ناصر صادق

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۴۵ توسط Qubad (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ناصر صادق (تولد۱۳۲۴-درگذشته۳۰فروردین ۱۳۵۱)در خانواده ای مذهبی در تهران متولد شد. بعد از اتمام دوران دبستان و دبیرستان وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران گردید.[۱]

. پدرش حاج احمد صادق از اعضای هيئت امنای مسجد هدايت و از ياران و دوستان نزديک مرحوم آيت الله طالقانی و زنده ياد مهندس مهدی بازرگان بود. شهيد ناصر دوره متوسطه را در دبيرستان مروی گذارند و همانجا بود که فعاليت های سياسی و اجتماعی خود را آغاز کرد. او ضمن شرکت در جلسات مسجد جليل و مسجد هدايت (در محضر پدر طالقانی) انجمنی با عنوان ((دين و دانش)) در دبيرستان خود ايجاد می‌کند[۲]

فعالیت های دوران جوانی

ناصر صادق به لحاظ آشنایی خانوادگی باآیت الله طالقانی ازهمان دوران نوجوانی درجلسات سیاسی و مذهبی شرکت میکردو درسالهای آخر دبیرستان به همراه چند تن دیگر از دوستانش انجمنی سیاسی مذهبی بوجودآورد. سرکوب خونین 15 خرداد تأثیر عظیمی بر روحیه فعال و پرشور او داشت. او درآن هنگام، سال آخر دبیرستان را میگذراندو به جرم فعالیتهای سیاسی،مامورین درصدد دستگیری او بودند که با کوشش مدیر مدرسه، اینکار عملی نشد. پس از اتمام دوره دبیرستان وارد دانشگاه شد. دردانشگاه صرفنظر از فعالیتهای سیاسی – اجتماعی و ... در ورزش نیز استعداد و علاقه زیادی از خود نشان می داد به طوری که در ژیمناستیک قهرمان دانشگاه شده بود. [۱]

عضویت در سازمان

ناصرصادق در سال 44 جزو اولین کسانی بود که به سازمان مجاهدین خلق پیوست.زندگی در درون یک تشکیلات انقلابی، تمام قوا و استعدادهای ناصر را شکوفا کرد و او را عنصری کارآمد مبدل ساخت.

بعد از اتمام دوران دانشگاه برای طی دوره سربازی به شیراز رفت و به عنوان افسر توپخانه درپادگان شیراز، به فراگیری اصول نظامی پرداخت.

او از تمام امکانات دوران خدمت وظیفه به نحو احسن استفاده کرد. و آنچنان تجارب غنی درزمینه نظامی به دست آورد که بعدها مسئول تدارکات نظامی سازمان گشت. البته ناصردراین دوران باز هم لحظه ای از حرکتهای آگاه کننده و افشاگری هایش غافل نبود. او برای اولین بار نماز جماعت را در پادگان اجرا کرد. و بارهابرسرحقوق سربازان ساده با افسران  رده بالاتردرگیر شد.

بعداز اتمام سربازی به دستور سازمان یکسال و نیم هم درشیراز  ماند. و مسئولیت شاخه شیراز را به عهده گرفت. [۱]

طی سه سالی که ناصر درشیراز بود بارها به میان کپرنشینهای شیراز می رفت و از نزدیک با درد و رنج آنها آشنا میشد. او توانست طی این مدت رابطه نزدیکی با ایلات و عشایر فارس برقرار کند و از این طریق اطلاعات جالبی در مورد وضع ایلات و عشایر در اختیار سازمان بگذارد. [۱]

ناصر صادق درسال 49 به عضویت کادر مرکزی سازمان درآمد. با رفتن عده ای ازمسئولین سازمان به فلسطین برای طی دوره های نظامی مسئولیتهای ناصر دوچندان شد. اما او با کوششی خستگی ناپذیر کار میکرد. شرکت فعال درطرحریزی نقشه هواپیماربائی از دوبی و نیز مسئولیت تدارکات سازمان بر دوش او بود. [۱]

دستگیری و زندان

ناصر صادق بنا بر مسولیتی که داشت برای تهیه اسلحه برای پیشبرد امر مبارزه اقدام کرد . به این منظوربا فردی بنام شاهمراد دلفانی تماس گرفت و از این طریق تحت تعقیب پیچیده ساواک قرار گرفت. ساواک ماهها او را باصرف انرژی و هزینه گزاف تعقیب میکرد تا به اطلاعات بیشتری در مورد او و سایر اعضای سازمان دست پیدا کند و سرانجام طی یورش اول شهریور، به همراه عده ای دیگری از اعضاء و کادرمرکزی سازمان دستگیر شد.

زندان میدان مبارزه ای دیگر

زندان برای یک انقلابی، پایان مبارزه نیست. بلکه فاز و مرحله جدیدی است که باید با هوشیاری و مقاومت طی کرد. ناصر نیزتعهداتش را نسبت به مبارزه ازیاد نبرد و با مقاومت خود ؛پایبندیش را به آرمانهای والای توحیدی ثابت کرد.

به دلیل شرایط سیاسی آن زمان و افشاگری که نسبت به دستگیری اعضای سازمان مجاهدین خلق انجام شده بود. رژیم ناچاربود که حداقل یکی از محاکمات آنها را به شکل علنی برگزار نماید. به همین دلیل دادگاهی که ناصر و سه عضور دیگر مرکزیت سازمان یعنی محمد بازرگانی، علی میهندوست و مجاهد خلق مسعود رجوی به همراه چندنفر دیگر از اعضاء و وابستگان سازمان محاکمه میشدند، علنی اعلام شد. در جلسات دادگاه تعدادی از خانواده ها شرکت داشتند و تعدادی خبرنگار داخلی و خارجی نیز حضور داشتند.

هرچند تلاش بر این بود که دادگاه بصورت آبرومندانه ای برگزار شود ولی مجاهدین با دفاع افشاگرانه خود توانستند طرحهای رژیم شاه را خنثی کنند .سرانجام در پایان دادگاه حکم اعدام 4 عضو مرکزیت صادر شدکه ناصر صادق یکی از آنها بود.

ناصر صادق در دفاعیات خود گفته بود:[۱]

ما باید خونمان ریخته شود تا هزاران سلحشور سر بلند کنند.

. او در دادگاه قضات فرياد می زد : ((ای توده های خلق، اگر امروز فرزندان شما در زير رگبار گلوله ها جان می سپارند و يا در زير شلاق‌های رژيم به فرياد درآمده‌اند، اگر شرايط موجود بسيار سخت و غم افزاست، اما ما به شما نويد می‌دهيم، ما به شما طلوع فجر را در شب تاريک مژده می‌دهيم، ما دماغه کشتی پيروزی را در افق اقيانوس خلقها می بينيم، ما طلوع صبح را می بينيم، ما پيروزی توحيد را می بينيم.))[۲]

مرگ

ناصرصادق به همراه سه تن از یارانش در سحرگاه 30 فروردین 1351به لقای خداوند شتافت.

جستارهای وابسته ==

منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ نشریه شماره 44- 30فروردین 1359
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ خبرنامه گویا- ناصر صادق