ندا حسنی، (زاده‌ی سال ۱۳۵۶، تهران ـ درگذشته‌ی دوم تیر ۱۳۸۲) یکی از کسانی است که پس از حمله پلیس فرانسه به مقرات مجاهدین خلق در ژوئن ۲۰۰۳ و دستگیری مریم رجوی و احتمال استرداد وی به ایران، دست به خودسوزی زد و جان باخت. ندا حسنی در کودکی به همراه پدر و مادرش از ایران خارج شد. عموی ندا حسنی، محمود حسنی در جریان قتل‌عام ۳۰ هزار تن از زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، توسط جمهوری اسلامی اعدام شد. ندا حسنی پس از پایان دوره‌ی دبیرستان، تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته انفورماتیک در دانشگاه کارلتون اتاوا در کانادا ادامه داد. او همچنین در آکسیون‌ها و تظاهرات افشاگرانه علیه رژیم ایران شرکت می‌کرد. ندا حسنی در سال ۱۳۷۶ تصمیم گرفت زندگی خود در کانادا را رها کرده و به ارتش آزادی‌بخش ملی ایران و سازمان مجاهدین خلق در عراق بپیوندد. ندا حسنی در سال ۱۳۸۲، برای انجام مأموریتی از عراق عازم انگلستان شد. پس از حمله‌ی پلیس فرانسه به مقر‌های مجاهدین در فرانسه و دستگیری مریم رجوی، اعضا و هواداران مجاهدین خلق در انگلستان و دیگر کشورها دست به اعتراض و تظاهرات زدند. در این حمله که جهت رضایت جمهوری اسلامی در پی یک معامله نفتی با شرکت توتال صورت گرفته بود، احتمال می‌رفت مریم رجوی به ایران استرداد شود. از همین رو بود که با اوج‌گیری اعتراضات، تعدادی از ایرانیان دست دست به خودسوزی زدند. ندا حسنی نیز پس از آن‌که در یک مصاحبه از دولت فرانسه خواست مریم رجوی را آزاد کند و او را به تن دادن به خواسته‌ی رژیم ایران متهم کرد، خود را در برابر سفارت فرانسه در لندن به آتش کشید. او در دوم تیرماه ۱۳۸۲،در بیمارستانی در لندن جان باخت.

ندا حسنی
ندای5.JPG
شناسنامه
زادروز۱۳۵۶
زادگاهتهران، ایران
تاریخ مرگدوم تیرماه ۱۳۸۲
محل مرگلندن، انگلستان
دیناسلام
اطلاعات سیاسی
حزب سیاسیسازمان مجاهدین خلق ایران

زندگی‌نامه ندا حسنی

تولد ندا حسنی

ندا حسنی در سال ۱۳۵۶، در تهران متولد شد. او ذکر می‌کند که در خاطرات کودکی‌‌اش، هجوم پاسداران به خانه‌ی مادربزرگش، برای دست‌گیری عمویش محمود حسنی که از اعضای مجاهدین بود را به یاد می‌آورد.

 
ندا حسنی

در سال ۱۳۶۲ پس از خروج از ایران، خانواده‌ی ندا در یونان با هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران ارتباط برقرار کردند، و خانه‌ی آن‌ها به کانونی برای فعالیت‌های سیاسی علیه رژیم تبدیل شد.

ندا حسنی از سنین کودکی در آکسیون‌ها و تظاهرات افشاگرانه علیه رژیم ایران به همراه پدر و مادرش شرکت می‌کرد و همواره از عموی خود خاطره‌ای مثبت در ذهن داشت.

ندا حسنی یازده ساله بود که عمویش محمود حسنی در جریان قتل‌عام ۶۷ اعدام شد. این حادثه در زندگی او تأثیر بسیاری گذاشت. با ورود ندا به سنین جوانی اغلب زمان‌هایش را صرف فعالیت‌های سیاسی در دفاتر مجاهدین خلق می‌کرد. او از کانادا برای چندماه به آمریکا رفته و در پایگاه‌های مجاهدین خلق به فعالیت می‌پرداخت. خبر ترور زهرا رجبی در ترکیه از وقایعی بود که بر ندا حسنی تأثیر بسیاری گذاشت.[۱]او همچنین بسیار تحت تأثیر وقایع ایران بود. اطرافیانش نقل می‌کنند که وی همواره از کودکان خیابانی سخن می‌گفت. در کیف خود عکس یک کودک خیابانی را همیشه به همراه داشت و می‌گفت: «این بچه‌ی من است»

تحصیلات ندا حسنی

ندا حسنی که در سال ۱۳۶۲به همراه با پدر و مادرش به کانادا رفته بود در همانجا به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۷۴ در کانادا دیپلم گرفت. او برنامه‌نویس کامپیوتر بود.[۱]

ندا حسنی تحصیلات دانشگاهیش را در رشته انفورماتیک در دانشگاه کارلتون اتاوا در کشور کانادا ادامه ‌داد و قصد داشت به تحصیلات خود تا مدارج عالی ادامه دهد. ندا حسنی به دلیل هوش بالا همیشه از دانش‌آموزان و دانشجویان ممتاز بود.

پیوستن به ارتش آزادی‌بخش

با وجود امکانات تحصیلی و رفاهی که برای ندا حسنی فراهم بود، آشنایی او با آرمان‌های مجاهدین و به‌ویژه تأثیری که از شهادت عمویش پذیرفته بود، مسیر زندگی او را عوض کرد. ندا حسنی که در عین تحصیل مشغول به فعالیت در انجمن‌ها و دفاتر مجاهدین خلق بود، تصمیم‌گرفت پدر و مادرش را برای پیوستن به ارتش آزادی‌بخش و سفر به عراق قانع کند. سرانجام ندا حسنی در سال ۱۳۷۶تصمیم گرفت به ارتش آزادی‌بخش و مجاهدین در عراق بپیوندد.[۱][۲]

نامه‌ی ندا حسنی به پدرش

ندا حسنی پس از پیوستن به ارتش آزادی‌بخش و سفر به عراق در نامه‌ای به پدرش می‌نویسد:

«باباجان سلام، حالت چطوره؟ الان نشسته بودم و داشتم کتاب قتل‌عام زندانیان سیاسی را می‌خواندم که یک‌دفعه خیلی یادت افتادم و گفتم چند خط بنویسم. مطمئن هستم که این کتاب را چندین بار خوانده‌ای، ولی خودم هر بار که قسمتی از آن را می‌خوانم ناخودآگاه یاد عمو می‌افتم و تازه کمی احساس می‌کنم شرایطی که در آن بود را می‌فهمم، خیلی یاد آن روزهایی می‌افتم که با ماماجان و باباجان می‌رفتیم ملاقات، نمی‌دانم باورت بشود یا نه، ولی خیلی از صحنه‌های ملاقات را خوب یادم هست. بعضی وقت‌ها خیلی بیشتر دلم می‌خواهد در مورد عمو می‌دانستم ولی حیف که نیستی برایم تعریف کنی. اگر یک بار وقت کردی زندگی‌نامه‌اش را برایم کامل بنویس و بفرست خیلی دوست دارم بدانم.»

مأموریت مجدد به اروپا

ندا حسنی از سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۲ در عراق بود. او در سال ۱۳۸۲ پس از اشغال عراق توسط آمریکا برای انجام مأموریت سازمانی به انگلستان رفت. حضور او در انگلستان با حمله پلیس فرانسه به مقرات مجاهدین خلق در فرانسه همزمان شد.

خودسوزی ندا حسنی

 
مراسم گرامیداشت ندا حسنی

در روز ۲۷ خرداد ۱۳۸۲(۱۷ ژوئن ۲۰۰۳) حمله پلیس فرانسه به مقرات مجاهدین خلق رخ داد و عده‌ی زیادی از جمله مریم رجوی دستگیر شد. این حمله، چنان‌چه بعدها افشا شد پس از یک معامله میان دولت وقت فرانسه به رياست ژاك شيراك و رژیم ایران صورت گرفت که مبنای آن از جمله یک قرارداد تجاری میان شرکت نفتی توتال با ایران بود.

با مطرح شدن احتمال استرداد مریم رجوی به ایران تظاهرات و اعتراض به دستگیری مریم رجوی اوج گرفت.

تنها طی ۳ روز، ۱۶ تن از ایرانیان در شهرهای پاریس، برن، رم، لندن، اتاوا، آتن و نیکوزیا و هم‌چنین در ایران(۳ نفر در تهران و ۲ نفر در مشهد و یک نفر در شهر بابل) دست به خودسوزی زدند. خبرهای مربوط به خودسوزی پناهندگان ایرانی در صدر خبرهای فرانسه و اروپا بود و افکار عمومی را به ‌شدت منقلب کرد.[۳]

مجاهدین به همه‌ی هواداران در کشورهای مختلف توصیه نموده و دستور داده بودند که به هیچ‌وجه دست به خودسوزی نزنند. ندا به همراه سایر هواداران به تظاهرات در برابر سفارت فرانسه رفت. در آن تظاهرات خبرگزاری فرانسه با ندا مصاحبه کرد. ندا حسنی پس از پایان تظاهرات در جلوی سفارت فرانسه از همراهانش جدا شد. کسی از حالات او در لحظه‌ای که تصمیم به خودسوزی گرفته بود، چیزی نمی‌دانست. دوستان او در توصیف حالات او می‌گویند:

«او وقتی می‌بیند به‌خاطر دلارهای نفتی، و در بندوبست و توطئه و معامله با رژیم ایران، برای خاموش کردن شعله‌های مقاومت و آزادی مردمش، تمامی اصول و ارزش‌ها و حقوق انسانی لگدمال می‌شود، چاره‌ای جز فدای جسم وجان، برای حفظ گوهر آزادی و شرافت انسانی، راهی پیش پای خود نمی‌یابد»

ندا حسنی که از همراهان خود جدا شده بود، مجددا جلو سفارت فرانسه، جایی که تظاهرات درآن‌جا صورت گرفته بود برمی‌گردد و در حالی که فریاد می‌کشد مریم رجوی را آزاد کنید، خودش را به آتش می‌کشد.[۱]

ندا حسنی در اعتراض به معامله دولت فرانسه و رژیم ایران مبنی بر بازداشت مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده‌ی شورای ملی مقاومت ایران، خود را در برابر سفارت فرانسه در لندن به آتش کشید.[۲] وی در دوم تیرماه در بیمارستان جان باخت.[۳]

ندا حسنی، به‌طور ویژه متأثر از دست‌گیری مریم رجوی بود که با خطر استرداد به ایران روبه‌رو بود. ندا از این واهمه داشت که خانم رجوی با بازگشت به ایران مطمئنا شکنجه و اعدام خواهد شد.[۴]

انعکاسات رسانه‌های خارجی

در پی خودسوزی‌ها، روزنامه ژورنال دودیمانش در ۲۲ ژوئن نوشت:

«مخالفان رژیم آخوندی در پاریس، لندن و برن، خود را به‌آتش می‌کشند. آن‌ها علیه عملیات ضدتروریستی که توسط د.اس. ت (سازمان امنیت داخلی فرانسه) بر ضد سازمان مجاهدین خلق ایران به‌ویژه ستاد مرکزیش در شهر اورسوراواز صورت گرفته است اعتراض می‌کنند. همواره بایستی به کسانی‌که خود را برای آرمان‌های خود قربانی می‌کنند احترام گذاشت. خصوصاً وقتی که آن‌ها قربانی معامله‌ای شده باشند که از کنترلشان خارج است.»[۵]

روزنامه ایتالیایی کوریردلاسرا، درباره ندا حسنی و صدیقه مجاوری نوشت:

«آن‌ها خودشان را آتش زدند و مانند گرزی گدازان بر سر توطئه ملایان فرود آمدند و آن را خنثی کردند.»[۳]

 
مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران

پیام مریم رجوی به معترضین

مریم رجوی که در سلول انفرادی به‌سر می‌برد؛ و او را از هر گونه ارتباط با بیرون قطع کرده بودند، توسط مقامات فرانسوی در جریان چند مورد خودسوزی قرار گرفت. او خواستار تسریع در ارسال پیامش به هم‌وطنان برای توقف خودسوزی‌ها بود. مریم رجوی یک پیام مکتوب فرستاد تا از طرف او برای جمعیتی که در مقابل د. اس. ت گردآمده بودند، خوانده شود. وی در این پیام نوشته بود:

«این مرا نگران و شوکه می‌کند که بشنوم بعضی‌هایتان تا حد خودسوزی جلو رفته‌اید. خواهش می‌کنم این‌کار را متوقف کنید. من از شما می‌خواهم از خودسوزی خودداری کنید، وگرنه بیش از این درد خواهم کشید. تظاهرات مسالمت‌آمیز خود را ادامه دهید تا به اهدافتان دست پیدا کنید».[۳]

خبرگزاری فرانسه نوشت:

 
خبرگزاری فرانسه

«مریم رجوی از هواداران گروه خود خواست در اعتراض به یورش پلیس فرانسه که او و دیگران را دست‌گیر کرده است، خودشان را آتش نزنند. خانم رجوی گفت: خبر تظاهرات شما را شنیدم که برای آزادی من و سایر خواهران و برادرانتان فریاد می‌زنید، اما وقتی خبر خودسوزی شما عزیزانم را شنیدم، بسیار بسیار متأثر شدم، به‌طوری‌که کنترل تأثر و عواطفم برایم مشکل است… از شما می‌خواهم که هر چه سریع‌تر خودسوزی را متوقف کنید و مرا بیش از این دردمند و نگران نکنید. اما به تظاهرات و تحصن آرام خود ادامه دهید تا به اهداف خود برسید. اگر چه وصف‌الحال شما را می‌فهمم و می‌دانم که چقدر رنجیده خاطرید که در فرانسه، یعنی کشوری که تاریخش و نامش با حقوق‌بشر و آزادی و دموکراسی پیوند خورده، چرا باید از زندان و سلول حرف زد، آن هم برای آزادی‌خواهان واقعی ایران. حتماً جواب آن را باید در یک معامله‌ای با رژیم پلید و آزادی‌کش آخوندها دید. به‌خصوص که فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران به‌دلیل تظاهرات پی‌درپی دانشجویان و مردم تهران و سایر شهرها و در مقابل شعارهای نفی تمامیت رژیم، به خود می‌لرزد و برای حفظ تعادل خود، ولو به‌طور مقطعی، نیاز به چنین توطئه‌ها و معاملاتی دارد… عزم خلل‌ناپذیر و همبستگی مردم ایران برای رهایی از دیکتاتوری مذهبی و تروریستی، قطعاً پیروز می‌شود. انشاءالله که هر چه سریع‌تر روز آزادی مردم ایران فرابرسد و همه‌ی دردها و رنجها پایان یابد».[۶]

روز اول تیر ۱۳۸۲ سازمان مجاهدین خلق ایران اطلاعیه‌ای صادر کرد که در آن آمده بود:

«با یادآوری پیام‌های مکرر خانم مریم رجوی، باز هم از همه هم‌وطنان جریحه‌دار شده، استدعا می‌کند که به‌رغم هر میزان تأثر و ناراحتی، از دست زدن به خودسوزی اعتراضی خودداری کنند و خواست‌هایشان را با تمام قوا و صرفاً در چارچوب قانون و به‌صورت اعتصاب و تحصن و آکسیون‌های آرام اعتراضی پیگیری کنند».[۳]

ندا حسنی از زبان پدر و مادرش

در سال‌گرد شهادت ندا حسنی در تاریخ ۱۷ ژوئن که در شهر اتاوای کانادا برگزار شد، پدر و مادر ندا، آقای احمد حسنی و خانم فروغ حسنی، به مناسبت سال‌گرد دخترشان ندا، سخنرانی ایراد کردند. مادرش در این سخنرانی گفت:

«... اولین چیزی که ندا یاد گرفت، عشق بود. عشق به خانواده، عشق به مردم، عشق به میهن، عشق به آزادی. عموی ندا، مجاهد شهید مسعود حسنی، که در سال ۱۳۶۷ همراه با هزاران تن از یارانشان در قتل‌عام زندانیان سیاسی اعدام شد، تأثیر زیادی روی ندا گذاشت. ندا یکی از رزمندگان ارتش آزادی‌بخش بود. من مغرورم و افتخار می‌کنم که یک هوادار سازمان مجاهدین هستم. من افتخار می‌کنم که گوش به فرمان خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت باشم… ندا با رفتن به این راه نه‌تنها خود را جاودانه کرد بلکه برای من نیز باعث جاودانگی شد. هر کس به ندا فکر می‌کند، مریم را به‌یاد می‌آورد. ندا به انتخاب خود این راه را برگزید و من خوشحالم که خودش راه خودش را انتخاب کرد. اگرچه لحظه‌لحظه با او سوختم و می‌سوزم. ندا عاشق همه شما بود عاشق همه مردم، من به او افتخار می‌کنم. تنها آرزویی که دارم این است که من هم به اندازه او قوی باشم که بتوانم پیامش را به دنیا برسانم. فرزندم، عزیزم، من به تو افتخار می‌کنم، من با تو به آسمان رسیدم و به خورشید بوسه زدم…»

پدر ندا، آقای احمد حسنی در سخنرانی خود گفت:

 
احمد حسنی پدر ندا

«... ندا از ۷–۸ سالگی شروع به افشاگری علیه رژیم جنایتکار آخوندی کرد. در تمام پایتخت‌های اروپایی، در کانادا و در آمریکا، نقطه‌ای نبود که ندا در آن نرفته باشد و جنایت‌های رژیم را افشا نکرده باشد. در هر شرایطی، چه در هوای گرم تابستان یا سرمای ۴۰ درجه زیر صفر اتاوا که من خود شاهد بودم، گاهی تا ۱۲ شب به این امر اشتغال داشت. فعالیت ندا زمانی بیشتر شد که همین دولت‌ها، مقاومت ایران را که با بانکدار مرکزی تروریسم مبارزه می‌کرد، در لیست سازمان‌های تروریستی گذاشتند. ندا معتقد بود که این یک بی‌عدالتی مضاعف است. دولت فرانسه در چنین روزی در سه سال پیش در یک زدوبند ننگین با رژیم آخوندی به دفتر شورای ملی مقاومت در فرانسه حمله کرد؛ و رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت، خانم رجوی را دست‌گیر کرد. برای ندا و سایر دوستانش دیگر ممکن نبود که به‌صورت معمول با این توطئه برخورد کنند. ندا، صدیقه، مرضیه، حمید، حشمت و محمد و همه مرغان عاشق دست به اقدامی زدند و با شعله وجودشان چنان رعد و برقی در جهان ایجاد کردند که کورترین چشم‌ها و کرترین گوش‌ها هم دیگر نمی‌توانست آن را نادیده بگیرد. آن‌ها با این کارشان شوکی به وجدان بشریت وارد کردند. وای که چه آتشی از وجودش برخاست، شعله‌هایش هنوز زبانه می‌کشد و از آتشش پلیدی‌ها و نامردمی‌ها تا دنیا دنیاست خواهد سوخت. اکنون پیروزی مقاومت در فرانسه اولین گام محسوب می‌شود؛ و مطمئناً به‌زودی این دولت‌ها باید حق و حقوق مقاومت را به‌رسمیت بشناسند…»[۷]

شعری به یاد ندا حسنی

دیریست که دل در گرو یار سِپُردیم

در آتشِ او زردیِ رخسار سِتُردیم

تا حلقه‌ی زلفانِ کمندش، دلِ ما برد

بر حلقه‌ی در، بی‌رخِ جانانه فِسُردیم

آهنگِ زمان، در پِـی او تارِ نگاهم

از بس به‌هم آواییِ دل لحظه شمردیم

دلدار ز در آمد و از واله‌گیِ ما

جان را نفشاندیم و شرابی نفشردیم

با جذبه‌چنگش، دلِ شیداییِ ما برد

در چشمِ صدف دید که در دام چه خُردیم

چون خونِ جگر بر دلِ او فاش نمودم

دیدم به‌سلیمان پرِ کاهیست که بردیم

مِی ریز به‌پیمانه و پُر کن به‌تسلسل

هم بر سر و جان ریز سبویی که نخوردیم

ترسم به‌اجل پرتو وصلم به‌سر آید

بی‌جا نبُوَد گر سَرِ این واهمه مُردیم

گر سالک صدقی، به‌سر و جان شرر انداز

یاد آر ندایی که به‌افلاک سپردیم[۷]

منابع