نادرشاه افشار

نادرشاه افشار، (زاده ۲ آذر ۱۰۶۷ خورشیدی، درگز در شمال خراسان - مقتول در ۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی، قوچان)[۱] ۱۲سال از ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۱۱۲۶ پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق» و «ناپلئون ایران» نیز داده‌اند.[۲]

نادرشاه افشار
نادرشاه افشار.jpg
اطلاعات کلی
نامنادرشاه
نام کاملنادرشاه افشار
نام‌های دیگرندرقلی
منصببنیانگذار افشاریه
لقبنادرقلی‌بیگ، تهماسبقلی خان
زادگاهابیورد (درگز کنونی)
ملیتایرانی
شناخته شدهتوسعه قلمرو ایران و فتح هند و آوردن غنایم بسیار
دورهاز ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی
پیش ازعادل‌شاه افشار
پس ازشاه عباس سوم
نام پدرامامقلی
همسرانرضیه خانم - ستاره و…

برخی مورخین او را قدرتمندترین پادشاه ایرانی بعد از اسلام و در ردیف کورش کبیر می‌دانند.[۳]برخی دیگر نیز لقبی مثل «اسکندر دوم» به او داده‌اند.[۴]

کودکی نادرشاه تا مشهور شدن در خراسان

ندرقلی یا نادرقلی در حدود سال ۱۰۶۷ خورشیدی در ایل افشار در خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری قرقلو. نادرشاه افشار از شعبه قرقلو بود. طایفه قرقلو را شاه اسماعیل از آذربایجان – تکاب به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد تا در برابر هجوم ازبکان و ترکمانان سد باشند. تعداد بسیاری از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشته بودند.

نام اصلی او «نادرقلی» بود و به روایت غیرمستندی، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبک‌های خوارزم به اسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخت و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، باباعلی بیگ، بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.

در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را در ۱۱۳۵ هجری قمری پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.[۲]

پیوستن نادرشاه به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان

محمود افغان که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان در ۱۱۳۷ هجری قمری به‌قتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و در ۱۱۳۹ هجری قمری سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود درآورد.

مالک بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادر شد ولی نادر در سال ۱۱۳۷ هجری قمری پشتیبانی شاه تهماسب دوم صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی‌خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان رسید.

 
نقشه ایران در زمان نادرشاه

وی پس از آن برای به‌قدرت رساندن شاه تهماسب با افغانها وارد جنگ شد. در ۱۷۲۹ (احتمالا میلادی) رئیس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان (طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها در ۱۱۴۲ هجری قمری به پایان می‌رسد.

نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ می‌شود و روسها را از شمال ایران می‌راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان می‌رود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان می‌گیرد ولی به سختی شکست می‌خورد.[۲]

برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی

در سال ۱۱۴۵ هجری قمری به دنبال قراردادی میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، گرجستان و ارمنستان در ازای تبریز به آن دولت وا گذار می‌شوند. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود تهماسب را از شاهی برکنار گردانده و پسر خردسالش را با نام (شاه عباس سوم) به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایب‌السلطنه نامید.

نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت، عثمانیان را به سختی شکست داد و طبق قراردادی با روسها در گنجه، ارتش روسیه را وادار به عقب‌نشینی از تمام مناطق ایران کرد.[۲]

پادشاهی نادرشاه

در سال ۱۱۴۸ هجری قمری نادر کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر)، در دشت مغان در شورای بزرگ قرلتا (به سبک چنگیز و تیمور) جمع کرد. او اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به‌استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز می‌گردد. نادر اندکی بعد تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه‌های دوره افشاریه نیز منقوش گردید.

نادرشاه به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این زمان توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سال‌ها از ایران جدا شده بودند را به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود.[۲]

حمله به هندوستان

 
تصویری از نادرشاه در جنگ کرنال با هندوستان در کاخ چهلستون اصفهان

افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که افسران اشرف افغان (حدودا ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند. نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.

در جنگ کرنال در طی یک روز بین بیست تا سی‌هزار شهروند هندی کشته شدند. به‌ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت. نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید.

با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.[۲]

غنایم نادرشاه از فتح هندوستان

نادرشاه هزار فیل و هفت هزار اسب و ده هزار شتر از هندوستان با خود به ایران آورد. صد نفر خواجه‌سرایان برای خدمات حرمخانه وی در مراجعت با او همراه بودند و محمدشاه هزار نفر از سواران زبده قشون خود را انتخاب کرد و به عنوان غلام در رکاب نادرشاه به ایران فرستاد و از طرف دیگر در موقعی که نادرشاه عازم ایران شد نهصد و سی نفر خادم و صنعتگر هندی به ایران آورد:

 
تخت طاووس
  1. نویسنده صد و سی نفر
  2. آهنگر دویست نفر
  3. بنا سیصد نفر
  4. سنگ‌تراش صد نفر
  5. نجار دویست نفر

و این خدام و صنعتگران را برای این انتخاب کرد که اولا رابطه دائمی بین ایران و هندوستان برقرار باشد و ثانیاً چون در نتیجه فتنه‌های متوالی قبل از سلطنت او صنعتگران قابل در ایران کم شده بودند و صنعتگران و خدام هندی هم بهتر از عهده خدمت برمی‌آمدند به وسیله این اشخاص می‌خواست صنایع ایران را دوباره رونق بدهد و به همین جهت حکم کرد که قبل از حرکت نقشه شهر شاه جهان‌آباد دهلی را بردارند و همراه بیاورند که از روی آن نقشه شهر جدیدی برای پایتخت خود در یکی از نقاط مناسب مملکت بسازد و به ایشان حکم کرد که در قندهار منتظر اوامر او باشند و در ضمن هم خرج سفر و وسایل نقلیه با مقداری مساعده به ایشان داد، ولی این عده در راه بین دهلی و لاهور فرار کردند و به مأموریت خود نرسیدند.

در بین این غنایم خطیر چند چیز است که محتاج و مستحق تذکار جداگانه است:

اولا- تخت طاووس است که تخت سلطنت پادشاهان هند بوده و مکلل به جواهرات بی‌نظیر و از نفایس اشیای قیمتی روی زمین به‌شمار می‌رود که در آن تاریخ مورخین همه آن را به پانزده کرور تومان ایران تخمین کرده‌اند. تخت مزبور که در تمام عالم معروف است هنوز هم در بساط سلطنتی ایران است ولی معلوم نیست که به همان حال سابق مانده باشد.

ثانیا- یک قطعه الماس معروفی است به وزن هشت مثقال موسوم به دریای نور که در سال ۹۳۰ هجری قمری که محمد بابر شاه پادشاه معروف گورکانی هند پسر خود محمد همایون شاه را به فتح اکره از بلاد هندوستان فرستاد در موقع تسخیر آن شهر بکرماجیت نامی که از اولاد حکام کوالیار بود این الماس را به محمد همایون تقدیم کرد و مدت دویست و بیست و یک سال این قطعه الماس معروف با یک قطعه الماس دیگر موسوم به کوه نور جزو نفایس دربار سلطنتی هندوستان بود.

کوه نور پس از ضعف سلاطین هندوستان به پادشاه لاهور تعلق گرفت و از آنجا به دست سلاطین انگلستان افتاد و اینک جزو جواهرات سلطنتی دربار لندن است و دریای نور را نادرشاه به ایران آورد و در جزو اموال سلطنتی ایران بود.

ثالثا- متجاوز از شصت هزار جلد کتب خطی نفیس و نادر بود که در آن سفر به امر نادرشاه اعظم به ایران حمل کردند که قسمتی از آن در کتابخانه آستان‌قدس رضوی ضبط و قسمت دیگر در کتابخانه سلطنتی تهران محفوظ بود و معلوم نیست از آن کتب فعلاً چقدر باقی مانده و در چه حالت یافت می‌شوند.

رابعا- در شمار اسلحه و ذخایر جنگی که نادرشاه به ایران حمل کرد دویست عراده توپ سنگین بود که هنوز هم بعضی از آنها در اغلب شهرهای ایران دیده می‌شود.

از این غنایم پادشاه بزرگ نادرشاه اعظم مقداری که معادل دوازده هزار تومان بود با چهارده زنجیر فیل برای سلطان عثمانی و معادل همان هدایای دیگر برای ملکه روسیه توسط دو نفر نماینده مخصوص به استانبول و پطرزبورگ فرستاد.

 
از وسایل دوره افشاریه در موزه نادری در مقبره نادر

در ۱۱۶۰ هم یک مقدار دیگر هدایا که قیمت آن به ۲۳۰ و ۲۸۶ تومان می‌رسید با چند زنجیر فیل دیگر برای سلطان عثمانی فرستاد.[۵]

تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم ایران و مرگش

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت.

نادر برای تأمین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات‌های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و او را به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده:

«نادر در ماه‌های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت می‌کرد و به دلایلی چند به تمامی سردارانش سوءظن داشت. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم می‌کنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت مهاجمین به خیمه چوکی، دختر محمد حسین خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادر شاه را از تن جدا ساخت. (بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ قمری/۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی)»

این گفته «لاکهارت» کم و بیش به همین صورت از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را می‌شناخته و ماه‌ها همراه او بوده و «بازن» پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شده‌است. پس از مرگ نادر شاه بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزادهٔ نادر - عادل‌شاه - کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم کشت و از تمام اینان فقط فرزندش شاهرخ را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته‌اند از ابقای او منظورش این بود شاید روزی مردم ایران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.[۲]

ایران در دورهٔ نادرشاه

در زمانی که صفویان با شورش افغان‌ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی‌ها ازغرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد.

در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند.

بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده‌اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.

در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.

نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲ میلادی «جان التون» دریانورد بریتانیایی مقیم سن پطرزبورگ را به رغم کارشکنی روس‌ها و انگلیسی‌ها برای ساختن کشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ٰژانویه با سمت دریا سالاری به ریاست کشتی سازی ایران منصوب و به «جمال بیگ» ملقب گردید. با وجود تمامی دشواری‌های اجرایی و سیاسی، با حمایت‌های نادر و تلاش‌های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام «نادرشاه» در کرانه گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد تمام کشتی‌های روسی موظف بودند به پرچم ناو جدید سلام دهند.

با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدت‌ها به زیر یک پرچم درآمده بود، از هم پاشید.[۲]

جانشینان نادرشاه

بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود به‌قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به‌ خراسان شد و کریمخان این منطقه را به‌ احترام نادر که او را ولی‌نعمت خود می‌دانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.

نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال برافراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز - احمدخان ابدالی در افغانستان - آزادخان افغان در آذربایجان – حسن علی خان اردلان در کردستان و محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند.

در خراسان نیز علیقلی‌خان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل‌عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوع‌النسل کرد اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.

بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را به‌قدرت رساندند. او نیز یکسال بعد مخلوع و کور شد اما دوباره به قدرت رسید ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.[۲]

داوری دربارهٔ نادر

 
مقبره نادرشاه در مشهد

داوری دربارهٔ نادر را با توجه به جنایات هول انگیز آخر عمرش دشوار می‌کند. با آنکه بر خلاف مساعی بسیار نتوانست ایران را از تعصب‌هایی که در عصر قزلباش موجب ویرانی و عقب ماندگی آن شده بود رهایی بخشد.کامیابی او در تأمین وحدت و تمامیت ایران در طی آن سالهای پرآشوب انقلابات قابل تقدیر بود. اگر روحیه جنگجویی وسلحشوری که او در آن سالهای یاس و نومیدی بوجود آورد نمی‌بود ایران شاید موفق به حفظ حدود کنونی خویش هم نبود.[۱]

مقبره نادرشاه

 
قسمتی دیگر از بنای مقبره نادرشاه

نادرشاه افشار که برای اولین بار شهر مشهد را مرکز حکومت ایران کرد، اولین مقبره خویش را در این شهر میان سالهای ۱۱۴۵ – ۱۱۴۳ هجری قمری احداث و رقباتی را وقف آن نمود. وی پس از آن هم که در سال ۱۱۴۸ قمری رسماً شاه ایران شد و بلافاصله در صدد فتح هند برآمد، چون از سفر پر غنیمت مزبور بازگشت تصمیم گرفت مقبره دیگری برای خویش در مشهد احداث نماید. بدین منظور امر کرد تا سنگهای مرمر سیاهِ حجیم و سنگینی را از دهخوارقان آذربایجان به خراسان حمل کنند. بعضی از این سنگها که بیست تا شصت خروار وزن داشتند هزینه حمل هر مثقالشان یک و نیم مثقال نقره شد، بدان سبب سه قطعه از سنگهای مزبور را «ایران خراب»، «عالم خراب» و «خراج عالم» نامیدند. این مقبره دوم ظاهراً در شمال «خیابان» و مقابل مقبره پیشین ساخته شد، همان جایی که اکنون مقبره نادرشاه قرار دارد. وی بالأخره در سالهای پایانی عمر در کلات نادری هم بنای دیگری مناسب مقبره خانوادگی احداث کرد (عمارت خورشید) اما عاقبت در هیچ‌یک از مقابر سه‌گانه مزبور به خواب ابدی فرونرفت. سرِ او پس از قتلش در سال ۱۱۶۰ از قوچان به هرات فرستاده شد، جسد بی سرش هم که موقتاً در یکی از مقابر ساخته وی در مشهد مدفون شد بعداً توسط آغا محمدخان قاجار به تهران منتقل گردید تا امکان اهانت به آن برای قاجارها آسان‌تر شود. ضریح نفیس و گرانقدر یکی از مقابر او در شهر مشهد نیز در آغاز سلطنت چهل روزه سید محمد متولی، به عنوان جانشین شاهرخ (نوه نادر) در سال ۱۱۶۳ قمری به حرم حضرت رضا علیه السلام منتقل شد. بدین سان نادرشاه تا مدتها در شهر مشهد دارای مقبره ای نبود تا این که قوام السلطنه در اواخر عهد قاجار (۱۲۹۶ خورشیدی) در محل یکی از مقابر ویران شده نادری آرامگاه جدیدی برای وی ساخت و استخوانهای او را از تهران به مقبره مزبور حمل کردند. این بنای جدید که در محل فعلی آرامگاه وی قرار داشت مدتی بر پا بود تا این که انجمن آثار ملی ایران در سال ۱۳۳۵ خورشیدی درصدد برآمد آرامگاهی مناسبِ شأن نادرشاه برای وی در همان محل مقبره ساخته قوام السلطنه احداث نماید. این کار از سال ۱۳۳۶ شروع شد و در سال ۱۳۴۲ به پایان رسید.

 
مزار نادرشاه

مقبره کنونی نادرشاه واقع در ضلع شمال غربی چهارراه شهدا (نادری سابق) که پس از حرم حضرت رضا علیه السلام مهمترین موضع توریستی ـ تاریخی شهر مشهد تلقی می‌شود، در باغی به مساحت ۱۴۴۰۰ متر مربع ساخته شده‌است. مقبره شامل سکویی دوازده پله ای، محل گور، پوششی خیمه مانند بر روی قبر، سکویی مرتفع در مجاور قبر با مجسمه نادرشاه سوار بر اسب و سه تن دیگر در پی او، یک غرفه فروش کتاب و دو تالار برای موزه است.

طراح بنا مهندس سیحون بوده و مجسمه‌ها را هنرمند فقید ابوالحسن صدیقی ساخته‌است. مصالح مقبره عمدةً از سنگهای خشن و سخت گرانیت کوهسنگی مشهد است. بعضی از قطعات سنگ بسیار بزرگ انتخاب شده تا تداعی کننده مقبره دوم ساخته خود نادرشاه باشد. پوشش مقبره کاملاً به مانند چادر عشایری است، که نادر در آن زاده و هم کشته شده‌است. پوشش دیوارهای داخلی مقبره نیز از سنگهای مرمر اُخرایی رنگ مراغه انتخاب شده تا قتل نادرشاه در داخل چادر را تداعی نماید.[۶]

جستارهای وابسته

منابع