منوچهر هزارخانی

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
منوچهر هزارخانی
دکتر منوچهر هزارخانی.jpg
نام اصلی منوچهر هزارخانی
زمینهٔ کاری پزشکی-استاد دانشگاه-نویسندگی-ترجمه
زادروز ۱۳۱۳
تهران
ملیت ایرانی
محل زندگی تهران-پاریس
رویدادهای مهم کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب ۱۳۵۷ ایران
شریک(های)
زندگی
شهرآشوب
مدرک تحصیلی پزشک
دانشگاه دانشگاه مونپليه و پاريس در فرانسه
دلیل سرشناسی ترجمه‌ها

منوچهر هزارخانی، (زاده‌ی ۱۳۱۳ در تهران - درگذشته ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ پاریس) یکی از نویسندگان و منتقدان ادبی به نام ایران است. وی در دهه‌ی ۳۰ به واسطه‌ی نوشتن و ترجمه کتاب‌هایی چون معیارهای انتقاد ادبی، جهان‌بینی ماهی‌سیاه کوچولو و پیدایش روشنفکران شهرت پیدا کرد. دکتر منوچهر هزارخانی پس از انقلاب ضدسلطنتی در زمره‌ی مخالفان خمینی بود و به شورای ملی مقاومت ایران پیوست. او در سال‌های زندگی‌ در تبعید همواره از حامیان سازمان مجاهدین خلق ایران بود و آثار و کتاب‌های بسیاری نیز در این رابطه نوشت. دکتر منوچهر هزارخانی، بامداد جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ بر اثر حاد شدن بیماری ریوی در بیمارستانی در حومهٔ پاریس درگذشت.

تولد و دوران کودکی

منوچهر هزارخانی سال ۱۳۱۳ در محله قدیمی سنگلج تهران و در خانواده‌­ای مردسالار چشم به جهان گشود. پدرش فردی نظامی و مادرش زنی سنتی با سوادی مختصر اما بسیار با‌هوش، تیزبین و با کلامی چنان طنز­آمیز بود که شوخ‌طبعی و طنز هزارخانی را نیز شاید بتوان به مادر نسبت داد.

تحصیلات در ایران

پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.
پیام دکتر هزارخانی برای کانون های شورشی.

هزارخانی دوره ابتدایی را در دبستان نظامی و متوسطه را در دبیرستان فیروزبهرام به پایان رساند و با شرکت در کنکور دانشگاه تهران، برای تحصیل در رشته‌ی دندان‌پزشکی پذیرفته‌شد اما پدر، بی‌هیچ علاقه به دندان‌پزشکی، تحصیل این رشته را برای فرزند مناسب ندانسته و در پاسخ به هزارخانی که از او در باره طول سنوات تحصیل در رشته دندانپزشکی سئوال کرده بود، به شوخی و جدی می­‌گوید: «آدم که بیشتر از ۳۲ دندان ندارد، آن وقت حیف نیست که پنج سال از عمر فقط صرف این تعداد دندان شود!! من دلم می­‌خواهد رشته پزشکی بخوانی و می­‌فرستمت خارج تا همین رشته را تحصیل کنی» و منوچهر سال ۱۳۳۱ برای تحصیل رشته پزشکی عازم فرانسه شد. با آن که به علت آشنایی تازه با مسایل سیاسی زمان دکتر محمد مصدق و انگیزه شرکت در فعالیت‌ها و تظاهرات آن دوران، رغبت چندانی هم  به خروج از کشور نداشت.

دکتر هزارخانی طی مصاحبه‌­ای در این باره می­‌گوید:

« ... دکتر مصدق نخست‌وزیر بود ما هم طرفدار دولت ملی بودیم یعنی بالقوه اعضای جنبش اپوزیسیون مخالف دولت بودیم... فضای بعد از جنگ هم بود. خوبی‌های فضای صلح­‌آمیز بعد از جنگ را داشت بدی‌های خودش را هم داشت. عده‌ای روزنامه‌­نگار هم بودند که آدم‌های سیاسی را تعبیر می­‌کردند و همان موقع هم عد­ه‌­ای این فضا را دموکراسی کاذب می­‌گفتند چون مثلاً انتخابات بود، مجلس هم بود اما سانسور که رسم دیکتاتورها­ست هم بود. گاهی روزنامه‌­ای را توقیف می­‌کردند که بعد با نام دیگری دوباره منتشر می­‌شد. من هم جزو دانش‌­آموزان طرفدار مصدق بودم و ما به ­عنوان شاگردان مدرسه تظاهرات و اعتصاب می­‌کردیم برای مصدق. احزاب هم بودند حزب توده هم بود که سیاست‌هایش در راستای اتحاد جماهیر شوروی بود ـ که دیگر وجود ندارد ـ  و این جوّ بطور کلی از سال ۲۱ ـ ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد که نقطه پایان آن بود به همین ترتیب جریان داشت.»

تحصیلات در فرانسه

دانشگاه مونپلیه از بهترین دانشگاه‌های فرانسه است و اکثر دانشجویان ایرانی نیز آن زمان این دانشگاه را برای تحصیل انتخاب می­‌کردند. هزارخانی، ضمن تحصیل پزشکی در دانشگاه، به ­تدریج در فعالیت انجمن‌های دانشجویی فرانسوی، اتحادیه­‌ها و در جلسات و کنگره‌های آنان نیز شرکت و با نحوه‌ی فعالیت و تشکیلات آنها که به طور عمده با افکار و تمایلات چپ بودند، از نزدیک آشنا شد. اوج این آشنایی به دوران جنگ الجزایر و فعالیت‌های گسترده و فراگیر آن دوران علیه این جنگ برمی­‌گردد که اغلب توسط دانشجویان چپ ترتیب داده‌می‌شد.

سخنرانی منوچهر هراز خانی در اورسورواز فرانسه
سخنرانی منوچهر هزارخانی در اورسورواز فرانسه

هزارخانی می‌گوید:

«فعالیت‌های دانشجویی خارج از کشور که به‌دنبال اتفاقات سیاسی ایران نضج می­‌گرفت، فضای مساعدی برای مبارزین و تشکیل دسته‌جات، سازمان‌ها و فعالیت سیاسی آنان فراهم می­‌کرد و انجمن‌های ایرانی در آلمان هم هسته‌ی اولیه کنفدراسیون را به­ وجود آوردند.»                    

رشد و بلوغ این هسته، مرهون کوشش بنیان‌گذاران آن از جمله دکتر هزارخانی­ است که در جلسه‌ی اولیه‌ی بنیانگذاری کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان شرکت کرد و به اتفاق سایر پایه‌گذاران، کنفدراسیون را تشکیل و به آن شکل می‌دهند. دکتر هزارخانی تشکیل و تحلیل کنفدراسیون را چنین تعریف می­‌کند:

«...کنفدراسیون مثل موجود زنده‌­ای به­ تدریج تکامل یافت تا کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در اروپا در سال‌های ۱۹۶۱ ـ ۱۹۶۰ به وجود آمد. یک سال بعد هم دانشجویان آمریکا  و سپس دانشجویان دانشگاه تهران به این کنفدراسیون پیوستند که مانند اتحادیه‌های خارج از کشور شد و وقایع سیاسی آن زمان ایران بر آن سایه‌افکند، اما با وجود گستردگی و فعالیت‌های بسیار آن، عقبه‌ی مطلوبی نداشت و تکه پاره شد. هر گرایش تکه­‌ای از این مال سیاسی را سهم خود دانست و آن را اشغال کرد و فعالیت خاص خود را پیش‌گرفت و جنبش دانشجویی عملاً تبدیل به یک سازمان مخالف دولت ایران شد.»

هزارخانی پس از پایان دوره‌ی پزشکی و نوشتن تز دکترا برای ادامه تحصیل در رشته آسیب‌شناسی که دانشگاه مونپلیه فاقد آن بود به پاریس آمد و در همین شهر با «شهرآشوب» آشنا شده و در یکی از مساجد پاریس ـ به خواست پدر همسر ـ با وی ازدواج کرد. ثمره‌‌ی این ازدواج دو پسر به نام‌های شاهین و افشین هستند.[۱]

بازگشت به ایران

سال ۱۳۴۶ دکتر منوچهر هزارخانی به ایران بازگشت و به منظور داشتن شغلی، تدریس رشته آسیب شناسی در دانشکده پزشکی تبریز را پذیرفت. در پایان سال تحصیلی به خدمت نظام رفت اما پس از بازگشت از خدمت، دانشگاه از پذیرش و تدریس مجدد او به‌ علت پی بردن به فعالیت سیاسی­‌اش سر باز زد.

در پی آشنایی با صمد بهرنگی و علیرضا نابدل هزارخانی در تبریز ماندگار شد و مدتی نیز بدون استخدام رسمی درهمین شهر به کار پرداخت. دوستان صمد بهرنگی که در تکاپوی انتشار مجله­‌ای بودند از هزارخانی خواستند تا مقاله­‌ای برای انتشار در مجله بنویسد. نقدی بر جهان‌بینی ماهی‌سیاه کوچولو حاصل دوستی هزارخانی با صمد بهرنگی و همفکرانش است که در سال ۱۳۴۷ در مجله آرش منتشر شد.[۱][۱]

دستگیری توسط ساواک

هزارخانی در بازگشت به تهران، دستگیر و زندانی شد. شبکه­‌ا‌ی از فعالان سیاسی را ظاهراً ساواک کشف و تک تک اعضای آن را بازداشت کرده‌بود که هزارخانی هیچ‌گونه شناخت قبلی و نزدیک با هیچ­ یک از آنان نداشت اما در زندان با تک تک آنان آشنا شد.

منوچهر هزارخانی چند صباحی نیز در وزارت بهداری مشغول کار شد و در کمیسیون ملی یونسکو او را به قول خودش به «خرد‌ه‌کاری» می‌گمارند که  از این کار نیز محروم و اخراج

می‌­شود. پرویز ثابتی مقام امنیتی معروف که از قضا هم‌کلاس هزارخانی هم بود او را احضار و از او می‌خواهد یا کاملا در راستای دستگاه باشد یا برود.

دکتر هزارخانی طی مدت اشتغال در بیمارستان بوعلی تهران، آزمایشگاه آسیب‌شناسی را در این بیمارستان راه‌­اندازی می­‌کند.[۱][۱]

منوچهر هزارخانی علاوه بر رشته پزشکی که تخصص اوست، طی سالیان متمادی دستی توانا نیز در ترجمه آثار گوناگون از فرانسه به فارسی داشت. از جمله کتب بسیار، آثاری از امه سزر شاعر فرانسوی زبان اهل دومینیکن را نیز ترجمه کرد. او در این‌باره می­‌گوید:

«امه سزر پایه‌­گزار سبکی در زبان فرانسه است و کلمه ( سیاهپوست اساسی ) را هم آّندره برسون پیشوای سوررئالیست‌های زمان خودش، پس از دیدار با او گفت.»

دکتر منوچهر هزارخانی در پاسخ به سئوالی درباره‌ی ترجمه شعر و نثر و این که بین پزشکی و ادبیات چگونه پیوند برقرارکردید، می‌گوید:

«... شعر قابل ترجمه نیست چون با عمیق­‌ترین احساسات آدمی سر و کار دارد و عمیق­‌ترین احساسات آدمی یک چیز عجیب غریبی‌ ا­ست، پیش پا‌افتاده و معمولی نیست. علم با فهم آدم سرو کار دارد و یک چیز معمولی ­‌است، اما احساس و عاطفه چیز دیگریست... و ادبیات به طور کلی چون با عاطفه و احساس سر و کار دارد ترجمه و برگرداندن آن مشکل است و بار فرهنگی را افزایش می‌دهد... من می‌­توانستم به جای پزشک مثلا نانوا باشم یا روزنامه­‌ فروش... اما ادبیات بیشتر از پزشکی مورد علاقه‌­ام بود. روزگار این­‌جور پیش آورد. سیاست هم همین‌جور بود، آدم می­‌افتد توش. البته اگر از اول اختیار کامل و تصمیم داشتم می­‌رفتم دنبال ریاضیات، حتی الان هم مطالبی را می­‌خوانم که شاید با منطق خشک سر و کار دارد، این منطق وزنه متقابل احساس و عاطفه است که طرف مقابل در ادبیات است و معمولا آدم یکی را از دست می­‌دهد اما من به هر دو علاقه دارم. خصلتا این‌طور هستم.  البته لابد آدم خمیره‌­اش را هم دارد. دلم می­‌خواست نویسنده شوم مثلا رمان بنویسم اما استعدادش را نداشتم و نتوانستم انجام‌دهم.»

مجموعه‌ی آثار دکتر هزارخانی اعم از گفتار، نوشته­ و ترجمه­‌ها با بیان و کلام شیوا و ترجمه دقیق و به‌جا، بر دامنه‌ی محدود فرهنگ و ادبیات سیاسی ایران و غنای آنها بسیار افزوده و تأثیر گذاشته‌است؛ ایوان ایلیچ و آموزش فارغ از مدرسه،  تشنگی و گرسنگی اثر اوژن یونسکو (نیمی ترجمه جلال آل احمد و نیمه‌ی دیگر ترجمه هزارخانی)، در دادگاه تاریخ اثر مددوف و آثاری از امه سزر، ژاک فوره، ایزاک دویچر، ماکسیم رودنسون و آنتونیو گرامشی از جمله این آثارند. آتش زیر خاکستر سوزان، ناشی از شرایط سیاسی ایران در سال ۱۳۵۶ که به­‌تدریج گر گرفته و مشتعل می­‌شد،  ایجاد تشکلی جدید و منسجم از آزادیخواهان را ضروری ساخته و روند گسترش آن با توجه به شرایط و وقایع آن زمان ایران و مجموع پیامدهای آن نیز منجر به شعرخوانی شب‌های گوته گردید. دکتر هزارخانی نیز به‌عنوان یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران، در یکی از این شب‌ها به ایراد خطابه­‌ای در رد سانسور و نهادهای اجرایی آن پرداخته و از «ولتر» نقل می­‌کند که:

«من با عقیده‌ی تو مخالفم اما تا جان دارم می‌­کوشم تا تو حق داشته باشی عقیده‌ات را بیان کنی»

پیوستن به شورای ملی مقاومت

با عزل بنی‌صدر و شرایط رو به وخامت کشور، دکتر هزارخانی نیز مانند بسیاری از روشنفکران و هنرمندان مخالف رژیم ارتجاعی، هر جا که می‌رفت دیگر مانند پیشتر مورد استقبال و خوشآمد­گویی قرار نمی‌گرفت. دسته‌جات وابسته به جمهوری اسلامی تقریبا همه جا را اشغال کرده‌­اند و هزارخانی چندین بار ناچار به تعویض جا گشت تا سرانجام با پیشنهاد مجاهدین برای خروج از ایران به یکی از پایگاه‌های آنان منتقل و به فرانسه رفت.

منوچهر هزار خانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو
منوچهر هزارخانی با غلامحسین ساعدی و احمد شاملو

دکتر هزارخانی خاطره‌ی خود از انتقال به فرانسه را چنین نقل می‌کند:

«سال ۱۳۶۰ یک روز صبح زود به خانه‌ای که مریم (خانم مریم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران) آنجا بود رفتم. مجاهدین دیگری از جمله جابرزاده (مجاهد فقید محمدعلی جابرزاده) و تشید و همسر کاک صالح (مجاهد فقید ابراهیم ذاکری) هم بودند و از آّنجا عازم تبریز شدیم که وقتی رسیدیم جاده را بسته بودند چون امام جمعه را زده‌بودند. بعد از تبریز به مرز ترکیه رفتیم و به کمک کردها و عسگر نامی از راهنمایان کرد به محل کردنشینان منتقل و سپس به استانبول و از آنجا به فرانسه رسیدیم.»

سال ۱۳۶۰ دکتر هزارخانی با سمت نماینده شورا در ایتالیا، مدتی در این کشور به سر می­‌برد. او در این­‌باره می­‌گوید:

«در ایتالیا گفتم من می­‌خواهم در خانه‌ی مجاهدین زندگی کنم و همین هم شد. در پایگاه­‌شان دفتری برایم در نظر گرفتند و همانجا مشغول کار شدم.»

در بازگشت دوباره به فرانسه مسئولیت انتشار مجله‌ی شورا به او واگذار شد.

دکتر منوچهر هزارخانی طی سالیان زندگی در تبعید ناگزیر، علاوه برداشتن مسئولیت کمیسیون فرهنگ و هنر شورا هم‌چنان با تلاشی پی‌گیر برای اعتلا و ارتقای سطح  فرهنگ در مسیر مبارزه‌ برای آزادی و عدالت می‌نویسد. انبوه مقالات، سخنرانی‌ها و آثاری چون شتاب زمان اثر گرتموت روزا، فصل بحران اثر میشل سر و بیشماران اثر مایکل هارت و آنتونیو نگری که از فرانسه به فارسی ترجمه کرده از جمله آثار ارزشمند­ فرهنگی­‌ هستند که هم‌چنان ادامه دارد. 

درگدشت دکتر منوچهر هزارخانی

دکتر منوچهر هزارخانی، بامداد جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ بر اثر حاد شدن بیماری ریوی در بیمارستانی در حومهٔ پاریس درگذشت.

انعکاسات درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی

مسعود رجوی

بیانیه آقای مسعود رجوی پس از درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی

مسعود رجوی - وداع با منوچهر هزارخانی در نیمهٔ شعبان، بین‌الملل زحمتکشان و آزادی

...وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ: سوگند به قلم و آنچه نویسندگان مقاومت و آزادی می‌نویسند

همچون ”نی“ از ”جدایی‌ها“ و سفر یاران و این ‌بار به‌خصوص منوچهر هزارخانی شکوه و ”شکایت“ دارم. لابد بقیهٔ همرزمان و هم‌سنگرانش در خانواده مقاومت هم در همین وضع و حال هستند. اما ما عهد بسته‌ایم که جنگ تا آخرین فشنگ و آخرین نفس...

خبر جاودانگی و رستگاری او را که شنیدم بی‌اختیار به یاد ۳تن افتادم. یکی پدر طالقانی که پشت و پناه مجاهدین بود، دیگری شکرالله پاک‌نژاد، تنها مارکسیست هم‌بندم در اوین در سال ۵۴ که پابه‌پای مجاهدین با اپورتونیست‌های چپ‌نما که در یک مقطع سازمان ما را متلاشی کردند، شجاعانه مرزبندی می‌کرد و سومی برادر بزرگ‌ترم کاظم که باعث شد به‌رغم حکم اعدام در هر دو دادگاه نظامی شاه، اضافه زنده بمانم...

هزارخانی شیفتهٔ جنگ و مقاومت و کانون‌های شورش و شورشگری بود. از چریک‌های فدایی تا مجاهدین و از شیلی و آفریقا و فلسطین تا آمریکای لاتین...

در آبان ۶۴ وقتی «تجربه دردناک مبارزه مسالمت‌آمیز» را نوشت، نسخه‌ای از فهرست جدید اسامی شهیدان انقلاب نوین ایران را برایش ظهرنویسی کردم و فرستادم.

در شب ۲۸مرداد ۶۸ که ماهنامهٔ شورا را فرستاده بود بی‌مبالغه برایش نوشتم که «وجدان تابناک فرهنگ و ادب ایران، استاد نویسندگان در تاریک‌ترین و دردناک‌ترین ایام تاریخ ایران» است. به راستی هم‌چنان‌که در پیام تسلیت مریم آمده: «منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه» است.

وظیفهٔ خود می‌دانم آخرین نوشته و دست‌خط او خطاب به مریم و درباره مریم را که همراه با یک نسخه از آخرین کتابی که ترجمه کرده به دبیر ارشد شورا خواهر مجاهد مهناز سلیمیان داده تا به مریم برساند و در دبیرخانه شورا موجود است، به اطلاع هموطنان و دوستاندارنش برسانم:

«سلام - یقین دارم که نسخهٔ اول این کتاب تاکنون به دست رئیس‌جمهور‌منتخب شورای ملی مقاومت رسیده‌است. این نسخهٔ دوم را برای رهبر جنبش بزرگ دادخواهی تقدیم می‌کنم. با آرزوی موفقیت شما در جمیع جهات - منوچهر هزارخانی»

درود - درود!

مسعود رجوی - ۲۷ اسفند ۱۴۰۰[۲]

مریم رجوی

پیام تسلیت خانم مریم رجوی به مناسبت درگذشت دکتر منوچهر هزارخانی

به‌‌ منوچهر هزارخانی مظهر شرافت نویسندگی و روشنفکری ایران در مبارزه با شیخ و شاه، هزار درود

مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شورای ملی مقاومت ایران، نویسنده و استاد و مبارز کبیر، دکتر منوچهر هزارخانی گل سرسبد روشنفکران و متفکران تاریخ معاصر ایران، یار غمخوار ۴۰ساله مسعود رجوی پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰شروع مقاومت انقلابی، و پس از ۳۰تیر ۱۳۶۰تأسیس شورای ملی مقاومت ایران از میان ما رفت و به جاودان پر کشید. او خالق و مبدع بسا اندیشه‌ها و واژه‌ها و نوشته‌ها در دفاع از مقاومت و نبرد است و کلمات زنده و جنگاور او و ایمانش به حقانیت و اصل مبارزه و مقاومت تمام عیار هم‌چنان در شورای ملی مقاومت و در صفوف مقاومت ایران باقی و شعله‌ور است. او کماکان برای برپایی جامعه‌یی عاری از استبداد و بهره‌کشی می‌رزمد.

فقدان او را به ‌فرزندان و یارانش، به‌ جامعه روشنفکران و نویسندگان ایران، به‌‌ همرزمان او در شورای ملی مقاومت و به‌ویژه به مسعود رجوی تسلیت می‌گویم.

مریم رجوی[۳]

مراسم تشییع دکتر منوچهر هزارخانی

در روز ۸ فروردبن ماه ۱۴۰۱ مراسم خاکسپاری نویسنده نامدار ایران دکتر منوچهر هزارخانی، با شرکت طیف گسترده‌ای از ایرانیان آزادیخواه و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در اورسوراواز پاریس برگزار شد.

بخشی از سخنان سخنرانان این مراسم به شرح زیر می‌باشد:

مریم رجوی:

دوستان عزیز، اعضای محترم شورای ملی مقاومت، خواهران و برادران!

از حضور همه شما در مراسم وداع و گرامی‌داشت دکتر هزارخانی تشکر می‌کنم. از شما و همه دوستانی که در این چند روز برای من پیام تسلیت فرستادید، قدردانی می‌کنم. شما از نزدیک به‌جای همه ما نایب‌الزیاره بودید.

در این ایام شاهد بودیم که هموطنان‌مان در داخل و خارج کشور و اشرف‌نشان‌ها و هواداران مقاومت، نسبت به ‌او و جایگاه‌ و خدمات‌اش چه‌قدر حق‌‌‌شناسی و تقدیر کردند.

دکتر هزارخانی از کسانی است که نه فقط حیات‌شان بلکه پرکشیدن و درگذشت‌شان هم اثرها و انگیزه‌های بسیاری در مقاومت و مبارزه علیه دشمن مردم ایران ایجاد می‌کند.

او در چهل سال گذشته بی‌وقفه بر امر سرنگونی رژیم متمرکز بود و با قلم برا و قدرتمندش، هم تمهیدات رژیم برای حفظ نظام، و هم عمال فکری و عقیدتی آن را هدف قرار داد. به ‌نوشته‌ها و کتاب‌ها و مصاحبه‌های او در این چهار دهه نگاه کنید که چطور بی‌وقفه سیاست و فرهنگ و شرع و قانون و شیوه حکمرانی خمینی و خامنه‌ای را زیر ضرب می‌برد یا با طنز نغز خاص خودش، به‌ باد تمسخر می‌گرفت. ارتجاع و ابتذال و ریاکاری استبداد دینی را به‌ رسوایی کشید. میانه‌بازان و سردمدار آن‌ها رفسنجانی را مفتضح کرد. آخوند خاتمی را «خردجال» نامید که «آهنگ‌های نشاط‌آور ”جامعه مدنی“، ”گفتگوی تمدن‌ها“ و ”توسعه سیاسی“ را برای مشتری جمع‌کردن پخش می‌کند» و فریاد می‌کشید «ننگ بر صدر تا ذیل سیرک ۲خرداد!». «مزدوران رژیم یا خدمتگزاران بی‌جیره و مواجبش» را که به قول او با «دلسوزی شیادانه برای مردم بی‌گناه» با تحریم‌ها مخالفت می‌کنند، به‌باد حمله گرفت.

بهزاد نظیری:

این آخرین وداع با دکتر هزارخانی آغاز تعهدی جدید در وفاداری و همدردی با مقاومت و رهبری آنست، هم‌چنانکه رسم و منش او بود. و باور به بهار آزادی مردم ایران، همان‌طور که عزم او تا آخرین نفس گرمش بود. او در زمانه‌ی مماشات و بی‌هزینگی‌ها، در دوستی با مجاهدین خلق و تعهدش به مبارزه و مقاومت برای آزادی، در عمل مبلغ صادقی برای جهان‌بینی ماهی سیاه کوچولو شد و با خنجرِ قلم کیسه‌ی دروغ و فریب و دجالیت آخوندهای آدمخوار را درید و به دریا پیوست.

مهدی ابریشمچی:

هزارخانی به نمونه جاودان فدا در راه آزادی و الگوی ماندگار برای هنرمند و روشنفکر متعهد و مسئول تبدیل شد. او هرگز نخواهد مرد. بلکه در قلبهای ما، در بین مردمش، در تاریخ و فرهنگ و هنر ایران جاری و خروشان است.

زینت میرهاشمی:

کار هزارخانی تنها تفسیر کردن نبود بلکه تا آخرین لحظه به آرمانهایش وفادار ماند و برای تغییر مبارزه کرد. او نویسنده‌ای توانا روشنفکری متعهد و مبارز و شورشگری علیه بی‌عدالتی بود و آنقدر نوشته و عمل انقلابی از خود باقی گذاشته‌است که بی‌تردید او زنده خواهد‌ماند. زینت میرهاشمی: مزدوران ولایت فقیه دکتر هزارخانی را حتی بعد از درگذشتش مورد تهاجم قرار دادند. آنها می‌خواستند او در قالب کتابها و نوشته‌هایش زندانی باشد. هر چقدر رژیم بیشتر علیه او بنویسد ارزش انتخاب هزارخانی در مبارزه را بیشتر مهر می‌کند.

دکتر عبدالعلی معصومی:

هزارخانی همیشه خندان و در عین درد و بیماری پر انرژی و پرتوان بود. او نویسنده و ویراستاری دقیق، موشکاف، ریزبین، منصف و در ورای طاقت یک انسان سخت‌کوش و سرشار از عشق به حرمت کلمه بود.

گیسو شاکری:

...بله سرزمین من به تو وفا می‌کنه. با این عزیزانی که اینجا هستند کانونهای شورشی و ما یاد تو رو زنده نگاه خواهیم‌داشت همونجور که زندگی کردی نوشتی و زندگی کردی. ما هم راهت رو ادامه میدیم. همهٔ ماهیهای سیاه کوچولو دریای آزاد رو پیدا می‌کنند. درود بر منوچهر هزارخانی

شاهین هزارخانی:

پدرم به کانونهای شورشی عشق می‌ورزید و دیدن کارهای آنها در سیما کار هر روزه او بود. تپش قلبش با مقاومت بالا و پایین می‌شد، عواطف سرشاری نسبت به شهدا داشت، هر وقت به قرارگاههای مقاومت می‌رفت در بازگشت تا مدتی حال و هوای دیگری داشت.[۴]

منابع