اطلاعات، ولو ناچیز و نامربوط، برای اعمال فشار بیشتر بر زندانی مورد بهره برداری قرار می‌گیرد. هدف از این نوع شکنجه رخنه به هویت زندانی و تهی کردن او از خودش است. در این حالت بازجو به دنبال به دست آوردن «اطلاعات نسوخته» از زندانی نیست بلکه می‌کوشد تا به درونی‌ترین، خصوصی‌ترین و به بیان نیاوردنی‌ترین اطلاعات درونی در او (از خاطرات دوران کودکی و خانوادگی گرفته تا روابط شخصی با دیگران حتا موضوعات جنسی مربوط به گذشته) دست یابد. این نوع شکنجه در بسیاری از موارد، در هویت مرکزی زندانی، اختلالات شدید و طولانی‌مدت ایجاد می‌کند. برخی نظام‌های سیاسی‌که از چنین روشی برای مقابله با مخالفانشان استفاده می‌کنند هدفشان نه به حرف آوردن زندانی بلکه خاموش کردن ابدی اوست.[۷]

شکنجه دولتی

بطور معمول شکنجه توسط مقامات دولتی یا با رضایت آنها و یا از سوی نماینده آنها اعمال میشود. ارگانها و عناصر دولتی برای شکنجه به طور معمول شامل ارگان اطلاعاتی کشور مانند ساواک شاه یا وزارت اطلاعات درجمهوری اسلامی، پلیس، مجموعه زندانبانان از بازجوها تا ماموران زندان یا ارگانهای نظامی مانند ارتش، سپاه پاسداران، ژاندارمری و یا ارگانهای مشابه و همچنین شبه نظامیان وابسته به دولت حتی مقامات بهداشتی بکار گرفته شده توسط دولت و .. می باشد.

شکنجه در زمان رضا شاه

در زمان رضا خان اگر يك زنداني در زندان صحبت از مشروطيت يا قانون اساسي مي‌كرد سرهنگ نيرومند (رئيس جلاد و بيرحم زندان رضا خان كه در كنار سرپاسبان مختاري كار مي‌كرد) بعد از 200-300ضربه شلاق مي‌گفت: «شلاق، قانون اساسي است و فلك، مشروطيت!» 

شکنجه در زمان شاه

وقتی از شکنجه[۸] در زمان شاه صحبت می شود به طور متقابل کلمه زندانی سیاسی یا چریک تداعی میشود. وقتی چریکی اسیرمی شود یک برنامه مشت و لگد و فحشهای بسیار رکیک بلافاصله اجرا میشود . این برنامه چه بسا تا حدود هفت هشت ساعتی ادامه دارد . این ناشتائی است و بطور معمول زندانی بارها ازهوش میرود که دوباره اورا به هوش می‌آورند ، شکل کار بدین صورت است که اسیر را در اتاقی میبرند گرداگرد آن افراد قلدر و دوره دیده ای ایستاده اند ، اسیر را وسط می‌اندازند و با مشت و لگد به یکدیگر پاس می‌دهند.

اسیر همچنان خونین و کوفته میانه‌ی شکنجه‌گران است چه بسا با اعضائی شکسته، چریکها اسم این اتاق را « اتاق فوتبال » گذارده اند . این عملیات برای شکستن اراده و به هم زدن ذهن چریک انجام می‌شود ، ضد انقلاب بدین‌سان می خواهد ضمن ایجاد هراس دردل چریک ، مجموعه پاسخهایی را هم که چریک برای خدمت به انقلاب از قبل ساخته است در هم بشکند.

در این مرحله اغلب حتی از اسیر هیچ سئوالی نمی‌پرسند، فقط می زنند . پس از آن نوبت بازجویی می رسد .یک بازجویی طولانی و خسته کننده ، بارها وبارها بازجویان به علت خستگی عوض میشوند ولی چریک ثابت است ، چریک استراحت خود را در« اتاق فوتبال »کرده است .  این بازجوئی که با بی‌خوابی و زجر فراوان آمیخته است بیشتر از آن جهت است که چریک نتواند اندیشه خود را منظم کند و بدون اراده سخن گوید. اگر از اینها نتیجه حاصل نشود عملیات بعدی آغاز میشود این عملیات از کشیدن ناخن تا نشاندن بر روی منقل برقی و تا شلاق زدن به کف پا و غیره دنبال میشود.

ناخن کشیدن: حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان شاه می گوید: ابتدا ناخن های دست راستم را کشید و بعد دست چپ را. یادم هست کف اتاق سفید کاملا قرمز شده بود و من از درد زیاد بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دیدم که مرا به تختی بسته اند. بعد دوباره شکنجه را شروع کردند. یکی از شکنجه گرها خودکار لای انگشت هایم گذاشت و دیگری انگشتانم را شکست. آن موقع اسم این کار را اشکلک گذاشته بودند.»

شکنجه‌ی زنان: ساواک معمولا در برخوردهایش با زنان تلاش می کرده تا ابتدا آنها را شکنجه روحی دهد. تهدید به تجاوز هم یکی از رایج ترین مسائل در بازجویی ها بوده است. در کلانتری ها، اغلب پلیس، زندانیان جوان یا بانوان را با رکیک ترین کلمات تهدید می کرد.

دردناک ترین شکنجه‌ها

از نظر خود شکنجه گران مهمترین و دردناک ترین انواع شکنجه ها همان شلاق زدن به کف پاست. معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده می شد. برای دردناک تر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخم های عمیقی ایجاد کند

 این شکنجه بدین‌سان است که زندانی را بروی تختخواب آهنی مخصوص درازکش محکم میبندند به طوری که فقط دوکف پای اسیر از میان کند تخت بیرون است شلاق کابل برق است که سایزهای مختلف در قطر و طول دارد. شکنجه گر در فرود آوردن کابل به کف پای زندانی تخصص دارد ، شلاق زدن آغاز میشود . تعداد ضربات نامعلوم است و نامعلوم تر از آن تعداد دفعاتی است که زندانی باید شلاق بخورد.

در عوض همه اینها وضع کف پا معلوم است . زخمها شکفته می شوند ، خون مردگیهای شدید به وجود می آید ، ورم میکند. راه رفتن بدترین عذاب است و باید راه رفت ، چاره ای نیست. چریکهایی بوده اند که کف پایشان در اثر این شکنجه بیش از ده سانت ورم کرد و زخمهای آن شکافت، مانند اصغر بدیع زادگان از « مجاهدین خلق ». چریکهایی بوده اند که تمامی پوست و گوشت کف پایشان ریخت و استخوانهای کف پایشان بوضوح آشکارشد، مانند همایون کتیرایی از سازمان « چریکهای آرمان خلق ». علاوه بر آن پیوسته کند و زنجیر به دست و پایش بسته بودند و حتی هنگام حرکت دادن او همانند دوران ناصرالدین شاهی طوقهای آهنین به مچ پا و دستش می انداختند و با زنجیرآنها را به هم می‌بستند به طوری که نه می توانست گامهای بلند بردارد و نه دست‌هایش را که از پشت به پایش بسته بودند تکانی دهد افزون بر اینها طوقی نیز بر گردنش می‌انداختند که به زنجیری وصل بود این زنجیر را مأمور حرکت دادن او از پشت به دست می‌گرفت.

علی اصغر بدیع زادگان را ساعت‌ها با اجاق برقی سوزاندند. متجاوز از یک ماه اورا شکنجه می‌کردند و سپس اورا به پشت خواباندند یکبار برای مدت 5 ساعت مداوم اورا میسوزاندند سوختن چنان ادامه یافت تا ازپوست و گوشت گذشت و به نخاع رسید . او را به همان وضع در سلول انداختند و در را به رویش بستند زخمهایش چرک کرد و چرکها انباشته شدند تعفن چرک و پوسیدگی سلول را پر کرد به طوری که زندانیان دیگر داشتند خفه میشدند. او دمر در کف سلول افتاده بود ، زخم چرک در پشتش گسترش میافت و عمیق می‌شد . در حالی اورا برای بازجویی می‌بردند که نمی‌توانست راه برود و پاهایش بر روی زمین کشیده می‌شد و لذا دونفر زیر بغلش را میگرفتند ودر حالی که پاهایش برروی زمین کشیده می‌شد اورا به اتاق بازجوئی  می بردند. سه بار اورا مورد عمل جراحی قرار دادند

نابدل در هنگام دستگیری از ناحیه شکم چندین تیر خورد ولی شهید نشد بیهوش شد او را بدون درنگ به بیمارستان شهربانی بردند و بی آنکه کمترین کوششی برای درمانش کنند بازجویی را آغاز کردند. بازجوئی همراه با شکنجه . شکنجه گران میکوشیدند تا در مرحله گذار از بیهوشی به هوش آمدن از او حرف بکشند .با شکنجه های نوین و تحریک زخمی که از تیرخوردن برداشته بود دوباره او را بیهوش میکردند .بی ثمر بود .

در یک مورد عطاپور( حسین زاده ) جلاد خون آشام با خبر دستگیری نابدل سراسیمه خود را به شهربانی رساند و با قهقهه تمسخر آمیز همه را کنار زد و گفت تنها با 20 شلاق کافی است او رابه حرف آورد، تعداد ضربات از 60 گذشت ولی او بیهوش و بیحرکت بود. حسین زاده بارها نابدل رابا اینکه بازجوئیهایش تمام بود بی هیچ بهانه ای به تخت می بست و شلاق میزد و قهقهه سر میداد. اتاقی که نابدل در آن بود هرگز تهی نمیماند یا پاسبانی برای پاسداری در آن بود یا بازجویانی برای بازجویی . تنها کاری که برای او کردند این بود که سر انجام زخمش را بخیه زدند. نابدل وقتی در یک غفلت نگهبان دست به خودکشی با پرتاب از طبقه سوم به پایین زد به مردنش تمام نشد ولی شکمش ترکید و دستش شکست او برای شهید شدن باچنگهای خود رودهایش را از میان شکاف شکمش بیرون میکشید میکوشید تا آنها را بگسلد ولی نگهبانان امانش ندادند، یکبار دیگر او را گرفتند و یکبار دیگر به همان بیمارستان یعنی به همان شکنجه خانه اش بردند.

شکنجه های روحی

این شکنجه ها به تنهایی دیگر چندان معمول نیست. اکنون حداکثر در حکم چاشنی است ، شکنجه های روحی نیز انواع فراوان دارد .

روی هم رفته در نیمه‌های شب آوای ناله های مرگ فضای زندان را پر میکند ، به دنبال آن، جیغ های دلهره انگیز که گویای شکنجه دیگران است ، به ناگاه بیدارباش میزنند ،سپس سگی عوعو میکند ، همه چیز خاموش میشود ، این فریادو ناله ها همه نوارند ولی این نوارها از روی واقعیت پر شده اند اینها فریاد و ناله یاران شکنجه شده ماست که از طرف هنرمندان شکنجه گر انتخاب وپخش می شوند. این شیوه ، شیوه عام است تقریباً هرشب در زندان اوین تکرار میشود .

از انواع دیگر آن عبور از دالانهای تاریک و نمور و از جایی که جوی خون روان است تا اتاق‌هایی که از ابزار شکنجه و پارچه های خونین و اجساد پاره پاره غرقه در خون انباشته است......

تلاش برای تسلیم زندانی با سخنوری و دل خالی کردن مثلا بدین معنی که برای او یک خطابه بلند بالا در باره زنش می خوانند که چرا اورا بدبخت میکنی ؟ که او چه گناهی کرده است ؟ که چرا حاضر نیستی به کانون گرم خانواده خود بروی ؟ و ...

از جمله شیوه های روانی یکی هم این است که پلیس میکوشد تا به زندانی حالی کنند که دارویی به تازگی در آمریکا کشف شده است که هرکس بخورد اراده اش مختل میشود و همه چیز را میگوید . پس از یک دوره تبلیغ و تلقین در باره این داروی عام المنفعه سرانجام دارویی را به زندانی می‌خورانند تا همه چیز را بگوید . البته این دارو کمی گیج کننده است ولی به هیچ وجه دارای چنان اعجازی نیست زیرا اصولاً چنین داروی معجزه آسایی هنوز تهیه نشده است. بدیهی است اگر چنین کیمیایی ساخته شده بود دیگر این همه ابزار و کارمند شکنجه‌گر ضروری نبود.

جدا ساختن و انفرادی دادن به زندانی شیوه دیگر شکنجه گران است. پلیس میخواهد به چریک تلقین کند که در جهان تنهاست ، هر کس در گرداگردش است دشمن است و میکوشد تا بدین سان پیوند او را با رفقایش ببرد و با یک‌دستی زدن به او از او حرف در آورد . حبیب الله صحرایی از زندانیان سیاسی زمان ساواک درباره شکنجه های سلول انفرادی توضیح می دهد: «معمولا اتاق‌ها یک در یک بود. باز دو نوع اتاق وجود داشت که گاهی می شد زندانیان را در آنها جابجا کرد. اتاقی بسیار تاریک و اتاقی کاملا سفید که تمام مدت چراغی با ولتاژ بالا در آن روشن بود تا زندانی نتواند بخوابد. زندانبان ها برای این که شخص را اذیت کنند در فواصل مختلف زندانی را از جا بلند می کردند و از او می خواستند خودش را معرفی کند. معمولا هم این اتفاق زمانی می افتاد که زندانی خواب بود. با این کار روحیه زندانی را به هم می ریختند. حالا تصور کنید در چنین اتاقی و چنین شرایطی بخواهند شما را شکنجه هم بدهند. مثلا خیلی وقت ها در را برای دستشویی رفتن باز نمی کردند و ما مجبور بودیم همانجا قضای حاجت کنیم یا گاهی از طرف آنها بود. مثلا بازجو به اتاق می آمد و شروع می کرد روی ما یا در اطراف غذای ما ادرار کردن.»

از دیگر شیوه ها این است که برای به زانو در آوردن زندانی، شکنجه‌گر می‌کوشد تا نقطه ضعفی از اسیر بیابد و درست برروی آن فشار آورد. و این نقطه ضعف هرچه باشد فرقی نمیکند اهانت میکند و اثرات آنرا می‌سنجد . میزند و به ثمرات آن دقیق میشود تهدید میکند ودرباره آن می اندیشد. به تطمیع چنگ میزند .به مسائل خانوادگی متوسل میشود . از طریق مسائل جنسی وارد میشود در این زمینه راه وارونه را نیز میرود حتی اقدام به تجاوز به زندانی ميكند. ساواک متخصصینی نیز تربیت کرده است . سازمان امنیت اشخاص مهیب و بد قیافه‌ای را استخدام کرده و به آنها می‌آموزد که چگونه بارفتارخود دل زندانی را خالی کنند ...

شکنجه در زمان خمینی

در زمان خميني، سركوب از اشكال ساده خياباني آن، مانند چماقداريها و حمله به تظاهرات و ميتينگهاي مخالفان، رفته رفته سمت و سوي سازماندهانه‌اي پيدا كرد. كميته‌هاي انقلاب اسلامي و بازداشتگاههاي مخفي شكنجه به راه‌افتاد و زندانها داير شدند. از اين نقطه ضرورت تربيت بازجو و شكنجه‌گر مطرح گرديد. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادي «همه‌كاره»هاي نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مديريت زندانها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردي از ميان آنها مسئوليت زندانيان سياسي را به عهده گرفت. «دادستاني انقلاب مركز» با بازجويان و شكنجه‌گرانش حاصل تلاشهاي لاجوردي بود. بعضی از آنها که در دهه 60 بیشترین شکنجه ها در زندانها را به عهده داشته اند عبارتند از : ابوالفضل حاج حيدري، احمد قديريان، محمد داوودآبادي(مهرآئين)، حسين ابراهيمي(پيشوا)، مرتضي صالحي (صبحي)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهي(رئيس كميته مركز بهارستان)، حاج مهدي كربلايي، مجتبي حلوايي، حاج داوود رحماني و... . همزمان شكنجه‌گران دیگری در ضد اطلاعات سپاه پاسداران شكل مي‌گيرد که بيشتر دانشجويان خط امامي و يا عناصر هم‌فکر خمینی در دانشگاهها بودند. در سال60 تعدادي از آنها به‌اوين رفته و بازجويان بند209 ناميده مي‌شوند. اينها تحصيل‌كردگاني بودند كه درك و فهم بيشتر سياسي و پيچيدگيهاي فكري آنها را از رقباي دادستانی متمايز مي‌كرد. اگر دار و دستة دادستاني انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بيشتر از عناصر «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» بودند. در سالهاي بعد، با تشكيل وزارت اطلاعات، تعداد زيادي از اين شكنجه‌گران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسياري ديگر، از اين عده در سالهاي بعد از 67، لباس اصلاحات به تن كرده و در مشاغل مختلف دولتي به كار مشغول شدند. محمد شريعتمداري(وزير بازرگاني كابينه خاتمي) محسن آرمين، محمد شريف‌زاده(محمدي، مسئول تيم ضربت بند209 و مدير كل معاونت امنيت داخلي وزارت اطلاعات در زمان خاتمي). موسي واعظي(زماني)، مسعود يا صالح (اسم مستعار)، از اين نمونه شكنجه‌گران هستند.

اما نظام شكنجه در زمان خمینی تنها با اين دو مؤلفه شكل نگرفت. در نخست وزيري نيز نهادي از كاركشته‌ترين عناصر اطلاعاتي به وجود آمد كه علي ربيعي(عماد)، خسرو قنبري(تهراني)، بهزاد نبوي(پدر خوانده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي) و سعيد حجاريان (معاونت گزينش وزارت اطلاعات در زمان آخوند ري‌شهري و بازجو و شكنجه‌گر) گردانندگان اصلي آن بودند و بعدها در تشكيل و سازمان دادن وزارت اطلاعات رژيم نقش تعيين كننده‌ايفا كردند.

شناخت اين سه رشته(جريان مؤتلفه (لاجوردي)، جريان مجاهدين انقلاب اسلامي در زندان اوین بند 209 ، و نهاد اطلاعاتي رژيم در نخست وزيري) براي شناخت نظام شكنجه در رژيم خمینی ضروري است. اين سه جريان تا سال67 گرداننده‌ی ‌اصلي سازمان شكنجه نظام خمینی بودند.

وزارت اطلاعات ارگان اصلی شکنجه

لایحه تشکیل وزارت اطلاعات در سال 1362 توسط دولت میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران تهیه و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. وزارت اطلاعات در سال 1363 تشکیل شد. وزرای اطلاعات به ترتیب از شروع تشکیل عبارتند از: محمد محمدی ری‌شهری، علی فلاحیان، قربانعلی دری نجف آبادی، علی یونسی، محسنی اژه ای، حیدر مصلحی، سید محمود علوی. عناصر اوليه تشكيل دهنده وزارت اطلاعات تركيبي بود از سه جريان فوق الذکر. البته در سالهاي بعد با قوام و دوام گرفتن آن تغييرات بسياري در شيوه‌هاي كار و تركيب مسئولان آن به وجود آمد. در واقع بعد از تأسيس آن دانش آموختگان «مدرسة حقاني»(از فلاحيان گرفته تا اژه‌اي و حسينيان و پورمحمدي) به تدريج وجه مسلط را در وزارت اطلاعات پيدا كردند و بقيه را از آن‌جا راندند. دو جريان اصلي شكنجه در اوين(شعبة7 و بند209) تا سال 67، فعال بودند. اما بعد از آن جریان لاجوردي يا از دور خارج شد و عناصرش به كارهاي ديگر(عمدتاً تجارت در بازار) پرداختند و يا به وزارت اطلاعات منتقل شدند. جریان مجاهدين انقلاب اسلاميها نيز يا به وزارت اطلاعات رفتند و يا در مشاغل ديگر پست‌هاي كليدي كارهاي اجرايي را در دست گرفتند.

انواع شکنجه و نحوه اجرای آن روی زندانی

شکنجه های جسمی

1 شلاق: رايج ترين شكنجه در مرحله‌ی اول شلاق زدن است كه تقريبا در تمام زندانها به شیوه‌های گوناگون اجرا ميشود. شلاق اغلب بر كف پاها بيشتر از ساير اعضاي بدن نواخته ميشود. البته نوع آن بستگی به تخصص شكنجه‌گر و تعداد آن و مدت آن بستگی به حکم حاکم شرع یا میزان اطلاعات و حساسیت آن اطلاعات دارد به صورتی که بعضا تا 1000 کابل و 30 ساعت مستمر هم زده شده است. شلاق كابل به هم بافته شده و يا رشته هاي چرم به هم بافته و يا رشته هاي لاستيك به هم بافته است؛ که دردناك ترين آن نيز هست. معمولا اين شكنجه آنقدر ادامه پيدا ميكند كه ديگر در كف پا و اطراف پا از قوزك به پايين جاي سالمي باقي نماند. در اين صورت گوشت ها و نسوج اين نواحي تماما از بين مي رود. شكنجه گر بعد از اين مرحله اقدام به استفاده از شلاق هاي نازكتر ميكند كه در بين انگشتان پا نواخته ميشود. اين عمل نيز تا زماني ادامه پيدا ميكند كه ناخنها بريزند. البته شكل معمول اين شكنجه نسبت به افراد غيرسياسي و مظنون و افرادي كه فقط براي تنبيه و ترساندن دستگير شده اند طور ديگري است. بدين صورت كه زنداني را از طرف شكم به ستوني ميبندند و يا بر روي شكم روي نيمكتي ميخوابانند و به كمر او ضربه وارد ميكنند. اين كار معمولا با كابلهايي نازك صورت ميگيرد كه گاه از شدت ضربه كابل به درون بدن فرو ميرود و با خون از محل فرورفتگي بيرون ميايد. در سالهاي اخير بسياري از زندانيان به دليل عفونت كليه ها بر اثر اعمال اين نوع شكنجه در زندان جان باختند.

شيوه‌ی جديدتر اين شكنجه كه اخيرا بر روي دانشجويان دستگير شده اعمال ميشود بدين صورت است كه زنداني را سرازير از سقف آويزان ميكنند و شلاق ميزنند. یک قربانی این نوع شکنجه آن را اينطور بيان ميكرد: وقتي انسان به جايي تكيه داشته باشد از نظر روحي ثباتي نسبي در خود حس ميكند و يك نوع استواري مبهم او را در مقابل ضربات مقاومتر نگاه ميدارد. اما به صورت آويزان اين حربه از زنداني گرفته ميشود و زنداني از نظر روحي و رواني خود را كاملا بي سلاح و بدون سپر حس ميكند.

2 كتك زدن: شكنجه گر در اين مورد از دست و پاهاي خود به عنوان ابزار به حالت مشت، چك (كشيده) و يا لگد استفاده ميكند. اما در اين نوع شكنجه موقعيت زنداني تغيير مي‌كند. گاه با چشمان و دست و پايي بسته روي صندلي و گاه ساعتها تا كمر در داخل بشكه اي پر از آب و يخ، که در حالت اخیر شکنجه گران به جای کابل از شلاق پهن چرمی استفاده می کنند.

3 تونل و اتاق فوتبال: تونل عبارت است از سالن بزرگي كه از ابتدا تا انتهاي آن دو رديف شکنجه‌گر ايستاده اند و زنداني در بين اين دو رديف قرار ميگيرد. آنها با نواختن ضرباتي با دست، پا و گاهي نيز باتون زنداني را از يك سر اين دو رديف به سر ديگر آن ميرانند و اين كار همچنان از سر ديگر آغاز ميشود. در اين نوع شكنجه اگر از باتون يا قنداق تفنگ استفاده شود احتمال شكستن استخوانهاي فك، دندانها، بيني و دنده ها بسيار زياد است.

اتاق فوتبال نيز كم وبيش بدين صورت است. فقط به جاي رديف انسانها، دايره اي درست ميشود كه زنداني پس از دريافت ضربه اي چه مشت و چه لگد به نفر ديگر پاس داده ميشود.

اخيرا جمهوري اسلامي زدن را نيز همزمان با سرازير (معلق) آويختن اعمال ميكند و به خاطر آنكه زنداني به جايي تكيه ندارد تا نيروي وارد به او به مولفه هايي تقسيم شود كه‌ قسمتي از آن با عكس العمل زمين، صندلي يا چيزي مشابه آن خنثي شود، نيروي وارده بر او كاملا تاثير كرده و زنداني در جهت نيرو شتاب ميگيرد و به خاطر وزن زياد انسان و تمركز اينگونه ضربات، انسان كمتر حركت پاندولي به خود ميگيرد و در عوض ضربه اثر خود را مستقيما در محل وارد شده ميگذارد كه در اين صورت كوچكترين ضربه اگر با ناشي گري همراه باشد ميتواند موجب شكستگي، نقص عضو و يا حتي مرگ شود، عملي كه بر روي زهرا كاظمي صورت گرفت و به طور ناشيانه ضربه به قسمت راست سر او وارد شد كه موجب ضربه مغزي و در ادامه مرگ وي گرديد.

4 سوزاندن: يكي از دردناك ترين و در عين حال به مانند شلاق، متداول‌ترين شكنجه ها، سوزاندن است كه اثرات آن بر روي بدن ميماند. به همين خاطر بر روي كساني اعمال ميشود كه بي شك زنداني طولاني مدتي را انتظار ميكشند. افراد محكوم به اعدام نيز به طور بسيار گسترده با اين نوع شكنجه روبرو ميشوند كه نحوه اجراي آن بنا به سليقه شكنجه‌گر فرق ميكند. رايج ترين نوع آن سوزاندن نقاط حساس بدن با اشك شمع است. اما نوع خشن تر آن خواباندن فرد بر روي تخت هاي فلزي صاف است كه از زير به وسيله شعله آتش يا المان هاي برقي به تدريج داغ ميشود. سوزش هاي به وجود آمده از اين نوع شكنجه در اغلب اوقات از نوع درجه سه است. يعني پوست و تا عمق زيادي گوشت نيز ميسوزد. گاه نيز شدت سوختگي به قدري شديد است كه ستون فقرات نيز دچار سوختگي ميشود كه بعد از ريختن نسوج آسيب ديده ستون فقرات آشكارا به چشم ديده ميشود.

از عواقب بعدي اين شكنجه عفونت در قسمت پشت و گاهي نيز فلج دائم است. شیوه‌ی ديگر سوزاندن بدين نحو است كه با ايجاد زخمهايي به شكل + در بدن شعله آتش را به محل تقاطع زخمها در مركز به علاوه نزديك ميكنند. اين يكي از دردناك ترين اعمال شكنجه است چون پوست بدن يكي از حفاظ هاي بدن و عايق خوبي در برابر حملات خارجي است. با برداشتن و كنار زدن آن درد ناشي از سوختگي دهها برابر مي شود چنان كه گاه اين عمل با شوك همراه ميگردد.

5 فرو بردن اجسام تيز در بدن

6 فرو بردن فلزات سرخ شده در حرارت در بدن

7 سوزاندن با سيگار

8 كشيدن دندان زنداني بدون استفاده از داروهاي بيحس كننده

9 تجاوز جنسي: ديگر شكنجه شايع در زندان است كه به مردان كم سن و سال و زنان زنداني اعمال ميشود.

زندانبانان با اين عمل دو هدف يا در واقع سه هدف را دنبال ميكنند. شكستن روحيه افراد از جهت رواني، ديگري از نظر فيزيكي و جسمي و سوم نيز ارضا حيواني خودشان. اين عمل در مورد زنان هم از طريق طبيعي و هم از طريق ديگر صورت ميگيرد. اما براي مردان از طريق غيرطبيعي و گاه نيز با استفاده از اشياي مصنوعي مثل انواع بطريهاي نوشابه و باتون صورت ميگيرد كه گاه شدت آن به قدري است كه بعد از آن شخص توانايي بچه دار شدن را از دست ميدهد. در سال 1382 دانشجويي كه طي تظاهرات 18 تير دستگير شده بود به خاطر اعمال متعدد تجاوز جنسي تعادل روحي خود را از دست داد كه بعد از آزادي از زندان خود را به داخل رودخانه دركه پرتاب کرد و جان سپرد.

10 آپولو : شكنجه مدرني كه در گذشته بسيار مرسوم بود و در اوايل روي كار آمدن رژيم خمینی نيز كماكان به كار گرفته شد، آپولو است. اگر زنداني در هنگام شكنجه فرياد بزند، اين فرياد اثر زيادي در مقاومت او دارد، به خاطر اين كه تمام راههاي مقاومت بر او بسته شود، زندانبان اقدام به استفاده از آپولو ميكند.

آپولو عبارت است از وسيله اي مانند كلاهخود كه از نوك سر تا چانه را در برميگيرد. وقتي آپولو بر سر گذارده ميشود، نقاط حساس صورت و سر مثل نرمه هاي گوش، انتهاي پلك هاي چشم و پره هاي بيني با آن در تماس خواهند بود. اين وسيله انرژي صوتي را به انرژي الكتريكي تبديل ميكند. به همين خاطر فرياد زنداني در اين مواقع باعث ايجاد شوك هاي شديد الكتريكي ميگردد كه درد آن در قسمت صورت بسيار زياد است.

11 موی یال اسب: ديگر مورد شكنجه كه براي بسياري به جز كساني كه درد آن را چشيده اند، ناآشناست، استفاده از موي يال اسب است. اگر به موي يال اسب در زير ميكروسكوپ نگاه كنيد دقيقا يادآور اره مويي است كه در بريدن فيبر از آن استفاده ميشود. طريقه استفاده آن بدين صورت است كه آن را از مجراي تناسلي عبور ميدهند، يا آن را دقيقا مانند اره در سر سينه ها به طرفين حركت ميدهند. اين عمل برش سريع را باعث نميشود اما درد جانفرسايي دارد كه هركسي تاب تحمل آن را ندارد.

12 بريدن اعضاي بدن: طريق ديگري از شكنجه است كه تنها روي افراد محكوم به اعدام صورت مي‌گيرد. اعمال اين گونه شكنجه تنها به دست آوردن اطلاعات تشكيلاتي است. اين عمل گاه به صورت ناقص و گاه به صورت كامل صورت ميگيرد. بدين معنا كه عضوي به طور كامل بريده ميشود يا تنها قسمتي از آن از بدن جدا ميگردد. زندانی حسن جلالي از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در معرض چنین شکنجه یی قرار گرفت: مفتولي فلزي به دور بازو، ران و مچ دست و پاي او بسته شده بود. سپس مفتول را آنچنان پيچانده بودند كه شروع به بريدن نسوج نرم مثل عضله ها و ماهيچه ها كرده و تا به استخوان رسيده بود. اين عمل ميتواند در چندين جاي بدن و حتي يك عضو تكرار شود.

قطع كامل اعضاي بدن آنطور كه از نامش پيداست، بريدن و جدا كردن اعضاي مختلف بدن است. مثل بيني، گوش ها و انگشتان و حتي در مواردي سينه زنان و دست و پا نيز شامل آن ميشود. البته قطع انگشتان دست و خود دست از مچ در رژيم خمینی يكي از شايع ترين مجازات هاي جنحه‌اي به شمار مي‌رود كه در ملاء عام نيز صورت ميگيرد.

درآوردن چشم چندين زنداني هم صورت گرفته است كه فيلم و عكسهاي آن توسط سازمان مجاهدين خلق منتشر شده است.

13 اتاق قد قامت صلاه و اتاق قیامت: اين وسيله عبارت است از صندوقي فلزي به ابعاد 22 در 22 سانتي متر و ارتفاع حدود 2 متر كه زنداني را در آن به زور جاي ميدهند. اين عمل ميتواند سه تا چهار روز طول بكشد و زنداني فقط از طريق لوله اي باريك قادر به آشاميدن آب است و از طريق حفره هايي ميتواند تنفس كند. بيشتر زندانياني كه اين شكنجه بر آنها اعمال شده به انحراف ستون فقرات و كشيدگي شانه ها به يك طرف مبتلا شدند. اين دستگاه و دستگاه ديگري كه شرح آن را نيز خواهيد خواند از ابتكارات اسدالله لاجوردي دادستان دادگاههاي انقلاب ميباشد. ديگر ابتكار لاجوردي دستگاهي است به نام اتاق قيامت كه نوع پيشرفته تر اتاق قدقامت صلاه ميباشد. اين دستگاه صندوقچه اي است فلزي به ارتفاع 40 سانتي متر و طول 90 و عرض 30. كه زنداني را دو لا در آن قرار ميدادند و سپس صندوق فلزي را در سرماي زمستان يا گرماي تابستان در محوطه باز ميگذاشتند. براي جا دادن زنداني گاه تا شش نفر روي در آن مي ايستادند تا در آن بسته شود. شمار بسياري از زندانياني كه اين شكنجه در مورد آنها اعمال شد به قطع نخاع و يا شكستگي گردن و ستون مهره هايشان انجاميد و در بهترين حالت به حالت گرفتگي ستون مهره هايشان منجر شد كه تقريبا تمامي آنها به نقص عضوهاي دائمي و فلج دائمي دچار شدند.

14 گرسنه و تشنه نگه داشتن: این نيز يكي از شكنجه هايي است كه در زندان رايج است. چون علاوه بر آن كه قواي جسماني را تحليل ميبرد كه منجر به پايين آمدن مقاومت بدن در برابر شكنجه ميشود، خود نيز به خاطر درد معده، و اعضاي گوارش نوعي شكنجه محسوب ميشود. به همين خاطر اغلب زندانيان از ناراحتي هاي معده رنج ميبرند.

گاهي نيز بعد از گرسنگي طولاني به زنداني غذاهاي آلوده داده ميشود كه زنداني مجبور به خوردن همين غذاهاست. اين غذاها معمولا در حال فاسد شدن هستند يا در آنها مو، ناخن و ته سيگار ديده ميشود.

[۹]

  1. مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
  2. این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
  3. مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
  4. این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
  5. مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
  6. این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
  7. مطالب این قسمت بطور عمده از مقاله رضا کاظم زاده روانشناس ایرانی مقیم بلژٰیک برداشت شده است
  8. این قسمت با اندکی دخل و تصرف از جزوه یی به نام «گفتاری در باره شکنجه و زندان از مجاهدین خلق ایران بهمن 1350» گرفته شده است.
  9. محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه 299