ضربه اول شهریور ۵۰ به مجاهدین

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
دستگیری مرکزیت مجاهدین خلق
توضیح=
محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن، علی‌اصغر بدیع‌زادگان
جایگاههمه‌ی شهرهای ایران
تاریخاول شهریور ۱۳۵۰
هدفنابودی سازمان مجاهدین خلق ایران
قربانیاعدام تعدادی از کادرهای مجاهدین خلق

ضربه شهریور ۵۰، به عملیاتی گفته می‌شود که طی آن تعداد زیادی از کادرهای سازمان مجاهدین خلق در اول شهریور ۱۳۵۰ دستگیر شدند. در ساعت ۲ بعد از ظهر روز اول شهریور ۱۳۵۰ ماموران ساواک شاه هجوم گسترده‌ای را علیه خانه های جمعی سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز کردند. دراین یورش که روز بعد هم ادامه یافت، ساواک بیش از ۱۰۰ نفر یعنی ۹۵ درصد از کادرها و مسئولین و اعضای سازمان مجاهدین را دستگیرکرد و بلافاصله زیر شکنجه برد.

بنیانگذاران و اعضای مرکزیت همگی به اسارت درآمدند. تنها فرد باقی‌مانده که مدتی بعد دستگیر شد،‌بنیانگذار مجاهدین خلق، محمد حنیف نژادبود. او به هنگام رفتن به خانه تیمی از سرکوچه پی برده بود که وضعیت غیر عادی است و بازگشت. پس از این دستگیری گسترده تنها شمار اندکی از اعضا از جمله احمد رضایی، مجید شریف واقفی، کاظم ذوالانوار، محمودشامخی و....در بیرون ماندند که به تنهایی سازمان مجاهدین را مجددا سازماندهی و تشکیلات آن را بازسازی کردند.

محمد حنیف نژاد ۴ هفته بعد در ۲۸ مهر ۱۳۵۰ در خانه عطاالله حاج محمودیان از بازاریان مشهور تهران به اسارت ساواک درآمد.[۱]

تاریخچه ضربه ۵۰

پس از تشکیل سازمان مجاهدین خلق ایران و پیشرفت عضوگیری اعضای جدید از سال ۱۳۴۴ تا سال ۱۳۴۸ و گسترش کمی و کیفی این سازمان در تهران و شهرهای اصلی کشور، سازمان مجاهدین وارد مرحله‌ی تعیین استراتژی و تدارک عملی نظامی گردید.

دوره عضوگیری

دوره عضوگیری مجاهدین در آن روزگار جز در موارد استثنایی یک الی دو سال به طول می‌انجامید تا از سلامت امنیتی فرد اطمینان حاصل شود و دوران مطالعات اولیه را هم برای عضویت در سازمان به انجام برساند. جلسات اعضاء و مسئولین سازمان مجاهدین خلق که ۲ و یا ۳ و یا حداکثر ۴ نفر در برمی‌گرفت در کوهستان یا در خانه‌های تیمی مخفی برگزار می‌شد. اعضای سازمان مجاهدین خلق در هفته یک روز به کوهنوردی و یک روز به جامعه گردی جهت آشنایی با وضعیت فقرا و محرومین می‌پرداختند و در زندگی شخصی نیز حداکثر ساده زیستی را مراعات می‌کردند. به عنوان مثال برخی از اعضا که از طبقه مرفه بودند زندگی خود را ترک کرده و مدتی در کوره‌پس‌خانه‌های جنوب شهر زندگی کرده و شب‌ها در کنار فقرا کارتن خوابی می‌کردند.

دوره تدوین استراتژی

پس از عضو گیری‌های اولیه در سال ۱۳۴۸ برای تدوین مشی و استرتژی سازمان ۱۶ نفر تعیین گردیدند. پس از پایان بحث های مربوط به تدوین استراتژی درسازمان مجاهدین خلق ایران مرحله مربوط به تدارک برای عمل نظامی آغاز شد. درگام اول می‌بایست در‌ اعضای سازمان آمادگی های لازم نظامی، تاکتیکی وتکنیکی بوجود می‌آمد. انجام این کار با توجه به کمبود امکانات و وجود جو پلیسی بسیار دشوار بود. در این مرحله پیشنهاد رفتن به پایگاه انقلابیون مخلتلف در منطقه برای آموزش نظامی بررسی شد اما نزدیک‌ترین و ممکن‌ترین راه رفتن به اردن بود. پس از بررسی‌های لازم، رفتن به اردن و گذراندن دوره های نظامی درقرارگاه‌های جبهه‌ی الفتح فلسطین، بهترین راه حل تشخیص داده شد. این مساله صرف نظر از پیوندهای مشترک مردم ایران و فلسطین بهانه به رژیم نمی داد که سازمان را وابسته به کشورهای خارجی اعلام کند.

ارتباط با الفتح

در سال ۱۳۴۸ ارتباط مجاهدین با سازمان الفتح برقرار گردید و تدریجاً شمار قابل توجهی از اعضاء با اختفای کامل به پایگاه‌های فلسطین در لبنان و اردن و سوریه رفتند و پس از دیدن دوره های آموزش نظامی  به ایران بازگشتند.

در تابستان سال ۱۳۴۹ تعدادی از اعضای سازمان در جریان اعزام به پایگاه‌های فلسطین در دوبی دستگیر شدند و امیرنشین دوبی متعاقباً درصدد بود آنها را به ساواک شاه مْستَرُد نماید. سازمان مجاهدین با کمک سازمان آزادیبخش فلسطین و یک قاضی فلسطینی در مرحله اول توانست عکس‌ها و مدارک هویت افراد دستگیر شده را در دوبی جایگزین نماید و در مرحله بعد هواپیمایی که برای تحویل دادن مجاهدین از دوبی به بندرعباس می‌رفت را ربود و به سوی بغداد تغییر مسیر داد. در صورتی که این افراد به ساواک تحویل داده می‌شدند، وجود سازمان مجاهدین خلق که تا آن زمان از چشم ساواک مخفی مانده بود افشا می‌شد. موسی خیابانی، رسول مشکین فام و محمد سادات دربندی ازسرنشینان این هواپیما بودند. رسول مشکین فام و محمدسادات دربندی برای کمکه به دستگیرشدگان و ربودن هواپیما از ایران آمده بودند. به این ترتیب ساواک شاه متوجه هویت افراد سازمان مجاهدین خلق ایران نشد و  نتوانست به  موجودیت سازمان مجاهدین در آن زمان پی ببرد.

دستگیری اعضا مجاهدین

سازمان مجاهدین در مسیر تدارک عمل نظامی به امکانات زیادی نیاز داشت. بنا به این نیاز، ناصر صادق از اعضای رده بالای سازمان مجاهدین بدون این‌که به سوابق طرف مقابل آگاهی داشته باشد، با فردی بنام شاه مراد دلفانی، از اعضای حزب توده -که پیش از این به خدمت ساواک درآمده بود- دیدار کرد. هدف از این دیدار، تهیه سلاح و امکانات مرزی برای رفتن به عراق بود تا بتوانند، ۹ تن از اعضای سازمان مجاهدین که پس از فرود هواپیما در عراق، توسط دولت عراق زندانی شده بودند را نجات دهند. ناصر صادق چندبار با این فرد ملاقات کرد. برخوردهای شاه مراد دلفانی چنان محتاطانه و پیچیده بود که اعتماد ناصر صادق، با وجود هوشیاری و تیزبینی بسیار او، جلب شد. ناصر صادق مسئله خرید سلاح را نیز با او درمیان گذاشت. به این ترتیب ساواک رفت و آمدهای روزانه او را زیرنظر گرفت تا یارانش را بشناسد.

یک مقام امنیتی ساواک در زمستان ۱۳۵۰ در تلویزیون رژیم شاه فاش کرد، که ماموران ساواک بعضاً با ۲۵ موتورسیکلت، ناصر صادق را تعقیب می‌کردند. از این طریق طی چند ماه، به شماری ازپایگاه‌های مجاهدین و ارتباطات آن‌ها با یکدیگر در تهران، پی بردند. در جریان دستگیری‌ها و تهاجمات پیاپی ساواک که تا ۲ماه هر روز ادامه داشت، اغلب امکانات و تسلیحات مجاهدین نیز به چنگ ماموران شاه افتاد.

در این زمان سازمان مجاهدین خلق برای انجام عملیات درجریان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله دارای ۱۳- ۱۲ گروه ضربت بود و هر مسئول گروه خانه ای همراه با ۶- ۵ نفرداشت،[۲]

محمدرضا شاه با جشن‌های دوهزار وپانصد ساله قصد داشت با دعوت رؤسای جمهور و نمایندگانی از کشورهای دیگر اوضاع ایران را آرام و وضعیت کشور را خوب جلوه دهد. این جشن‌ها برای او یک قدرت‌نمایی به شمار می‌رفت.

در مقابل سازمان مجاهدین قصد داشت با انجام عملیات ایذایی نشان دهد که شاه مخالفانی دارد و به این ترتیب نارضایتی مردم را آشکار کرده و قدرت‌نمایی شاه را به شکست بکشاند.

مسعود رجوی در دادگاه شاه
مسعود رجوی در دادگاه شاه- سوم از راست

در دوره ۵۰ ساله قبل از این ضربه، یعنی از کودتای ۱۲۹۹ و سلطنت پهلوی تا سال ۱۳۵۰ این نخستین سازمان مخفی و مسلحی بود که توانسته بود به مدت ۶ سال (ازشهریور ۱۳۴۴ تا شهریور۱۳۵۰ ) دور ازچشم مأموران ساواک به حیات و فعالیت مخفیانه ادامه بدهد. مجاهدین در این ۶ سال به علت اختناق و سرکوب فوق العاده هنوز هیچ نام رسمی بر خود نگذاشته بودند و فقط کلمه سازمان را به کار می بردند. هویت بنیانگذاران و مرکزیت سازمان نیز بر کسی معلوم نبود و تنها در سال ۱۳۴۸ یعنی ۴ سال پس از تأسیس آن , ۱۶ نفر که برای بحث پیرامون خط مشی سازمان انتخاب شده بودند با تاریخچه سازمان و هویت بنیانگذاران  آن، محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، آشنا شدند. نام سازمان مجاهدین خلق ایران بعد از ضربه شهریور ۱۳۵۰ و شهادت احمد رضایی (اولین شهید سازمان مجاهدین) در زندان اوین برای این گروه انتخاب شد.

اعضای سازمان در طول ۶ سال فعالیت مخفی به ۲۱۴ نفر رسیده بود که در تهران و تبریز مشهد و اصفهان و شیراز فعالیت داشتند . درشرایط پلیسی و امنیتی زمان شاه، عضوگیری این تعداد امری بی‌سابقه بود. در سال ۱۳۵۰ شاه در تدارک جشن های ۲۵۰۰ ساله بود و اغلب سران کشورهای دنیا را دعوت کرده بود تا ثبات و قدرت خود را نشان بدهد لاجرم برای برگزاری این جشن ساواک اقدامات کنترلی و پیشگیرانه‌ی خود علیه نیروهای مبارز را شدت بخشیده بود.

تغییرات در ساواک پس از ضربه

ارتشبد نعمت الله نصیری
تیمسار نصیری پس از ضربه شهریور ۵۰ به ارتشبدی ارتقاء یافت

پس از دستگیری اعضای اصلی و تمامی مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران آنچه در بیرون زندان باقی مانده بود فقط تعدادی تیم های پراکنده و تحت تعقیب بود. بعداز این ضربه شاه در تقدیر از سپهبد نصیری رئیس ساواک او را به ارتشبدی ارتقاء داد. تیمسار نصیری همان فردی بود که در جریان کودتای ۲۸ مرداد سه روز قبل یعنی در ۲۵ مرداد قصد کودتا داشت اما نتوانست قصد خود را عملی کند.

کاهش حکم اعضا توسط مرکزیت

پس از دستگیری طرح سازمان مجاهدین خلق این بود که کادرهای مرکزیت جرم افراد پایین‌تر را به عهده بگیرند تا از شدت ضربه بکاهند. به این ترتیب بنیانگذاران سازمان محمد حنیف نژاد ، علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن و همینطور مسعود رجوی جرائم اغلب افراد را به عهده گرفته و با طرح‌های پیچیده‌ای برخی را کاملا بی‌گناه جلوه دادند.

ساواک از محمد حنیف نژاد و دیگر بنیانگذاران خواست با پذیرفتن شروط وی از اعدام رهایی یابند. شرط ساواک برای کوتاه آمدن از اعدام آنها پذیرش یکی از سه موضوع زیر بود.

بنیانگذاران مجاهدین اعلام کنند که:

  1. از طرف حکومت عراق آمده‌اند
  2. اسلام ضد مارکسیسم است
  3. مبارزه مسلحانه را رد می‌کنند.

بنیانگذاران مجاهدین هیچ‌یک از این سه شرط را نپذیرفتند. در بحث‌هایی که در درون زندان در میان مرکزیت شد، محمد حنیف‌نژاد و دیگر بنیانگذاران اعدام خود را لازمه و شرط استمرار بقای سازمان مجاهدین برشمردند. آن‌ها معتقد بودند که با ایستادگی بر سر اصول و پذیرفتن اعدام خواهند توانست سازمان را حفظ و بقای آن را تضمین کنند.

ادامه فعالیت مجاهدین پس از ضربه

شاه و ساواک تصور می کردند که بعد از ۶ سال سازمان مجاهدین را از بین برده‌اند. اما این ضربه به سازمان مجاهدین معکوس عمل کرد. به این ترتیب که با دستگیری آن‌ها هویتشان در جامعه فاش شد وهمگان از وجود یک سازمان مسلمان با مشی مسلحانه در ایران پی بردند. آن‌ها در میان مردم هزاران حامی پیدا کردند و نام این سازمان به شکلی افسانه‌ای در میان ناراضیان شهرت یافت. در سال‌های پس از ۵۴ برخی جوانان عمدا با فعالیت‌هایی علیه محمدرضا شاه عمدا زمینه دستگیری خود را فراهم می کردند تا بتوانند اعضای مجاهدین خلق را در زندان ملاقات کنند. آن‌ها در زندان آموزش‌های لازم را فراگرفته و مجددا پس از آزادی به هواداری از مجاهدین خلق می‌پرداختند.

در دادگاه های علنی که برای بنیانگذاران و اعضای مرکزیت برگزار شد آن‌ها با دفاعیات مفصلی از خود کردند به شکل مخفی به خارج از زندان رسیده و در ابعاد گسترده در میان روشنفکران پخش شد و موجی از حمایت در میان مردم به وجود آورد.

هفت سال بعد از این ضربه یعنی در سال ۱۳۵۷ با سقوط دیکتاتوری شاه اعضای مجاهدین در میان استقبال تظاهرکنندگان از زندان های سراسر کشور آزاد شدند و سازمان مجاهدین با سرعتی فوق العاده به یک سازمان بزرگ و قوی در ایران تبدیل شد.[۳]

موسی خیابانی در مورد ضربه اول شهریور

پس از انقلاب موسی خیابانی در یک سخنرانی در مورد ضربه اول شهریور گفت:

دراول شهریور سال 50 در جریان ضربه بزرگی که ساواک بر سازمان ما واردکرد-که داستان مفصلی دارد- برادرمان همراه  تعداد دیگری از اعضاء  و رهبران سازمان دستگیر و زیر شکنجههای وحشیانه ساواک شاه قرارگرفت. پس از تحمل 7ماه شکنجه و بازداشت همراه دیگر رهبران سازمان درمحاکم  نظامی شاه محاکمه و به اعدام  محکوم شد. شاید برخی به خاطر داشته باشید که آن زمان رژیم زیر اجبارات و فشارها به یک دادگاه بالنسبه علنی  برای گروه اول اعضای سازمان محاکمه می شدند تن داد. که برادرمون در همان دادگاه به اصطلاح محاکمه شد. دفاعیات مسعود که ضمن آن درکنار برادران شهید ناصر صادق، علی میهندوست و محمد بازرگانی رژیم شاه را به محاکمه کشیده و از آرمان و ایدئولوژی مجاهدین و انقلاب مسلحانه دفاع نموده است. بعداً در سطح وسیعی تکثیر و منتشر شد. البته به طوری کاملاً ناقص.  چون اشکالات زیادیآن موقع در امرانتقال این دفاعیات به بیرون از زندان وبه بیرون از دادگاه  وجود داشت. و به هرحال همین دفاعیات مورد استفاده وسیع انقلابیون جهان قرار گرفت

مسعود رجوی در مورد ضربه اول شهریور

مسعود رجوی در مورد ضربه اول شهریور ۵۰ در رمضان ۱۳۹۳ گفته است:

در اول شهریور 50 سازمان لو رفت و ضربه اساسی را خوردیم 90 درصد کلیه کادرها و امکانات از مرکزیت تا هواداران در رابطه دستگیر شدند ، در اواخر مهر حنیف بنیانگذار را گرفتند که شروع رمضان بود. آنجا پدر طالقانی در مسجد هدایت غوغا می کرد . نفس همین دستگیریها، انگارفتیله انقلاب ضدسلطنتی را روشن کردکه بسیاری از شما آن را به یاد دارید.

این حرفهای پدر طالقانی، مربوط به رمضان آن سال است که یک ماه بعد زیر چاپ رفته وماه بعد در غفلت رژیم شاه اجازه انتشار گرفته و در دی 50 منتشر شده است. کما اینکه بالاترین اهرم فشار روی خمینی شد که یکی دوماه بعد، مضافاً بر نامه منتظری در مورد ضرورت حمایت از  مجاهدین فتوی داد که یک سوم سهم امام متعلق به جوانان مسلمان میهن دوست است. خمینی جرأت اسم آوردن از مجاهدین را نداشت.  مثل همین امروز اسم آوردن از مجاهدین در آن زمان هم مرز سرخ  رژیم شاه بود .

در کهکشان مریم گفت جرم غلامرضا خسروی این بود که سرخ ترین نام را به زبان آورد و گفت هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران است [۴]

منابع

  1. نصرالله اسماعیل زاده: بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ
  2. کتاب بنیانگذاران از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران صفحه ۶۴
  3. اول شهریور ـ آغاز ضربات ساواک شاه علیه مجاهدین
  4. ضربه اول شهریور- سیمای آزادی