قمرالملوک وزیری

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

قمرالملوک وزیری (متولد۱۲۸۴تاکستان قزوین ـ درگذشت ۱۴مرداد ۱۳۳۸ در ۵۴ سالگی) اولین خواننده زن ایرانی است که صدایش ضبط شد و نخستین زنی بود که در ایران بدون حجاب روی صحنه رفت اما روز بعد نظمیه از وی تعهد گرفت تا دیگر برنامه اجرا نکند. قمر‌الملوک وزیری به شدت زیر فشار مرتجعان و همچنین قوانین مرد سالارانه قرار داشت و از این منظر با موانع بسیاری در مسیر هنری خود مواجه بود. جسارت قمر منجر به مشارکت زنان دیگر در عرصه‌ی خوانندگی شد. مهم‌ترین علت پیشرفت او شرایط متحول اجتماعی پس از انقلاب مشروطیت و مشارکت زنان در امور اجتماعی بود. وی در نوع‌دوستی و بخشش زیاده روی داشت، چنان‌که اواخر عمر خود را به تنگ‌دستی گذراند. نام اصلی او «قمرخانم سید حسین‌خان» بود اما پس از اجباری شدن شناسنامه به پاس کلنل علینقی وزیری، شهرت وزیری را برای خود انتخاب کرد. او تحت سرپرستی مادر‌بزرگش که روضه‌خان زنان حرم‌ ناصرالدین شاه بود قرار داشت و به این ترتیب با خواندن آشنا شد. پس از درگذشت مادر بزرگ با استاد بحرینی به تهران رفته و در مجالس موسیقیدانان سرشناس از تعالیم آن‌ها بهره‌مند شد. از جمله با مرتضی‌خان نی‌داوود آشنا شد. او با مشاهده‌ی استعداد قمر‌الملوک به آموزش وی پرداخته و ردیف‌های آوازی را به او آموخت.

در سال ۱۳۱۹ اولین بار صدای قمرالملوک از طریق رادیو پخش شد. او تمامی درآمد کنسرت های خود را به فقرا می‌بخشید. او در هنگام مرگ در فقر و تنگدستی درگذشت و هیچ ثروتی از وی به جا نماند. قمر‌الملوک در سن ۵۴ سالگی در اثر سکته‌ی مغزی درگذشت.[۱]

قمرالملوک وزیری
قمر ۲.jpg
اطلاعات
نام اصلیقمر خانم سید حسین‌خان
نام مستعارقمرالملوک وزیری
تولد۱۲۸۴ در تاکستان قزوین
ملیتایرانی
مرگ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در ۵۴ سالگی
سبک‌(ها)موسیقی سنتی ایرانی
حرفه(ها)خواننده موسیقی سنتی

زندگی نامه

قمر در ۱۲۸۴ خورشیدی در تاکستان چشم به جهان گشود. پدرش سید حسن چهار ماه پیش از تولد او درگذشته بود. از دامان مادرش که طوبی نام داشت بیش از هشت ماه بهره‌مند نشد و از هشت‌ماهگی تحت تکفل و سرپرستی مادربزرگش خیرالنساء ملقب به افتخارالذاکرین قرار گرفت. در هجده‌ماهگی مادرش به دلیل ابتلا به بیماری حصبه درگذشت و از این زمان تحت سرپرستی مادربزرگش که روضه‌خوان زنانه حرم ناصرالدین شاه بود قرار گرفت. او در جایی گفته‌است: «من مدیون تربیت اولیهٔ خودم هستم، چراکه همان پامنبری کردن‌ها به من جرئت خوانندگی داد.»[۲]

در جوانی پس از آشنایی با مرتضی نی‌داوود با ردیف موسیقی ملی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. کار پیش‌رفت قمر در مدتی کوتاه به آن‌جا رسید که کمپانی «هیز ماسترز ویس» به‌خاطر ضبط صدای او دستگاه صفحه‌پُرکُنی به تهران آورد. بعد از آن کمپانی «پولیفون» هم آمد. به گفته ساسان سپنتا و امیرجاهد ۲۰۰ صفحه از قمر ضبط شده‌است.

قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل برگزار کرد. روز بعد نظمیه از او تعهد گرفت که بی‌حجاب کنسرت ندهد، زیرا در آن زمان، زنان بی‌چادر را در خیابان‌ها دست‌گیر می‌کردند و به کلانتری‌ها و بازداشت‌گاه‌ها می‌بردند. اما این اتفاق باعث ریختن ترس زنان از خوانندگی و ورود خوانندگان دیگری چون ملوک ضرابی و روح‌انگیز شد. قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی کرد. در همدان در سال ۱۳۱۰ کنسرت داد و ترانه‌هایی از عارف خواند. وقتی نیرالدوله والی خراسان چند گلدان نقره به او هدیه کرد، آن را به عارف پیشکش نمود، با این‌که عارف مورد غضب والی و دستگاه رضاشاه بود. در سال ۱۳۰۸ به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچه‌های یتیم اختصاص داده شد. گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم رساند.

قمر در پانزده‌سالگی به ازدواج یک صاحب‌منصب درآمد و پس از یک ماه طلاق گرفت. بعدها که سی‌ساله بود (۱۳۱۴)، به عقد امین‌التجار درآمد که این ازدواج هم دوام نیافت.

قمرالملوک وزیری در تاریخ ۱۴ امرداد ۱۳۳۸ در شمیران، براثر سکته مغزی درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شده‌است.

تاریخ دقیق تولد قمر معلوم نیست. تنها تاریخی که بر مزارش نگاشته شده، می‌گوید در ۱۲۷۴ در تاکستان قزوین متولد شده است. نام شناسنامه‌اش «قمر خانم سید حسین‌خان» بود. از زمانی که داشتن شناسنامه اجباری شد به احترام «کلنل علینقلی وزیری»، موسس مدرسه عالی موسیقی، نام «وزیری‌زاده» را برگزید. [۳]

پدر او «سیدحسین خان» پیش از تولد وی درگذشت و مادرش را نیز در ۱۸ ماهگی از دست داد. ازین رو تحت سرپرستی مادر بزرگش خیرالنساء ، ملقب به افتخارالذاکرین که روضه خوان زنانه حرم ناصرالدین شاه بود قرار گرفت.

تصویری از دوران جوانی قمرالملوک وزیری

قمر‌الملوک نخستینن زن خواننده ایرانی بود که صدایش ضبط شد. مادر بزرگ او قمر را با خود به محافل برده و وی را با آواز آشنا کرد. دیری نپایید که مادر بزرگش نیز درگذشت تحت سرپرستی استاد بحرینی و تعلیم‌های وی درآمد. قمرالملوک همراه بحرینی به تهران رفت و در مجالس با موسیقیدانان سرشناس از جمله نظام الدین لاچینی و از رهنمودهای این استاد بهرمند شد. در شانزده سالگی چندین تصنیف خواند و در کمپانی «پلی فون» ضبط کرد. وی در مجلسی با مرتضی خان نی‌داوود آشنا شد و اصول و ردیف آوازی را فرا گرفت. اولین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل برگزار کرد و برای اولین بار بعنوان یک زن آوازه خوان بی‌حجاب روی صحنه رفت. روز بعد از اجرا نظمیه از او تعهد گرفت تا بی‌حجاب اقدام به اجرا ی برنامه نکند این کار سبب شد زنان دیگری چون ملوک ضرابی و روح انگیز نیز وارد عرصه خوانندگی شوند. در سال ۱۳۱۹ اولین بار صدای قمرالملوک از طریق رادیو پخش شد. وی علاوه بر هنر خواندن و آواز ، یک فعال اجتماعی نیز هست. آخرین اجرای قمرالملوک در سال ۱۳۳۲ بود ، بعد از آن به علت سکته حنجره جادویی خود را از دست داد و خانه نشین شد . قمرالملوک به دلیل ارادت خاصی که به کلنل وزیری داشت ، نام خانوادگی وزیری را برای خود برگزید در ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در سن ۵۴ سالگی چشم از جهان فرو بست و در گورستان ظهیرالدوله بین امامزاده قاسم و تجریش شمیران به خاک سپرده شد.[۱]

قمرالملوک وزیری

بعد از تاسیس مدرسه عالی موسیقی و کلوب موزیکل در تهران توسط کلنل علی نقی وزیری درسال ۱۳۰۲ و فعلیت این کانونها و همچنین تاسیس رادیو قمر نخستین کنسرت خود را در گرند هتل در سال ۱۳۰۳در ۱۹ سالگی اجرا کرد. این موضوع کلنل وزیری را بفکر انداخت که خواهان شرکت زنان در کنسرت‎ها همگانی شوند. سرانجام توافق افتاد که هفته‎ای یک شب، خانم‎ها نیز بتوانند در کنسرت شرکت کنند. قمر خود در مورد این کنسرت می‌گوید: «آن شب یکی از خاطره انگیز ترین شب های زندگی من است که هرگز فراموش نمی‌کنم. وقتی وارد سالن شدم همه جا را جمعیت گرفته و ناگفته نماند که خیلی ها هم ناراحت و حتا عصبانی بودند . ترس مبهمی در وجودم خانه کرده بود. من با تاج گل زیبا یی روی صحنه ظاهر شدم . حاضران با کف زدن و شور و شوق ورودم را به صحنه گرامی داشتند و این همه استقبال ناگهان به من اعتماد به نفس بخشید و جان داد . بی اختیار اشک شوق در دیده گانم آمد ، اما نوای ساز مرتضا خان به دادم رسید و فرصتی یافتم تا حنجره ام را که بر اثر فشار بغض منقبض شده بود ، آرام کنم . روی از جمعیت بر گرفتم و نگاهم را به سمت مرتضا خان دوختم و او پس از مدتی با اشاره‌ی سر و چشم به من فهمانید که باید آواز را شروع کنم آب دهانم را قورت دادم و با رعایت آن چه که تعلیم دیده بودم ، آواز را آغاز کردم و دیگر از عهده بر نمی‌آیم که بگویم مردم در پایان چه کرد ند . اما بعد ازاجرای کنسرت مرا به کلانتری احضار نمودند وتعهد گرفتند که دیگر بی حجاب نخوانم و مشوقانم را که فکر می‌کردند بعد از این اجرا سلامت به خانه ام نمی‌رسم در نگرانی بسیار گذاشتند. اما من بر خلاف تعهدی که سپرده بودم ، باز هم به صحنه رفتم و بی حجاب رفتم و بی حجاب هم آواز خواندم.» [۴][۵]

«محمد حسین شهریار»،

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست…...آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست

آری قمر آن قمری خوش‌خوان طبیعت………..…آن نغمه‌سرا بلبل باغ هنر اینجاست

ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید……..…کامشب قمر اینجا قمر اینجا قمر اینجاست [۶]

فعالیت‌های خیریه‌ی قمرالملوک

 قمر درآمدهای حاصله از کنسرتهایش را به امور خیریه اختصاص می‌داد و بدون چشم داشت به مردم عادی و طبقه هنرمند کمک می‌کرد. هدایای دریافتی از بزرگان را به فقرا می‌بخشید و خانه های کوچک می‌خرید و به مردم بی پناه می‌داد. برای دختران  تنگدست جهیزیه فراهم می‌کرد. برای بیمارستان‌ها تخت می‌خرید. وی بعد از مرگ پروانه (خواننده قدیمی) سرپرستی دخترش خاطره و پسرش را به عهده می‌گیرد. در سال۱۳۳۰ با استودیو پارت فیلم که در آستانه ورشکستگی بود ، همکاری کرد و در فیلم " مادر " که ساخته این کمپانی بود، آوازی در چهارگاه خواند و به دلیل شهرتش فروش فیلم بالا رفت و کمپانی را از خطر ورشکستگی نجات داد. این فیلم تنها تصویر متحرک قمرالملوک را در خود داشت، ولی متاسفانه در آتش سوزی این نسخه از بین رفت.[۱]

قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی نمود. در همدان در سال ۱۳۱٠ کنسرت داد و ترانه‌هایی از عارف خواند. وقتی نیرالدوله چند گلدان نقره به او هدیه کرد، آن را به عارف پیشکش نمود. با این که عارف مورد غضب بود.

در سال ١٣٠٨ به نفع شیر و خورشید سرخ ایران کنسرت داد و درآمد آن را به بچه‌های یتیم اختصاص داد. به گفته دکتر خرمی ۴٢۶ صفحه و به گفته دکتر سپنتا ٢٠٠ صفحه از قمر ضبط شده است…گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم رساند. عارف قزوینی و ایرج‌میرزا و تیمورتاش وزیر دربار، شیفته او شده بودند. با این‌ همه، قمر از گردآوری زر و سیم پرهیز می‌کرد و درآمدهای بزرگ و هدایای گران را به فقرا و نیازمندان می‌داد. قمر عاشق حیوانات بود و بخشی از درآمدش را صرف غذا دادن به حیوانات می‌کرد. در مهمانی‌های بزرگ همیشه روسری‌اش را از باقی‌مانده غذایش پر می‌کرد برای سگ‌ها و گربه‌هایی که در راه بود می‌داد.

وی در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران، در فقر و تنگدستی مطلق به سکته مغزی درگذشت. در گورستان ظهیرالدوله بین امامزاده قاسم و تجریش شمیران به خاک سپرده شده است.[۷]

نامه به علی دشتی

قمرالملوک وزیری در سال ۱۳۰۳ در نامه‌ای شجاعانه به علی دشتی که که در نشریه شفق سرخ با استناد به شرعیات موسیقی را برای بانوان حرام دانسته بود چنین نوشت:

«آقای دشتی ما زن‌های طهران هرچند هم به عقیده سرکار عالی نالایق باشیم، این قدر فهمیده‌ایم که قوانین مقدسه شریعت مطهر اسلام جز در بعضی از موارد مانند جهاد و غیره، زن و مرد یکسان است. اگر موسیقی حرام است و در شریعت مقدس اسلام این عمل حرمت دارد، چه مردهای مسلمان و چه زن‌های مسلمه بایستی از این عمل بپرهیزند. چه دلیل دارد که مردها مجازند که این صنعت را بیاموزند و زن‌ها از آموختن این صنعت لطیف محرومند؟ کجای قرآن نوشته‌شده است و از کدام حدیث شریف چنین فهمیده می‌شود که آموختن موسیقی برای مردها مباح و برای زن‌ها حرام است.»

وصیت‌نامه‌ی قمرالملوک وزیری

متن وصیت‌نامه انگیزاننده قمرالملوک وزیری که می‌خواست پس از مرگش منتشر شود.

«من مرده ام اما خاطره حیات هنری‌ام نمرده است. وقتی که تو، این درد دلهای مرا می‌خوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته‌ام. دیگر از حنجره خشکم صوتی بر نمی‌خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی‌کند.

من هیچ ثروتی ندارم، اما دلهای یتیمانی را دارم که به خاطر مرگم از غم مالامال می‌شوند. چشمهایی را دارم که در فقدانم اشک می‌ریزند. همان‌‌هایی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسانهای خوشبختی هستند. بعضی‌ها می‌گفتند: ما باید هرچه بیشتر پول بگیریم تا قمر نشویم.

نمی‌دانند که کنسرتهایم با آن چنان استقبالی روبرو می‌شد که مردم از در و دیوارش بالا می‌رفتند و بلیط‌ها را به ۱۰ برابر قیمت می‌خریدند. اما تمام آنچه را که می‌گرفتم به موسسات خیریه و دارالایتام می‌بخشیدم که برایم لذتی وصف نشدنی داشت.

شبی نزدیک خانه‌ام مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است. گفتم مرا می‌شناسی؟ اشکهایش را پنهان و گفت: کیست که تو را نشناسد. با زحمت و اصرار وادارش کردم درد دلش را بگوید.

گفت: زنم دوقلو زاییده، یکی مرده و حالا پس از خاکسپاری طفل، بخاطر بی پولی روی رفتن به خانه را ندارم. با سماجت راضی‌اش کردم تا مرا بخانه‌اش ببرد.

اطاقی نمناک که زیلوی پاره و رختخوابی پاره‌تر و نور شمعی که پت پت می‌کرد، تزیینات خانه‌اش بود. زن بی‌حال بود و طفل‌بی‌گناه سینه خشک مادرش را می‌مکید. دلم آنقدر به درد آمد که وصف‌نشدنی بود. پول دادم و مرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب، تخم‌ مرغ، شیر، خرما و اقلام دیگر بخرد. طفل را تر و خشک و قنداق پاره را عوض کردم و تمام ۵۰۰۰ تومان (۱۰۰سال پیش) دستمزد آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم.

شبی دیگر که از کنسرت بخانه برمی‌گشتم تا درشکه چی لاله زار مرا بخانه ببرد. درشکه ‌چی مرا نشناخت و زبان شکوه از وضع ناگوارش کرد. گفت: فردا عروسی پسرم است، شرمنده رویش که نمی‌توانم جشن مفصلی برایش بگیرم.

فردایش با پرس و جوی فراوان بدون اینکه درشکه‌چی بویی ببرد، آدرس منزلش را یافتم و کلیه اقلام و امکانات را برایش فراهم و خانه‌اش را چراغانی کردم و در مجلس عروسی با افتخار خواندم‌، شوقی که آن لحظه درچهره مرد دیدم، بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم. انگار تمام فرشتگان و ارواح مقدس زیر گوشم زمزمه می‌کنند: قمر تو بهترین زن دنیایی.

ای بدخواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی، با هنر زیست. امروز که زیر خروارها خاک خفته‌ام، نه دلی را شکسته‌ام و نه کسی از من کینه به دل دارد. می‌دانم دلهای عاشقان هنرم در غمم شکسته. ما رفتیم اما شما که این هنر ملی و فاخر را به مادیات می‌فروشید و آلوده می‌کنید و نقطه روشنی در زندگی ندارید، گناهتان نابخشودنی است».[۸]

منابع