کاربر:Abbas/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۴۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:آنی ازبرت1.JPG|بندانگشتی|آنی ازبرت]]
{{جعبه زندگینامه
''' آنی ازبرت''' در سال ۱۹۶۲ میلادی (۱۳۴۱) در «اكس‌آن‌پروانس» فرانسه چشم به جهان گشود.‌ او دانشجوی رشته بیولوژی بود. آنی ازبرت پس از پایان تحصیلات و گرفتن مدرک لیسانس پرستاری هوادار سازمان مجاهدین شد و در آذرماه ۱۹۸۷ میلادی (۱۳۶۶) در انجمن دانشجويان مسلمان فرانسه به‌طور تمام‌وقت به‌كار پرداخت. آنی ازبرت در سال ۱۹۸۷ میلادی (۱۳۶۶) در جریان تبعید گروهی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران به گابن، توسط دولت فرانسه از جمله پناهندگان شرکت کننده در اعتصاب غذای اعتراضی بود.
| اندازه جعبه      =
| عنوان            =
| نام              = آبه پیر
| تصویر            = آبه پیر3.JPG
| اندازه تصویر      =
| عنوان تصویر      = آبه پیر (هانری گروئس)
| زادروز            = ۵ اوت ۱۹۱۲
| زادگاه            = لیون - فرانسه
| تاریخ درگذشت      = ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷
| مکان درگذشت      = پاریس


آنی ازبرت در سال ۱۹۸۸میلادی (۱۳۶۷) در عملیات «فروغ جاویدان» که سازمان مجاهدین خلق ایران علیه رژیم حاکم بر ایران انجام داد داوطلبانه شرکت کرد و مسئولیت مراقبت و پرستاری از مجروحان را بر عهده گرفت.
| علت درگذشت        = کهولت و بیماری
|آرامگاه            =


آنی ازبرت در منطقه «سیاخور» هنگام عقب نشینی نیروهای مجاهدین  حاضر به بازگشت به عقب نشینی نشد. آنی ازبرت در همانجا مجروح شده و به اسارت نیروهای رژیم ایران درآمد.
| ملیت              =فرانسوی
| نژاد              =
| تابعیت            =فرانسه
|تحصیلات            =
|دانشگاه          =
| پیشه              =کشیش - سیاستمدار - رزمنده عضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم
| سال‌های فعالیت    =از ۱۹۳۸ تا ۲۰۰۷


آنی ازبرت پس از اسارت توسط رژیم ایران به تهران منتقل شده و تحت شکنجه‌های بسیار شدید قرار گرفت تا در هم شکسته و حاضر به موضع‌گیری علیه سازمان مجاهدین شود. آنی ازبرت پس از مقاومت بسیار زیر شکنجه توسط پاسداران رژیم ایران تیرباران شد. رژیم ایران بدلیل ملاحظات سیاسی با دولت فرانسه به دروغ اعلام کرد که آنی ازبرت حین انتقال به بیمارستان بر اثر جراحت در گذشته است.
| شناخته‌شده برای    = مردم فرانسه - مردم جهان - اعضای مقاومت ایران ( شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران)
| نقش‌های برجسته    =شرکت درمقاومت ضد نازی در فرانسه - نماینده مجلس ملی فرانسه - موسس بنیاد امائوس لیبرته برای حمایت و کمک به مردم بی‌خانمان


==  آشنایی آنی ازبرت با مجاهدین خلق ==
| سبک              =
[[پرونده:آنی ازبرت2.JPG|بندانگشتی|آنی ازبرت قبل از پیوستن به مقاومت ایران]]
| تأثیرگذاران      =
آنی ازبرت دانشجوی رشته بیولوژی بود. او پس از پایان تحصیلات و گرفتن مدرک لیسانس پرستاری هوادار سازمان مجاهدین شد و در دسامبر۱۹۸۷ میلادی ( آذرماه۱۳۶۶) در انجمن دانشجويان مسلمان فرانسه به‌طور تمام‌وقت به فعالیت پرداخت. آنی ازبرت در سال ۱۹۸۷ میلادی(۱۳۶۶) در جریان تبعید گروهی از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران به گابن، توسط دولت فرانسه، به دفاع از مجاهدین خلق پرداخته و در اعتصاب غذای آنان شرکت کرد. موضوعی‌که می‌توانست منجر به از دست رفتن جان وی شود.


آنی ازبرت در مورد علت پیوستنش به مبارزات مردم ایران می‌گوید:<blockquote>« آرمان انساني مرا از چارچوب خطوطي كه بر زمين رسم شده گذر داده است و من ميجنگم براي براي محو سبعيت در هركجا كه باشد» <ref>[http://margbarkhomaini.blogspot.com/2015/11/blog-post.html وبلاگ مرگ بر خمینی مقاله «ایران-مجاهد شهید آني ازبرت - زنی آزاده از فرانسه»]</ref></blockquote>
| تأثیرپذیرفتگان    =بی‌خانمانها و فقرا در فرانسه و نقاط مختلف جهان - اعضای شورای ملی مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران
| شهر خانگی        =
| تلویزیون          =
| لقب              =کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها
| حزب              =
| دین              =مسیحی
| همسر              =
|| پانویس            =
}}


== آنی ازبرت در عملیات فروغ جاویدان ==
'''آبه پیر''' (به فرانسوی) Abbe Pierre (زاده ۵ اوت ۱۹۱۲ میلادی<ref name=":0" /> ـ درگذشته در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷<ref name=":2" />)  کشیش مترقی و سیاستمدار و مبارزعضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم بود. نام اصلی او هانری گروئس و  پنجمین فرزند خانواده بود.<ref name=":1" /> آنها ۸ خواهر و برادر بودند. پدرش آنتوان گروئس تاجر ابریشم بود و زندگی مرفهی داشتند.<ref name=":0" />
آنی ازبرت در سال ۱۹۸۸ میلادی (۱۳۶۷) در عملیات «فروغ جاویدان» که سازمان مجاهدین خلق ایران علیه رژیم حاکم بر ایران انجام داد داوطلبانه شرکت و مسئولیت مراقبت و پرستاری از مجروحان را بر عهده گرفت. آنی ازبرت به همراه بسیاری از زنان و مردان مجاهد در عملیات فروغ جاویدان وارد خاک ایران شد. او در منطقه «سیاخور» پس از تهاجم نیروهای رژیم ایران به این منطقه مجروح شد اما حاضر به به بازگشت نشد و در عین مجروحیت بازگشت به عقب نشد، در آنجا مجروح شد و به اسارت درآمد. پاسداران رژیم ایران او را به تهران برده و به‌منظور درهم شکستن و ندامت، او را تحت وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار دادند و هنگامی‌که نتوانستند مقاومت آنی را در هم بشکنند او را تیرباران و سپس به دروغ اعلام کردند که آنی حین انتقال به بیمارستان بر اثر جراحتی که داشته در‌گذشته است.  


«او بهنگام شهادت۲۶ ساله بود و چهارسال از همکاریش با مقاومت می‌گذشت». 
در ۱۹ سالگی به صومعه مسیحی کاپوسن‌ها پیوست و ۶ سال را با آنان گذراند.<ref name=":0" /> او تمام ارثیه خانوادگیش را به فقرا و بی‌خانمان‌ها بخشید. در ۱۹۳۸ به مقام کشیشی رسید.<ref name=":1" />


آنی ازبرت دروصیت نامه‌اش در مورد شرکت در عملیات [[فروغ جاویدان]] می‌‌گوید
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان نازی به مقاومت فرانسه پیوست و در جابه‌جایی و فراری دادن رزمندگان مقاومت شرکت داشت. در جریان جنگ نام آبه پیر را برای خود انتخاب کرد. در طول جنگ دوبار دستگیر شد و هر دو بار فرار کرد. نهایتا با دستور مسئولین مقاومت به الجزایر رفت و در آنجا با [[ژنرال دوگل]] دیدار کرد.<ref name=":0" />


« '''میروم برای آنکه آسمان آبی شود…برای آنکه پرندگان شادابتر شوند، برای آنکه همه کودکان لبخند برلب داشته باشند'''».<ref>سایت کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت ایران مقاله «[http://women.ncr-iran.org/fa/1394/08/26/%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%D9%86%D9%8A-%D8%A7%D8%B2%D8%A8%D8%B1%D8%AA/ زنی قهرمان از فرانسه که به یاری مقاومت ایران شتافت]</ref>
پس از جنگ به عنوان قهرمان جنگ به کشورش بازگشت و تا سال ۱۹۵۱ نماینده مجلس ملی فرانسه بود. در ۱۹۴۹ بنیاد امائوس لیبرته را برای کمک به افراد بی‌خانمان تاسیس کرد. او طی ۵۰ سال برای دفاع و کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد. آبه پیر به مدت ۳۰ سال محبوبترین شخصیت فرانسه بود. نشان‌ها و جوایز متعددی از جمله نشان لژیون دونور، بالاترین نشان رسمی فرانسه را دریافت کرد.<ref name=":1" />  


== از زبان دوستان آنی ازبرت ==
در سال ۱۳۷۳ با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] آشنا شد و با [[مریم رجوی]] رئیس جمهور منتخب مقاومت ایران در اورسوراواز دیدار کرد. در سال‌های بعد نیز او بارها از مقاومت ایران دفاع کرد و دیدارهای متعددی با [[مریم رجوی]] داشت.<ref name=":1" />  
[[پرونده:آنی ازبرت3.JPG|بندانگشتی|آنی ازبرت در صحنه‌ای از عملیات فروغ جاویدان]]
یکی از دوستان آنی ازبرت در مورد وی می‌نویسد:<blockquote>ایشان را یکبار در سال ۶۱ وقتی در مارسی دانشجو بودند و ما برای کار تبلیغی به آنجا رفته بودیم دیدم و آشنا شدم . اما درست در روز سوم عملیات [[فروغ جاویدان]] وقتی که مجروح شدم و در کنار جاده روی یک تکه موکت گذاشته شده بودم در هنگام حمله پاسداران آنی که پرستاری خوانده بود و در کسوت پرستار ارتش آزادیبخش انجام وظیفه می‌کرد بالای سرم آمد و گفت: «بلند شو بیا برویم بالای آن تپه». درصحنه نبرد پاسداران به ما حمله کرده بودند و در واقع در کمین افتاده بودیم. آنی ازبرت بسیار با آرامش بود  او مرا می شناخت و به اسم صدایم کرد و کمکم کرد و به بالای تپه برد بعد زخمم را نگاه کرد و کیفش را که حمایل بخود داشت باز کرد و یک روسری زاپاس در آورد و زخمم را بست و سپس چند مسکن بهم داد تا تسکینی برای دردم باشد . درگیری شدید شده بود بعد از چند دقیقه خواهر سوسن ( عذار علوی طالقانی ) فرمان داد که زخمی ها همه بیایند سوار خودرو شوند و به کرند بروند ؛من فکر کردم بهرحال وی فرانسوی است به او گفتم آنی من یک نارنجک دارم با من بیا (چون مجروح بودم ) تا زنده دستگیر نشویم ! او خنده ای کرد و گفت من نیاز ندارم و همین جا می مانم و اگر کسی زخمی شد کمک می‌کنم ... آرامشی در چهره آنی بودعلیرغم اینکه ایشان فرانسوی بود و صحنه های درگیری ندیده بود اما انگار همه این صحنه ها را از قبل و حتی سخت ترش را تصمیم گرفته بود که بایستد، کما اینکه بعدها که استقامت وی در زیر شکنجه در تاریخ مقاومت مردم ایران تا ابد خواهد درخشید. </blockquote>


== نامه‌ی سوفان چان به آنی ازبرت ==
آبه پیر در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷ در سن ۹۴ سالگی بعد از یک دروه بیماری و بستری شدن در بیمارستان درگذشت.<ref name=":2" /> با درگذشت او فرانسه درغم و ماتم فرو رفت. پیکر او طی مراسمی با حضور هزاران تن از مردم فرانسه به خصوص از طبقات فرودست و فقیر جامعه از کلیسای تاریخی نوتردام پاریس تشییع شد.<ref name=":1" />  
سوفان‌چان با نام مستعار فاطمه یک زن چینی الاصل بود که پیش از آنی ازبرت به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوسته بود.  


وی در نامه‌ای به آنی ازبرت نوشته است: <blockquote>خواهر عزيزم آنی؛</blockquote><blockquote>چطوری، اميدوارم شاد و سلامت باشی. امروز صبح ساعت ۵:۳۰ برای نماز بيدار شدم و به سرم زد كه نامه‌‌ای برای تو بنويسم. برای تو كه خواهرم هستی و اخيراً شروع به كار برای اين سازمان زيبا يعنی مجاهدين كرده‌ای</blockquote>[[پرونده:سوفان چان1.JPG|بندانگشتی|<blockquote>سوفان چان مان به همراه دخترش</blockquote>]]<blockquote>سازمان مجاهدين حقيقتاً يك سازمان باورنكردنی است كه تمام تئوريها را به عمل كشيده است و گام‌به‌گام هر چه را كه در زمينه‌ی تكامل و انقلاب به ديگران موعظه كرده، خود در عمل پياده نموده است. هر گاه می‌شنوم كه كسی وارد اين سازمان شده احساس گرما و شادی می‌كنم، به‌خصوص اگر آن فرد مانند من و تو يك خارجی باشد و بخواهد به اين شیوه‌ی زندگی گام نهد. باور كن كه تصميم تو مبنی بر كمك به خلق صحيح است. من شخصاً هرگز از اين‌كه به اين راه گام نهادم تا در راه خلق و خدا بجنگم پشيمان نشده‌ام همواره زمانی را كه وارد سازمان شدم به‌ياد دارم و اين‌كه چقدر انطباق با محيط و يا عادت كردن به دوری از همسر برای روزها و هفته‌ها و شايد ماهها سخت بود. اولين چيزی كه به ذهنم خطور می‌كرد فدا بود. فدا كردن برای منفعت ديگران، فدا كردن در راه خلق، فدا كردن برای عزيزترين كسانمان. كلمه‌ی فدا در گوشهايم طنين می‌انداخت. مسعود و مريم نمونه‌های خوبی هستند. در انقلاب ايدئولوژيكی، مجاهدين معنای واقعی فدا را نشان دادند. برادر مسعود و خواهر مريم رهبران من هستند . در انقلاب ايدئولوژيك آنها به ما معنای واقعی فدا، فدا در راه خلق و انقلاب را آموختند.</blockquote><blockquote>ما همه در اين‌جا در راه خلق و خدا كار می‌كنيم و در زندگی روزمره همه‌ی ما چيزهایی فدا می‌كنيم. اما همه‌ی ما هميشه خوشحال و راضی هستيم چرا كه می‌دانيم برای چه فدا می‌كنيم و مقصد همه‌مان يكی است. جامعه‌‌ای كه حتماً از همه‌ی ما راجع به آن شنيده‌ای، جامعه‌ای كه در آن گرسنگی و سركوب وجود ندارد، جامعه‌ی سرشار از عشق و وحدت الهی...<ref>نشریه مجاهد شماره۴۵۱ ـ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۷۸</ref></blockquote><blockquote>خواهرت فاطمه ۸۷.۴.۲</blockquote>
خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را  «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.<ref name=":1" />
 
== زندگینامه ==
 
=== تولد تا پایان جنگ جهانی دوم ===
آبه پیردرروز ۵ اوت سال ۱۹۱۲ در شهر لیون فرانسه بدنیا آمد. خانواده آبه هشت فرزند داشت، پنج پسر و سه دختر. او پنجمین فرزند خانواده بود. پدرش، آنتوان، پیشه ور صنعت ابریشم بافی بود.<blockquote>آبه پیر در مورد مادرش گفته:«خاطره‌ای که نشاندهنده‌ی محبت از سوی مادرم باشد به‌ یاد ندارم، به‌جز چند روز قبل از ورودم به صومعه که با من زیاد صحبت کرد.»</blockquote>خانواده‌ی گروئس ابتدا در شهر لیون، مستقر شدند. سپس با بزرگ شدن خانواده، آن‌ها ملکی در زمین‌های مساعد حومه پاریس، خریداری کردند.
 
هانری، با اسم تعمیدی آبه پیر، کودکی پرجنب وجوش بود. کنجکاو نسبت به همه چیز، او می‌خواست همه چیز را یاد بگیرد. همیشه در پی فهمیدن بود. هانری بنیه‌ای ضعیف داشت واغلب بیمار بود. از زمانی که طفلی بسیار کوچک بود، ایمانی خلل ناپذیر داشت. دفترچه‌های یادداشت خصوصی‌اش گواه عشق بی کرانش به خدا بود.
[[پرونده:آبه پیر در کودکی با خواهران و برادرانش.JPG|جایگزین=آبه پیر|بندانگشتی|300x300پیکسل|آبه پیر در کودکی با خواهران و برادرانش]]<blockquote>پدرش آنتوان گروئس، در کمک به بینوایان و فقرا کوتاهی نمی‌کرد. او خود دراین‌باره گفته است: «روزی پدرم من و برادرم را به محله‌ای دور از خانه در شهرک رامبو برد. در آنجا از دیدن تنی چند از دوستان پدرم غافلگیر شدیم. دوستانی که بعضاً شب‌ها در سالن غذاخوری خانه دیده بودیم‌شان. آستین‌ها را بالا زده، مشغول آرایش موهای پسرهای ولگرد بودند. آنجا پدرم را دیدم. پیشبندی به کمرش بسته بود و موهای پسر فقیری را کوتاه میکرد. به ‌یقین دراین کار خیلی ناشی بود، چون پسره با پدرم که موهایش را می‌کشید، بدرفتاری می‌کرد. وقتی برگشتیم، پدرم رو به ما کرده و گفت: «دیدید لایق خدمت به بینوایان بودن چقدر سخت است؟»</blockquote>درنوجوانی خانواده تصمیم گرفت که هانری و۲ برادر دیگرش را در کالج پانسیون کنند. او که علاقه‌ای برای ماندن در پانسیون نداشت از آنجا فرار کرد. نهایتا پدرش تصمیم گرفت که پسرانش کالج را ترک کنند. در همین دوران او وارد اولین گروه پیشاهنگی شهر لیون شد. رفقایش در پیشاهنگی نام او را «سگ آبی متفکر» گذاشتند.<ref name=":0">[https://iran-efshagari.com/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%A2%D8%A8%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA/ سالروز درگذشت «آبه پیر» قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه - ایران افشاگر]</ref>
 
=== پیوستن به کلیسا ===
در سال ۱۹۲۷ بازدیدی از طرف کالج از معبد سن فرانسوا آسیز داشت. این بازدید و خواندن کتاب زندگینامه سن فرانسوا تأثیر عمیقی بر آبه پیرداشت. او خود در این مورد گفته است: «اینجا بود که من تصمیمم را گرفتم. در روشنایی سن ـ فرانسوا، می‌خواستم راه فداکاری و نثاررا انتخاب کنم تا درون خودم بی چیزترین باشم. با این امید، با او که هست ملاقات کنم.»<ref name=":0" />
[[پرونده:آبه پیر به همراه خانواده‌اش در ۱۹۳۴.JPG|جایگزین=آبه پیر و خانواده‌اش|بندانگشتی|آبه پیر به همراه خانواده‌اش در ۱۹۳۴]]
در۱۹۳۱ با توجه به اینکه در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بود و ارثیه قابل توجهی به او رسیده بود، تمامی ارثيه‌اش را به نیازمندان بخشید.<ref name=":1">[https://www.youtube.com/watch?v=SjnTFtbb6dw آبه پیر ، مردی که همه عمرش عشق ورزید - سیمای آزادی ۱ بهمن ۱۳۹۶]</ref>  
 
هانری وقتی نوزده ساله بود، به پدرش خبر داد که می‌خواهد وارد مرام کاپوسن‌ها بشود. در سال ۱۹۳۱، هانری، برادر فیلیپ شد. زندگی رهبانی تلخ و سخت بود. او شش سال را درمیان کاپوسن‌‌ها گذراند واین دوران تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت. خودش گفته است، اگر این سالیان را نزد برادران کاپوسن زندگی نکرده بود، هرگز آنچه در طول زندگی‌اش به وقوع پیوسته جامه عمل نمی‌پوشید. پس از شش سال در اثر بیماری و سلامتی شکننده‌ی‌ آبه پیر در برابر بیماری، رئیس جمعیت به او توصیه کرد که زندگی کشیشی که مطمئنا برای او ساخته نشده را ترک کند.
 
آبه پیر روز ۲۴ اوت سال ۱۹۳۸، با بیست و یک نفر از همکلاس‌هایش در مدرسه الهیات، به مقام کشیشی رسید. چند ماه بعد از ورود به قلمرواسقف و حرفه کشیشی، در سال ۱۹۳۹، زنگ ساعت بسیج (جنگ) به صدا در آمد.<ref name=":0" />
 
=== جنگ جهانی دوم ===
گروهبان جوان، هانری گروئس(آبه پیر)، که ابتدا در شهر مورین و سپس در آلساس وارد بسیج جنگ شده بود، به‌دنبال یک سینه پهلوی بدخیم، مجبور شد بستری شود. زمانیکه واقعه‌ی شکست سال ۱۹۴۰(شکست فرانسه از آلمان نازی) رخ داد، او در شهر ناربون بهبودی خود را بازیافت.
[[پرونده:هانری گروئس (آبه پیر).JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل|هانری گروئس (آبه پیر) در جوانی]]
در اوج اشغالگری آلمانی‌ها به‌عنوان کشیش سرخانه‌ی یتیم‌خانه‌ی اداره‌ی خیریه، به ساحل سن ـ آندره، نزدیک گرونوبل فرستاده شد. مدتی بعد معاون کلیسای بزرگ گرونوبل شد. در همین زمان ابتدا مادر و بعد پدرش از دنیا رفتند. در دوران کشیشی در کلیسای گرونوبل واقعه‌ای او را به مقاومت فرانسه پیوند زد. دو مرد یهودی که از تعقیب پلیس فرار کرده‌ بودند به خانه‌ی او مراجعه می‌کنند. او دو روز آنها را مخفی می‌کند. او در ارتباط با راهبه‌های پرورشگاه «زنان سیون» که به فراریان پناه می‌دادند قرار می‌گیرد. درست کردن کارتهای هویت جعلی را از آنان یاد گرفته و به فرار پناهندگان کمک می‌کند.
 
در آغاز سال ۱۹۴۲، هانری گروئس دوازده یهودی را برای عبور از مرز راهنمایی کرد. آن‌ها به فراریان و همه‌ی کسانی که می‌خواستند برای نبرد به کوه بزنند کمک می‌کردند. <blockquote>او خود در این‌باره می‌گوید: «در این زمان بود که من به‌همراه دوستانم، اولین کمپ را در شارتوروز ساختم. اما وقتی داوطلبین زیاد شدند، از دره عبور کردیم تا شروع بخش شرقی ارتش ورکروس (ارتفاعات آهکی شمال آلپ)، را پی افکنیم.»</blockquote>از آن‌زمان به‌بعد حوادث ایجاب می‌کرد که آبه اغلب اسم عوض کند. در آخرین روزهای دوران اشغال، او به‌طورمشخص نام «آبه پیر» را پذیرفت. در آن سال‌های زندگی مخفی، او یک روزنامه‌ی کوچک راه انداخت به‌نام «اتحاد میهن‌پرستان مستقل» و اهداف زیرین را در اولین شماره‌ خود عرضه کرد:
 
* ما می‌خواهیم که:
* مقدرات کشور توسط کسانی که خود انتخاب کرده‌اند اداره شود.
* آزادی‌های محلی در چهارچوبی نوین، برپا شده و تقویت شود.
* کارگرانی که در سندیکاهای خاص خود گرد آمده‌اند، در هدایت زندگی اقتصادی ملت، شرکت کنند.
* درست‌تر: ما می‌خواهیم دولت در خدمت قدرت‌های مالی نباشد، کارگران بالاخره جایگاه شایسته خود در میان ملت را پیدا کنند''.''
* قوی‌تر: ما دولتی مقتدر می‌خواهیم، چرا که آزادی و عدالت فقط در سایه‌ی یک چنین دولتی بر قرارمی‌شود''.''
 
آبه پیر که شب و روز کارمی‌کرد، بسیار ضعیف شده بود. توصیه شد که از یک منشی کمک بگیرد. به او یک مسؤل سندیکایی به نام دوشیزه لوسی کوتازتوصیه شد. در فردای آزادی فرانسه از اشغال، ژنرال دسکور به این زن نشان صلیب جنگ را اعطا کرد و لوسی کوتاز تا آخرین روزهای حیاتش در کنار آبه پیر باقی ماند و او را درتمام ماموریت‌هایش همراهی کرد.
[[پرونده:آبه پیر در سال ۱۹۳۵ در ردای کشیشی.JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل]]<blockquote>آبه پیر در خاطره‌‌ای از دوران همکاریش با مقاومت فرانسه گفته است: «من از کشیش خودم برای ماندن در کوه، دو روز مرخصی خواستم. درواقع باید با دو تن از رهبران گروه مقاومت که دیگر تحمل‌شان به‌سرآمده بود، ملاقات می‌کردم… شرایط برای همه‌ی ما خطرناک شده بود. از کمپی به کمپ دیگر می‌رفتم که درمیان طوفانی شدید گیرکردم. باید با لباس‌های خیس شده می‌خوابیدم. فردای آن‌روز بعد ازاین‌که کارهای مقرر را انجام دادم، با موتوربه ایرینی و خانه‌ی پدریم رفتم تا از احوال آن‌ها خبر بگیرم. وقتی به خانه رسیدم تب اسبی گرفته بودم. مرا روی تخت خواباندند و پزشک را خبر کردند. پزشک رفتن با موتور را برایم ممنوع کرد. چند آزمایش تجویز کرد. فردای آنروز با خواندن نتیجه‌ی آزمایشات، خناق تشخیص داده شد. به تخت چسبیده بودم. سه روز بعد، جوانی از گرونوبل به من خبر داد که محل سکونتم را بازرسی کرده‌اند و من باید ناپدید بشوم. این بخشی از قایم موشک‌بازی ماه‌های بعدی بود. درخانه‌ یکی از دوستانم، متوجه شدم که فراریکی از برداران ژنرال دوگل بنام ژاک، گریزناپذیر شده‌است. باید از تبدیل شدن او به گروگانی در دستان دشمنِ اشغالگر جلوگیری می‌کردیم. دشمنی که در استفاده از او علیه رهبر فرانسه‌ی آزاد در لندن، تردیدی به‌خود راه نمی‌داد. ژاک همراه همسرش به صحرایی درنزدیکی گرونوبل پناه آورده بود. گشتاپو خانه آن‌ها را در شهر بازرسی کرده بود. به من اطلاع داده شد که باید آن‌ها را هرچه سریع‌تر به سویس عبور بدهم، اما این امر به سادگی امکان‌پذیر نبود، چرا که ژاک دوگل، فلج شده، به‌سختی قابل جابجایی بود. بعد از حوادثی بسیار، این زوج را به خانه‌ی کشیشِ کولونی- سو- سالِو در مرز هدایت کردم. شب بعد به ‌یمن کمک گمرکچی‌های فرانسوی کاپیتان مییر، ما توانستیم آن‌ها را با عبور دادن از میان گُل‌های خاردار به سویس عبور بدهیم.»</blockquote>هرچه زمان می‌گذشت، جستجوها برای دستگیری آبه پیر فشرده‌ترمی‌شد. چون دیگر در لیون امنیت نداشت، به پاریس رفت. در آنجا ژورژ بیدول، مسؤل شورای ملی مقاومت بعد از قتل [[ژان مولن]] را ملاقات کرد. می‌خواست شرایط ورکورس را به او منتقل کند. کمی بعد، او به «پیرنه» فرستاده شد تا مقدمات یک شبکه فرار از مرز اسپانیا را فراهم سازد. او برای این عملیات با خواهش از یک وزیر، اجازه‌ی عبور برای نفوذ به‌این منطقه‌ی ممنوعه، جهت یک کار خانوادگی را گرفت اما موقع بازگشت از یک عملیات در کامتو- له- بن، توسط گشتاپو دستگیر شد. اولین بار با یک دوچرخه از دست آلمانی‌ها فرار کرد. بلافاصله به مسئولین مقاومت در پاریس وصل شد و آن‌ها را از بازگشایی مقدمات کارش در اسپانیا مطلع کرد. به او دستور داده شد به الجزایر فرار کند. بار دیگر در اسپانیا دستگیر شد. در آنجا توسط کشیش ویتوریا به [[صلیب سرخ]] کانادایی در مادرید معرفی شد و با صدور اوراق جعلی به عنوان یک خلبان کانادایی با نام «سیر هاری بارلو» معرفی شده و به الجزایر رفت. <blockquote>او خود در مورد دومین فرارش می‌گوید: «در زمان جنگ دستگیر شده و فرار کردم… دوستانم فکر می‌کردند، موقع دومین فرارم کشته شده‌ام. آن‌ها دیگر خبری از من نداشتند. در واقع، من موفق شدم، در حالیکه داخل یک بسته‌ی پستی بزرگ در یک هواپیمای آمریکایی مخفی شده بودم، به الجزایر برسم. این هواپیما از ژیلبرالتار می‌آمد. وقتی به الجزایر رسیدم، یک مسافر مخفی بودم. کارت شناسایی‌ام جعلی بود. در مادرید، برایم یک کارت جعلی درست کرده بودند که مرا به‌عنوان یک خلبان کانادایی معرفی می‌کرد.»</blockquote>
 
 
در الجزایر نیروهای امنیتی آمریکا با شک اینکه ممکن است جاسوس آلمان باشد او را دستگیر کردند و مدت ۶ ساعت از او بازجویی کردند. با دخالت ژنرال دوگل از بازداشت آزاد شد. یک هفته بعد در الجزایر برای اولین بار با ژنرال دوگل ملاقات کرد.
 
بعد ازچند روزآبه پیر وارد ارتش آزادیبخش شد، اما با توجه به شرایط شکننده‌ی جسمی‌اش، او را کشیش سرخانه‌ی مدرسه‌ی دریایی و گروه‌های پذیرشی در کازابلانکا گذاشتند.
 
در بهارسال ۱۹۴۵، پیرـ هنری تیژان، وزیر اطلاعات ارتش آزادیبخش، آبه را به آفریقای غربی و اکاتوریال فرستاد. جایی که باید بین هواداران ویشی و فرانسه‌ی آزاد، آشتی برقرار می‌کرد، زیرا که عمیقاً محیط‌های سیاسی، اداری و مذهبی از هم گسسته بود. تیژان، یکی از بنیانگذاران جنبش جمهوریخواهان ملی(MRP)، حزب سوسیال مسیحی‌ها بود. بنا به توصیه‌ی تیژان آبه پیر درحوزه‌ی نانسی خود را به‌عنوان کاندیدا معرفی کرد و مورد حمایت دوستانش در مقاومت قرار گرفت و در اولین مجلس قانونگذاری به‌عنوان نماینده، انتخاب شد. او دوباره خود را کاندیدا کرد و تا سال ۱۹۵۱دوبار به نمایندگی انتخاب شد.
[[پرونده:آبه پیر در میان بی‌خانمانها1.JPG|جایگزین=آبه پیر کشیش حامی فقرا|بندانگشتی|آبه پیر در میان بی‌خانمانها]]<blockquote>آبه پیر درباره فعالیتها‌یش در دوران جنگ می‌گوید: «شانسی که در طول جنگ داشتم این بود که هرگز مجبور نشدم کسی را بکشم. هرگز خودم را در شرایطی نیافتم که بگویم: «اگر او را نکشم مرا خواهد کشت» به‌این مباهات نمی‌کنم. من به کسانی که می‌جنگیدند کمک می‌کردم و برایشان تدارکات می‌آوردم. من روزنامه‌ای راه انداختم که سه شماره‌ی آن منتشر شد. اسم این روزنامه «اتحاد میهن پرستان مستقل بود.»</blockquote>
 
 
پس از جنگ مردی که او را لو داده بود، به دادگاه احضار شد، همسرش از آبه خواهش کرد تا در دادگاه حاضرشود. او در حالیکه نماینده‌ی مجلس بود و مدال افتخار گرفته بود، به‌عنوان شاهدی برای تبرئه در دادگاه حاضرشد. آن مرد می‌توانست در فضای حاکم برآن زمان به مرگ محکوم شود ولی آبه شهادت داد که عمل این مرد به‌خاطر منافع نبوده بلکه به‌خاطر نوعی گمراهی بوده است.<ref name=":0" />
 
=== '''دوران پس از جنگ''' ===
آبه پیر در پایان جنگ جهانی دوم به‌عنوان نماینده مجلس انتخاب شد، اما در سال ۱۹۵۱ از این سمت استعفا داد و تا پایان عمر، زندگی خویش را یکسره وقف کمک به بی‌پناهان نمود.
 
فعالیت‌های او در سال ۱۹۴۹ وارد مرحله‌یی تازه شد. او در این سال جنبش امائوس را تأسیس کرد. آنگاه به‌مدت نیم قرن، بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر برای کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد.<ref name=":2">[https://event.mojahedin.org/i/news/170242 سالروز درگذشت آبه پیر ـ قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>
 
در زمستان سرد ۱۹۵۴ تحت تاثیر مرگ زن کارتون خوابی که در خیابان جانش را از دست داد بر فعالیتهای انساندوستانه‌اش افزود و توانست لایحه‌ای را در مجلس ملی فرانسه به تصویب برساند که دولت را موظف می‌کرد برای بی‌سرپناهان فرانسه خانه فراهم کند. او برای اینکه درد بی‌خانمان‌ها را درک کند دربین آنها در خیابان می‌خوابید. در این رابطه رو به وزیر مسکن وقت فرانسه گفت، شما که از سرما و بی‌پناهی چیزی نمی‌دانید، ساکت باشید.
 
او طی فراخوانی مردم فرانسه را به قیام برای کمک به بی‌خانمان‌ها دعوت کرد. فراخوان او سر‌آغاز جنبشی گستره  درحمایت از بی‌خانمان‌ها گردید. زمانی‌‌ که او از رادیو لوکزامبورگ ازمردم برای کمک به خانمان‌ها کمک خواست، سیل کمک بود که به سویش سرازیر شد. «[[چارلی چاپلین]]»‌ نیز به فراخوان آبه پیر پاسخ داد و مبلغ قابل توجهی را به او اهدا کرد.
[[پرونده:آبه پیر و چارلی چاپلین.JPG|جایگزین=آبه پیر و چارلی چاپلین|بندانگشتی|دیدار چارلی چاپلین با آبه پیر]]
اقبال عمومی و محبوبیت آبه پیر بسیاری از سیاستمداران هم عصرش را به هراس انداخت که ممکن است آبه پیر جای آنها را بگیرد اما این کشیش انساندوست تا آخر عمر با همان ردای کشیشی در نهایت سادگی زندگی کرد و «کشیش قهرمان بی خانمان‌ها» لقب گرفت.
 
ایده‌ها و جنبش آبه پیر پس از مرگش نیز ادامه یافت. انجمن خیریه او در بیش از ۴۰ کشور جهان فعالیت دارد.<ref name=":1" />
 
او ۱۷بار به‌عنوان شخصیت محبوب مردم فرانسه برگزیده شد. مردم فرانسه او را به عنوان یکی از ۱۰ چهره برتر و ماندگار تاریخشان انتخاب کردند.<ref name=":2" />
 
== حمایت از مقاومت ایران ==
آبه پیر اولین بار در مرداد ۱۳۷۳ با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] آشنا و با خانم [[مریم رجوی]] درحل اقامتش در اور‌سواواز دیدار کرد. او دراین دیدار درمورد [[حکومت آخوندی]] گفت، این حکومت برخلاف نص صریح همان قرآنی که ادعای پیروی از آن را دارد، به‌وسیله ترور و کشتار، سکوت را به ملت بزرگی تحمیل کرده است.<ref name=":1" />
 
در طول سالهای بعد آبه پیر بارها با [[مریم رجوی]] دیدار کرد و همواره از حامیان [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] بود. آبه پیردر یکی از ملاقات‌هایش با [[مریم رجوی]]، کتابی به نام «آبه پیر، تصاویر یک زندگی» را به او هدیه کرد که در صفحه اول آن نوشته بود «به همه شجاعان در [[قرارگاه اشرف|اشرف]]»<ref name=":0" />
 
آبه پیر پس از آشنایی با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] در نامه‌ای به ریاست [[اتحادیه اروپا]] نوشت:
 
«…من بیش از ۱۲سال است که با اعضای [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] رفت و آمد دارم و نمی‌توانم دوستی‌ام نسبت به آنها را پنهان کنم. آنها زنان و مردانی هستند که شجاعانه برای ارزش‌هایی که انگیزه‌ی هر عضو مقاومت و هر دموکراتی در جهان است، مبارزه می‌کنند.»
 
‌ٰژاگ لوگ رئیس امائوس لیبرته و از همراهان بسیار نزدیک آبه پیر در خاطراتش در مورد پیوند عمیق او با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] گفت:
 
«…ما آن شب با هم مراسم نماز را به‌جا آوردیم. او یک مسیحی بود مثل من ولی نگرشی فراجهانی داشت. به‌عنوان مثال یکی از زیباترین نشانه‌های همدلی او با [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] اتفاقاً در این بود که او همیشه نان مقدس را که ارزشمندترین چیز برای مسیحیان است، در جعبه‌ای قرار می‌داد که پرزیدنت [[مریم رجوی]] به او هدیه کرده بود و مریم در نزد او سمبل مبارزه برای [[حقوق‌بشر]] بود.»<ref name=":2" />
 
=== '''آخرین دیدار با مریم رجوی''' ===
صبح روزپنجشنبه ۲۱‌مهر‌ماه ۱۳۸۵، آبه ‌پیر، با خانم '''[[مریم رجوی]]''' در محل اقامتش در [[اورسوراواز]] دیدار و گفتگو کرد.
 
در مراسم استقبال از آبه پیر گروهی از ایرانیان هوادار مقاومت، شخصیت‌های عضو [[شورای ملی مقاومت ایران]] و همسایگان فرانسوی مقاومت ایران در[[اور سوراواز]]<nowiki/>شرکت داشتند و با تقدیم شاخه‌های گل و ابراز احساسات، از حمایت او از مقاومت ایران تجلیل کردند.
 
هنگام ورود '''آبه پیر'''، [[مریم رجوی]] پس از خیر مقدم گفت، شما این خانه را مثل خانه خودتان تلقی کنید.از حضور شما در این‌جا، جامعه ایرانیان و همه ایرانیان و فرانسویانی که در والدواز زندگی می‌کنند خوشحال هستیم. مایلم از شما نه فقط به‌خاطر روح بزرگ بشردوستانه و پرمحبت‌تان بلکه به‌طور خاص به‌خاطر همه تلاش‌هایتان در حمایت از مردم رنج‌کشیده ایران ومقاومت‌شان، تشکر کنم.
 
آبه‌ پیر در بدو ورود به اورسوراواز گفت، عکس‌های این دیداررا باید جایی درکنار مجسمه مریم مقدس قرار دهم.
 
درجریان این دیدار، آبه پیر از نمایشگاه و موزه شهیدان مقاومت ایران بازدید کرد و مریم رجوی برای او درباره تصویرها، یادگارها و کارهای دستی زندانیان سیاسی که دراین محل قرار داشت، توضیحاتی داد.
 
در این دیدارآبه پیر کتابی به [[رئیس جمهور برگزیده مقاومت|رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران]] هدیه کرد که «فرشته لبخند» نام دارد. وی توضیح داد که این کتاب روز گذشته منتشر شده و درباره مجسمه‌یی در کلیسای اعظم شهر رنس می‌باشد. [[مریم رجوی]] نیز کتابی را که توسط مقاومت ایران درباره زندگی و فعالیت‌های آبه پیر تهیه شده بود به‌ وی تقدیم کرد.
 
رئیس جمهور برگزیده مقاومت درجریان گفتگوی خود با آبه پیر، نامه‌یی را که خانم [[مژگان پارسایی]] جانشین رهبرمقاومت در[[قرارگاه اشرف|شهر اشرف]] از شهراشرف درعراق خطاب به آبه پیر نوشته بود، به وی داد. در این نامه [[مژگان پارسایی]] سلام‌های رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در '''[[قرارگاه اشرف|شهر اشرف]]''' را به ‌آبه پیر رسانده و نوشته بود، برای ما آبه پیر، مرد بزرگ خداست که دوستی وعشق می‌آورد.آبه پیر نامه‌یی را که از شهر اشرف آمده بود بوسید.
[[پرونده:آبه پیر در آخرین دیدار با مریم رجوی.JPG|جایگزین=آبه پیر و مریم رجوی|بندانگشتی|377x377پیکسل|آخرین دیدار آبه پیر با مریم رجوی در اورسواواز در ۱۳۸۵]]
درادامه این دیدار [[مریم رجوی]] خطاب به آبه پیر گفت: «پیامبر ما [[محمد(ص)]]، حبیب و عشق خدا نامیده شده است. زیرا از بالاترین ارزش‌ها در نزد خدا عشق و امید و سرزندگی است و شما از جمله مردان بزرگی هستید که مبشرعشق، امید و صلح برای همه انسان‌ها هستید. شما سمبل این ارزش‌ها در فرانسه هستید و این برای [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] که پیرو چنین راه و رسمی است، بسیار ستودنی است.»
 
رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت یک فرش ایرانی را که تصویر حضرت مسیح (ع) درآن بافته شده و نیز مدالی که دروازه ورودی شهر اشرف درآن نقش بسته بود، به ‌آبه‌ پیراهدا کرد. درادامه این دیدار، [[عزیز رضایی|عزیز]]، مادر رضایی‌های شهید و [[محترم ایجه‌ای|مادر کوشالی]] از مادران شهیدان مجاهد قابی با کلمه الله را به آبه پیر هدیه کردند. خانم معصومه جوشقانی، از زندانیان سیاسی ازبند‌رسته، ترجمه فرانسوی کتاب خاطرات زندان [[سازمان مجاهدین خلق ایران|مجاهد خلق]] هنگامه حاج حسن را به آبه پیر اهدا کرد.  استاد [[بهرام عالیوندی]] یکی از تابلوهای نقاشی خود را که جنایت‌های [[حکومت آخوندی|رژیم آخوندی]] در آن تصویر شده بود، به ‌آبه پیر تقدیم کرد. سه تن از فرزندان شهیدان نماد سمبلیک زندانی شکنجه شده را هدیه کردند و استاد [[جلال گنجه‌ای]] یک جلد کلام الله مجید با ترجمه فرانسوی اهدا کرد.آبه پیر هنگام دریافت قرآن با اشاره به روح پیام واحد ادیان توحیدی گفت در اساس یک مذهب بیشتر در دنیا وجود ندارد و آن این است که خدا ما را دوست دارد و ما خدا را دوست داریم.
 
در پایان دیدار، خانم [[مریم رجوی]] با اهدای فیلمی از زندگی و فعالیت‌های آبه‌پیر که توسط مقاومت ایران ساخته شده است گفت، از طریق [[سیمای آزادی|تلویزیون مقاومت]] ما به مردم ایران می‌گوییم که مردان خدا و منش و زندگی آن‌ها رودرروی آخوندهایی است که مدعی نمایندگی خدا هستند. اورسوراواز از حضور و دیدار شما مفتخر است. شما به مردم این جا و به ایرانیانی که برای دستیابی به آزادی مردم‌شان سختی‌های بسیار تحمل کرده‌اند، امید و دلگرمی می‌دهید. در شرایطی که در [[ایران]] به ‌نام خدا سرکوبی و شکنجه می‌کنند، مردم ایران از شنیدن صدای شما دلگرم می‌شوند.
 
آبه پیر نیز گفت، بدترین توهین به خدا این است که وقتی کسی را می‌کشند بگویند این خواست خداست. وی اظهار امیدواری کرد که مقاومت ایران فرش سرخ بعدی را پس از پیروزی آزادی درایران بگستراند و خطاب به‌ [[رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران]]  گفت: «می‌دانید که من شما را بسیار دوست دارم.»<ref>'''[https://www.maryam-rajavi.com/abe-%E2%80%8Cpir-the-most-popular-french-character-meets-maryam-rajavi/ دیدار آبه ‌پیر، محبوب‌ترین شخصیت فرانسه با مریم رجوی در اورسوراواز - سایت مریم رجوی]'''</ref>
 
== سخنانی از آبه پیر ==
جملات بسیاری از آبه پیر باقی مانده است او درجایی گفته بود:«خدا در آسمان نیست، بلکه در این فرد بی‌خانمان و ستم کشیده‌یی است که دارد با تو حرف می‌زند. …تو که در حال خواندن این مطلب هستی و من که در حال گفتن این حرف هستم، درخشش خدا در ما منعکس می‌شود، آنگاه که برای فراهم کردن یک زندگی بهتر و شرافتمندانه‌تر برای این پایین‌ترین‌ها تلاش کنیم…».
 
هنگامی که گزارشگر کانال ۲ تلویزیون فرانسه از او پرسید: «دوست داری چه چیزی روی سنگ مزارت نوشته شود»، گفت: بنویسید «تلاش کرد عشق بورزد».
 
او همواره این دعا را یادآوری می‌کرد که: «مرگ یک دیدار به‌تأخیر افتاده با یک دوست است»
 
او که ۳۰ سال به عنوان محبوبترین شخصیت فرانسه از طرف مردم برگزیده شده بود با فروتنی می‌گفت:
 
«‌ …من کاره‌یی نبودم. تنها هنرم، شانه خالی‌نکردن از زیر بار مسئولیت بود. مسئولیت‌هایی را پذیرفتم که معمولاً دیگران یا از برابرشان می‌گریزند… یا با بی‌توجهی آن‌را می‌پذیرند… من هم وظیفه‌یی را که به دوش دارم، انجام می‌دهم؛ گاهی خوب و گاهی هم بد؛ آمیزه‌یی از اشک‌ها و لبخندها…».
 
«…یقین به آزادی، علتی جز این ندارد که ما شایستگی این را پیدا کنیم تا عشق را با عشق پاسخ دهیم. زیبایی خیره‌کننده آزادی از این جهت نیست که ما را از چیزی آزاد سازد، بلکه از آن روست که ما را برای چیزی آزاد سازد؛ برای دوست‌داشتن و دوست‌داشته شدن».
 
آبه پیر، اعتقاد و یقین خود به عشق و آزادی را این‌گونه بیان کرده است:
 
«…اگر بخواهم جان‌مایه کلام و یقینی را که به آن دست یافته‌ام، به‌کسانی بگویم که مبارزه را در فراسوی نشان‌دادن چهره‌یی مردمی‌تر از انسان به‌پیش می‌برند، دستاورد و حاصل همه اندیشه‌هایم جز این نخواهد بود که: «زندگی یعنی آموختن عشق». او سپس با گفتن این‌که وقتی کسی دانسته‌هایش را بیان می‌کند، پی‌می‌برد که این دانسته‌ها به چند یقین نیز راه برده‌اند، یقین خود را این‌گونه بسط داد:
 
«من به ۳یقین دست یافته‌ام: اول، وجود ابدی عشق است؛ دوم، کسی ما را دوست دارد؛ سوم، ما آزاد هستیم. کاش می‌توانستم این ۳ یقین را به دیگران نیز انتقال دهم…».<ref name=":2" />
 
== درگذشت آبه پیر ==
روز دوشنبه ۲۲ژانویه ۲۰۰۷(۲بهمن ۱۳۸۵) در ساعت ۴ و ۲۵ د قیقه بامداد آبه پیر، قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه، کشیش برجسته و بنیانگذار جنبش امائوس پس از یک دوره بیماری در بیمارستان «ول دو گراس» درگذشت. خبر درگذشت او خبر اول تمامی رسانه‌های فرانسه بود.
[[پرونده:مراسم تشییع آبه پیر در کلیسای تاریخی نوتردام پاریس.JPG|جایگزین=تشییع آبه پیر در کلیسان نوتردام|بندانگشتی|مراسم تشییع آبه پیر در کلیسای تاریخی نوتردام پاریس]]
مردم دسته دسته به طرف بیمارستان شتافتند تا نسبت به مردی که به «وجدان بیدار چند نسل از فرانسویان» تبدیل شده بود ادای احترام کنند.
 
تشییع پیکر آبه‌ پیر در کلیسای نتردام پاریس، ادای احترام یک ملت به او بود. حرکتی  که به‌ندرت در فرانسه رخ می‌دهد.
 
هزاران نفر در مراسم تشیع او شرکت داشتند.در ردیف اول جمعیت، فقرای تحت پوشش بنیاد خیریه آبه‌ پیر حضور داشتند. آبه می‌خواست آنها در صفوف اول باشند و نه این‌که به صفوف عقب فرستاده شوند. روی تابوتش، عصای او و مدال افتخار صلیب بزرگ لژیون دونور، بالاترین نشان افتخار رسمی فرانسه قرار داشت.<ref name=":2" />  
 
خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.
 
پس از درگذشت آبه پیر [[شورای ملی مقاومت ایران|مقاومت ایران]] مراسمی را در بزرگداشت او برگزار کرد. در قسمتی از این مراسم خانم [[مریم رجوی]] در مورد آبه پیر گفت: «به راستی که او یک شورشی خدا، یک عصیانگر به جبر زمانه و یک خدمتگزار برای همه فقرا و مستمندان بود. او طی ۵۰ سال کار بی وقفه و قدم به قدم و ذره به ذره و با پرداخت قیمت از خودش و همه زندگیش به همه آموخت که چگونه می‌توانند از خودشان بگذرند و چگونه خوبی‌ها و توانمندی‌های خود را در اختیار دیگران بگذارند. به راستی تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه عمر، یعنی تا آخرین لحظات سنش در ۹۴ سالگی سمبل چنین ارزش والایی بود. او یک رزمنده آزادی ویک مبارز علیه فاشیسم بود.»<ref name=":1" />


== منابع ==
== منابع ==
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۴

آبه پیر
آبه پیر3.JPG
آبه پیر (هانری گروئس)
زادروز۵ اوت ۱۹۱۲
لیون - فرانسه
درگذشت۲۲ ژانویه ۲۰۰۷
پاریس
ملیتفرانسوی
تابعیتفرانسه
پیشهکشیش - سیاستمدار - رزمنده عضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم
سال‌های فعالیتاز ۱۹۳۸ تا ۲۰۰۷
شناخته‌شده برایمردم فرانسه - مردم جهان - اعضای مقاومت ایران ( شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران)
نقش‌های برجستهشرکت درمقاومت ضد نازی در فرانسه - نماینده مجلس ملی فرانسه - موسس بنیاد امائوس لیبرته برای حمایت و کمک به مردم بی‌خانمان
تأثیرپذیرفتگانبی‌خانمانها و فقرا در فرانسه و نقاط مختلف جهان - اعضای شورای ملی مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران
لقبکشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها
دینمسیحی

آبه پیر (به فرانسوی) Abbe Pierre (زاده ۵ اوت ۱۹۱۲ میلادی[۱] ـ درگذشته در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷[۲])  کشیش مترقی و سیاستمدار و مبارزعضو مقاومت فرانسه در جنگ جهانی دوم بود. نام اصلی او هانری گروئس و  پنجمین فرزند خانواده بود.[۳] آنها ۸ خواهر و برادر بودند. پدرش آنتوان گروئس تاجر ابریشم بود و زندگی مرفهی داشتند.[۱]

در ۱۹ سالگی به صومعه مسیحی کاپوسن‌ها پیوست و ۶ سال را با آنان گذراند.[۱] او تمام ارثیه خانوادگیش را به فقرا و بی‌خانمان‌ها بخشید. در ۱۹۳۸ به مقام کشیشی رسید.[۳]

با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه توسط آلمان نازی به مقاومت فرانسه پیوست و در جابه‌جایی و فراری دادن رزمندگان مقاومت شرکت داشت. در جریان جنگ نام آبه پیر را برای خود انتخاب کرد. در طول جنگ دوبار دستگیر شد و هر دو بار فرار کرد. نهایتا با دستور مسئولین مقاومت به الجزایر رفت و در آنجا با ژنرال دوگل دیدار کرد.[۱]

پس از جنگ به عنوان قهرمان جنگ به کشورش بازگشت و تا سال ۱۹۵۱ نماینده مجلس ملی فرانسه بود. در ۱۹۴۹ بنیاد امائوس لیبرته را برای کمک به افراد بی‌خانمان تاسیس کرد. او طی ۵۰ سال برای دفاع و کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد. آبه پیر به مدت ۳۰ سال محبوبترین شخصیت فرانسه بود. نشان‌ها و جوایز متعددی از جمله نشان لژیون دونور، بالاترین نشان رسمی فرانسه را دریافت کرد.[۳]

در سال ۱۳۷۳ با مقاومت ایران آشنا شد و با مریم رجوی رئیس جمهور منتخب مقاومت ایران در اورسوراواز دیدار کرد. در سال‌های بعد نیز او بارها از مقاومت ایران دفاع کرد و دیدارهای متعددی با مریم رجوی داشت.[۳]

آبه پیر در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷ در سن ۹۴ سالگی بعد از یک دروه بیماری و بستری شدن در بیمارستان درگذشت.[۲] با درگذشت او فرانسه درغم و ماتم فرو رفت. پیکر او طی مراسمی با حضور هزاران تن از مردم فرانسه به خصوص از طبقات فرودست و فقیر جامعه از کلیسای تاریخی نوتردام پاریس تشییع شد.[۳]  

خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را  «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.[۳]

زندگینامه

تولد تا پایان جنگ جهانی دوم

آبه پیردرروز ۵ اوت سال ۱۹۱۲ در شهر لیون فرانسه بدنیا آمد. خانواده آبه هشت فرزند داشت، پنج پسر و سه دختر. او پنجمین فرزند خانواده بود. پدرش، آنتوان، پیشه ور صنعت ابریشم بافی بود.

آبه پیر در مورد مادرش گفته:«خاطره‌ای که نشاندهنده‌ی محبت از سوی مادرم باشد به‌ یاد ندارم، به‌جز چند روز قبل از ورودم به صومعه که با من زیاد صحبت کرد.»

خانواده‌ی گروئس ابتدا در شهر لیون، مستقر شدند. سپس با بزرگ شدن خانواده، آن‌ها ملکی در زمین‌های مساعد حومه پاریس، خریداری کردند.

هانری، با اسم تعمیدی آبه پیر، کودکی پرجنب وجوش بود. کنجکاو نسبت به همه چیز، او می‌خواست همه چیز را یاد بگیرد. همیشه در پی فهمیدن بود. هانری بنیه‌ای ضعیف داشت واغلب بیمار بود. از زمانی که طفلی بسیار کوچک بود، ایمانی خلل ناپذیر داشت. دفترچه‌های یادداشت خصوصی‌اش گواه عشق بی کرانش به خدا بود.

آبه پیر
آبه پیر در کودکی با خواهران و برادرانش

پدرش آنتوان گروئس، در کمک به بینوایان و فقرا کوتاهی نمی‌کرد. او خود دراین‌باره گفته است: «روزی پدرم من و برادرم را به محله‌ای دور از خانه در شهرک رامبو برد. در آنجا از دیدن تنی چند از دوستان پدرم غافلگیر شدیم. دوستانی که بعضاً شب‌ها در سالن غذاخوری خانه دیده بودیم‌شان. آستین‌ها را بالا زده، مشغول آرایش موهای پسرهای ولگرد بودند. آنجا پدرم را دیدم. پیشبندی به کمرش بسته بود و موهای پسر فقیری را کوتاه میکرد. به ‌یقین دراین کار خیلی ناشی بود، چون پسره با پدرم که موهایش را می‌کشید، بدرفتاری می‌کرد. وقتی برگشتیم، پدرم رو به ما کرده و گفت: «دیدید لایق خدمت به بینوایان بودن چقدر سخت است؟»

درنوجوانی خانواده تصمیم گرفت که هانری و۲ برادر دیگرش را در کالج پانسیون کنند. او که علاقه‌ای برای ماندن در پانسیون نداشت از آنجا فرار کرد. نهایتا پدرش تصمیم گرفت که پسرانش کالج را ترک کنند. در همین دوران او وارد اولین گروه پیشاهنگی شهر لیون شد. رفقایش در پیشاهنگی نام او را «سگ آبی متفکر» گذاشتند.[۱]

پیوستن به کلیسا

در سال ۱۹۲۷ بازدیدی از طرف کالج از معبد سن فرانسوا آسیز داشت. این بازدید و خواندن کتاب زندگینامه سن فرانسوا تأثیر عمیقی بر آبه پیرداشت. او خود در این مورد گفته است: «اینجا بود که من تصمیمم را گرفتم. در روشنایی سن ـ فرانسوا، می‌خواستم راه فداکاری و نثاررا انتخاب کنم تا درون خودم بی چیزترین باشم. با این امید، با او که هست ملاقات کنم.»[۱]

آبه پیر و خانواده‌اش
آبه پیر به همراه خانواده‌اش در ۱۹۳۴

در۱۹۳۱ با توجه به اینکه در خانواده‌ای مرفه بزرگ شده بود و ارثیه قابل توجهی به او رسیده بود، تمامی ارثيه‌اش را به نیازمندان بخشید.[۳]

هانری وقتی نوزده ساله بود، به پدرش خبر داد که می‌خواهد وارد مرام کاپوسن‌ها بشود. در سال ۱۹۳۱، هانری، برادر فیلیپ شد. زندگی رهبانی تلخ و سخت بود. او شش سال را درمیان کاپوسن‌‌ها گذراند واین دوران تأثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت. خودش گفته است، اگر این سالیان را نزد برادران کاپوسن زندگی نکرده بود، هرگز آنچه در طول زندگی‌اش به وقوع پیوسته جامه عمل نمی‌پوشید. پس از شش سال در اثر بیماری و سلامتی شکننده‌ی‌ آبه پیر در برابر بیماری، رئیس جمعیت به او توصیه کرد که زندگی کشیشی که مطمئنا برای او ساخته نشده را ترک کند.

آبه پیر روز ۲۴ اوت سال ۱۹۳۸، با بیست و یک نفر از همکلاس‌هایش در مدرسه الهیات، به مقام کشیشی رسید. چند ماه بعد از ورود به قلمرواسقف و حرفه کشیشی، در سال ۱۹۳۹، زنگ ساعت بسیج (جنگ) به صدا در آمد.[۱]

جنگ جهانی دوم

گروهبان جوان، هانری گروئس(آبه پیر)، که ابتدا در شهر مورین و سپس در آلساس وارد بسیج جنگ شده بود، به‌دنبال یک سینه پهلوی بدخیم، مجبور شد بستری شود. زمانیکه واقعه‌ی شکست سال ۱۹۴۰(شکست فرانسه از آلمان نازی) رخ داد، او در شهر ناربون بهبودی خود را بازیافت.

هانری گروئس (آبه پیر) در جوانی

در اوج اشغالگری آلمانی‌ها به‌عنوان کشیش سرخانه‌ی یتیم‌خانه‌ی اداره‌ی خیریه، به ساحل سن ـ آندره، نزدیک گرونوبل فرستاده شد. مدتی بعد معاون کلیسای بزرگ گرونوبل شد. در همین زمان ابتدا مادر و بعد پدرش از دنیا رفتند. در دوران کشیشی در کلیسای گرونوبل واقعه‌ای او را به مقاومت فرانسه پیوند زد. دو مرد یهودی که از تعقیب پلیس فرار کرده‌ بودند به خانه‌ی او مراجعه می‌کنند. او دو روز آنها را مخفی می‌کند. او در ارتباط با راهبه‌های پرورشگاه «زنان سیون» که به فراریان پناه می‌دادند قرار می‌گیرد. درست کردن کارتهای هویت جعلی را از آنان یاد گرفته و به فرار پناهندگان کمک می‌کند.

در آغاز سال ۱۹۴۲، هانری گروئس دوازده یهودی را برای عبور از مرز راهنمایی کرد. آن‌ها به فراریان و همه‌ی کسانی که می‌خواستند برای نبرد به کوه بزنند کمک می‌کردند.

او خود در این‌باره می‌گوید: «در این زمان بود که من به‌همراه دوستانم، اولین کمپ را در شارتوروز ساختم. اما وقتی داوطلبین زیاد شدند، از دره عبور کردیم تا شروع بخش شرقی ارتش ورکروس (ارتفاعات آهکی شمال آلپ)، را پی افکنیم.»

از آن‌زمان به‌بعد حوادث ایجاب می‌کرد که آبه اغلب اسم عوض کند. در آخرین روزهای دوران اشغال، او به‌طورمشخص نام «آبه پیر» را پذیرفت. در آن سال‌های زندگی مخفی، او یک روزنامه‌ی کوچک راه انداخت به‌نام «اتحاد میهن‌پرستان مستقل» و اهداف زیرین را در اولین شماره‌ خود عرضه کرد:

  • ما می‌خواهیم که:
  • مقدرات کشور توسط کسانی که خود انتخاب کرده‌اند اداره شود.
  • آزادی‌های محلی در چهارچوبی نوین، برپا شده و تقویت شود.
  • کارگرانی که در سندیکاهای خاص خود گرد آمده‌اند، در هدایت زندگی اقتصادی ملت، شرکت کنند.
  • درست‌تر: ما می‌خواهیم دولت در خدمت قدرت‌های مالی نباشد، کارگران بالاخره جایگاه شایسته خود در میان ملت را پیدا کنند.
  • قوی‌تر: ما دولتی مقتدر می‌خواهیم، چرا که آزادی و عدالت فقط در سایه‌ی یک چنین دولتی بر قرارمی‌شود.

آبه پیر که شب و روز کارمی‌کرد، بسیار ضعیف شده بود. توصیه شد که از یک منشی کمک بگیرد. به او یک مسؤل سندیکایی به نام دوشیزه لوسی کوتازتوصیه شد. در فردای آزادی فرانسه از اشغال، ژنرال دسکور به این زن نشان صلیب جنگ را اعطا کرد و لوسی کوتاز تا آخرین روزهای حیاتش در کنار آبه پیر باقی ماند و او را درتمام ماموریت‌هایش همراهی کرد.

آبه پیر در سال ۱۹۳۵ در ردای کشیشی.JPG

آبه پیر در خاطره‌‌ای از دوران همکاریش با مقاومت فرانسه گفته است: «من از کشیش خودم برای ماندن در کوه، دو روز مرخصی خواستم. درواقع باید با دو تن از رهبران گروه مقاومت که دیگر تحمل‌شان به‌سرآمده بود، ملاقات می‌کردم… شرایط برای همه‌ی ما خطرناک شده بود. از کمپی به کمپ دیگر می‌رفتم که درمیان طوفانی شدید گیرکردم. باید با لباس‌های خیس شده می‌خوابیدم. فردای آن‌روز بعد ازاین‌که کارهای مقرر را انجام دادم، با موتوربه ایرینی و خانه‌ی پدریم رفتم تا از احوال آن‌ها خبر بگیرم. وقتی به خانه رسیدم تب اسبی گرفته بودم. مرا روی تخت خواباندند و پزشک را خبر کردند. پزشک رفتن با موتور را برایم ممنوع کرد. چند آزمایش تجویز کرد. فردای آنروز با خواندن نتیجه‌ی آزمایشات، خناق تشخیص داده شد. به تخت چسبیده بودم. سه روز بعد، جوانی از گرونوبل به من خبر داد که محل سکونتم را بازرسی کرده‌اند و من باید ناپدید بشوم. این بخشی از قایم موشک‌بازی ماه‌های بعدی بود. درخانه‌ یکی از دوستانم، متوجه شدم که فراریکی از برداران ژنرال دوگل بنام ژاک، گریزناپذیر شده‌است. باید از تبدیل شدن او به گروگانی در دستان دشمنِ اشغالگر جلوگیری می‌کردیم. دشمنی که در استفاده از او علیه رهبر فرانسه‌ی آزاد در لندن، تردیدی به‌خود راه نمی‌داد. ژاک همراه همسرش به صحرایی درنزدیکی گرونوبل پناه آورده بود. گشتاپو خانه آن‌ها را در شهر بازرسی کرده بود. به من اطلاع داده شد که باید آن‌ها را هرچه سریع‌تر به سویس عبور بدهم، اما این امر به سادگی امکان‌پذیر نبود، چرا که ژاک دوگل، فلج شده، به‌سختی قابل جابجایی بود. بعد از حوادثی بسیار، این زوج را به خانه‌ی کشیشِ کولونی- سو- سالِو در مرز هدایت کردم. شب بعد به ‌یمن کمک گمرکچی‌های فرانسوی کاپیتان مییر، ما توانستیم آن‌ها را با عبور دادن از میان گُل‌های خاردار به سویس عبور بدهیم.»

هرچه زمان می‌گذشت، جستجوها برای دستگیری آبه پیر فشرده‌ترمی‌شد. چون دیگر در لیون امنیت نداشت، به پاریس رفت. در آنجا ژورژ بیدول، مسؤل شورای ملی مقاومت بعد از قتل ژان مولن را ملاقات کرد. می‌خواست شرایط ورکورس را به او منتقل کند. کمی بعد، او به «پیرنه» فرستاده شد تا مقدمات یک شبکه فرار از مرز اسپانیا را فراهم سازد. او برای این عملیات با خواهش از یک وزیر، اجازه‌ی عبور برای نفوذ به‌این منطقه‌ی ممنوعه، جهت یک کار خانوادگی را گرفت اما موقع بازگشت از یک عملیات در کامتو- له- بن، توسط گشتاپو دستگیر شد. اولین بار با یک دوچرخه از دست آلمانی‌ها فرار کرد. بلافاصله به مسئولین مقاومت در پاریس وصل شد و آن‌ها را از بازگشایی مقدمات کارش در اسپانیا مطلع کرد. به او دستور داده شد به الجزایر فرار کند. بار دیگر در اسپانیا دستگیر شد. در آنجا توسط کشیش ویتوریا به صلیب سرخ کانادایی در مادرید معرفی شد و با صدور اوراق جعلی به عنوان یک خلبان کانادایی با نام «سیر هاری بارلو» معرفی شده و به الجزایر رفت.

او خود در مورد دومین فرارش می‌گوید: «در زمان جنگ دستگیر شده و فرار کردم… دوستانم فکر می‌کردند، موقع دومین فرارم کشته شده‌ام. آن‌ها دیگر خبری از من نداشتند. در واقع، من موفق شدم، در حالیکه داخل یک بسته‌ی پستی بزرگ در یک هواپیمای آمریکایی مخفی شده بودم، به الجزایر برسم. این هواپیما از ژیلبرالتار می‌آمد. وقتی به الجزایر رسیدم، یک مسافر مخفی بودم. کارت شناسایی‌ام جعلی بود. در مادرید، برایم یک کارت جعلی درست کرده بودند که مرا به‌عنوان یک خلبان کانادایی معرفی می‌کرد.»


در الجزایر نیروهای امنیتی آمریکا با شک اینکه ممکن است جاسوس آلمان باشد او را دستگیر کردند و مدت ۶ ساعت از او بازجویی کردند. با دخالت ژنرال دوگل از بازداشت آزاد شد. یک هفته بعد در الجزایر برای اولین بار با ژنرال دوگل ملاقات کرد.

بعد ازچند روزآبه پیر وارد ارتش آزادیبخش شد، اما با توجه به شرایط شکننده‌ی جسمی‌اش، او را کشیش سرخانه‌ی مدرسه‌ی دریایی و گروه‌های پذیرشی در کازابلانکا گذاشتند.

در بهارسال ۱۹۴۵، پیرـ هنری تیژان، وزیر اطلاعات ارتش آزادیبخش، آبه را به آفریقای غربی و اکاتوریال فرستاد. جایی که باید بین هواداران ویشی و فرانسه‌ی آزاد، آشتی برقرار می‌کرد، زیرا که عمیقاً محیط‌های سیاسی، اداری و مذهبی از هم گسسته بود. تیژان، یکی از بنیانگذاران جنبش جمهوریخواهان ملی(MRP)، حزب سوسیال مسیحی‌ها بود. بنا به توصیه‌ی تیژان آبه پیر درحوزه‌ی نانسی خود را به‌عنوان کاندیدا معرفی کرد و مورد حمایت دوستانش در مقاومت قرار گرفت و در اولین مجلس قانونگذاری به‌عنوان نماینده، انتخاب شد. او دوباره خود را کاندیدا کرد و تا سال ۱۹۵۱دوبار به نمایندگی انتخاب شد.

آبه پیر کشیش حامی فقرا
آبه پیر در میان بی‌خانمانها

آبه پیر درباره فعالیتها‌یش در دوران جنگ می‌گوید: «شانسی که در طول جنگ داشتم این بود که هرگز مجبور نشدم کسی را بکشم. هرگز خودم را در شرایطی نیافتم که بگویم: «اگر او را نکشم مرا خواهد کشت» به‌این مباهات نمی‌کنم. من به کسانی که می‌جنگیدند کمک می‌کردم و برایشان تدارکات می‌آوردم. من روزنامه‌ای راه انداختم که سه شماره‌ی آن منتشر شد. اسم این روزنامه «اتحاد میهن پرستان مستقل بود.»


پس از جنگ مردی که او را لو داده بود، به دادگاه احضار شد، همسرش از آبه خواهش کرد تا در دادگاه حاضرشود. او در حالیکه نماینده‌ی مجلس بود و مدال افتخار گرفته بود، به‌عنوان شاهدی برای تبرئه در دادگاه حاضرشد. آن مرد می‌توانست در فضای حاکم برآن زمان به مرگ محکوم شود ولی آبه شهادت داد که عمل این مرد به‌خاطر منافع نبوده بلکه به‌خاطر نوعی گمراهی بوده است.[۱]

دوران پس از جنگ

آبه پیر در پایان جنگ جهانی دوم به‌عنوان نماینده مجلس انتخاب شد، اما در سال ۱۹۵۱ از این سمت استعفا داد و تا پایان عمر، زندگی خویش را یکسره وقف کمک به بی‌پناهان نمود.

فعالیت‌های او در سال ۱۹۴۹ وارد مرحله‌یی تازه شد. او در این سال جنبش امائوس را تأسیس کرد. آنگاه به‌مدت نیم قرن، بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر برای کمک به بی‌خانمان‌ها تلاش کرد.[۲]

در زمستان سرد ۱۹۵۴ تحت تاثیر مرگ زن کارتون خوابی که در خیابان جانش را از دست داد بر فعالیتهای انساندوستانه‌اش افزود و توانست لایحه‌ای را در مجلس ملی فرانسه به تصویب برساند که دولت را موظف می‌کرد برای بی‌سرپناهان فرانسه خانه فراهم کند. او برای اینکه درد بی‌خانمان‌ها را درک کند دربین آنها در خیابان می‌خوابید. در این رابطه رو به وزیر مسکن وقت فرانسه گفت، شما که از سرما و بی‌پناهی چیزی نمی‌دانید، ساکت باشید.

او طی فراخوانی مردم فرانسه را به قیام برای کمک به بی‌خانمان‌ها دعوت کرد. فراخوان او سر‌آغاز جنبشی گستره  درحمایت از بی‌خانمان‌ها گردید. زمانی‌‌ که او از رادیو لوکزامبورگ ازمردم برای کمک به خانمان‌ها کمک خواست، سیل کمک بود که به سویش سرازیر شد. «چارلی چاپلین»‌ نیز به فراخوان آبه پیر پاسخ داد و مبلغ قابل توجهی را به او اهدا کرد.

آبه پیر و چارلی چاپلین
دیدار چارلی چاپلین با آبه پیر

اقبال عمومی و محبوبیت آبه پیر بسیاری از سیاستمداران هم عصرش را به هراس انداخت که ممکن است آبه پیر جای آنها را بگیرد اما این کشیش انساندوست تا آخر عمر با همان ردای کشیشی در نهایت سادگی زندگی کرد و «کشیش قهرمان بی خانمان‌ها» لقب گرفت.

ایده‌ها و جنبش آبه پیر پس از مرگش نیز ادامه یافت. انجمن خیریه او در بیش از ۴۰ کشور جهان فعالیت دارد.[۳]

او ۱۷بار به‌عنوان شخصیت محبوب مردم فرانسه برگزیده شد. مردم فرانسه او را به عنوان یکی از ۱۰ چهره برتر و ماندگار تاریخشان انتخاب کردند.[۲]

حمایت از مقاومت ایران

آبه پیر اولین بار در مرداد ۱۳۷۳ با مقاومت ایران آشنا و با خانم مریم رجوی درحل اقامتش در اور‌سواواز دیدار کرد. او دراین دیدار درمورد حکومت آخوندی گفت، این حکومت برخلاف نص صریح همان قرآنی که ادعای پیروی از آن را دارد، به‌وسیله ترور و کشتار، سکوت را به ملت بزرگی تحمیل کرده است.[۳]

در طول سالهای بعد آبه پیر بارها با مریم رجوی دیدار کرد و همواره از حامیان مقاومت ایران بود. آبه پیردر یکی از ملاقات‌هایش با مریم رجوی، کتابی به نام «آبه پیر، تصاویر یک زندگی» را به او هدیه کرد که در صفحه اول آن نوشته بود «به همه شجاعان در اشرف»[۱]

آبه پیر پس از آشنایی با مقاومت ایران در نامه‌ای به ریاست اتحادیه اروپا نوشت:

«…من بیش از ۱۲سال است که با اعضای مقاومت ایران رفت و آمد دارم و نمی‌توانم دوستی‌ام نسبت به آنها را پنهان کنم. آنها زنان و مردانی هستند که شجاعانه برای ارزش‌هایی که انگیزه‌ی هر عضو مقاومت و هر دموکراتی در جهان است، مبارزه می‌کنند.»

‌ٰژاگ لوگ رئیس امائوس لیبرته و از همراهان بسیار نزدیک آبه پیر در خاطراتش در مورد پیوند عمیق او با مقاومت ایران گفت:

«…ما آن شب با هم مراسم نماز را به‌جا آوردیم. او یک مسیحی بود مثل من ولی نگرشی فراجهانی داشت. به‌عنوان مثال یکی از زیباترین نشانه‌های همدلی او با مقاومت ایران اتفاقاً در این بود که او همیشه نان مقدس را که ارزشمندترین چیز برای مسیحیان است، در جعبه‌ای قرار می‌داد که پرزیدنت مریم رجوی به او هدیه کرده بود و مریم در نزد او سمبل مبارزه برای حقوق‌بشر بود.»[۲]

آخرین دیدار با مریم رجوی

صبح روزپنجشنبه ۲۱‌مهر‌ماه ۱۳۸۵، آبه ‌پیر، با خانم مریم رجوی در محل اقامتش در اورسوراواز دیدار و گفتگو کرد.

در مراسم استقبال از آبه پیر گروهی از ایرانیان هوادار مقاومت، شخصیت‌های عضو شورای ملی مقاومت ایران و همسایگان فرانسوی مقاومت ایران دراور سوراوازشرکت داشتند و با تقدیم شاخه‌های گل و ابراز احساسات، از حمایت او از مقاومت ایران تجلیل کردند.

هنگام ورود آبه پیر، مریم رجوی پس از خیر مقدم گفت، شما این خانه را مثل خانه خودتان تلقی کنید.از حضور شما در این‌جا، جامعه ایرانیان و همه ایرانیان و فرانسویانی که در والدواز زندگی می‌کنند خوشحال هستیم. مایلم از شما نه فقط به‌خاطر روح بزرگ بشردوستانه و پرمحبت‌تان بلکه به‌طور خاص به‌خاطر همه تلاش‌هایتان در حمایت از مردم رنج‌کشیده ایران ومقاومت‌شان، تشکر کنم.

آبه‌ پیر در بدو ورود به اورسوراواز گفت، عکس‌های این دیداررا باید جایی درکنار مجسمه مریم مقدس قرار دهم.

درجریان این دیدار، آبه پیر از نمایشگاه و موزه شهیدان مقاومت ایران بازدید کرد و مریم رجوی برای او درباره تصویرها، یادگارها و کارهای دستی زندانیان سیاسی که دراین محل قرار داشت، توضیحاتی داد.

در این دیدارآبه پیر کتابی به رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران هدیه کرد که «فرشته لبخند» نام دارد. وی توضیح داد که این کتاب روز گذشته منتشر شده و درباره مجسمه‌یی در کلیسای اعظم شهر رنس می‌باشد. مریم رجوی نیز کتابی را که توسط مقاومت ایران درباره زندگی و فعالیت‌های آبه پیر تهیه شده بود به‌ وی تقدیم کرد.

رئیس جمهور برگزیده مقاومت درجریان گفتگوی خود با آبه پیر، نامه‌یی را که خانم مژگان پارسایی جانشین رهبرمقاومت درشهر اشرف از شهراشرف درعراق خطاب به آبه پیر نوشته بود، به وی داد. در این نامه مژگان پارسایی سلام‌های رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در شهر اشرف را به ‌آبه پیر رسانده و نوشته بود، برای ما آبه پیر، مرد بزرگ خداست که دوستی وعشق می‌آورد.آبه پیر نامه‌یی را که از شهر اشرف آمده بود بوسید.

آبه پیر و مریم رجوی
آخرین دیدار آبه پیر با مریم رجوی در اورسواواز در ۱۳۸۵

درادامه این دیدار مریم رجوی خطاب به آبه پیر گفت: «پیامبر ما محمد(ص)، حبیب و عشق خدا نامیده شده است. زیرا از بالاترین ارزش‌ها در نزد خدا عشق و امید و سرزندگی است و شما از جمله مردان بزرگی هستید که مبشرعشق، امید و صلح برای همه انسان‌ها هستید. شما سمبل این ارزش‌ها در فرانسه هستید و این برای مقاومت ایران که پیرو چنین راه و رسمی است، بسیار ستودنی است.»

رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت یک فرش ایرانی را که تصویر حضرت مسیح (ع) درآن بافته شده و نیز مدالی که دروازه ورودی شهر اشرف درآن نقش بسته بود، به ‌آبه‌ پیراهدا کرد. درادامه این دیدار، عزیز، مادر رضایی‌های شهید و مادر کوشالی از مادران شهیدان مجاهد قابی با کلمه الله را به آبه پیر هدیه کردند. خانم معصومه جوشقانی، از زندانیان سیاسی ازبند‌رسته، ترجمه فرانسوی کتاب خاطرات زندان مجاهد خلق هنگامه حاج حسن را به آبه پیر اهدا کرد.  استاد بهرام عالیوندی یکی از تابلوهای نقاشی خود را که جنایت‌های رژیم آخوندی در آن تصویر شده بود، به ‌آبه پیر تقدیم کرد. سه تن از فرزندان شهیدان نماد سمبلیک زندانی شکنجه شده را هدیه کردند و استاد جلال گنجه‌ای یک جلد کلام الله مجید با ترجمه فرانسوی اهدا کرد.آبه پیر هنگام دریافت قرآن با اشاره به روح پیام واحد ادیان توحیدی گفت در اساس یک مذهب بیشتر در دنیا وجود ندارد و آن این است که خدا ما را دوست دارد و ما خدا را دوست داریم.

در پایان دیدار، خانم مریم رجوی با اهدای فیلمی از زندگی و فعالیت‌های آبه‌پیر که توسط مقاومت ایران ساخته شده است گفت، از طریق تلویزیون مقاومت ما به مردم ایران می‌گوییم که مردان خدا و منش و زندگی آن‌ها رودرروی آخوندهایی است که مدعی نمایندگی خدا هستند. اورسوراواز از حضور و دیدار شما مفتخر است. شما به مردم این جا و به ایرانیانی که برای دستیابی به آزادی مردم‌شان سختی‌های بسیار تحمل کرده‌اند، امید و دلگرمی می‌دهید. در شرایطی که در ایران به ‌نام خدا سرکوبی و شکنجه می‌کنند، مردم ایران از شنیدن صدای شما دلگرم می‌شوند.

آبه پیر نیز گفت، بدترین توهین به خدا این است که وقتی کسی را می‌کشند بگویند این خواست خداست. وی اظهار امیدواری کرد که مقاومت ایران فرش سرخ بعدی را پس از پیروزی آزادی درایران بگستراند و خطاب به‌ رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران  گفت: «می‌دانید که من شما را بسیار دوست دارم.»[۴]

سخنانی از آبه پیر

جملات بسیاری از آبه پیر باقی مانده است او درجایی گفته بود:«خدا در آسمان نیست، بلکه در این فرد بی‌خانمان و ستم کشیده‌یی است که دارد با تو حرف می‌زند. …تو که در حال خواندن این مطلب هستی و من که در حال گفتن این حرف هستم، درخشش خدا در ما منعکس می‌شود، آنگاه که برای فراهم کردن یک زندگی بهتر و شرافتمندانه‌تر برای این پایین‌ترین‌ها تلاش کنیم…».

هنگامی که گزارشگر کانال ۲ تلویزیون فرانسه از او پرسید: «دوست داری چه چیزی روی سنگ مزارت نوشته شود»، گفت: بنویسید «تلاش کرد عشق بورزد».

او همواره این دعا را یادآوری می‌کرد که: «مرگ یک دیدار به‌تأخیر افتاده با یک دوست است»

او که ۳۰ سال به عنوان محبوبترین شخصیت فرانسه از طرف مردم برگزیده شده بود با فروتنی می‌گفت:

«‌ …من کاره‌یی نبودم. تنها هنرم، شانه خالی‌نکردن از زیر بار مسئولیت بود. مسئولیت‌هایی را پذیرفتم که معمولاً دیگران یا از برابرشان می‌گریزند… یا با بی‌توجهی آن‌را می‌پذیرند… من هم وظیفه‌یی را که به دوش دارم، انجام می‌دهم؛ گاهی خوب و گاهی هم بد؛ آمیزه‌یی از اشک‌ها و لبخندها…».

«…یقین به آزادی، علتی جز این ندارد که ما شایستگی این را پیدا کنیم تا عشق را با عشق پاسخ دهیم. زیبایی خیره‌کننده آزادی از این جهت نیست که ما را از چیزی آزاد سازد، بلکه از آن روست که ما را برای چیزی آزاد سازد؛ برای دوست‌داشتن و دوست‌داشته شدن».

آبه پیر، اعتقاد و یقین خود به عشق و آزادی را این‌گونه بیان کرده است:

«…اگر بخواهم جان‌مایه کلام و یقینی را که به آن دست یافته‌ام، به‌کسانی بگویم که مبارزه را در فراسوی نشان‌دادن چهره‌یی مردمی‌تر از انسان به‌پیش می‌برند، دستاورد و حاصل همه اندیشه‌هایم جز این نخواهد بود که: «زندگی یعنی آموختن عشق». او سپس با گفتن این‌که وقتی کسی دانسته‌هایش را بیان می‌کند، پی‌می‌برد که این دانسته‌ها به چند یقین نیز راه برده‌اند، یقین خود را این‌گونه بسط داد:

«من به ۳یقین دست یافته‌ام: اول، وجود ابدی عشق است؛ دوم، کسی ما را دوست دارد؛ سوم، ما آزاد هستیم. کاش می‌توانستم این ۳ یقین را به دیگران نیز انتقال دهم…».[۲]

درگذشت آبه پیر

روز دوشنبه ۲۲ژانویه ۲۰۰۷(۲بهمن ۱۳۸۵) در ساعت ۴ و ۲۵ د قیقه بامداد آبه پیر، قهرمان مقاومت ضدفاشیستی فرانسه، کشیش برجسته و بنیانگذار جنبش امائوس پس از یک دوره بیماری در بیمارستان «ول دو گراس» درگذشت. خبر درگذشت او خبر اول تمامی رسانه‌های فرانسه بود.

تشییع آبه پیر در کلیسان نوتردام
مراسم تشییع آبه پیر در کلیسای تاریخی نوتردام پاریس

مردم دسته دسته به طرف بیمارستان شتافتند تا نسبت به مردی که به «وجدان بیدار چند نسل از فرانسویان» تبدیل شده بود ادای احترام کنند.

تشییع پیکر آبه‌ پیر در کلیسای نتردام پاریس، ادای احترام یک ملت به او بود. حرکتی  که به‌ندرت در فرانسه رخ می‌دهد.

هزاران نفر در مراسم تشیع او شرکت داشتند.در ردیف اول جمعیت، فقرای تحت پوشش بنیاد خیریه آبه‌ پیر حضور داشتند. آبه می‌خواست آنها در صفوف اول باشند و نه این‌که به صفوف عقب فرستاده شوند. روی تابوتش، عصای او و مدال افتخار صلیب بزرگ لژیون دونور، بالاترین نشان افتخار رسمی فرانسه قرار داشت.[۲]

خبرگزاری فرانسه طی گزارشی از درگذشت آبه پیر، وی را «کشیش قهرمان بی‌خانمان‌ها» که طی بیش از نیم قرن مبارزه برای بی‌خانمان‌ها به وجدان ملت فرانسه تبدیل شده بود توصیف کرد.

پس از درگذشت آبه پیر مقاومت ایران مراسمی را در بزرگداشت او برگزار کرد. در قسمتی از این مراسم خانم مریم رجوی در مورد آبه پیر گفت: «به راستی که او یک شورشی خدا، یک عصیانگر به جبر زمانه و یک خدمتگزار برای همه فقرا و مستمندان بود. او طی ۵۰ سال کار بی وقفه و قدم به قدم و ذره به ذره و با پرداخت قیمت از خودش و همه زندگیش به همه آموخت که چگونه می‌توانند از خودشان بگذرند و چگونه خوبی‌ها و توانمندی‌های خود را در اختیار دیگران بگذارند. به راستی تا آخرین نفس و تا آخرین لحظه عمر، یعنی تا آخرین لحظات سنش در ۹۴ سالگی سمبل چنین ارزش والایی بود. او یک رزمنده آزادی ویک مبارز علیه فاشیسم بود.»[۳]

منابع