ناصرالدین شاه

ناصرالدین‌شاه قاجار (زاده ۲۵ تیر ۱۲۱۰ خورشیدی، تبریز – مقتول ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵، شهرری) پسر محمدشاه قاجار و چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود.[۱]

ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه.jpg
اطلاعات کلی
نامناصرالدین شاه
نام کاملناصرالدین میرزا
منصبچهارمین شاه از دودمان قاجار
لقب«قبله عالم»، «سلطان صاحبقران» و بعد «شاه شهید»
زادگاهدهکده کهنمو از توابع تبریز
شناخته شدهطولانی‌ترین دوره پادشاهی در میان دودمان قاجار
دورهقاجاریان
پیش ازمظفرالدین شاه
پس ازمحمد شاه
نام پدرمحمدشاه قاجار
نام مادرمهد علیا
همسرانحدود ۸۵ همسر صیغه و عقدی
فرزندانچهل و دو فرزند

وی با ۴۹ سال سلطنت طولانی‌ترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار داشته‌است. ناصرالدین شاه یکی از بی‌کفایت‌ترین و بی‌اقتدارترین پادشاهان قاجار بود که بیشتر تحت تأثیر اطرافیان بود. وی بسیار دمدمی‌مزاج بوده و مرتب نظرات خود را تغییر می‌داد![۲]

پیش از پادشاهی «ناصرالدین میرزا» خوانده می‌شد، بعد از پادشاهی معروف به «قبله عالم»، «سلطان صاحبقران» و بعد «شاه شهید» بود.[۱]

او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت.[۳]

تولد و خانواده ناصرالدین شاه

پدرش «محمدشاه» و مادرش «جهان خانم» معروف به «مهد علیا» بود.

وی را برای آموزش و تربیت اولیه، نزد «میرزا عیسی، قائم‌مقام فراهانی» و فرزندش «ابوالقاسم» فرستادند و بعد از آن نیز تربیت او را به «میرزاتقی خان امیرکبیر» واگذار کردند.[۲]

ناصرالدین میرزا فرزند کوچک محمدشاه بود. وی به استناد به تاریخ و عملکرد کسانی همچون «چنگیزخان» و «شاه عباس صفوی» که فرزندان کوچکترشان را به عنوان ولیعهد معرفی کردند، «ناصرالدین میرزا» را در ۵ سالگی به عنوان ولیعهد معرفی کرد.

البته قدرت و نفوذ مهد علیا در این امر، نکته‌ای مهم است. اولین مأموریت خارجی ولیعهد در سال ۱۲۵۳ هجری قمری در ۷ سالگی به «ایروان» انجام شد. ناصرالدین میرزا سفر رسمی و ملاقات صمیمانه‌ای با امپراطوری روس، «نیکلای اول» داشت.

ناصرالدین میرزا در ۱۴ سالگی، با گلین خانم، دختر شاهزاده احمد علی، یکی از نوادگان فتحعلی‌شاه، طی مراسم با شکوهی ازدواج کرد. البته او به همین ازدواج بسنده نکرد چنانچه حرمسرای ناصری و نفوذ و تأثیر زنان حرمسرای وی، در امور مملکتی، در تاریخ ایران مشهور است.[۴]

فرزندان

ناصرالدین شاه در طول حیات خود هشتاد و پنج زن صیغه و عقدی اختیار کرد. او ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند. زن‌های عقدی به ترتیب گلین‌خانم دختر شاهزاده احمدمیرزا، خجسته‌خانم تاج‌الدوله دختر شاهزاده سیف‌الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه‌السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران‌خانم فروغ السلطنه بودند. فروغ‌السلطنه و شکوه‌السلطنه در حیات ناصرالدین شاه در گذشتند.[۳]

ولیعهدی و سلطنت ناصرالدین شاه

در دوران خردسالی و نوجوانی ناصرالدین شاه، کشاکش و اختلاف دائمی مهدعلیا و محمدشاه سایه انداخته‌است. به دلیل این روابط تیره، برخورد محمد شاه با فرزندش سرد و بی‏‌محبت بود. باوجود چنین روابطی، در سال ۱۲۵۱ هجری قمری و پس از درگذشت پسر بزرگ محمد شاه، او ناگزیر تصمیم به انتصاب ناصرالدین به مقام ولیعهدی گرفت.[۵]

«محمدشاه» در اواخر تابستان ۱۲۶۴ در تهران درگذشت و ناصرالدین میرزا، ولیعهد محمدشاه در این زمان در تبریز بود و تا رسیدن او امور پایتخت توسط مهد علیا مادر وی اداره می‌شد.

در مدت چند روز بحران و کشمکش میان مدعیان سلطنت و نارضایتی مردمی که ار حکمرانان ظالم به تنگ آمده بودند سفارتخانه‌های انگلیس و روس با هماهنگی هم سلطنت شاه ۱۶ ساله را تضمین کردند، سرانجام پادشاه جوان، با کفایت و لیاقت «میرزا تقی خان امیرکبیر»، وارد تهران شد. امیر که بلافاصله، لقب «امیرنظام» یا فرمانده کل قشون را دریافت کرده بود جای «میرزا آقاسی»، صدر اعظم منفور محمدشاه را گرفت.

ناصرالدین شاه هنگام جلوس بر تخت شاهی با چند مشکل اساسی روبرو بود. خالی بودن خزانه دولت، شورش‌ها و فتنه‌های مدعیان سلطنت، شورش‌های محلی و قومی، که بخشی از این مشکلات بودند. ناصرالدین شاه که از اوضاع نابسامان معیشتی مردم و نارضایتی آنها بیم داشت به این فکر افتاد که کسی را از میان مردم که به خشونت خلق و کیاست طبع برجسته باشد انتخاب کند، و از آن میان «میرزاتقی خان امیرنظام» را متحد و مناسب‌تر از دیگران دید.

ناصرالدین شاه از احترام و رابطه خالصانه و قصد صدراعظمش در خیر و صلاح او و مملکت اطلاع داشت. حتی می‌توان رابطه آنها را، رابطه پدر و فرزندی دانست. مشکلات پیش روی امیرکبیر در ابتدای کار بسیار بود. اختلاف و درگیری بزرگان و شاهزادگان، نابسامانی اوضاع معیشتی مردم موضع گیری «آقاسی» و مخالفت او با امیرکبیر، نیز شورش‌های «آصف الدوله» در خراسان و «آقاخان محلاتی» در کرمان که حکایت مشقات امیر در خواباندن این دو شورش و تدبیر وی طولانی است.

از آغاز سلطنت تا مرگ شاه قاجار، ۶ صدراعظم روی کار آمدند که همگی به یکی از دول بیگانه، وابسته بودند. جز امیرکبیر که با سیاست موازنه راه نفوذ آنها را مسدود می‌کرد. صدراعظم بعدی «میرزا آقاخان نوری» بود. او یکی از کسانی است که نگرش شاه را نسبت به صدراعظم لایق خود تغییر داد حتی یکی از شروطش برای وزارت، قتل امیرکبیر بود. بالاخره نیز با بدگوئی‌ها و دسیسه چینی‌های او و مهد علیا «قادرشاه» و دیگر درباریان که بعلت فساد و بی‌لیاقتی توسط امیر برکنار شده و راه نفوذ و منافعشان مسدود گشته بود، شاه را مجبور کردند تا نسنجیده‌ترین تصمیم تاریخ را بگیرد و اول وی را عزل نموده و سرانجام نیز حکم به قتل وی بدهد.[۴]

 
ناصرالدین‌شاه قاجار اثر کمال‌الملک

دوران صدارت امیرکبیر

از پیشامدهای مهم این دوران شورش پسر الهیارخان آصف‌الدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمدشاه سر به شورش برداشته بود. امیرکبیر، سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشته‌شدن سالار پایان یافت. همچنین در این دوران سران بابی سرکوب‌شده و خود باب نیز تیرباران شد.

هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود. امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحه‌سازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقب‌های اضافی در نامه‌نگاری‌ها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب می‌خواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوه‌خواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد.

امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچه‌ای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابه‌ها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداری‌اش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشه‌هایش ناکام ماند.

اقدامات امیرکبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دسته‌ها را برانگیخت و چون امیر جلوی دست‌اندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفته‌بود اینان به گرد او جمع شدند. مهد علیا می‌کوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیرکبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیرکبیر اندک‌اندک به هم می‌ریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش می‌شد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا می‌گرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیرکبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. این‌گونه بود که شاه امیرکبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد؛ ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیرکبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شده‌ بود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.

قتل امیرکبیر در ماه ربیع الاول سال ۱۲۶۸ هجری قمری اتفاق افتاد. پس از قتل امیرکبیر عزمی که او در باب تغییر و تحول دستگاه دولتی قاجار از خود نشان داده بود تکرار نشد، ولی او باعث شد ناصرالدین شاه تا حدودی به اصلاحات علاقه‌مند شود. سیاست‌های خارجی و داخلی ناصرالدین شاه نیز در سالهای بعد تا حدودی متأثر از اقدامات امیرکبیر بود.[۳]

اصلاحات دوره ناصرالدین شاه

در دوران قاجار به‌خصوص دوره ناصرالدین شاه، با تلف شدن فرصت‌ها برای پیشرفت کشور، شیوع رشوه و بی برنامگی، ضعف در اداره امور و گماشتن افراد نالایق بر پست‌های حساس و کلیدی، اوضاع وخیم اقتصادی، نفوذ شوم استعمار و استبداد و بها ندادن به دانش و صنعت، همگی ایران را به سراشیب سقوط کشانده بود. اما با پشتکار و عشق و علاقه خاص امیرکبیر به ایران و اقدامات دلسوزانه او، اقدامات اصلاحی با روندی پرشتاب و مؤثر پی گرفته شد.

از جمله این اقدامات مبارزه با فساد درباریان و کوتاه کردن دست آنها از امور مملکتی، نظام مند کردن سازمان‌های حکومتی، اجرای قانون، نوسازی نیروی نظامی، اصلاح نیروی قضایی حمایت از اقتصاد و تولیدات داخلی با احداث کارخانه‌های مختلف، چاپ و نشر کتاب و روزنامه، فراهم آوردن زمینه مناسب برای مترجمان و نویسندگان، مخالفت با نفوذ و حق کاپیتولاسیون روسیه و انگلیس می‌باشد که همگی به دست توانمند امیرکبیر در این دوره آغاز شد، و یکی از پرشکوه‌ترین دوره‌های تاریخ ایران رقم زد.

ناصرالدین شاه خود نیز با مسافرت‌های متعدد به فرنگ (اروپا) و آگاهی یافتن از شیوه مملکت داری و حاکم بودن قوانین در کشورهای غربی در صدد اصلاحاتی چند برآمد. او در یافته بود که تمرکز قدرت در دست یک نفر به نام صدراعظم کار چندان اصولی نیست، بنابراین برای جلوگیری از قدرت یابی صدراعظم و یا ادعای پادشاهی او به تقلید از اروپاییان در سال ۱۲۷۵ هجری قمری کابینه‌ای متشکل از ۶ نفر تشکیل داد تا کارها بین آنان تقسیم شود.

تشکیل «مجلس شورای دولتی» با چهار عضو از اقدامات دیگر وی بود که خود «رئیس دولت» یا «کابینه» را که جمعاً ۱۱ نفر عضو داشت را به عهده داشت.

اگر چه این اقدامات چندان نتیجه‌ای نداد و بار دیگر همچون گذشته به انتصاب صدراعظم اقدام کرد ولی علاقه به پیشرفت در ناصرالدین شاه دیده می‌شد، اما روحیه مستبدانه و خودپسندی و بیم از آگاهی مردم از یک سو، و نابسامانی اوضاع کشور و نفوذ روزافزون روس و انگلیس مانع جدی بر سر اصلاحات بود.[۴]

ایجاد نیروی دریایی

ناصرالدین‌شاه قاجار، تحت تأثیر افکار امیرکبیر، به دنبال ایجاد یک نیروی دریایی در دریاهای شمال و جنوب کشور بود و در ۱۸۶۵ میلادی (۱۲۴۴ خورشیدی) این کار را با خرید رزمناوهای پرسپولیس و شوش برای ایجاد امنیت در خلیج فارس و دریای مکران آغاز نمود. کشتی توپ‌دار شیروخورشید تنها کشتی ایرانی در دریای خزر در این سال‌هاست.

برپایی مجلس شورای دولتی و کوشش برای نگارش قانون

ناصرالدین شاه فرمان داده‌ بود که شورایی از وزیران و چهره‌هایی کشوری فراهم شود و بر حل مشکلات ایران بپردازند. اعضای این شورا کسانی چون امین‌الملک، علاءالدوله و ناصرالملک بودند؛ ولی این شورا در عمل کاری از پیش نبردند زیرا می‌دانستند که گره مشکلات در دست کسانی چون فرزندان شاه است و کوشش برای حل این مشکلات به دشمنی با ایشان می‌انجامد.

ناصرالدین شاه همچنین به ابوالقاسم خان ناصرالممالک دستور داد تا به ترجمه و نگارش قانون بپردازد، ولی با اعتراضی که بر نوشتن قانون نو که به منزلهٔ دشمنی بر قانون شرع اسلام بود و نیز بهانهٔ پیروی ناصرالممالک از میرزاملکم خان این کار نیز به پایان نرسید.[۳]

روابط خارجی در زمان ناصرالدین شاه

از ابتدای سلسله قاجار تا حکومت ناصرالدین شاه بیشتر روابط خارجی با دو کشور روس و انگلیس بود اما در دوره ناصری با سفرهای او و علاقه به پیاده کردن تکنولوژی و عوامل پیشرفت آنها در کشور، این ارتباطات گسترش یافت. امیرکبیر نیز برای اعزام دانشجو و گسترش کشتیرانی و تأسیس «دارالفنون» و ایجاد پست و … دست به برقراری روابط با کشورهایی همچون فرانسه، آمریکا، اتریش و آلمان دست زد.[۴]

صدارت میرزا آقاخان نوری

در سال ۱۲۶۸ قمری، میرزا آقاخان نوری که لقب اعتمادالدوله را داشت به صدارت رسید. او اصلاحات امیرکبیر را بازایستاند و کارگزاران او را برکنار و خویشان و آشنایان خود را بر سر کار نهاد. همچنین مستمری کسانی که در زمان امیرکبیر از ایشان بازگرفته شده بود باز به راه گشت. در این زمان میان عثمانی و بریتانیا با روسیه جنگ درگرفته بود و هر سهٔ این دولت‌ها می‌خواستند ایران را در کنار خود داشته باشند ولی دولت بی‌خبر ایران از اختلاف میان این قدرت‌ها سودی نبرد. اعتمادالدوله در آغاز به همراهی و هواداری از بریتانیا شناخته شده بود ولی چون نامهٔ تندی به سفیر این کشور نوشت در ربیع‌الاول ۱۲۷۲ هجری قمری سفیر از او رنجیده و از تهران بیرون رفت و کوشش‌های سفیر فرانسه هم برای آشتی آنان به جایی نرسید. در این زمان حسام‌السلطنه والی خراسان به هرات لشکر کشید و بی‌توجه به تهدیدهای بریتانیا در صفر ۱۲۷۳ این شهر را به ایران بازگرداند. میرزا آقاخان اعتمادالدوله که از دشمنی بریتانیا بیمناک بود برای آشتی با آن کشور فرخ خان امین‌الدولهٔ کاشانی را برای گفتگو با بریتانیا نخست به استانبول و سپس به پاریس فرستاد. در پاریس، بریتانیا شرط بازگردانی روابط میان دو کشور را به حال عادی برکناری اعتمادالدوله تعیین نمود. امین‌الدوله نیز کوشید تا از ناپلئون سوم امپراتور فرانسه برای میانجی‌گری میان ایران و بریتانیا یاری بگیرد. سرانجام بریتانیا که گفتگو را بیهوده می‌دید در ربیع‌الثانی ۱۲۷۳ جزیرهٔ خارک را اشغال کرد و تا اهواز پیشروی نمود. این چنین بود که کار به پذیرش معاهدهٔ پاریس میان دو کشور انجامید که بر پایهٔ آن بریتانیا سپاهیان خود را بندرها و شهرهای ایران بیرون می‌برد و ایران نیز استقلال افغانستان را به رسمیت می‌شناخت و نیز در حل اختلافاتش حکمیت بریتانیا را می‌پذیرفت. این پیمان سبب افزایش نفوذ سیاسی بریتانیا در ایران گردید.

از وقایع مهم دوران صدرات نوری تیراندازی سه تن از بابیان به ناصرالدین شاه در نیاوران شمیران در روز یکشنبه ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری بود.[۳]

سفر به فرنگ

آگاهی ناصرالدین شاه از جوامع اروپایی و مطالعه سفرنامه‌ها و کتاب‌های مربوط به آن دیار، اشتیاق او را برای سفر به ممالک غربی برانگیخت. سفرهای پر هزینه و نه چندان سودمند که برای تأمین هزینه آنها گاه مجبور به دادن امتیاز از دول بیگانه و گاه گرفتن وام از خود آنان می‌شد.

سفرهای او از سال ۱۲۸۷ ه‍جری قمری با زیارت عتبات عالیات، کربلا، نجف و کاظمین شروع شد. دومین سفر او در سال ۱۲۹۰ در بیست و ششمین سال سلطنت وی روی داد، این سفر به صورت رسمی، به دعوت «امپراطور اتریش» برای بازدید از نمایشگاه «وینه» صورت گرفت که با کشتی از بندر انزلی به قفقاز، روسیه، آلمان، بلژیک، انگلیس، فرانسه رفته و از آنجا نیز به سوئیس و ایتالیا و عثمانی عزیمت نمود. سفر دوم به طور غیررسمی و تنها برای سیر سیاحت و دیدار از مظاهر تمدن غرب و پیشرفت صنایع و تکنولوژی در اروپا بود.

سفر سوم و آخرین سفر او با همراهی «امین السلطان» به انگلیس بود.[۴]

دوران صدارت امین‌السلطان

ده سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه صحنه قدرت طلبی علی‌اصغرخان امین‌السلطان بود. پدر امین‌السلطان، آقاابراهیم خان، از عمله خلوت و آبدارباشی ناصرالدین شاه بود که به مرور مورد اعتماد شاه قرار گرفت و مشاغل مهمی از جمله خزانه‌داری و وزارت دربار را به دست آورد و شاه او را ملقب به امین‌السلطان کرد. پس از مرگ امین‌السلطان اول در دومین سفر ناصرالدین شاه به خراسان، شاه پسر او علی‌اصغرخان را مورد توجه قرار داد و مناصب و لقب پدر را در حق او برقرار کرد. امین‌السلطان اول با زبیده خانم همدست بود و پس از مرگش، زبیده خانم علی‌اصغرخان را مورد حمایت قرار داد و سعی کرد او را نزد شوهرش توانمند و کارا نشان دهد. علی‌اصغرخان از دوایر و مناصب متعددی که به زعامت او سپرده شده بود، دستگاه پرمنفعتی به راه انداخت که هم شخص شاه و هم شرکای راغب در آن سهیم بودند. پس از درگذشت مستوفی‌الممالک در ۱۳۰۳ هجری قمری، شاه وزارت داخله را به میرزا عباس خان قوام‌الدوله منتقل کرد و مدتی نگذشت که یحیی خان مشیرالدوله را که پس از درگذشت موتمن‌الملک به وزارت خارجه رسیده بود، عزل و به پیشنهاد علی‌اصغرخان، قوام‌الدوله را وزیر خارجه کرد. قوام‌الدوله برای اداره این شغل دانش کافی نداشت و با دخالت امین‌السلطان امور را اداره می‌کرد. از این راه امین‌السلطان قائم مقام شاه در امورداخلی و خارجی شد. ناصرالدین شاه هم که از وزرای مستقل‌الرای دیوانی هراس داشت، ‏بی‌تمایل نبود کسی از عمله خلوت شاهی را در این مقام والا ببیند.

امین‌السلطان علی‌رغم میل شاه، امتیاز بانک شاهنشاهی ایران را از ناصرالدین شاه گرفت و با او به سومین سفر فرنگستان رفت. در این سفر شاه قرارداد رژی را به جرالد تالبوت داد و امتیاز لاتاری را به میرزاملکم خان ناظم‌الدوله، سفیر ایران در لندن، واگذار کرد. شاه مدتی پس از بازگشت از سفر فرنگستان، در ۱۳۰۸ هجری قمری، بر قرارداد رژی دست گذاشت و امتیاز لاتاری را به بهانه مغایرت لاتاری با دستورهای شرع اسلام لغو کرد. قرارداد رژی بهانه‌ای به دست مردم داد تا اعتراض خود را به هرج و مرج و فساد با قیامی در مخالفت با واگذاری این امتیاز ابراز کنند. قیام تنباکو، که با فتوای میرزا حسن شیرازی مبنی بر حرمت استعمال توتون و تنباکو همراه شد، در تهران به شورش عمومی انجامید. در اندرون کاخ گلستان نیز، انیس‌الدوله به پیروی از حکم شیرازی، شرب قلیان را در محوطه حرم ممنوع اعلام کرد. سرانجام شاه و صدر اعظم تسلیم شدند و شاه در ۱۶ جمادی‌الاول ۱۳۰۹ دستور لغو امتیازنامه را صادر کرد.

با شدت گرفتن فشارهای داخلی و خارجی دستگاه آشفته قاجار اواخر عصر ناصرالدین‌شاه نتوانست از تنش‌ها جلوگیری کند. شاه هر روز بیش از پیش به دلیل مشکلاتی که دامنگیر کشورش بود مورد سرزنش قرار می‌گرفت و علایم خستگی و دلسردی در رفتار شاه آشکار می‌شد.

در اندرون، زبیده خانم به دلیل بیماری بینایی خود را از دست داد. شاه او را برای درمان به وین فرستاد، ولی درمان پزشکان اروپایی مؤثر نبود. با این حال شاه همچنان جواهرات خود را به او می‌سپرد و چنان وانمود می‌کرد که گویا زبیده‌خانم هنوز سالم و مورد علاقه اوست. پس از آن که زبیده خانم در ۱۳۱۱ هجری قمری درگذشت، ناصرالدین شاه در اندوه عمیقی فرورفت و امین‌السلطان که حامی خود را در حرمخانه از دست داده بود، به دنبال متحدی جدید گشت و با خانم باشی همدست شد. خانم باشی، دختر باغبانباشی اقدسیه که شاه او را ابتدا به اعتبار پدرش «باغبانباشی» می‌خواند، مقارن ایام بیماری زبیده خانم به ازدواج شاه درآمده بود. دلبستگی بسیار شاه به خانم باشی، اغلب با ناز و اعراض او از وصال پاسخ می‌گرفت و ناصرالدین شاه، که بیش از این تعصبی در حفظ حریم اندرونی نشان نمی‌داد، از او نزد پیشخدمتان بیرونی گلایه می‌کرد و امین‌السلطان را برای شفاعت پیش خانم باشی می‌فرستاد. پس از مدتی، شاه به خواهر کوچکتر خانم باشی ابراز علاقه کرد؛ ولی خواهر کوچکتر نیز رفتاری مانند خواهر بزرگ پیش گرفت و علاقه شاه به خواهر کوچک، به بدسری خواهر بزرگ افزود.[۳]

سیاست‌های فرهنگی در زمان ناصرالدین شاه

سانسور مطبوعات

گرچه در دوران سلطنت او به‌شمار عناوین روزنامه‌ها افزوده شد (پیش‌تر تنها روزنامه‌ای که در ایران منتشر می‌شد کاغذ اخبار بود) اما تمام این روزنامه‌ها دولتی بودند. او انتشار روزنامه دولتی وطن را که در زمان صدارت میرزا حسین خان مشیرالدوله به زبان فرانسه چاپ شد، پس از یک شماره متوقف کرد، چرا که سرمقاله آن دم از آزادی و برابری می‌زد. به فرمان او نخستین اداره سانسور مطبوعات در ایران تأسیس شد. این اداره در سال ۱۸۶۳ میلادی دایر شد و وظیفه داشت تمام روزنامه‌ها و کتاب‌های را پیش از چاپ بررسی کند و جلوی ورود روزنامه‌های فارسی‌زبان چاپ خارج را بگیرد.

آموزش

امیرکبیر در سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۶ هجری قمری) تصمیم به تأسیس دارالفنون گرفت. پس از عزل امیرکبیر، جاستین شیل وزیر مختار انگلیس در ایران و به اغوای او میرزا آقاخان نوری سعی بسیار کردند که دارالفنون گشایش نیابد. زیرا شیل عصبانی بود که چرا معلمین از اتباع یا طرفداران سیاست انگلیس انتخاب نشده‌اند. اما ناصرالدین شاه چون نامه‌ای درباب استخدام این معلمان به فرانسوآ ژوزف، امپراتور اتریش، نوشته بود و راضی به مراجعت دادن آن‌ها نبود، اصرار در افتتاح دارالفنون کرد. دوهفته پس از افتتاح دارالفنون، امیرکبیر در باغ فین کاشان کشته شد.

در بدو امر، ناصرالدین شاه جوان در امتحانات دارالفنون حاضر می‌شد و به محصلین جایزه، انعام و منصب می‌داد؛ ولی کمی بعد در نتیجه اعمال و افعال میرزا ملکم‌خان که سمت مترجمی و معلمی در این مدرسه داشت، به خصوص تأسیس فراموشخانه و تبلیغ جمهوری، شاه به دارالفنون بدگمان شد و اعزام محصلین را به اروپا محدودتر ساخت.[۳]

موسیقی در زمان ناصرالدین شاه

عده موسیقدانان در دربار ناصرالدین شاه بسیار بیش از شمار آنان در دربار پدرش بود. نوازندگان برجسته‌ای چون آقا علی‌اکبر خان فراهانی، میرزا عبدالله، آقاحسینقلی، آقا غلامحسین، سرورالملک و سماع حضور در دربار ناصری حضور داشتند. بعضی از این نوازدگان، مانند سرورالملک، از شاه لقب گرفتند و استادان با عناوینی همچون آقا و میرزا خوانده شدند که از ترقی شأن موسیقیدانان در این زمان حکایت دارد. در این دوره یادگرفتن موسیقی در میان خانواده سلطنتی رایج شد، چنان‌که عصمت‌الدوله و تاج‌السلطنه، دختران شاه، نواختن پیانو آموختند. در این زمان، نخستین دسته موسیقی سلطنتی توسط دو موسیقیدان فرانسوی ایجاد شد. در ۱۲۴۸ ناصرالدین شاه از امیرنظام گروسی، سفیر آن زمان ایران در فرانسه، خواست موسیقیدانی برای سرپرستی ارکستر سلطنتی بیابد. آلفرد ژان باتیست لومر، موسیقیدانی که در پی درخواست شاه به ایران اعزام شد، شعبه موسیقی دارالفنون را تأسیس کرد.

علاقه ناصرالدین شاه به عکاسی

 
عکاسی یکی از علاقه‌مندیهای ناصرالدین شاه بود

عکاسی و عکاس‌های نخستین ایران به گونه‌ای با نام ناصرالدین شاه پیوند خورده‌است. زیرا در زمان ناصرالدین شاه بود که دوربین به ایران آمد و این پادشاه که اهل شعر و هنر هم بود عاشق عکاسی شد و در عکاسی مهارت یافت‫. در آن زمان ابزار عکاسی مانند دوربین و لنز و کاغذ بسیار گران و کمیاب بود و فقط اعیان و خاندان سلطنتی بودند که می‌توانستند بهای این ابزار و آلات گران را بپردازند.

ناصرالدین شاه کنجکاو بود و محیط اطراف خود را با دقت زیر نظر می‌گرفت و از آن‌ها عکاسی می‌کرد‫. عکس‌های او از زندگی دربار و ساخت‌های گوناگون زندگی اجتماعی و سیاسی ایران برای مورخین بسیار جالب است‫. نخستین عکس‌ها از روضه‌خوانی و تعزیه و شکار و سرگرمی‌ها و بازی‌ها و حتی زنان حرمسرا در حالات گوناگون و با لباس‌های متفاوت بخشی از کارهای تصویری ناصرالدین شاه را در بر می‌گیرد‫. به کمک همین عکس‌هاست که ما تصور نسبتاً روشنتری از جامعه ایران دوران ناصری در مقایسه با دوران پیش از اختراع دوربین در دست داریم.

شیفتگی ناصرالدین شاه به عکاسی فقط به عکس‌های شخص خودش نبود بلکه او عکاسان دیگر را هم تشویق کرد تا به گوشه و کنار ایران سفر کنند و از زندگی مردم و فضا و حال سایر نقاط برایش عکس بیاورند‫.

نتیجه علاقه و تلاش خود شاه و عکاسان دیگر مجموعه بسیار بزرگی از عکس است که اکنون از ایران دوره قاجار از درون دربار و حرمسرای شاه گرفته تا اعیان و رجال و وزرا و وکلا و زنان و مردان روستایی و شهری در کوچه و بازار و خانه‌ها و اماکن دیگر اکنون در دسترس ماست. در واقع ریشه بسیاری از رشته‌های عکاسی دوران ما مانند عکس خبری و مستند و عکس تاریخی و طبیعت ایران هم به همان زمان برمی‌گردد.

علاقه ویژه ناصرالدین شاه فقط به گرفتن و ظهور عکس ختم نمی‌شد. او در انتخاب کاغذ و چاپ عکس و ساختن مجموعه و آلبوم عکس و نگهداری از آن‌ها بسیار دقت می‌کرد. این دقت‌ها مایه آن شده که بسیاری از عکس‌ها بجا بماند که اینک میراثی است بزرگ در شناخت بهتر ایران آن زمان. یکی از کارهای جالب دیگر ناصرالدین شاه گردآوری مجموعه‌هایی از عکس‌های زمان خود اوست‫. برخی از عکس‌ها، عکس‌هایی است که خود او می‌گرفته و برخی دیگر از عکس‌ها از کسانی است که او به گوشه و کنار می‌فرستاده‌است‫.[۶]

علاقه ناصرالدین شاه قاجار به نقاشی

 
یکی از نقاشی‌های ناصرالدین شاه

ناصرالدین شاه قاجار جدای از این‌که به عکاسی علاقه‌مند بود و گاه و بی‌گاه از زنان حرمسرا عکس می‌گرفت، از زمان ولیعهدی در نقاشی هم دستی داشت.

ناصرالدین شاه جدای از این‌که به عکاسی علاقه‌مند بود و گاه و بی‌گاه از زنان حرمسرا، غلامان و ندیمگان عکاسی می‌کرد، از زمان ولیعهدی در نقاشی هم دستی داشت.

ناصرالدین شاه هر وقت خسته می‌شد در حواشی یا صفحات آغازین یا صفحات انتهایی برخی از کتب چاپی کتابخانه سلطنتی یا برخی اسناد دولتی نقاشی‌هایی می‌کرد که امروزه تعدادی از آن‌ها باقی مانده و در آرشیو «کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران» و کتابخانه سلطنتی کاخ گلستان نگهداری می‌شود.[۷]

دلایل نارضایتی عمومی از ناصرالدین شاه

مورخان یکی از دلایل نارضایتی عمومی از شاه قاجار را امتیازات فراوانی می‌دانند که وی به خارجی‌ها پیشکش می‌کرد؛ از جمله وی در سال ۱۲۶۹ خورشیدی (۱۳۰۹ هجری قمری) طی قراردادی مالکیت صنعت تنباکو را به جرالد تالبوت انگلیسی واگذار کرد.

یکی دیگر از دلایل نارضایتی از او سفرهای پر خرج وی به اروپا بود که مخارج آن معمولاً از امتیزاتی که وی به اروپائیان می‌داد تأمین می‌شد؛ او نخستین بار در ۱۲۵۲ خورشیدی و بعداً دوباره در ۱۲۵۷ و برای آخرین بار در ۱۲۶۸ (که در آن بازدیدی کامل از ناوگان جنگی بریتانیا کرد) به اروپا سفر کرد.[۸]

امتیازات به بیگانگان در زمان ناصرالدین شاه

امتیازات و قراردادهای این دوره از تاسف آورترین و غم انگیزترین امتیازات واگذار شده به بیگانگان است که فهرست وار به آن اشاره می‌کنیم:

۱- «هرات» (معاهده پاریس) طبق این معاهده ایران متعهد می‌شود ضمن تخلیه هرات، استقلال «افغانستان» را به رسمیت بشناسد.

۲- «رویتر»، که به موجب آن، امتیاز استخراج معادن و درآمد جنگل‌های ایران به مدت ۷۰ سال به انگلیس داده شد.

۳- امتیاز توتون و تنباکو که به مدت ۵۰ سال به «جرالد تالبوت» انگلیسی داده شد که ضمن برپایی اعتراضات مردمی سلطنت ناصرالدین شاه نیز متزلزل شد.

۴- امتیاز ایجاد راه شوسه «اهواز به تهران» که به انگلیس داده شد.

۵- امتیاز تأسیس «بانک استقراضی» که به روس داده شد.[۴]

مرگ ناصرالدین شاه

 
مراسم تشییع جنازه ناصرالدین شاه

سرانجام این سلطه گری به یکباره روز جمعه هجدهم ذیقعده سال ۱۳۱۳ هجری قمری توسط میرزارضای کرمانی به قتل رسید.

در این روز ناصرالدین شاه قاجار که به شکرانه پنجاهمین سالگرد سلطنت به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهرری رفته بود در قیل و قال مردم در لحظه خروج از حرم با گلوله ای از تپانچه میرزا رضای کرمانی ترور شد.

پس از ترور شاه امین السلطان تلاش بسیاری کرد تا خبر این ترور پخش نشود و تهران آرام بماند؛ وی به محض مطلع شدن از ترور شاه ترتیبی داد تا جسد ناصرالدین شاه را مخفیانه از صحن بیرون ببرند و در کالسکه سلطنتی بنشانند. در بازگشت به کاخ گلستان خودش نیز در کنار جسد برجای نشسته شاه نشست و جسم بی جان او را به حرکت درآورد تا برای جمعیت دست تکان دهد.

با این حال شاه مضروب پس از انتقال به کاخ گلستان چندان زنده نمی‌ماند و تلاش اطبا برای نجات او بی‌نتیجه می‌ماند. گفته می‌شود کلمات آخر وی پیش از مرگ این بود که «اگر زنده بمانم جور دیگری بر شما حکومت می‌کنم». پس از مرگ ناصرالدین شاه مقرر می‌شود تا روز بعد و رسیدن مظفرالدین شاه به پایتخت صبر کنند و پس از آن پیکر شاه را پس از تشییع در امامزاده عبدالعظیم حسنی (ع) به خاک می‌سپارند.[۹]

با فرا رسیدن ذیقعده ۱۳۱۳ ناصرالدین شاه و درباریان خود را برای پنجاهمین سال سلطنت آماده می‌کردند، اما واقعه قتل او در حرم حضرت "عبدالعظیم (ع)" تمام تصورات آنها را در هم ریخت. قاتل شاه "میرزارضا کرمانی" بود، که در سال ۱۳۰۷ با "سید جمال الدین اسدآبادی"، آشنا شده بود و سخت تحت تأثیر اندیشه او قرار گرفته بود وی به این طریق وارد فعالیت‌های سیاسی می‌شود و در جریان قیام‌های مردمی مثل قیام تنباکو، چندی به زندان افتاده و شکنجه می‌شود و سرانجام تصمیم به قتل ناصرالدین شاه می‌گیرد.

همان روزی که شاه قصد برپایی جشن پنجاه سالگی سلطنتش را دارد، او را با ضرب یک گلوله از پای درمی‌آورد تا آخرین سال سلطنت او را رقم زند.[۴]

جستارهای وابسته

منابع