علی صیاد شیرازی

علی صیاد شیرازی زاده‌ی۲۴ خرداد ۱۳۲۳ ـ درگذشته‌ی ۲۱فروردین ۱۳۷۸، سرلشگر ارتش جمهوری اسلامی بود. او در شهرستان درگز به دنیا آمد. دیپلم متوسطه را در تهران گرفت و در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده‌ی افسری شد.[۱] در سال ۱۳۴۶ با درجه‌ی ستوان دومی در رسته‌ی توپخانه فارع التحصیل شد. او ابتدا به لشگر ۲ تبریز رفت و سپس به لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل شد. علی صیاد شیرازی مدتی برای گذراندن دوره‌ی نظامی به آمریکا رفت.[۲] او پس از انقلاب ضد سلطنتی با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. با فرمان خمینی به عنوان فرمانده مخصوص کردستان منصوب شد و به سرکوب و کشتار مردم کردستان پرداخت. در سال ۱۳۶۰ فرمانده نیروی زمینی ارتش شد و ۵ سال در این سمت باقی ماند. در سال ۱۳۶۶ با حکم روح‌الله خمینی نماینده‌ی او در شورای عالی دفاع شد. پس از پایان جنگ و مرگ خمینی و جانشینی او توسط خامنه‌ای در سال ۱۳۷۲ به عنوان جانشین فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی منصوب شد و تا زمان مرگش در این سمت باقی ماند. صیاد شیرازی پنج روز قبل از مرگش توسط خامنه‌ای به درجه‌ی سرلشگری ارتقاء یافت.[۳]

علی صیاد شیرازی
صیاد شیرازی۳.JPG
علی صیاد شیرازی
زادروز۱۳۲۳ خورشیدی
درگز
درگذشت۲۱ فروردین ۱۳۷۸
اقدسیه - مقابل منزل
آرامگاهقطعه ۲۹ بهشت زهرای تهران
محل زندگیتهران
ملیتایران
تابعیتایرانی
تحصیلاتفارغ التحصیل دانشکده افسری
از دانشگاهدانشکده افسری ارتش
سال‌های فعالیتاز ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۸
شناخته‌شده برایمردم ایران - پرسنل ارتش جمهوری اسلامی
نقش‌های برجستهسرکوب مردم کردستان - از فرماندهان جنگ ایران وعراق - فرمانده عملیات بر ضد ارتش آزادی‌بخش ملی ایران
تأثیرگذارانروح الله خمینی - سید علی خامنه‌ای
دیناسلام
مذهبشیعه
اتهام‌هاکشتار مردم کردستان، کشتن رزمندگان ارتش آزادی‌بخش- تصفیه و اخراج پرسنل ارتش
منصبجانشین فرماندهی ستاد کلی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی
همسرعفت شجاع

علی صیاد شیرازی مستقیما در سرکوب مردم کردستان و قتل عام کردها، در کشتار مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان و در تصفیه و اخراج و سرکوب مخالفان جمهوری اسلامی از صفوف ارتش نقش داشت.

صیاد شیرازی در نخستین ساعات صبح ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط واحدهای عملیاتی مجاهدین خلق در جلو در منزلش در خیابان دیباچی منطقه‌ی اقدسیه‌ی تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.[۴]

علی صیاد شیرازی در نوجوانی
علی صیاد شیرازی در نوجوانی

کودکی و نوجوانی

علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز به دنیا آمد. اجداد او از عشایر فارس و کرمان بودند. پدر بزرگ او همراه خانواده‌اش به سمت خراسان کوچ کردند. نام پدرش زیاد و درجه دار ژاندارمری بود.[۲] تحصیلات ابتدایی را در گرگان به اتمام رساند. خانواده صیاد شیرازی به واسطه شغل پدر از گرگان به شاهرود و آمل و گنبد و مجددا به گرگان نقل مکان کرد. صیاد شیرازی برای ادامه تحصیل و گرفتن دیپلم به تهران آمد و از دبیرستان امیرکبیر در تهران دیپلم گرفت. صیاد شیرازی ۵ برادر و ۲ خواهر داشت.[۱]

ورود به ارتش

علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۴۳ وارد دانشکده افسری شد. در سال ۱۳۴۶ با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغ‌التحصیل شد. او سپس به لشکر ۲ تبریز رفت. در سال ۱۳۴۸ مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور درقصرشیرین به لشکر ۲ تبریز داده شد. او به عنوان افسر دیدبان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال در این لشگر بود. لشکر تبریز در سال ۱۳۴۹ منحل شد و صیاد شیرازی به توپخانه لشکری لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه انتقال یافت و در آن‌جا فرمانده آتشبار شد. او پس از آن برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفت. سپس با پذیرفته شدن در کنکور اعزام به خارج در سال ۱۳۵۱ برای طی یک دوره تخصصی توپخانه تحت عنوان دوره‌ی هواسنجی بالستیک توپخانه به امریکا رفت.[۲]

 
علی صیاد شیرازی در دانشکده‌ی افسری

صیاد شیرازی به گفته خودش دوره ی رنجری و چتر بازی را نیز گذرانده است. او پس از گذراندن دوره‌ی تخصصی توپخانه در آمریکا به دستور اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی به عنوان مربی توپخانه به اصفهان منتقل شد.[۱]

فعالیت‌ها پیش از انقلاب ضد سلطنتی

صیاد شیرازی در سال ۱۳۵۲ در اصفهان با یوسف کلاهدوز و حسن اقارب پرست آشنا شد و با محافل مذهبی در ارتباط قرار گرفت.[۱] فعالیت‌های او شرکت در محافل مذهبی مرتبط با آخوندها بود و در این جلسات به مطالعه‌ی متون مذهبی می‌پرداخت. صیاد شیرازی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ بازداشت انفرادی شد و روز ۲۲ بهمن با پیروزی انقلاب ضد سلطنتی از بازداشت خارج شد. صیاد شیرازی پس از انقلاب با درجه سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او برای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی و قبولاندن آن به پرسنل ارتش بسیار فعال بود.[۲]

سرگرد محمود بنی‌هاشمی، فرمانده‌ی سابق پشتیبانی دانشکده‌ی افسری در مورد سوابق صیاد شیرازی در ارتش شاهنشاهی می‌گوید:

«پرسنل میهن‌پرست ارتش، افسران و درجه‌دارها همه مخالف جنگ بودند؛ به‌دلیلی واضح، چون جنگ مشروعیت نداشت. جنگی که خمینی ضدبشر به‌منظور دستیابی به اهداف تجاوزکارانه خودش به‌راه انداخت. از طرفی عناصری مثل صیاد شیرازی بودند که در ارتش به‌حساب نمی‌آمدند و برای این‌که به جاه و مقام برسند، کارهایی کردند که الآن می‌گویم. با صیاد شیرازی از زمان دانشکده افسری بودیم. او یکی از کسانی بود که با ضداطلاعات ارتش به‌طور رسمی بر ضد بقیه بچه‌ها که از جمله دوستانش بودند همکاری می‌کرد. از جمله یکی از استادها در کلاس درس مطلبی علیه تیمسارها گفت و او آن را اطلاع داد و باعث شد آن افسر را از کار بردارند و تبعیدش کنند.»[۵]

علی صیاد شیرازی پس از انقلاب

صیاد شیرازی در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در پی پیروزی انقلاب ضد سلطنتی از بازداشت آزاد شد و با درجه‌ی سروانی وارد ارتش جمهوری اسلامی شد. او به علت سرسپاری کامل به رژیم ولایت فقیه و شخص خمینی و خامنه‌ای به سرعت مراتب ترقی را در سلسله مراتب ارتش پیمود. او در سرکوب مردم کردستان، تصفیه و اخراج عناصر مخالف با جمهوری اسلامی از ارتش و عملیات مرصاد که عملیات مقابله جمهوری اسلامی با عملیات فروغ جاویدان ارتش آزادی‌بخش ملی ایران بود، شرکت داشت.

صیاد شیرازی همیشه از مشاوران اصلی خامنه‌ای بود و پس از جنگ به عنوان جانشین فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی منصوب شد.[۳]

سرکوب مردم کردستان

صیاد شیرازی در سال۱۳۵۸ از سوی خمینی به‌عنوان فرمانده عملیات مخصوص کردستان منصوب شد و در سرکوب مردم این منطقه نقش بسیار فعالی ایفا کرد. وی مسئولیت به توپ بستن بسیاری از روستاها و شهرهای کردستان در سالهای ۵۸ و ۵۹ را برعهده داشت. خمینی اغلب دستورات خود در مورد کردستان را مستقیم خطاب به وی صادر می‌کرد.[۳]

پس از سرکوب مردم کردستان با اعطای دو درجه موقت به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور منصوب شد. در ادامه در اثر اختلافاتی که با بنی‌صدر رئیس جمهور وقت پیدا کرد از این مسئولیت عزل شد و دو درجه‌اش نیز از او گرفته شد. پس از عزل بنی‌صدر و انتصاب رجایی به ریاست جمهوری دوباره به خدمت فراخوانده شد و با اعطای دو درجه ماموریت پیدا کرد تا قرارگاه شمال غرب را فعال کند.[۱]

صیاد شیرازی در دوران جنگ

 
صیاد شیرازی و محسن رضایی در زمان جنگ ایران و عراق

صیادشیرازی در۷ مهر سال ۱۳۶۰ توسط خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد. در سال ۱۳۶۶ از این پست استعفا کرد و بلافاصله با حکم خمینی به عنوان نماینده ولی فقیه در شورای عالی دفاع منصوب شد که تا پایان جنگ ادامه داشت.[۱]

در تیرماه سال۱۳۶۷ پس از عملیات چلچراغ و فتح شهر مهران توسط ارتش آزادی بخش ملی، حسین موسوی نخست‌وزیر وقت که درعین حال رئیس ستاد کل نیروهای مسلح هم بود، صیادشیرازی را در رأس هیأتی به منطقه غرب کشور فرستاد تا به بررسی وضعیت و تصمیم‌گیری در مورد پرسنل نظامی که از جنگ به‌ستوه آمده و به ارتش آزادی بخش ملی تمایل پیدا کرده بودند، بپردازد.[۳]

مسئولیت‌ها پس از جنگ

صیاد شیرازی در آبان سال۷۱ در رأس یک هیأت از فرماندهان سپاه و ارتش عازم کردستان شد تا راه‌های مقابله با مردم و پیشمرگان را مورد ارزیابی قرار دهد.[۳]

او ابتدا به عنوان معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.[۱] صیاد شیرازی در شهریورماه ۱۳۷۲ از سوی خامنه‌ای به عنوان جانشین رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد و تا روز مرگش، در همین سمت باقی ماند.[۳]

صیادشیرازی پنج روز قبل از مرگش، از سوی خامنه‌ای به درجه سرلشکری ارتقا یافت.[۳]

نقش صیاد شیرازی در سرکوب ارتشیان

 
صیاد شیرازی در کنار هاشمی رفسنجانی

صیادشیرازی که وفاداری خود را به نظام جمهوری اسلامی در کردستان اثبات کرده بود، در مهر سال۱۳۶۰ توسط خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد. وی در این مقام به تصفیه‌ی گسترده‌ی نیروی زمینی از پرسنل مخالف جمهوری اسلامی وسیاست‌های جنگ طلبانه آن، مبادرت کرد و بسیاری از آنان را دستگیر و اعدام و یا تصفیه و اخراج نمود. سپس افسران سرسپرده به رژیم ولایت فقیه در پست‌های کلیدی قرار گرفتند تا از بروز هرگونه اعتراض و نارضایتی در صفوف ارتش تحت امر جلوگیری شود.[۳]

نقش صیاد شیرازی در عملیات فروغ جاویدان

صیادشیرازی چند ساعت پس از شروع عملیات فروغ جاویدان و پیشروی ارتش آزادیبخش ملی به جانب کرمانشاه، در نیمه‌شب سوم مرداد۱۳۶۷ به‌دستور مستقیم خمینی به کرمانشاه اعزام شد و با اولین هلیکوپترهای هوانیروز به منطقه عملیاتی رفت.[۳]

او طی مصاحبه‌هایی که طی سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد خاطراتش از این عملیات را نقل کرده است:

«ساعت هشت و نیم شب، این بار دیگر برادر عزیزم سردار سرتیپ پاسدار رشید، که همین الآن معاون عملیاتی در ستاد کل هستند، اون موقع هم همین مسئولیت را داشتند زنگ زد و گفت که در منطقه غرب می‌گویند، دشمن سرش را انداخته پایین، دارد با سرعت می‌آید به طرف کرمانشاه! من گفتم چنین چیزی والله! برای من غیرممکن است. چون نداریم که دشمن از یک محور، سرش را بیندازد پایین، جلو بیاید. ماهیتش چیست؟ گفت ما هیچی نمی‌دانیم. گفتم حالا من چه کار باید بکنم؟ گفت می‌خواستم خواهش کنم بیایید بروید منطقه…

با هواپیما [رفتیم] ساعت ده و نیم شب، به کرمانشاه که رسیدیم، دیدیم خیلی وضعیت غیرعادی است… تیمسار شمخانی هم بعداً رسیدند و نشستیم تا ساعت یک‌ونیم شب ما باز هم از هیچ‌چیز نتوانستیم سر در بیاوریم. تا این‌که دیدیم یک پاسداری آمد توی قرارگاه، سراسیمه و گفت که من در اسلام‌آباد غرب بودم، دیدم که منافقین وارد شهر شدند، شهر را گرفتند… و الآن دارند بکوب می‌خواهند بیایند طرف کرمانشاه. یعنی ساعت یک‌ونیم شب ما تازه فهمیدیم، دشمن کیه؟ و برای چی آمده.

… هیچ نیرویی در کرمانشاه در دست ما نبود. مشورت کردیم. گفتیم، دو تا نیروی دم دست هست، یکی پایگاه هوانیروز کرمانشاه است. یکی هم پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی ارتش در همدان، این دو تا می‌توانند ما را کمک کند…

ساعت ۵ صبح که من رفتم، دیدم همه خلبانهای هوانیروز آماده بودند، برایشان توجیه کردم که وضعیت خیلی نگران‌کننده است، ما چاره‌یی نداریم، تا وقتی که نیروهایی را از زمین بتوانیم جمع‌آوری کنیم، برای مقابله با اینها، مجبوریم از هوا جلوشان را بگیریم.

... رسیدم به تنگه چهارزبر دیدم وضعیت غیرعادی است… من رفتم از داخل دشت، خلبان‌ها را توجیه کردم، گفتم این ستون، دشمن است. همین را بزنید! به یکی از خلبان‌ها گفتم، شروع کن تا بقیه بیایند. یکی از خلبانها رفت جلو و برگشت. گفتم چرا برگشتی؟ گفت: بابا خودی هستند، من اینها را چطوری بزنم؟ هر چه به او اصرار کردم، گفت، نه! من می‌ترسم، نگرانم، که فردا ما را تسلیم دادگاه انقلاب نکنند…

خیلی ناراحت شدم، من خیلی عصبانی بودم، ناراحت بودم، اما خودم هم دلم هم نمی‌آمد چیز بدی به او بگویم. بعد گفتم مرد حسابی من با این مسئولیتم آمدم، شما راحت بزنید. شما نگران نباشید…

یعنی ۲۴ساعت طول کشید که از جنوب هم سپاه و نیروهایش رسید. فرمانده نیروی زمینی ارتش هم در محور قلاجه به طرف سه‌راهی اسلام‌آباد بود. هر چه امکانات داشت، نیرو داشت، هلیکوپتر داشت، از آن‌طرف می‌زد. هرکس از هرجا که بود، تمرکز نیرو می‌کرد. توپخانه‌ها فعال شدند. در نتیجه، اینها ستونشان بین گردنه چارزبر و گردنه حسن‌آباد همین‌طوری چسبیده بودند. هر چه اینها را می‌زدیم، درست به جایشان باز سبز می‌شد. با یک حالت خیره‌سرانه می‌خواستند رد بشوند…

حتی یک نفربر آنها از روی خاکریز ما رد شد، ولی با آر.پی. جی زدندش، همه دست‌ها را بالا کردند و آمدند پائین، اینها هم به‌هرحال تسلیم شدند، اما تا رسیدند یک نارنجک انداختند توی بچه‌های ما، بچه‌های ما را شهید کردند…

اینها طوری بود که بعضیهایشان را تعقیب که می‌کردند، به داخل شیارها می‌رفتند، شیارها بن‌بست بود. می‌دیدند نیامدند بیرون، صدایشان هم در نمی‌آید، تیراندازی هم نمی‌کنند، بعد از چند روز با احتیاط که می‌رفتند، می‌دیدند همه مرده‌اند. به این سادگی وقتی وضعیت را در تنگنا می‌دیدند، سیانور می‌خوردند و خودشان را می‌کشتند و ازبین می‌رفتند…

در مسیری که می‌رفتیم به مرز، جاده را کنترل می‌کردم، ببینم چه خبر است؟ دیدم ترددهای خیلی سریعی بعضی جاها از منافقین هست که فقط دست آنها بود. بعد از اسلام‌آباد، دیدم یک خودروی استیشن دارد با سرعت می‌رود. من حقیقتش دلم نیآمد که ازش بگذریم. به خلبان کبرا گفتم، از این بغل با توپت این را ترتیبش را بده. این حیف است که در برود. گفت، اطاعت می‌شه. یک‌دفعه نگاه کردم، دیگر این هلیکوپتر کبرا رفته مثل این‌که می‌خواهد بگیردش. رفته روی سرش، تا آمدم با بی‌سیم بهش بگویم که: باباجان از بغل گفتم بزن، اینها مسلحند! دیدم هلیکوپتر خورد به زمین، یک دود غلیظ مثل قارچ بلند شد. من هم مثل این‌که دود از کله‌ام بلند شد. گفتم ای کاش که دستور بهش اصلاً نداده بودیم. این چرا اینطوری شد؟ خلبان ما گفت که برویم نجاتشان بدهیم. گفتم ما الآن برویم؟ ما که مسلح نیستیم. پس بگذار برویم با هلیکوپتر کبرای بعدی، هلیکوپتر کبرای بعدی هم تفنگش گیر کرده بود، نمی‌توانست ما را پشتیبانی کند، معلوم بود هر کسی را توی صحنه دیگر می‌زدندش …

در نتیجه در طرحشان این بود که ۳۰تیپ، تیپهایشان حدود ۱۵۰نفر بودند. به‌اصطلاح خودشان، هر نفر را در مقایسه برابر با ۱۰نفر یا بیشتر می‌دانستند. مجهز به تمام سلاحهای مدرن، حساب‌شده، پیش‌بینی و خبرسازی در شهرها، در مسیر کرمانشاه، همدان، آوج، و تاکستان و قزوین تا خود تهران.

… این صحنه خیلی عجیب بود، یعنی پلیدترین دشمنان ما، یعنی منافقین، کثیف‌ترین دشمنان ما، مجهز به‌امکانات مدرن راه افتاده بودند، از مسیر سرپل‌ذهاب و گردنه پاتاق و کرند و اسلام‌آبادغرب روبه طرف کرمانشاه… که می‌خواستند در مسیر همدان و آوج و قزوین بیایند تا میدان آزادی و بگویند که ما قهرمانان خلق هستیم.»[۶]

آن‌چنان‌که از اظهارات صیاد شیرازی در مصاحبه با تلویزیون جمهوری اسلامی در تاریخ ۶ مرداد ۷۷ پیداست، بسیاری از سربازان و درجه‌داران و افسران و هم‌چنین اغلب خلبانان، حاضر به مقابله با ارتش آزادی‌بخش نبودند، اما صیادشیرازی به آنها دستور مؤکد برای شلیک می‌داد و شخصاً سوار هلیکوپتر توپدار شده و رزمندگان ارتش آزادی‌بخش را هدف قرار می‌داد.[۳]

صیادشیرازی در پایان عملیات فروغ جاویدان، به همراه نیروهای تحت‌فرماندهیش به سرکوب و دستگیری و کشتار مردم روستاها و شهرهای منطقه که با رزمندگان ارتش آزادی‌بخش همکاری کرده بودند پرداخت. نیروهای تحت امر او، به اتفاق دیگر سرکردگان سپاه و بسیج، رزمندگانی را که به اسارت درآمده بودند شکنجه و مثله کردند و یا مورد تجاوز قرار دادند و در نهایت اعدام کردند. اجساد کشته‌شدگان ارتش آزادی‌بخش را یا بر بلندی‌ها آویختند و یا در کنار جاده به‌نمایش گذاشتند تا رعب و وحشت را بر منطقه مسلط نمایند.[۳]

مجاهد خلق علی‌محمد صفری که پس از عملیات فروغ جاویدان به ارتش آزادی‌بخش پیوست و در عملیات تدافعی مروارید در سال ۱۳۷۰ شهید شد، در نامه‌ای در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۶۸ نوشت:

«روز پنجشنبه نیروهای ارتش آزادیبخش عقب‌نشینی کرده بودند. من روز شنبه (۸مرداد۶۷) به کرمانشاه مسافرت کردم. انتهای پمپ بنزین، مزدوران یک خواهر رزمنده را به‌شهادت رسانده بودند و جنازه پاکش را در کنار جاده قرار داده بودند و… مقداری بالاتر خواهر دیگری را به وسیله‌ی طناب به یک درخت آویزان کرده بودند و گویا سرنیزه را بر قلبش فرو کرده بودند…»

سرکوب زندانیان

در گزارش یک زندانی از بندرسته که چند سال در زندان گوهردشت اسیر بوده، آمده است:

«یک روز رئیس زندان آخوند مرتضوی همراه با سرتیپ صیادشیرازی که در آن زمان فرمانده نیروی زمینی ارتش بود، به‌بند ما آمدند، و برای عده‌ای از زندانیان جلسه‌ای گذاشتند. در آن جلسه آخوند مرتضوی درحالی‌که مشتش را تکان می‌داد، فریاد زد: ارتش آزادی‌بخش تأسیس می‌کنند؟ می‌خواهند کجا را آزاد کنند؟ مگر مملکت اشغال‌شده که بخواهند آزادش کنند؟ بعد هم ادامه داد: اگر راست می‌گویید با آمریکا بجنگید و… از این اباطیل، بعد از او صیادشیرازی شروع به صحبت کرد. مضمون حرف او این بود که، ما قدرت داریم و ارتش عراق با آن همه نیرو را شکست داده‌ایم. این‌که چند نفر دور هم جمع بشوند و بگویند ارتش درست کرده‌ایم یک شعار بیشتر نیست، ما آنها را نابود خواهیم کرد. بعد از حرف‌های آن‌ها بود که تازه ما فهمیدیم که اتفاق مهمی افتاده. یعنی ارتش آزادی‌بخش تشکیل شده است و چون آن آخوند و صیادشیرازی فکر می‌کردند که ما از این جریان خبر داریم، آمده بودند تا ما را تهدید کنند».[۳]

مرگ

 
جنازه‌ی صیاد شیرازی

علی صیاد شیرازی در ساعات اولیه‌ی صبح روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ توسط تیم‌های عملیاتی مجاهدین خلق در خیابان دیباچی اقدسیه تهران هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. واحدهای عملیاتی مجاهدین طی چندین رشته درگیری در روزهای پیش از آن که به کشته و زخمی شدن شماری از نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در مناطق مختلف منجر شده بود با اجرای طرحی پیچیده ابتدا قسمت‌هایی از اقدسیه را تحت کنترل گرفتند.[۴] این در حالی بود که چند روز پیش از آن صیاد شیراز در تلویزیون ایران در خاطره‌ای تعریف کرده بود که چگونه هنگامی که خلبانان ارتش از به رگبار بستن مجاهدین با تیربار هلیکوپتر خودداری کرده بودند، خود شخصا آن‌ها را با هلیکوپتر کشته و خلبانان مذبور را نیز اعدام کرده بود.

خبرگزاری‌های مختلف بین‌المللی خبر کشته شدن صیاد شیرازی را پوشش دادند که نمونه‌ای از آن بدین شرح است:

خبرگزاری فرانسه ۲۱فروردین، ساعت ۱۳ و۱۲ دقیقه

مجاهدین خلق ایران، گروه اصلی شورشی مسلح ایرانی، مسئولیت قتل ژنرال ارشد ارتش ایران را درروز شنبه در تهران به‌عهده گرفت. سخنگوی مجاهدین خلق این‌جا به خبرگزاری فرانسه گفت: «واحدهای مختلف عملیاتی مجاهدین ژنرال علی صیادشیرازی را به‌سزای اعمالش رساندند».

وی افزود: «شیرازی معروف به‌جلاد کردستان و مسئول پاکسازی و اعدام پرسنل نظامی در جنگ ضدمیهنی با عراق و نیز مسئول اعدام صدها رزمنده مجاهدین بود. وی درحالی‌که توسط یک گروه محافظ تا دندان مسلح از پاسداران انقلاب اسکورت می‌شد، به‌هلاکت رسید».

 
تشییع صیاد شیرازی با حضور خامنه‌ای

سخنگوی مجاهدین افزود که «جنایتهای او جنایات مشخص جنگی و جنایت علیه بشریت بود». سخنگوی مجاهدین خلق توضیح داد که شیرازی یک سرلشکر ارتش بود و گفت: او تنها ۵روز قبل توسط آیت‌الله علی خامنه‌ای رهبر عالی و فرمانده کل قوای رژیم ایران ارتقای درجه داده شده بود. شیرازی ۵۰ساله معاون رئیس ستاد مشترک فرماندهی قوای مسلح بودo

صیاد شیرازی یک «جنایتکار جنگی» و مسئول کشتار و نقص عضو صدها هزار انسان بود[۳]

خبرگزاری فرانسه ۲۱فروردین۷۸، ساعت۱۳و۴۱دقیقه

«به گزارش رادیو دولتی امروز شنبه، سرلشکر علی صیادشیرازی یک افسر بلندپایه ارتش ایران توسط یک «تروریست مسلح» در خارج خانه‌اش در تهران به‌قتل رسید. این رادیو گفت: «یک تروریست مسلح با لباس یک رفتگر به ژنرال شیرازی نزدیک شد تا به او نامه‌یی بدهد». بنا به این گزارش، بدون توضیحی بیشتر «این تروریست به‌سمت این افسر آتش گشود و او را در جا کشت». در گزارش قبلی این رادیو گفته شده بود که تعدادی از «تروریستهای مسلح» در این حمله شرکت داشتند.»[۳]

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ زندگینامه سپهبد علی صیاد شیرازی- پایگاه اطلاع رسانی صیاد شیرازی
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ هفت پرده زندگی شهید صیاد شیرازی- ایسنا
  3. ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ ۳٫۱۲ ۳٫۱۳ نشریه مجاهد شماره فوق‌العاده - شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ اطلاعیه ستاد فرماندهی مجاهدین خلق در داخل ایران در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸
  5. جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۱۰) - فرماندهان جنگ - سایت مجاهد
  6. اعترافهای صیاد شیرازی درباره عملیات فروغ جاویدان - سایت مجاهد