عاشورای مجاهدین

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
۱۹ بهمن ۱۳۶۰ - عاشورای مجاهدین
موسی خیابانی-اشرف رجوی ربیعی.jpg
تصویر موسی خیابانی و اشرف ربیعی
تاریخ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ - از ساعت ۵ بامداد تا ۹
مکان
  • زغفرانیه - تهران
  • سلطنت آباد - تهران
  • یوسف آباد - تهران
هدف‌ها
  • حمله به پایگاه‌ه (خانه‌های تیمی) مجاهدین
  • کشتن رهبران سازمان مجاهدین
روش‌ها
  • حمله با مسلل
  • حمله با موشک انداز آرپی‌جی
  • حمله با هلیکوپتر
چهره‌های شاخص
موسی خیابانی (نفر دوم سازمان مجاهدین)
اشرف ربیعی (همسر مسعود رجوی)
تلفات
کشته(ها)۱۲ تن از مجاهدین در پایگاه‌های زعفرانیه - ۸ تن در پایگاه‌های دیگر ده‌ها کشته از نیروهای امنیتی
زخمی‌هاتعداد زیادی از نیروهای امنیتی
بازداشت‌شدهچند کودک شیرخواره

عاشورای مجاهدین نامی است که بر حادثهٔ ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ گذاشته شده‌است. در این حادثه سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی رژیم ایران به چند خانه تیمی سازمان مجاهدین در تهران بطور همزمان حمله کردند.

در یکی از این پایگاه‌ها که در زعفرانیه تهران قرار داشت، موسی خیابانی نفر دوم سازمان مجاهدین خلق ایران پس از مسعود رجوی و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی و ۱۰ نفر دیگر از مسئولان سازمان مجاهدین حضور داشتند. این خانه از ساعت ۱۲ شب با ایجاد حلقات پی‌درپی، محاصره شد. درگیری از ساعت ۵ صبح آغاز شد و چندین ساعت به طول انجامید. شدت درگیری به حدی بود که سپاه پاسداران از هلیکوپتر و موشک‌های آر پی جی برای حمله به این خانه استفاده کرد. درگیری زمانی به پایان یافت که مهمات افراد موجود در این خانه به اتمام رسید. وقتی پاسداران وارد خانه شدند هیچ‌کس زنده نبود و از این حادثه تنها چند کودک شیرخوار که در محل‌های امنی قرار داده شده بودند باقی ماندند. هم‌زمان در یک خانه‌ی تیمی دیگر ۸ تن دیگر از مجاهدین خلق در محاصره تا آخرین گلوله با نیروهای سپاه پاسداران جنگیده و جان باختند.

زمینه‌های حادثه ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ - عاشورای مجاهدین

سازمان مجاهدین خلق در طی نزدیک به دو سال و نیم پس از انقلاب ضدسلطنتی در ایران فعالیت‌های مسالمت آمیز داشت. سازمان مجاهدین به قانون اساسی رأی نداد. از جمله به این دلیل که با اصل ولایت فقیه مخالف بوده و آنرا نوعی دیکتاتوری برمی‌شمرد. سازمان مجاهدین برخلاف برخی احزاب مارکسیست که تضاد اصلی جامعه را لیبرال‌ها و دشمن اصلی را امپریالیزم می‌دانستند معتقد بود تضاد اصلی آزادی و دشمن اصلی ارتجاع است. به همین دلیل در این سالها اعضاء و هواداران او مستمراً مورد حمله طرفداران خمینی قرار می‌گرفتند.[۱] حدود ۷۰ نفر از اعضاء مجاهدین در این دو سال و نیم کشته و هزاران تن مجروح شدند. مجاهدین تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ از واکنش متقابل به این حملات خودداری کردند. در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ مجاهدین از هواداران خود خواستند در اعتراض به سرکوب تظاهراتی در سراسر ایران برگزار کنند. در تهران نزدیک به نیم میلیون نفر در این تظاهرات شرکت کردند.[۲] این تظاهرات به فرمان روح‌الله خمینی به گلوله بسته شد. سازمان مجاهدین این روز را پایان مبارزه مسالمت‌آمیز و آغاز ورود به فاز مسلحانه اعلام کرد.

پس از ورود سازمان مجاهدین خلق ایران سازمان دفتر سیاسی این سازمان تصمیم به خروج مسعود رجوی از ایران می‌گیرد. موسی خیابانی نفر دوم سازمان مجاهدین خلق و همسر مسعود رجوی در ایران باقی ماندند.

در روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی که سازمانش حدود یک ماه قبل روز ۳۰ خرداد را پایان امکان مبارزهٔ مسالمت‌آمیز و آغاز مقاومت سراسری اعلام کرده بود، تهران را با یک هواپیما از پایگاه یکم شکاری تهران به مقصد پاریس ترک کرد. این پرواز در حالی انجام شد که در سطوح بالای مجاهدین برای حفظ امنیت مسعود رجوی این روش مناسب‌تر تشخیص داده می‌شد که وی از راه‌های دیگری از کشور خارج شود. اما خروج با هواپیما به همراه رئیس جمهور وقت بنی صدر، می‌توانست تأثیر سیاسی عمیقی بر جامعه بین‌المللی در به رسمیت شناختن شورای ملی مقاومت داشت. به همین دلیل مسعود رجوی آنرا ترجیح داد. مهدی ابریشمچی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین در این رابطه می‌گوید:

«خاطرم هست در یک جلسه مرکزیت که در منزل شهید علی زرکش تشکیل شده بود، همه اعضای مرکزیت ازجمله سردارخیابانی و شهید محمد ضابطی حاضر بودند. می‌خواستیم تصمیم‌گیری نهایی کنیم. بررسیهای انجام شده و ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیب‌پذیر طرح بررسی شده بود. اما ما نمی‌توانستیم تصمیم بگیریم. اگر جواب نه می‌دادیم، مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی را چکار می‌کردیم؟ و اگر جواب مثبت می‌دادیم، ریسک روی جان مسعود را چه‌کسی می‌پذیرفت؟ به‌همین دلیل تمامی مرکزیت سازمان از مسعود خواست که به‌دلیل صعوبت این تصمیم‌گیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم به‌لحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و طبیعی بود که او طبق سنت همیشگیش، آن قسمتی را که ریسک روی جان خودش بود، انتخاب کند».

از سی خرداد ۱۳۶۰ تا ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ به مدت ۸ ماه درگیری‌های مسلحانه میان چریک‌های مجاهدین و سپاه پاسداران هر روز و هر هفته جریان داشت. در این میان تعقیب و مراقبت‌های بسیار پیچیده با تاکتیکی مشهور به «عبدالله پیام» که وزارت اطلاعات رژیم ایران از مأموران ساواک آموزش گرفته بود، منجر به شناسایی خانه‌ای شد که در آن موسی خیابانی و اشرف ربیعی و تعداد دیگری از مجاهدین حضور داشتند. این خانه تیمی در زعفرانیه تهران قرار داشت.

شرح حادثه ۱۹ بهمن - عاشورای مجاهدین

پایگاه زعفرانیه - محل اقامت موسی خیابانی و اشرف ربیعی در حادثه عاشورای مجاهدین - ۱۹ بهمن ۶۰
پایگاه زعفرانیه - نمای بیرونی

پایگاهی که موسی خیابانی و اشرف ربیعی در آن حضور داشتند در زعفرانیه تهران واقع شده بود. این پایگاه از ساعت ۱۲ شب ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مورد محاصره قرار گرفت. این محاصره تا کلیومترها اطراف خانه بصورت حلقه‌های تو در تو تا ساعت ۵ صبح تکمیل شد. در ساعت ۵ صبح ۱۹ بهمن اولین شلیک‌ها به سمت خانه آغاز شد. پاسداران و نیروهای نظامی با پاسخ و مقاومت بسیار سختی مواجه شدند. به گفتهٔ شاهدین ده‌ها نفر از پاسداران در طول این درگیری‌ها کشته شدند و صدای آمبولانس تا دوردست‌ها بگوش می‌رسید. پایگاه مجاهدین از ده‌ها طرف از جمله از پشت بام و پنجرهٔ خانه‌های اطراف با سلاح‌های نیمه سنگین و حتی موشک‌های آرپی جی مورد حمله قرار گرفت و هلیکوپتری نیز در آسمان مطنقه به پرواز درآمد.

درگیری‌ها حدود سه ساعت به طول انجامید و تنها زمانی فروکش کرد که مهمات نیروهای مجاهدین که در خانه بودند تمام شد. وقتی نیروهای امنیتی و نظامی وارد خانه شدند هیچ‌کس زنده نبود. تنها بازماندگان از این درگیری طولانی چند کودک بودند که در امکان امنی از جمله در حمام و کمد خانه پنهان شده بودند تا در جریان دستگیری‌ها آسیب نبینند. همچنین مدارک و اسناد موجود در خانه توسط مجاهدین سوزانده شده بود.

در این درگیری موسی خیابانی و اشرف ربیعی جان باخته و کودک چند ماههٔ مسعود رجوی به دست نیروهای امنیتی افتاد. اسدالله لاجوردی دادستان تهران در مصاحبهٔ معروفی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، در حالی که این کودک را در بغل گرفته بود در کنار جسد مادر کودک ایستاده بود.

درگیری و محاصره چند خانه تیمی دیگر در ۱۹ بهمن

پایگاه زعفرانیه - نمای داخلی محل اقامت موسی خیابانی و اشرف ربیعی در حادثه عاشورای مجاهدین - ۱۹ بهمن ۶۰
پایگاه زعفرانیه - نمای داخلی

در این روز یعنی نوزدهم بهمن ۱۳۶۰ بطور همزمان چند پایگاه دیگر از مجاهدین نیز مورد حمله قرار گرفت. در این خانه‌ها نیز گروه‌های دیگری از مجاهدین حضور داشتند که همگی جان‌باختند. اسامی آنها عبارت است از

شاهرخ شمیم، فاطمه نجاری، خسرو رحیمی، محمد حسن‌پور قاضیان، حسن مهدوی، ناهید رأفتی، مهناز کلانتری، سعید سعیدپور[۳]

اسامی شهدای حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰عاشورای مجاهدین

در پایگاه زعفرانیه ۱۲ تن حضور داشتند که همگی جان باختند. اسامی آنها عبارتند از:

اشرف رجوی، موسی خیابانی، آذر رضایی، محمد مقدم، مهشید فرزانه‌سا، تهمینهٴ رحیمی نژاد، میرطه میرصادقی، محمد معینی، حسین بخشافر، کاظم مرتضوی، ثریا سنماری، عباسعلی جابرزادهٴ انصاری[۳]

زندگی‌نامه برخی از شهدای عاشورای مجاهدین[۴]

میرطه میرصادقی - محمد مقدم که در عاشورای مجاهدین در پایگاه زعفرانیه به شهادت رسیدند - ۱۹ بهمن ۶۰
از راست میرطه میرصادقی - محمد مقدم
محمد مقدم

محمد مقدم در سال۱۳۳۰ در تهران متولد شد و در رشتهٔ مدیریت دانشکده علوم ارتباطات تحصیل می‌کرد، در سال ۱۳۵۲ به‌دلیل شرکت در فعالیتهای مبارزاتی علیه رژیم شاه دستگیر و به ۴ سال زندان محکوم شد. او در زندان در ارتباط با تشکیلات مجاهدین قرار گرفت. پس از سرنگونی رژیم شاه محمد مقدم ابتدا مسئولیت اطلاعات ستاد مرکزی مجاهدین در تهران را به عهده داشت و از اواسط سال ۱۳۵۸ مسئولیت نهاد دانش‌آموزی را به‌عهده گرفت. محمد مقدم در تظاهرات ۳۰ خرداد ۶۰ یکی از فرماندهان صحنه بود. او پس از ورود سازمان مجاهدین به فاز مسلحانه در زمره واحدهای ویژه حفاظت موسی خیابانی بود. او پس از قرار گرفت و در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در حادثهٔ عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

میرطه میرصادقی

میرطه میرصادقی در سال ۱۳۳۲ در یک خانواده نسبتاً فقیر در محله میرکریم گرگان متولد شد. میرطه میرصادقی از سال ۱۳۵۰، بعد از پایان تحصیلات دبیرستانی، وارد دانشکده الهیات مشهد شد. او فعالیتهای سیاسی مبارزاتی مخفی خود را در ارتباط با یکی از گروه‌های هوادار مجاهدین شروع می‌کند. او در سال ۱۳۵۴ دستگیر و زندانی شد. وی پس از آزادی از زندان، فعالیت خود را در کادر تشکیلات مجاهدین در خارج از زندان ادامه داد.

پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی میرطه میرصادقی از مسئولان تشکیلات مجاهدین در مشهد بود. سازماندهی بخش دانشجویی و تشکیل یکانهای میلیشیا در مشهد از جمله فعالیت‌های او بود. میرطه میرصادی در سال ۱۳۵۹به تشکیلات مجاهدین در مازندران و سپس به‌تهران منتقل شده و در بخش حفاظت مشغول به کار می‌شود. آخرین مسئولیت او معاون فرمانده حفاظت پایگاه موسی خیابانی بود.

خسرو رحیمی - کاظم مرتضوی که در پایگاه زعفرانیه در حادثه عاشورای مجاهدین به شهادت رسیدند - ۱۹ بهمن ۶۰
از راست خسرو رحیمی - کاظم مرتضوی
خسرو رحیمی

خسرو رحیمی در سال ۱۳۳۳ در شهر تهران به‌دنیا آمد. در دوران تحصیل از دانش‌آموزان ممتاز بود. خسرو رحیمی در سال ۱۳۵۲ وارد دانشکده فیزیک دانشگاه مشهد شد. او در شمار بنیانگذاران تشکل‌های دانشجویی هوادار جنبش مسلحانه انقلابی در دانشگاه مشهد بود.

خسرو در جریان مبارزات دانشجویی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او در سال ۱۳۵۴در جریان یک تظاهرات دانشجویی توسط ساواک دستگیر و به‌شدت مورد شکنجه قرار گرفت. اما توانست ساواک را قانع کند که فعالیت خاصی نداشته‌است و تنها به ۶ ماه زندان محکوم می‌شود. او طی این ۶ ماه در زندان وکیل‌آباد مشهد در ارتباط مستقیم با تشکیلات مجاهدین قرار گرفت.

خسرو رحیمی پس از آزادی از زندان به سازماندهی و گسترش تظاهرات علیه رژیم شاه می‌پردازد. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی خسرو در راه‌اندازی ستاد مجاهدین در مشهد نقش داشت. او از اواخر سال ۵۹ به تهران منتقل می‌شود و در زمره فرماندهان واحدهای حفاظت مرکزیت سازمان قرار می‌گیرد. خسرو رحیمی در روز ۱۹ بهمن ۶۰ در شمار کسانی بود که به همراه موسی خیابانی و اشرف ربیعی به شهادت رسیدند.

کاظم مرتضوی

کاظم مرتضوی در سال ۱۳۳۴ در خانواده‌ای نسبتاً فقیر در خمین متولد شد. او بعد از پایان تحصیلات دبیرستانی و گذراندن دورهٌ سربازی در قسمت ارتباطات بین‌المللی مرکز مخابرات تهران مشغول به کار شد. وی در همین سالها با سازمان مجاهدین خلق آشنا می‌شود و امکاناتی در اختیار آنها قرار می‌دهد. لو رفتن بخشی از اقدامات او به‌اخراج او از کارش منجر می‌شود. پس از آن، کاظم مرتضوی برای گذران زندگی به‌شغل رانندگی تاکسی رومی‌آورد. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی او به‌طورتمام وقت وارد تشکیلات مجاهدین می‌شود. وی از سال ۱۳۵۹وارد بخش حفاظت سازمان شد و در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

مهنار کلانتری - تهمینه رحیم نژاد که در عاشورای مجاهدین در پایگاه زعفرانیه به شهادت رسیدند - ۱۹ بهمن ۶۰
از راست مهنار کلانتری - تهمینه رحیم نژاد
تهمینه رحیم نژاد

تهمینه رحیم نژاد در سال ۱۳۳۴ در گرگان متولد شد. وی دانشجوی رشته شیمی دانشگاه فرودسی مشهد بود. تهمینه رحیم نژاد در سالهای ۵۰ تا ۵۲ به‌کانون دانشجویان مبارز پیوست که حول اهداف و آرمانهای مجاهدین فعالیت خود را متمرکز کرده بود. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی تهمینه رحیم نژاد در ارتباط مستقیم با تشکیلات مجاهدین قرار گرفت.

طی سالهای ۵۸ و ۵۹ او به دلیل داشتن صدایی گرم و گیرا در اغلب مراسم‌ها، سخنرانیها و میتینگهای سازمان مجاهدین در مشهد، مسئولیت اجرا و اعلام برنامه را به عهده داشت.

تهمینه رحیم‌نژاد در پاییز ۵۹ به تهران منتقل شد و در بخش حفاظت سازمان مجاهدین مشغول به فعالیت شد و در شمار اعضای واحد ویژه حفاظت موسی خیابانی قرار گرفت. او در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

مهناز کلانتری

مهناز کلانتری در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد و در سال ۱۳۵۴ تحصیلات خود را در رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت تهران ادامه داد. مهناز کلانتریدر دانشگاه با دانشجویان هوادار مجاهدین آشنا شد. او بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی به‌فعالیت حرفه‌ای در ارتباط با تشکیلات مجاهدین روی آورد. مهناز کلانتری در ابتدا در ستاد سازمان مجاهدین در تهران مسئولیت یک تیم از زنان مجاهد را در انتظامات ستاد به‌عهده داشت. او پس از آن در مواضع مختلفی در بخشهای شهرستان، حفاظت و دیگر نهادهای سازمان مجاهدین فعالیت کرد. مهناز کلانتری در سال ۵۹ به‌مدت چندماه تحت مسئول اشرف ربیعی از کادرهای برجستهٔ سازمان مجاهدین بود. مهناز کلانتری در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در یکی از پایگاه‌های مرکزی سازمان مجاهدین واقع در خیابان سلطنت‌آباد به شهادت رسید.

ثریا سنماری
ثریا سنماری - مهشید فرزانه‌سا که در واقعه عاشورای مجاهدین در پایگاه زعفرانیه به شهادت رسیدند - ۱۹ بهمن ۶۰
ثریا سنماری - مهشید فرزانه‌سا

ثریا سنماری در سال ۱۳۳۸ در اصفهان متولد شد و تحصیلات دبیرستانی خود را در همان شهر گذراند. او پس از مدتی در ارتباط با تشکیلات سازمان در اصفهان، به‌تهران منتقل می‌شود و مسئولیتهای مختلفی را در انجمن مادران مسلمان هوادار مجاهدین به‌عهده می‌گیرد. پس از مدتی، در پاییز ۱۳۵۹ به‌بخش حفاظت سازمان مجاهدین خلق منتقل می‌شود. ثریا سنماری در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

مهشید فرزانه‌سا

مهشید فرزانه‌سا متولد سال ۱۳۳۷ در تهران بود. او پیش از انقلاب ضدسلطنتی با مجاهدین و افکار آنها آشنا شد. وی در سال ۱۳۵۷ تحصیلات متوسطه را به‌پایان برد و در رشته علوم آزمایشگاهی در دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت. وی پس از انقلاب ضدسلطنتی بطور حرفه ای وارد سازمان مجاهدین خلق شد. او از اواخر سال ۱۳۵۹ به‌بخش حفاظت سازمان مجاهدین خلق منتقل شد. مهشید فرزانه‌سا در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

ناهید رأفتی

ناهید رأفتی در سال ۱۳۳۲ در شهرستان قوچان متولد شد و پس از پایان دوره دبیرستان در دانشسرای راهنمایی تحصیلی مشهد به‌ادامه تحصیل پرداخت. او در پایان دوره تحصیل در دانشسرا به‌عنوان معلم دوره راهنمایی به‌یکی از بخشهای اطراف قوچان اعزام شد. با اوجگیری تظاهرات علیه حکومت سلطنتی او در سازماندهی زنان شهر خود نقش داشت. ناهید رأفتی پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، فعالیت خود را در رابطه با انجمن معلمان مسلمان هوادار مجاهدین در قوچان ادامه داد و پس از مدتی مسئولیت انجمن مادران هوادار سازمان در این شهر را عهده‌دار گردید. مسئولیت بعدی او در انجمن معلمان مسلمان مشهد بود. در دیماه ۱۳۵۹ناهید رأفتی به‌تهران منتقل می‌شود و فعالیتهای سازمانی خود را در بخش حفاظت سازمان ادامه می‌دهد. ناهید رأفتی در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

ناهید رأفتی - حسن مهدوی که در پایگاه زعفرانیه در حادثهٔ عاشورای مجاهدین جان باختند - ۱۹ بهمن ۶۰
ناهید رأفتی - حسن مهدوی
حسن مهدوی

حسن مهدوی در سال ۱۳۲۹ در بخش بیدخت از توابع شهرستان گناباد متولد شد. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود برای ادامه تحصیل به‌مشهد آمد و در دانشکده ادبیات به‌ادامه تحصیل پرداخت. پس از اخذ لیسانس به‌استخدام آموزش و پرورش قوچان درآمد و با سمت دبیر به‌تدریس در دبیرستانهای این شهر مشغول شد. فعالیتهای سیاسی او موجب می‌شود که پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، از طرف مردم قوچان به‌عنوان مسئول شورای شهر برگزیده شود. حسن مهدوی در اواخر سال۵۹ به‌مشهد منتقل شد و در انجمن معلمان هوادار مجاهدین به‌فعالیتهای خود ادامه داد. او مدتی بعد به‌تهران منتقل و در بخش حفاظت سازمان مشغول به‌کار شد. او در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

شاهرخ شمیم

شاهرخ شمیم در سال ۱۳۲۸ در تهران به‌دنیا آمد و بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، وارد رشته مهندسی مکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران گردید و از همان زمان فعالیتهای سیاسی خود را با دانشجویان هوادار مجاهدین آغاز کرد. شاهرخ شمیم در سال ۱۳۵۱ دستگیر و در زندان در ارتباط با تشکیلات مجاهدین قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب، او فعالیت خود را به‌طورحرفه‌ای در کادر تشکیلات مجاهدین ادامه داد و در بخش تبلیغات سازمان مسئولیت انتشارات به‌زبانهای خارجی را برعهده گرفت. نخستین شماره‌های نشریه مجاهد به‌زبانهای عربی و انگلیسی و نیز انتشار شماری از کتابهای سازمان به زبانهای خارجی در زمره فعالیتهای اوست. شاهرخ شمیم از سال ۱۳۵۹ به‌بخش حفاظت سازمان مجاهدین منتقل شد. او در روز ۱۹ بهمن در یکی از پایگاه‌هایی قرار داشت که همزمان با پایگاه زعفرانیه مورد حمله قرار گرفتند. وی توانست از محل اقامت خود پس از یک درگیری سخت بگریزد اما مورد تعقیب قرار گرفته و در مکان دیگری در محاصره قرار گرفته و به شهادت رسید.

شاهرخ شمیم - حسین بخشافر که در پایگاه زعفرانیه در حادثه عاشورای مجاهدین جان باختند - ۱۹ بهمن ۶۰
از راست شاهرخ شمیم - حسین بخشافر
حسین بخشافر

حسین بخشافر در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شد. او دانشجوی رشته معماری دانشگاه ملی بود. حسین در دانشگاه با افکار سازمان مجاهدین آشنا گردید و به دانشجویان هوادار ملحق شد. بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی او بطور مستقیم در ارتباط با سازمان مجاهدین قرار گرفته و در بخش کارگری این سازمان مشغول به فعالییت شد.

کارگران کارخانه‌های جنوب تهران او را به‌نام مستعار حسین موحد می‌شناختند. وی در پاییز سال۵۹ به‌واحدهای ویژه حفاظت سازمان مجاهدین منتقل می‌شود.

مجاهد شهید حسین بخشافر در روز ۱۹ بهمن سال ۶۰ در کنار شاهرخ شمیم و فاطمه نجاریان در پایگاه یوسف‌آباد پس از آن‌که چند حلقه از محاصره شکسته وتعدادی از پاسدران را مورد هدف قرار می‌دهد، محاصره شده و به شهادت می‌رسد.

محمد معینی

محمد معینی متولد سال ۱۳۳۶در تهران، پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۵۵ وارد دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران شد. محمد معینی از همان سالها وارد فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی گردید. او از سال ۱۳۵۷در ارتباط با تشکیلات مجاهدین قرار گرفت.

محمد معینی بعد از انقلاب ضد سطنتی در تشکیل انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین در دانشکدهٌ اقتصاد دانشگاه تهران نقش داشت و در اواسط سال ۱۳۵۸ به‌بخش انتظامات ستاد مرکزی مجاهدین انتقال یافت. پس تشکیل میلیشیا، محمد معینی از جمله فرماندهان میلیشیا در تهران بود. بسیاری از رزمندگان میلیشیا و هواداران مجاهدین در تهران که طی آن سالها در مراسم و سخنرانیهای مجاهدین حضور داشتند، او را با نام «فرمانده افشین» می‌شناسند. او در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

عباسعلی جابرزاده - حسن پورقاضی که در حادثه عاشورای مجاهدین در پایگاه زعفرانیه جانباختند - ۱۹ بهمن ۶۰
عباسعلی جابرزاده - حسن پورقاضی
عباسعلی جابرزاده

عباسعلی جابرزاده‌انصاری در سال ۱۳۳۰ در یک خانواده متوسط در اصفهان متولد شد. او در سال ۱۳۵۰ با مجاهدین و افکار آنها آشنا می‌شود. عباسعلی جابرزاده پس‌از پیروزی انقلاب فعالیتهای تشکیلاتی خود را با جنبش ملی مجاهدین در اصفهان ادامه می‌دهد.

او در دوران فعالیتهای سیاسی مجاهدین، طی سالهای ۵۸ و ۵۹ او علاوه برخانه و سایر امکاناتی که در اختیار مجاهدین قرار می‌داد، محل کارش را که «گلفروشی ساحل» نام داشت، به‌مرکزی برای هماهنگی و ارتباطات هواداران مجاهدین تبدیل می‌کند.

عباسعلی جابرزاده در آبانماه سال ۱۳۵۹ به‌بخش حفاظت سازمان مجاهدین منتقل می‌شود و در زمره اعضای واحدهای حفاظت از پایگاه موسی خیابانی قرار می‌گیرد. او در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

مجاهد شهید حسن پورقاضیان

حسن پورقاضیان، در سال ۱۳۳۵ در یک خانواده نسبتاً فقیر در جنوب شهر تهران به‌دنیا آمد. او دوران کودکی سختی داشت. حسن پورقاضیان از سال ۱۳۵۲ به‌فعالیتهای سیاسی و اجتماعی روی آورد. در این دوران او در یک مرکز طبی کودکان کار می‌کرد و همزمان به کمک به فقرا و تهیدستان می‌پرداخت. او در همان ایام به افکار سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. حسن پورقاضیان در جریان انقلاب ضدسلطنتی در ارتباط نزدیک و فعال با مجاهدین قرار گرفت و در بخشهای نظامی و حفاظت سازمان مسئولیتهای متعددی داشت. بعد از ظهر ۱۹ بهمن پایگاهی که او و ۴ مجاهد دیگر در آن حضور داشتند مورد حمله قرار گرفته و او به شهادت می‌رسد.

سعید سعیدپور

سعید سعید پور در سال ۱۳۳۸ در شهر گلپایگان بدنیا آمد. در دوران کودکی خانواده او به‌تهران مهاجرت کردند. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند وی که از شاگردان ممتاز دوران متوسطه بود در ۱۶سالگی وارد دانشگاه صنعتی شریف می‌شود. سعید سعید پور در دانشگاه شریف با مجاهدین آشنا شده و فعالیت خود را در کادر دانشجویان هوادار مجاهدین آغاز می‌کند. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی سعید انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین را در دانشگاه کرج تأسیس کرده و فعالیتهای خود را در ارتباط نزدیکتر با سازمان مجاهدین ادامه می‌دهد. پس از یک دوران فعالیت در انجمن دانشجویان سعید سعیدپور به‌بخش شهرستان سازمان مجاهدین منتقل می‌شود. او در پاییز ۱۳۵۹ وارد بخش حفاظت سازمان مجاهدین شد. سعید سعیدپور در حادثهٔ ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مشهور به عاشورای مجاهدین به شهادت رسید.

فاطمه نجاریان

فاطمه نجاریان در سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شد. او در همان اولین سالهای کودکی پدرش را از دست داد. وی پس از اتمام دورهٔ دبستان و دبیرستان به دانشگاه پلی‌تکنیک تهران راه یافت. سالهای آخر تحصیل فاطمه نجاریان در دبیرستان با آغاز جنبش مسلحانه در ایران همزمان بود. او با شرکت در جلسات سیاسی و محافل دانشجویی، وارد عرصهٔ سیاست شد. فاطمه نجاریان در سال ۱۳۵۳ و در جریان فعالیتهای دانشجویی با هواداران مجاهدین در پلی‌تکنیک تهران آشنا شد. او از اوایل سال ۵۷ در ارتباط مستقیم با سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی بطور حرفه‌ای وارد فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین شد. فاطمه نجاریان مسئولیت چند انجمن دانشجویی را در نهاد دانشجویی سازمان مجاهدین برعهده داشت. از اواسط سال ۱۳۵۹ فاطمه نجاریان مسئولیتهای دیگری در حفاظت سازمان را نیز به‌عهده گرفت. سر انجام در روز ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰ فاطمه نجاریان در پایگاهی در یوسف‌آباد تهران، در حالی‌که دو فرزند خردسال از خود باقی گذاشت به‌شهادت رسید.

حادثه ۱۹ بهمن ۶۰ از زبان یک همسایه

مهدی سیدی که در زمان در نزدیکی خانهٔ تیمی زعفرانیه به همراه پدر و مادر خود زندگی می‌کرده‌است در مصاحبه‌ای در سال ۱۳۹۳ در برنامه ای تلویزیونی به نام «قصه‌های مقاومت» حادثهٔ نوزده بهمن را از زاویه دیگری نقل می‌کند. بخشی از این مصاحبه چنین است:

پایگاه زعفرانیه - نمای روبرو - حادثه عاشورای مجاهدین - ۱۹ بهمن ۶۰
پایگاه زعفرانیه - نمای روبرو

«در سال ۶۰ وقتی اشرف و موسی به شهادت رسیدند من ۱۳سال داشتم. ما تازه خانه‌مان را عوض کرده بودیم و به محلهٔ جدیدی رفته بودیم که در انتهای زعفرانیه خیابان «کوهبن» در کوچهٔ کوهسار بود که نزدیک محلی بود که خونهٔ سردار خیابانی و شهید اشرف بود. یادم میاد روز قبلش جمعه بود و منم شنبه امتحان مهمی داشتم و می‌خواستم درس بخونم. از قضا اونروز شمرون برف سنگینی میومد. ساعت رومیزی ام را تنظیم کردم برای ساعت پنج ونیم و برای استراحت رفتم. حدود ساعت پنج صبح بود که با صدای انفجاری شدید و رگبارهای مسلسل از خواب پریدم. اولین چیزی که در ذهنم اومد این بود که حتماً باز یکی از خونه‌های تیمی مجاهدین مورد حمله قرار گرفته. خیلی نگران شده بودم. یک نگرانی و دلشورهٔ شدید داشتم که چه کسانی توی این خونه هستن. خواهرای خودم و شوهر خواهرای خودم را توی ذهنم می‌آوردم که مجاهدی بودن و می‌ترسیدم اونها توی اون خونه باشم. همین‌طور طفل شیرخوار خواهرم به یادم می‌اومد که اون چی میشه. به ذهنم می‌زد اگه اونها شهید بشن خبر رو چطوری به مادرم بدم. چون چند ماه قبلش در شهریور ماه بود که برادرم شهید شده بود و وقتی خبر را به مادرم دادند مادرم سکته خفیف کرد…

با خودم فکر می‌کردم خودم آیا می‌توانم این درد رو تحمل کنم. درد و اضطراب به من هجوم آورده بود. از اتاقم بیرون رفتم ولی واقعاً دیگه نه درس می تونستم بخونم نه صبحانه بخورم. رنگ و روی مادرم هم مثل گچ سفید شده بود. به من گفت داری آماده میشی بری مدرسه؟ گفتم آره

لباسم را پوشیدم و گفتم می‌روم. مادرم مانع می‌شد. دستم را گرفته بود و می‌گفت نمیذارم بری… صدای درگیری نزدیکه و ممکنه گلوله بخوری. از خونه که بیرون می‌آمدم ساعت حدود شش و نیم صبح بود. به سرعت طول کوچه رو طی کردم و خودم رو به محل درگیری رسوندم. غلغله بود. صدای انفجار و رگبار بگوش می‌رسید. همه جا پر از پاسدار بود. پشت هر درخت. پشت هر ماشین و کوچه و …

مردم هم از خانه‌هایشان بیرون آمده بودند و صحنه رو نگاه میکردن. از هر طرف که تلاش می‌کردم نزدیکتر بروم پاسداری اونجا بود که جلویم را می‌گرفت. وقتی باز هم تلاش کردم یک پاسداری با قنداق به من زد و من رو به سمت دیوار هل داد و گفت: مگه نمی‌بینی اینجا درگیریه! برو خونه تون. نمی تونستم از اونجا برم. رفتم جلو درخونه یکی از مردم که نیمه باز بود ایستادم… از همونجا می‌دیدم که پاسدارها روی پشت بام خونه مردم رفته بودن و به سمت اون خونه شلیک میکردن. همین‌طور که نگاه می‌کردم یه خانمی از همون دری که نیمه باز بود بیرون اومد و صاحبخونه بود. از من پرسید پسر جون خبری شده؟ این سر و صداها مال چیه؟ به او گفتم خانم احتمالاً خونه مجاهدینه و پاسدارا حمله کردن. اون خانم بدون اینکه منو بشناسه گفت: خدا ایشالله خمینی رو لعنت کنه. مردم انقلاب کردن که به خوشی برسن ولی این رژیم همه رو بیچاره کرده. در ادامه اون خانم به من گفت بیاتو یه ذره گرم شو بیرون سرده. در همین حال یک صدای انفجار مهیبی اومد. من خیلی ترسیدم اما تصمیم گرفتم باز هم جلوتر بروم و ببینم چه خبر است. صداها دیگه کم می‌شد… حدود ساعت هشت و نیم خیابان را باز کردند. نزدیک خونه که شدم برایم عجیب بود. خونه ای که بارها از روبرویش رد شده بودم ولی فکر نمی‌کردم که خونه مجاهدین باشه. از لابلای جمعیت من جسد هفت یا هشت را دیدم که در پیاده‌رو روی برف‌ها خوابانده بودند و خون روی برف‌ها جاری بود. یادم هست در گوشه‌ای دیدم یک خانم گریه می‌کرد و بلند داد زد. اینها همسایه‌های ما بودند. خدا شما رو لعنت کنه. اینها مثل فرشته بودن و ما اونها رو می‌شناختیم! یک آقا که راننده تاکسی بود با ناراحتی می‌گفت: من بارها و بارها اعضاء همین خونه رو سوار کردم. اینها خیلی آدم‌های شریفی بودن.

چند روز بعد یکی از همسایه‌های همین خونه که نسبت دوری با ما داشت ما را به خانه اش دعوت کرد. در میان صحبت‌ها صاحبخانه در حالی که گریه می‌کرد می‌گفت: برید نگاه کنید. تمام خونه‌ما صحیح و سالم مونده. با اینکه پاسدارها ازینجا به خونه مجاهدین شلیک میکردن برای اینکه به ما آسیبی نرسه حتی یک گلوله به سمت خونه ما شلیک نکردن. برید ببنید که حتی یک جای گلوله روی خونه ما نیست. در حالی که زیر تمام اسباب و اثاثیه ما پر از پوکه گلوله‌های پاسدارهاست که از اینجا به اونها شلیک کرده بودن. می‌گفت من هنوزنم نمی تونم باور کنم اینها زیر شلیک پاسدارها بودند اما باز هم به فکر ما بودند…»[۵]

پیکر موسی خیابانی که در حادثه عاشورای مجاهدین در پایگاه زعفرانیه در ۱۹ بهمن ۶۰ جان باخت
پیکر موسی خیابانی

تیرباران زندانیان مجاهد به علت ادای احترام به اجساد موسی خیابانی و اشرف ربیعی

بیژن کامیاب
بیژن کامیاب

پس از کشته شدن موسی خیابانی، اشرف ربیعی و دیگر مجاهدینی که در پایگاه زعفرانیه حضور داشتند، اسدالله لاجوردی دادستان وقت اجساد آنها را به اوین برد. از آنجا که این دوشخصیت یعنی موسی خیابانی و اشرف ربیعی از چهره‌های معروف و بارز سازمان مجاهدین خلق بودند وی برای تضعیف روحیهٔ مجاهدین و هواداران آنها در زندان، تصیمی گرفت دسته دسته آنها را به اتاقی که جنازه‌ها در آن بودند آورده و جنازه‌ها را به آنها نشان دهد و آنها را وادار کند به اجساد تف کرده یا به نحوی اهانت کنند. گفته می‌شود از ۵ یا ۶نفراول یک نفر سلام نظامی داد، و دیگری گریه کرد. بقیه حاضر به تماشا نشدند. او دسته‌هی دیگری را نیز برای این کار آزمایش کرد. بسیاری از این زندانیان برخلاف خواستهٔ لاجوردی به پیکر شهدای مجاهدین ادای احترام کردند. اسدالله لاجوردی تمامی کسانی که به اجساد کشته شدگان عاشورای مجاهدین ادای احترام کرده بودند اعدام کرد. گفته می‌شود در این اعدام‌ها حدود ۱۰۰ تن از زندانیان مجاهد تیرباران شدند. از جمله مهندس محمد علی متقی مدیر عامل ذوب آهن اصفهان، عنایت سلطان زاده، محمد رضا صادقی، افسانه افضل‌نیا، ژیلا نقی‌زاده، کبری اسدی، ناصر قلعه‌ای بیژن کامیاب شریفی، داوود رحیمی، سید هاشم طباطبایی، احمد کهنی خشک‌بیجاری، حسین سنجری، محمدرضا صادقی، فرح حق‌نویس، علی مقدم،بیژن کامیاب و مسعود ایجادی در میان اعدام شدگان بودند.[۶] بیژن کامیاب از جمله کسانی بود که با دیدن اجساد زانو زده و پای موسی خیابانی را بوسید و از همانجا برای اعدام برده شد.

سخنرانی مسعود رجوی در مورد عاشورای مجاهدین

مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴ در پاریس در مورد حادثهٔ ۱۹ بهمن سخنرانی مشهوری دارد. وی در این سخنرانی می‌گوید:

«السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله. سلام برتو ای اشرف و سلام بر توای موسی و سلام برهرمجاهدی که امروزبا شما و در رکاب شما خنده به لب به خاک وخون بیجان شد. به ابی انتم و امی تبتم. پدر و مادرم به فدایتان باد؛ و تابت الارض آلتی فیها دفنتم؛ و چه پاک و پاکیزه شد خاکی که شما در آن مدفون شدید؛ و فزتُ فوزاً عظیما؛ و رستگار شدید رستگاری بزرگ. فیا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. کاش با شما می‌بودم، کاش با شما می‌بودم و رستگار می‌شدم. شعار جمعیت. به نام خدا وبنام خلق قهرمان ایران. بنام اشرف و بنام موسی. بنام شهدای عاشورای مجاهدین، عاشورای ۱۹بهمن. از اینجا به خلق قهرمان ایران تا هرکجا که صدای من برسد… جنگ با خمینی جنگی تمام عیاربود نه فقط ازنظرنظامی بلکه قبل ازهرچیزجنگ ایدئولوژیک. داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد دائماً بایستی فدا کند پیوسته باید ازعزیزانش دل بکند وپیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزه. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود داستان یگانگی یکتایی ویکتا پرستی است. تا رسیدیم به روز موسی واشرف روز ذبح عظیم فدای بزرگ اما اما چه باک برای این نسل چه باک بقول قرآن. مثل آنهایی که درراه خدا انفاق می‌کنند دارایی‌ها وسرمایه‌هایشان را مثل دانه ای است که درخاک کشته باشید ازیک دانه هفت خوشه ودرهرخوشه صد دانه واگرخدا بخواهد درمواردی بازهم افزوده ترو مضاعف خواهد کرد چرا که خدا فزونی بخش وگسترش دهنده است وداناست»[۷]

پانویس