فرار شاه از ایران

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
فرار شاه از ایران
انقلاب ۱۳۵۷ ایران
عاملان قیام مردم ایران
مکان کشور ایران
زمان ۲۶ دی ۱۳۵۷ هجری شمسی
نتیجه پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در۲۲ بهمن ۱۳۵۷

فرار شاه، از ایران در تاریخ ۲۶ دی‌ماه ۱۳۵۷، صورت گرفت. به دنبال اوج‌گیری قیام میلیونی مردم ایران علیه حکومت دیکتاتوری سلطنتی محمد رضا پهلوی، و از طرف دیگر تغییر سیاست آمریکا که به سیاست حقوق بشر کارتر مشهور است و شاه را به کنار گذاشتن شکنجه مجبور ساخت، انقلاب ایران محقق شد. هدف از سیاست حقوق بشر کارتر این بود که در کشورهای مستعمره یا وابسته اصلاحاتی صورت گیرد تا از انقلاب سرخ جلوگیری به عمل آید. اما حکومت محمدرضا شاه به لحاظ پایگاه مردمی بسیار ضعیف‌تر از آن بود که اصلاحات را تحمل کند. به این ترتیب کنار رفتن شلاق و شکنجه منجر به اوج‌گیری قیام و سرانجام سقوط او شد. شاه پس از فرار از ایران ابتدا به مصر رفت. سپس عازم مراکش شد و از آنجا به باهاما رفت. محمدرضا شاه قصد داشت به انگلستان پناهنده شود اما دولت انگلیس موافقت نکرد. محمدرضا شاه به مکزیک سفر کرد و از آنجا برای درمان بیماری سرطان به آمریکا رفت. در این ایام سفارت آمریکا در تهران به اشغال دانشجویان انقلابی درآمده بود و به همین دلیل آمریکا از پذیرفتن شاه سر باز زد. محمدرضا شاه سرانجام مجبور به ترک آمریکا شد و به پاناما رفت. او از پاناما مجدداً به مصر رفت و در آنجا اقامت گزید؛ محمدرضا شاه پهلوی محمدرضا شاه پس از مدت کوتاهی در قاهره درگذشت. پس از فرار شاه مردم به خیابان‌ها ریختند و به شادی و پای‌کوبی پرداختند.

اولین فرار شاه از ایران

زمینه‌های کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه حکومت ملی دکتر مصدق از ماه‌ها قبل ایجاد شده بود. دکتر محمد مصدق که در آن زمان سمت نخست وزیری را برعهده داشت به دنبال محدود کردن اختیارات شاه و سلطنت مطلقه‌ی او بود. این موضوع امری بود که از طرف استعمار انگلستان و همینطور آمریکا تحمل نمی‌شد. محمدرضا شاه که نمی‌خواست هنگام کودتا در تهران باشد پس از صادر کردن حکم عزل دکتر مصدق در ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ به رامسر رفت. در ساعت ۲ بامداد همین روز فرمانده‌ی گارد شاهنشاهی فرمان شاه را به دکتر محمد مصدق ابلاغ کرد اما خود هنگام خروج از منزل بازداشت شد. رادیو تهران این اقدام را که علیه حکومت منتخب دکتر مصدق انجام شده بود، یک کوتا توصیف کرد. پیش از این در ۳۰ تیر پس از عزل دکتر محمد مصدق، مردم با تظاهرات گسترده خود در سراسر ایران خواهان بازگشت او شدند و شاه وادار شد وی را به سمت خود بازگرداند. با دستگیری فرمانده گارد شاهنشاهی و شکست کودتای اول برای ساقط کردن دکتر محمد مصدق، محمدرضا شاه و همسرش با هواپیما از طریق عراق از ایران خارج شده و به ایتالیا رفتند. روزهای ۲۵ تا ۲۷ مرداد، در سراسر ایران اجتماعات بزرگی تشکیل شد و از دولت دکتر محمد مصدق حمایت به عمل آمد. اما اوضاع از بامداد ۲۸ مرداد تغییر کرد و کودتای دوم شکل گرفت. این کودتا توسط لات‌ها و اوباش شهر تهران به سرکردگی شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ و با همکاری آیت الله کاشانی بر علیه دولت مصدق صورت گرفت. منزل دکتر محمد مصدق محاصره شد و او که از نیروی نظامی چندانی برای دفاع از خود برخوردار نبود توسط کودتاگران دستگیر شد. شاه پس از دریافت خبر سقوط حکومت دکتر محمد مصدق، در ۳۱ مرداد همان سال به ایران بازگشت.[۱]

روابط رژیم شاه با آمریکا

سالیوان
ویلیام سالیوان سفیر آمریکا و محمدرضا پهلوی

محور اصلی سیاست خارجی رژیم شاه، پیروی و مطابعت از آمریکا و سیاست‌های این کشور بود. شاه که بقای سلطنت خود را در ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مدیون آمریکا و انگلیس می‌دانست؛ همواره از آن‌ها تبعیت می‌کرد. آمریکا نقش مهمی در بسیاری از ارکان سیاسی و اقتصادی رژیم پهلوی داشت.

رابطه رژیم شاه با آمریکا در اواخر دهه‌ی ۱۳۵۰، به تدریج تغییر کرد و از حالت دست‌نشاندگی در سال‌های پیشین به تحکیم وابستگی و رابطه حامی – پیرو، تبدیل گردید. این اتفاق به دنبال خروج انگلیس از صحنه سیاسی ایران و درگیری آمریکا در جنگ ویتنام صورت گرفت. شاه بعد از فرار از ایران از آمریکا دوری کرد؛ و ترجیح داد در کشورهایی هم‌چون مصر، مراکش و مکزیک اقامت کند. این موضوع ناشی از چند دلیل مهم بود. اول این‌که شاه بر این عقیده بود که آمریکا در جریان انقلاب اسلامی از او و رژیمش حمایت نکرده و موجبات برکناری او را فراهم نموده است. این درحالی بود که محمدرضا شاه با توجه به تجربه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، انتظار داشت آمریکا او را نجات دهد. با این همه آمریکا که پیش از این ایران را جزیره ی ثبات توصیف کرده بود برآورد درستی از وضعیت اجتماعی و انفجاری جامعه ایران نداشت. این امر منجر شد که دولت آمریکا سیاست‌های مختلف و متضادی را در قبال ایران در پیش گیرد. از جمله آمریکا و مشخصا کارتر تصور می‌کرد با سیاست حقوق بشر می‌تواند از بروز یک انقلاب سرخ در ایران جلوگیری کند. این در حالی بود که میزان نارضایتی اجتماعی در ایران بیش از آن بود که سیاست حقوق بشر تأثیری در توقف روند انقلاب در ایران بگذارد. درست در مقابل این سیاست یعنی کنار گذاشتن شکنجه در زندان‌ها منجر به گسترش قیام‌ها در ایران شد.

هنگامی که آمریکا در دی ماه و بهمن ۱۳۵۷ احتمال سقوط محمدرضا پهلوی را پیش بینی کرد، برای حفظ منافع خود در ایران از یک سیاست دووجهی استفاده کرد. آمریکا در حالی که حکومت بختیار را تنها حکومت قانونی ایران می‌دانست؛ تلاش می‌کرد اجازه ندهد مهار امور از دست خارج شود و منافعش در ایران آسیب ببیند. آمریکا با تخمین این احتمال که ممکن است انقلاب مردم ایران به پیروزی برسد، تصمیم داشت با نشان دادن چهره‌ای متفاوت از خود، روابطش با حکومت جدید ایران را رسمیت بخشد. پس از فرار شاه از ایران سیاست‌مداران آمریکایی نمی‌خواستند با پذیرش شاه و قبول حضور او در آمریکا، موجبات نارضایتی مردم ایران را فراهم خواهند کرد. بنابراین گذشته از بی‌اعتمادی و نارضایتی شاه، آمریکا نیز تمایلی به پذیرش او نداشت. البته در نهایت با ملاقات‌هایی که میان نمایندگان آمریکا و محمدرضا شاه صورت گرفت، او به مدت ۱۰ هفته در این کشور اقامت کرد تا بتواند به وضعیت جسمی و بیماری سختی که گریبانگیرش شده بود رسیدگی کند. با وقوع حادثه‌ی تسخیر سفارت آمریکا در ایران، شاه مجبور به ترک ایران شد و آمریکا حاضر به حمایت از او نشد. محمدرضا شاه از آمریکا به پاناما و سپس به مصر رفت و در آنجا درگذشت.[۲] شاه و فرح آخرین نفرات خانواده پهلوی بودند که ایران را ترک کردند. فرزندان محمدرضا شاه پیش از آن‌ها ایران را ترک کرده بودند. فرحناز بزرگترین دختر شاه، یک ماه پیش از آن نزد ولیعهد رفت. او در آمریکا مشغول تحصیل بود. لیلا و علیرضا پهلوی نیز روز ۲۵ دی یک روز پیش از خروج محمدرضا پهلوی و فرح دیبا با سرپرستی مادربزرگ خود به آمریکا رفتند. ویلیام سولیوان، ‌آخرین سفیر آمریکا در ایران، در مورد آخرین شب حضور شاه و فرح در ایران می‌گوید: «در آخرین دیدارم در نیاوران دست شاه را به گرمی فشردم. هم من می‌دانستم و هم خودش می‌دانست که دیگر باز نخواهد گشت، اما هر دو وانمود کردیم که اوضاع بهتر خواهد شد و او برای سفری کوتاه می‌رود».[۳]

کنفرانس گوادلوپ
کنفرانس گوادلوپ

کنفرانس گوادلوپ

کنفرانس گوادلوپ، همواره یکی از رازهای تاریخ انقلاب بوده است. این کنفرانس در دی‌ماه ۱۳۵۷، درجزیره‌ی گوادلوپ از جزایر دریای کارائیب برگزار شد. در این کنفرانس که رؤسای جمهور آمریکا، انگلستان، آلمان و فرانسه شرکت کردند، جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا و سایر رهبران غربی در به این نتیجه رسیدند که کار شاه تمام شده است و باید از ایران خارج شود. جیمی کارتر پیش از این جلسه در یک جلسه غیررسمی در واشنگتن به این نتجیه رسیده بود که دیگر نمی‌توان محمدرضا شاه را در قدرت نگاه داشت. مطابق صورت‌جلسه نشست این شورا در ۳ ژانویه ۱۹۷۹ (۱۳ دی ۱۳۵۷)، جیمی کارتر نگران از دست رفتن متحد استراتژیک خود نبوده است. او به مشاوران خود گفته بود که پس از رفتن شاه، مجلس ایران می‌تواند منشاء ثبات در این کشور شود و ایرانی که به هیچ‌یک از قدرت‌های جهانی وابستگی نداشته باشد، نباید یک شکست برای آمریکا تلقی شود.[۴]

قطع امید آمریکا از شاه

جیمی کارتر در سوم ژانویه ۱۹۷۹ (۱۳ دی ۱۳۵۷)، تصمیم نهایی خروج شاه از ایران را در آستانه سفر به گوادلوپ گرفته بود، همان روز بود که پیامی با فوریت بالا از ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در تهران دریافت کرده بود که لحظه‌ی سرنوشت‌ساز فرار رسیده‌است، شاه بر سر دوراهی بزرگی قرار دارد. زمام امور را به شاهپور بختیار بسپارد و برود یا به محافظه‌کاران و ارتش اجازه سرکوب بدهد. در سوم ژانویه ۱۹۷۹ مصادف با ۱۳ دی ماه ۱۳۵۷ جیمی کارتر تصمیم نهایی خود را برای خارج کردن شاه از ایران گرفت. او از سولیوان پیامی دریافت کرد می‌گفت: هم اکنون لحظه سرنوشت‌ساز فرا رسیده است. شاه یا باید زمام امور را به بختیار بسپارد و از ایران برود و یا به ارتش خود اجازه سرکوب دهد. سولیوان می‌گوید افسران ارشد ارتش شاه در آخرین لحظات از تردید فرمانده کل در صدور فرمان سرکوب عصبانی بودند و حتی قصد کودتا داشتند. یکی از افسران ارشد ارتش در روز ۱۲ دی ماه ۱۳۵۷ به یک مستشار آمریکایی به نام ژنرال فیلیپ گست خبر داد که اگر شاه در چند روز آینده اقدام قاطعی نکند ارتش او را برکنار می‌کند. سولیوان روز ۲۲ دی را به عنوان روزی توصیف می‌کند که احتمال کودتا وجود دارد. تحلیل او این بود که شاه در هر صورت برکنار خواهد شد. یا این برکناری با کودتا انجام می‌شود و یا قدرت به بختیار واگذار خواهد شد. در نتیجه سولیوان معتقد بود که تنها باید بر نحوه رفتن شاه تمرکز کرد و رئیس جمهور آمریکا باید شاه را به رفتن از ایران راضی کند. گفته شده است که جیمی کارتر از مشاورانش سوال می‌کند که آیا درست است که از شاه بخواهد از قدرت کناره گیری کند؟

برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، با کناره‌گیری شاه از قدرت مخالفت می‌کند؛ اما وزیر خارجه و استانسفیلد ترنر و سایروس ونس و رئیس سیاه با کناره گیری او موافقت می‌کنند. سرانجام جیمی کارتر تصمیم می‌گیرد با زبان دیپلماتیک از شاه بخواهد از ایران خارج شود. گفته می‌شود با استعفای تیمسار غلام‌علی اویسی فرمانده نیروی زمینی ارتش شاه که به قاطعیت و سرکوب‌گری شهرت داشت. نگرانی آمریکا از کودتای احتمالی ارتش خروجش از ایران در ۱۵ دی ۱۳۵۷، نگرانی آمریکا را از کودتای احتمالی تا اندازه‌ای کم می‌کند. جیمی کارتر به شاه پیام می‌دهد که زمام امور را به شاهپور بختیار و شورای سلطنت بسپارد و برای استراحت به کاخ والتر اننبرگ در پالم اسپرینگ کالیفرنیا سفر کند. او اضافه می‌کند که برای آمریکا مهم است که فرماندهان ارتش در ایران مانده و به همراه شاه کشور را ترک نکنند. جیمی کارتر همچنین ژنرال رابرت هایزر را به ایران می‌فرستد تا از کودتای احتمالی فرماندهان ارتش جلوگیری کند.

مطابق یک سند جدید، روز ۹ آبان ۱۳۵۷، ژنرال ویلیام ادوم، دستیار نظامی برژینسکی به او می‌گوید که آمریکا باید فرض را بر آن بگذارد که سناریوی سقوط شاه محتمل است و ببیند که برای تأمین امنیت جاندی حدود ۶۰ هزار شهروند آمریکایی در ایران، ادامه دسترسی به نفت ایران و آینده قراردادهای تسلیحاتی‌اش چه باید بکند. ۹ روز بعد بود که ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در تهران، پیام معروفش را به واشینگتن فرستاد؛ این‌که کار شاه تمام است و مصالحه ارتش و خمینی و تأسیس جمهری اسلامی، تنها راه حل بحران و حفظ منافع آمریکا است. جیمی کارتر با وخیم‌تر شدن وضعیت ایران، یک دیپلمات کهنه‌کار به نام جورج بال، را مأمور بررسی اوضاع ایران کرد که نقش مهمی در قبولاندن ضرورت کناره‌گیری شاه ایفا کرد. جورج بال در ۲۲ آذر ۱۳۵۷، گزارش خود را در شورای امنیت ملی آمریکا ارائه داد و گفت که شاه باید برود. او باید برود در تلویزیون ظاهر شود و بگوید که صدای مردم راشنیده… این اشتباه است که ما خودمان را خیلی محکم به شاه ببندیم. ما زیادی از او حمایت می‌کنیم. حمایت از شاه در شرایطی که ارتش پشت اوست به سود آمریکا است؛ زیرا چنین سیاستی به رهبران عربستان سعودی اطمینان خاطر می‌دهد. راه حل جوج بال این بود که شاه از صحنه کنار برود و قدرت به یک شورای سرشناس با اختیارات واقعی منتقل شود تا اعضای دولت مورد قبول مخالفان را انتخاب کند. ۴ روز بعد در روز ۲۶ آذر ۱۳۵۷، فهرست ۲۶ نفره نامزدهای احتمالی شورای سرشناس، تهیه شده بود. این فهرست به تهران فرستاده می‌شود تا سالیوان نظر شاه را جویا شود. آیت‌الله حسین‌علی منتظری، کاظم شریعتمداری، سیدمحمود طالقانی، شاهپور بختیار، محمد درخشش، مهدی بازرگان و عبدالکریم لاهیجی جزو کاندیداها بودند. وقتی سالیوان در ۲۷ آذر به ملاقات شاه می‌رود، خبردار می‌شود که شاه مخالف دیرین خود، غلام‌حسین صدیقی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و وزیر کشور در دولت محمد مصدق را مأمور تشکیل دولت کرده‌است. شاه به سالیوان می‌گوید که به میانجی‌گری آمریکا نیازی نیست؛ زیرا مخالفانی که در پی سرنگون کردنش هستند فکر خواهند کرد که واشینگتن آماده است نقشی پایین‌تر از یک پادشاهی مشروطه را برای وی بپذیرد. با ورود غلام‌حسین صدیقی به صحنه که معتقد بود شاه باید در کشور بماند تا اوضاع از کنترل خارج نشود، سالیوان فهرست کاندیداها را به شاه نشان نمی‌دهد. سالیوان تشکیل چنین شورایی را عملی نمی‌بیند و به واشینگتن پیام می‌دهد که عده‌ای از کاندیداها را نمی‌شود در زیر یک سقف جمع کرد و بعضی از آن‌ها مثل آیت‌الله سیدمحمود طالقانی می‌خواهند شاه را دار بزنند. طرح تشکیل شورای سرشناس عملی نمی‌شود. برژینسکی نیز مخالف این کار بود؛ اما نتیجه‌گیری جورج بال مبنی بر این‌که شاه به آخر خط رسیده و کنار رفتنیش برای حل بحران ضروردت دارد، در واشینگتن به باوری پذیرفته شده تبدیل می‌شود. اداره اطلاعاتی وزارت خارجه آمریکا (آی ان ار) روز ۱۴ آذر ۱۳۵۷، شاه را از دست رفته توصیف می‌کند و می‌گوید که ما هرکاری انجام بدهیم، دیر یا زود دیگران جایش را خواهند گرفت.لابی شدید سالیوان علیه دکتر صدیقی و مخالفت کاخ سفید با سرکوب در سوق دادن شاه به طرف گزینه شاهپور بختیار تأثیر کرد. شاه ۲ روز بعد از دیدار سرنوشت‌ساز با سالیوان، در ۷ دی ۱۳۵۷، به سالیوان خبر می‌دهد که صدیقی را کنار گذاشته و شاهپور بختیار را مأمور تشکیل دولت کرده‌است. سالیوان از ابتدا با نخست وزیری صدیقی مخالفت می‌کرد؛ چون به گفته او صدیقی لائیک است و در میان روحانیت پایگاه ندارد و رهبر جبهه ملی هم نیست. سازمان اطلاعاتی وزارت دفاع آمریکا نتیجه می‌گیرد که شاه به عنوان یک نماد نابود شده‌است. متحدان آمریکا هم به نتیجه‌ای مشابه رسیده بودند. سالیوان در روز ۱۰ دی، نظرات همتایان خود در تهران را به اطلاع کاخ سفید می‌رساند و می‌گوید که سفیر بریتانیا فکر می‌کند تعطیلات شاه قریب‌الوقوع است و مدتی مدید طول خواهد کشید. موضع فرانسه این است که شاه خیلی وقت است که کارش تمام شده‌است. سفیر آلمان قدری خوش بین است. آن‌ها معتقدند شاه هر چه زودتر کشور را ترک کند بهتر است. سفر ژاپن تازه به تهران رسیده و خیلی حرف نمی‌زند. مطابق اسناد، از روز ۲۵ دی ۱۳۵۷، روند تماس‌های مستقیم آمریکا و آیت‌الله خمینی در نوفل لوشاتوی فرانسه آغاز می‌شود و دو هفته ادامه پیدا می‌کند.[۴]

تغییر شرایط سیاسی ایران

تغییر شرایط.JPG

ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در تهران در کتاب خاطرات خود شرایط ایران را در سال ۱۳۵۷، می‌گوید که تغییرات سیاسی در تهران سرعت و شتاب بیشتری گرفته بود. شاه در نهایت اقداماتی را که برای مراسم رسمی انتصاب بختیار لازم بود، برگزار کرد. کابینه بختیار تشکیل شده و مباحثات پارلمانی برای تأیید دولت او آغاز شده بود. شاه اعضای شورای سلطنتی را که باید در غیاب او وظایف مقام سلطنت را انجام دهد تعیین کرده و مقدمات امر برای انتقال فراهم شده بود. در همین روزها پیامی از واشینگتن دریافت داشتم مبنی بر این‌که در اولین فرصت با شاه دیدار کنم و به او بگویم که دولت ایالت متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و کشور را در این می‌بینید که هر چه زودتر از کشور خارج شود. تصمیم شاه به خروج از ایران قبل از وصول این پیام از طریق رسانه ها منتشر شد؛ ولی شاه رسماً آن را اعلام نکرده بود و هنوز هم تردیدهایی در این مورد وجود داشت. ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن مأموریت دارد، کار ساده‌ای نیست، ولی در دیدارها و گفت و گوهای من با شاه طی این چندماه اخیر به قدری مطالب عجیب و غیرعادی رد و بدل شده بود که ابلاغ این پیام هم خیلی غیرعادی به نظر نمی‌رسید. شنیدن این پیام چیز عجیب و غیر منتظره‌ای نبود. من تا آنجا که می‌توانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشنگتن را به شاه ابلاغ کردم. او با دقت و با آرامش به پیامی که او را به ترک کشور دعوت می‌کرد گوش داد و وقتی که حرف‌های من تمام شد، رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: "خیلی خوب، اما کجا باید برم؟". من در این مورد هیچ دستوری نداشتم. بنابراین در جواب این سؤال گفتم هیچ راهنمایی نمی‌توانم بکنم ولی اقامت‌گاهتان در سوئیس چطور است؟. شاه بلافاصله این پیش‌نهاد را رد کرد و گفت که امنیت سوئیس خوب نیست. سپس ادامه داد که ما یک خانه هم در انگلستان داریم، اما هوای آنجا خیلی بد است. بعد در حالی که با چشم‌های پرانتظار به من نگاه می‌کرد در سکوت فرو رفت. گفتم مایلید که دنبال دعوتی برایتان به آمریکا باشم؟، با شنیدن این پیش‌نهاد مانند پسربچه‌ای به جلو خم شد و گفت: «خواهش می کنم این کار را بکنید».

.... تا این زمان اقدامات ما برای خروج شاه از ایران در جهت برنامه‌های آیت‌الله خمینی پیش می‌رفت. خمینی برای خروج شاه از ایران پافشاری می‌کرد و از طرف وی و اطرافیانش هیچ تهدیدی هم علیه کشوری که او را پناه بدهد عنوان نمی‌شد. به این ترتیب ما فکر می‌کردیم که نه تنها با پناه دادن شاه مورد خشم و غضب واقع نخواهیم شد، بلکه برعکس تصور می‌کردیم چون موجبات خروج شاه را از ایران فراهم آورده‌ایم، امتیازی به‌دست خواهیم آورد. من به رئیس جمهور تأکید کردم که ما نمی‌توانیم به حمایت از شاه ادامه بدهیم... ما باید شاه را در پشت سربگذاریم و به منافع آینده‌ی خود در ایران بیاندیشیم...[۵]

شادی مردم پس از فرار شاه

فرار شاه از ایران
شادی مردم پس از فرار شاه

با انتشار خبر خروج شاه از کشور و پرواز او به سوی مصر در روز سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۶۷، مردم ایران به خیابان‌های تهران و همه شهرها ریختند و با رقص و آواز پیروزی خود را جشن گرفتند. مجسمه‌های محمدرضا شاه پهلوی در تهران به زیر کشیده شدند و مردم تصاویر او را روی اسکناس‌ها پاره می‌کردند. صدای بوق ماشین‌ها شنیده می‌شد، نانوایان و شیرینی‌پزها، شیرینی و کلوچه‌های رایگان به مردم می‌دادند و مردم در خیابان‌ها بین ماشین‌ها، شکلات و آبنبات پخش می‌کردند. مردم به یکدیگر گلاب می‌پاشیدند. در سراسر ایران تظاهرکنندگان تصاویر خمینی، روحانی تبعیدی مسلمان شیعه را در دست داشتند. او وعده داده که در ایران که بیش از ۹۰ درصد جمعیت مسلمان هستند یک جمهوری اسلامی تاسیس خواهد کرد.[۶]

روزنامه کیهان با سرتیتری با عنوان «تهران،با موجی از نـور و گـل و فـریاد‌ جشن‌ گرفت‌»، نوشت‌ که پس از انتشار خبر رفتن شاه از ایران‌ مردم در ساعت ۲ بعد ازظهر به خـیابان‌های شهر ریختند. گروهی به میدان سپه رفتند و مجسمه شاه را پایین‌ کشیدند‌. گروه‌ دیـگری به میدان مخبرالدوله رفـتند و مجسمه این‌میدان را شکستند. گروهی‌ دیگر‌ به میدان محسنی در شمال شهر رفتند و مجسمه شاه را پایین آوردند و به وسیله‌ طنابی آن را‌ روی‌ زمین‌ کشیدند و به‌ طرف جاده قدیم شمیران حرکت‌ کردند. مردم می‌خواستند مقابل حـسینیه‌‌ ارشاد‌ مجسمه‌ را آویزان کنند اما نتوانستند و سپس به طرف پل سیدخندان‌ حرکت کردند و مجسمه‌ را‌ با‌ طناب بالا کشیدند. در نزدیک پل سیدخندان مردم‌ روی تانک‌ها و خودروهای نظامی رفتند و عکس‌ آیت‌‌الله خمینی را به‌ سـربازان دادنـد و سربازان نیز در حالی‌ که عکس‌ خمینی را در دست داشتند به احساسات مردم پاسخ‌ می‌دادند. در همین‌حال گروهی‌ از‌ مردم به میدان ۲۴ اسفند رفتند و مجسمه شاه را در این‌میدان پایین‌ آوردند و تا تقاطع خیابان پهلوی-شاهرضا آن را‌ روی‌ زمین کشیدند. در‌ تقاطع خیابان سپه و مولوی عده‌ای از مـادران‌ سـال‌خورده جلوی کامیون سربازان را می‌گرفتند و در حالی‌ که‌ صورت‌ آن‌ها را می‌بوسیدند، آن‌ها را فرزندان وطن خطاب می‌کردند. مردم انگشتان خود‌ را‌ به علامت پیروزی بلند می‌کردند.. در همین‌ حال خبرنگاران خارجی در حال مصاحبه و فیلم‌برداری از مـردم و نـقاط‌ مـختلف‌ شهر تهران‌ بودند. خبرنگار روزنـامه کـیهان هـم‌چنین از دانشگاه‌های ملی و صنعتی خبر‌ داد‌ که مجسمه‌های‌ شاه در این دو مرکز‌ پایین‌ کشیده‌ شده است. در تظاهرات مردم‌ فریاد‌ می‌زدند: «شاه دربه‌در شـد، سـاواک بـی‌پدر شد. دخـتر‌ و پسـر دانشگاهی به نوای آهنگ‌‌ آمریکایی‌، بگو مرگ‌ بر‌ شاه‌ می‌رقصیدند و می‌گفتند: شاه‌ پِر، ولیعهد پِر، اویسی‌ پِر‌»!. ساعت ۱۵ سربازها از محوطه خارج شـدند و بـرخی از آنـان نیز شعار‌ دادند‌ مرگ بر شاه. مردم نیز آن‌ها‌ را بـوسیدند و به آن‌ها‌ شکلات‌ دادند. به گزارش خبرنگار بی‌بی‌سی‌، حفاظت‌ و کنترل شهر به دست‌ مردم افتاد و تقریباً تمام جـمعیت تـهران بـه خیابان‌ها ریختند‌ و از‌ ساختمان‌ها کاغذهای رنگارنگ بر روی‌ مردم‌ ریخته‌ می‌شد.[۷]

آوارگی و سرگردانی شاه

آورارگی شاه.jpg

شاه پس از خروج از ایران در ۲۶ دی ۱۳۵۷، به مصر رفت و در آسوان مورد استقبال انور سادات قرار گرفت. علت انتخاب مصر به‌عنوان مقصد اول و آخر شاه در دوران آوارگی به تاریخچه روابط خانوادگی پهلوی‌ها با خاندان سلطنتی مصر باز می‌گشت. فوزیه، دختر ملک فواد پادشاه مصر، همسر دیگر محمدرضا پهلوی بود که در انتخاب این مقصد بی‌تأثیر نبود. شاه سپس به دعوت پادشاه مراکش به آن کشور رفت ولی تشریفات رسمی از وی به عمل نیامد. شاه پس از دیداری با ملک حسن، در کاخ جنان‌الکبیر اقامت کرد. شاه ۶۷ روز در این کاخ ماند. ملک‌حسن که قصد داشت روابط سیاسی خود را با نظام تازه تأسیس ایران حفظ کند مایل نبود اقامت شاه طولانی شود. محمدرضا پهلوی در شرایطی که نتوانسته بود کشوری را به عنوان پناه‌گاه بیابد، به پیشنهاد مشترک راکفلر و کیسینجر مجبور شد به باهاما در آمریکای مرکزی برود.[۸]

ممانعت انگلستان از پذیرش شاه

شاه با هواپیمای اختصاصی سلطان حسن، صبح روز ۱۰ فروردین ۱۳۵۸، فرودگاه رباط را به مقصد جزایر باهاما ترک کرد. شاه ۷۰ روز در این جزیره به سر برد. در همین مجمع‌الجزایر بود که شاه توسط پزشکان اعزامی از فرانسه، از سرطان غدد لنفاوی مطلع شد. طبق اسناد منتشر شده از آرشیو ملی بریتانیا، در زمان اقامت شاه در باهاما، انگلستان مأموری سری به باهاما اعزام می‌کند که به شاه پیام دهد بریتانیا آمادگی پذیرش وی را ندارد.[۸]

طرد شاه از طرف دولت مکزیک

محمدرضا پهلوی
شاه و فرح در مکزیک

شاه و باقی‌مانده همراهانش روز ۲۰ خرداد ۱۳۵۸، با یک هواپیمای کرایه‌ای از باهاما راهی مکزیک شدند و در یک خانه ویلایی که قبلاً برای اقامت آنان در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند. شاه در این مدت از یک تومور سرطانی بدخیم و یرقان شدید رنج می‌برد. پس از ۴ ماه اقامت در مکزیک، او مطلع شد که دولت جیمی کارتر با سفر وی به آمریکا صرفاً با هدف معالجه بیماری موافقت کرده است. از این رو در ۳۰ مهر ۱۳۵۸، مکزیکوسیتی را به مقصد بیمارستان نیویورک ترک کرد. مکزیک نیز به شاه اطلاع داد که بعد از تصرف سفارت آمریکا در تهران، دولت مکزیکوسیتی به خاطر حفظ روابط سیاسی خود با حکومت تهران مایل به میزبانی مجدد شاه نیست. بدترین لحظه برای شاه و همسرش زمانی بود که در ۱۱ آذر ۱۳۵۸، از بیمارستان نیویورک مرخص شدند ولی هنوز مقصدی برای سفر نداشتند. شاه و همسرش را به مکانی که بعداً معلوم شد، مرکزی برای نگه‌داری بیماران روانی است، بردند. فرح برای نخستین بار با فریاد به همراهان آمریکایی خود اعتراض کرد و گفت: « آیا ما در اینجا زندانی هستیم؟ آیا کارتر ما را زندانی کرده است؟ ما در این جا دیوانه خواهیم شد باید بیرون برویم». مقامات آمریکایی با پایان مهلت اقامت شاه در آمریکا به وی اطلاع دادند که به دلیل عواقب ناشی از تصرف سفارت آمریکا در تهران، امکان تمدید روادید وی وجود ندارد و به همین دلیل در پاناما جایی مناسب برای اقامت وی و همسرش در نظر گرفته شده است. شاه که غیر از پذیرفتن، چاره‌ دیگری نداشت به اتفاق همسرش در ۲۴ آذر ۱۳۵۸ با هواپیمای نیروی هوایی آمریکا از فرودگاه تگزاس به پاناما در آمریکای مرکزی برده شد. شاه، همسرش و پزشک مخصوص آن‌ها با هلیکوپتر از فرودگاه به یک پایگاه در جزیره‌ای به نام "کونتا دورا" متعلق به پاناما انتقال داده شدند. شاه و همسرش ۱۰۰ روز در پاناما ماندند و سپس به اصرار همسر رئیس‌جمهور مصر، روز سوم فروردین ۱۳۵۹ با یک هواپیمای پانامایی رهسپار قاهره شدند. چهار ماه پس از سفر دوم خود به مصر در پنج مرداد ۱۳۵۹ درگذشت. شاه را در مسجد رفاعی قاهره به خاک سپردند. همان مسجدی که جنازه رضا شاه بعد از فوت در آفریقای جنوبی مدتی در این مسجد به خاک سپرده شده بود. ملک فاروق پادشاه اسبق مصر و برادر زن محمدرضا پهلوی نیز در همین مسجد دفن شده است.[۸]

منابع