موسی خیابانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تغییرات املایی و انشایی)
(لینک منبع دادم)
خط ۶۴: خط ۶۴:
موسی خیابانی تحت مسئولیت علی میهندوست از اعضای مرکزیت سازمان به سرعت رشد کرد و به یکی از اعضای مهم و قابل اتکای [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] تبدیل شد.  
موسی خیابانی تحت مسئولیت علی میهندوست از اعضای مرکزیت سازمان به سرعت رشد کرد و به یکی از اعضای مهم و قابل اتکای [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] تبدیل شد.  


موسی خیابانی برای آموزش‌های نظامی به اردوگاه‌های نظامی الفتح در فلسطین و سوریه رفت. در مرداد ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و در شهریور سال ۱۳۵۰ با دستگیری‌های گسترده، موسی هم دستگیرشد. بعد از محاکمه به اعدام محکوم شد، دادگاه دوم هم حکم اعدام موسی خیابانی را تأیید کرد، اما فشارهای بین‌المللی و سازمان‌های حقوق بشری به رژیم شاه بعد از اعدام بنیان‌گذاران، شاه را مجبور ساخت که از اعدام موسی و برخی دیگر از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] چشم‌پوشی کند و او به حبس ابد محکوم شد. در زندان هم یک عنصر بسیار فعال در ایجاد و تقویت تشکیلات مجاهدین بود.
موسی خیابانی برای آموزش‌های نظامی به اردوگاه‌های نظامی الفتح در فلسطین و سوریه رفت. در مرداد ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و در شهریور سال ۱۳۵۰ با دستگیری‌های گسترده، موسی هم دستگیرشد. بعد از محاکمه به اعدام محکوم شد، دادگاه دوم هم حکم اعدام موسی خیابانی را تأیید کرد، اما فشارهای بین‌المللی و سازمان‌های حقوق بشری به رژیم شاه بعد از اعدام بنیان‌گذاران، شاه را مجبور ساخت که از اعدام موسی و برخی دیگر از اعضای [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین]] چشم‌پوشی کند و او به حبس ابد محکوم شد. در زندان هم یک عنصر بسیار فعال در ایجاد و تقویت تشکیلات مجاهدین بود. مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی تبریز در ۲۰اسفند سال ۱۳۵۸ اینگونه موسی خیابانی را به مردم تبریز معرفی کرد؛ <ref>[https://www.iran-pedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C_%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C?veaction=edit سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی تبریز در ۲۰ اسفند سال ۱۳۵۸ - یوتوب]</ref>


بعد از کودتای اپورتونیستی علیه [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] در سال ۱۳۵۴، و متلاشی کردن [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]]، موسی خیابانی در کنار [[مسعود رجوی]] نقش بسیار ارزنده‌ای ایفا کرد تا [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] از نابودی صد در صد نجات بپدا کند.
بعد از کودتای اپورتونیستی علیه [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]] در سال ۱۳۵۴، و متلاشی کردن [[سازمان مجاهدین خلق ایران|سازمان مجاهدین خلق]]، موسی خیابانی در کنار [[مسعود رجوی]] نقش بسیار ارزنده‌ای ایفا کرد تا [[سازمان مجاهدین خلق ایران]] از نابودی صد در صد نجات بپدا کند.

نسخهٔ ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۲۸

موسی خیابانی
موسی - خیابانی.jpg
موسی خیابانی
زادروز۱۳۲۶
تبریز
درگذشت۱۹ بهمن ۱۳۶۰(۳۴ سالگی)
تهران- زعفرانیه
آرامگاهگل‌زار خاوران
ملیتایرانی
تابعیتایرانی
تحصیلاتدانشجوی فیزیک
از دانشگاهدانشگاه تهران
سال‌های فعالیتاز سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۶۰
شناخته‌شده برایمردم ایران
نقش‌های برجستهاز رهبران مجاهدین- کاندیدای مجاهدین برای مجلس شورای ملی از تبریز
تأثیرپذیرفتگاناعضاء وهواداران مجاهدین
حزب سیاسیمجاهدین
دیناسلام-شیعه
همسرآذر رضایی

موسی خیابانی با نام کامل موسی نصیراوغلی خیابانی در سال ۱۳۲۶ در تبریز و در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. پدرش در بازار تبریز مغازه‌دار بود. تحصیلاتش را تا سطح دیپلم در دبیرستان فردوسی تبریز گذراند و در رشته‌ی فیزیک دانشکده‌ی علوم دانشگاه تهران قبول شد.

بعد از ورود به دانشگاه با مجاهدین آشنا شد و در اواخر سال ۱۳۴۵ به عضویت مجاهدین درآمد. آموزش‌های سازمان را زیر نظر بنیانگذار سازمان مجاهدین، محمد حنیف‌نژاد گذراند.

در سال ۱۳۴۹ در مرکزیت یکی از شاخه‌های سازمان مجاهدین خلق ایران قرار گرفت. همان سال برای آموزش‌های چریکی به فلسطین و اردوگاه‌های نظامی الفتح رفت، و در مرداد۱۳۵۰ به ایران بازگشت.

به دنبال حمله‌ی گسترده‌ی ساواک به مراکز و خانه‌های سازمان مجاهدین در شهریورماه ۱۳۵۰ موسی خیابانی هم دستگیر شد؛ موسی ماه‌ها زیر شکنجه بود؛ شدت شکنجه‌ها به قدری بود که او مدتی در بیمارستان بستری بود.

موسی خیابانی در اردیبهشت ۱۳۵۱ توسط دادگاه نظامی حکومت محمدرضا پهلوی به اعدام محکوم گردید؛ این حکم در دادگاه دوم موسی خیابانی هم تأیید شد، اما پس اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین، رژیم محمدرضا شاه بشدت تحت فشارهای بین‌المللی و اعتراض‌های گسترده قرار گرفت، بخصوص فعالیت‌های دکتر کاظم رجوی برادر بزرگتر مسعود رجوی که یک حقوقدان برجسته بود و در آن زمان در سوییس مستقر بود؛ باعث شد که شاه از اعدام موسی خیابانی و چندتن دیگر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران صرفنظر کند.

به همین خاطر موسی خیابانی به حبس ابد محکوم و به زندان قصر تهران منتقل شد.

موسی خیابانی طی ۷سالی که در زندان بود، فعالیت‌های بسیار فشرده‌ای در زندان داشت، و نقش مؤثری در رشد تشکیلات سازمان مجاهدین خلق ایران داشت.

موسی خیابانی جزو آخرین دسته از زندانیان سیاسی بود که به همراه مسعود رجوی در ۳۰دی ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. بخصوص زمانی که وارد تبریز شد مردم تبریز با استقبال بسیار گسترده از او به مثابه‌ی یک قهرمان استقبال کردند.

بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی موسی خیابانی بعنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق ایران، نقش اساسی در مبارزات سیاسی آن زمان داشت.

بعد از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ که سازمان مجاهدین خلق ایران وارد مبارزه‌ی قهرآمیز با دولت ایران شد، موسی خیابانی فرماندهی بسیاری از عملیات‌های نظامی را به عهده داشت، پس از عزیمت مسعود رجوی و رفتن او به پاریس، موسی خیابانی فرمانده‌ی عملیاتهای نظامی مجاهدین شد و بعنوان جانشین مسعود رجوی در داخل کشور فعالیت می‌کرد.

موسی خیابانی روز ۱۹بهمن ۱۳۶۰ طی یک درگیری سنگین به همراه ۱۸ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران از جمله اشرف رجوی (ربیعی) همسر مسعود رجوی، جان باختند؛ مجاهدین از این واقعه به نام «عاشورای مجاهدین» یاد می‌کنند و موسی را سردار شهید خلق لقب داده‌اند. رژیم ایران حتی محل دفن این جان‌باختگان را اعلام نکرد؛ اما براساس برخی گمانه‌زنی‌ها محل دفن موسی خیابانی و اشرف رجوی در گلزار خاوران تهران است.

زندگی‌نامه‌ی موسی خیابانی

تصویری از دوران جوانی موسی خیابانی
تصویری از دوران جوانی موسی خیابانی

موسی خیابانی در سال ۱۳۲۶ در تبریز بدنیا آمد؛ پدرش در بازار تبریر مغازه داشت و خانواده‌ی آنها یک خانواده‌ی مذهبی بود. دبیرستان منصور تبریز جایی بود که موسی در آن دیپلم گرفت. موسی خیابانی در رشته‌ی فیزیک دانشگاه تهران پذیرفته شد؛ در اواخر سال ۱۳۴۵ به عضویت سازمان مجاهدین خلق در آمد و تحت آموزش‌های مستقیم محمد حنیف‌نژاد بنیانگذار سازمان مجاهدین قرار گرفت.

موسی خیابانی تحت مسئولیت علی میهندوست از اعضای مرکزیت سازمان به سرعت رشد کرد و به یکی از اعضای مهم و قابل اتکای سازمان مجاهدین تبدیل شد.

موسی خیابانی برای آموزش‌های نظامی به اردوگاه‌های نظامی الفتح در فلسطین و سوریه رفت. در مرداد ۱۳۵۰ به ایران بازگشت و در شهریور سال ۱۳۵۰ با دستگیری‌های گسترده، موسی هم دستگیرشد. بعد از محاکمه به اعدام محکوم شد، دادگاه دوم هم حکم اعدام موسی خیابانی را تأیید کرد، اما فشارهای بین‌المللی و سازمان‌های حقوق بشری به رژیم شاه بعد از اعدام بنیان‌گذاران، شاه را مجبور ساخت که از اعدام موسی و برخی دیگر از اعضای سازمان مجاهدین چشم‌پوشی کند و او به حبس ابد محکوم شد. در زندان هم یک عنصر بسیار فعال در ایجاد و تقویت تشکیلات مجاهدین بود. مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی تبریز در ۲۰اسفند سال ۱۳۵۸ اینگونه موسی خیابانی را به مردم تبریز معرفی کرد؛ [۱]

بعد از کودتای اپورتونیستی علیه سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴، و متلاشی کردن سازمان مجاهدین خلق، موسی خیابانی در کنار مسعود رجوی نقش بسیار ارزنده‌ای ایفا کرد تا سازمان مجاهدین خلق ایران از نابودی صد در صد نجات بپدا کند.

موسی خیابانی کسی بود که درباره شخصیت و منش رفتاریش می‌گویند، طوری بود که در زندان، افراد طرفدار خمینی از او حساب می‌بردند، و بازجوها و شکنجه گران ساواک شاه نیز در حالی که شکنجه اش می‌کردند اما او را «آقا موسی» خطاب می‌کردند. موسی خیابانی بعد از آزادی از زندان هنگامی که به همراه مسعود رجوی به دیدار آیت الله طالقانی رفت، طالقانی، درباره شان گفت: «بازجوها از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم موسی خیابانی وحشت داشتند».[۲]

موسی خیابانی در ۳۰ دی‌ماه ۱۳۵۷ به همراه آخرین دسته از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد.

روز ۳۰ دی‌ماه ۵۷، ۱۶۲ زندانی سیاسی از زندان قصر آزاد شدند. مسعود رجوی و موسی خیابانی (پس از ۷سال اسارت در زندانهای شاه) جزء آزادشدگان بودند. هزاران نفر دربرابر درب زندان از زندانیان آزادشده استقبال پرشوری به عمل آوردند.[۳]

موسی خیابانی در قیام بهمن ۵۷ در تبریز شرکت کرد و در تسخیر پادگان‌های نظامی نقش مهمی داشت.

بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ و دوران مبارزات مسالمت‌آمیز سیاسی، موسی نقش بسیار مهمی در پیشبردن خط سیاسی مجاهدین داشت. سخنرانی‌های موسی در آن دوران مورد توجه جوانان و اقشار آگاه قرار می‌گرفت.

بعد ۳۰ خرداد که سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام مبارزه‌ی قهرآمیز با حکومت خمینی کرد، موسی فرماندهی بسیاری از عملیات‌های مجاهدین را به عهده داشت.

سرانجام موسی خیابانی در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ در یک درگیری سنگین در زعفرانیه‌ی تهران به شهادت رسید.

موسی خیابانی؛ عزیمت به فلسطین

در سال ۱۳۴۹همزمان با ورود سازمان مجاهدین خلق به مرحله‌ی تدارک عمل و ایجاد آمادگی‌های نظامی در اعضاء، موسی خیابانی هم برای آموزش‌های چریکی راهی فلسطین شد؛ اما پس از خروج مخفیانه از ایران در دوبی مورد سؤظن پلیس قرار گرفت و به همراه ۵ تن دیگر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران دستگیر شد.

بعد از این آنها نزدیک به ۳ ماه در بازداشت پلیس دوبی بودند؛ پلیس دوبی تصمیم گرفت که آنها را با یک هواپیمای تحویل مقامات ساواک بدهد؛ سازمان مجاهدین از این تصمیم آگاه می‌شود، یک واحد از اعضای مجاهدین که تحت فرماندهی رسول مشکین‌فام بودند، تصمیم می‌گیرند که مسیر هواپیما را تغییر بدهند؛ آنها در این عملیات موفق می‌شوند هواپیما را در بغداد به زمین بنشانند.

در آبان‌ماه ۱۳۴۹ هواپیمای حامل موسی خیابانی و تعدادی دیگر از اعضای مجاهدین، در بغداد فرود می‌آید، پس از پیاده‌شدن از هواپیما مقامات وقت عراقی در فرودگاه این افراد را دستگیر و به زندان می‌برند. موسی و ۸ تن دیگر از همقطارانش، دوماه نیز در زندان بغداد بازداشت و زیر شکنجه بودند، اما اسرار سازمان مجاهدین را حفظ کردند؛ تا این که سرانجام پس از روشن شدن موضوع، همه‌ی این افراد توسط دفتر الفتح از بغداد به فلسطین اعزام می شوند.

موسی ۳ ماه و نیم در اردوگاه‌های سازمان الفتح در لبنان و سوریه آموزش دید و در مرداد ‍۱۳۵۰ مخفیانه به ایران بازگشت، و بطور فعال تجربیات خارج از ایران جمع‌بندی و تجاربی را برای سازمان استخراج کرد که همواره مورد استفاده‌ی اعضای آن زمان قرار می‌گرفت، همچنین موسی از فرماندهان نظامی سازمان قبل از ضربه‌ی شهریور به شمار می‌رفت.[۴]

موسی خیابانی در زندان‌های شاه

موسی خیابانی به دنبال حملات وسیع و یورش گسترده‌ی ساواک به سازمان مجاهدین خلق ایران در شهریورماه ۱۳۵۰ به همراه ۳۳ تن دیگر از اعضای مجاهدین بازداشت شد. بعد از بازداشت ماه‌ها زیر شکنجه بود؛ شکنجه‌ها به حدی سخت بود که در دوره‌ی بازجویی موسی خیابانی در بیمارستان بستری شد، در اردیبهشت ۱۳۵۱ دادگاه نظامی او را به اعدام محکوم کرد، این حکم را دادگاه دوم هم تأیید کرد.

بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران فشار سازمان‌های بین‌المللی بر روی رژیم شاه زیاد شد، بطوری که شاه از اعدام موسی خیابانی و چند تن دیگر از اعضای مجاهدین چشم پوشی کرد در نتیجه موسی خیابانی به حبس ابد محکوم شد و به زندان قصر انتقال یافت.

وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران در خصوص فعالیت‌های او در زندان می‌نویسد:

«او در کنار برادر مجاهد مسعود رجوی و شهید کاظم ذوالانوار، سازماندهی و رهبری مجاهدین را در زندانهای شاه برعهده داشت. او نقش بسیار مهمی در مبارزات داخل زندان و حفظ روحیه‌ی عمومی مقاومت داشت. از همین نظر، همواره مورد فشار و شکنجه پلیس و حساسیت فوق‌العاده ساواک قرار داشت. موسی طی ۷سال فعالیت پی گیر در این سالها، نقش به‌سزایی در تثبیت و رشد تشکیلات و ارتقاء کادرهای مجاهد در داخل زندان ایفاء کرد».[۵]

در سال ‍۱۳۵۴ سازمان مجاهدین خلق ایران توسط گروهی که اپورتونیست‌های چپ‌نما خوانده می‌شوند، متلاشی شد و ضربه‌ی کمرشکنی دریافت کرد. موسی خیابانی نقش مهمی در بازسازی سازمان مجاهدین خلق ایران در کنار مسعود رجوی داشت. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران تلاش‌های موسی خیابانی را این طور عنوان می‌کند:

«بخصوص پس از ضربه اپورتونیست‌های چپ‌نما در سال ۱۳۵۴ که موجودیت سازمان از جوانب متعدد در معرض هجوم‌های نفی کننده قرار داشت، موسی قاطعانه بر خطوط بنیانگذاران سازمان ایستاد و از موضع انقلابی و یکتاپرستانه یک مجاهد اصیل، در سه جبهه علیه رژیم (شاه) و مرتجعین راست و اپورتونیست‌های چپ‌نما مبارزه کرد. او در کنار برادر مجاهد «مسعود رجوی» این مبارزه را در آن سال‌های سخت رهبری می‌کرد. موسی سهم مهمی در احیاء و بازسازی ارزش‌های مجاهدین و ارتقاء دستاوردهای ایدئولوژیک –تشکیلاتی داشت».[۴]

تسخیر پادگان‌ها در جریان انقلاب

موسی خیابانی- ۲۲ بهمن ۱۳۵۷- تبریز
موسی خیابانی- ۲۲ بهمن ۱۳۵۷- تبریز

موسی خیابانی جزو آخرین دسته از زندانیان سیاسی در تاریه ۳۰ دی‌ماه ۱۳۵۷ از زندان‌های شاه آزاد شد، موسی خیابانی در قیام بهمن‌ماه ۱۳۵۷ در تبریز فعالانه شرکت کرد و تعدادی از پادگان‌های نظامی را تسخیر کرد؛ این موضوع از این زاویه مهم بود که تعدادی از نظامیان، تحت پوشش اعلام وفاداری به رژیم شاه، دست به سرکوب تظاهرکنندگان می‌زدند، اما با تسخیر پادگان‌هایشان امکان سرکوب از آنها گرفته می‌شد.

موسی خیابانی پس از انقلاب

موسی خیابانی
موسی خیابانی از رهبران سازمان مجاهدین خلق ایران

پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ سازمان مجاهدین خلق ایران وارد مرحله‌ی جدیدی از فعالیت‌های سیاسی خودش شد؛ این فعالیت‌ها در چارچوب مبارزات سیاسی مسالمت‌آمیز بود، سازمان مجاهدین خلق برای شناساندن اهدافش به جامعه‌ی ایران دست به فعالیت‌های گسترده زد؛ در این راستا موسی خیابانی در مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران، در پیشبرد خط و خطوط سازمان مجاهدین نقش بسیار مهمی بازی می کرد.

وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران در این خصوص می‌نویسد:

«موسی در این دوران درخشان، اصالت و عظمت ِنقش یک عنصر موحد ِمجاهد را در رأس فرماندهی انقلاب و سازمان ِرهبری کننده‌ی آن به بهترین وجه اثبات کرد».[۴]

سخنرانی‌های موسی خیابانی همواره الهام‌بخش نسل جوان بود. اعتقاد موسی به مبارزه و خط و مشی سازمان را می‌توان در جملاتی که برای مسعود رجوی نوشته‌است دید؛ موسی خیابانی در خصوص ۳۰ خرداد و واردشدن سازمان مجاهدین به مرحله‌ی مبارزه‌ی قهرآمیز نوشته است:

«ما تا آخر در این راه خواهیم جنگید، اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم».[۶]

سخنرانی‌های موسی خیابانی

در دوران مبارزات سیاسی سازمان مجاهدین خلق سخنرانی‌های موسی خیابانی بسیار مورد استقبال اقشار مختلف بخصوص نسل جوان قرار می‌گرفت.

  • بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در منزل پدری ناصر صادق ۳۰ فروردین ۱۳۵۹
موسی خیابانی سخنرانی در منزل پدری ناصر صادق
موسی خیابانی سخنرانی در منزل پدری ناصر صادق

موسی خیابانی در یک سخنرانی در منزل پدر ناصر صادق برای حضار می‌گوید:

موسی خیابانی در حال سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران
موسی خیابانی در حال سخنرانی در مسجد دانشگاه تهران

«... بهرحال روزها و سال‌ها گذشت، شهدایی تقدیم کردیم، این لازمه یک انقلاب و یک حرکت انقلابی است، نثار شهیدان، نثار خون، تقدیم کاروانی از شکنجه شده و زندانیان، لازمه حرکت انقلابی بود، ما به یک مقطع دیگری رسیدیم در حرکت خودمون، به مقطعی که قرین است با شهادت برادران شهیدمون کاظم و مصطفی، سال‌ها ما با این برادران در زندانها بودیم، ادامه فعالیت و مبارزه شون رو در زندانها نظاره میکردیم، کاظم را می دیدیم که چگونه از صبح تا شام در اون شرایطی جهنمی زندان که سرهنگ زمانی برقرار کرده بود، در سوراخهای بندهای زندان قصر به وظایف انقلابی خود عمل میکنه، بچه ها رو سازمان می داد، اونها را آموزش میده، سعی میکنه روحیه انقلابی اونها تقویت بشه، مرتبا سعی میکرد از بیرون خبر داشته باشه، به بیرون خبر بده، کاظم رو میدونیم چرا کشتند، بعدا معلوم شد که کاظم آدرس اون ساواکی که کشته شد نیک تر بود ظاهرا اون رو به بیرون رد کرد، آدرس سرهنگ زمانی رو سرهنگ ژیان پناه رو به بیرون رد کرده بود، بعدا معلوم شد که کاظم دهها نفر از بچه ها رو که در زندان بودند و آزاد شده بودند با سازمان بیرون ربط داده بینشون ارتباط برقرار کرده، از صبح تا شام کاظم را میدیدیم، مصطفی را هم می دیدیم، رسیدیم به یک مقطعی دیگر همزمان با شهادت همین برادران، یکبار دیگه ما ضربه خوردیم، این دفعه ضربه‌ای سخت تر از قبل، این دفعه ضربه ای که تمام موجودیت مون رو زیر علامت سؤال و مورد ابهام و تردید قرار داد، این دفعه ضربه ای از درون، خوب میدونید ضربه اپورتونیستها، شرایطی این دفعه واقعا سخت تر بود، در سال ۵۰ ما فقط از طرف رژیم و ساواک تهدید می شدیم، زیر فشار رژیم بودیم، و در خارج از آن مورد احترام، عزیز، هر کسی که خوب سعی می کرد هر چی از دستش بر میآد کمکی به ما بکنه، دستی ولو از دور به حرکت ما داشته باشه، اما این زمان در سال ۵۴ شرایط دیگر فرق می کرد، ما این دفعه از طرف علاوه بر رژیم جریان‌های دیگری نیز، زیر سخت ترین فشارها قرار گرفتیم، زیاد وارد تشریح نمی شوم، منظورم رو میدونید توی کتابها خوندید، هنوز هم ما به مقدار زیادی توان آن روزها را می پردازیم، تاوان اون مقاومتها رو می پردازیم که در آن روز کردیم به ما گفتند توبه کنید شما منحرفید، ما گفتیم نه، مگر نمی بینید که عده ای درونتون مارکسیست شدند، خوب شده باشند، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست، منحرفین آدمها در دودمان انبیا و اوصیا بودند، موسی چهل روز قوم خودش رو ترک کرد، چهل روز فقط بعد از اون همه زحمت که کشید تا اینها را آگاه کند تا اینها را نجات بدهد، وقتی از میقات برگشت دید همه قوم گوساله پرست شده اند، داستانش رو میدونید، اشاره شد به آیه ای، هر جریان حقی ممکنه با عناصر باطل گهگاه آمیخته بشه، مثل جریان آبی که کفی بر لب میآره، هیچ حرکت انقلابی نبوده که با این مسایل روبرو نباشه، این دلیل بر عدم حقانیت ما نیست ما راهمان درست بوده حق بوده، و ما می‌دونیم و مطمئنیم و معتقدیم که این کف باطل هر چه زودتر به کناری خواهد رفت، اونروزها واقعا این ادعا خیلی ادعای بزرگی بود و اثبات اونهم خیلی مشکل بود، چون بر عکس تمام واقعیات موجود بود، ما همه چیزمون رو از دست داده بودیم، ما از هر طرف زیر فشار بودیم، تازه کاظم و مصطفی رو کشته بودند، ما دائم زیر شکنجه ساواک بودیم در زندان اوین، از چپ و راست این آقایون تازه مارکسیست شده که خدا میدونه هیچ خدایی را بنده نبودند، و اون آقایون دیگر هم همین طور میگفتند توبه کنید، آخر برای چی توبه کنیم، کدوم کار غلط، کدوم حرکت غلط رو کردیم، در هر صورت اون روزها هم گذشت، ما روزها با خودمون می‌گفتیم خوب اگر ما حقیقتی و حقانیتی در کارمان بوده باشه، اگر ما حرکتمون بر حق بوده باشه، مسلما ما از بین نخواهیم رفت نمی‌دونستیم هم چطور واقعا نمی‌دونستیم، ولی می‌دونستیم که از بین نخواهیم رفت و می‌دونستیم که این مدعی‌ها اونها از بین خواهند رفت…»

  • بخشی از سخنرانی موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین

موسی خیابانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین در زمین چمن دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۸ طی سخنانی گفت:

مسعود رجوی و موسی خیابانی در گردهمایی هواداران مجاهدین در تبریز
مسعود رجوی و موسی خیابانی در گردهمایی هواداران مجاهدین در تبریز

«سازمان ما در این ۱۱ ماه نیز تا آنجایی که می‌توانست به وظایف و مسئولیت‌های خودش عمل کرد؛ و بر همین اساس هم بود که وقتی مسأله انتخابات ریاست‌جمهوری مطرح شد، سازمان ما شروع به بررسی جوانب امر نمود و پس از بررسی‌های کافی به این نتیجه رسید که هر چه فعال‌تر در این جریان شرکت بکند. ما به این نتیجه رسیدیم که مسئولیت‌های ما، امروز ایجاب می‌کند که با نهایت توان که با تمام قدرت در این صحنه فعالیت جدید، در صحنه فعالیت برای انتخابات ریاست‌جمهوری وارد بشویم. طبیعی است اهداف و آرمان‌هایی که ما در این حرکت مشخص دنبال می‌کنیم، همان اهدافی است که از پیش آن را دنبال می‌کردیم اگر ما حاضر به گذشت از اصول خودمان بودیم طبیعتاًً اکنون شرایطی متفاوت‌تر از آنچه که داریم می‌داشتیم. اگر ما اهل چانه زدن و اهل گذشتن از اصول بودیم، دیگر لزومی نداشت که ما این همه رنج، این همه جنگ اعصاب و این همه فشار تحمل کنیم؛ و اکنون هم که ما وارد این میدان شده‌ایم، میدانی که قاعدتاً برای ما فشارهای دیگری به‌دنبال خواهد داشت، که شما آثار آن را همین الآن هم مشاهده می‌کنید، باز ما حاضر به گذشتن و عدول از اصول خودمان نه خواهیم بود. طبیعی است که ما برحسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این صحنه شده‌ایم و نه از روی جاه‌طلبی. ما اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود. ما اگر اهل جاه‌طلبی بودیم، اکنون این همه منافق نثار ما نمی‌شد.

ما می‌دانیم چکار می‌کنیم. ما کور حرکت نمی‌کنیم. ما معنی حرف‌مان را می‌فهمیم. ما راه درست را از انحراف تشخیص می‌دهیم. ما اهل تبلیغات دروغین و توخالی نیستیم. هیچ نیروی انقلابی چنین کاری نمی‌کند؛ و ما همه اینها را از درون ۱۴سال مبارزه بیرون آورده‌ایم. اما در این مدت که به آزمون فعلی منجر شده است و برادرمان مسعود را به‌عنوان کاندیدای ریاست‌جمهوری نامزد کردیم.

ما شایسته‌ترین، برجسته‌ترین، ما صالح‌ترین فردی را که به نظر مان می‌رسید از روی همان احساس مسئولیتی که داشتیم نامزد کرده‌ایم.

در مصاحبه‌یی که داشتیم من عرض کردم، که این کار برای ما مشکل است که بتوانیم از خودمان از اعضایمان و از سازمانمان تعریف و تمجید کنیم ولی بعضی وقت‌ها، مسئولیت‌ها اقتضا می‌کند، که واقعیت گفته شود.

در تمام این مدت ۱۴سال برادرمان مسعود از همان اوایل بنیانگذاری سازمان از اوایل سال ۴۶، در کوران این مبارزات بوده است، از نزدیک و در بالاترین سطح با تمام تجارب سازمانی ما آشنا بوده و آشناست. مسعود تنها باقیمانده کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است.

موسی خیابانی در حال سخنرانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین
موسی خیابانی در حال سخنرانی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین

به‌لحاظ ایدئولوژیک که رسالت ویژه سازمان ما بود، یک فرد صاحب‌نظر مکتبی است.

در گروه ایدئولوژی سازمان در کنار شهید حنیف‌نژاد، به کار تحقیق و تدوین ایدئولوژی مشغول بود و بعد از ۵۰ ضمن ۷ سال و نیم تحمل شکنجه و زندان رسالت مبارزاتی خود را در زندان دنبال نموده است. در این سال‌ها می‌توانم به‌جرأت بگویم که بیشترین فشارها را تحمل کرده و به‌خصوص بعد از سال ۵۳ بعد از ضربه اپورتونیست‌ها بیشترین فشارها و سختی‌ها را تحمل کرده تا از میراث ایدئولوژی سازمان که در معرض تهدید و خطر قرار گرفته بود حراست کند؛ بنابراین به‌علت عبور از این کوران مبارزاتی، او معنی حرف هایش را می‌فهمد. اگر برنامه‌یی دارد، معنی این برنامه را می‌فهمد؛ و به الزامات و مشکلات پیاده شدن این برنامه واقف است. سازمان ما افتخار می‌کند که در پیگیری خطوط انقلابی و مبارزاتی خودش در این مرحله شایسته‌ترین فرد خود را به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری به خلق قهرمانمان معرفی کند؛ بنابراین من از همه شما می‌خواهم که اگر به این خطی که به اختصار تشریح کردم اعتقاد داشته باشید هرچه فعال‌تر با تمام قدرت و توان در این میدان وارد شوید. در میدان مبارزه برای انتخابات ریاست جمهوری. صحبت اصلی مال برادرم مسعود است. من صحبتم را تمام می‌کنم. انقلاب مال شماست. بار اصلی انقلاب را شما به دوش کشیده‌اید. آنهایی را که سر سفره‌های حاضر و آماده آمده‌اند، کاری به آنها نداریم. آنهایی که بار اصلی انقلاب را به دوش کشیده‌اند، انقلاب مال آنهاست. انقلاب مال نسل جوان جامعه ماست. سازمان ما، سازمان مجاهدین هم مال شماست. تا حالا با حمایت شما روی پای خودش ایستاده است. شما بو دید که وقتی ستاد ما مورد حمله قرار گرفت در پیرامون آن جمع شدید، دیوار گوشتی انسانی دورش ایجاد کردید. سازمان ما مال شماست. گفتم هیچ سازمانی نمی‌تواند جدا از توده‌های اجتماعیش به حیات خودش ادامه بدهد؛ و مسعود کاندید شماست؛ و آینده، آینده مال شماست. به این نکته ایمان داشته باشید. یقین داشته باشید که آینده مال شماست. آینده مال انقلابیون است. نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد. پیروز باشید».[۷]

گزارش شش‌ماه مبارزه‌ی مسلحانه موسی

موسی خیابانی در یک گزارش جمع‌بندی از مبارزه مسلحانه پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در بخشی از یک نوار صوتی به مسعود رجوی می‌گوید:

«مسعود سلام

انشاءالله که حالت کاملاً خوب است و همین‌طور حال بچه‌های دیگر. امیدوارم در دیار غربت برایتان زیاد سخت نگذرد. من و بچه‌های دیگر این‌جا به لطف خدا بد نیستیم و بچه‌ها همه به شما سلام می‌رسانند. اما امروز ۳۰ آذرماه است و دقیقاً ۶ ماه از روز تاریخی ۳۰ خرداد می‌گذرد. یعنی از روزی که دار و دسته‌ی ارتجاعی خمینی ماهیت ضدانقلابی و ضدخلقی خود را کاملاً بارز نمود؛ روزی که رژیم خمینی در آن در تعقیب سیاست تصفیه‌ی نیروهای انقلابی و به‌خصوص سازمان، به یک نقطه‌ی عطف رسید و رسماً و علناً به فاز سرکوب قهرآمیز و خونین قدم نهاد و متقابلاً ما را نیز از اتخاذ روش برخورد قهرآمیز و مبارزه‌ی مسلحانه ناگزیر نمود.

امروز که ۶ ماه از آن‌روز می‌گذرد، من خواستم که بوسیله‌ی این نوار، گزارش کوتاه و مختصری از این ۶ ماه برایت بفرستم. اگر چه می‌دانم که خودت بهتر از من به کلیه‌ی مسائل واقفی و از طریق گزارش‌های پراکنده‌ای هم که تا کنون برایت فرستاده‌ایم، اشراف نسبی لازم را به همه‌ی جوانب امور و اوضاع و احوال کنونی داری.

موسی خیابانی در حال سخنرانی در یک جلسه
موسی خیابانی در حال سخنرانی در یک جلسه

فکر می‌کنم ۶ ماه گذشته و کلاً مرحله‌ی کنونی که ما داریم از سر می‌گذرانیم، از هر نظر در تاریخ حیات و حرکت ۱۷ ساله‌ی سازمان، بی‌نظیر باشد و قطعاً ما در گذشته هرگز مقطعی بدین اهمیت و حساسیت و تا این اندازه خطیر و در عین‌حال شکوهمند نداشته‌ایم.

بدون شک ما در این ۶ ماه گذشته، به‌خصوص در اوایل آن که خودت هم این‌جا بودی، بزرگترین و خطرناک‌ترین آزمایش‌های تاریخ حیات سازمان را پشت سر گذاشته‌ایم و الحمدالله تا کنون از این آزمایشات سربلند و روسفید بیرون آمده‌ایم. اکنون در نقطه‌ای هستیم و موقعیتی داریم چنان شکوهمند و افتخارآفرین که به قول خودت طی قرن‌ها نصیب و نثار هیچ نیرویی نخواهد شد. در این نقطه و پس از گذراندن روزهای سخت و متلاطم و خطرناک و پشت سرگذشتن یک مرحله‌ی جنگ بی‌امان در یک رویارویی قهرآمیز با یکی از وحشی‌ترین و سفاک‌ترین و در عین‌حال فریبکارترین رژیم‌های تاریخ، ما اکنون در اوج شرف و افتخار به‌سر می‌بریم. مختصات نقطه‌ی کنونی سازمان بنظرم چنین است:

اولاً به‌لحاظ اصول و تعهدات ایدئولوژیک و رسالت تاریخی که سازمان ما بر دوش داشت ما توانسته‌ایم به وظیفه‌ی خود عمل و به عهد خودمان وفا کنیم. یعنی چیزی که گهگاه درباره‌ی آن نگران می‌شدیم که مبادا در لحظه‌ی تصمیم، از اقدام و عزیمت باز بمانیم و با غلتیدن در وادی عدم قاطعیت و تردید و تزلزل، به اصالت‌ها و رسالت‌ها و اصول و ارزش‌های خود پشت کنیم و ملعون و منفور تاریخ و نسل‌های آینده کشور شویم.

یادت هست که در مقطع ۳۰خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم، نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟ و اکنون ما در شرایطی هستیم که در عین‌حالی که از آن آزمایش تاریخی با موفقیت گذشته‌ایم و از این نظر برای همیشه اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کرده‌ایم، خوشبختانه نه این‌که از بین نرفته‌ایم، بلکه چنان‌که خودت در پیام دو ماه پیش‌ات گفته بودی حتی یک ضربه‌ی استراتژیک نیز نخورده‌ایم. در حالی که در همین مدت، ضربات مهلک استراتژیک به دشمن وارد کرده‌ایم…».[۸]

شهادت موسی خیابانی

سرانجام موسی خیابانی در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ در یک درگیری نظامی بسیارسنگین، در خانه‌ای در زعفرانیه‌ی تهران، به همراه ۱۰ عضو دیگر مجاهدین از جمله اشرف رجوی همسر مسعود رجوی و آذر رضایی همسر موسی خیابانی به شهادت رسید.

آذر رضایی همسر موسی در حالی جان باخت که باردار بود.

اعضای مجاهدین که بعد از احترام به اجساد موسی و اشرف اعدام شدند
اعضای مجاهدین که بعد از احترام به اجساد موسی و اشرف اعدام شدند

بعد از درگیری سنگین ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، اسدالله لاجوردی دادستان وقت ایران، اجساد جان باختگان را به زندان اوین منتقل کرد و از زندانیان مجاهدین خواست تا با حضور بر سر اجساد موسی خیابانی و اشرف رجوی به آن‌ها توهین کنند. این کار برای خرد کردن روحیه‌ی هواداران مجاهدین بود بسیاری از هواداران سازمان مجاهدین به اجساد ادای احترام کردند. بیش از ۱۰۰ نفر از کسانی که به اجساد احترام گذاشته بودند، اعدام شدند.

مهندس محمد علی متقی مدیر عامل ذوب آهن اصفهان، عنایت سلطان زاده، محمد رضا صادقی، افسانه افضل‌نیا، ژیلا نقی‌زاده، کبری اسدی، ناصر قلعه‌ای بیژن کامیاب شریفی، داوود رحیمی، سید هاشم طباطبایی، احمد کهنی خشک‌بیجاری، حسین سنجری، محمدرضا صادقی، فرح حق‌نویس، علی مقدم و مسعود ایجادی از جمله اعدام شدگان بودند.[۹]

خاطره محسن سیاه کلاه

محسن سیاه‌کلا از مسؤلان سازمان مجاهدین خلق ایران درباره‌ی موسی نوشته است:

«.. فقط کافی بود که چند دقیقه‌یی او را زیرنظر داشته باشی و به او نگاه کنی تا «ایمان و یقین» در وجودت جاری شود و در مسیر «قطعیت و ثبات» گام بگذاری و با «صلابت و سرسختی» همراز شوی. من این «تغذیه غنی و سرشار» را بارها در او و با او تجربه کرده بودم. حالا نیز نگاه کردن به عکس او و به‌خاطر آوردن نگاه‌های شفاف، معصوم و نافذ او، شنیدن صدای او و تمرکز در مفاهیم و جملاتی که می‌گوید، همان اوج و عروج را برایم به ارمغان می‌آورد. بی‌تردید که سردار زنده است. زیرا فقط عنصر «زنده» است که می‌تواند تأثیر بگذارد، تغییر بدهد و به اوج یگانه پرستی ببرد. این کاری است که موسی هم‌چنان با همه آنان که در سر شور آزادی دارند، انجام می‌دهد. به چند جمله از سخنرانیهای او دل بسپارید. حتماً شما نیز قله «یقین» را تجربه می‌کنید:

موسی خیابانی
موسی خیابانی

موسی در آخرین جملات یکی از سخنرانیهایش می‌گوید که: «آینده، آینده مال شماست، به این نکته ایمان داشته باشید، یقین داشته باشید که آینده مال شماست، آینده مال انقلابیون است، نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد»

... در اواخر سال ۱۳۵۳ دستگیر شدم. یک دوره پرتنش و سنگین بازجویی را از سر گذراندم. در این دوران علاوه بر فشارهای بازجویی و شکنجه، شاهد خیانتهای سنگین تعدادی از همان اپورتونیستهایی که کباده کش دروغین پرولتاریا شده بودند، نیز بودم. در چنین وضعیتی در اواخر سال ۵۴ از انفرادی زندان کمیته و سرانجام به بند ۲ زندان اوین منتقل شدم و با کوله بار سنگینی از مشکلات به‌نحوی که دیگر پاهایم کشش راه رفتن معمولی را هم نداشت، به موسی رسیدم. چند روز بعد از ورود با مهربانی و لطفی مسؤلانه و عمیق به سراغم آمد. سفره دلم را برایش گشودم. آن‌روز فقط این من بودم که برایش حرف زدم. روز بعد و در دومین جلسه صحبت با موسی، این بار او بود که صحبت می‌کرد. مانند یک معمار ماهر و خلاق دوباره آجرهای وجود مجاهدی مرا روی هم چید. ساختمان را بر پا کرد و من در ناباوری کامل نسبت به خودم، بار دیگر خودم را یافتم. تقریباً تمام حرفهایش هنوز به یادم هست. او مرا از یقین و ایمان خود سرشار کرده بود. یقین به قانونمند بودن جهان، یقین به آینده‌یی روشن، یقین به حقانیت خودمان و این‌که هیچ گام صدقی در جهان «گم» نمی‌شود. احساس پاسخگو بودن، زنده شدن و ایمان به یگانگی خدا آن‌قدر شیرین و زیبا بود که من هنوز بعد از گذشت قریب به ۴۰سال هرگز آن را فراموش نکرده‌ام… و آنگاه، در آخرین کلمات آن روزش – در حالی‌که دستش را به گردن من انداخته و مشتاقانه به من نگاه می‌کرد، برایم این آیه را خواند که: فأمّا الزّبد فیذهب جفاء وأمّا ما ینفع النّاس فیمکث فی‌الأرض. کف روی آب به کناری می‌رود و آنچه که به مردم منفعت می‌رساند، در زمین پایدار می‌ماند. گویی درباره خودش سخن می‌گفت با صلابت و سرسختی تمام، پایدار و جاودانه خواهد شد. زیرا با تمام وجودش منافع مردم را دنبال می‌کرد.

موسی آن‌قدر قوی و سرشار بود که برادر مسعود از او با صفت «لنگر تشکیلات» نام می‌برد. یک روز در سال ۵۵ که به‌دلیل ضربه اپورتونیستها به سازمان و به راه افتادن جریان راست ارتجاعی در زندان، بعضی مرزبندیها مخدوش به‌نظر می‌رسید یک از برادران به‌نام حسن، در همان بند ۲ اوین سراغ موسی آمد و خطاب به او گفت که: آقا موسی، راستها شایع کرده‌اند که: بین موسی و مسعود هم اختلاف افتاده و موسی حرفهای خودش را دارد. موسی که از شنیدن این جملات برافروخته شده بود پاسخ داد که برو به همه و به هرکس که این حرف را زده است بگو که: مسعود رهبر ماست و تا هرکجا که برود پشت سر او حرکت خواهیم کرد. در یک مورد مشابه دیگر نیز موسی گفت که بروید به همه بگویید که موسی در مقابل مسعود زانوی ایدئولوژیک می‌زند. وقتی این جملات به گوش همان راستها و اپورتونیستها رسید، بازار شایعه‌سازی برای همیشه تعطیل شد. راستی که او به‌حق لنگر تشکیلات بود؛ و به قول قرآن: وبذلک أمرت وأنا أوّل المسلمین ﴿انعام-۱۶۳﴾

در اولین روزهایی که از زندان آزاد شده بودیم، یک روز بعدازظهر درب اتاق را باز کرد و به من گفت بلند شو با هم به بهشت زهرا برویم برای زیارت مزار محمد آقا. بدون معطلی حرکت کردیم و رفتیم… .. در برگشت حال و هوای موسی سخت دگرگون شده بود. بدون این‌که من را خطاب قرار بدهد شروع کرد به سخن گفتن و آخرین دیدارش را با محمد آقا تعریف کرد. داشت بلند بلند با خودش صحبت می‌کرد و من می‌شنیدم. موسی گفت که صبح روز اعدام که می‌خواستند محمد آقا را از اوین ببرند، صبح بیدار شد و در حالی‌که تکبیر می‌گفت، راهرو سلولها را طی می‌کرد که برود وضو بگیرد. من که صدای او را شنیدم بلافاصله به کمک هم سلولیها از دیوار بالا رفته و از پنجره کوچک بالای سلول به تماشای او رفتم. محمد آقا تکبیر گویان از جلوی سلول من رد شد و برای وضو گرفتن رفت. بعد از وضو برگشت و دوباره از جلوی سلول من عبور کرد و من تمام این مدت از پنجره کوچک بالای سلول و بر روی دوش بقیه به تماشای او مشغول بودم و همین‌طور که از جلوی سلول من عبور می‌کرد من سعی می‌کردم او را دنبال کنم و تا آخرین نقطه‌یی که ممکن بود از پنجره او را دنبال کردم… و بعد او رفت. موسی سکوتی کرد آنگاه این شعر را خواند:

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

بعد موسی در سکوتی عمیق فرو رفت و مدتی طولانی دیگر سخن نگفت…»[۱۰]

سخنرانی های مسعود رجوی

عصر دوشنبه ۱۹بهمن ۱۳۶۰، خبرگزاری‌ها ورادیو تلویزیون‌های جهان به نقل از رادیو و خبرگزاری دولتی ایران، خبر درگیری ۱۹ بهمن را به همه جا مخابره کردند، مسعود رجوی همان روز در یک مصاحبه‌ی تلفنی گفت:

بنام خدا وبنام خلق قهرمان ایران

شهادت مجاهد کبیر موسی خیابانی البته ضربه‌ی بسیار بزرگی به تمام خلق وبه سازمان مجاهدین خلق ایران است. اما مجاهدین طی ۱۷ سال مبارزات عادلانه ی خود علیه شاه وعلیه خمینی از این گونه ضربات بسیار تحمل کرده اند. در سال ۱۹۷۲شاه ۹ تن از ۱۰ تن اعضاء کمیته مرکزی سازمان ما من جمله سه تن از بنیانگذاران این سازمان را اعدام کرد. اما سازمان مجاهدین خلق ایران برغم تمامی ضربات توانست براه خود و به نبرد عادلانه اش برای دمکراسی و استقلال و محو هرگونه استثمار ادامه دهد. مجاهد کبیر موسی خیابانی اگر چه توسط شاه محکوم به اعدام شده بود اما این خمینی بود که با کشتن او، ماموریت ناتمام شاه را به اتمام رساند. امروز نیز خمینی البته خوشحال است و اما خوشحالی او دیری نخواهد پائید. چرا که اگر چه مجاهد کبیری چون موسی خیابانی وهمسرش آذر رضائی (پنجمین شهید از خانواده ی رضایی) و چند تن دیگر از مجاهدین مانند همسر قهرمانم اشرف را که در دوران رژیم شاه توسط بیدادگاه ها وساواکش محکوم به اعدام شده بود به قتل رساند، اما مقاومت مردم ایران همچنان زنده واستوار تا سقوط خمینی ادامه خواهد یافت. صبح ایران نزدیک است وهمه‌ی این خون‌ها نشان پیروزی آزادی براستبداد وارتجاع است وهیچ ضربه ای قادر به انهدام سازمان ما نیست؛ بنابراین همه‌ی دولت‌های جهان بایستی به این حقیقت اجتناب‌ناپذیر توجه کننند که ملت ایران وفرزندان مجاهد او هرگز خمینی را تحمل نخواهند کرد وایران با این همه خون وشهید جز آلترناتیو دمکراتیک ما را نخواهد پذیرفت. جانشین مجاهد کبیر موسی خیابانی از پیش معین شده واکنون قائم مقام همه‌ی مسئولیتهای من در داخل ایران می باشد.

پیام مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۶۲

مسعود رجوی در دومین سالگرد جان باختن موسی خیابانی و اشرف رجوی در پیامی گفت:

«براستی موسی ”شیرآهن کوهمردی” بود سرسخت و استوار و سازش ناپذیر که حقاً در یکی از سیاه‌ترین ادوار تاریخ ایران غیرت و غرور و بی باکی و عزمِ جزم یک خلق رزمنده و قهرمان را در خود منعکس می‌کرد. با اعتماد به نفس و با آن چنان شخصیت مستحکمی که در بحرانی ترین شرایط باز هم صبور و آرام و مطمئن، کنترل خود و امور تحت فرماندهیش را حفظ می‌نمود. از آن گونه مردان که در ظاهر هیچ نمود و داعیه ای ندارند، اما به هنگام سختی و محنت و در ساعت رزم آوری، آن چنان می درخشند که گوئیا لنگر استوار کشتی در مسیر پرطوفانند. مردانی با یک دریا از پاکترین، بی آلایش ترین و معصومانه‌ترین عواطف شفاف و زلال انسانی که هر ظلمت و تیرگی را در امواج نگاه نجیب خود شستشو داده و محو میکنند و یا در اعماق جنگل بردباری و حِلم خود، مخفی می نمایند. مردانی که البته دیرجوشند و از آنجا که هیچ نیازی به مخفی کردن عواطفشان نمی‌بینند، چه بسا اگر بی جهت مزاحم آنها بشوید، ابتدا کمی سرد و تندخو جلوه کنند. اما از آنهایی هستند که میتوان یک عمر به آنها تکیه و اعتماد نمود. به سادگی ”آری” و ”نه” نمیگویند و هرگز پرچانگی نمی‌کنند. گاه حتی باید با تاکید و اصرار آنها را به سخن گفتن و ابراز نظر واداشت.

اما ”آری” و ”نه” آنها را، باید بسیار جدی گرفت و بر روی آن تا پایان یک مسیر حساب باز کرد. معلم کبیر و شهید بنیانگذار ما محمد حنیف نژاد، از سالها پیش بر روی خصایص موسی تکیه می‌کرد. بنحوی که در اول دستگیری موسی در شهریور سال ۵۰، او (موسی) را در مواجهه با تمامی آزمایشات شکنجه و زندان، صراحتا تضمین کرده و به سایر برادران گفته بود که او (موسی) از پس همه آزمایشات برخواهد آمد».[۱۱]

سخنرانی مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۶۴

مسعود رجوی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۴ در پاریس در یک سخنرانی در مورد حادثهٔ ۱۹ بهمن می‌گوید:

پیکر موسی خیابانی که به زندان اوین منتقل شد
پیکر موسی خیابانی که به زندان اوین منتقل شد

«السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله. سلام برتو ای اشرف و سلام بر توای موسی و سلام برهرمجاهدی که امروزبا شما و در رکاب شما خنده به لب به خاک وخون بیجان شد. به ابی انتم و امی تبتم. پدر و مادرم به فدایتان باد؛ و تابت الارض آلتی فیها دفنتم؛ و چه پاک و پاکیزه شد خاکی که شما در آن مدفون شدید؛ و فزتُ فوزاً عظیما؛ و رستگار شدید رستگاری بزرگ. فیا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما. کاش با شما می‌بودم، کاش با شما می‌بودم و رستگار می‌شدم. شعار جمعیت. به نام خدا وبنام خلق قهرمان ایران. بنام اشرف و بنام موسی. بنام شهدای عاشورای مجاهدین، عاشورای ۱۹بهمن. از اینجا به خلق قهرمان ایران تا هرکجا که صدای من برسد… جنگ با خمینی جنگی تمام عیاربود نه فقط ازنظرنظامی بلکه قبل ازهرچیزجنگ ایدئولوژیک. داستان آغشته به خون نسلی است که دائماً بایستی بپردازد دائماً بایستی فدا کند پیوسته باید ازعزیزانش دل بکند وپیوسته درس صبر و مقاومت بیاموزه. پیوسته بایستی پای حرفهایش بخوابد تا انتهای مسیر برود داستان یگانگی یکتایی ویکتا پرستی است. تا رسیدیم به روز موسی واشرف روز ذبح عظیم فدای بزرگ اما اما چه باک برای این نسل چه باک بقول قرآن. مثل آنهایی که درراه خدا انفاق می‌کنند دارایی‌ها وسرمایه‌هایشان را مثل دانه ای است که درخاک کشته باشید ازیک دانه هفت خوشه ودرهرخوشه صد دانه واگرخدا بخواهد درمواردی بازهم افزوده ترو مضاعف خواهد کرد چرا که خدا فزونی بخش وگسترش دهنده است وداناست»[۱۲]

پانویس