پراگماتیسم

نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۰۹ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

پراگماتیسم، برگرفته از واژه یونانی Pragma به معنی عمل است. بنا به تعریف فرهنگ فارسی آبادیس: مکتبی فلسفی که ارزش افکار و اعمال را از روی فواید و نتایج عملی آنها می‌داند. این مکتب توسط پیرس و ویلیام جیمز تاسیس شد و جان دیویی و پیروانش آنرا دنبال کردند. بنا به تعریف فرهنگ معین: فلسفة عملی ، اصالت عمل ، عمل‌گرایی[۱]

پراگماتیسم یا فلسفه اصالت عمل

پراگماتیسم نظریه‌ای است که می‌گوید: حقیقت جدای از انسان نیست. هر چیزی که برای انسان نتایج خوبی در بر داشته باشد حقیقی است. در تفکر پراگماتیستی هر نظریه یا رویدادی را از روی نتایجی که از آن به دست می‌آید قضاوت می‌کنند. درواقع آنچه در عمل واقع می‌شود مهم است. اگر رویدادی نتایج مثبت و خوبی برای انسان داشت، حقیقی است.[۲]

اولین بار واژه پراگماتیسم توسط یک منطق شناس آمریکایی بنام چارلز سندرز پپرس، بکار‌گرفته شد. منظور از آن، روشی برای ارزیابی مسائل عقلی بود، امروزه، پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر کار، نظریه یا آموزه‌ای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست می‌آید قضاوت کرد. به نظر پراگماتیست‌ها، اگر عقیده‌ای به نتیجه مفید و کارا برای انسان بینجامد، باید آن را حقیقی و صحیح دانست.

با این تعریف، پراگماتیسم می‌گوید که حقیقت امری جدا از انسان نیست، بلکه ملاک قضاوت درباره‌ی اینکه چه چیز درست و حقیقی است و چه چیزی غلط و باطل، این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و موثر باشد و دیگری اینگونه نباشد.

از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز به وسیله نتیجه نهایی آن اثبات می‌شود.

پراگماتیسم در سیاست بیشتر به معنای واقع‌گرایی و مصلحت‌گرایی است. به پراگماتیسم فلسفه اصالت عمل نیز می‌گویند.[۳]

در دنیای سیاست «پراگماتیست» به کسانی اطلاق می‌شود که امکانات موجود و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می‌شمارند و به عبارت دیگر برای تحقق اهداف خود و ماندن در قدرت انعطاف‌پذیر هستند.

تاریخچه پراگماتیسم

 
بنیانگذاران مکتب پراگماتیسم

متفكران معروف این مكتب عبارتند از: چارلز سندرز پیرس، ویلیام جیمز و جان دیویی. اساس جهان بینی پراگماتیسم بر تجربه به مفهوم وسیع آن یعنی ادراك، احساس، تفكر، قضاوت، مقایسه، توصیف، سیر عقلانی و توجه به ارتباط امور با یكدیگر گذاشته شده است. محور اندیشه‌ی مكتب پراگماتیسم، مفید بودن و عملی بودن محتوای اندیشه آدمی است. ارزش حقیقت، در گرو فایده عملی آن است. فلسفه‌ی اصالت عمل خاستگاه فرهنگ آمریكایی است.

چارلز سندرز پیرس

چارلز سندرز پیرس (۱۸۳۹-۱۹۱۲) فرزند دوم بنجامین پیرس، استاد ریاضیات و نجوم دانشگاه هاروارد و یكی از ریاضی دانان برجسته آمریكا در سال ۱۸۳۹ در كمبریج ماساچوست به دنیا آمد. در دهه‌ی ۱۸۶۰، گاه به تدریس منطق و فلسفه می‌پرداخت؛ پیرس در ۱۸۷۱ انجمن ما‌بعد‌الطبیعه را بنیان نهاد، جایی كه پراگماتیسم پا گرفت. او ابتدا فیزیك خواند و خیلی دیر به فلسفه علاقه‌مند شد. هر چند از وی اثری به جاي نمانده، اما مجموعه مقالات وی در هشت مجلد پس از مرگش گردآوری شده است.  مؤسس مکتب پراگماتیسم در آمریكا چارلز ساندرس پیرس است. او در طول زندگی شهرتی پیدا نكرد، ویلیام جیمز و دیوئی خود را مرهون پیرس می‌دانستند. ایده‌ی اصلی این مکتب به وسیلة پیرس ارائه شد، و آن این گزاره بود که آزمون نهایی هرمفهوم یا فرایندی، سودمندی آن درعمل است. چون عمل مبناست و فایده‌ی هر فکر و اندیشه‌ای درعمل موجب اصالت و ارزش آن خواهدبود.

ویلیام جیمز

ویلیام جیمز (۱۸۴۲-۱۹۱۰) فهم عام پراگماتیسم کاری است که او انجام داد. او بزرگترین فرزند از پنج فرزند خانواده بود. پدرش هنری جیمز بزرگ، به شخصیت مستقل كودكان خود و شكل‌گیری افکار و نظریاتشان در جریان بحث عقلانی و مراوده‌ای عمیقاً اعتقاد داشت. فضای خانواده گرم و در عین حال عقلانی و منطقی بود و عقاید در تبادل آزادانه نظرات، و بدون دیكته شدن از سوی والدین شكل می‌گرفتند. ویلیام جیمز هم ابتدا پزشكی خواند، اما بعد به فلسفه و روانشناسی روی آورد. عناوین برخی از آثار وی عبارتند از: اصول روانشناسی، انواع تجربه دینی و مكتب اصالت عمل

ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس آمریکایی مکتب اصالت عمل را چنین معرفی می‌کند: «پراگماتیسم نظر یا گرایشی آشنا را در فلسفه نشان می­‌دهد و این همان گرایش تجربی است. پراگماتیسم از جنبه‌ی تجربه‌ای از عدم کفایت، از راه­‌حل­های لفظی، از معرفت­‌های بد قبل از تجربه، از اصول ثابت، از نظام­های مسدود و از اموری که به عنوان مطلق و اصلی تلقی شده‌اند، روی گردان است. پراگماتیست به جنبه‌­ی حسی، حقایق خارجی، عمل و قدرت توجه دارد. خلاصه پراگماتیسم به باز بودن امکانات طبیعت معتقد است و با عقاید جزمی، تصنعی و نهایی خواندن حقیقت مخالف است. این مکتب نه مبتنی بر اصولی خاص است و نه از عقاید جزمی تشکیل شده، بلکه روشی است که فکر ما را به جریان می­‌اندازد». او حتی وجود خدا را از آنجا كه سبب می‌شود افراد امور دردناک را موقتی و جزيی تلقی كرده و تزلزل و جدايی را مطلق و نهایی فرض نکنند و نیز باعث آرامش روانی فرد می‌شود، يعنی از لحاظ مفید بودن عملی، قابل توجیه می‌داند. در مجموع، از نظر جیمز فکر درست آن است که به موفقیت ما در زندگی منجر شود. آدمی باید به طور مداوم مفاهیم خود را از حیث این که چه تاثیری در هدایت او در دوران زندگیش دارد، بیازماید و اصلاح کند.

جان دیویی

جان دیویی (John Dewey) (زاده ۲۰ اکتبر ۱۸۵۹ -درگذشته ۱ ژوئن ۱۹۵۲) فیلسوف و مربی بزرگ آمریكایی، در شهر برلینگتون در ورمانت آمریکا به دنیا آمد. او بیست سال ابتدایی زندگی‌اش را در روستا گذراند و تحصیلات مقدماتی خود را در همان‌جا به پایان برد. دیویی در کنار تحصیل در رشته فلسفه به شغل آموزگاری در مدرسه نیز مشغول بود. دیویی كه فوق‌العاده كمرو و كم حرف بود، در آغاز جوانی و دوره دبیرستان و سالهای نخست دانشگاه، هوشمندی و استعداد قوی از خود نشان نداد، به گونه‌ای كه هنگام تحصیل در دبیرستان، چنان در حد متوسط می‌نمود، كه احتمال داده نمی‌شد بتواند برای تحصیلات عالی وارد دانشگاه شود، به هر حال به دانشگاه راه یافت، سالهای آخر تحصیل در دانشگاه، نقطه عطفی در افكار وی بود و آغاز فعالیت‌های فکری و فلسفی او از اینجا بود. وي از شارحان و مفسران بزرگ پراگماتیسم یا فلسفه اصالت عمل آمریكایی است و تالیفات متنوعی در موضوعات مختلف دارد. دیویی در تفكر و فلسفه آمریكایی و نیز در تحولات مهم آموزش و پرورش در قرن بیستم، دارای نقش برجسته‌ای بوده است و بسیاری از كتابهای وی به زبانهای مختلف ترجمه و چاپ شده است. دیویی در سال ۱۹۰۲ بعد از ۹۳ سال عمر طولانی درآمریكا دیده از جهان فرو بست. تالیفات مهم وی عبارتند از: دموکراسی و تعلیم و تربیت، تجربه و تعلیم و تربیت، مدرسه و اجتماع،‌ هنر تعلیم و تربیت، چگونه فکر می‌کنیم، اصول اخلاقی در تعلیم و تربیت، هنر به منزله تجربه، زیبایی‌شناسی زندگی روزمره و «منطق، تئوری تحقیق»

جان دیویی که پراگماتیسم را به عنوان فلسفه مدون آمریکایی به جهان عرضه کرد. معتقد است، رسالت فلسفه انتقادی، سازندگی و بازسازی است.[۴]

سخنان جان دیویی

عمیق‌ترین انگیزه در نهادِ آدمی، میلِ مهم بودن است.

«دموکراسی ارزشی است که کلیه ارزش‌های دیگر را مشروعیت می‌دهد.»

پراگماتیسم (عملگرایی) به عنوان همتای فلسفی دموکراسی همه جا حاضر است زیرا دموکراسی مذهب یک پراگماتیست است..

زندگی خوب همانند کوهنوردی و رفتن از یک رشته کوه به رشته کوه دیگر است، و هنگامی که دیگر هیچ رشته کوهی باقی نماند، زمان مردن است.

شکست آموزنده است. آدمی که خوب فکر کند، هم از شکست‌هایش می‌آموزد و هم از کامیابی‌هایش. جهل محض هم سودمند است چرا که می‌تواند با تواضع، کنجکاوی و فکر باز همراه شود، در حالی که با تکرار تکیه کلام‌ها و حرف‌های همیشگی و حکم‌های آشنا انسان دستخوش غرور می‌شود و ذهنش در مقابل اندیشه‌های جدید مقاومت می‌کند.

اگر ما امروز را مانند دیروز تدریس کنیم فردای کودکان خود را به غارت می‌بریم.

اگر هنرمند در اثر خود چشم‌انداز نو نیافریند، کار گِل کرده و انگاره‌های کهنه را که در ذهنش حک شده‌اند، تکرار کرده‌ است.

کارکرد پراگماتیسم در آموزش و پرورش

   پراگماتیسم انقلابی بود علیه سنت بی‌رمق فلسفی در مدارس آمریکایی و سنت راکد ایده‌الیسم که در حال خود‌نمایی در اروپای آن زمان بود. فلسفه در آن زمان اسیر انتزاعات پیچیده و سنگین مباحث متافیزیک بود و رهایی از این سنت چند هزار ساله تقریباً ناممکن شده بود. در این سکوت فلسفی که در میان قیل و قال متافیزیسین­‌های دانشگاه‌­های اروپایی در جریان بود، جرقه‌­های فلسفه‌ای که از اصالت مصلحت عملی دم می‌زد، در حکم انقلاب بود. فلسفه‌‌ای که ادعا می­‌کرد قابلیت تحقق دارد و ظرفیت عملی شدن که البته این ادعا تازگی داشت. پس از طرح اشکالات اساسی توسط هیوم و کانت بر فلسفه متافیزیک و پس ار آنکه کانت باب متافیزیک را مسدود و غیر پویا اعلام کرد، زمان آن بود که فلسفه دچار تغییرات اساسی شود. در این انقلاب فلسفی، پراگماتیسم تنها یک روش فلسفی نبود، بلکه اگزیستانسیالیسم و فلسفه‌­ی تحلیلی نیز به عنوان سنت‌های بزرگ فلسفه‌ی معاصر در آن سهیم بودند. اصحاب اصالت عمل دریافتند که روش و نظریه‌شان در حل مسائل عقلی و پیش‌بردن مسیر ترقی انسان­ها سودمند است. پراگماتیسم را می‌­توان بخشی از نقدی گسترده­‌تر بر الگوی پذیرفته شده­‌ی مدرنیته تا آن زمان به شمار آورد و واکنشی به فلسفه­‌های مطرح که به زندگی روزمره و مشکلات کوچک توجه‌ی نداشتند. مثلاً دین از نظر فلسفه مدرن جای بحث ندارد چون علمی نیست ولی پراگماتیسم آن را با توجه به کاربردش که فوایدی هم برای بشر از نظر اخلاقی و اجتماعی دارد، می‌پذیرد.

این فلسفه در کشور انگلستان با اقبال بیشتری مواجه شد و معروف است مبنای فلسفی آموزش و پرورش انگلستان شده‌است.

کارکرد پراگماتیسم در سیاست

پراگماتیسم یا عمل‌گرائی (به انگلیسی: pragmatism)، به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشتر واقع‌گرایی و مصلحت‌گرایی معنی می‌دهد.

پراگماتیسم یک نگاه در فلسفه مدرن است که با اذعان به غیر قابل اثبات بودن برخی پدیده‌ها، این پدیده‌ها را با توجّه به کاربردشان در زندگی انسان می‌پذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عمل‌گرا و متسامح می‌دانند. مخالفان، این گروه را منفعت‌جو می‌دانند. از دیدگاه پراگماتیست‌ها، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوت‌ها و نظرات ما چارچوب‌هایی برای «رفتار» ما هستند، اما «حقیقت» آن‌ها فقط در سودمندی عملی آن‌ها برای ما نهفته است. از این دیدگاه، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات می‌شود.

دولت مردان و سیاست مداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق می‌شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می‌شمارند و به عبارت دیگر برای پیش رفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت، هر کاری را که مصلحت باشد انجام می‌دهند.

در حالی که در نظام­های سیاسی گذشته، اساس قدرت مبتنی بر کسب "مشروعیت" (Ligitimacy) بود که مطابق آن حکومت­‌ها با عمل به خواست جامعه، صاحب صلاحیت و قدرت می‌شدند، از دیدگاه پراگماتیست‌­ها قدرت سیاسی زمانی مشروع است که بتواند بیشترین میزان رضایت را از جامعه بدست آورد و به جای معیارهای ذهنی، " کارآمدی"(Satification) نظام سیاسی در درجه‌ی اول اهمیت قرار می­‌گیرد که در این صورت، ایدئولوژی‌­ها و ایده­‌های آرمانی اهمیت خود را از دست می­‌دهند. از نظر پراگماتیست‌ها در میان نظام­های سیاسی موجود، تنها دموکراسی­‌ها بیشترین توانایی را در کسب رضایت اکثریت جامعه، کارآمدی و حل معضلات اجتماعی دارند. چرا که تنها در نظام­های دموکراتیک به علت وجود آزادی، تکثر، انتخابات مداوم و جامعه‌ی مدنی، امکان تجربه‌پذیری و آزمون و خطای دائم، تحقق واقعی و عملی­‌تر خواست­‌های عمومی، تجدید‌نظر در سیاست­ها، کثرت‌‌گرایی و توجه به عقاید و علایق همه­‌ی گروه­ها حتی اقلیت­‌ها وجود دارد. در حالی که در نظامهای غیردموکراتیک، از آنجا که باب آزادی و تجربه بسته است، امکان تجربه‌های آزاد و همیشگی وجود ندارد و به سرکوب و خشونت منجر می‌شود.

منابع