محمد مختاری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=محمد مختاری|تصویر=محمد مختاری ۱.jpg|توضیح تصو...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=محمد مختاری|تصویر=محمد مختاری ۱.jpg|توضیح تصویر=|نام اصلی=|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۱۸ شهریور ۱۳۶۸|محل تولد=تهران|والدین=|خواهر و برادران=|تاریخ مرگ=۲۵ بهمن ۱۳۸۹|محل مرگ=تهران|علت مرگ=قتل توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی|محل زندگی=تهران|مختصات محل زندگی=|مدفن=|در زمان حکومت=|اتفاقات مهم=|نام دیگر=|لقب=|بنیانگذار=|پیشه=دانشجو|سال‌های نویسندگی=|سبک نوشتاری=|کتاب‌ها=|مقاله‌ها=|نمایشنامه‌ها=|فیلم‌نامه‌ها=|دیوان اشعار=|تخلص=|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=|همسر=|شریک زندگی=|وب گاه=|فرزندان=|تحصیلات=|دانشگاه=|حوزه=|شاگرد=|استاد=|علت شهرت=|تأثیرگذاشته بر=مبارزان و قیام کنندگان ایران|تأثیرپذیرفته از=مبارزات اعتراضی مردم ایران|وبگاه=|imdb_id=|جوایز=|گفتاورد=|امضا=}}
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده|نام=محمد مختاری|تصویر=محمد مختاری ۱.jpg|توضیح تصویر=|نام اصلی=|زمینه فعالیت=|ملیت=ایرانی|تاریخ تولد=۱۸ شهریور ۱۳۶۸|محل تولد=تهران|والدین=|خواهر و برادران=|تاریخ مرگ=۲۵ بهمن ۱۳۸۹|محل مرگ=تهران|علت مرگ=قتل توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی|محل زندگی=تهران|مختصات محل زندگی=|مدفن=|در زمان حکومت=|اتفاقات مهم=|نام دیگر=|لقب=|بنیانگذار=|پیشه=دانشجو|سال‌های نویسندگی=|سبک نوشتاری=|کتاب‌ها=|مقاله‌ها=|نمایشنامه‌ها=|فیلم‌نامه‌ها=|دیوان اشعار=|تخلص=|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=|همسر=|شریک زندگی=|وب گاه=|فرزندان=|تحصیلات=|دانشگاه=|حوزه=|شاگرد=|استاد=|علت شهرت=|تأثیرگذاشته بر=مبارزان و قیام کنندگان ایران|تأثیرپذیرفته از=مبارزات اعتراضی مردم ایران|وبگاه=|imdb_id=|جوایز=|گفتاورد=|امضا=}}


'''محمد مختاری،''' (زاده‌ی  ۱۸ شهریور ۱۳۶۸ در شهر تهران، جان‌باخته ۲۵ بهمن ۱۳۸۹در تهران) یکی از شهدای اعتراضات مردمی روز ۲۵ بهمن ماه در تهران است. بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمد مختاری، فرزند اسماعیل و ۲۲ ساله، بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی مورد اصابت قرار گرفت.                 
'''محمد مختاری''' (زاده‌ی  ۱۸ شهریور ۱۳۶۸ در شهر تهران، جان‌باخته ۲۵ بهمن ۱۳۸۹در تهران) یکی از شهدای اعتراضات مردمی روز ۲۵ بهمن ماه در تهران است. بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمد مختاری، فرزند اسماعیل و ۲۲ ساله، بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی جان باخت.                 


وی در خیابان رودکی (پنجاه متر مانده به خیابان توحید) و به ضرب گلولهٔ مستقیم ماموران موتور سوار [[نیروی انتظامی جمهوری اسلامی|'''نیروی انتظامی''']] و به وسیلهٔ کلت کمری مجروح شد و حاضران در صحنه شدت جراحات وی را در حد مرگ نمی‌دانستند. ابتدا در اخبار منتشر شده بود که تیر به کتف محمد مختاری اصابت کرده بود اما پدرش اسماعیل مختاری در مصاحبه با روزآنلاین گفت: تیر به پیشانی محمد خورده و بیرون نیامده بود. یعنی توی سرش گیر کرده بود. دقیقا به پیشانی همان وسط خورده بود. بعد از شستن پیکر محمد، صورتش را باز کردیم و جای گلوله را بوسیدم. پیکر محمد مختاری در بهشت زهرا قطعه ۲۴۹ ردیف ۸۳ شماره ۶ به خاک سپرده شد.<ref>[https://www.balatarin.com/permlink/2019/3/2/5048843 سایت بالاترین]</ref>
وی در خیابان رودکی (پنجاه متر مانده به خیابان توحید) و به ضرب گلولهٔ مستقیم ماموران موتور سوار [[نیروی انتظامی جمهوری اسلامی|'''نیروی انتظامی''']] و به وسیلهٔ کلت کمری مجروح شد. ابتدا در اخبار منتشر شده بود که تیر به کتف محمد مختاری اصابت کرده بود اما پدرش اسماعیل مختاری در مصاحبه با روزآنلاین گفت: <blockquote>«تیر به پیشانی محمد خورده و بیرون نیامده بود، یعنی توی سرش گیر کرده بود. دقیقا به پیشانی همان وسط خورده بود. بعد از شستن پیکر محمد، صورتش را باز کردیم و جای گلوله را بوسیدم.»</blockquote>پیکر محمد مختاری در بهشت زهرا قطعه ۲۴۹ ردیف ۸۳ شماره ۶ به خاک سپرده شد.<ref>[https://www.balatarin.com/permlink/2019/3/2/5048843 سایت بالاترین]</ref>محمد مختاری ظهر روز شهادتش پیش از آنکه به راهپیمایی برود به شوخی به مادرش گفته بود: بیایید بنشینیم آخرین ناهار را هم دورهم بخوریم....
 
محمد ظهر روز شهادتش پیش از آنکه به راهپیمایی برود شوخی شوخی به مادرش گفته بود: بیایید بنشینیم آخرین ناهار را هم دورهم بخوریم....


== پیشینه زندگی محمد مختاری ==
== پیشینه زندگی محمد مختاری ==
محمد مختاری، فرزند اسماعیل، ۲۲ ساله، دانشجوی دانشگاه آزاد شاهرود، بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی به شهادت رسید. وی در خیابان رودکی (پنجاه متر مانده به خیابان توحید) و به ضرب گلوله‌ی مستقیم ماموران موتور‌سوار نیروی انتظامی و به وسیله‌ی کلت کمری شهید شد. خبرگزاری فارس در این زمینه نوشت که "عوامل فتنه‌گر و گروهک مزدور و تروریستی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) روز گذشته تنی چند از هموطنانمان را با تیر مستقیم مورد هدف قرار دادند که ۲ تن از این هموطنانمان به شهادت رسیده و باقی به شدت زخمی شدند."
محمد مختاری، فرزند اسماعیل، ۲۲ ساله، دانشجوی دانشگاه آزاد شاهرود، بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی به شهادت رسید. وی در خیابان رودکی (پنجاه متر مانده به خیابان توحید) و به ضرب گلوله‌ی مستقیم ماموران موتور‌سوار نیروی انتظامی و به وسیله‌ی کلت کمری شهید شد. خبرگزاری فارس برای سلب مسئولیت از نیروهای امنیتی رژیم ایران این قتل را به مجاهدین خلق نسبت داده و نوشت:<blockquote>«عوامل فتنه‌گر و گروهک مزدور و تروریستی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) روز گذشته تنی چند از هموطنانمان را با تیر مستقیم مورد هدف قرار دادند که ۲ تن از این هموطنانمان به شهادت رسیده و باقی به شدت زخمی شدند.»</blockquote>اسماعیل مختاری پدر محمد مختاری می‌گوید:<blockquote>«نزدیک‌های ساعت یک بعد از ظهر بود که شنیدم مردم راهپیمایی کردند و باز درگیری شده. من همانجا حس کردم، دل‌شوره گرفتم که محمد کجاست. سریع زنگ زدم خانه و گفتم محمد؟ گفتند از آن موقعی که رفت بیرون هنوز نیامده خونه. خب دل‌نگران بودم و قدم می‌زدم در آن شعبه، پیش خودم حس کردم ناراحتی‌ام بیشتر از این است که محمد آدمی نیست که جلو نرود، محمد می‌رود جلو.»<ref name=":0">[https://www.radiofarda.com/a/f7-victimes-of-88-mohammad-mokhtari/24898082.html سایت رادیو فردا]</ref></blockquote>مجید مختاری برادر محمد مختاری از چگونگی اطلاعش از شهادت محمد می‌گوید:[[پرونده:مختاری۳.JPG|بندانگشتی|'''محمد مختاری''']]<blockquote>«از سر کلاس آمدم بیرون که یکی دو تا از دوستانم را دیدم تعجب کردم که به دیدنم آمدند چون دپارتمان آنها با دپارتمان من فرق می‌کرد. گفتم شما اینجا چکار می‌کنید گفتند همینجوری آمدیم سر بزنیم. همینطور پیاده داشتیم می‌رفتیم که من شروع کردم اس ام اس و ویس‌میل‌ها را چک کردن. اس ام اس دوم یا سوم بود که از طریق فیس‌بوک به موبایلم آمده بود. یکی بود ناآشنا بود که شاید از طریق دوستانِ دوستانِ محمد شاید پیام داده بود. اس ام اس زده بود که آیا محمد مختاری که شهید شده برادر تو است... یکهو ایستادم. قدم‌هایم سنگین شده بود. اصلاً نمی‌توانستم راه بروم. دیگر دوستانم مرا کشاندند و کشاندند، فشارم افتاده بود پایین، بعد برگشتم توی آپارتمانم دیدم دایی من پشت سرم است، دایی‌ام را که دیدم فهمیدم اصلاً چی شده... بعد هیچی دیگه...»<ref name=":0" /></blockquote>چند نفر از نیروهای امنیتی شبانه به خانه محمد مختاری می‌روند. اسماعیل مختاری، پدر محمد، بعدها در مصاحبه‌ای که با او انجام شد شرح می‌دهد که آنها آن شب از خانواده‌اش چه می‌خواستند:<blockquote>«با ناراحتی توی خانه نشسته بودیم. ساعت دو بعد از نصف شب دیدم زنگ می‌زنند. رفتم پایین در دیدم سه نفر هستند. تسلیت به ما گفتند و بعد به ما گفتند اگر ممکن است یک قطعه عکس از محمد به ما بدهید تا ما او را بسیجی معرفی کنیم، گفتم بنده نمی‌خواهم او را جزو بسیج معرفی کنید. گفتند به نفع شماست می‌توانید از امتیازاتش استفاده کنید. گفتند حالا شما با خانواده مشورت کنید، ما نیم ساعت روی نیمکتِ میدان منتظر شما می‌نشینیم. من آمدم بالا صحبت کردم هیچ کدام قبول نکردند. آمدم پایین دیدم آنها خودشان آمدند جلو. گفتند چی شد، گفتم نه، خانواده‌ام قبول نمی‌کنند. گفتم حالا اگر قبول نکنم چه می‌شود. گفتند فردا برای تحویل جنازه دچار مشکل می‌شوید. خیلی اصرار کردند ما زیر بار نرفتیم. دیگه اینها رفتند و صبح دوباره برگشتند اما صبح دیگر صحبتی در رابطه با اینکه عکس محمد را بدهید نکردند. من فکر می‌کنم شب اینها رفتند تحقیقاتی کردند وارد فیس‌بوک محمد شدند و دیدند اگر این کار را بکنند جواب فیس‌بوک را چه می‌توانند بدهند. چون محمد در فیس‌بوکش نوشته بود خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته در ذلت زیستن خسته شدم، چندین جمله دیگر هم نوشته بود. من فکر می‌کنم این جمله‌هایی که نوشته بود را دیدند و دیگر اصرار نکردند.»<ref name=":0" /></blockquote>
 
اسماعیل مختاری پدر محمد که کارمند بانک است چنین می‌گوید:<blockquote>«نزدیک‌های ساعت یک بعد از ظهر بود که شنیدم مردم راهپیمایی کردند و باز درگیری شده. من همانجا حس کردم، دلشوره گرفتم که محمد کجاست. سریع زنگ زدم خانه و گفتم محمد؟ گفتند از آن موقعی که رفت بیرون هنوز نیامده خونه. خب دل‌نگران بودم و قدم می‌زدم در آن شعبه، پیش خودم حس کردم ناراحتی‌ام بیشتر از این است که محمد آدمی نیست که جلو نرود، محمد می‌رود جلو.»<ref name=":0">[https://www.radiofarda.com/a/f7-victimes-of-88-mohammad-mokhtari/24898082.html سایت رادیو فردا]</ref></blockquote>مجید مختاری برادر محمد مختاری از چگونگی اطلاعش از شهادت محمد می‌گوید:[[پرونده:مختاری۳.JPG|بندانگشتی|'''محمد مختاری''']]<blockquote>«از سر کلاس آمدم بیرون که یکی دو تا از دوستانم را دیدم تعجب کردم که به دیدنم آمدند چون دپارتمان آنها با دپارتمان من فرق می‌کرد. گفتم شما اینجا چکار می‌کنید گفتند همینجوری آمدیم سر بزنیم. همینطور پیاده داشتیم می‌رفتیم که من شروع کردم اس ام اس و ویس‌میل‌ها را چک کردن. اس ام اس دوم یا سوم بود که از طریق فیس‌بوک به موبایلم آمده بود. یکی بود ناآشنا بود که شاید از طریق دوستانِ دوستانِ محمد شاید پیام داده بود. اس ام اس زده بود که آیا محمد مختاری که شهید شده برادر تو است... یکهو ایستادم. قدم‌هایم سنگین شده بود. اصلاً نمی‌توانستم راه بروم. دیگر دوستانم مرا کشاندند و کشاندند، فشارم افتاده بود پایین، بعد برگشتم توی آپارتمانم دیدم دایی من پشت سرم است، دایی‌ام را که دیدم فهمیدم اصلاً چی شده... بعد هیچی دیگه...»<ref name=":0" /></blockquote>چند نفر از نیروهای امنیتی شبانه به خانه محمد مختاری می‌روند. اسماعیل مختاری، پدر محمد، بعدها در مصاحبه‌ای که با او انجام شد شرح می‌دهد که آنها آن شب از خانواده‌اش چه می‌خواستند:<blockquote>«با ناراحتی توی خانه نشسته بودیم. ساعت دو بعد از نصف شب دیدم زنگ می‌زنند. رفتم پایین در دیدم سه نفر هستند. تسلیت به ما گفتند و بعد به ما گفتند اگر ممکن است یک قطعه عکس از محمد به ما بدهید تا ما او را بسیجی معرفی کنیم، گفتم بنده نمی‌خواهم او را جزو بسیج معرفی کنید. گفتند به نفع شماست می‌توانید از امتیازاتش استفاده کنید. گفتند حالا شما با خانواده مشورت کنید، ما نیم ساعت روی نیمکتِ میدان منتظر شما می‌نشینیم. من آمدم بالا صحبت کردم هیچ کدام قبول نکردند. آمدم پایین دیدم آنها خودشان آمدند جلو. گفتند چی شد، گفتم نه، خانواده‌ام قبول نمی‌کنند. گفتم حالا اگر قبول نکنم چه می‌شود. گفتند فردا برای تحویل جنازه دچار مشکل می‌شوید. خیلی اصرار کردند ما زیر بار نرفتیم. دیگه اینها رفتند و صبح دوباره برگشتند اما صبح دیگر صحبتی در رابطه با اینکه عکس محمد را بدهید نکردند. من فکر می‌کنم شب اینها رفتند تحقیقاتی کردند وارد فیس‌بوک محمد شدند و دیدند اگر این کار را بکنند جواب فیس‌بوک را چه می‌توانند بدهند. چون محمد در فیس‌بوکش نوشته بود خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته در ذلت زیستن خسته شدم، چندین جمله دیگر هم نوشته بود. من فکر می‌کنم این جمله‌هایی که نوشته بود را دیدند و دیگر اصرار نکردند.»<ref name=":0" /></blockquote>


صبح روز ۲۷ بهمن نهادهای امنیتی پیکر محمد را به خانه‌اش آوردند. پدر و مادر محمد مختاری از در خانه‌شان که بیرون آمدند، می‌بینند زنان چادری و سیاهپوشی که هم شعار می‌دهند و هم گریه می‌کنند. پدر و مادر محمد، زنی را که در حلقه دیگر زنان بیش از همه گریه می‌کند را نمی‌شناسند.[[پرونده:مختاری.JPG|بندانگشتی|'''محمد مختاری در تنگه‌واشی'''
صبح روز ۲۷ بهمن نهادهای امنیتی پیکر محمد را به خانه‌اش آوردند. پدر و مادر محمد مختاری از در خانه‌شان که بیرون آمدند، می‌بینند زنان چادری و سیاهپوشی که هم شعار می‌دهند و هم گریه می‌کنند. پدر و مادر محمد، زنی را که در حلقه دیگر زنان بیش از همه گریه می‌کند را نمی‌شناسند.[[پرونده:مختاری.JPG|بندانگشتی|'''محمد مختاری در تنگه‌واشی'''
خط ۳۲: خط ۲۸:
* دیکتاتورها، چه شتری و چه موتوری، رفتنی هستند.
* دیکتاتورها، چه شتری و چه موتوری، رفتنی هستند.
*بعد از تونس و [[انقلاب مصر ۲۰۱۱|'''مصر''']] نوبت [[سید علی خامنه ای|'''دیکتاتور ایران''']] است که برود.
*بعد از تونس و [[انقلاب مصر ۲۰۱۱|'''مصر''']] نوبت [[سید علی خامنه ای|'''دیکتاتور ایران''']] است که برود.
*
*
*


== منابع ==
== منابع ==
<references /><references />
<references /><references />

نسخهٔ ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۲

محمد مختاری
محمد مختاری ۱.jpg
زادروز ۱۸ شهریور ۱۳۶۸
تهران
مرگ ۲۵ بهمن ۱۳۸۹
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران
علت مرگ قتل توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی
پیشه دانشجو
اثرگذاشته بر مبارزان و قیام کنندگان ایران
اثرپذیرفته از مبارزات اعتراضی مردم ایران

محمد مختاری (زاده‌ی ۱۸ شهریور ۱۳۶۸ در شهر تهران، جان‌باخته ۲۵ بهمن ۱۳۸۹در تهران) یکی از شهدای اعتراضات مردمی روز ۲۵ بهمن ماه در تهران است. بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمد مختاری، فرزند اسماعیل و ۲۲ ساله، بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی جان باخت.

وی در خیابان رودکی (پنجاه متر مانده به خیابان توحید) و به ضرب گلولهٔ مستقیم ماموران موتور سوار نیروی انتظامی و به وسیلهٔ کلت کمری مجروح شد. ابتدا در اخبار منتشر شده بود که تیر به کتف محمد مختاری اصابت کرده بود اما پدرش اسماعیل مختاری در مصاحبه با روزآنلاین گفت:

«تیر به پیشانی محمد خورده و بیرون نیامده بود، یعنی توی سرش گیر کرده بود. دقیقا به پیشانی همان وسط خورده بود. بعد از شستن پیکر محمد، صورتش را باز کردیم و جای گلوله را بوسیدم.»

پیکر محمد مختاری در بهشت زهرا قطعه ۲۴۹ ردیف ۸۳ شماره ۶ به خاک سپرده شد.[۱]محمد مختاری ظهر روز شهادتش پیش از آنکه به راهپیمایی برود به شوخی به مادرش گفته بود: بیایید بنشینیم آخرین ناهار را هم دورهم بخوریم....

پیشینه زندگی محمد مختاری

محمد مختاری، فرزند اسماعیل، ۲۲ ساله، دانشجوی دانشگاه آزاد شاهرود، بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی به شهادت رسید. وی در خیابان رودکی (پنجاه متر مانده به خیابان توحید) و به ضرب گلوله‌ی مستقیم ماموران موتور‌سوار نیروی انتظامی و به وسیله‌ی کلت کمری شهید شد. خبرگزاری فارس برای سلب مسئولیت از نیروهای امنیتی رژیم ایران این قتل را به مجاهدین خلق نسبت داده و نوشت:

«عوامل فتنه‌گر و گروهک مزدور و تروریستی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) روز گذشته تنی چند از هموطنانمان را با تیر مستقیم مورد هدف قرار دادند که ۲ تن از این هموطنانمان به شهادت رسیده و باقی به شدت زخمی شدند.»

اسماعیل مختاری پدر محمد مختاری می‌گوید:

«نزدیک‌های ساعت یک بعد از ظهر بود که شنیدم مردم راهپیمایی کردند و باز درگیری شده. من همانجا حس کردم، دل‌شوره گرفتم که محمد کجاست. سریع زنگ زدم خانه و گفتم محمد؟ گفتند از آن موقعی که رفت بیرون هنوز نیامده خونه. خب دل‌نگران بودم و قدم می‌زدم در آن شعبه، پیش خودم حس کردم ناراحتی‌ام بیشتر از این است که محمد آدمی نیست که جلو نرود، محمد می‌رود جلو.»[۲]

مجید مختاری برادر محمد مختاری از چگونگی اطلاعش از شهادت محمد می‌گوید:

محمد مختاری

«از سر کلاس آمدم بیرون که یکی دو تا از دوستانم را دیدم تعجب کردم که به دیدنم آمدند چون دپارتمان آنها با دپارتمان من فرق می‌کرد. گفتم شما اینجا چکار می‌کنید گفتند همینجوری آمدیم سر بزنیم. همینطور پیاده داشتیم می‌رفتیم که من شروع کردم اس ام اس و ویس‌میل‌ها را چک کردن. اس ام اس دوم یا سوم بود که از طریق فیس‌بوک به موبایلم آمده بود. یکی بود ناآشنا بود که شاید از طریق دوستانِ دوستانِ محمد شاید پیام داده بود. اس ام اس زده بود که آیا محمد مختاری که شهید شده برادر تو است... یکهو ایستادم. قدم‌هایم سنگین شده بود. اصلاً نمی‌توانستم راه بروم. دیگر دوستانم مرا کشاندند و کشاندند، فشارم افتاده بود پایین، بعد برگشتم توی آپارتمانم دیدم دایی من پشت سرم است، دایی‌ام را که دیدم فهمیدم اصلاً چی شده... بعد هیچی دیگه...»[۲]

چند نفر از نیروهای امنیتی شبانه به خانه محمد مختاری می‌روند. اسماعیل مختاری، پدر محمد، بعدها در مصاحبه‌ای که با او انجام شد شرح می‌دهد که آنها آن شب از خانواده‌اش چه می‌خواستند:

«با ناراحتی توی خانه نشسته بودیم. ساعت دو بعد از نصف شب دیدم زنگ می‌زنند. رفتم پایین در دیدم سه نفر هستند. تسلیت به ما گفتند و بعد به ما گفتند اگر ممکن است یک قطعه عکس از محمد به ما بدهید تا ما او را بسیجی معرفی کنیم، گفتم بنده نمی‌خواهم او را جزو بسیج معرفی کنید. گفتند به نفع شماست می‌توانید از امتیازاتش استفاده کنید. گفتند حالا شما با خانواده مشورت کنید، ما نیم ساعت روی نیمکتِ میدان منتظر شما می‌نشینیم. من آمدم بالا صحبت کردم هیچ کدام قبول نکردند. آمدم پایین دیدم آنها خودشان آمدند جلو. گفتند چی شد، گفتم نه، خانواده‌ام قبول نمی‌کنند. گفتم حالا اگر قبول نکنم چه می‌شود. گفتند فردا برای تحویل جنازه دچار مشکل می‌شوید. خیلی اصرار کردند ما زیر بار نرفتیم. دیگه اینها رفتند و صبح دوباره برگشتند اما صبح دیگر صحبتی در رابطه با اینکه عکس محمد را بدهید نکردند. من فکر می‌کنم شب اینها رفتند تحقیقاتی کردند وارد فیس‌بوک محمد شدند و دیدند اگر این کار را بکنند جواب فیس‌بوک را چه می‌توانند بدهند. چون محمد در فیس‌بوکش نوشته بود خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته در ذلت زیستن خسته شدم، چندین جمله دیگر هم نوشته بود. من فکر می‌کنم این جمله‌هایی که نوشته بود را دیدند و دیگر اصرار نکردند.»[۲]

صبح روز ۲۷ بهمن نهادهای امنیتی پیکر محمد را به خانه‌اش آوردند. پدر و مادر محمد مختاری از در خانه‌شان که بیرون آمدند، می‌بینند زنان چادری و سیاهپوشی که هم شعار می‌دهند و هم گریه می‌کنند. پدر و مادر محمد، زنی را که در حلقه دیگر زنان بیش از همه گریه می‌کند را نمی‌شناسند.

محمد مختاری در تنگه‌واشی

دقایقی دیگر تلویزیون رسمی ایران و خبرگزاری‌های نزدیک به حکومت ایران، عکس‌ها و صحنه‌هایی از مراسم تشییع پیکر محمد مختاری را منتشر می‌کنند. این رسانه‌ها اعلام می‌کنند که پیکر محمد مختاری در دستان جمعی از «مردم انقلابی ایران» تشییع شده است.

مجید مختاری برادر محمد که دور از خانواده‌اش در خارج ایران زندگی می‌کند، چشم از کامپیوتر بر نمی‌دارد. او هم چهره کسانی که زیر تابوت محمد را گرفته‌اند، نمی‌شناسد.

مجید مختاری برادر محمد مختاری:

«سریع تابوت را بر می‌دارند و دور و بر تابوت می‌ایستند و پرچم جمهوری اسلامی را می‌اندازند روی تابوت. این کارها واقعاً چندش‌آور است. یعنی این دروغ، دروغ‌های احمدی‌نژاد نیست. دروغ این است که شما قاتل را می‌دانید چه کسی است ولی دارید دروغ می‌گویید، یعنی جلوی چشم مردم. یعنی این کارهایی که اینها می‌کنند، اینکه نمی‌شود اینها در روز روشن بردارند یک آدم بی‌گناه را بکشند. نه، او آزادی می‌خواست. او خسته شده بود از این مملکت.»[۲]

سال بعد، مقامات امنیتی که پیشتر محمد مختاری را «شهید» معرفی کرده بودند، این بار هیچ برنامه‌ای برای برگزاری سالگرد او ندارند. اما پدر محمد را خواسته‌اند و به او می‌گویند حق برگزاری مراسم سالگرد را ندارید. پدرش می‌گوید محمد عاشق زندگی بود:

محمد مختاری در ییلاق تنگه واشی

«در یک جایی من رفتم به من جواب دادند که جنگ است، در جنگ هم که نان و حلوا خیرات نمی‌کنند، گفتم اگر جنگ بوده چرا زودتر نگفتید، بچه من دست خالی رفته آنجا به هر حال ما هم که تابع آنهاییم، نمی‌دانیم چیکار باید بکنیم همینجور ماندم که سالگرد را چه کنم.»[۲]

اسماعیل مختاری، پدر محمد مختاری جوان ۲۲ ساله‌ای که در روز ۲۵ بهمن ماه ۱۳۸۹ بر اثر اصابت گلوله در تهران کشته شد، در مصاحبه با کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفت که شکایت و دادخواهی خانواده او به سرانجامی نرسیده و برای این پرونده «قرار منع تعقیب» صادر شده است. آقای مختاری به کمپین گفت: «از ما خواستند دیه بگیریم اما نپذیرفتیم» چون «تنها خواسته ما معرفی قاتل محمد است.»

پدر محمد مختاری به کمپین گفت: «پرونده در دادسرای اوین بود اما پی‎گیری ما به نتیجه نرسید. منع تعقیب اعلام کردند. دو بار شکایت کردیم و باز منع تعقیب زدند. گفتند قاتل پیدا نشد و وظیفه جمهوری اسلامی است که دیه بدهد. گفتم ما اگر دیه می خواستیم همان روز اول می‌گرفتیم همان یکی دو روز اول که از بنیاد شهید آمدند خانه ما و گفتند پرونده بسازیم و شهید اعلام کنیم و دیه بدهیم. ما قبول نکردیم حالا هم تنها خواسته ما معرفی قاتل محمد است و دیه نمی‌خواهیم اما پرونده را بسته‌‎اند و دست ما کوتاه است.»

اسماعیل مختاری در ششمین سالگرد کشته شدن فرزند جوانش به کمپین گفت که خانواده محمد مختاری مراسمی برای سالگرد نداشتند. او گفت: «هرسال به پلیس امنیت احضار می‌کردند و امسال تصمیم گرفتیم هیچ مراسمی نگیریم. نمی‌خواستیم یک عده مردم بیایند و دچار مشکل شوند. امسال خودمان خانوادگی سر مزار محمد رفتیم و برنامه دیگری نداشتیم. اعلام هم نکردیم چه زمانی سر مزار می‌رویم چون اگر مردم می‌دانستند می‌‎آمدند و همزمان نیروهای امنیتی آنجا مشکل ایجاد می‌کردند.»

پدر محمد مختاری بارها به دلیل مصاحبه و اطلاع‌رسانی درباره فرزندش و همچنین در آستانه سالروز تولد و سالگرد شهادت او به پلیس امنیت تهران احضار شده و تحت فشار قرار گرفته‌است.[۳]

محمد گفته بود که می‌آید برای ایران و دعوت کرده بود از همه دوستانش که آنها هم بیایند، و سر قرارش هم ماند. برای ایران آمد و برای ایران ماندگار شد.

دلنوشته‌های محمد مختاری

برخی از نوشته‌های محمد مختاری که در صفحه‌ی فیس‌بوکش منتشر شد.

  • خدايا ايستاده مردن را نصيبم كن كه از نشسته زيستن در ذلت خسته‌ام!
  • دیکتاتورها، چه شتری و چه موتوری، رفتنی هستند.
  • بعد از تونس و مصر نوبت دیکتاتور ایران است که برود.

منابع