کاربر:Khosro/صفحه تمرین امه سزر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''سعدی شیرازی''' ، با نام اصلی ابومحمد مصلح‌الدین ابومحمد عبدالله بن مشرف بن مصلح بن مشرف، زاده ۶۰۶ هجری‌قمری شیراز،  
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = امه سزر
| تصویر                  = امه سزر2.JPG
| توضیح تصویر            =
| نام اصلی              = امه فرنان داوید سزر
| زمینه فعالیت          = شاعر، سیاستمدار
| ملیت                  = فرانسوی
| تاریخ تولد            = ۲۶ ژوئن ۱۹۱۳
| محل تولد              = جزیره مارتینیک
| والدین                =
| تاریخ مرگ              = سال ۲۰۰۸
| محل مرگ                = جزیره مارتینیک
| | محل زندگی            = جزیره مارتینیک
| مختصات محل زندگی      =
| مدفن                  = جزیره مارتینیک
|در زمان حکومت          =
|اتفاقات مهم            =
| نام دیگر              =
|القاب                  = صدای آفریقای سیاه
|بنیانگذار              = جنبش نگریتود (سیاه‌وارگی)، نشریه دانشجوی سیاه، نشریه تروپیک
| پیشه                  = شهردار فورت‌ دوفرانس، نماینده مجلس ملی فرانسه
| سال‌های نویسندگی        =
|سبک نوشتاری            =
|کتاب‌ها                  =
|مقاله‌ها                = شعر و آگاهی، سخنی در مورد استعمار، نامه‌ای به موریس تورز و...
|نمایشنامه‌ها            = فصلی در کنگو، کریستف‌ شاه و...
|فیلم‌نامه‌ها              =
|دیوان اشعار            = دفتر بازگشت به زادبوم، سلاح جادویی، آسمان شکافته شده
|تخلص                    =
|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=
| همسر                  =
| شریک زندگی            =
| فرزندان                =
|تحصیلات                  =
|دانشگاه                =
|حوزه                    =
|شاگرد                  =
|استاد                  =
|علت شهرت                = مبارزه علیه نجات‌پرستی
| تأثیرگذاشته بر        =
| تأثیرپذیرفته از        =
| وب‌گاه                  =
| جوایز                  =
|گفتاورد                =
|امضا                    =
}}
'''امه سزر''' ، با نام کامل امه فرنان داوید سزر (زاده‌ی ۲۶ ژوئن ۱۹۱۳ جزیره مارتینیک)، شاعر، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و سیاست‌مدار سیاه‌پوست فرانسوی‌زبان است. مادرش خیاط  و پدرش کارمند اداره مالیات بود. امه سزر پس از تحصیلات ابتدایی در مارتینیک، برای تحصیلات دانشگاهی به‌فرانسه رفت؛ و هم‌زمان با آن در سال ۱۹۳۵، اولین اثر شعری خود را با نام، بازگشت به زادبوم، تدوین کرد. وی در سن ۱۹ سالگی نشریه‌ای به‌نام دانشجوی سیاه، منتشر کرد که راه نویسندگان سیاه‌پوست را به نویسندگی و نقد و نظر گشود. امه سزر پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، به‌تدریس دانشگاهی پرداخت. او با نوشتن ۱۴ کتاب شعر و نمایشنامه و مجموعه مقالات و انتشار آن‌ها، توانست به ده‌ها سمینار و همایش بین‌المللی راه یابد و سخن‌رانی کند. دکتر [[منوچهر هزارخانی]] از جمله مترجمان کتاب‌های او به زبان فارسی است.  امه سزر ۵۰ سال شهردار فورت‌ دوفرانس بود؛ و هم‌چنین به عنوان نماینده مجلس ملی فرانسه برای مارتینیک انتخاب شد. امه سزر بنیاد دانشجویان سیاه‌پوست را در پاریس بنا نهاد. وی در سال ۲۰۰۸، در سن ۹۵ سالگی چشم از جهان فرو بست.


سخنور، شاعر و عارف شهیر ایرانی است. خانواده‌ی سعدی شیرازی از عالمان دین بودند؛ و پدرش از کارکنان دربار اتابک بود. سعدی از دوران کودکی تحت تعلیم و تربیت پدرش قرار گرفت اما در همان دوران کودکی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی جد مادری خود قرار گرفت. وی مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شهر شیراز آموخت؛ سعدی در نوجوانی برای ادامه تحصیل در نظامیه بغداد که توسط خواجه نظام‌الملک طوسی ساخته شده بود، مسافرت کرد که این آغاز سفرهای طولانی وی بود. سعدی شیرازی عارف جهان‌گردی بود که سفرهایی به آسیای مرکزی، هندوستان، شام، مصر، عربستان، حبشه و مغرب داشته است. مشهورترین آثار سعدی بوستان و گلستان است. او ر سال ۶۹۱ هجری‌قمری درگذشت و مزار او
== '''زندگی امه سزر''' ==
امه سزر در ۲۶ ژوئن، سال ١٩١٣ در جزیره مارتینیک در مجمع الجزایر آنتیل از مستعمرات فرانسه متولد شد. وی پس از تحصیلات ابتدایی در مارتینیک، برای تحصیلات دانشگاهی به فرانسه رفت و هم‌زمان با آن درسال ١٩٣۵ نگارش اولین اثر شعری خود " بازگشت به زادبوم" را تدوین کرد.<ref name=":0">[http://www.rfi.fr/fa/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87/20131114-%D9%81%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D9%86%DA%AF%D9%88%D9%88-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D9%87-%D8%B2%D8%B1 فصلی در کنگو و یادی از امه سزر - سایت رفی]</ref>


== تولد سعدی شیرازی ==
امه سزر در ۱۵ سالگی وقتی حوصله‌اش از کلاس سر می‌رفت با اقتباس از تراژدی‌های یونانی، نمایش‌نامه می‌نوشت. در آن سن و سال برای او فرهنگ یونانی و لاتین پادزهر دنیای استعماری و تنگ‌ و تار مارتینیک بود.<ref name=":1">[http://www1.rfi.fr/actufa/articles/100/article_1843.asp امه سزر، آتشفشانی در قلب کوه - سایت رفی]</ref>
مورخان بر این عقیده‌اند که سعدی شیرازی به احتمال زیاد بین ۶۰۰ تا ۶۱۰ هجری قمری، معادل با حدود ۵۹۰ خورشیدی و ۱۲۱۰ میلادی، متولد شده است. با این حال هیچ تاریخ دقیقی از زمان تولد این شاعر بزرگ در دست نیست و صاحب نظران نیز بر اساس آثار او این تاریخ را تخمین می‌زنند.«فتوکده»


تاریخ ولادت سعدی در مآخذ ذکر نشده است ولی به قرینه‌ی سخن او در گلستان می‌توان آن را به تقریب در حدود سال ۶۰۶هجری دانست. سعدی در آغاز گلستان چنین می‌گوید:
وی در ۱۹سالگی نشریه‌ای به‌نام دانشجوی سیاه، منتشر کرد که راه نویسندگان سیاه‌پوست را به‌نویسندگی و نقد و نظر گشود. وی پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، به‌تدریس دانشگاهی پرداخت. در سال ۱۹۳۹ با دانشجویی سنگالی به‌نام  ''لئوپولد سدارسنگور'' آشنا شد که تحولی را در زندگی‌اش برانگیخت. سنگور کتاب دفتر بازگشت به‌زادبوم امه سزر را چاپ و منتشر کرد. امه سزر با نوشتن ۱۴کتاب شعر و نمایشنامه و مجموعه مقالات و انتشار آن‌ها، توانست به ده‌ها سمینار و همایش بین‌المللی راه یابد و سخن‌رانی کند. در سال ۱۹۴۰ با آندره برتون از بنیان‌گذاران مکتب سوررئالیسم آشنا شد که باعث دگرگونی در نویسندگی وی شد. در سال ۱۹۴۷ کتاب دفتر بازگشت به زادبوم، با مقدمه‌ای از آندره برتون منتشر شد. برتون نوشته بود:  


«یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردن و بر عمر تلف کرده تأسف می‌خوردم و سنگ سراچه‌ی دل را به الماس آب دیده می‌سفتم و این ابیات مناسب حال خود می‌گفتم:
«این شعر چیزی کم‌تر از بزرگترین بنای تغزلی در زمان ما نیست.»


هر دم از عمر می‌رود نفسی
امه سزر هم‌زمان با جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۱ با کمک دوستانش مجله ادبی ''تروبیک'' را منتشر کرد که به جریان روشن‌فکری و فرهنگی زادگاهش مارتینیک، یاری رساند تا ازخود بی‌گانگی را به چالش بکشد. او خود را سخن‌گوی مارتینیک معرفی کرد و مغلوب سانسور مطبوعات نشد. امه سزر در سال ۱۹۴۵ با حمایت حزب کمونیست فرانسه (پی‌سی‌اف) به‌عنوان شهردار فورت‌ دوفرانس، و نیز نماینده مجلس ملی فرانسه برای مارتینیک انتخاب شد. امه سزر یکی از نویسندگان قانون ۱۹۴۶ برای تقسیم‌بندی مستعمرات گذشته بود.<ref name=":2">[https://event.mojahedin.org/i/%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%B2%D8%B1-%D8%AA%D8%AC%D8%B3%D9%85-%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%AC%D9%84%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D8%AA% امه سزر تجسم شرافت سیاسی - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref>
[[پرونده:جوانی امه سزر.JPG|بندانگشتی|230x230پیکسل|جوانی امه سزر]]


چون نگه می‌کنم نمانده بسی
=== دوران دانشجویی ===
امه سزر پس از پايان دوره‌های ابتدايی و ثانوی و اخذ بكلوريا با استفاده از بورس تحصيلی در سال ۱۹۳۲، به پاریس رفت و در مدرسه‌ی معتبر ''لوی‌لوگران'' مشغول تحصیل شد. در همین مدرسه، آشنایی با دانشجویان آفریقایی و به‌ویژه دانشجویی از سنگال به نام ''لئوپولد سدار سنگور''، زندگی فكری او را كاملاً دگرگون ساخت. سنگور نخستین رئیس جمهور سنگال پس از پایان استعمار بود.<ref name=":3">[http://www.mubalegh.info/Aime_Cesaire.html امه سزر و هویت سیاه آفریقایی - سایت نقد و جامعه]</ref>


ای که پنجاه رفت و درخوابی
امه سزر خود در گفت‌وگویی در سال ۱۹۶۹، در باره‌ی تأثیرگذاری سنگور می‌گوید:
[[پرونده:سنگور.jpg|بندانگشتی|220x220پیکسل|سدار سنگور]]<blockquote>«... وقتی من به پاريس رسيدم، حوالی سال‌های ۱۹۳۲ بود که برای ثبت نام به دانشگاه سوربون رفتم و با اولين دانشجوی سياه‌پوستی كه برخوردم از سنگال بود. عثمان سامبی كه [پسانتر‌ها] در واشنگتن سفير سنگال شد... فردای آن روز در مدرسه‌ی لوی‌لوگران‌، جایی كه در آن برای تحصيلات عالی ادبی، مصروف دوره‌ی دروس آمدگی بودم، با سنگور آشنا شدم. به گونه‌ی ديگر بايد گفت، اين چيزی عجيبی است، همزمان با مواصلتم در پاريس دو آفريقايی به دادم رسيدند كه از ميان آن دو، يك تن‌شان كه همان سنگور باشد، دوست بی‌همتای من شد؛ می‌توان گفت كه در جريان پنج شش سال ما هم‌ديگر را ترك نكرديم  و او بر من تأثير بزرگ به‌جا گذاشت. او به من كمك نمود كه جنبه‌های منفی‌ام را برسی كنم و [از خود] بزدايم، [يعنی] بيزاری‌ام را از جامعه‌ی مارتينك كه برايم كاملاً استعمارزده و مسخ‌شده می‌نمود.»</blockquote>با سنگور است كه امه سزر در پاسخ به‌توهين به انسان سياه‌پوست و تحقير ارزش‌های فرهنگ آفريقايی مفهوم ''نیگرتیود'' يا سياه‌وارگی را بنيان می‌گذارد.<ref name=":3" />


مگر این پنج روزه دریایی
== شعر در اندیشه‌ی امه سزر ==
[[پرونده:امه سزر4.JPG|بندانگشتی]]
وقتی سخن از شعر و شاعر است، امه سزر می‌گويد: " آفريدن يك شعر و بناكردن يك شهر كم‌وبيش يك‌سان است. آن‌چه به من تحرك می‌بخشد، همانا اراده‌ی آفريدن، اراده‌ی خلق‌كردن و آبادكردن است، در حال و در آينده... در يك كلام شاعر بودن يعنی در عمق اشياء و خويشتن سير كردن است... با بازخوانی شعر‌هايم است كه من خودم را بازمی‌شناسم، وهم‌ها و پندارهايم را بازمی‌يابم..."


خجل آن کس که رفت و کار نساخت
شعر امه سزر تقبيح جنايت و مذمت جنايتكاران است. "هرگز، هرگز نبايد جهان را به قاتلان سحر تسليم كرد" شعر امه سزر آن‌طوری‌كه خودش تعريف می‌كند شعر نفی است؛ نفی آن‌چه از آنِ انسان نيست. او با زارنالیدن‌های شاعرانه كاملاْ بيگانه است؛ در او هر چه شاعرانه است زبان اعتراض است و تقديس عدالت. امه سزر در حالی‌كه شعر متعهد را با سلاح معجزه‌آسا برابر می‌داند، رستگاری انسان در بند و انسانيت را در فرهنگ می‌جويد. برای امه سزر در فرهنگ او شعر جنگ‌افزاری است در برابر خشونت، نا‌آگاهی، بی‌عدالتی، جهل و بازيابی وقار انسان، چنان‌که خود می‌گوید:<blockquote>«برای من شعر نه‌تنها بسيار پُراهميت بلکه حياتی است. من به گونه‌ای چه درست و یا نادرست، معتقدم كه برای ما فرهنگ –ما به آن به اندازه‌ی كافی باور نداشتيم – به مثابه‌ی جنگ‌افزاری است... من به فرهنگ بيش از حد اهميت قايل هستم، البته نه به آن فرهنگ ناقص و سنتی‌ای كه (امروز) گواهي‌نامه‌های آن توسط دانشگاه‌های اروپايی تصديق می‌شوند. فرهنگ برای من كاملاْ چيزی ديگری است... من فرهنگ را اين‌طور تعريف می‌كنم: فرهنگ مجموعه‌ای از آن چيزی است كه انسان‌ها با تصور آن طرح جهان را ريخته اند تا خودشان را با آن جهان سازگار ساخته و آن را سزاورار و شايسته‌ی انسان بسازند. فرهنگ يعنی: تماميت آن‌چه انسان با ابداع آن جهان را قابل زيستن و رويارويی با مرگ را ممكن ساخته است. ما بايد حقيقت وجود مان را در يابيم... برای من بسيار طبیعی بود كه به‌شعر پناه ببرم... شعر آن‌طوری كه من می‌آفريدم و هنوزهم می‌آفرينم، تعمقی است در ژرفای حقيقت وجود. زيرا اگر وجود سطحی ما اروپايی و به‌صورت بسيار دقيق فرانسوی است، به ملاحظه‌ی من خقيقت ما عميقا‌ً آفريقایی است...»</blockquote>شعر امه سزر با مكتب ادبی سورریالیسم هم‌سويی دارد. امه سزر خود درين باره می‌گويد:


کوس رحلت زدند و باز نساخت
‌«چرا من شاعر سورریالیست بودم؟ من شاعر  سورریالیست بودم، بدون آن‌كه خود بخواهم، من اين را عمداْ نكرده‌ام؛ و نه هم به خاطر عضو بودن به يك مكتب [ادبی] بوده است كه به سورریالیسم پيوسته باشم.  هنگامی‌كه آندری بروتون با من ديدار كرد، پی بردم كه از سورریالیسم متأثر هستم بدون آن‌كه خود آن را بدانم.»


به تصریح خود سعدی این ابیات مناسب حال او در تأسف بر عمر از دست رفته و اشاره به ۵۰ سالگی وی سروده شده است؛ و چون آن‌ها را با دو بیت زیرین که هم در مقدمه‌ی گلستان از بابت ذکر تاریخ تألیف کتاب آمده است:
به‌همین خاطر گروهی از منتقدان ادبی امه سزر را در ردیف مکتب سورریالیستی قرار می‌دهند؛ ولی امه سزر خودش را فارغ از بند هرگونه گروه‌بندی می‌داند؛ و به آزادی عمل، استقلال فکری و به‌طور ویژه به سیاه‌وارگی تأکید و خاطرنشان می‌کند: <blockquote>«من هرگز بر آن نبوده ام که خودم را متعلق به نهضت سورریالیست‌ها بدانم، زيرا آن چه من بيش از هر چيزی ديگری به آن پایبند هستم، استقلال فکری من است... من دوست ندارم دستور‌العمل بگيرم... من نمی پذيرم فرمان بردار کسی باشم.»<ref name=":3" /></blockquote>


در این مدت که ما را وقت خوش بود
== آغاز فعالیت‌های سیاسی ==
[[پرونده:سخنرانی امه سزر.JPG|بندانگشتی|270x270پیکسل|سخنرانی امه سزر]]
‌حضور امه سزر در صحنه‌ی سياسی تصادفی بود. در سال‌های جنگ جهانی دوم، امه سزر مجله‌ی ادبی ''تروپيك'' را بنيان می‌گذارد. اين مجله برای نخستين بار سنت‌های فرهنگی استعماری را قطع می‌کند؛ و برای احيايی هويت فرهنگ سياه مارتينيك فضای ادبی و سياسی اين جزيره را دگرگون می‌سازد؛ و شخصيت بزرگ امه سزر را در ميان مردم مارتينيك محبوب و محبوب‌تر می‌کند. در سال ۱۹۴۵، پس از پايان جنگ جهانی دوم، حزب كمونيست فرانسه شاخه‌ی مارتينيك از امه سزر دعوت می‌كند كه در انتخابات شهری، نامزد اين حزب باشد. امه سزر پس از مدتی به اين دعوت پاسخ مثبت می‌دهد و با حفظ سمت شهردار فور دو فرانس، برنده‌ی انتخابات می‌شود. شهرت و محبوبيت فراوان او در ميان مردم مارتينيك باعث می‌شود كه او در انتخابات بعدی به‌عنوان نماينده‌ی مردم مارتينيك، وارد شورای ملی فرانسه گردد. اين آغاز فعاليت‌های سياسی امه سزر است. شورای ملی فرانسه به جایگاه مبارزات سياسی امه سزر تبديل می‌شود. يكی از خواسته‌های او برابری سياسی و اجتماعی مردم مارتينيك و سه جزيره‌ی ديگر از مستعمرات فرانسوی با شهروندان فرانسه است. به‌همت و مبارزه‌ی امه سزر است كه جزيره مارتنيك به شمول سه جزيره ديگر در ۱۹ مارس ۱۹۴۶، به مثابه‌ی ولايت‌های جداگانه شناخته شده است؛ و ساکنینشان از تمام حقوق مدنی، سياسی، بيمه ‌و سابر خدمات اجتماعی برخوردار می‌شوند.


زهجرت ششصد و پنجاه و شش بود
فعاليت‌های سياسی امه سزر هرگز باعث آن نمی‌شد كه از خلاقيت‌های هنری او بكاهد. امه سزر در حالی‌كه اين يكی را مكمل‌ آن ديگری می‌خواند، می‌گويد "شعر من زاده‌ای عمل من است." به همین خاطر است كه منتقدين ادب فرانسه او را ويكتور هوگوی قرن بيستم خوانده‌اند. چرا که هردو هم ظريفانه به شعر و ادب دست به‌ابتكار زدند و هم در میدان سياست با هوشياری تمام متعهدانه گام برداشتند؛ و هيچ‌گاه حقيقت را فدای مصلحت نكردند.<ref name=":3" />


مراد ما نصیحت بود و گفتم
== جنبش نگریتود (سیاه‌وارگی) ==
امه سزر در خصوص پيدايش مفهوم سياه‌وارگی می‌گوید:
[[پرونده:امه سزر3.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|امه سزر، صدای آفریقای سیاه]]<blockquote>«آخر ما (سياه‌پوستان) نبوديم كه آن (واژه) را آفريده باشيم. روزی خيابانی را در پاريس در نزديكی‌های پلاس ديتالی عبور می‌كردم. مردی كه با موتر می‌گذشت فرانسوی بود، (داد زد) : "آهای، جوجه نيگر". بلافاصله من به او گفتم:  لعنت بر تو و بر پدرت! اين‌هم  پاسخ جوجه نيگر. فردای آن روز من به سنگور پيشنهاد كردم  كه همه با هم با داما روز نامه‌ی دانشجويان سياه را انتشار دهيم. سنگور در جواب گفت که من اين (واژۀ سياه) را حذف می‌كنم، ما بايد آن (روزنامه) را دانشجويان نيگر نام‌گذاری كنيم. ملتفت شدی؟ آخر اين (واژه‌ی نيگر)  به مثابه‌ی يك دشنام  به سوی ما پرتاب شده است. خوب نگاه كنيد، من اين بار (توهين) را از زمين بر می‌دارم و در برابر آن ايستادگی می‌كنم. این بود حكایت پبدايش نيگرتيود (سياه‌وارگی ) در پاسخ به يك عمل تحريك‌آميز.»</blockquote>برخورد توهين‌آميز يك سفيد‌پوست راسيست، بهانه‌ای شد تا سنگور، امه سزر و داما، از هويت مجهول و تحقيرآميزی كه جامعه‌ی استعمارگر اروپايی به‌نام نيگر به انسان سياه تحميل كرده است، پديده‌ی مثبتی بسازد. اين پديده‌ی تاريخی همان مفهوم نيگرتیود (سياه‌وارگی ) است كه با گذشت زمان به‌جريان شکوفای ادبی، فرهنگی و سياسی تبدیل می‌شود؛ و به انسان سياه اجازه می‌دهد كه نه‌تنها سياه بودنش را به‌عنوان هويتش بپذيرد‌ بلكه با كمال متانت و با سربلندی بگويد'''،''' من نيگر هستم، نيگر پابرجا خواهم ماند.<ref name=":3" />


حوالت با حدا کردیم و رفتیم
امه سزر، با همراهی شاعر سياه‌پوست آفزيقايی، ''لئوپولد سدار سنگور''، که به‌عنوان نخستين رئيس جمهوری سنگال انتخاب شد، هم‌واره از مفهموم  ''نگريتود'' يا سياهوارگی دفاع می کرد و از واژه‌ی سياه، تعبير پرغروری آقريد. او درتمام عمر از وجدان سياه پشتيبانی کرد.<ref name=":4">[https://www.radiofarda.com/a/f1_Aime_Cesaire_Hezarkhani/444007.html امه سزر زبان گویای آفریقای سیاه - سایت رادیو فردا]</ref>


قیاس کنیم نتیجه چنین می‌شود که در سال۶۵۶، پنجاه سال یا قریب به آن از عمر سعدی گذشته بود و بدین ترتیب ولادتش هم‌چنان‌که گفته‌ شد، در سال۶۰۶ یا در زمانی نزدیک به‌آن بوده است. «فتوکده»
امه سزر از پديده‌ی سياه‌وارگی جنبش مقاومت ضد راسيسم  را پديد آورد. او با صراحت لهجه كه يكی از ويژگی‌های شخصيت او بود می‌گويد كه من تنها به انسان ايمان دارم. من راسيست نيستم. من به انسان اروپايی ارج می‌گذارم. تاريخش را می‌شناسم. من ملت فرانسه را گرامی می‌دارم. من به تمام انسان‌ها احترام می‌گذارم در هر جايی كه باشند و اما من چنین می‌پندارم كه بايد به آن‌ها فهمانيد كه انسان نيگر هم موجوديت دارد كه به او هم  بايد احترام گذاشته شود.<ref name=":3" />


== کودکی و جوانی ==
امه سزر هم مثل  ''سدارسنگو''ر، بيشتر بر جنبه‌ی فرهنگی جنبش سياه‌وارگی به‌عنوان تماميت ازرش‌های تمدن آفريقايی تأكيد دارد. قدرت‌های استعمارگر در سدد مسخ و نابودی فرهنگ بومی بودند. اصطلاح بومی كه خود از فرآورده‌های استعماری است و از آن بوی تبعيض، تحقير و دوگانگی به مشام می‌رسد، فرهنگ انسان استعمارشده‌ی بومی را با تمام اصالت آن از ارزش‌هايش تهی می‌سازد. جنبش سياه‌وارگی با تمام جنبه‌های فرهنگی و سياسی آن، آن‌طوری كه امه سزر و سنگور از آن تعريف می‌كنند، قبل از هرچیز صدای اعتراضی است برای نفی هرگونه بی عدالتی‌ها و برقراری اصل برابری انسان سياه با هر انسان ديگر، هم‌چنان که امه سزر گفته است:
سعدی در خانواده‌ای اهل علم و ادب به دنیا آمد. مقدمات علوم ادبی و شرعی را در شهر شیراز آموخت؛ و سپس در دوران جوانی به بغداد رفت که این سفرآغاز سفرهای طولانی سعدی بود. پدرش عبدالله، از کارکنان دربار اتابک و شاه سعد بن زنگی بود. برخی بر این عقیده‌اند که این شاعر شیرازی به‌عنوان حق شناسی، تخلص سعدی را برای خود برگزیده است. پدر سعدی علاوه بر خدمت به دربار، به علوم دینی نیز اشتغال داشته‌؛ و بزرگترین مشوق سعدی برای یادگیری علم و دین بوده است. سعدی به کمک پدرش، به اطلاعات گسترده‌ای در زمینه‌ی تاریخ و ادبیات دست یافت.


سعدی در سن ۱۲ سالگی بود که پدرش از دنیا رفت؛ و جد مادریش، مسعود بن مصلح، سرپرستی او را بر عهده گرفت
«سياه‌وارگی شناخت بی‌پيرايه‌ای حقيقت سياه بودن ما است، پذيرش سرنوشت ما به مثابه‌ای انسان سياه و قبول تاريخ و فرهنگ ما. جنبش سياه‌وارگی گذرگاه ادبی، فرهنگی و تاريخی‌ای است كه سياهان خارج از آفريقا را با آفريقا پيوند می‌دهد.»


سعدی شیرازی تحصیلات مقدماتی علوم شرعی و ادب را در شیراز فرا گرفت، در نوجوانی تحت نظر اتابک به بغداد رفت و وارد مدرسه نظامیه شد. مدرسه نظامیه بغداد به صورت تخصصی افراد را در زمینه فقه و فلسفه پرورش می‌داد. سعدی از استادان بزرگی هم‌چون سُهروردی در این مدرسه، آموزش گرفت. پس از به‌پایان رساندن دوره‌ی آموزش، وی عزم سفر کرد.
اين جنبش سياهان را به همبستگی دعوت نموده، بر هويت تمام سياهان كه ريشه در فرهنگ آفريقا دارد، تأكيد می‌كند. آفريقایی كه برای امه سزر از جايگاه بلندی برخوردار است. مقام آفریقا با فرهنگ آن برای امه سزر در اين جمله خلاصه می‌شود که وقتی می‌گويد "من به آفريقای اصيل ايمان دارم." امه سزراعتقاد دارد كه يونان باستان و همين‌طور روميان در زمينه‌های فرهنگی از فرهنگ افريقايی متأثر گرديده‌اند و خود در این باره می‌گوید:


در زندگی‌نامه سعدی بی‌نظمی‌های زیادی در حکومت دیده می شود؛ اما با تمام این بی‌نظمی‌ها، او از کوچک‌ترین حوادث درس می‌گرفت و از آن‌ها چشم‌پوشی نمی‌کرد. سعدی در بغداد به محضر درس جمال‌الدین ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسید. او از ابوالفرج به‌عنوان مربی و شیخ یاد می کند. زندگی سعدی شیرازی مقارن بود با حمله‌ی مغول به ایران و سقوط حکومت‌های وقت، مانند خوارزمشاهیان، عباسیان و اتابکان فارس.«سایت فتوکده»
«برای من سياه‌وارگی فرهنگ است و شعر. چرا؟ من آن‌چه را در مدرسه و سوربون آموخته‌ام، بی‌حد می‌پسندم و به آن‌ها بی‌اندازه باورمندم. من از هوداران بسيار خوب لاتينی‌ها وبه ويزه يونانی‌ها هستم و اما به خوبی می‌دانم كه درين ميان مصری‌ها هم وجود دارند و واضح است كه يونانی‌ها و روميان بسيار به مصر و ايتيوپی مديون‌ هستند. يعنی به آفريقا.»<ref name=":3" /> 


=== زمان زیستن سعدی شیرازی ===
ويژگی‌های شخصيت استوار امه سزر را اين سه صفت برجسته می‌سازند: نيگر، فراجهانی‌ و عصيان‌گر. امه سزر به‌واژه‌ی نيگر كه در اصل برای حقير شمردن سياه‌پوستان به‌كار برده می‌شد، فضيلت بخشید تا ازخودبی‌گانگی را به چالش بگیرد. سزر برهر چيزی ديگری واژه‌ی نيگر را ترجیح می‌داد تا ديگر نيگر بودن ننگ نباشد. او با كمال سربلندی می‌گويد: "من نيگر هستم، نيگر پابرجا خواهم ماند." و سرانجام اوست كه از كليت ارزش‌ها و غنای فرهنگ آفريقای سياه، يك‌جا با سنگور پديده‌ی سياه‌وارگی را كه سند هويت انسان سياه است، به‌رخ استعمار، راسيسم و فاشيسم  می‌كشد.
زندگی شیخ سعدی شیراز مقارن بود با زمان حکومت اتابکان فارس که سلغزیان نیز خوانده می‌شدند. این سلسله از سال ۵۴۳ هجری شروع و تا سال ۶۸۵ پایان یافت. در زمان حمله مغول‌ها به ایران، فارس از جمله شهرهایی بود که حکومتش فرونریخت و مغول‌ها نتوانستند آن‌را تصرف کنند. قرن‌های ششم و هفتم هجری همراه با اوج‌گیری تصوف بوده است و آثار سعدی تحت نظر دوران خاص خود بود. از شیوخ بزرگ آن دوران امام محمدغزالی و شهاب‌الدین عُمر سُهروردی بودند. سعدی شیرازی از شاگردان خاص شیخ سهروردی بود.«سایت نشاط آوران»


سعدی پس از سفر به بغداد که مقدمه‌ی سفرهای طولانی دیگر سعدی بود، اشاره‌ای دارد به زمان خروج خود از فارس، در هنگامی که جهان چون موی زنگی در هم آشفته بود؛ و این اشاره منطبق است با وضع دشواری که بر اثر حمله‌ی سلطان غیاث‌الدین پیرشاه پسر سلطان محمد خوارزمشاه به شیراز در فارس ایجاد شده بود. غیاث‌الدین پیرشاه، پس از مرگ پدرش با جمع‌آوری بعضی از سپاهیان او به پیروزی‌هایی در عراق و آذربایجان دست یافت؛ و در اواخر سال ۶۲۰ عازم فارس شد، و اتابک سعدزنگی که قدرت جنگیدن با او را نداشت به قلعه‌ی اصطخر پناه برد و غیاث‌الدین پیرشاه در آغاز سال۶۲۱ به شیراز وارد شد و بسیاری از نواحی فارس را در تصرف آورد و سرانجام به درخواست اتابک سعد، فارس را قسمت کرد و به وساطت الناصر‌الدین‌الله به عراق بازگشت.
من بی‌هيچ درنگی پذيرا می‌شوم،


سعدی شیراز پس از این تاریخ تا مدتی در بغداد به سر برد و در مدرسه‌ی معروف نظامیه بغداد به ادامه‌ی تحصیل پرداخت  و در همین شهر بود که به‌محضر جمال‌الدین ابوالفرج عبدالرحمن ملقب به المحتسب رسید. جمال‌الدین هنگام سقوط بغداد به دست هولاگوخان مغول در۶۵۶هجری به قتل رسید. سعدی از جمال‌ادین ابوالفرج به‌عنوان مربی و شیخ یاد کرده است. جمال‌الدین نواده‌ی ابوالفرج بن الجوزی صاحب کتاب مشهور ابلیس و کتاب المتنظم است که به سال ۵۹۷ در گذشت؛ و چون نواده‌ی او لقب و کنیه و اسم و عنوان جدّ خود را داشت، اشاره‌ی سعدی به نام وی موجب خطای برخی از محققان شد و آنان را بر آن داشت که سعدی را شاگرد ابن جوزی بزرگ و در نتیجه سال تولد او را مقدم بر سال ۵۹۷ هجری پندارند. و اما ابوالفرج بن الجوزی دوم در سال۶۵۶، یعنی همان سالی که سعدی گلستان را تمام کرده بود، هنگام فتح بغداد به قتل رسید. ابن جوزی دوم از سال ۶۳۱ سمت مدرسی مدرسه‌ی مستنصریه بغداد را داشت و قاعدتاً باید سعدی چند سالی پس از شروع تحصیل در نظامیه بغداد و در حدود بیست و چهار پنج‌ سالگی خود، خدمت این استاد را درک کرده باشد.«تاریخ ما»
  و با کمال اخلاص می‌پذيرم


=== مذهب سعدی ===
آری نژادم را می‌پذيرم
با وجود دلایلی از سنی مذهب بودن سعدی، نشانه‌هایی از ارادت وی به خاندان پیامبر اسلام مشاهده می‌شودبه‌همین دلیل، برخی از علما مانند قاضی نورالله شوشتری وی را شیعه قلمداد کرده‌اند. وی مدعی است که سعدی در ملاقات خود با خواجه نصیرالدین طوسی شیعه بودن خود را اظهار کرده‌ است.


درگذشت
كه  با هيچ غسلی تطهير نخواهد شد،


تاریخ درگذشت سعدی را در منابع گوناگون، یکی از سال‌های ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری ذکر کرده‌ا ند اما مورد اعتمادترین روایت این است که وی در ذیحجه سال ۶۹۰ هجری فوت کرده است؛ و در همان خانقاهی که ساکن بود، به خاک سپرده شده‌ است.
هرچند آن را با گل زوفا و نيلوفر آميخته باشند


خلاصه زندگی نامه سعدی شیرازی «سایت فتوکده»
من می‌پذيرم


<nowiki>https://photokade.com/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C/</nowiki>
نژادم راكه پوستش با لكه‌های سياه سائيده شده است


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آری نژادم را، انگور پرآب برای گام‌های مست


== سفرهای سعدی ==
و شهبانويم را،
سعدی، شاعر جهاندیده، جهانگرد و سالک سرزمین‌های دور و غریب بود؛ او خود را با تاجران ادویه و کالا و زئران اماکن مقدس همراه می‌کرد، از پادشاهان حکایت‌ها شنیده و روزگار را با آنان به مدارا می‌گذراند. سفاکی و سخاوتشان را نیک می‌شناخت و گاه عطایشان را به لقایشان می‌بخشید. با عاشقان، پهلوانان، مدعیان، شیوخ، صوفیان و رندان به جبر و اختیار همنشین می‌شد و خامی روزگار جوانی را به تجربه سفرهای مکرر به پختگی دوران پیری پیوند می‌زد. سفرهای سعدی تنها جستجوی تنوع، طلب دانش و آگاهی از رسوم و فرهنگ‌های مختلف نبود؛ بلکه هر سفر تجربه‌ای معنوی نیز به شمار می‌آمد. دست‌آورد این سفرها برای سعدی، علاوه بر تجارب معنوی و دنیوی، انبوهی از روایت، قصه‌ها و مشاهدات بود که ریشه در واقعیت زندگی داشت؛ چنان‌که هر حکایت گلستان، پنجره‌ای رو به زندگی می‌گشاید و گویی هر عبارتش از پس هزاران تجربه و آزمایش به شیوه‌ای یقینی بیان می‌شود. انگار هر حکایت پیش از آن‌که وابسته به‌دنیای تخیل و نظر باشد، حاصل دنیای تجارب عملی است. بنا بر روایت خود سعدی، خلق آثار جاودانی هم‌چون گلستان و بوستان در چند ماه، بیان‌گر این است که این شاعر و سخن‌دان بزرگ از چه گنجینه‌ی دانایی، توانایی، تجارب اجتماعی و عرفانی و ادبی برخوردار بوده است. آثار سعدی علاوه بر آن‌که عصاره و چکیده‌ی اندیشه‌ها و تأملات عرفانی و اجتماعی و تربیتی وی است، آئینه‌ی خصایل و خلق و خوی و منش ملتی کهن‌سال است. به‌همین خاطر هیچ وقت شکوه و درخشش خود را از دست نخواهد داد.«سایت ندا اصفهان»


سعدی شیرازی پس از چند سال كه  در بغداد به تحصیل مشغول بود، سفرهای طولانی خود را از حجاز تا روم آغاز كرد. او بارها با پای پیاده به حج رفت. سعدی این سفرها را تقریباً درسال ۶۲۰-۶۲۱ هجری‌قمری، آغاز و حدود سال ۶۵۵، با بازگشت به زادگاه خود شیراز، به‌پایان رساند. سعدی به كشورهای عراق، شام، حجاز، هندوستان، ‌غزنین، تركستان، آذربایجان، بیت‌المقدس، یمن، و آفریقای شمالی سفر کرده‌است. مورخین اكثر این سفرها را از گفته های خود سعدی استنباط کرده‌اند، اما بنابر نظر گروهی از محققین، به‌درستی آن نمی‌توان مطمئن بود. «سایت تالاب»
شهبانوی تحقيرشده و جذام‌زده‌ام را


در مدت سکونتش در دمشق، به علت دل‌گیری از دوستان خود، از آن‌ها جدا شد؛ و سر به بیابان گذاشت. اما اسیر فرنگیان گردید؛ و در شهر طرابلس به کار اجباری گماشته شد كه د‌ر آن‌جا توسط یك تاجر باز خرید‌ و آزاد گردید. «فتوکده»
شهبانوی تازيانه‌‌خورده و غده‌های گلوی سل زده‌اش را


سعدی شیرازی در طی سفرهایش که به زیارت خانه خدا می‌رود. در مسیر حرکت خود به شهرمکه مکرمه، در صنعا توقف می‌کند. او در این شهر یک‌بار دیگر ازدواج می‌کند که حاصل آن یک فرزند کوچک است؛ اما ناگهان این کودک در گذشت. سعدی شیرازی از درد و اندوه آن، چنین یاد می‌کند:
و زخم‌های جلد و لكه‌های پوست شهبانويم را


به صنعا درم طفلی اندر گذشت               چه گویم کز آنم چه بر سر گذشت
آه شهبانوانی كه در روزگاران نه چندان دور


در این باغ سروی نیامد بلند                        که باد اجل بیخ عمرش نکند
در باغ‌های بهاری و دوردست


عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت           که چندین گل‌اندام در خاک خفت
در پرتو نور شمع‌های بلوط دوست می‌داشتم


سعدی پس از سفرهای طولانی، حسرت دیدار وطن را در دل خود احساس می‌کند:
آری من می‌پذيرم


در اقصای عالم بگشتم بسی              بسر بردم ایام با هر کسی
آن نيگر محنت‌كشيده را می‌پذيرم


تمتع ز هر گوشه‌ای یافتم             ز هر خُرّمی خوشه‌ای یافتم
كه میگويد: "مغفرت می‌خواهم ارباب من"


چو پاکان شیراز خاکی نهاد          ندیدم که رحمت بر آن خاک باد
و بيست‌ونه ضربه‌ی مشروع تازيانه را


تولای مردان این پاک بوم           برانگیختم خاطر از شام و روم
و سياه‌چالی را كه چهار فوت ارتفاع دارد


دریغ آمدم زان همه بوستان                 تهی‌دست رفن بر دوستان«سایت مردان پارس»
و آن يوغ آهنين پر شاخه را


=== بازگشت به‌وطن ===
و مفصل زانویم را كه در بدل بی‌باكی‌ام
سفری که سعدی در حدود سال۶۲۰-۶۲۱آغاز کرده بود مقارن سال۶۵۵ با بازگشت به شیراز پایان یافت. سعدی در برگشت به شیراز در شمار نزدیکان سعدبن ابی‌بکر بن سعد بن زنگی درآمد؛ اما نه به‌عنوان یک شاعر درباری، بلکه بنابراکثر اقوال، و هم‌چنان‌که از مطالعه در آثار او بر می‌آید، در عین انتساب به دربار سلغری و مدح پادشاهان آن سلسله، و نیز ستایش عده‌ای رجال که در شیراز و یا در خارج از شیراز می‌زیسته‌اند، زندگی را به آزادگی و ارشاد و خدمت به خلق در رباط شیخ کبیر شیخ ابوعبدالله خفیف می‌گذرانیده  و با حرمت بسیار زندگانی را به سر می‌برده است. عظمت مقام سعدی در شعر و نثر و اخلاق و حکم، باعث شد که درباره‌ی وی و نحوه زندگانیش روایاتی افسانه‌مانند رواج یابد که نمونه قدیمی‌تری از آن‌ها را می‌توان در تذکره‌الشعراء دولتشاه سمرقندی مطالعه کرد. عمر سعدی در شیراز به نظم قصائد و غزل‌ها و تألیف رسالات مختلف خود و شاید به وعظ و تذکیر می‌گذشت. در این دوره یک‌بار نیز سفری به مکه کرد و از راه تبریز به شیراز بازگشت گشت؛ و چنان‌که از مقدمه رساله ششم از آثار منصور شیخ برمی‌آید وی در این سفر با شمس‌الدین صاحب دیوان جوینی و برادرش ملاقات نمود و در خدمت آباقاخان به عزت و احترام پذیرفته شد؛ و او را از مواعظ خود برخوردار نمود. مقدمه مذکور که از نسخه معتبر کتابخانه ملی پاریس مورخ به تاریخ ۷۶۷ استنساخ شده چنین است که شیخ سعدی رحمه‌الله فرمود:


«در وقت مراجعت از زیارت کعبه چون به دارالملک تبریز رسیدم و علما و صلحاء آن موضع دریافتم و به حضور آن عزیزان مشرف شدم، خواستم تا صاحب علاءالدین و خواجه شمس‌الدین صاحب‌دیوان را ببینم که حقوق بسیار در میان ما ثابت بود. روزی عزیمت خدمتشان کردم، ناگاه ایشان را دیدم با پادشاه روی زمین آباقا برنشسته بودند. چون چنان دیدم خواستم که به گوشه‌ای فرو روم، در آن حال متعذر بود، به رسیدن ایشان. من در آن عزم بودم که ایشان هر دو از اسب به زیر آمدند و روی به من نهادند. چون برسیدند تلطف نمودند و خدمت به جای آوردند و زمین ببوسیدند. چون به نزدیک من برسیدند بوسه بر دست و پای من نهادند و از رسیدن این ضعیف خرم‌ها نمودند، گفتند این در حساب نیست که ما از رسیدن قدون مبارک پدر ما شیخ خبر نداشتیم…» «تاریخ ما»
-كه فرار به سوی آزادی باشد- بريده شده است


== شهرت سعدی ==
و گل ياسمن را كه از آهن سرخ در چربی‌ای شانه‌ام جوانه می‌زند.<ref name=":3" />
سعدی شهرت بسیاری هم در حیات خویش حاصل کرد. پیداست که این موضوع در تاریخ ادبیات فارسی تا قرن هفتم هجری تازگی نداشت و بعضی از شاعران بزرگ مانند ظهیر و خاقانی در زمان حیات خود مشهور و در نزد شعرشناسان عصرشان معروف بودند؛ اما گمان نمی‌رود که هیچ‌یک از آنان در شهرت میان فارسی‌شناسان کشورهای مختلف از آسیای صغیر گرفته تا هندوستان، در عهد و زمان خود، به سعدی رسیده باشند و این‌که سعدی در آثار خویش چندجا به شهرت و رواج گفتار خود اشاراتی دارد، دور از مبالغه است. از جمله شاعران استاد در عصر سعدی که در خارج از ایران می‌زیسته‌اند، یکی امیرخسرو  است و دیگر حسن دهلوی که هر دو از سعدی در غزل‌های خود پیروی می‌کرده اند؛ و امیرخسرو از این‌که در زمان سعدی جرأت شاعری می‌کرد، خود را ملامت می‌نمود. «تاریخ ما»


شهرت سعدی فقط مختص به ایران نبوده و حتی در زمان خودش به مرزهای خارج ازا یرا ن مانند هندوستان، آسیای صغیر نیز رسیده بود؛ و خودش در چندجا به این شهرت اشاره داشته‌است. این شهرت سعدی چند علت دارد؛ نخست این‌كه او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نكرده، دوم این‌كه او شاعری جهان‌گرد بود؛ و گرم و سرد روزگار را چشیده و تجربیات خود را برای دیگران با زیبایی و شیرینی بیان كرده‌است. هم چنین او در سخنان خود چه به‌لحاظ نثر و چه به‌لحاظ نظم، از امثال و حكایات دل‌پذیر استفاده نموده است؛ و دیگر این‌كه سعدی به شاعری شوخ طبع و بذله‌گو مشهور است كه خواننده را مجذوب می‌كند. همه‌ی این‌ها دست به دست هم داده و سبب شهرت سعدی گردیده است.«سایت تالاب»
فراجهانی جوهر شخصيت امه سزر است. او از فضای ناسيوناليستی حاكم در سال‌های ۱۹۳۰، در مارتينك روی‌ می‌گرداند. امه سزر ناسيوناليسم را پاسخ مناسبی برای رهايی انسان سياه از قيد تبعيض و تحقير نمی‌داند. برای او انسان سياه عضو جداناشدنی‌ جامعه‌ی انسانی است و مبارزه برای بازيابی هويت انسان سياه و احترام به آن مسئوليت هر انسان. اين انسان می‌تواند سفيدپوست باشد و يا از رنگ و مذهب ديگری.  


شهرت و آوازه‌ی سعدی شیرازی به اندازه‌ای بود كه پس از گذشتن ۵۵ سال از وفاتش، در ساحل اقيانوس كبير، يعنی در چين، ملاحان و دریانوردان اشعارش را به آواز می‌خواندند.«بیتوته»
امه سزر دردكشيده بود و انسان دردكشيده تبعاً شورش‌گر است. شخصيت خود‌آگاه امه سزر رنج‌ها و مصايب نژادی را حمل می‌كند كه استعمار و دلالان سود و سرمايه، آن را در بازار برده‌فروشان با جنس و كالا در در اقصی‌نقاط جهان معامله كرده اند و برای خُرد وريز ساختن شخصيت و شكاندن هويت او، نيگر، غلام و برده مخاطبش قرارداده‌اند. در برابر اين بی‌دادگری و نفی آن است كه روح عصيان‌گر امه سزر می‌خورشد؛ و اين خروش و اعتراض همراه با فرياد عدالت‌خواهی او تا آخرين لحظات زندگیش آرام نمی‌گيرد. امه سزر شاعر انسان‌دوست و صدای رسای تحقيرشدگان روی زمين است.<ref name=":3" />


== اخلاق  سعدی ==
امه سزر می گفت : من سیاه‌ام و سیاه می‌مانم اما هرگز در دام نژادپرستی نمی‌افتم. هیچ یک از ما درحاشیه‌ی فرهنگ جهانی نیست. فرهنگ جهان‌شمول وجود دارد، همین‌جاست و می تواند همه‌ی ما را بهره‌مند و سیراب کند. می‌تواند ما را گمراه هم بکند. این ما هستیم که باید کار خود را درست انجام دهیم.<ref name=":1" />
سعدی شیرازی شاعری است که آموزش‌های اخلاقی می‌دهد، یعنی شخصیتی است که رسوم و عادات و افعال و اخلاقیات معاصران خود را مورد مطالعه قرار می‌دهد. این اخلاق بیش از هر چیز دارای جنبه عملی است؛ و پیش از هرچیز باید همین جنبه‌ی عملی اخلاق سعدی شیرازی را در نظر گرفت. سعدی پیش از آن‌که انسان را ذاتاً مورد مطالعه قرار دهد، به موضع‌گیری وی در برابر هم‌نوعان نظر دارد. خطاها و عیب‌ها را می‌بیند و به دور از هر نوع انتقاد نیشدار، تلاش می‌کند در اشعار خود آداب و قواعد بهتری را پیشنهاد دهد. سعدی خود در این رابطه می‌گوید:


اگر در سرای سعادت کس است                      ز گفتار سعدیش حرفی بس است
ژان پل سارتر نوشته است:


پند سعدی به گوش جان بشنو                            ره چنین است مرد باش و برو
«سیاه واره‌گی، نفی انکار انسان سیاه نیست. جنبش سیاه‌وارگی گذرگاه ادبی، فرهنگی و تاریخی‌ای است که با همت امه سزر و سدار سنگور برپا شد تا سیاهان خارج از آفریقا را با آفریقا پیوند ‌دهد...»


سخن سودمند است اگر بشنوی                        به مردان رسی گر طریقت روی
ریشه‌دار بودن فرهنگ بومی‌زدایی در تاریخ بشر را ژان پل سارتر در مقدمه کتاب ''دوزخیان روی زمین'' این‌گونه شرح می‌دهد:


سخنان سعدی شیرازی مثال است و پند، خواننده باید پند را در بین سطور حکایات جست‌وجو کند. بر این اخلاق که به آدم طرز رفتار در برابر هم‌نوعان را آموزش می‌دهد، یک رشته نکات روان‌شناختی نیز افزوده می‌شود که سیمای انسان آرمانی سعدی را میسر می‌سازد؛ و چون فرد بی‌ایمان به آفریدگار همیشه بشری ناقص است، بنابراین سعدی بارها  مسئله ارتباط بین انسان و خداوند را طرح می‌کند.«سایت مردان پارس»
در گذشته‌های نه‌چندان دور، جمعیت زمین به دو میلیارد می‌رسید؛ یعنی ۵۰۰میلیون انسان و ۱میلیارد و۵۰۰میلیون بومی. اولی‌ها به کلمه دسترسی داشتند و دیگران از آن تقلید می‌کردند... کار سترگ امه سزر که بعدها مورد ستایش ناباوران قرار گرفت، همین بود که فرهنگ بومی سیاه‌وارگان را در فرهنگ عمومی بشری جای دهد. موفقیت او از آبش‌خور امیدی خستگی‌ناپذیر و از یقینی سرشار از تحقق هدف سیراب می‌شد، هم‌چنان که گفت: امیدوار بودن در من ریشه دارد و در بنیاد من است. من تمام بدبختی‌های پیش آمده را می‌شناسم. من آن‌ها را انکار نمی‌کنم. من بی‌نهایت روشن‌نگرم؛ اما ناامید شدن را نمی‌پذیرم؛ زیرا ناامید شدن، نپذیرفتن زندگی است.<ref name=":2" />
[[پرونده:بازگشت به زادبوم.jpg|بندانگشتی|310x310پیکسل|بازگشت به زادبوم]]


== سبک شعری سعدی ==
=== کشف ستارگان نیمروز: ===
سعدی شیرازی در آغاز همان سبك متداول زمان خويش را در نويسندگی در پيش گرفت. سپس به سبك خواجه عبدالله انصاری تمايل پيدا كرد. بعدها سبك خاص و مشخصی برای خود خلق کرد.«سایت بیتوته»
آذرخش بی‌آن‌که در اغوای دربان‌های زندان تمکین کند


شیوه‌ی اصلی ترکیب کلام سعدی شیرازی چنین به نظر می آید که نخست یک حقیقت اخلاقی را بیان می‌کند؛ و سپس آن را با یک سلسله تمثیل‌ها به‌نوعی مجسم می‌سازد:
از پیراهنش


عدو را بکوچک نباید شمرد                        که کوه کلان دیدم از سنگ خرد
یک دسته‌ پرنده‌های زرین‌پر متلاشی شدند


نبینی که چون باهم آیند مور                           ز شیران جنگی برارند شور
و به گوش‌هایش


نه موری ، که مویی کزان کمتر است           چو پر شد ز زنجیر محکم ترست
شکوفه‌های جزایر مرجانی جوانه زدند.


گاهی نیز برعکس، تصویر حکایت از برای تجسم یک اندیشه به کار می‌رود. سعدی شیرازی گاهی نیز شیوه تضاد را در پیش می‌گیرد؛ ومی‌داند که چه‌گونه تأثیر جملات کوتاه و دقیق رابیشتر سازد. برای مثال در گلستان چنین می‌گوید:
او با من زبانی را تکلم می‌کند


هرگز از دور زمان ننالیدم؛ و روی از گردش آسمان در هم نکشیدم. مگر وقتی که پایم برهنه ماند بود؛ و استطاعت پاپوشی نداشتم، به جامع کوفه درآمدم  دلتنگ، یکی را دیدم پا نداشت. سپاس نعمت حق به‌جا آوردم؛ و بر بی کفشی صبر کردم.
چنان ملایم و مهربان،


شیوه‌ی دیگر کلام سعدی شیرازی این است که اندیشه را مطرح می‌کند؛ ودلائل موافق و مخالف را باهم بیان می‌کند. برای مثال در پندنامه پس از ستایش کرم و سخاوت بلافاصله انتقاد از بخل شروع می‌شود.  
که در لمحه‌های نخستش


سعدی شیرازی در مورد شخصیت‌های داستان، با شیوه‌ای نه تنها افراد بشر و زندگان را به‌سخن در می‌آورد؛ بلکه حیوانات و حتی اشیاء را نیز به حرف زدن وا می‌دارد. مانند گفت‌‌وگوی جالب طوطی و زاغ و مباحثه‌ای میان رایت و پرده قصر در گلستان.
برایم نامفهوم است


همه‌ی لذت سبک سعدی شیرازی از پیوند اندیشه‌ها با هم سرچشمه می‌گیرد؛ و این لذت به‌اندازه‌ای عالی است که حتی ترجمه نیز آن‌را از بین نمی‌برد. این پیوند خشک و انتزاعی نیست، بلکه یک اندیشه است که با تصویر تحقق یافته است. در آثار سعدی قسمت‌های بسیاری دیده می‌شود که در آن‌ها تصویر و اندیشه در می‌آمیزد و حتی چنان با اندیشه آمیخته می‌شود که تصویر تبدیل به همان اندیشه می‌شود.«سایت مردان پارس»
و اما با گذشت زمان


زندگی نامه سعدی «سایت مردان پارس»
حدس می‌زنم که به من تأکید می‌کند


<nowiki>http://persian-man.ir/senior/poets/%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C/</nowiki>
که بهار از سویی مخالف فرا رسیده است


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
که هر عطشی فروکش کرده است


== آثار سعدی ==
که پاییز ما را با هم آشتی داده است
۴۳ سال پس از فوت سعدی شیرازی، يكي از فضلا و عُرفا به‌نام علی‌ابن احمدبن ابی سكر معروف به بيستون، اقدام به تنطيم اشعار سعدی و ترتيب آن‌ها با حروف تهجی نمود. او كليه آثار سعدی را به ۱۲ بخش تقسيم کرد. اول رساله‌هایی كه در تصوف و عرفان و نصايح ملوك تصنيف كرده است. دوم گلستان، سوم بوستان، چهارم پندنامه، پنجم قصايد فارسی، ششم قصايد عربی، هفتم طيبات، هشتم بدایع، نهم خواتيم، دهم غزليات قديم كه مربوط به دوران جوانی سعدی است، يازدهم صاحبيه مشتمل بر قطعات، مثنويات، رباعيات و مفردات. دوازدهم مطايبات. از آثار شيخ سعدی نسخ قديمی كه در زمان شخص او تحرير شده موجود است.«سایت بیتوته»


آثار سعدی به دو دسته آثار منظوم و آثار منثور تقسیم می‌شود. آثار منثور وی خاصه شاهکارش گلستان، خود آمیخته با اشعار پارسی و عربی سعدی است.
که ستاره‌ها در نیمه‌ی روز


۱- بوستان، در رأس آثار منظوم سعدی یکی از شاهکارهای بلامنازع شعر فارسی قرار دارد که در نسخه‌های کهن، کلیات، یا سعدی‌نامه نامیده شده و بعدها به بوستان شهرت یافته است. این منظومه در اخلاق، تربیت، وعظ و تحقیق است در ده باب؛ ۱- عدل ۲- احسان ۳- عشق ۴- تواضع ۵- رضا ۶- ذکر ۷- تربیت ۸- شکر ۹- توبه ۱۰- مناجات، و ختم کتاب تاریخ اتمام منظومه را سعدی این‌گونه نوشته است:
در کوچه گُل کرده‌اند


به روز همایون و سال سعید
و میوه‌هایشان را


به تاریخ فرخ میان دو عید
چه پایین آویخته‌اند.<ref>از دفتر بازگشت به زادبوم</ref>


ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
== نفی بردگی فرهنگی ==
امه سزر در آثارش به ویژه در ''خطابه‌ای درباره استعمار''، اروپا و آمریکا و غرب را متهم به‌برکندن ریشه گوناگونی‌ها می‌کند. سزر در رفتارهای سیاسی‌اش نخواست قالبی به خود بگیرد و حتی از حزب کمونیست جدا شد و در این باره گفت که می‌خواهم که مارکسیسم و کمونیسم در خدمت ملت‌های سیاه‌‍پوست باشند، نه ملت‌های سیاه‌‍پوست در خدمت مارکسیسم و کمونیسم.


که پر دّر شد این نامبردار گنج
امه سزر علاوه بر سیاست، در ادبیات نیز جزو کسانی بود که هرگونه بردگی فرهنگی را رد می‌کردند و با خشم و قاطعیت، خواستار پیدایش ادبیاتی مستقل بودند که آزادی سیاسی‌شان را نیز بر آن ادبیات استوار کنند. این دسته از ادیبان سیاه‌پوست، هر نوع پیروی از مکتب‌های ادبی غرب را نکوهش می‌کردند و آن را در راستای استعمار می‌دانستند.


با این حساب، کتاب بوستان در سال۶۵۵ هجری به اتمام رسیده است. اما تاریخ شروع آن معلوم نیست و تنها از اشارت سخن شاعر در آغاز منظومه معلوم می‌شود که آن را پیش از بازگشت به فارس سروده و در مراجعت به وطن، برای دوستان به ارمغان برده است:
اساساً واژه‌ی سیاه‌وارگی در نشریه‌ی  ''له‌تودیان نوار'' (دانشجوی سیاه)، روزنامه‌ای که از سوی امه سزر و برخی از دوستان شاعرش مثل  ''لئوپولد سدار سنگور'' در سال ۱۹۳۴ تأسیس شد، اشاره به همین نفی است؛ نفی غرب استعمارگر، نفی ایدئولوژی‌های اروپایی و در نهایت نفی بردگی فرهنگی.<ref name=":5">[https://www.bbc.com/persian/arts/2013/06/130627_l41_book_aime_cesaire امه سزر و آندره برتون: دورنگ، یک‌صدا - سایت بی‌بی‌‌سی فارسی]</ref>


در اقصای عالم بگشتم بسی
== مجله‌ی تروپیک ==
در مارس ۱۹۴۱ کشتی حامل گروهی از نویسندگان و روشن‌فکران فرانسوی از جمله آندره برتون از پیش‌گامان جنبش سورئالیسم، که از شهر بندری مارسی در جنوب فرانسه به مقصد آمریکا در حرکت بود، به‌ناچار در جزیره مارتینیک پهلو گرفت. در زمان اشغال فرانسه از سوی آلمان، این نویسندگان و روشنفکران به اتهام ضدیت با فرانسه تبعید شده بودند. در اقامت کوتاه آندره برتون در مارتینیک بود که این شاعر مطرح فرانسوی با مجله  ''تروپیک'' آشنا شد که در این رابطه گفته است: «با پیش‌داوری آن را در دست گرفتم. اما آن‌چه در این نشریه گفته شده بود، همان چیزی بود که باید گفته می‌شد.»<ref name=":5" />


به سر بردم ایّام به هر کسی
''تروپیک'' مجله‌ای بود که امه سزر پس از فروپاشی نشریه‌ی  ''له‌تودیان نوار'' در پاریس، در بازگشت به مارتینیک آن را با مشکلات فراوان منتشر می‌کرد. کشف این نشریه از سوی آندره برتون، آن‌طور که خود این شاعر نوشته است، موجب شد همه‌ی تصورات کهنه‌اش نسبت به ادبیات امه سزر رنگ ببازد و گفت: «صدای امه سزر دراین مجله هم‌چون خوشه‌ای از نور بود.»


تمتّع بهر گوشه‌ای یافتم
خواندن مجله‌ی تروپیک، آندره برتون را بیشتر در سوررئالیسم خود فرو برد، و به‌جنبه‌های جدیدی از انقلابی‌گری در این مکتب ادبی رساند. آندره برتون پس از اقامت کوتاهش در مارتینیک، هنگامی‌که به نیویورک رفت، در نشریه‌ای که در تبعید منتشر می‌کرد، تلاش کرد تا صدای امه سزر را که مسحورش شده بود به گوش جهانیان برساند. با این‌که تا آن زمان، لهجه‌ی فرانسوی سیاه‌‍پوستان از سوی جامعه فرانسه به تمسخر گرفته می‌شد، آندره برتون به ستایش زبان فرانسه امه سزر برخاست و گفت که این سیاه‌‌پوست زبان فرانسه را به گونه‌ای به کار می‌گیرد که هیچ سفیدی از پس این کار برنمی‌آید.<ref name=":5" />


ز هر خرمنی توشته‌ای یافتم
پیر برونل، مورخ فرانسوی، در کتاب ''تاریخ ادبیات فرانسه'' به‌نقل از سوزان سزر، همسر امه سزر، نوشته است که نویسندگان مجله‌ی تروپیک دریافتند که هدف سوررئالیست‌ها در هنر و هم‌چنین در زندگی، آزادی است؛ و به این ترتیب، امه سزر و هم‌فکرانش از سوررئالیسم برای رسیدن به رهایی و هم‌چنین عمق و غنا بخشیدن به ادبیات خود بهره بردند و شعر امه سزر به جایی رسید که آندره برتون، حیات‌بخشی آن را به اکسیژن تشبیه کرد.<ref name=":5" />


چو پاکان شیراز خاکی نهاد
== مبارزه با استعمار و نبرد با سرخوردگی ==
رويداد‌های خونين آفريقا از نگرانی‌های همیشگی امه سزر بود، امه سزر به دولت‌مردان و به‌مردم آفريقا توصيه می‌کرد كه با چيدن بساط استعمار، امروز تنها خودشان در برابر اعمالشان مسئول‌ هستند. امه سزر می‌گفت كه مردم آفريقا در نبردشان در زدودن استعمار سرافراز شدند و فداكاری‌هایشان دراين راستا ستودنی است؛ ولی چالش‌های ديگری بيش روی آفريفا است كه مردم آفريقا بايد با آن‌ها دست و پنجه نرم كنند مانند نبرد در برابر خود‌محوری، هم‌چشمی‌ها، رقابت‌های ناسالم  و جنگ‌های ايتنيكی و مهمتر از همه –برای چيره شدن بر دودستگی و ازهم‌پاشی- مبارزه با خود. آن‌چه ‌امه سزر بيشتر در برابر آن حساسيت نشان می‌داد و سياهان را در برابر آن به‌مبارزه می‌طلبید همان حالت سرخوردگی، پذيرش شكست و يأس‌ و بدبينی نسبت به آفريقا بود. امه سزار به‌واقعيت‌های تلخ آفريقای پس از استعمار و ناكامی‌های رژيم‌های آفريقايی آگاه بود؛ و از موجوديت آن‌ها اظهار تأسف می‌كرد؛ اما از هرگونه درماندگی بيزاری می‌جويد و به آينده و فردای بهتر هميشه اميدوار بود: «زمان ايديولوژی‌های سطحی نگر به پايان رسيده است. چيزی ديگری در کار است. آفريقای ديگری در کار است. خاطر جمع باشيد، جهان ديگری نيز در کار است...»


ندیدم که رحمت بر این خاک باد
آذرخش بی‌آنکه در اغوای دربان‌های زندان تمكين كند


توّلای مردان این پاک بوم
از پيراهنش يک دسته‌ از پرنده‌های زرين‌پر متلاشی شدند


برانگیختم خاطر از شم و روم
و به گوش‌هايش شکوفه‌های جزاير مرجانی جوانه زدند


به دل گفتم از مصر قند آورند
او با من زبانی را تکلم می‌کند چنان ملايم و مهربان


سوی دوستان ارمغانی برند
که در لحظه‌های اول برايم نامفهوم است


دریغ آمدم زآن همه بوستان
و اما با گذشت زمان حدس می‌زنم


تهی دست رفتن سوی دوستان...
که به من تأکيد می‌کند


کتاب بوستان به نام ابوبکر بن سعد زنگی است که در دیباچه به‌او تقدیم داشته و در آن این بیت مشهور را که نشانه‌ی اختصاص شاعر به دوران آن اتابک است سروده:
که بهار از سویی مخالف فرا رسيده است


سزد گز به دروش بنازم چنان
که هر عطشی فروکش کرده است


که یسد به دوران نوشیروان
که پائيز ما را با هم آشتی داده است


علاوه بر این در چند مورد دیگر از همین منظومه نام آن پادشاه تکرار شده است. سعدی در عهد اتابکی محمدبن‌سعدبن ابوبکر ظاهراً از نو در سعدی‌نامه نظر کرده و ابیاتی در مدح اتابک محمد بر آن افزوده است:
که ستاره‌ها در نيمۀ روز در کوچه گل کرده‌اند


اتابک محمد شه نیک بخت
و ميوه‌های شان را چه پائين آويخته اند.<ref name=":3" />


خداوند تاج و خداوند تخت
== استعفا از حزب کمونیست فرانسه ==
امه سزر سیاست‌مدار متعهد و مسئول، با هرگونه سازش و مصلحت‌پذيری مخالف بود. حمایت نکردن حزب كمونيست فرانسه از جنبش آزادی‌بخش مردم الجزاير، تبرئه و توجيه قدرت استعماری فرانسه در الجزاير، سكوت حزب كمونيست فرانسه در برابر جنايات استالين و دولت اتحاد ‌شوروی و تبرئه‌ی تجاوز اتحاد جماهیر‌شوروی به ''هنگری،'' همه‌ی این‌ها موجب آن می‌شود تا امه سزر به‌شدت از کمونیست فرانسه انتقاد کرده و با آن قطع رابطه كند.<ref name=":3" />


جوان جوانبخت روشن ضمیر
در سال ۱۹۵۶ پس از سرکوب قیام مجارستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، امه سزر با نوشتن نامه‌ای به‌حزب کمونیست فرانسه، استعفا داد و در سال ۱۹۵۸ حزب پیش‌رو ''مارتینیک'' را بنیاد گذاشت.<ref name=":2" />


به دولت جوان و به تدبیر پیر
نامۀ طولانی امه سزر به ''موريس توريز'' رهبر حزب كمونيست فرانسه، از لحن بسیار قاطعی برخوردار است و آدم به‌خوبی آگاه و متوجه علت انزجار از حزب کمونیست فرانسه و جنایات و تبه‌کاری‌های استالين و دولت اتحاد شوروی می‌شود. در اين نامه به جنایات، کشتارهای جمعی، ترور و شکنجه مردمان بی‌گناه اشاره می‌شود. این نامه‌ی سرگشاده كه در واقع استعفانامه‌ی امه سزر از حزب كمونيست فرانسه است، به‌تاريخ ۲۴ اكتبر ۱۹۵۶، نوشته شده است. امه سزر دراین نامه می‌نویسد:<blockquote>«موريس توريز،</blockquote><blockquote>برايم ساده خواهد بود تا هم در برابر حزب كمونيست فرانسه و به‌همان اندازه در مقابل كمونيزم بين المللی آن طوری كه از سوی اتحاد شوروی اداره می‌شود، شكايت‌ها و مخالفت‌هايم را در يك ليست طولانی به‌وضوح بيان كنم.</blockquote><blockquote>آری، نه اعاده حيثيت پس از مرگ، نه آئين تشيع جنازه‌های ملی، نه سخنرانی‌های رسمی نمی‌توانند بالاتر از اين كشته‌شدگان، شكنجه‌شدگان وعذاب‌ديدگان باشند. اين‌ها از آن كسانی نيستند كه بتوان شبح‌شان را با چند جمله‌ی ماشينی دور نگاه داشت... گذشته از آن بايد اظهار داشت كه حزب كمونيست فرانسه شامل آموزش‌گاهی خوبی بوده است. آموزش‌گاهی كه از آنِ استالين است. و استالين به نيكوهی كسی است كه در انديشه‌ی سوسياليستی مفهوم خلق‌های ''مترقی'' و خلق‌های ''عفب‌مانده'' را جاگزين كرده است. و هنگامی كه او از وظيفه خلق مترقی يعنی روس‌های بزرگ سخن می‌راند كه به خلق‌های عقب‌مانده كمك نمايد تا به عقب‌ماندگی‌‌شان فايق آيند، فكر نكنم كه منش پدرسالارانه‌ی استعمار جز اين ادعای ديگری داشته باشد.» </blockquote>امه سزر پس از استعفا و ترک حزب كمونيست فرانسه ۲ سال بعد، حزب پيشرو مارتينيك را بنيان گذاشت. او از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۳ مردم مارتينك را در شورای ملی فرانسه نمايندگی کرد؛ و تا سال ۲۰۰۳ بدون وقفه شهردار فور دو فرانس انتخاب می‌شد.<ref name=":3" />


شماره‌ی ابیات بوستان در حدود ۴ هزار است و تاکنون بارها جداگانه و همراه کلیات سعدی به طبع رسیده است.
=== لغو قانون استعمار فرانسه ===
امه سزر از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۸ رئیس شورای منطقه‌ای مارتینیک بود؛ و سال ۲۰۰۱ از فعالیت سیاسی کناره‌گیری نمود. ۵ سال بعد در سال ۲۰۰۶ نیکولا سارکوزی که رهبر اتحاد برای جنبش مردمی بود، خواستار ملاقات با امه سزر شد؛ اما سزر نپذیرفت؛ چرا که جنبش سارکوزی به‌قانون استعمار فرانسه رأی داده بود تا حضور فرانسه در کشورهای خارجی، به‌ویژه در آفریقای شمالی را تأیید کند. خودداری امه سزر از ملاقات با سارکوزی موجب توجه مطبوعات و بحث‌برانگیزی بسیار شد تا این‌که ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه، وادار به‌لغو آن قانون شد.<ref name=":2" />


۲- مجموعه‌ی دوم از آثار منظوم سعدی قصائد عربی اوست که کمتر از هفتصد بیت، مشتمل بر معانی غنائی و مدح و نصیحت و یک قصیده‌ی مفصل در مرثیه‌ی‌المستعصم بالله است.
پس از لغو این قانون هنگامی که امه سزر با سارکوزی ملاقات کرد نسخه‌ای از سخنرانی معروف  سال ۱۹۵۰ خود  را به وی اهدا کرد. امه سزر در آن سخنرانی می گوید :


۳- قصائد فارسی در موعظه، نصیحت، توحید و مدح پادشاهان و صدور و رجال عهد است.
«فاصله میان تمدن و استعمار بی نهایت است.  از همۀ لشکرکشی‌های استعماری و مقررات و ضوابط آن حتی یک ارزش انسانی نمی‌توان استخراج کرد.» <ref name=":1" />


۴- مرثیه‌هایی که مشتمل است بر چند قصیده در مرثیه‌ی ‌المستعصم بالله و ابوبکر سعد بن زنگی و سعد بن ابوبکر و امیرفخرالدین ابی‌بکر که بعید نیست همان امیرفخرالدین حوائجی وزیر باشد، و عزّالدین احمد بن یوسف و یک ترجیع بند بسیار مؤثر در مرثیه‌ی اتابک سعد بن ابی‌بکر.
== امه سزر شخصیت متعهد ==
برای امه سزر تعهد نويسنده و هنرمند از يك طرف ضامن استقلال فكریشان است و از طرف دیگر بیان واقعیت‌های اجتماعی و دفاع از آزادی، عدالت، حقوق، آرمان و کرامت انسان؛ و این درست همان چیزی است که نویسنده متعهد و هنمرمند مسئول را در جامعه‌های بسته و نظام‌های دیکتاتوری به چالش‌ها، دشواری‌ها و زمانی هم به‌زندان و مرگ ربرو می‌سازد. به همین خاطر است که امه سزر می‌گوید: انسان آزاده زیستن در حقیقت بسیار دشوارتر از برده بودن است.  


۵- ملمعات و مثلثات
امه سزر در ميدان سياست نيز متعهد است. پایه‌ی فعاليت‌های فكری و زيربنای زندگی سياسی امه سزر به روی تعهد استوار بوده است. او نماد تعهد برای ديگران است؛ هم در عرصه‌ی هنر و هم در عرصه‌ی سياست. امه سزر در این رابطه می‌گويد‌:<blockquote>«من با تمام معنی متعهد هستم  و در پندار من نمی‌گنجد كه يك هنرمند جهان سومی متعهد نباشد. اين بدان معنی نيست كه تعهد موجب می‌گردد از دشواری‌های زيباشناختی  كه هنرمند به آن‌ها روبرو می‌شود، جلوگيری نمايد، ولی تعهد ضروری است. من حتی از درك آن عاجزم كه ما متعهد نباشيم. من نمی‌توانم تصور كنم كه هنرمند مثل تماشاچی‌ بی‌تفاوتی نگاه کند و از برگزيدن انتخابی امتناع كند... متعهد بودن برای يك هنرمند يعنی ريشۀ عميق داشتن در محيط اجتماعی خود، بدنه‌ی مردم بودن، درد‌های كشور خود را با شدت تمام درك كردن، و بيان و بازگو كردن آن‌ها است... آن‌چه را می‌بايد برجسته ساخت، رده‌بندی‌های تعهد است. تعهد سياسی يك رده‌ی آن است. ولی اين يگانه رده‌ نيست. دومين رده‌ی تعهد از آن نويسنده‌ است؛ و اين تعهد هنوز هم بزرگ‌تر است. لازم است تعهد نويسنده را با ويژگی‌ای جايگاه او ارزيابی كرد. اگر اين حقيقت نداشته باشد، پس داستايوفسكی هم به‌خاطر موضع‌گيری‌های سياسی‌اش نويسنده‌ی متعهد نبوده است. در حالی‌كه داستويوفسكی هنرمند متعهدی است كه (دردهای جامعه اش را) بیان می‌كند، زيرا هيچ‌كسی اين‌چنين ژرف واقعيت مردم روسيه را بازگو نكرده است.»<ref name=":3" /> </blockquote>امه سزربه‌دلیل مبارزات ضداستعماريش درطول قرن بيستم، به‌عنوان يک شاعر متعهد، از اهميتی جهانی برخوردار بود؛ و يکی از مظاهر مبارزه برای برابری سياهپوستان شناخته می شد.<ref name=":4" />


۶- ترجیعات
امه سزر نامی‌ست كه روح پرخاش‌گر انسان در بند و عدالت‌طلب و روان عصيان‌گر انسان تحقير شده و در زنجير را تداعی می‌كند. شعر امه سزر، فرياد اعتراضی‌ است در برابر قدرت‌مندانی كه به‌كرامت انسان توهين و وقار انسان را به‌نام رنگ و نژاد و مذهب پامال می‌كنند. امه سزر مظهر انسان‌دوستی است. او به انسان عشق می‌ورزد و علیه دشمن عزت انسان، عصیان می‌كند. برای امه سزر لكه‌های خون و جنايت ابدی است و در بستر تاريخ و در پهنای زمانه هميشه ماندگار‌، تا آن‌جايی كه حتی آب باران از محو آن عاجز است:


۷- طیبات
باران در ملامت‌بارترین طغیان‌هایت بخاطر بسپار،


۸- بدایع
فراموش نکنی که دوشيزگان جوان شی‌‌ری‌کی


۹- خواتیم
به‌يک‌باره از پيراهن خوابشان فانوسی را برمی‌کشند


۱۰- غزل قدین، چهار کتاب اخیر متضمن غزل‌های سعدی است.
ساخته ‌شده از کرم‌های لطيف شب‌تاب


۱۱- صاحبیه که مجموعه‌ای است از بعضی قطعات فارسی و عربی و غالب آن‌ها در مدح شمس‌الدین صاحب دیوان جوینی و از این روی معروف به صاحبیه است.
باران ای چيره‌دست بر همه چيز


۱۲- خبیثات مجموعه‌ای است از اشعار هزل که در مقدمه‌ی آن‌ها چنین آمده است:
چه بسا ناتوانی


«قال‌السعدی‌اَلزمَنَی بعضُ ابناءالملوک اَن اُصَنَفّ له کتاباً فی اللغو علی طریق السوزنی فلم افعل فَهَدَّدَنی بالقتل… فأنشأت هذه الابیات و اَنا استغفر الله العظیم…»
از شستن خونی که از سر انگشتان قاتلان مردم می‌ريزد،


در این مجموعه دو مثنوی انتقادی شیرین و چند غزل و قطعه و رباعی است که همه‌ی آن‌ها رکیک نیست بلکه بعضی فقط متضمن مطابیات مطبوع منظوم است. علی‌بن‌احمد بیستون مرتب کننده‌ی کلیات مجالس هزل و مضحکات سعدی را که به نثر است بر این مجموعه افزوده و آن‌ها را در آخر کلیات سعدی قرار داده است.
جلادانی که در جنگل‌های بلند عصمت غافل‌گير شده‌اند.<ref name=":3" />
[[پرونده:کاداستر.jpg|جایگزین=کاداستر|بندانگشتی|270x270پیکسل|'''کاداستر''']]


۱۳- رباعیات
== '''آثار امه سزر''' ==
کارنامه‌ی ادبی، هنری و سیاسی امه سزر در دوره‌ای که سه ربع قرن بيستم را در بر می‌گيرد، بسيار پُر بار است. او در مجموع ۱۴ اثر در زمينه شعر، جستار و نمايشنامه منتشر کرده است؛ و در ده‌ها سمينار و کنفرانس بين‌المللی سخنرانی کرده است. آثارامه سزر به‌بسياری زبان‌ها از جمله انگلیسی، اسپانيولی، آلمانی و فارسی نيز ترجمه شده است.<ref>[https://www.bartarinha.ir/fa/news/514984/%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%B2%D8%B1-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%88%D9%8A%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%81%D8%B1%D9%8A%D9%82%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D9%87 امه سزر زبان گویای آفریقای سیاه - سایت برترینها]</ref>


۱۴- مفردات
آثار امه سزر شامل اشعار، نمایشنامه و مقالات است:


اما کلیات سعدی عنوانی است که به مجموعه‌ی آثار منظوم و منثور او داده شده است. نخستین جامع آثار سعدی را نمی‌شناسیم. این نکته مسلم است که سعدی علاوه بر کتاب‌های مستقل خود مثل گلستان و سعدی‌نامه، باقی آثار خود را شخصاً جمع‌آوری و تنظیم کرده است.«تاریخ ما»
=== اشعار: ===
* دفتر بازگشت به زادبوم – ۱۹۳۲
* سلاح جادویی – ۱۹۴۶
* آسمان شکافته شده – ۱۹۴۸
* اتصالات – ۱۹۶۰
*کاداستر – ۱۹۶۱
* من، نازک‌تر از گُل – ۱۹۸۲
* به‌عنوان یک سوء تفاهم سلام – ۱۹۹۴


در نسخه‌های چاپی پاکستان و هند نیز کتابی به نام کریما به این شاعر نام‌آور نسبت داده شده است؛ اما اسناد معتبری در دست نیست که این کتاب از آثار سعدی باشد.«سایت پرورش افکار»
=== نمایشنامه‌ها ===
* و سگ‌ها ساکت می‌شوند – ۱۹۵۸
* تراژدی شاه کریستف – ۱۹۶۳
* توفان (برگرفته از توفان ویلیام شکسپیر) – ۱۹۶۹
* فصلی در کنگو – ۱۹۶۶
سایر آثار سزر شامل: شعر و آگاهی، سخنی در مورد استعمار، نامه‌ای به موریس تورز، اورتور توسن: انقلاب فرانسه و مشکلات استعمار است.
[[پرونده:گفتاری در باب ....JPG|بندانگشتی|230x230پیکسل|گفتاری در باب استعمار]]
نمایشنامه‌ها و اشعار امه سزر به‌طور معمول در فرانسه تدریس و اجرا می شوند.


== ویژگی های آثار سعدی ==
آثار امه سزر که به فارسی ترجمه شده‌اند، عبارتند از:
هر کسی با خواندن آثار سعدی به‌راحتی می‌تواند برداشت خود را از آن داشته باشد و لازم نیست به‌دنبال معنا و مفهوم کلمات بگردد. همین امر او را به‌شهرت جهانی رسانده است و او را پادشاه سخن نامیده‌اند.«پرورش افکار»


یکی از ویژگی‌های بارز آثار سعدی که موجب گستردگی آن بین مردم دنیا شده است، روانی و سادگی آثار اوست. بوستان در کنار زبان روانی که دارد، مفاهیم عمیق اخلاقی را به چالش می کشد.«بیتوته»
گفتاری در باب استعمار - ترجمه دکتر منوچهر هزارخانی.


آن‌چه که بیش از هر ویژگی دیگر آثار سعدی شهرت یافته است، سهل و ممتنع بودن است. یعنی اشعار و متون آثار سعدی درنگاه اول سهل و ساده به‌نظر می‌رسند و کلمات سخت و نارسا ندارد. در طول قرن‌های مختلف، همه‌ی خوانندگان به‌آسانی با این آثار ارتباط برقرار کردهاند. ولی آثار سعدی از لحاظ دیگر، ممتنع هستند. کلمه‌ی ممتنع در این‌جا به‌معنی دشوار و غیرقابل معرض است. وقتی گفته می‌شود شعر سعدی سهل و ممتنع است، یعنی در نگاه نخست، هرشخصی آثار او را به‌آسانی می‌فهمد. اما هنگامی که می‌خواهد هم‌چون او سخن بگوید، می‌فهمد که این‌کار سخت و دشوار است.
نژادپرستی و فرهنگ – ت: منوچهر هزارخانی.


بعضی دیگر از ویژگی هاي آثار سعدی عبارتند از: نکات دستوری در آثار سعدی شیرازی به‌صحیح‌ترین شکل ممکن رعایت شده است. عنصر وزن و موسیقی، منجربه از بین رفتن یا پیش و پس شدن ساختار دستوری در جملات نمی‌شود؛ و سعدی به ظریف‌ترین و طبیعی‌ترین حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگ‌نای وزن، از عهده این‌کار برمی‌آید.
فصلی در کنگو – ت: منوچهر هزارخانی.


ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
تراژدی شاه کریتستوف، نمایشنامه – ت: منوچهر هزارخانی.


گر امید وصل باشد، همان‌‌گونه دشوار نیست
دفتر بازگشت به زادبوم، مجموعه شعر - ترجمه محمود کیانوش.<ref name=":2" />


نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد
=== فصلی در کنگو ===
[[پرونده:فصلی در کنگو3.JPG|بندانگشتی|240x240پیکسل|فصلی در کنگو]]
امه سه زر، نمایشنامه‌ی  ''فصلی در کنگو'' را در سال ١٩٦٦ نوشت. یعنی چندسال پس از اتفاقاتی که به‌استقلال کشور آفریقایی کنگو از سلطه بلژیک در ماه ژوئن ١٩٦٠، انجامید. پاتریس لومومبا، رهبر جنبش ملی کنگو بلافاصله پس از اعلام استقلال این کشور برای مدت شش ماه به‌نخست وزیری کنگو رسید و به‌گفته‌ی بسیاری، به‌اسطوره انقلابی در آفریقا پیوست. پاتریس لومومبا چند ماه بعد در ماه ژانویه سال ۱۹۶۱، به‌طور مرموزی به قتل رسید. نمایشنامه‌ی ''فصلی در کنگو''، تصویری است از دوره‌ شش ماهه‌ی نخست وزیری پاتریس لومومبا که امه سه زر آن را با روایت حقیقی بی‌مانندی به تصویر کشیده است، به‌گونه‌ای که این روایت، کتاب را به یک نمایشنامه بزرگ سیاسی از وقایع کنگو مبدل کرده است.<ref name=":0" />


قصه دل می‌نویسد حاجت گفتار نیست
=== تراژدی شاه کریستوف ===
يكی از آثار مشهور امه سزر نمايش‌نامه‌ی معروف و شناخته شده‌ای او است به‌نام تراژدی شاه كريتستوف كه برای نخستین بار در سال ۱۹۶۳، منتشر شد و يك سال بعد در جشنواره‌ی زالس‌بورگ به روی صحنه رفت و با استقبال فراوانی روبرو شد. اين نمايش‌نامه كه صحنه‌های آن در هائیتی رخ می‌دهد اشاره‌ی مستقيمی است به‌تاريخ و ريداد‌های عينی‌ اين كشور. هائیتی نخستین كشوری بود كه در برابر استعمار و لغو بردگی به‌پا خاست و با يك قيام همگانی در سال ۱۸۰۴، به استقلال دست یافت؛ و با تجربه‌ی زودگذر دموكراسی به‌نام جمهوری هائيتی اعلام موجوديت کرد.
[[پرونده:کریستف شاه.jpg|بندانگشتی|160x160پیکسل|تراژدی شاه کریستف]]
با این‌که نمايش‌نامه‌ی تراژدی شاه كريستوف يك فصل راستين تاريخ هائيتی را بازگو می‌كند؛ اما اين اثر امه سزر می‌تواند اشاره‌ای باشد به آفريقای پس از استعمار و همين‌طور به كشور‌هایی كه با هائيتی سرنوشت هم‌سان دارند. امه سزر در قالب اين نمايش‌نامه رویدادهای تاريخی مصيبت‌آميز هائیتی را در بين سال‌های ۱۸۰۶ تا ۱۸۲۰ بازگو می‌كند.


در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
كريستوف برده‌ی آزاد‌شده‌ای است كه شغل آشپزی دارد. او با مردمش عهد می‌بندد كه برای آزادی آن‌ها از هيچ‌گونه فداكاری دريغ نخواهد كرد. کریستوف عزم کرده است تا مردمش را از يوغ بردگی رها سازد؛ و کشوری آزاد و آباد و مستقل با حكومت مستحكم و مردمی را بنا گذارد. كريستوف محبوب مردم می‌شود و همه دوستدار او هستند. مردم به‌پا می‌خیزند، قیام می‌کنند؛ ودر زیر پرچم كريستوف دست به انقلاب می‌زنند. خون‌ها بر زمین جاری می‌شود؛ و سرانجام انقلاب پيروز می‌گردد. مردم آزاد و رها می‌شوند و با وجود بهای سنگينی که پرداخته‌اند، به جشن پايان بردگی و آغاز آزادی می‌نشینند. افسوس كه اين احساس خوشی و طعم آزادی زودگذر حكايت از فردای تاريكی دارد، چرا که كريستوف ديوانه‌ی قدرت می‌شود؛ و به‌مرور زمان از مردم فاصله می‌گيرد؛ و سرمست از باده‌ی قدرت به خودكامه‌ای تبديل می‌شود. كريستوف نخست به‌مقام جنرالی تكيه می‌كند و اندكی پس از آن با برگذاری مراسم تاج‌گذاری بدون رأی مردم اعلام پادشاهی می‌كند. كريستوف همان رهبر انقلابی خلق هائيتی به يكباره ''كريستوف شاه'' می‌شود. پادشاه خودخوانده‌ی هائيتی... البته كريستوف درين امر تنها نيست. وستی مُنشی کریستوف كه از نظریه‌پردازان نظام استبداديی او است اين عمل را اين‌گونه توجيه می‌كند؛ شهروندان، تمام دنيا به ما نگاه می‌کنند و می‌پندارند كه انسان سياه اين‌چنين بی‌وقاراست. اگر ما خواهان آن هستیم كه به ما احترام بگذارند، ما پادشاهی، بارگاهی و پادشاه‌نشينی هستیم، دقیقاً اين همان چيزی است كه ما بايد به دنيا نشان دهيم. كريستوف‌شاه بنای كاخ ‌ مجلل و برج و باروی باشكوهی را پی‌ريزی نموده؛ و با زور و اجبار مردم را به‌كار می‌گمارد. مردم قيام کرده و تمام حركت‌های آزادی‌بخش مردم شورش‌گر، به رهبری متيليوس بی‌رحمانه سركوب می‌شوند. اين همان دگرديسی قيام‌های آزادی‌بخش است كه امه سزر از وقوع آن هشدار می‌دهد. او تأكيد می‌كند كه "آزادی بسيار خوب است، حصول آن هم خيلی خوب است؛ اما هرگاه به‌آن غور کنيم، دوباره آزادی خود را به‌دست آوردن هميشه سهل است. فقط همت بلند می‌خواهد، همين که يک بار بدان دست يافتی، می بايد دانست که چه بايد از آن ساخت. آزادی حماسه است، اما فرداهای آن سرشار از تراژيدی هستند."<ref name=":3" />


بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
امه سزر در سال ۱۹۶۹ نخستین جلد کتاب توفان را با اقتباس از نمایشنامه توفان ویلیام شکسپیر، برای مخاطبان سیاه و سفید منتشر کرد که از آن استقبال شد و مورد توجه منتقدان ادبی قرار گرفت.<ref name=":2" />


به وقت صبح قیامت، که سر زخاک برآرم
== امه سزر از نگاه دیگران ==
آندره برتون در باره‌ی امه سزر گفته است که او نمونه‌ی کرامت است. امه سزر از راه مبارزه و شعر خود به آوای "سیاه وارگی" تجسم بخشید، آوایی که از مرز و بوم امه سزر فراتر رفت. آوایی در دفاع از کرامت جهانی و جهان‌شمول انسان. امه سزر هم‌نوعان خود، یعنی تمامی انسان‌ها را به درک هویت و مسئولیت خود فراخواند؛ و بیش از هرچیز همین  مایه‌ی توان و نیروی او بود. امه سزر در سال ۱۹۵۰، در سخن‌رانیش در باره‌ی استعمار، این عبارات پیامبرگونه را ایراد کرد: تمدنی که توانائی حل مشکلاتی را که با آن درگیر می شود ندارد، تمدنی میرا است.<ref name=":1" />


به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم
''آندره بروتون'' از بيش‌گامان مكتب سورریالیسم از دفتر بازگشت به زادبوم امه سزر به مثابه‌ی با شكوه‌ترين بنای حماسی اين عصرياد می‌كند و در باره‌ی شخصیت امه سزر می‌نويسد: <blockquote>«و شگفتا اين يك سياه‌پوست است كه زبان فرانسوی را طوری به‌كار می‌برد كه امروز سفيد پوستی نيست كه آن را آن‌طور بكار برد... و اين سياه‌پوست نه‌تنها يك سياه‌پوست است بلكه انسانی است كامل كه تمام پرسش‌ها، واهمه‌ها، اميد‌ها و شادمانی‌های انسان را  بازگو می‌كند و بر من بيشتر از پيش به‌منزله‌ی الگوی اصيل متانت تجلی می‌نمايد.»<ref name=":3" /> </blockquote>منوچهر هزارخانی، نویسنده و مترجم ایرانی که سه نمایشنامه از آثار امه سزر را ترجمه کرده است در گفت‌وگویی با رادیو فردا، امه سزر را قله‌ی ادبیات جهان می‌داند و می‌گوید:<blockquote>«تصورمن اين است که در بينش سياسی بلندمدت، امه سزر اثری ازخودش به جای گذارده، که با وجود اين‌که خيلی ها سعی کرده‌اند آن را ازبين ببرند، اما عميقاً درافکار و اذهان، به‌ويژه نزد اروپاييان کارگر بوده است. ازنظر شعرهم، به تصديق خود اديبان فرانسوی، امه سزر يکی ازقله‌های شعر فرانسه بوده است... البته من می پذيرم که درک و فهم زبان سزر خيلی مشکل است. خود فرانسوی ها عقيده دارند که سزر يک سبک نگارش خاص درزبان فرانسه به وجود آورد که تا پيش از او وجود نداشت... در مايه‌هايی هم که سزر شعر می گويد، درک مفاهيمی که او تصوير می کند، خيلی کار آسانی نيست. من هم شخصاً خودم را خيلی صالح نمی دانم که در اين مقوله وارد شوم. سه بار اين کوشش را کردم و سرم به سنگ خورد. يعنی خواستم شعر سزر را ترجمه کنم، نتوانستم. حتی يک بار رفتم خدمت خودشان، که او شعر را برايم معنی کند. وی با پوزخند گفت وقتی شاعری شعری می گويد احساسش را بيان می کند. هرکسی از شعر يک چيزی را می‌فهمد... من خيلی مشکل داشتم. به همين دليل دست به اشعار او نزدم. مگر اشعاری که درنمايشنامه‌های او که من ترجمه می‌کردم می‌آمد، اما هيچ‌گاه برسرترجمه شعرش نرفتم. چون هربار که می‌خواندم، يک چيز ديگری می‌فهميدم... وی به يک معنا شعرش را به خدمت جهش سياسی و اجتماعی‌اش می‌گرفت، منتهی شعرش شعارنبود. واقعأ شعربود. ادبيات بود. يعنی اين‌که اگر هم از متن سياسی‌اش آن را سوا کنيد، بازهم شعر است. اگر آن را ببريد در قرن ديگری بخوانيد، بازهم شعر است... سزر هميشه هم مورد لطف هم‌کاران و خوانندگانش قرار نمی‌گرفت. خيلی‌ها سعی کردند او را بکوبند و از صحنه دورش کنند؛ هم به‌دليل اشعارش و هم به‌دليل نمايشنامه‌ها و ساير نوشته‌هايش درزمينه‌های سياسی. اما هيچ کدام نتوانستند. او مانند کوه دماوند بود... سزر يک سياستمدار ضد استعماری بود و اما درعين حال در روشنفکری فوق العاده پيشرفته بود که به معلمان سابقش درس می‌داد...»<ref name=":4" /> </blockquote>نشریه‌ی لیبراسیون، به‌نقل از یکی از دوستان او، می نویسد که امه سزر آتش فشانی بود در قلب کوه.<ref name=":1" />


حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم
امه سزر در سال ۲۰۰۶، حاضر به‌دیدار با نیکلاس سارکوزی، که وزیر کشور وقت فرانسه بود، نشد و گفت تا لغو قانونی که بر تأثیر مثبت استعمار فرانسه تأکید می کند، حاضر به دیدار با سارکوزی نیست.


جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم
با این حال نیکلاس سارکوزی پس از مرگ امه سزر در ادای احترام به او گفت:


یکی دیگر از ویژگی‌های آثارسعدی ایجاز است. ایجاز به‌معنی خلاصه‌گویی و یا پیراستن شعر از کلمات زاید و اضافی است. دوری جستن ازعبارت‌پردازی‌های بیهوده‌ا‌ی که نقش خاصی در ساختار کلی شعر ندارد؛ و از زیبایی کلام نیز می‌کاهند، در اشعار و کلام سعدی نقش ویژه‌ای دارد.
«او روحی آزاده و مستقل داشت و در طول زندگی‌اش برای به رسمیت شناخته شدن هویت و ریشه‌های غنی آفریقایی خود مبارزه کرد.»<ref name=":6" />


از سوی دیگر این ایجاز که در نهایت زیبایی است، منجر به اغراق‌های ظریف تخیلی و تغزلی می‌شود؛ و زبان شعر را از غنایی بیشتر برخوردار می‌کند. در اشعار سعدی هیچ کلمه‌ای بدون دلیل، اضافه یا کم نمی‌شود.
در مطرح شدن نام امه سزر در ایران، بیش از همه دکتر علی شریعتی نقش داشت؛ و این شاعر و سیاست‌مدار مبارز را یکی از پیامبران قرن بیستم خواند.<ref name=":5" />


گفتم آهن دلی کنم چندی
== سخنانی از امه سزر ==
آن‌چه به‌من تحرک می‌بخشد، همانا اراده‌ی آفریدن، اراده‌ی خلق‌کردن و آباد کردن در حال و آینده است.


ندهم دل به هیچ دلبندی
شاعر بودن یعنی در عمق اشیاء و خویشتن سیر کردن. با بازخوانی شعر‌هایم، خودم را بازمی‌شناسم، وهم‌ها و پندارهایم را بازمی‌یابم.


به دلت کز دلم به در نکنم
برای ما فرهنگ به مثابه‌ جنگ‌افزاری است. من به فرهنگ بیش از حد اهمیت قایل هستم. شعر، حربه‌ی من است برای نفی این حالت سطحی و ظاهری. شعر برای من نفی این جهان مملو از دروغ است. شعر من تعمقی بود در باطن خودم و یا هم شیوه‌ای برای انفجار این‌ همه جور و بیداد که ما قربانیان آن بودیم.


سخت تر زین مخواه سوگندی
کانت همه‌چیز را به این سه سؤال اساسی ارتباط می‌داد: کی هستم؟ چه باید بکنم؟ چه‌چیز موجب می‌شود که امیدوار باشم؟ این‌ هم پاسخ‌هایم: کی هستم؟ یگ نیگر(سیاه‌واره) اهل مارتینیک. چه باید بکنم؟ مثل یک انسان رفتار بکنم که شایسته‌ی مقام انسان باشد. چه چیزی مرا وامی‌دارد که امیدوار باشم؟ تحول انسان، همبستگی با بشریت.


ریش فرهاد بهترک می‌بود
زمان ایدئولوژی‌های سطحی‌نگر به پایان رسیده است. چیزی دیگر درکار است. خاطرجمع باشید جهان دیگری نیز درکار است.»<ref name=":2" />


گر نه شیرین نمک پراکندی
فاصله میان تمدن و استعمار بی‌نهایت است. از همه‌ی لشکرکشی‌های استعماری و مقررات و ضوابط آن حتی یک ارزش انسانی نمی‌توان استخراج کرد.<ref name=":1" />


کاشکی خاک بودمی در راه
== درگذشت امه سزر ==
امه سزر در ۱۹ آوریل سال ۲۰۰۸، به‌علت عوارض قلبی در سن ۹۵ سالگی در بیمارستانی در پاریس درگذشت. از پیکر او در ۲۰ آوریل در استادیوم دیون فورت دو فرانس، تشییع با شکوهی شد.<ref name=":2" />


تا مگر سایه بر من افکندی
گروهی از روشن‌فکران آفریقایی‌تبار فرانسه و روشن‌فکران آفریقایی فرانسه‌زبان خواستار به‌خاک سپرده شدن امه سزر در پانتئون شدند؛ اما بخش دیگری از طرف‌داران او، این‌کار را ریاکارانه دانستند؛ و معتقد بودند که امه سزر در طول زندگی‌اش از سوی دولت فرانسه آن‌طورکه باید مورد تقدیر قرار نگرفته است.<ref name=":6">[https://www.bbc.com/persian/arts/story/2008/04/printable/080419_me_cesaire_death.shtml امه سزر، موج‌آفرین با مرگ و زندگی - سایت بی‌بی‌‌سی فارسی]</ref>
[[پرونده:مراسم خاک سپاری امه سزر.JPG|بندانگشتی|233x233پیکسل|مراسم خاکسپاری امه سزر در جزیره مارتینیک]]
دولت فرانسه اعلام کرده است که مجالس ترحيم و مراسم تشييع پیکر امه سزر، يک مراسم ملی خواهد بود.<ref name=":4" />


ایجاز سعدی، ایجاز میان‌تهی و سبک نیست، بلکه پراز اندیشه و درد است. با بررسی دو حکایت زیر از گلستان به خوبی می‌توان دید که سعدی چه اندازه از معنی را در چه مقدار از سخن می گنجاند:
=== بزرگ‌داشت امه سزر ===
در سال‌روز امه سزر در ژوئن ۲۰۱۳،  فرانسه و چندین کشور فرانسوی‌زبان با مراسم مختلفی از این سال‌روز تجلیل کردند. انتشار مجدد آثار معروف امه سه زر و برگزاری همایش‌های تحقیقاتی درباره‌ی این آثار، بخشی از این مراسم بود. درهمین رابطه تئاتر "له ژمو" در حومه پاریس، از ٨ تا ٢٤ نوامبر همین سال نمایشنامه‌ی ''فصلی در کنگو''، اثر امه سه زر را با کارگردانی کریستیان شیارتی روی صحنه آورد.<ref name=":0" />


حکایت: پادشاهی پارسایی را دید، گفت: هیچت از ما یاد آید؟، گفت: بلی، وقتی که خدا را فراموش می‌کنم.
هم‌چنین شهرداری پاریس قسمتی از کناره رود سن در منطقه یک این شهر را به اسم امه سزر نام‌گذاری، و مجلس فرانسه نیز قطع‌نامه‌ای در بزرگداشت این نماینده مجلس در سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۳ صادر کرد. علاوه بر شهرهای مختلف فرانسه، در لندن، بروکسل، نیویورک، واشنگتن، جزایر کارائیب، داکار (سنگال) و برخی دیگر از شهرهای جهان، نشست‌ها، جشنواره‌‌ها و نمایشگاه‌هایی برای امه سزر برپا شده و فیلم‌هایی درباره‌ی او به نمایش درآمده است.<ref name=":5" />


حکایت: یکی از ملوک بی‌انصاف، پارسایی را پرسید: از عبادت‌ها کدام فاضلتر است؟، گفت: تو را خواب نیم‌روز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.
=== موزه شدن دفتر کار امه سزر ===
در مارتینیک، جزیره‌ای که امه سزر در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۳، در آن متولد شد؛ و سال ۲۰۰۸ در همان‌جا درگذشت، دفتر کارش به موزه‌ تبدیل شد و روز ۲۶ ژوئن از سوی ژان مارک ارو، نخست وزیر فرانسه افتتاح شد. هم‌زمان در پاریس، فرانسوا اولاند، رییس جمهور وقت فرانسه، نیز با حضور در مقابل لوح یادبودی که دو سال پیش برای امه سرز در پانتئون نصب شده بود، به‌یکی از خالقان تعبیر سیاه‌وارگی ادای احترام کرد. اولاند گفت که امه سرز با کلماتش به‌عنوان شاعر، و رفتارش به‌عنوان سیاستمدار، علیه برده‌داری، استعمار و وحشیگری مبارزه کرد.<ref name=":5" />


سعدی شیرازی از موسیقی و عوامل موسیقی ساز، در سبک و زبان اشعارش بهره می‌برد. او اغلب از اوزان عروضی استفاده می‌کند. علاوه بر اوزان عروضی، شاعری چون سعدی به‌شیوه مؤثری از عواملی بهره می‌برد که هرکدام به‌نوعی موسیقی کلام وی را افزایش می‌دهند؛ عواملی هم‌چون انواع جناس، هم‌حروفی‌های آشکار و پنهان، واج آرایی، تکرار کلمات، تکیه‌های مناسب، موازنه‌های هماهنگ لفظی در ادبیات و لف و نشرهای مرتب واستفاده از این عناصر به گونه‌ای هنرمندانه و ماهرانه صورت می‌گیرد که شنونده یا خواننده شعر سعدی، پیش ازآن‌که متوجه صنایع به‌کار رفته در شعر او شود، جذب زیبایی و هماهنگی و لطافت آن‌ها می‌شود.
== منابع ==
 
<references />
  طنز و ظرافت، در ساختار سبکی آثار سعدی جایگاه ویژه‌ای دارد. مطلوب این طنز به نوع نگاه و تفکر این شاعر بزرگ بر می‌گردد. طنز سعدی، سرشار از روح حیات و سرزندگی است. سعدی با به‌کار گرفتن لحن طنز، خشکی را از کلام خود می‌گیرد؛ و شور و حرکت را بدان باز می‌گرداند. او با همین طنز، تیغ کلامش را تیز و برنده و اثرگذار می‌کند. طنز، نیش همراه با نوش است؛ مجروح درکنار مرهم. سال‌ها بعد، حافظ شیرازی ابعاد عمیق دیگری به طنز شاعرانه بخشید و ازآن در شعر خود بهره برد. «سایت تالاب»
 
=== بوستان یا سعدی‌نامه ===
کتاب بوستان که آن را “سعدی‌نامه” نیز می‌نامند، محصول سفرهای سعدی به نقاط مختلف جهان بود. این اثر که در قالب مثنوی است، از نظر وزن و قالب آن را حماسی به‌حساب می‌آورند. با این حال محتوای آن بیشتر در زمینه اخلاق و تربیت، سیاست و مسائل اجتماعی است.
 
کتاب بوستان از یک دیباچه و ده باب تشکیل شده است. هرکدام از این باب‌ها موضوع خاصی دارند. به‌عنوان مثال در تواضع، در عدل و تدبیر، در شکر بر عافیت و...
 
کتاب بوستان نزدیک به ۴ هزار بیت دارد و نسخه‌های فراوان از آن منتشر شده است. بوستان را می‌توان کتابی اخلاقی و آموزشی دانست که سعدی آرمان‌شهر خود را در آن توصیف می‌کند.«سایت پرورش افکار»
 
زبان بوستان سعدی یا سعدی نامه، زبانی است استوار و روان و هماهنگ و به دور از تصنع و تکلف. این اثر در قالب مثنوی و در بحر متقارب سروده شده است. بوستان را شهر آرمانی سعدی دانسته‌اند، دنیای پسندها و آرزوهای او. مدینه‌ی فاضله‌ای که بنیان نظام اجتماعی آن بر عدل استوار است؛ و آکنده از گذشت و فداکاری، احسان و تواضع، هم‌دلی و هم‌دردی و عشق به خداست. کتاب بوستان در ده باب و در قالبی از حکایات و گفت‌و شنودها ساخته و پرداخته شده است؛ و تا زمانی که انسان و انسانیت زنده است، حرف‌ها برای گفتن و درس‌هایی برای آموختن دارد.«سایت پین ورک»
 
كتاب بوستان، هم مشتمل بر مطالب اخلاقی و حكمتی است، و هم استادی و تسلط سعدی را در علم الاجتماع نشان می‌دهد. سعدی با تبحر در زبان عربی و فارسی و طبع و ذوق لطیفش، شيرين‌ترين آثار فارسی را در نظم و نثر از خود به جای گذاشت.«سایت بیتوته»
 
برگه‌ای از بوستان سعدی نوشته شده در بخارا به سال ۱۵۳۹ میلادی. این اثر ارزشمند امروزه در موزه هنر نلسون اتکینز واقع در کانزاس سیتی در ایالات متحده آمریکا نگه‌داری می‌شود.«سایت گویاد»
 
=== گلستان ===
نثر گلستان نثری است آراسته و در عین حال روان و ساده. سعدی با قدرت خارق‌العاده‌ی خود کلمات را زیبا برمی‌گزیند، زیباتر در کنار هم می‌نشاند و از این هم‌نشینی کلمات، موسیقی کلامی روح‌نواز می‌آفریند که اهل فن آن را نثر مسجع یا آهنگین می‌نامند. گلستان زیباترین و تاثیرگذارترین کتاب نثر فارسی است، چنان‌که پیشینیان ما آن را به کودکان خود آموزش می‌دادند و نخستین کتاب خوانده شده توسط هر ایرانی گلستان بود. داستان‌های کوتاه و پندهای اخلاقی آن در آموزش نسل‌های متعدد نقش به‌سزایی داشته است چنان‌که بیشتر گزاره‌ها و ابیات گلستان به شکل ضرب‌المثل به گفتار ایرانیان راه یافته‌ است.
 
شاهكار سعدی شیرازی در نثر، گلستان اوست كه در واقع نوعی مقامه نويسی است. اما در اين رويه تقلید نکرده و راه نو و ابتكار را پيموده است. ترتيب و تناسب وتنوع کتاب گلستان، همراه با موضوعات جذاب اجتماعی، اخلاقی، تربيتی و سبك ساده و شيرين نويسندگی، سعدی شیرازی را به‌عنوان خداوند سخن معرفی كرده است. سعدی در بين معاصرين خويش نیز علی‌رغم نبودن وسايل نشر، جای خود را باز كرد.«بیتوته»
 
کتاب گلستان این شاعر شهیر، یک سال بعد از نگارش بوستان، یعنی در سال ۶۵۶ هجری قمری تدوین شد. سعدی این کتاب را در مدت زمان کوتاهی به‌پایان رساند. نگارش این دو کتاب در این زمان کوتاه حاکی از آن است که بسیاری از نوشته‌های سعدی از پیش‌تر آماده بودند؛ و او آن را گردآوری کرده است. محققین از مهارت این شاعر نام‌آور در توصیف زیبا و شاعرانه تجربه‌های تلخ و شیرین، بسیار سخن گفته‌اند. زبان و مهارت سعدی در استفاده از کلمات، سرمشقی برای دیگر شاعران و نویسندگان شد.«سایت پرورش افکار»
 
بسیاری کتاب گلستان سعدی را تأثیرگذارترین کتاب نثر در ادبیات فارسی می‌دانند. سعدی این کتاب را به سعد بن ابوبکر زنگی، ولیعهد جوان حکومت اتابکان تقدیم کرده است. گلستان با داشتن نثری آهنگین و منظم در ۸ باب نوشته شده است. گلستان را مجموعه‌ای از حکایت‌های مستقل که شامل اندرزها و جملات قصار است می‌دانند. هنر داستان‌گویی سعدی در این کتاب، آن را بین تمام اقشار جذاب کرده و کسی از خواندن آن دچار ملالت نمی شود. کتاب گلستان به‌نوعی آئینه‌ای از جامعه‌ی زمان سعدی است؛ و در آن اوضاع فرهنگی و اجتماعی مردم، با شاعرانگی خاص سعدی به تصویر کشیده شده است.
 
قطعه مشهور بنی‌آدم اعضای یک‌دیگرند، در باب اول گلستان، در سیرت پادشاهان آمده است؛ و با داشتن مضمون انسان دوستانه‌اش توجهی جهانی یافته است. این قطعه بر سر در ورودی تالار ملل سازمان ملل متحد در نیویورک با خط نستعلیق دیده می‌شود.«سایت پرورش افکار»
 
گلستان در مجموع در ۸ باب و در موضوعات مختلف می باشد که به ترتیب عبارت است از
 
باب اول: در سیرت پادشاهان شامل ۴۱ حکایت
 
باب دوم: در اخلاق درویشان دارای ۲۸ حکایت
 
باب سوم: در فضیلت قناعت دارای ۲۸ حکایت
 
باب چهارم: در فواید خاموشی مشتمل بر ۱۴ حکایت
 
باب پنجم: در عشق و جوانی شامل ۲۱ حکایت
 
باب ششم: در ضعف و پیری دارای ۹ حکایت
 
باب هفتم:در تأثیر تربیت مشتمل بر ۱۹ حکایت
 
باب هشتم: در آداب صحبت شامل ۱۰۹ حکایت
 
گلستان سعدی را بی بیشتر زبانهای زنده ی جهان از جمله فرانسه، لاتین، آلمانی و انگلیسی ترجمه نموده اند «سایت بازارچه»
 
=== قصائد ===
به رغم افول قالب شعری قصیده در قرن ششم و به دنبال آن رواج غزل، سعدی شیرازی در این زمینه نیز مهارت ویژه‌ای داشته و به دو زبان فارسی و عربی قصایدی سروده است. این قصاید از نظر محتوایی در دو حوزه‌ قرار دارد. یکی تأملات و تفکرات و دیگری مدح امرا و سلاطین معاصر. دومی، اغلب ملایم و به دور از اغراق است؛ و غالباً امرا و سلاطین را پند و اندرز می‌دهد؛ و صفات نیکی را در آنان می‌ستاید که خود به شیوه‌ی غیرمستقیم، تشویق به داشتن خلق و خوی پسندیده است. «سایت پین ورک»
 
=== غزلیات ===
سعدی شیرازی غزل را چنان زلال و شفاف و در عین حال استوار و باشکوه سروده‌ است که می‌توان گفت غزل‌ سرایان پس از او، از تاثیر سبک و سخن وی بی نصیب نمانده‌اند. زبان شعر او روان و ساده و عاشقانه است. آرایه‌های ادبی را بسیار استادانه و طبیعی به‌کار گرفته است. از حشو و اغراق پرهیز کرده و خیال انگیزی و تصویر آفرینی را به اوج خود رسانده است. سعدی بدین ترتیب ترنمی زیبا و گوش‌نواز را در غزلیات خود جاودانه کرد.«سایت پین ورک»
 
همه چیز در مورد سعدی شیرازی «سایت نشاط آوران»
 
زندگینامه سعدی شیرازی «سایت بیتوته»
 
<nowiki>https://www.beytoote.com/scientific/scientist/sadishirazi.html</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
زندگینامه شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی «سایت تالاب»
 
<nowiki>http://www.talab.org/art/elders/%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C.html</nowiki>
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
غزل ۴۰۳
 
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
 
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
 
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
 
به گفت‌و‌گوی تو خیزم به جست‌وجوی تو باشم
 
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
 
نظر به‌سوی تو دارم غلام روی تو باشم
 
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
 
ز خواب عاقبت آگه، به بوی موی تو باشم
 
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
 
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
 
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
 
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
 
هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن
 
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم
 
زندگینامه سعدی «سایت پرورش افکار»
 
<nowiki>https://www.parvaresheafkar.com/biography/saadi-shirazi-poet/</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
همه چیز در مورد سعدی شیرازی «سایت نشاط‌ آوران»
 
<nowiki>https://www.eneshat.com/iranian/famous/about-saadi</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
کودکی و جوانی
 
جامی می‌گوید که سعدی از مشایخ کبار، بسیاری را دریافته و به صحبت شیخ‌شهاب الدین سهروردی رسیده و با وی در یک کشتی سفر دریا کرده است. و این سخن انعکاسی است از قول سعدی در همین مضمون، اما گفتار سعدی شیرازی در این مورد، منحصر به سفر با سهروردی نیست بلکه نشانی از صحبت و اقامت در خدمت او و استماع سخنان عارفانه‌ی دیگر او نیز می‌دهد. به هر حال تأثیر نظرها و عقاید شهاب‌الدین سهروردی را در بعضی از اقوال سعدی می‌توان یافت. منتهی سعدی در کسب نظرهای عارفان و قبول تربیت ایشان گویا به پیر و مرادی تنها اکتفا نکرده بلکه به عده‌ای از آنان ارادت ورزیده و از ایشان کسب فیض کرده باشد. به‌بیان دیگر سعدی در عین آن‌که با گروهی از مشایخ مصاحبت و بدیشان ارادت داشته تابع و فرمانبردار مطلق آنان نبوده است، چنان‌که هر مُریدی نسبت به مراد باید باشد، بلکه از راه صحبت و کسب فیض از محاضر بزرگان طریقت از گفتارها و نظرها و نتایجی که از مجاهدات خود گرفته بودند برخوردار شده و احیاناً بعضی از نظرهای آنان را نیز نپذیرفته است. اما این‌که دولتشاه  و هدایت، سعدی را مرید شیخ عبدالقادر گیلانی(م۵۶۱) نوشته‌اند اشتباه محض است؛ و این اشتباه از غلطی نشأت گرفته است که ظاهراً از دیرباز در حکایت دوم از باب دوم گلستان  از بعض نسخ این کتاب رخ داده است.
 
چند سالی را که سعدی در بغداد گذراند باید به دوران تحصیل و کسب فیض از بزرگترین اساتید و مشایخ عهد که در آن شهر مجتمع بوده‌اند، و به تلقین و تکرار در نظامیه  تقسیم کرد و گویا بعد از طی این مراحل بود که سفرهای طولانی خود را در حجار و شام و لبنان و روم آغاز کرد. بنا به گفتار خود سعدی در اقصای عالم گشت و با هر کسی ایام را به سر برد و به هر گوشه‌ای تمتعی یافت و از هر خرمنی خوشه‌ای برداشت و به قول عبدالرحمن جامی: اقالیم را گشته و بارها به سفر حج پیاده رفته است؛ و بنابر نقل دولتشاه: ۱۴ نوبت حج کرده و به غزا و جهاد به طرف روم و هند رفته است. اما معلوم نیست سفرهای او در بلاد مشرق از قبیل کاشغر و هند و شکستن بت سومنات که خود بدان‌ها اشاره می‌کند در همین دوران اتفاق افتاده باشد. 
 
در سال‌هایی که سعدی آخرین دوران حیات خود را در شیراز سپری می‌کرد، شاعر شهیر سیف‌الدین محمد فرغانی، در آقسرا از بلاد کوچک  آسیای صغیر، چنان شیفته‌ی غزل‌های دل‌انگیز و سخنان شیوای سعدی شیرازی شده بود که علاوه بر جواب گفتن تعداد زیادی از غزل‌ها و قصاید سعدی و تکرار نام وی به احترام در بسیاری از آن‌ها، خود  نیز چند قصیده‌ی غرّا به ستایش آن استاد سخن اختصاص داد. سیف‌الدین محمد فرغانی از استادانی است که در قرن هفتم هنوز شیوه‌ی سخن‌گویی استادان بزرگ خراسان را در قرن پنجم و ششم رها نکرده بود؛ و سخنان فصیح او که همه جا همراه با وعظ و اندرز و تحقیق و حکمت است نشان از علوّ مقامش در شعر و عرفان می‌دهد. سیف‌الدین فرغانی در یکی از قصائد خود که از سعدی استقبال کرده است، به میزان شهرت آن استاد اشاره نموده است و چند قصیده هم در مدح او ساخته به مطلع‌های ذیل:
 
نمی‌دانم که چون باشد به معدن زر فرستادن
 
به دریا قطره آوردن، به کان گوهر فرستادن
 
<nowiki>*</nowiki>
 
دلم از کار این جهان بگرفت
 
راست خواهی دلم ز جان بگرفت
 
<nowiki>*</nowiki>
 
به جای سخن گر به تو جان فرستم
 
چنان دان که زیره به کرمان فرستم
 
<nowiki>*</nowiki>
 
بسی نماند ز اشعار عاشقانه‌ی تو
 
که شاه بیت سخن‌ها شود فسانه‌ی تو
 
''و از این قصائد معلوم است که سیف‌الدین اشعار خود را برای استاد بزرگ سخن، سعدی شیرازی می‌فرستاده و از چنین جرأتی که می کرده بدین گونه تعبیر نموده است:''
 
نمی‌دانم که چون باشد به معدن زر فرستادن
 
به دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن
 
شبی بی‌فکر، این قطعه بگفتم در ثنای تو
 
ولیکن روزها کردم تأمل در فرستادن
 
مرا از غایت شوقت نیامد در دل این معنی
 
که آب پارگین نتوان سوی کوثر فرستادن
 
مرا آهن در آتش بود از شوقت، ندانستم
 
که مس از ابلهی باشد به کان زر فرستادن
 
چو بلبل در فراق گل ازین اندیشه خاموشم
 
که بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن
 
حدیث شعر من گفتن به پیش طبع چون آبت
 
به آتشگاه زردشت است خاکستر فرستادن
 
بر آن جوهری بردن چنین شعر آن‌چنان باشد
 
که دست افزار جولاهان بر زرگر فرستادن
 
ضمیرت جام جمشید است و در وی نوش جان پرور
 
بر او جرعه‌ای نتوان ازین ساغر فرستادن
 
سوی فردوس باغی را نزیبد میوه آوردن
 
سوی طاوس زاغی را نشاید پر فرستادن
 
بر جمع ملک نتوان به شب قندیل بر کردن
 
سوی شمع فلک نتوان به روز اختر فرستادن
 
اگر از سیم و زر باشد ور از در و گهر باشد
 
به ابراهیم چون شاید بت آزر فرستادن
 
ز باغ طبع بی‌بارم ازین غوره که من دارم
 
اگر حلوا شود نتوان بدان شکر فرستادن
 
تو کشورگیر آفاقی و شعر تو، تورا لشکر
 
چنین لشکر تو را زیبد به هر کشور فرستادن
 
مسیح عقل می‌گوید که چون من خرسواری را
 
به نزد مهدیی چون تو سزد لشکر فرستادن؟
 
چو چیزی نیست در دستم که حضرت را سزا باشد
 
ز بهر خدمت پایت بخواهم سر فرستادن
 
سعادت می‌کند سعیی که با شیرازم اندازد
 
ولیکن خاک را نتوان به گردون برفرستادن
 
اگر با یکدگر ما را نیفتد قرب جسمانی
 
نباشد کم ز پیغامی به یکدیگر فرستادن؟
 
سراسر حامل اخلاص ازین سان نکته‌ها دارم
 
ز سلطان سخن دستور و از چاکر فرستادن
 
در آن حضرت که چون خاک است زر خشک سلطانی
 
گدایی را اجازت کن به شعر تر فرستادن
 
 
محمد فرغانی در همین قصاید است که سعدی را عنوان سلطان سخن داده و شعر جهانگیر او را به منزله‌ی آب حیات شمرده و گفته  است که هیچ کس در شاعری جای او را نخواهد گرفت  و شهدالله که هر چه گفت بجا و درست گفت
 
زندگینامه سعدی شیرازی «سایت تاریخ ما»
 
<nowiki>https://mandegar.tarikhema.org/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
زندگی‌نامه
 
غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهاب‌الدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.
 
(ادرار به فتح الف به معنی سرا یا حجره)
 
آرامگاه سعدی
 
=== روز سعدی ===
مرکز سعدی شناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام نمود و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در اجلاس شاعران جهان، درشیراز، نخستین روز اردیبهشت، از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی، به‌عنوان روز سعدی، نامگذاری شد.
 
زندگینامه و آثار و اشعاد سعدی شیرازی «سایت گویاد»
 
<nowiki>https://www.goyda.ir/literature/karvanadab/7045-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%D9%8A%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%D9%8A-%D8%B4%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D9%8A.html</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
سعدی شیرازی یکی از چهار ستون استوار ادب فارسی است. ‌بی تردید پس از فردوسی، سعدی بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین شاعر پارسی است که پس از هفت قرن، نه تنها از تاثیر کلام او اندکی کاسته نشده، بلکه مرزهای جغرافیایی را در‌نوردیده و بر ادبیات و اخلاق سایر ملل نیز تاثیر بسزایی گذاشته است.
 
مدرسه‌ی «نظامیه» که مخصوص شافعیان بود
 
گلستان
 
قصاید
 
غرلیات
 
زندگینامه و بررسی آثار سعدی شیرازی «سایت پین ورک»
 
<nowiki>https://pinwork.ir/blog/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C/</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
سبک نویسندگی
 
آن‌طور که از آثار سعدی معلوم است و معاصرینش نیز نوشته‌اند؛ سعدی در لغت، صرف و نحو، کلام، منطق، حکمت الهی، و حکمت عملی (علم الاجتماع و سیاست مدن) مهارت داشت. به‌ویژه حکمت او از تمام آثارش پیداست.
 
۴۳ سال پس از درگذشت شیخ سعدی، یکی از فضلا و عرفا به نام علی ابن احمدبن ابی سکر معروف به بیستون، اقدام به تنظیم اشعار سعدی و ترتیب آن‌ها با حروف تهجی نمود
 
وی کلیه آثار شیخ را به ۱۲ بخش تقسیم کرد؛ اول رساله‌هایی که در تصوف و عرفان و نصایح ملوک تصنیف کرده است. دوم گلستان، سوم بوستان، چهارم پندنامه، پنجم قصاید فارسی، ششم قصاید عربی، هفتم طیبات، هشتم بدایع، نهم خواتیم، دهم غزلیات قدیم که مربوط به دوران جوانی شیخ است، یازدهم صاحبیه مشتمل بر قطعات، مثنویات، رباعیات و مفردات، دوازدهم مطایبات. از آثار سعدی نسخ قدیمی که در زمان شخص او تحریر شده موجود است.
 
فصاحت و شیوایی کلام سعدی
 
زندگینامه مصلح‌الدین سعدی شیرازی «سایت ندا اصفهان»
 
<nowiki>http://nedaesfahan.ir/63535/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%AE-%D9%85%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AF.htm</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
آثار منثور دیگر او عبارت است از : ۱ـ مجالس پنجگانه، ‌که شامل ذکر و مواعظ شیخ است. ۲ـ رساله‌ای در پاسخ صاحب دیوان شمس‌الدین محمد جوینی و جواب‌های شیخ است. ۳ـ رسالهای در عقل و عشق که سعدی به آن پاسخ گفته است.۴ـ نصیحة‌الملوک که نصایح الملوک هم گفته شده که رساله‌ای است در باب سیاست .
 
گزیده‌ای از بوستان سعدی:
 
چنان قحط سالی شد اندر دمشق        که یاران فراموش کردند عشق
 
چنان آسمان بر زمین شد بخیل        که لب تر نکردند زرع و نخیل
 
نجوشید سرچشمه‌های قدیم            نماند آب جز آب چشم یتیم
 
نبودی به جز آه بیوه زنی             اگر بر شدی دودی از روزنی
 
چو درویش بی رنگ دیدم درخت    قوی بازوان سست و درمانده سخت
 
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ     ملخ بوستان خورده مردم ملخ
 
درآن حال پیش آمدم دوستی         ازو مانده بر استخوان پوستی
 
و گرچه به‌مکنت قوی حال بود     خداوند جاه و زر و مال بود
 
بدو گفتم ای یار پاکیزه‌خوی      چه درماندگی پیشت آمد بگوی
 
بغرید بر من که عقلت کجاست   چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
 
نبینی که سختی بغایت رسید       مشقت به حد نهایت رسید
 
نه باران همی آید از آسمان        نه بر می رود دود فریاد خوان
 
بدو گفتم آخر ترا باک نیست    کشد زهر جایی که تریاک نیست
 
گر از نیستی دیگری شد هلاک   ترا هست، ‌بط را ز طوفان چه باک؟
 
نگه کرد رنجیده درمن فقیه       نگ کردن عالم اندر سفیه
 
که مردار چه بر ساحل است ای رفیق     نیاساید و دوستانش غریق
 
من از بینوایی نیم روی زرد        غم بینوایان رخم زرد کرد
 
نخواهد که بیند خردمند، ‌ریش    نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش
 
یکی اول از تندرستان منم        که ریشی ببینم بلرزد تنم
 
منغص بود عیش آن تندرست    که باشد به پهلوی بیمار سست
 
چو بینم که درویش مسکین نخورد   بکام  اندرم لقمه زهرست و درد
 
یکی را به زندان درش دوستان      کجا ماندش عیش در بوستان؟
 
گزیده‌ای از گلستان سعدی
 
حکایت
 
پارسایی را دیدم برکنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارویی به نمی شد. مدت‌ها درآن رنجور بود و شکر خدای عزوجل علی‌الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه می گویی؟ گفت، شکر آن‌که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
 
گر مرا زار بکشتن دهد آن یار عزیز          تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
 
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد     کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد.
 
ویژگی های  شعر سعدی :
 
ویژگی‌های سبک شعر سعدی
 
۱ـ ساختار نحوی جملات در ابیات به صحیح‏ترین شکل ممکن است. عنصر وزن و موسیقی، منجر به نقص یا پیش و پس شدن حاد دستوری در جملات نمی‏شود؛ و سعدی به ظریفترین و طبیعی‏ترین حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگنای وزن، از عهده این مهم برآید.
 
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست              گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست
 
نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد                             قصه دل می‏نویسد حاجت گفتار نیست
 
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم                           بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
 
به وقت صبح قیامت، که سر ز خاک برآرم                        به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم
 
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم                               جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم
 
۲ ـ ایجاز و یا پیراستن شعر از کلمات زائد و اضافی و دوری از عبارت پردازی‌های بیهوده‏ای که نه تنها نقش خاصی در ساختار کلی شعر ندارند، بلکه باعث پریشانی در روابط کلمات با یک‌دیگر و نهایتاً جملات می‏شوند و به نحو چشم‌گیری از زیبایی کلام می‏کاهند، در شعر و کلام سعدی نقش ویژه‏ای دارد. ساختار شعر سعدی کم کردن یا افزودن کلمه‏ای را خارج از قاعده و بی‏توجه به بافت کلی کلام برنمی‏تابد. از سویی این ایجاز که در نهایت زیبایی و اعتدال است، منجر به اغراق‌های ظریف تخیلی و تغزلی می‏شود و زبان شعر را از غنایی بیشتر برخوردار می‏کند:
 
گفتم آهن دلی کنم چندی                   ندهم دل به هیچ دلبندی
 
به دلت کز دلت به در نکنم            سخت‏تر زین مخواه سوگندی
 
ریش فرهاد بهترک می‏بود             گر نه شیرین نمک پراکندی
 
کاشکی خاک بودمی در راه           تا مگر سایه بر من افکندی...
 
۳ ''ـ سعدی از موسیقی و عوامل موسیقی ساز در سبک و زبان اشعارش سود می‏جوید.''
 
۴ ـ طنز و ظرافت جایگاه ویژه‏ای در ساختار سبکی آثار سعدی دارد.
 
''آنچه‌ سعدی‌ را در گذر قرنها مورد توجه‌ خاص‌ و عام‌ قرار داده‌ است‌ ،علاوه‌ بر ارزش‌های‌ هنری‌ و بلاغی‌ کلام‌ او، آن‌ است‌ که‌ سخن‌ با ژرفا و پر معنای‌ او چنان‌ روان‌ و گویا است‌ که‌ هر خواننده‌ای‌ به‌ فراخور فهم‌ و آگاهی‌ خود می‌تواند از آن‌ بهره‌ بگیرد و گفتار زیبای‌ او، کام‌ دل‌ هر انسانی‌ را شیرین‌ کند و به‌ راستی‌ که‌ :حد همین‌ است‌ سخندانی‌ و زیبایی‌ را. بلند آوازگی‌ سعدی‌ علاوه‌ بر لطافت‌ و عمق‌ معانی‌ کلام‌، ناشی‌ از زبان‌ فاخر و سخن‌ استوار او است‌ که‌ دلها را ربوده‌ و خواهد ربود. هنر بزرگ‌ وی‌ در آن‌ است‌ که‌ نه‌ جنبه‌های‌ هنری‌ کلام‌ را رها کرده‌ است‌ و نه‌ با قربانی‌ کردن‌ معنا به‌ تکلّف‌ و تصّنع‌ گراییده‌ است‌ .این‌ ویژگی‌ را به‌ روشنی‌ ،هم‌ در شعر و هم‌ در نثر وی‌ می‌توان‌ یافت‌. در تاریخ‌ درخشان‌ ادبیات‌ ما، شاعران‌ و نویسندگان‌ بزرگ‌ بسیارند، اما در میان‌ بزرگان‌ و فرزانگان‌، سعدی‌ از این‌ که‌ هم‌ در عرصة‌ نظم‌ شاهکار آفریده‌ است‌ و هم‌ در عرصه‌ نثر، بی‌ همتا است‌ و چنین‌ بود که‌ صوت‌ سخنش‌ بسیط‌ زمین‌ و زمان‌ را در نوردید و شور را در جهان‌ افکند'' .
 
زندگینامه سعدی شیرازی «سایت در اندیشه فردا»
 
<nowiki>https://d-a-f.blogsky.com/zssh</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
== سیری در عرفان سعدی ==
هدف از این سیر، تبیین منشاء عرفانی سعدی است که ظهور آن در آثار او است. توجه به این نکته مهم است که برخلاف اشعار و به‌ویژه غزلیات سعدی که محل مناقشۀ عارفانه یا عاشقانه بودن است، در رسالات نثر وی مخصوصاً، جوهر و روح تعلیم صوفیه، بیشتر انعکاس دارد. در بین رساله‌های منثور سعدی، رساله‌ای موسوم به ''مجالس پنج‌گانه،'' بیش از بقیه از عرفان سعدی پرده برمی‌گشاید. سعدی در این رساله به‌سبک مکتوباتی چون ''کشف‌ المحجوب'' و ''تذکرة‌الاولیاء''، مفاهیم بلند عرفانی را با هنر فصاحت و بلاغت خاصّ خود به سالکان عرضه می‌کند.
 
سعدی و اندیشه‌اش از دیرباز مورد نقد و مناقشه‌ای مهم بوده است. در باره‌ی عرفان و عشق در آثار و اندیشه‌ی سعدی هم‌واره سؤالاتی مطرح بوده است؛ و منتقدان و طرفداران سعدی در پی نفی و اثبات آن بوده‌اند که بررسی آن در این سطور نمی‌گنجد. در این‌جا فقط به وجوه عرفان سعدی که مستند است پرداخته خواهد شد.
 
''اگر ملاک و معیار سنجش احوال گذشتگان و شخصیت معنوی رجال علمی و ادبی را گفتار و آثار و یا نظر معاصرین زمان که صلاحیت ابراز عقیده دارند و به‌تتبع و فحص، به‌تحلیل و تفسیر احوال رجال می پردازند، قرار دهیم؛ برجسته‌ترین آنان را که مورد قبول عامه مردم هستند؛ و سلطه‌ای بر دل‌ها و قرائح دارند؛ و مربی و یا مؤثر در افکار به‌شمار می آیند، قطعاً شیخ سعدی شیرازی یکی از افراد شاخص و برجسته‌ای‌ است که حقایق عرفانی را به‌خوبی درک کرده و مقامات سیر و سلوک پویندگان راه حق را گام به‌گام پیموده و از مقامی به‌مقام دیگر قدم نهاده و تا جای‌گاه و استقرا در مقامی را نیافته، به‌مقام دیگر نگرائیده و به‌جّد و جهد و ریاضت به‌مرحله کمال رسیده و سپس جذبه‌ی عشق و نغمه‌ی ربانی او را در ربوده و به‌عنوان شیخ و پیر طریقت به‌دستگیری و ارشاد خلق و طلاب حق، شناخته شده است. یعنی در زمره‌ی سالکین الی‌الله و مجذوبین جمال محبوب ازلی در آمده است. هم آثار و پرتوهای افکار سعدی و هم سخن معاصرین و نویسندگان احوال رجال عرفان، شاهد این مدعا است.'' مکتب عرفان سعدی «سایت تبیان»
 
جایگاه عرفانی سعدی و مؤلفه‌های عرفانی- اجتماعی وی معطوف به بررسی اسنادِ تاریخی ا‌ست که از مقام عرفانی وی پرده برمی‌دارد. در این بخش به‌برخی از مؤلفه‌های عرفانی مانند عشق، آزادگی، سماع، عبادت عاشقانه و وحدت‌گرایی در آثار سعدی پرداخته می‌شود؛ و از آن میانه در پی شفاف‌سازی جنس عرفان و فضای خاص معرفتی او و ارتباط و نسبت عرفان وی با اخلاق و مناسبات اجتماعی است.
 
تصویر عشق عرفانی در آثار سعدی
 
دسته‌بندی کردن غزلیات سعدی به عارفانه یا عاشقانه اشتباه است؛ زیرا که در جوهر اندیشه‌ی سعدی، گویی عرفان تمام‌قامت و تمامِ قامتِ خود را در عشق هویدا می‌سازد. گرچه به قول دکتر ناصرالدین صاحب‌الزمانی، بدون گزافه واژه‌ی عشق یکی از ستم‌دیده‌ترین واژه‌ها در قاموس زبان‌های جهان است؛ چه هوس‌های تند و خانمان‌سوز، چه شهوت‌های مزاحم و چه تک‌روی‌ها و فریبندگی‌ها و کینه‌توزی‌ها که به نام عشق صورت می‌گیرد!. اما خودِ سعدی، و نشانه‌هایی که در آثارش درج شده، بزرگ‌ترین شاهد است که نگرش او به مفهوم عشق از چه جنسی است. عشقی که او صراحتاً از آن می‌گوید و در بیانش از سعایت کج‌اندیشان و اتّهام تنگ‌چشمان که به جای تماشای بستان فقط نظر به میوه کنند، باکی به دل ندارد، ضامن معانی لطیف عرفانی و در عین حال به دلایل خاصّ سعدی، اخلاقی- اجتماعی است و فقط به ظاهر، جمال و زیبایی‌های صوری آدمی محدود نمی‌شود. سعدی از مصائب نفس به‌خوبی مطّلع است و چنین اقرار می‌کند:
 
رستمی باید که پیشـانی کند با دیو نفـس         گر بر او غالب شویم، افراسیاب افکنده‌ایم
 
عشق پاک و روحانی سعدی به دلیل نگرشی که او به عالم دارد، نمی‌تواند با شهوت آمیزش داشته باشد:
 
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم           پیش تسبیح ملائک نرود دیو رجیم
 
در نگاه سعدی، بیش از صورت، صورت‌نگار شایستۀ عاشقی است:
 
مــن نه آن صـورت‌پـرستـم کــز تمنّــای تـو مستـم
 
هوش من دانی که بُرده است؟ آن ‌که صورت می‌نگارد
 
از نظر سعدی:
 
چشم کوته‌نظران بر ورق صـورتِ خوبان          خط همی بیند و عارف، قلم صنع خدا را
 
سعدی، در باب سوم ''بوستان''، دو گونه عشق را از هم تفکیک و احصا می‌کند. گونۀ اول آن است که انسانی به هم‌چون خودی ز آب و گل، عشق می‌ورزد و نوع دوم عشقی است که اهل‌الله و روندگان طریق حقیقت به واسطه‌اش آن‌چه نادیدنی است، آن بینند. سعدی از آن‌جا که بنیاد عشق اول را بر هوا می‌داند، علی‌القاعده نمی‌تواند در توصیف آن، عمری ازآن سخن بگوید. سعدی در عشقْ صاحب بصیرت است:
 
هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است
 
عشق‌بـازی دگـر و نفـس‌پرستی دگـر است
 
عرفا راز آفرینش و سرّ وجود را در کلمۀ عشق خلاصه کرده و عشق را مبنای آفرینش و وجود می‌دانند. و در این میان، سعدی پیام‌آورِ عشق است؛ چراکه کم‌تر غزلی را در سعدی می‌توان یافت که یا درباره‌ی عشق نباشد و یا حداقل یک بیت از آن به موضوع عشق اشاره نکرده باشد. عشق با زبانِ وی حظّی است روحانی و این بوستان، منزّه است از آلودگی‌های نظربازی‌های ظاهری:
 
جماعتی که ندانند حظّ روحانی      تفاوتی که میان دو آب و انسان است
 
               گمان برند که در باغ عشق، سعدی را    نظر به سیب زنخدان و نار پستان است
 
               مرا هر آینه خاموش بودن اولی‌تر که      جهل پیش خردمند عذر نادان است
 
جز این هم نمی‌تواند باشد که سعدی هرگاه از عشق، در آثارش می‌گوید، مرادی جز همین حظّ روحانی نداشته باشد. عشقِ سعدی بسیار جدّی است؛ عشقِ پاک و عشقِ تمامی است که برای معشوق از وجود خود می‌گذرد. عشق او از مخلوق آغاز می‌شود و به خالق می‌رسد؛ و از این‌رو است که می‌فرماید: عشق را آغاز هست، انجام نیست.
 
سعدی گذشتن از هواهای نفسانی را نخستین و مهم‌ترین اقدام سالک می‌داند:
 
سعدی! ز خود برون شو، گر مـردِ راهِ عشـقی
 
کآن کس رسید در وی، کز خود قدم برون زد
 
شیخ اجل با همین اعتقاد و به‌صراحت، پاسخ آن‌هایی را می‌دهد که بی‌خبر از فضای روحانی غالب بر جان و نگاهِ عاشقِ پاک، وی را متّهم به نفس‌پرستی می‌کنند:
 
چه خبر دارد از حقیقت عشق           پای‌بنـــد هــوای نفســانی؟
 
چراکه از نظر سعدی:
 
حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر
 
به ســـر نـکـوفته بـاشـد درِ ســرایی را
 
برخلاف روش احمد غزالی و روزبهان، که از عشق به ماهُوَ عشق می‌گویند، سعدی تا حدّ ممکن با استفاده از نمادهای انسانی سعی در توصیف معشوق خود دارد. او روش خود را چنین توجیه می‌کند:
 
تو را چنان که تویی، من صفت ندانم کرد         که عـرض جـامـه به بازار در نمی‌گنـجد
 
به‌هرحال و با آگاهی از تمام محدودیت‌های ادراکی بشر و مقتضیات زبان در گزارشِ گزاره‌های عرفانی، اوسعدی نیز هم‌چون جلال‌الدین مولانا، ناگزیر روی به الفاظ می‌‌آورد و برای توصیف حق یا معشوق در سخن سعدی، نمادهای انسانی را برمی‌گزیند؛ و معشوقی را معرفی می‌کند که دست‌یافتنی و ملموس است. هنر سعدی وقتی نمود پیدا می‌کند که در این توصیف‌گری چنان مستانه سخن می‌راند که مخاطب همواره در تردید است که با عشقی زمینی روبه‌رو است یا آسمانی. اگرچه در زبان عارفان:
 
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است           عـاقبت مــا را بـدان سـر رهبـر است (مثنوی معنوی، دفتر اول بیت ۱۱۱)
 
سعدی در بیان اوصافِ عشق، یا رابطۀ میان حق و خلق، تا آن‌جا پیش می‌رود که عشق را نشان تمایز بین انسان و غیرانسان می‌داند:
 
دانی چه‌گفت مرا آن بلبل سحری؟      تو خود چه آدم‌ای کز عشق بی‌خبری؟
 
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب      گر ذوق نیست تو را، کژ طبع جانوری
 
سعدی انسان را بر دو بخش می‌پندارد، یا مُرده یا عاشق:
 
هر کاو شراب عشق نخورده ا‌ست و دُرد دَرد
 
آن اسـت کـز حیـات جهـانش نصیب نیست
 
با همین شاخص، عالَم عِلوی عاشقان تفاوتی بنیادین با عالَم خاکی غیرِعاشقان دارد و سعدی عاشقانه و دردمندانه هشدار می‌دهد:
 
عاشقان کشتگان معشوق‌اند        هر که زنده ا‌ست در خطر باشد
 
همه عالم جمال طلعت او است    تا که را چشم این نظر باشد
 
کس ندانم که دل بدو ندهد         مگر آن ‌کس که بی‌بصر باشد
 
رابطه‌ی عقل و عشق
 
سعدی شیرازی به مثابه عارفی روشن‌ضمیر، عقل را که از آن به لطیفۀ ربّانی تعبیر می‌شود، نکوهش نمی‌کند. از دیدگاه سعدی آن عقلی که مورد طعن عارفان واقع شده است، همان عقل فلسفی است که نتیجه انتزاعات ذهنی یک فرد از جهان درون و بیرون است. سعدی در پاسخ به پرسش شخصی در زمینه‌ی عقل و عشق، رساله‌ای تحت همین عنوان نوشته است. در قسمتی از آن می‌گوید:
 
«عقل با چندین شرف که دارد نه راه است، بل چراغ است در اولِ راهِ ادب و طریقت؛ و خاصیت چراغ آن است که چاه از راه دانند و نیک از بد شناسند»
 
از نگاه سعدی برای عقل حالت و اندازه‌ی خاصی است که با رسیدن به مرحلۀ عشق، دور آن به سر می‌رسد:
 
گفتیم که عقل از همـه کاری به درآیـد          بی‌چاره فرومانْد چو عشقش به سر افتاد
 
و دلیل آن هم چنین می‌گوید:
 
عقل را گر هزار حجّت است            عشق دعـوی کند به بطلانش
 
سعدی حتی در ضمن ابیاتی، به آن گروه از افرادی که به وادی عرفان فلسفی درافتاده‌اند، این‌گونه طعنه می‌زند:
 
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی      تا از سر صوفی برود علّت هستی
 
عاقل متفکر بود و مصلحت‌اندیش         در مذهب عشق آی و از این جمله برستی
 
و به همین خاطر چنین بی‌پروا می‌گوید:
 
پای مردم عقل بود، آن‌گه که عشقم دست داد
 
پشت دستی بـر دهـان عقـل سـودایی زدم
 
شیخ اجل سرانجام با نگاهی به‌روشنی وحدت‌گرایانه تکلیف سالکان طریقت را با عقل یک‌سره می‌کند:
 
ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست         برِ عارفان جز خدا هیچ نیست
 
توان گفتن این با حقایق‌شناس          ولی خرده گیرند اهل قیاس
 
عبادت عاشقانه
 
سعدی شیرازی در حواشی  مکتوبات حکیمانه‌ی خود مردم را از پرستش ریایی ‌حق‌تعالی برحذر می‌دارد؛ و بیش از عُجب در عبادت به عُذر بنده توجه می‌دهد:
 
گنه‌کار اندیشناک از خدای            بٍهْ از پارسای عبادت‌نمای
 
سعدی سپس توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که پرستش معامله‌گرایانه در باور و اندیشه‌ی سعدی جایی ندارد:
 
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت. منِ بنده، امید آورده‌ام نه طاعت و به دریوزه آمده‌ام، نه به تجارت.
 
در نگاه سعدی، نه شوق بهشت و نه بیم جهنّم است، بلکه تنها وصلِ یار، غایتِ آمال عارفان و عاشقان است. او اعتقاد دارد که:
 
مشغول تو را گر بگدازند به دوزخ           با یاد تو دردش نکند هیچ عذابـی
 
به همین خاطر در بند نعمات دنیوی و اخروی نیست و در هوای حضرت دوست سیر می‌کند:
 
غــوغــای عارفـــان و تمنّــــای عاشقـــان
 
حرص بهشت نیست که شوق لقای تو است...
 
قـومی هـــوای نعمــت دنیــا همــی ‌پزنــد
 
قـومـی هـوای عقبی و مـا را هـوای تو است
 
و بر همین اساس می‌گوید:
 
گـر مخیر بکنندم به قیامت که چه خـواهی
 
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
 
به این دلیل است که عارفان و عاشقان چنان در عشق خدای غرق شده‌اند که حتی گردی و رنگی از عبادت حق را نیز بر دامان خود برنمی‌تابند:
 
عاصیان از گناه توبه کنند         عارفان از عبادت استغفار
 
مقام انسان و نوع‌دوستی
 
سعدی به رسم صوفیان، هم‌زمان با سیر در انفس، اهل سفر در آفاق جهان است. او در بحبوحه‌ی جنگ‌های صلیبی در مرکز نبرد، یعنی آسیای صغیر، سفر می‌کند و شاهد بیدادهایی است که سیرت نورانی بشر را ظلمانی کرده است. سعدی با نگاهی انسانی که ورای هر دین و قومیتی است، اشعاری سروده که شعار تمامی بشریت شده است:
 
بنی‌آدم اعضـای یک‌دیگـرند          که در آفرینش ز یک گوهرند
 
چو عضوی به درد آورد روزگار   دیگر عضوها را نماند قرار
 
تو که از محنت دیگران بی‌غمی     نشاید که نامند نهند آدمی
 
سعدی در عین حال که از باور وایمانی استوار برخوردار است، علّت کینه‌ها را جهل می‌داند:
 
یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند        چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم
 
به طیره گفت مسلمان: گر این قبالۀ من     درست نیست خدایا، یهود میرانم
 
یهود گفت: به تورات می‌خورم سوگند     و گر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
 
گر از بسیط زمین، عقل منعدم گردد        به خود گمان نبرد هیچ‌کس که نادانم
 
سعدی هنگامی که برای برجسته ‌کردن اندرزهای خود در ذهن مردم از عارفان بزرگ سخن می‌گوید، از زبان رفتارِ آنان موعظه‌گرِی، مهر و مدارا با دشمنان است:
 
شنیدم که وقتی سحرگاه عید          ز گرماوه آمد برون بایزید
 
یکی طشت خاکسترش بی‌خبر       فرو ریختند از سرایی به سر
 
همی گفت، ژولیده دستار و موی   کفِ دست، شکرانه مالان به روی
 
که ‌ای نَفْس! من در خور آتشم      ز خاکستری روی در هم کشم؟
 
منظومه‌ی اخلاقی سعدی، که مبیّن اندیشه‌ی عرفانی اوست، رنجش و کینه جای‌گاهی ندارد:
 
دریـای فـراوان نشـود تیـره به سنـگ         عارف که برنجد تُنگ آب است هنوز
 
مبارزه با انزواطلبی منفی
 
سعدی الگوی روشنی است برای جواب دادن به هجمه‌هایی که تحت عنوان انزواطلبی صوفیان، به تصوّف وارد می‌شود. شیخ اجل برخلاف برخی صوفیان، که با دلایل موجّه خود، انزوا و گوشه‌ی عُزلت را برگزیده‌اند، به مثابه‌ی عارفی الهی که به‌بقای پس از فنا دست یافته، به میدان‌های اجتماعی عرفان، و دست‌گیری و ارشادِ در‌راه‌ماندگان توجّه ویژه‌ای دارد. بنابراین از میان عناصر عرفانی، بیشتر به سراغ مؤلفه‌هایی می‌رود که در تزکیه‌ی نفس، تصفیه‌ی باطن و تهذیب روح انسان، درعین حضورش در جامعه، کاربُرد دارد. به‌عبارتی دیگر بیشتر به صفای باطن و جمعیت خاطر و بذل عاطفه و ایثار نفس، نظر داشته و خواسته است بغض و حسد و کینه و حرص و خودپرستی، در نهاد بشری، بدین‌ وسیله از میان برود. دانش و آگاهی‌های عمیق سعدی به علوم زمان خود، به واسطه‌ی حضورش در نظامیه، و اطلاعات گسترده‌اش از طبقات مختلف اجتماعی و پیروان ملل و نحل از رهگذر سفرهای بسیار، از وی شخصیتی ساخته که در کنار پافشاری‌اش بر اعتقادات اسلامی، مشربی اعتدال‌گرا، اجتماع‌گرا و انسان‌نگر، به دور از تعصّب‌های طریقه‌ای در عرفانش به دست دهد. همین دغدغه‌های انسانی است که در نگاهی به دور از انزواطلبی حتّی حاکمان را نیز به درویشی دعوت می‌کند:
 
طریقت به جز خدمت خلق نیست     به تسبیح و سجاده و دلق نیست      
 
تو بر تختِ سلطانی خویش باش      به اخلاقِ پاکیزه درویش باش
 
و با این بیان، به همان اندازه که مخاطب را از انزوای عارض‌شده بر صوفی‌نمایان برحذر می‌دارد، به اخلاق پسندیده‌ی درویشان، یعنی خدمت به خلق، ترغیب می‌کند.
 
آزادگی در عرفان سعدی
 
سعدی وقتی که قصیده و مدیحه می‌سراید به منفعت دنیوی طمع ندارد؛ و خیرخواهانه به مخاطبانش پند و اندرز می‌دهد. گویی در قصایدش آرمان و مقصودی جز ارشاد ممدوحانش ندارد. سعدی هیچ‌گاه به پلشتی مدایح مرسوم متملّقانِ پیش از خود آلوده نمی‌شود:
 
هزار سال نگویم بقای عمر تو باد           که این مبالغه دانم ز عقل نشماری
 
همین سعادت و توفیق بر مزیدت باد        که حق گزاری و بی‌حق، کسی نیازاری
 
شیخ اجل چنان در بند معشوق است که به‌روشنی در مواجهه با ممدوحان نیز نمی‌تواند طریقی جز این اختیار کند:
 
حَبَّذا همّت سعدی و سخن‌ گفتن او           که ز معشوق به ممدوح نمی‌پردازد
 
سعدی طایرِ هوای جانان است. پس مسلّم است که در مقام قصیده‌سُرای، با جسارت و شهامتی که خلافِ عادت مدیحه‌سرایان بوده است، به جای چاپلوسی و تملّق، به انتباه صاحب‌منصبان می‌پردازد و آنان را به نیکی فرا می‌خواند. هم‌چنان که حکایت زیر مبیّن همین است:
 
«پادشاهی، پارسایی را گفت: هیچت از ما یاد آید؟ گفت: بلی؛ وقتی که خدا را فراموش می‌کنم»
 
سعدی شیراز سخت به این اعتقاد پای‌بند می‌ماند و شرافت خود را حراجِ بازار صاحبان قدرت نمی‌کند. سعدی در قصیده‌ای به حاکم شیراز، مجدالدین رومی، می‌گوید:
 
گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم           ورت ز دست نیاید، چو سـرو باش آزاد
 
سعدی جهان‌بینی خود را در قصیده‌ای برای اتابک ابوبکر سعد بن زنگی رونمایی می‌کند؛ گزیده‌ای از این قصیده چنین است:
 
به نوبت‌اند ملوک اندرین سپنج سرای           کنون که نوبت تو است، ای مَلِک! به عدل گرای
 
دو خصلت‌اند نگهبانِ مُلک و یاورِ دین          به گوشِ جانِ تو پندارم این دو گفتِ خدای
 
یکی که گردن زورآوران به قهر بزن           دوم که از درِ بیچارگان به لطف درآی
 
هر آن کَسَت که به آزارِ خلق فرماید            عدُوی مملکت است او، به کشتنش فرمای
 
نگویمت چو زبان‌آورانِ رنگ‌آسای              که ابر مشک‌فشانی و بحرِ گوهرزای
 
نکاهد آنچه نبشته است عمر و نفزاید            پس این چه فایده گفتن؟ که تا به حشر بپای
 
مزیدِ رفعت دنیا و آخرت‌طلبی                  به عدل و عفو و کرم کوش و در صلاح افزای
 
باید به خاطر آورد که روزگاری عنصری، آفتاب و آسمان و فلک را مسخّر امیر دانست یا غضایری، تمام عالم را طفیل سلطان محمود غزنوی انگاشت. اما سعدی شیراز وقتی که می‌شنود فاریابی در مدح شاه  سروده است:
 
نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیرِ پای            تا بوسـه بر رکابِ قزل ارسلان زند
 
سعدی پاسخ می‌دهد:
 
چه حاجت که نُه کرسی آسمان            نهی زیر پای قزل ارسلان
 
مگو پای عزّت بر افلاک نِه                بگو روی اخلاص بر خاک نِه
 
به طاعت بنه چهره بر آستان               که این است سر جاده‌ی راستان
 
تقابل با صوفی‌نمایان
 
سعدی عارفی است که تعلّقی به سلسله‌ای ندارد. این حکایت از گلستان مبیّن همین است:
 
«یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقت تصوّف. گفت: پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند، به‌صورت پریشان و به‌معنی جمع؛ اکنون جماعتی هستند به‌صورت جمع و به‌معنی پریشان.»
 
این حکایت بیان‌گر دو موضوع مهم است؛ نخست گزارش تبدیل سنّت صوفیانه از حال به قال؛ دیگر این‌که در همین زمانه‌ی دکان‌داری عارف‌نمایان طریقت‌فروش، این سعدی هست که این‌گونه از بیرونِ گودِ لاف‌ها و گزاف‌ها، زنهار می‌دهد و علی‌رغم این همه آشفتگی در حالِ تصوّف عصر با درد از حقیقت تصوّف می‌گوید.
 
مؤلّف ''مصباح ‌الهدایة''، که تقریباً در عصر سعدی می‌زیسته، چنین می‌گوید که بیشتر جمعیّت‌ها که در این وقت مشاهده می‌شود، بنای آن بر دواعی نفسانی و حظوظ طبیعی است نه بر قاعده‌ی صدق و اخلاص و طلب مزید حال که وضع این طریق در اصل بر آن اساس بوده است. طبیعی است که سعدی هم‌چون دیگر مشایخ و عارفان وارسته، این جریان را نه می‌پذیرد و نه سکوت می‌کند. وجود تصوّف راستین از طرفی و از طرف دیگر، رفتارهای صوفی‌نمایان سبب شده است که او نسبت به این امر رفتاری دوگانه پیش گیرد و با بهره‌گیری از مهارت‌های ادبی، آن‌گاه که از صوفیان راستین سخن می‌گوید مستقیم و صریح آنان را بستاید و زمانی که مفاسد صوفی‌نمایان را مشاهده می‌کند، تندترین نقدهای خود را از انحراف تصوّف به گونه‌ای غیرمستقیم و از زبان دیگران بیان کند.
 
همین موضوع کاربردِ واژگان پُروفوری مانند: صوفی، درویش، زاهد، عابد و عارف را در آثار سعدی تعریف می‌کند. وی همان‌قدر که محتاط و منتقد از لفظ صوفی استفاده می‌کند، به واژه‌ی درویش بهای دوچندان می‌دهد. مثلاً در باب درویشان ''گلستان''، وارستگی درویش را به ایجاز اعجازآمیزی به تصویر می‌کشد:
 
«پادشاهی به دیده‌ی استحقار در طایفۀ درویشان نظر کرد. یکی زان میان به‌فراست به جای آورد و گفت: ای مَلِک ما در این دنیا به جیش (لشگر) از تو کمتریم و به عیش خوش‌تر و به مرگ برابر و به قیامت بهتر.»
 
شیخ اجل مقامات‌العارفین را چنین برمی‌شمارد:
 
ظاهرِ درویش جامه‌ی ژنده است و موی سترده و حقیقت آن دلِ زنده و نفْسِ مُرده. طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمّل، هر که بدین صفت‌ها که گفتم موصوف است به حقیقت درویش است و گر در قبا است.
 
سپس مدّعیِ ناپاکِ این طریقتِ پاک و راستین را که در صورت درویشان است، نه بر صفت ایشان، آماجِ حمله قرار می‌دهد:
 
«اما هرزه‌گردی بی‌نمازِ هواپرستِ هوس‌باز که روزها به شب آرد در بند شهوت و شب‌ها روز کند در خواب غفلت و بخورد هرچه در میان آید و بگوید هرچه بر زبان آید، رند است وگر در عبا است»
 
از نظر سعدی شیرازی، عارفان همان‌اند که: مرد میدان رضای‌اند و تسلیم تیر قضا، نه اینان که خرقۀ ابرار پوشند و لقمۀ ادرار فروشند.
 
در افکار و اندیشه‌ی سعدی، حقیقت کرامت نیز به‌خوبی معرفی شده است:
 
کرامت جوان‌مردی و نان‌دهی است            مقـالات بیهـوده، طبـل تهـی است
 
سعدی با نگاهی آسیب‌شناسانه، نامردمانِ به‌ظاهر مردِ راه را از درآویختن به دامان زرسالاران دنیاپرست، زنهار می‌دهد:
 
«پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است و پارسا به تقرّب پادشاهان در دوزخ.»
 
سماع از نظر سعدی
 
از دیدگاه سعدی شیرازی، رسوم صوفیانه نیز برای جداسازی سره از ناسره، به دو دسته تقسیم می‌شوند. مثلاً سماع از نظر او، یکی را از خاک جدا و بر آسمان معنا بالا می‌برد؛ و دیگری را در غریزه‌های حیوانی غرقه می‌سازد. سعدی دست از دنیا کشیدن و به آخرت افشاندن را تنها جواز حلال بودن سماع می‌داند:
 
رقص حلال بایدت، سنّتِ اهل معرفت            دنیا زیر پای نِه، دست به آخرت فشان
 
و در رابطه با شرط سماع نیز می‌گوید:
 
رقص وقتی مسلّمت باشد            کآستین بر دو عالم افشانی
 
آستین‌افشاندن بر دو دنیا، فقط از اهل معرفت برمی‌آید:
 
جز خـداوندان معنـا را نغلطانـد سمـاع           اوّلت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست
 
سعدی در این‌جا دوباره سراغ عشق می‌رود؛ و سوزِ عشق را آتشِ جانِ خداوندانِ معنا می‌داند. چراکه عشق برای سعدی همان حکم معرفت برای دیگر عارفان را دارد، پس فقط عاشق است که مجاز است به‌سماع درآید:
 
افسوس بر آن دل که سماعش نَرِبود          سنگ است و حدیث عشق، با سنگ چه‌سود
 
بی‌گانه ز عشق را حرام است سماع          زیرا که نیاید به‌جز از سوخته دود
 
از نگاه شیخ اجل، سماع فقط از آنِ آشنایانی ا‌ست که پیغام معشوق را شنیده‌ باشند:
 
از هزاران، در یکی گیرد سماع              زآنکه هر کس مَحرَم پیغام نیست
 
آشنایان، ره بدین معنا برند                    در سرای خاص، بارِ عام نیست
 
سعدی سماع را نه امری اختیاری، بلکه حکمی الهی به‌واسطه‌ی حضور مداوم عشق او می‌داند:
 
رقص از سرِ ما بیرون، امروز نخواهـد شد        کائن مطرب ما یک دم، خاموش نمی‌باشد
 
سعدی، به رمیدگی دل خود و مستی‌بخشی سماع روحانی آگاه است. لذا زنهار می‌دهد:
 
مـنِ رمیـده‌دل آن بهْ که در سمـاع نیایـم            که گر به پای درآیم به در برند به دوشم
 
اما شراب‌خورده‌ی ساقی ز جام صافی وصل، ناگزیر از سماعِ نغمه‌ی عشق الهی است؛ و در این شوریدگی ضروری است که خرقه بر تن بدراند و از لباس تعلّق به بدن رها شود:
 
شــراب‌خـورده‌ی مـعنا چـو در سمــاع آیـد       چه جای جامه، که بر خویشتن بدرّد پوست
 
با همین استدلال است که جواز حلال بودن سماع از دیدگاه سعدی از آن‌جا است که رهایی از نفس را به ارمغان می‌آورد؛ و دقیقاً همان‌جا است که می‌تواند معرفتی از حضرت حق به دست آورد:
 
تـو را با حــق آن آشنـایی دهـد            که از دست خویشت رهایی دهد
 
چارچوبه‌های سماع نزد سعدی قواعدی دیگر به خود می‌گیرد. گویی از این منظر سماع نه موضوعیت که با تمام قوا طریقیت خود را می‌نمایاند؛ و اقتضائات و تبعات آن و صد البته مستمعِ سماع بیش از خودِ سماع اهمیت پیدا می‌کند:
 
نه مطرب که آواز پای ستور                سماع است اگر عشق داری و شور
 
             به آواز مرغی بنالد فقیر       نه بم داند آشفته سامان نه زیر
 
          مگر مستمع را بدانم که کیست   نگویم سماع ای برادر که چیست
 
جهان پر سماع است و مستی و شور       ولیکن چه بیند در آیینه کور؟
 
عبادت عاشقانه
 
سعدی شیرازی در حواشی  مکتوبات حکیمانه‌ی خود مردم را از پرستش ریایی ‌حق‌تعالی برحذر می‌دارد؛ و بیش از عُجب در عبادت به عُذر بنده توجه می‌دهد:
 
گنه‌کار اندیشناک از خدای            بٍهْ از پارسای عبادت‌نمای
 
سعدی سپس توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که پرستش معامله‌گرایانه در باور و اندیشه‌ی سعدی جایی ندارد:
 
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت. منِ بنده، امید آورده‌ام نه طاعت و به دریوزه آمده‌ام، نه به تجارت.
 
در نگاه سعدی، نه شوق بهشت و نه بیم جهنّم است، بلکه تنها وصلِ یار، غایتِ آمال عارفان و عاشقان است. او اعتقاد دارد که:
 
مشغول تو را گر بگدازند به دوزخ           با یاد تو دردش نکند هیچ عذابـی
 
به همین خاطر در بند نعمات دنیوی و اخروی نیست و در هوای حضرت دوست سیر می‌کند:
 
غــوغــای عارفـــان و تمنّــــای عاشقـــان
 
حرص بهشت نیست که شوق لقای تو است...
 
قـومی هـــوای نعمــت دنیــا همــی ‌پزنــد
 
قـومـی هـوای عقبی و مـا را هـوای تو است
 
و بر همین اساس می‌گوید:
 
گـر مخیر بکنندم به قیامت که چه خـواهی
 
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
 
به این دلیل است که عارفان و عاشقان چنان در عشق خدای غرق شده‌اند که حتی گردی و رنگی از عبادت حق را نیز بر دامان خود برنمی‌تابند:
 
عاصیان از گناه توبه کنند          عارفان از عبادت استغفار
 
وحدت‌گرایی سعدی
 
در نگرش وحدت‌گرایانه‌ی سعدی شیرازی، نه از مبهمات و سخنان غامض عرفای دیگر خبری است، و نه از گفتارهای پیچیده و فلسفه‌بافی‌های پیروان عرفان فلسفی. شیخ اجل مباحث توحیدی را چنان نوشته است که حتی برای کودک دبستان نیز قابل فهم است؛ و در عین حال هیچ عارف و حکیمی را هم دعوی اندیشه‌ی برتر از آن نرسد.
 
اصطلاحات عرفانی آن‌قدر در ذهن و ضمیر سعدی تنیده و با اندیشه‌ی او عجین شده و خو کرده است که به‌راحتی با آن‌ها سخن می‌گوید. شیخ سعدی آن عرفانی را که دور از دسترس و در آسمان جا گرفته بود، بر روی زمین آورد. سعدی تلاش کرد تا این عرفان را در دسترس مردم عادی که در هر حال می‌خواهند به تکاملی که در وجود خود حس می‌کنند، نائل آیند، قرار دهد.
 
خداوند سخن با همین شیوه و روش از حقیقت یگانه‌ی هستی و نهادینه شدن گوهر عشق الهی در نهاد انسان سخن می‌گوید، که موجدِ عشق ازلی‌ای است که متّصل به ابد می‌شود:
 
همه عمر بر نـدارم سر از ایـن خمار مستی
 
که هنوز مـن نبـودم که تو در دلــم نشستی
 
تو نه مثل آفتابی که حضـور و غیبت افتــد
 
دگران روند و آیند و، تو هم‌چنان که هستی
 
و در جای دیگر می‌گوید:
 
پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود
 
بـا خـود آوردم از آن‌جا نه به خـود بــربستم
 
عشق ازلی زمزمه در جان موجودات به‌حمد و ثنای الهی برمی‌انگیزد؛ و تمام ذرات عالم را به ذکر و فکر خود مشغول می‌دارد؛ و این معنا از چشم و گوش بی‌خبران غافل، پنهان است:
 
به ذکرش هرچه بینی در خروش است            دلــی دانـد درین معنا که گـوش است
 
این عاشقی با هر سری سودایی نو دارد:
 
به کمند سر زلفت، نه من افتادم و بس          که به هر حلقۀ موییت گرفتاری هست
 
چون به اعتقاد سعدی:
 
هر جا سری ا‌ست خسته‌ی شمشیر عشق تو         هر جا دلی است بسته‌ی مهر و هوای تُست
 
در دیدگاه سعدی، از یک‌طرف معشوق از دیده‌ها نهان است:
 
آستین بر روی و نقشی در میــان افکـنده‌ای
 
خویشتن پنهان و شوری در جهان افکنده‌ای
 
اما از طرف دیگر در توصیف آیه‌ی، نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِنْ حَبل الوَرید، می‌سراید:
 
دوست نزدیک‌تر از من به من است       وینت مشکل که من از وی دورم
 
چه‌کنم  با  که توان گفت که  او              در کنار من و من مهجورم
 
و این‌چنین جمع بین دست‌نایافتنی‌ بودن دوست و قرابت او را، به لطافت یادآوری می‌کند:
 
عمرها در پی مقصـود به جان گـردیدیم
 
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
 
سعدی شیرازی ثنویت در عالم را با بیانی ساده نفی می‌کند:
 
اگر تو دیده‌وری، نیک و بد  ز حق بینی          دوبینی از قِبَلِ چشم احـوَل افتاده است
 
این اعتقاد به عالی‌ترین مفاهیم عرفانی تسرّی می‌یابد و فاش از وحدت می‌سراید:
 
خرقه‌پوشـانِ صـوامع را «دوتایی» چــاک شد
 
چون من اندر کوی وحدت، گوی تنهایی زدم
 
شیخ اجل چنان مسلط از توحید می‌گوید و ظاهر و باطنِ مفاهیم عرفانی را در هم می‌تند که جلوه‌گرِ حدیث پیامبر(ص) می‌شود: «التَوحید ظاهِرِه فِی باطِنِه وَ باطِنِه فِی ظاهِرِه»
 
مرا به صـورت شـاهد نظـر حـلال بود           که هرچه می‌نگرم شاهد است در نظرم
 
جمع‌بندی
 
نگارنده‌ی کتاب مصباح‌الهدایة، معرفت را نتیجه‌ی ذوق و حال می‌داند، و نه علم و تصور. به گفتۀ وی، عرفان مستفاد از کشف و عیان است و نه خبر و برهان، و چون معرفت را امری وجدانی می‌داند، آن‌چه را همگان به‌عنوان معرفت می‌شناسند، علمِ معرفت می‌داند نه خودِ معرفت. معرفت پیش از آن‌که در جهان بیرونی عارف متجلّی شود، در درون وجودِ او اثر می‌گذارد؛ و سبب تحوّلاتی ژرف در او می‌شود. مشروط به‌نوع و سطحِ معرفت حاصل‌شده و تفاوت‌های ساحتِ وجودی عارف، بُروزات آن متفاوت است. در مواجهه با این ظهورات گوناگون، راه‌یافتن به کُنه معارف عارف و شناسایی مکتب او، در بیان تحوّلات درونی‌اش وظیفه‌ی پژوهشیِ سنگین و گران‌بار است.
 
هر عارفی، آن‌گاه که لب به‌سخن می‌گشاید، از دنیای منحصر به فردِ درونِ خود رمزگشایی می‌کند. بر این اساس سعدی شیرازی، سعدی است و نه عارفی دیگر و به‌همین دلیل، اساساً و از منظر روش، مقایسۀ وی با دیگر عارفان خطا است. سعدی عرفان را با عینک خود شناخته و می‌فهمد. در نگاه سعدی، اگر عرفان و تعالیم صوفیانه جنبه‌ی کارکردی و تربیتی برای همه‌ی مردم جامعه نداشته باشد، اساساً نادرست و بیهوده است. به‌همین دلیل است که در اندیشه‌ی سعدی، عرفان نه از جنس گزاره‌های خشک و بی‌فایده به‌حال مردم کوچه و بازار، که خود را در قالب تعالیم اخلاقی و مُفید به‌حال زندگی این‌جاییِ خلایق هویدا می‌سازد، بلکه به‌راستی دنیا مزرعه‌ی آخرتی ا‌ست که عارف در پی ساختن آن به‌بهترین وجوه و طرق الهی است.
 
آن‌چه که گفته شد با همین فرضیه به‌بررسی مؤلفه‌های عرفان سعدی و بررسی ربط و نسبت آن با فلسفه‌ی اخلاق و اجتماع او پرداخته شده و طبق دست‌آوردهای آن، عصاره‌ی خاصّ گفتمانِ عرفانی سعدی، یعنی عشق، بازنمایی شد. با این نظرگاه، عشق نیز در منظر سعدی بیش از آن‌که طبق قواعد عرفانِ فلسفی به عشق الهی یا عشق موجودات به وجود اکمل و اتمّ معطوف شود، به عشقی ملموس و محسوس اشاره دارد که مقتضای نوع بشر است؛ و از این رهگذر انسان ساده و قابل باور را به مصداق «إنَّما أنا بَشَرٌ مِثلُکُم» (کهف، ۱۱۰) گام به‌گام به سرمنزل عشقی آسمانی، مُتعالی و وارسته از تعلّقات دنیوی رهنمون می‌شود. با این توصیفات، سعدی شیرازی عارفی است که بیش از همه چیز دغدغه‌ی اصلاحِ اخلاقیِ اجتماع و جامعه‌ی نابسامان خود را دارد؛ و در این راه عرفان خود را نیز با این دغدغه تنظیم می‌کند و آن را به‌کار می‌گیرد.
 
درک دُرست اندیشه‌ی سعدی، آن‌گاه که از عشق گزارش‌گری می‌کند، آن‌چنان مهم است که اگر به آن نائل نشویم، همان نتیجه را به دست می‌دهد که میرزا آقاخان کرمانی، علی‌رغم این‌که خودش در جوانی کتابی تحت نام ''رضوان'' و به تقلید از ''گلستان'' نوشته بود، پس از سالیان در تغییر موضعی در خور تأمّل می‌نویسد: «ابیات عاشقانۀ سعدی و هُمام و امثال ایشان بود که به‌کلّی اخلاق جوانان ایران را فاسد ساخت». قضاوت با صاحبان علم است.
 
تحلیل رویکردهای عرفانی ‌ـ اجتماعی سعدی شیرازی «سایت پژوهشنامه مذاهب اسلامی»
 
<nowiki>http://mazaheb.urd.ac.ir/article_42489.html</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
مکتب عرفان سعدی «سایت تبیان»
 
<nowiki>https://article.tebyan.net/121330/%D9%85%DA%A9%D8%AA%D8%A8-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
''برای رسیدن به حقیقت راه‌های مختلفی وجود دارد كه افراد بنا به ذوق و استعداد خویش، یكی از آن‌ها را برمی‌گزینند. در تقسیم‌بندی كلی، دو روش عمده برای این منظور وجود دارد؛ یكی روش مبتنی بر عقل و استدلال و بحث و برهان، و دیگری روش مبتنی بر كشف و شهود و اشراق، از راه تزکیه و تهذیب باطن و تكامل نفس و سیر و سلوك. راه نخست را عالمان و فیلسوفان و حكیمان در پیش می‌گیرند؛ و راه دوم را عارفان و اهل دل. اینان علاوه بر توفیقات ربانی و راهنمایی راه‌دانان و مرشدان، می‌بایست ریاضت‌هایی را بر خود هموار كنند و مراحل و مراتبی را طی نمایند تا آیینه‌ی دل صفا یابد و با تابش نور حق در آن، به مشاهده‌ی حقیقت نائل شوند؛ و به لقاءالله برسند؛ اما از آن‌جا كه كیفیت تجربه‌ی عرفانی چندان قابل توصیف و بیان و انتقال به‌دیگران نیست، به‌ویژه كه تنگ‌ناهای گفتاری و زبانی را نیز باید در نظر گرفت كه معانی هرگز اندر حرف ناید. بنابراین معیار و مقیاسی نداریم كه با آن به چه‌گونگی و تعیین درصد حالات درونی و معنوی كسی پی ببریم و بگوییم كه آیا عارف است یا نه. هرچند با در نظر گرفتن بعضی شواهد و قرائن می‌توان به كلیاتی دست یافت كه شاید مهم‌ترینش این چند مورد باشد، یکی جهان‌بینی و طرز نگرش و بینش و سلوك فرد مورد نظر كه در گفتار و كردار و آثارش نمایان می‌شود. دوم، تلقی و برداشت معاصرانِ آنان؛ و سوم، داوری خبرگان و هم‌راهان.''
 
''بر همین اساس در مورد سعدی شیرازی می‌توان گفت که او علاوه براین‌که بارها به خرقه‌پوشی خود اشاره کرده، مثلاً از اعتکاف و ریاضت‌کشی خودش در شام، یعنی سوریه‌ی کنونی که یکی از مهم‌ترین مراکز عرفانی بوده، یاد نموده است؛ و همراهی جمعی از اهل معنا را با خود نشان داده است که معلوم می‌شود مریدش بوده‌اند. یا سفر حج و جوانان اهل معنا و صاحب‌دلی که با او بودند و شعرهای محققانه‌ی عرفانی می‌خواندند.''
 
سعدی از نگاه دیگران
 
یكی از دانشمندان معاصر سعدی شیرازی، یعنی الصدر الكاملِ المتبحر المحقق، ملك‌الشعراء سعدالمله و الدین النظری، پرسشی به صورت شعر درباره‌ی عقل و عشق از سعدی می‌كند كه مجموعاً رسالة‌النظریه یا رساله در عقل و عشق را به وجود می‌آورد و طی آن سعدالدین نظری و شاید نطنزی، خطاب به شیخ اجل سعدی می‌نویسد:
 
سالكِ  راه  خدا، پادشه  ملك  سخن                     ای ز الفـاظِ تـو آفـاق پر از درّ یتیـم،
 
اخترِ سعدی و عالَم ز فروغ تو منیـر                    واضع عقلی و گیتی ز نظیر تو عقیم
 
مرد را راه  به‌حق، عقـل نماید یا عشق؟               این درِ بسته تو بگشای كه با‌بی‌ست عظیم
 
سعدی شیرازی در جواب می‌نویسد:
 
«... راه، از رسیدگان پرسند و این ضعیف از واماندگان است... اما به‌یمن همت درویشان و به‌بركت صحبت ایشان، به قدر وسع در خاطر این درویش می‌آید كه: عقل با چندین شرف كه دارد، نه راه است، بلكه چراغ راه است، و اول راه، ادبِ طریقت است... روندگان طریقت در سلوك به مقامی برسند كه علم آن‌جا حجاب باشد... علم آلت تحصیل مراد است، نه مرادِ كلی... بدان كه مراد از علم ظاهر، مكارم اخلاق است و صفای باطن، كه مردم نكوهیده اخلاق را صفای درون كمتر باشد و به‌حجاب كدورات نفسانی، از جمال مشاهدات روحانی محروم....»
 
جدا از این‌كه كسانی چون برادران جوینی و دیگران اموالی برای شیخ سعدی می‌فرستادند تا خرج خانقاهش كند، شعری از علی فخر نجار قابل ملاحظه است كه به سعدی می‌گوید:
 
بزرگا، در طریقت گرچه چون تو       نه در این قرن، در اقران نباشد...
 
شاعر عارف سیف فرغانی نیز در قصیده‌ای كه برای سعدی می‌فرستاد، او را بحر معنی می‌خواند و دلدارِ اهل دل، خورشید تابان، موسی ‌بن‌ عمران و یوسف كنعان می‌نامد.
 
هم‌چنین از معاصران سعدی می‌توان به شیفتگی امیرخسرو دهلوی و امیرحسن سجزی اشاره كرد كه به نوشته‌ی تاریخ فرشته به نقل از تاریخ فیروزشاهی: محمد سلطان بن سلطان غیاث‌الدین بلبن كه حاكم ملتان بود، دو مرتبه نزدیكان خود را با تُحف‌ها و اموال فراوان به شیراز نزد شیخ مصلح‌الدین سعدی فرستاد و التماس قدوم میمنت ‌لزوم فرمود و خواست كه در ملتان برای او خانقاهی بسازد و قریه‌ها وقف كند. چون شیخ پیر و ناتوان شده بود، هر دو بار عذر خواست و گفت كه: باقی عمر از زاویه بیرون نمی‌آیم، مرا معاف دارند.»
 
علی ‌بن‌ احمد بن ‌ابی‌بكر بیستون كه نخستین نسخه‌ی دیوان سعدی شیرازی را در ۷۲۶ ق، یعنی ۳۵ سال پس از درگذشت وی گردآوری و تنظیم كرده است، در مقدمه‌اش بر كلیات سعدی، این‌گونه از او یاد می‌كند:
 
«مولانا شیخ‌الشیوخ فی عهده، قدوهُ‌المحققین و زُبدهُ‌العاشقین، افصحُ‌المتكلمین، مفخَرُ السالكین، شرفُ‌المله و الحق و الدین، مصلح الاسلام والمسلمین، شیخ سعدی شیرازی قَدّس سرّه...»
 
این دو سطر، علاوه بر نام و لقب سعدی، جایگاه معنوی او را در نظر معاصرانش نیز معلوم می‌دارد، القابی مانند فقیه، ادیب، عارف، عاشق و مصلح كه بیان‌گر چند وجه مهم شخصیت اوست كه شامل، فقه (شیخ‌الشیوخ شرف‌‌‌المله و الحق والدین)، اخلاق (مصلح‌الاسلام والمسلمین)، سخنوری و ادب (افصح‌المتكلمین) و سیر و سلوك (قدوه‌المحققین و مفخر السالكین) می‌شود.
 
گروهی نیز بودند که بعدها آمدند و درباره سعدی داوری كردند، یكی از قدیمی‌ترینشان ابن‌بطوطه است كه طی سفر سی ساله‌اش، تعمد خاصی در زیارت اولیاء و مقابرشان داشت. او كه حدوداً ۵۰ سال پس از درگذشت سعدی، از شیراز دیدن كرده، در سفرنامه‌اش چنین نوشته است:
 
«از مشاهدی كه در بیرون شهر واقع شده، قبر شیخ صالح معروف به سعدی است... مقبره سعدی زاویه‌ای دارد نیكو با باغی نمكین ... مردمان از شهر به زیارت شیخ آمده، پس از خوردن غذا در سفره‌خانه‌ی شیخ و شستن لباس‌ها، مراجعت می‌كنند و من خود نیز چنین كردم.»
 
معین‌الدین جنید شیرازی در شدّالازار (تألیف سال ۷۹۱ ق) درباره سعدی می‌نویسد:
 
«وی از افاضل صوفیه و مرتاض و مجاهد بود... او را واقعه‌ها دست داد و دیدار بسیاری از اولیاءالله كرد... و او را كرامات بوده است و در زبان خلق مشهور است...»  
 
عبدالرحمن جامی در نفحات‌الانس كه درباره‌ی زندگی و آثار صوفیان و عارفان است، بخشی را نیز به سعدی اختصاص داده و می‌نویسد:
 
«... از افاضل صوفیه بود و از مجاوران بقعه‌ی شریف شیخ ابوعبدالله خفیف... از علوم بهره‌ای تمام داشته و از آداب نصیبی كامل. سفر بسیار كرده است... و از مشایخ كبار بسیاری را دریافته و به صحبت شیخ شهاب‌الدین رسیده... تا به خضر(ع) رسید و وی را از زلال انعام و افضال خود سیراب گردانید. وقتی وی را با یكی از اكابر سادات و اشراف فی‌الجمله گفت‌وگویی واقع شد؛ آن شریف حضرت رسالت را(ص) به خواب دید، وی را عتاب كرد. چون بیدار شد، پیش شیخ آمد و عذرخواهی نمود و استرضای وی كرد. یكی از مشایخ منكر وی بود، شبی در واقعه چنان دید كه درهای آسمان گشاده شد، ملایكه با طبق‌های نور نازل شدند؛ پرسید كه: این چیست؟ گفتند: برای سعدی شیرازی است كه بیتی گفته كه قبول حضرت حق سبحانه‌ و تعالی افتاده و آن بیت این است:
 
برگ درختان سبز در  نظر هوشیـار     هر ورقی دفتری است معرفت كردگار
 
آن عزیز چون از واقعه درآمد، هم در شب به در زاویه‌ی شیخ سعدی رفت كه وی را بشارت دهد؛ دید كه چراغی افروخته و با خود زمزمه‌ای می‌كند. چون گوش كشید، همین بیت می‌خواند...»
 
جامی همین مطلب را در هفت‌اورنگ، دفتر سبحه‌الابرار آورده و در بهارستان نیز با احترام فراوان از شیخ اجل یاد كرده و گلستان را از انفاس متبركه‌ی شیخ نامدار و استاد بزرگوار... خوانده و كتابش را نه گلستان، كه روضه‌ای ز بهشت... باب‌هایش بهشت را درها... نكته‌هایش نهفته در پرده... خوانده است.
 
ملاحسین واعظ كاشفی سبزواری در كتاب فتوت‌نامه سلطانی كه در موضوع جوانمردی و عیاری نوشته شده، بخشی را در باب سقایان اختصاص داده است و آن‌جا می‌نویسد که ایشان جماعتی محترمند و مسند ایشان بس بزرگ است... آنگاه بزرگان این سلسله را چهار پیغمبر و دو ولی به شمار می‌آورد: حضرات نوح و ابراهیم و خضر و پیامبر اسلام(ص) و دو ولی: حضرت عباس(ع) و سلمان فارسی... شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی نیز این كار را كرده، و این طایفه را حیات‌بخشان گویند.
 
میرزا لعل‌بیك لعل بدخشی در ثمرات‌القدس كه در آن به زندگی‌نامه عارفان پرداخته است، می‌نویسد:
 
«شیخ اوحدی شیرازی ـ قدّس روحه ـ مقبول جمع سلاسل است و از خویشاوندان بابای عارفان و عاشقان، شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی است...» سپس درخواست امیرخسرو دهلوی از حضرت خضر(ع) را تكرار می‌كند كه: «آب دهان مبارك خود را در دهان وی كند. خضر(ع) فرمود كه این دولت را سعدی برده...» و در جای دیگر می‌نویسد: «بابای عاشقان و شاهنشاه عارفان، شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی قدس‌الله روحه...»
 
سعدی و عرفان «سایت مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی»
 
<nowiki>https://www.cgie.org.ir/fa/news/214812</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
سیری در عرفان سعدی
 
این ابیات نیز نتیجه‌ی معرفت عرفانی و ادراک توحیدی سعدی است که می‌گوید:
 
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
 
وز هرچه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم
 
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
 
ما هم‌چنان در اول وصف تو مانده‌ایم
 
<nowiki>:</nowiki>
 
سلسله‌ی موی دوست حلقه‌ی دام بلاست
 
هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
 
گر بزنندم به‌تیغ در نظرش بی‌دریغ
 
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
 
معرفت عرفانی شیخ اجل «سایت ایران»
 
<nowiki>https://www.magiran.com/article/2935084</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
بنی آدم اعضای یک پیکرند
 
که در آفرینش ز یک گوهرند
 
چو عضوی به درد آورد روزگار
 
دگر عضوها را نماند قرار
 
تو کز محنت دیگران بی غمی
 
نشاید که نامت نهند آدمی
 
این شعر سعدی با طلای ناب در وسط فرش بسیار نفیس ایرانی، کار استاد محمد صیرفیان، هنرمند اصفهانی، استاد مشهور هنر فرش ایران،  نقش بسته است. این فرش با ابعاد ۵ در ۵ متر در یکی از نقاط ویژه‌ی سازمان ملل که همه دیپلمات‌ها، ملاقات‌ها و مذاکرات خود را در آن برگزار می‌کنند، آویخته شده و ترجمه‌‌ی انگلیسی این شعر نیز در کنار فرش نصب شده است.
 
سعدی شیرازی را باید در میان برگ برگ آثارش جست‌وجو کرد و به دنیایش راه یافت تا پستی و بلندی زندگی را دید و عشق و اخلاص و توکل و رضا را پیشه خود کرد. شیخ شیراز در غزل‌هایش آموزگار عشق است، عشق ناب با بیانی ساده و بی پیرایه، آن‌قدر ساده که گاه به نثر پهلو می‌زند و در عین حال زیبا و اغوا کننده است. غزل‌های سعدی، عاشقانه است با مایه و رنگی از عرفان و پای‌بند اصول اخلاقی. هرآن‌چه که موجب دوری انسان از آدمیت و نزدیکی به زشتی و پستی شود، مورد نفرت و انزجار سعدی است. غزل سعدی یعنی عشق. عشق با همه فراز و نشیب‌هایش. این عشق سرشار از درد و نیاز و تسلیم و گذشت است. هوس نیست، بلکه صفا و رضاست. نیازی روحانی است که دائم دل و جان شاعر را آماده تسلیم و فنا می کند
 
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
 
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
 
تو نه مثل آفتابی که حضور وغیبت افتد
 
دگران روند و آیند و تو هم‌چنان که هستی
 
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
 
به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی
 
بوستان و گلستان
 
بوستان و گلستانی که تا امروز نه باد خزان بر برگ‌های سبز و پُرطراوتش آسیبی رسانده و نه گردش زمان بر سخن روشن و معانی دل‌نشینش غباری نشانده است. سعدی از نگاه همه منتقدان، مصلحی اجتماعی است، مصلحی آگاه و پیش‌‌تاز که هم‌واره دل‌نگران گسترش بی‌اخلاقی و بی‌عدالتی در جامعه است. گلستان و بوستان سعدی را می توان یک دوره کامل از حکمت عملی و نظری دانست. سعدی در گلستان درباره‌ انسان آن‌چنان که هست صحبت می‌کند و در بوستان از انسان و اجتماع آن‌گونه که باید باشد، سخن می گوید. سعدی بر این عقیده است که انسان اگر خودش را آن‌گونه که هست نشناسد درباره‌ آن‌چه باید باشد، راه به جایی نمی‌برد.
 
گلستان سعدی سرشار از داستان‌های رنگارنگ از مردم روزگار و سفرهای اوست. گلستانی که به اعتقاد او باد خزان را بر ورق او دست تطاول نیست و گردش زمان خوشی بهارش را به ناخوشی پاییز تبدیل نمی کند. گلستان سعدی تصویر زنده دنیا در هر عصری است چرا که او در این کتاب انسان و دنیای او را با تمامی معایب و محاسن و تمامی تضادها و تناقض‌هایی که در وجود او هست، توصیف کرده است. شیخ اجل انسان و دنیا را همان‌گونه که هست تصویر کرده است.
 
سعدی شیرازی تنها به‌تصویر روزگار خویش و بیان کاستی‌ها و ضعف‌ها بسنده نکرده است، بلکه او به‌عنوان مصلحی اجتماعی و حکیمی جهان‌دیده در کنار بیان دردها و تصویر زشتی‌ها به‌درمان نیز پرداخته و شیوه‌ی درست زیستن را آموزش داده است. هم‌چنان که گلستان سعدی، اکنونِ وضعیت حال انسان است و تصویر زندگی جاری اوست.
 
بوستان سراسر مدینه فاضله است و اخلاق. اخلاقی که سعدی ریشه‌هایش را به‌عشق می‌برد. جهان آن‌گونه که باید باشد و انسان آن‌گونه که باید زیست کند در بوستان تصویر شده است. بوستان، جهان حقیقت سعدی است و در آن جز حق‌گویی و حق‌شنوی خبری نیست.‏
 
بوستان سعدی، دنیای مطلوب او است دنیایی که آکنده از نیکی، پاکی، دادگری و انسانیت است. سعدی در بوستان مقام والای انسان را یادآور شده است؛ تواضع، قناعت، رضــا، احسان و تربیت درست را آموزش داده و عدل و دادگستری را توصیه کرده است. جهان مطلوب سعدی عالم ایمان به خدا و نیکی و صفاست این جهان برای انسان امروز آرزو و تصویری از عالمی را می‌آفریند که باید باشد و بر دل‌ها این شوق را می‌اندازد که در راه ساختن جهانی بهتر و انسانی‌تر باید تلاش کرد.
 
ادوین آرنلد شاعر انگلیسى باور دارد که سعدى متعلق به جهان قدیم و جدید است. او در مقدمه‌ ترجمه‌ی گزیده‌ای از گلستان، سعدی را دوست و مشاور همگان در روزگار ما دانسته و اذعان کرده است که هیچ‌‏کس در پیروى از سعدى شرم‌سار یا بیم‌ناک نخواهد بود.
 
''آنچه جهانیان را مجذوب سعدی کرده، رهایی اندیشه سعدی از قید و بند مکان و زمان است. نوع خاص تفکری که آرمان جهانی وی را تبیین می کند، همبستگی انسان در کل بشریت است که راه رسیدن به آن را اصلاح فردی می داند. بازتاب اندیشه های انسانگرایانه سعدی را در آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ دنیا می توان مشاهده کرد.''
 
سعدی شیرازی آئینه دار عشق و صلح و دوستی‌ «سایت الکوثر»
 
<nowiki>https://fa.alkawthartv.com/news/133510</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــ
 
سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد.سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه داشته‌است
 
معرفی آثار سعدی «سایت تاریخ ما»
 
<nowiki>https://tarikhema.org/subject/25526/asar-saadi/</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
در گلستان به زنان عنایت خاص شده است. اغلب نویسندگان و شاعران، مردها را به‌عنوان قهرمان داستان‌ها انتخاب می‌کنند و یـا برخی نویسندگان به‌زنان پرده‌نشین در حکایت‌هـا نقش خاصی نمی‌دهند؛ اما سعدی در چندین مورد، قهرمان داستانش، زن است و در مورد آن‌ها سخن گفته است.
 
شخصیت و جایگاه سعدی در تاریخ ادب پارسی «سایت ویستا»
 
<nowiki>https://vista.ir/m/a/p3a0k/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A7%D8%AF%D8%A8-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C</nowiki>
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
یکی از شاعرانی که تاکنون آثارش در فارسی ضرب المثل شده سعدی شیرازی است. تحقیقاتی که درباره ضرب‌المثل‌های فارسی در شعر شاعران انجام داده شده، سعدی شیرازی مقام اول را آورده است. سعدی ۲ هزار و ۱۱۵ جمله از آثارش به‌صورت ضرب‌المثل در بین مردم جا افتاده و مشهور شده که این آثار اعم از بوستان، گلستان و سایر آثار سعدی را شامل می شود. از جمله در کتاب بوستان ۴۵۵ جمله، گلستان ۴۲۰ جمله، غزلیات ۴۴۸ مورد، قصائد ۱۳۳ مورد جمله‌ی مثلی دارند.
 
ضرب‌المثل‌ها
 
هرچه نپاید، دل‌بستگی را نشاید
 
ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
 
آن‌را که حساب پاک است، از محاسبه چه‌باک است
 
هر که سخن نسنجد، از جوابش برنجد
 
قدرعافیت کسی داند که‌به مصیبتی گرفتار آید
 
هرکه با بَدان نشیند، نیکی نبیند
 
توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد
 
همه‌کس را عقل خود به‌کمال نماید و فرزند خود به‌جمال
 
مشک آن است که خود ببوید، نه آن که عطّار بگوید
 
نه هرچه به‌قامت مهتر به‌قیمت بهتر
 
جایگاه بی نظیر سعدی در فرهنگ مردم «سایت خبرگزاری مهر»
 
<nowiki>https://www.mehrnews.com/news/1577355/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D8%B8%DB%8C%D8%B1-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%AF%D9%88-%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%AE-%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%B4%D8%AF</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــــ
 
سعدی از نگاه دیگران
 
امير خسرو دهلوی كه در مثنوی مريد نظامی و در غزل سر سپرده‌ی شيخ اجل سعدی است، او شراب، يعنی محتوای غزل خود را، از خم‌خانه‌ی شيخ شمرده است:
 
خسرو سرمست اندر ساغر معنی بريخت
 
باده از خم‌خانه‌ی شيخی كه در شيراز بود
 
ملك الشعراي بهار، پيشرو شاعران بازگشت به‌سبك خراسانی در تضمين زيبایی كه از غزل معروف سعدی به مطلع زیر یاد کرده است:
 
مشنو ای دوست كه غير از تو مرا ياری هست
 
يا شب و روز به‌جز فكر توام كاری هست
 
سعدی را در مقام پيامبری نشانده، و آثار او را به فرقان كه يكی از اوصاف قرآن به‌معنی جدا كننده‌ی حق و باطل است تشبيه كرده است:
 
راستي دفتر سعدی به گلستان ماند
 
طيباتش به گل و سبزه و ريحان ماند
 
اوست پيغمبر و اين نامه به فرقان ماند
 
هر که او را کند انکار به شيطان ماند
 
عشق سعدی نه حديثی است که پنهان ماند
 
داستانی است که بر هر سر بازاری هست
 
البته مقصود از كلمه پيامبر در اين‌گونه تعبيرات معنی خاص نبوت كه ختم به رسول اكرم شده است نيست؛ و اگر گفته‌اند كه از سخن مولانا و سعدی و حافظ و نظامی و امثال اين بزرگان زنگ نبوت به گوش می‌رسد، مقصود اين است كه آنان خبر بزرگ خدا و قيامت، و پيروی از عمل صالح را كه محور اصلی دعوت انبياء و معیار سعادت دنيا و رستگاری آخرت است، در پرده‌ی تعبيرات شاعرانه بهٔ‌گوش جهانيان رسانيده‌اند؛ و به‌حقيقت چون دنباله‌رو و سخنگوی پيام انبياء هستند، مجازاً از آنان به‌پيام‌آور و لسان‌الغيب و آئينه‌ی غيب و صاحب كتاب و غيره ياد شده است.
 
''در چند دهه اخير، برخي از معاصران، مقام و منزلت معنوي و عرفاني سعدي را در نيافته و بيشتر او را شاعر سخن پرداز و نمونة كمال فصاحت و بلاغت شمرده و تغزلات عاشقانه او را يكسر به عالم خاک منسوب كردهاند، در حالي كه سعدي عارفي است پرشور و حال از عاشقان حضرت حق كه عشق به آفريدگار، او را عاشق تمامي آفرينش كرده است:''
 
''به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست''
 
''عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست''
 
''و عشق پاك او به خلق او را برانگيخته تا همگان را به معشوق ازل دعوت كند، و نام و ياد معشوق ازل را در دل و زبان عام و خاص زنده كند، چنانكه گفت:''
 
''قصة حسن تو بر عالم و جاهل خوانم''
 
''نامت اندر دهن پير و جوان اندازم''
 
''و اين دعوت مستي بخش به عشق را در جامهاي مرصعي از الماس سخن به همگان هديه كرده است، چنانكه يكي از عاشقان او، شاعر فحل و تواناي معاصرش سيف الدين فرغاني در غزلي خطاب به او گفته است:''
 
''ز خمر عشق قدح هاست هر يكي غزلت''
 
''به مجلسي كه كسان ساز عشق بنوازند''
 
''چو آب گشته روان از شرابخانة تو''
 
''هزار نغمة ايشان ز يك ترانه تو''
 
''جوهر اصلي شعر سعدي همان ترانة ابدي است كه سرود دسته جمعي ذرات كائنات يعني مدح و تسبيح جمال مطلق و بيان اسرار معرفت حق است، چنانكه گفت:''
 
''آفرينش همه تنبيه خداوند دل است''
 
''دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار''
 
''و به حقيقت سعدي اسرار معرفت را از برگ هاي كتاب آفرينش خوانده، و كلام منثور و منظوم خود را ترجمان آن اسرار كرده است، و اين كاري است كه جملة شاعران بزرگ جهان پيش از سعدي و پس از وي برگزيده و به عشق و ارادت در نقطه هاي كمال به پايان برده اند چنانكه شكسپير آسماني گفت:''
 
''اگر از غوغاي عالم و اشتغالات باطل دنيوي دمي آسوده شويم''
 
''درختان را به هزار زبان سخنگو مي يابيم''
 
''و از جوبيارها كتاب مي خوانيم''
 
''و از سنگ موعظه مي شنويم''
 
''و نشان خير و خوبي را در هر چيز مشاهده مي كنيم''
 
''سعدي در يكي از قصايد كوتاهش بيتي به همين مضمون سروده كه پس از دويست سال، جامي، شاعر و نويسندة بزرگ عرفاني قرن نهم را مست كرده و در حكايت بسيار زيبايي شرح مستي خود و جمله كروبيان عالم بالا را از اين بيت بيان كرده است. اينك اين بيت سعدي ، و اين هم حكايت جامي در سبحه الابرار :''
 
''برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفتري است، معرفت كردگار''
 
''يكي از اكابر در واقعه ديد كه جمعي از ملايكه طبقهاي نور از بهر نثار وي ميبردند''
{| class="wikitable"
|''سعدي آن بلبل شيراز سخن''
 
''شد شبي بر شجر حمد خداي''
 
''بست بيتي ز دو مصراع بهم''
 
''جان از آن مژدة جانان مي‌يافت''
 
''عارفي زنده دلي بيداري''
 
''ديد در خواب كه درهاي فلك''
 
''رو نمودند زهر در زده صف''
 
''پشت بر گنبد خضرا كردند''
 
''با دلي دست خوش خوف و رجا''
 
''مژده دادند كه سعدي به سحر''
 
''چشم زخمي نرسد تا ز قضا''
 
''نقد ما كان نه به مقدار ويست''
 
''خواب بين عقدة انكار گشاد''
 
''به در صومعة شيخ رسيد''
 
''كه رخ از خون جگر تر مي‌كرد''
|
|''در گلستان سخن دستان زن''
 
''از نواي سحري سحر نماي''
 
''هر يكي مطلع انوار قدم''
 
''برخرد پرتو عرفان مي‌تافت''
 
''كه نهان داشت برو انكاري''
 
''باز كردند گروهي ز ملك''
 
''هر يك از نور نثاري بر كف''
 
''رو درين معبد غبرا كردند''
 
''گفت كاي گرم روان تا به كجا''
 
''سفت در حمد يكي تازه گهر''
 
''مي‌سزد مرسلة گوش رضا''
 
''بهر آن نكته ز اسرار ويست''
 
''رو بدان قبلة احرار نهاد''
 
''از درون زمزمة شيخ شنيد''
 
''با خود آن بيت مكرر مي‌كرد''
|}
ستایش سعدی از زبان جامی «سایت دکتر حسین الهی قمشه‌ای»
 
<nowiki>http://www.drelahighomshei.com/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%8A%D8%B4-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%A7%D9%85%DB%8C</nowiki>
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
تحقیق در مورد سعدی «سایت آفتاب»
 
<nowiki>https://www.aftabir.com/articles/view/science_education/education_training/c3_1521104420p1.php/%D8%AA%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2</nowiki>
 
ـــــــــــــــــــــــــ
 
سیری در آثار سعدی «سایت بازارچه»
 
<nowiki>https://bazar4h.ir/14738-2/</nowiki>
== وفات ==
تاریخ وفات سعدی موضوعی بسیار مبهم و بحث انگیزاست؛ زیرا شرح حال نویسان دو تاریخ وفات برای او ترسیم کردند یکی  ۱۷ آذر ۶۷۰ و دیگری به‌نقل از بزرگانی مانند جامی، مهرماه سال ۶۷۱ را تاریخ وفات این بزرگ مرد پارسی می‌دانند. «مردان پارس»
 
وفات سعدی را در مآخذ گوناگون به سال‌های۶۹۰ و ۶۹۱ و ۶۹۴ و ۶۹۵ نوشته‌اند. سال ۶۹۴ در نسخه‌ی چاپی الحوادث‌الجامعه‌ی ابن فوطی نقل شده و گویا اشتباهی است که در نظم صفحات یا زمان چاپ در آن کتاب رخ داده است.
 
سال ۶۹۵ در ماده تاریخ (خاصاد الف دال) از مونس‌الاحرار محمد بن بدر جاجرمی است که در تاریخ شیخ اویس(تألیف در حدود سال۸۶۰) از ابوبکر قطبی اهرمی(منطبعه‌ی لاهه ۱۳۷۳هجری قمری)(خاصاد=۶۹۰) آمده  و دولتشاه نیز آن‌را با روایت تازه‌تری، (خصا =۶۹۱) نقل کرده و بنابراین قبول آن مستلزم احتیاط است.
 
تاریخ۶۹۱ بیشتر مستند است بر دو ماده تاریخ (خصا و خاص =۶۹۱) که دولتشاه و سپس دیگران از او نقل کرده‌اند
 
سعدی شیرازی در بحبوحه مشهوریت خود از دنیا رفت؛ و شهرتی پایدار و ماندگار از خود به‌جا نهاد، او از زندگی چیزی انتظار نداشت و تا می‌توانست از زیاده طلبی پرهیز می‌کرد. به این اکتفا می‌نمود که برای زادگاهش شیراز، افتخاری میراث بگذارد. سعدی در نزدیکی بقعه خود در حومه شهر شیراز به خاک سپرده شد. دیری نپایید که مرقد او زیارتگاه عشاق زبان و ادب پارسی شد. «مردان پارس»
 
آرامگاه او در باغی كه محل آن نزدیك به سرچشمه نهر ركن آباد شیراز است قرار دارد.«تالاپ
=== آرامگاه سعدی شیرازی ===
مدفن سعدی در شيراز معروف است. تاریخ نویسان، سعديه فعلی را خانقاه او دانسته‌اند و می‌نويسند كه سعدی در اين خانقاه كه در شمال شرقی شيراز واقع شده‌است؛ به عبادت مشغول بوده و از سفره انعام او درويشان بهره می‌برده‌اند.
 
دولت‌شاه سمرقندی در کتاب تذكرةالشعراء نوشته‌است که سلاطين و بزرگان و علماء به زيارت سعدی به‌آن خانقاه می‌رفتند. قنات حوض ماهی فعلی در زمان سعدی نيز جاری و آباد بوده و سعدی حوضی از مرمر در باغ خانقاه خود ساخته، و ازآن قنات، آب در آن جاری می‌كرده است.«سایت بیتوته»
 
آرامگاه سعدی شیرازی معروف به سعدیه درخیابان گلستان شمال شرق شیراز واقع در کنار باغ دلگشا است که در اطراف آرامگاه سعدیه قبور زیادی از بزرگان دین دیده می‌شود. در سال ۹۹۸ هجری قمری به دستور حکمران فارس، خانقاه شیخ تخریب شد و در سال ۱۱۸۷ هجری قمری به دستور کریم خان زند بنایی آجری در آن‌جا ساخته شد. در سال ۱۳۲۰ بعد از حافظیه علی‌اصغر حکمت بنای سعدیه را بازسازی کرد. بنای جدید به طراحی محسن فروغی معمار ایرانی اجرا و ساخته شد.«سایت نشاط آوران»

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۱۸

امه سزر
امه سزر2.JPG
نام اصلی امه فرنان داوید سزر
زمینهٔ کاری شاعر، سیاستمدار
زادروز ۲۶ ژوئن ۱۹۱۳
جزیره مارتینیک
مرگ سال ۲۰۰۸
جزیره مارتینیک
ملیت فرانسوی
محل زندگی جزیره مارتینیک
جایگاه خاکسپاری جزیره مارتینیک
بنیانگذار جنبش نگریتود (سیاه‌وارگی)، نشریه دانشجوی سیاه، نشریه تروپیک
پیشه شهردار فورت‌ دوفرانس، نماینده مجلس ملی فرانسه
نوشتارها شعر و آگاهی، سخنی در مورد استعمار، نامه‌ای به موریس تورز و...
نمایشنامه‌ها فصلی در کنگو، کریستف‌ شاه و...
دیوان سروده‌ها دفتر بازگشت به زادبوم، سلاح جادویی، آسمان شکافته شده
دلیل سرشناسی مبارزه علیه نجات‌پرستی

امه سزر ، با نام کامل امه فرنان داوید سزر (زاده‌ی ۲۶ ژوئن ۱۹۱۳ – جزیره مارتینیک)، شاعر، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و سیاست‌مدار سیاه‌پوست فرانسوی‌زبان است. مادرش خیاط  و پدرش کارمند اداره مالیات بود. امه سزر پس از تحصیلات ابتدایی در مارتینیک، برای تحصیلات دانشگاهی به‌فرانسه رفت؛ و هم‌زمان با آن در سال ۱۹۳۵، اولین اثر شعری خود را با نام، بازگشت به زادبوم، تدوین کرد. وی در سن ۱۹ سالگی نشریه‌ای به‌نام دانشجوی سیاه، منتشر کرد که راه نویسندگان سیاه‌پوست را به نویسندگی و نقد و نظر گشود. امه سزر پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، به‌تدریس دانشگاهی پرداخت. او با نوشتن ۱۴ کتاب شعر و نمایشنامه و مجموعه مقالات و انتشار آن‌ها، توانست به ده‌ها سمینار و همایش بین‌المللی راه یابد و سخن‌رانی کند. دکتر منوچهر هزارخانی از جمله مترجمان کتاب‌های او به زبان فارسی است. امه سزر ۵۰ سال شهردار فورت‌ دوفرانس بود؛ و هم‌چنین به عنوان نماینده مجلس ملی فرانسه برای مارتینیک انتخاب شد. امه سزر بنیاد دانشجویان سیاه‌پوست را در پاریس بنا نهاد. وی در سال ۲۰۰۸، در سن ۹۵ سالگی چشم از جهان فرو بست.

زندگی امه سزر

امه سزر در ۲۶ ژوئن، سال ١٩١٣ در جزیره مارتینیک در مجمع الجزایر آنتیل از مستعمرات فرانسه متولد شد. وی پس از تحصیلات ابتدایی در مارتینیک، برای تحصیلات دانشگاهی به فرانسه رفت و هم‌زمان با آن درسال ١٩٣۵ نگارش اولین اثر شعری خود " بازگشت به زادبوم" را تدوین کرد.[۱]

امه سزر در ۱۵ سالگی وقتی حوصله‌اش از کلاس سر می‌رفت با اقتباس از تراژدی‌های یونانی، نمایش‌نامه می‌نوشت. در آن سن و سال برای او فرهنگ یونانی و لاتین پادزهر دنیای استعماری و تنگ‌ و تار مارتینیک بود.[۲]

وی در ۱۹سالگی نشریه‌ای به‌نام دانشجوی سیاه، منتشر کرد که راه نویسندگان سیاه‌پوست را به‌نویسندگی و نقد و نظر گشود. وی پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، به‌تدریس دانشگاهی پرداخت. در سال ۱۹۳۹ با دانشجویی سنگالی به‌نام  لئوپولد سدارسنگور آشنا شد که تحولی را در زندگی‌اش برانگیخت. سنگور کتاب دفتر بازگشت به‌زادبوم امه سزر را چاپ و منتشر کرد. امه سزر با نوشتن ۱۴کتاب شعر و نمایشنامه و مجموعه مقالات و انتشار آن‌ها، توانست به ده‌ها سمینار و همایش بین‌المللی راه یابد و سخن‌رانی کند. در سال ۱۹۴۰ با آندره برتون از بنیان‌گذاران مکتب سوررئالیسم آشنا شد که باعث دگرگونی در نویسندگی وی شد. در سال ۱۹۴۷ کتاب دفتر بازگشت به زادبوم، با مقدمه‌ای از آندره برتون منتشر شد. برتون نوشته بود:

«این شعر چیزی کم‌تر از بزرگترین بنای تغزلی در زمان ما نیست.»

امه سزر هم‌زمان با جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۱ با کمک دوستانش مجله ادبی تروبیک را منتشر کرد که به جریان روشن‌فکری و فرهنگی زادگاهش مارتینیک، یاری رساند تا ازخود بی‌گانگی را به چالش بکشد. او خود را سخن‌گوی مارتینیک معرفی کرد و مغلوب سانسور مطبوعات نشد. امه سزر در سال ۱۹۴۵ با حمایت حزب کمونیست فرانسه (پی‌سی‌اف) به‌عنوان شهردار فورت‌ دوفرانس، و نیز نماینده مجلس ملی فرانسه برای مارتینیک انتخاب شد. امه سزر یکی از نویسندگان قانون ۱۹۴۶ برای تقسیم‌بندی مستعمرات گذشته بود.[۳]

جوانی امه سزر

دوران دانشجویی

امه سزر پس از پايان دوره‌های ابتدايی و ثانوی و اخذ بكلوريا با استفاده از بورس تحصيلی در سال ۱۹۳۲، به پاریس رفت و در مدرسه‌ی معتبر لوی‌لوگران مشغول تحصیل شد. در همین مدرسه، آشنایی با دانشجویان آفریقایی و به‌ویژه دانشجویی از سنگال به نام لئوپولد سدار سنگور، زندگی فكری او را كاملاً دگرگون ساخت. سنگور نخستین رئیس جمهور سنگال پس از پایان استعمار بود.[۴]

امه سزر خود در گفت‌وگویی در سال ۱۹۶۹، در باره‌ی تأثیرگذاری سنگور می‌گوید:

سدار سنگور

«... وقتی من به پاريس رسيدم، حوالی سال‌های ۱۹۳۲ بود که برای ثبت نام به دانشگاه سوربون رفتم و با اولين دانشجوی سياه‌پوستی كه برخوردم از سنگال بود. عثمان سامبی كه [پسانتر‌ها] در واشنگتن سفير سنگال شد... فردای آن روز در مدرسه‌ی لوی‌لوگران‌، جایی كه در آن برای تحصيلات عالی ادبی، مصروف دوره‌ی دروس آمدگی بودم، با سنگور آشنا شدم. به گونه‌ی ديگر بايد گفت، اين چيزی عجيبی است، همزمان با مواصلتم در پاريس دو آفريقايی به دادم رسيدند كه از ميان آن دو، يك تن‌شان كه همان سنگور باشد، دوست بی‌همتای من شد؛ می‌توان گفت كه در جريان پنج شش سال ما هم‌ديگر را ترك نكرديم  و او بر من تأثير بزرگ به‌جا گذاشت. او به من كمك نمود كه جنبه‌های منفی‌ام را برسی كنم و [از خود] بزدايم، [يعنی] بيزاری‌ام را از جامعه‌ی مارتينك كه برايم كاملاً استعمارزده و مسخ‌شده می‌نمود.»

با سنگور است كه امه سزر در پاسخ به‌توهين به انسان سياه‌پوست و تحقير ارزش‌های فرهنگ آفريقايی مفهوم نیگرتیود يا سياه‌وارگی را بنيان می‌گذارد.[۴]

شعر در اندیشه‌ی امه سزر

امه سزر4.JPG

وقتی سخن از شعر و شاعر است، امه سزر می‌گويد: " آفريدن يك شعر و بناكردن يك شهر كم‌وبيش يك‌سان است. آن‌چه به من تحرك می‌بخشد، همانا اراده‌ی آفريدن، اراده‌ی خلق‌كردن و آبادكردن است، در حال و در آينده... در يك كلام شاعر بودن يعنی در عمق اشياء و خويشتن سير كردن است... با بازخوانی شعر‌هايم است كه من خودم را بازمی‌شناسم، وهم‌ها و پندارهايم را بازمی‌يابم..."

شعر امه سزر تقبيح جنايت و مذمت جنايتكاران است. "هرگز، هرگز نبايد جهان را به قاتلان سحر تسليم كرد" شعر امه سزر آن‌طوری‌كه خودش تعريف می‌كند شعر نفی است؛ نفی آن‌چه از آنِ انسان نيست. او با زارنالیدن‌های شاعرانه كاملاْ بيگانه است؛ در او هر چه شاعرانه است زبان اعتراض است و تقديس عدالت. امه سزر در حالی‌كه شعر متعهد را با سلاح معجزه‌آسا برابر می‌داند، رستگاری انسان در بند و انسانيت را در فرهنگ می‌جويد. برای امه سزر در فرهنگ او شعر جنگ‌افزاری است در برابر خشونت، نا‌آگاهی، بی‌عدالتی، جهل و بازيابی وقار انسان، چنان‌که خود می‌گوید:

«برای من شعر نه‌تنها بسيار پُراهميت بلکه حياتی است. من به گونه‌ای چه درست و یا نادرست، معتقدم كه برای ما فرهنگ –ما به آن به اندازه‌ی كافی باور نداشتيم – به مثابه‌ی جنگ‌افزاری است... من به فرهنگ بيش از حد اهميت قايل هستم، البته نه به آن فرهنگ ناقص و سنتی‌ای كه (امروز) گواهي‌نامه‌های آن توسط دانشگاه‌های اروپايی تصديق می‌شوند. فرهنگ برای من كاملاْ چيزی ديگری است... من فرهنگ را اين‌طور تعريف می‌كنم: فرهنگ مجموعه‌ای از آن چيزی است كه انسان‌ها با تصور آن طرح جهان را ريخته اند تا خودشان را با آن جهان سازگار ساخته و آن را سزاورار و شايسته‌ی انسان بسازند. فرهنگ يعنی: تماميت آن‌چه انسان با ابداع آن جهان را قابل زيستن و رويارويی با مرگ را ممكن ساخته است. ما بايد حقيقت وجود مان را در يابيم... برای من بسيار طبیعی بود كه به‌شعر پناه ببرم... شعر آن‌طوری كه من می‌آفريدم و هنوزهم می‌آفرينم، تعمقی است در ژرفای حقيقت وجود. زيرا اگر وجود سطحی ما اروپايی و به‌صورت بسيار دقيق فرانسوی است، به ملاحظه‌ی من خقيقت ما عميقا‌ً آفريقایی است...»

شعر امه سزر با مكتب ادبی سورریالیسم هم‌سويی دارد. امه سزر خود درين باره می‌گويد:

‌«چرا من شاعر سورریالیست بودم؟ من شاعر  سورریالیست بودم، بدون آن‌كه خود بخواهم، من اين را عمداْ نكرده‌ام؛ و نه هم به خاطر عضو بودن به يك مكتب [ادبی] بوده است كه به سورریالیسم پيوسته باشم.  هنگامی‌كه آندری بروتون با من ديدار كرد، پی بردم كه از سورریالیسم متأثر هستم بدون آن‌كه خود آن را بدانم.»

به‌همین خاطر گروهی از منتقدان ادبی امه سزر را در ردیف مکتب سورریالیستی قرار می‌دهند؛ ولی امه سزر خودش را فارغ از بند هرگونه گروه‌بندی می‌داند؛ و به آزادی عمل، استقلال فکری و به‌طور ویژه به سیاه‌وارگی تأکید و خاطرنشان می‌کند:

«من هرگز بر آن نبوده ام که خودم را متعلق به نهضت سورریالیست‌ها بدانم، زيرا آن چه من بيش از هر چيزی ديگری به آن پایبند هستم، استقلال فکری من است... من دوست ندارم دستور‌العمل بگيرم... من نمی پذيرم فرمان بردار کسی باشم.»[۴]

آغاز فعالیت‌های سیاسی

سخنرانی امه سزر

‌حضور امه سزر در صحنه‌ی سياسی تصادفی بود. در سال‌های جنگ جهانی دوم، امه سزر مجله‌ی ادبی تروپيك را بنيان می‌گذارد. اين مجله برای نخستين بار سنت‌های فرهنگی استعماری را قطع می‌کند؛ و برای احيايی هويت فرهنگ سياه مارتينيك فضای ادبی و سياسی اين جزيره را دگرگون می‌سازد؛ و شخصيت بزرگ امه سزر را در ميان مردم مارتينيك محبوب و محبوب‌تر می‌کند. در سال ۱۹۴۵، پس از پايان جنگ جهانی دوم، حزب كمونيست فرانسه شاخه‌ی مارتينيك از امه سزر دعوت می‌كند كه در انتخابات شهری، نامزد اين حزب باشد. امه سزر پس از مدتی به اين دعوت پاسخ مثبت می‌دهد و با حفظ سمت شهردار فور دو فرانس، برنده‌ی انتخابات می‌شود. شهرت و محبوبيت فراوان او در ميان مردم مارتينيك باعث می‌شود كه او در انتخابات بعدی به‌عنوان نماينده‌ی مردم مارتينيك، وارد شورای ملی فرانسه گردد. اين آغاز فعاليت‌های سياسی امه سزر است. شورای ملی فرانسه به جایگاه مبارزات سياسی امه سزر تبديل می‌شود. يكی از خواسته‌های او برابری سياسی و اجتماعی مردم مارتينيك و سه جزيره‌ی ديگر از مستعمرات فرانسوی با شهروندان فرانسه است. به‌همت و مبارزه‌ی امه سزر است كه جزيره مارتنيك به شمول سه جزيره ديگر در ۱۹ مارس ۱۹۴۶، به مثابه‌ی ولايت‌های جداگانه شناخته شده است؛ و ساکنینشان از تمام حقوق مدنی، سياسی، بيمه ‌و سابر خدمات اجتماعی برخوردار می‌شوند.

فعاليت‌های سياسی امه سزر هرگز باعث آن نمی‌شد كه از خلاقيت‌های هنری او بكاهد. امه سزر در حالی‌كه اين يكی را مكمل‌ آن ديگری می‌خواند، می‌گويد "شعر من زاده‌ای عمل من است." به همین خاطر است كه منتقدين ادب فرانسه او را ويكتور هوگوی قرن بيستم خوانده‌اند. چرا که هردو هم ظريفانه به شعر و ادب دست به‌ابتكار زدند و هم در میدان سياست با هوشياری تمام متعهدانه گام برداشتند؛ و هيچ‌گاه حقيقت را فدای مصلحت نكردند.[۴]

جنبش نگریتود (سیاه‌وارگی)

امه سزر در خصوص پيدايش مفهوم سياه‌وارگی می‌گوید:

امه سزر، صدای آفریقای سیاه

«آخر ما (سياه‌پوستان) نبوديم كه آن (واژه) را آفريده باشيم. روزی خيابانی را در پاريس در نزديكی‌های پلاس ديتالی عبور می‌كردم. مردی كه با موتر می‌گذشت فرانسوی بود، (داد زد) : "آهای، جوجه نيگر". بلافاصله من به او گفتم:  لعنت بر تو و بر پدرت! اين‌هم  پاسخ جوجه نيگر. فردای آن روز من به سنگور پيشنهاد كردم  كه همه با هم با داما روز نامه‌ی دانشجويان سياه را انتشار دهيم. سنگور در جواب گفت که من اين (واژۀ سياه) را حذف می‌كنم، ما بايد آن (روزنامه) را دانشجويان نيگر نام‌گذاری كنيم. ملتفت شدی؟ آخر اين (واژه‌ی نيگر)  به مثابه‌ی يك دشنام  به سوی ما پرتاب شده است. خوب نگاه كنيد، من اين بار (توهين) را از زمين بر می‌دارم و در برابر آن ايستادگی می‌كنم. این بود حكایت پبدايش نيگرتيود (سياه‌وارگی ) در پاسخ به يك عمل تحريك‌آميز.»

برخورد توهين‌آميز يك سفيد‌پوست راسيست، بهانه‌ای شد تا سنگور، امه سزر و داما، از هويت مجهول و تحقيرآميزی كه جامعه‌ی استعمارگر اروپايی به‌نام نيگر به انسان سياه تحميل كرده است، پديده‌ی مثبتی بسازد. اين پديده‌ی تاريخی همان مفهوم نيگرتیود (سياه‌وارگی ) است كه با گذشت زمان به‌جريان شکوفای ادبی، فرهنگی و سياسی تبدیل می‌شود؛ و به انسان سياه اجازه می‌دهد كه نه‌تنها سياه بودنش را به‌عنوان هويتش بپذيرد‌ بلكه با كمال متانت و با سربلندی بگويد، من نيگر هستم، نيگر پابرجا خواهم ماند.[۴]

امه سزر، با همراهی شاعر سياه‌پوست آفزيقايی، لئوپولد سدار سنگور، که به‌عنوان نخستين رئيس جمهوری سنگال انتخاب شد، هم‌واره از مفهموم  نگريتود يا سياهوارگی دفاع می کرد و از واژه‌ی سياه، تعبير پرغروری آقريد. او درتمام عمر از وجدان سياه پشتيبانی کرد.[۵]

امه سزر از پديده‌ی سياه‌وارگی جنبش مقاومت ضد راسيسم  را پديد آورد. او با صراحت لهجه كه يكی از ويژگی‌های شخصيت او بود می‌گويد كه من تنها به انسان ايمان دارم. من راسيست نيستم. من به انسان اروپايی ارج می‌گذارم. تاريخش را می‌شناسم. من ملت فرانسه را گرامی می‌دارم. من به تمام انسان‌ها احترام می‌گذارم در هر جايی كه باشند و اما من چنین می‌پندارم كه بايد به آن‌ها فهمانيد كه انسان نيگر هم موجوديت دارد كه به او هم  بايد احترام گذاشته شود.[۴]

امه سزر هم مثل  سدارسنگور، بيشتر بر جنبه‌ی فرهنگی جنبش سياه‌وارگی به‌عنوان تماميت ازرش‌های تمدن آفريقايی تأكيد دارد. قدرت‌های استعمارگر در سدد مسخ و نابودی فرهنگ بومی بودند. اصطلاح بومی كه خود از فرآورده‌های استعماری است و از آن بوی تبعيض، تحقير و دوگانگی به مشام می‌رسد، فرهنگ انسان استعمارشده‌ی بومی را با تمام اصالت آن از ارزش‌هايش تهی می‌سازد. جنبش سياه‌وارگی با تمام جنبه‌های فرهنگی و سياسی آن، آن‌طوری كه امه سزر و سنگور از آن تعريف می‌كنند، قبل از هرچیز صدای اعتراضی است برای نفی هرگونه بی عدالتی‌ها و برقراری اصل برابری انسان سياه با هر انسان ديگر، هم‌چنان که امه سزر گفته است:

«سياه‌وارگی شناخت بی‌پيرايه‌ای حقيقت سياه بودن ما است، پذيرش سرنوشت ما به مثابه‌ای انسان سياه و قبول تاريخ و فرهنگ ما. جنبش سياه‌وارگی گذرگاه ادبی، فرهنگی و تاريخی‌ای است كه سياهان خارج از آفريقا را با آفريقا پيوند می‌دهد.»

اين جنبش سياهان را به همبستگی دعوت نموده، بر هويت تمام سياهان كه ريشه در فرهنگ آفريقا دارد، تأكيد می‌كند. آفريقایی كه برای امه سزر از جايگاه بلندی برخوردار است. مقام آفریقا با فرهنگ آن برای امه سزر در اين جمله خلاصه می‌شود که وقتی می‌گويد "من به آفريقای اصيل ايمان دارم." امه سزراعتقاد دارد كه يونان باستان و همين‌طور روميان در زمينه‌های فرهنگی از فرهنگ افريقايی متأثر گرديده‌اند و خود در این باره می‌گوید:

«برای من سياه‌وارگی فرهنگ است و شعر. چرا؟ من آن‌چه را در مدرسه و سوربون آموخته‌ام، بی‌حد می‌پسندم و به آن‌ها بی‌اندازه باورمندم. من از هوداران بسيار خوب لاتينی‌ها وبه ويزه يونانی‌ها هستم و اما به خوبی می‌دانم كه درين ميان مصری‌ها هم وجود دارند و واضح است كه يونانی‌ها و روميان بسيار به مصر و ايتيوپی مديون‌ هستند. يعنی به آفريقا.»[۴]

ويژگی‌های شخصيت استوار امه سزر را اين سه صفت برجسته می‌سازند: نيگر، فراجهانی‌ و عصيان‌گر. امه سزر به‌واژه‌ی نيگر كه در اصل برای حقير شمردن سياه‌پوستان به‌كار برده می‌شد، فضيلت بخشید تا ازخودبی‌گانگی را به چالش بگیرد. سزر برهر چيزی ديگری واژه‌ی نيگر را ترجیح می‌داد تا ديگر نيگر بودن ننگ نباشد. او با كمال سربلندی می‌گويد: "من نيگر هستم، نيگر پابرجا خواهم ماند." و سرانجام اوست كه از كليت ارزش‌ها و غنای فرهنگ آفريقای سياه، يك‌جا با سنگور پديده‌ی سياه‌وارگی را كه سند هويت انسان سياه است، به‌رخ استعمار، راسيسم و فاشيسم  می‌كشد.

من بی‌هيچ درنگی پذيرا می‌شوم،

  و با کمال اخلاص می‌پذيرم

آری نژادم را می‌پذيرم

كه  با هيچ غسلی تطهير نخواهد شد،

هرچند آن را با گل زوفا و نيلوفر آميخته باشند

من می‌پذيرم

نژادم راكه پوستش با لكه‌های سياه سائيده شده است

آری نژادم را، انگور پرآب برای گام‌های مست

و شهبانويم را،

شهبانوی تحقيرشده و جذام‌زده‌ام را

شهبانوی تازيانه‌‌خورده و غده‌های گلوی سل زده‌اش را

و زخم‌های جلد و لكه‌های پوست شهبانويم را

آه شهبانوانی كه در روزگاران نه چندان دور

در باغ‌های بهاری و دوردست

در پرتو نور شمع‌های بلوط دوست می‌داشتم

آری من می‌پذيرم

آن نيگر محنت‌كشيده را می‌پذيرم

كه میگويد: "مغفرت می‌خواهم ارباب من"

و بيست‌ونه ضربه‌ی مشروع تازيانه را

و سياه‌چالی را كه چهار فوت ارتفاع دارد

و آن يوغ آهنين پر شاخه را

و مفصل زانویم را كه در بدل بی‌باكی‌ام

-كه فرار به سوی آزادی باشد- بريده شده است

و گل ياسمن را كه از آهن سرخ در چربی‌ای شانه‌ام جوانه می‌زند.[۴]

فراجهانی جوهر شخصيت امه سزر است. او از فضای ناسيوناليستی حاكم در سال‌های ۱۹۳۰، در مارتينك روی‌ می‌گرداند. امه سزر ناسيوناليسم را پاسخ مناسبی برای رهايی انسان سياه از قيد تبعيض و تحقير نمی‌داند. برای او انسان سياه عضو جداناشدنی‌ جامعه‌ی انسانی است و مبارزه برای بازيابی هويت انسان سياه و احترام به آن مسئوليت هر انسان. اين انسان می‌تواند سفيدپوست باشد و يا از رنگ و مذهب ديگری.

امه سزر دردكشيده بود و انسان دردكشيده تبعاً شورش‌گر است. شخصيت خود‌آگاه امه سزر رنج‌ها و مصايب نژادی را حمل می‌كند كه استعمار و دلالان سود و سرمايه، آن را در بازار برده‌فروشان با جنس و كالا در در اقصی‌نقاط جهان معامله كرده اند و برای خُرد وريز ساختن شخصيت و شكاندن هويت او، نيگر، غلام و برده مخاطبش قرارداده‌اند. در برابر اين بی‌دادگری و نفی آن است كه روح عصيان‌گر امه سزر می‌خورشد؛ و اين خروش و اعتراض همراه با فرياد عدالت‌خواهی او تا آخرين لحظات زندگیش آرام نمی‌گيرد. امه سزر شاعر انسان‌دوست و صدای رسای تحقيرشدگان روی زمين است.[۴]

امه سزر می گفت : من سیاه‌ام و سیاه می‌مانم اما هرگز در دام نژادپرستی نمی‌افتم. هیچ یک از ما درحاشیه‌ی فرهنگ جهانی نیست. فرهنگ جهان‌شمول وجود دارد، همین‌جاست و می تواند همه‌ی ما را بهره‌مند و سیراب کند. می‌تواند ما را گمراه هم بکند. این ما هستیم که باید کار خود را درست انجام دهیم.[۲]

ژان پل سارتر نوشته است:

«سیاه واره‌گی، نفی انکار انسان سیاه نیست. جنبش سیاه‌وارگی گذرگاه ادبی، فرهنگی و تاریخی‌ای است که با همت امه سزر و سدار سنگور برپا شد تا سیاهان خارج از آفریقا را با آفریقا پیوند ‌دهد...»

ریشه‌دار بودن فرهنگ بومی‌زدایی در تاریخ بشر را ژان پل سارتر در مقدمه کتاب دوزخیان روی زمین این‌گونه شرح می‌دهد:

در گذشته‌های نه‌چندان دور، جمعیت زمین به دو میلیارد می‌رسید؛ یعنی ۵۰۰میلیون انسان و ۱میلیارد و۵۰۰میلیون بومی. اولی‌ها به کلمه دسترسی داشتند و دیگران از آن تقلید می‌کردند... کار سترگ امه سزر که بعدها مورد ستایش ناباوران قرار گرفت، همین بود که فرهنگ بومی سیاه‌وارگان را در فرهنگ عمومی بشری جای دهد. موفقیت او از آبش‌خور امیدی خستگی‌ناپذیر و از یقینی سرشار از تحقق هدف سیراب می‌شد، هم‌چنان که گفت: امیدوار بودن در من ریشه دارد و در بنیاد من است. من تمام بدبختی‌های پیش آمده را می‌شناسم. من آن‌ها را انکار نمی‌کنم. من بی‌نهایت روشن‌نگرم؛ اما ناامید شدن را نمی‌پذیرم؛ زیرا ناامید شدن، نپذیرفتن زندگی است.[۳]

بازگشت به زادبوم

کشف ستارگان نیمروز:

آذرخش بی‌آن‌که در اغوای دربان‌های زندان تمکین کند

از پیراهنش

یک دسته‌ پرنده‌های زرین‌پر متلاشی شدند

و به گوش‌هایش

شکوفه‌های جزایر مرجانی جوانه زدند.

او با من زبانی را تکلم می‌کند

چنان ملایم و مهربان،

که در لمحه‌های نخستش

برایم نامفهوم است

و اما با گذشت زمان

حدس می‌زنم که به من تأکید می‌کند

که بهار از سویی مخالف فرا رسیده است

که هر عطشی فروکش کرده است

که پاییز ما را با هم آشتی داده است

که ستاره‌ها در نیمه‌ی روز

در کوچه گُل کرده‌اند

و میوه‌هایشان را

چه پایین آویخته‌اند.[۶]

نفی بردگی فرهنگی

امه سزر در آثارش به ویژه در خطابه‌ای درباره استعمار، اروپا و آمریکا و غرب را متهم به‌برکندن ریشه گوناگونی‌ها می‌کند. سزر در رفتارهای سیاسی‌اش نخواست قالبی به خود بگیرد و حتی از حزب کمونیست جدا شد و در این باره گفت که می‌خواهم که مارکسیسم و کمونیسم در خدمت ملت‌های سیاه‌‍پوست باشند، نه ملت‌های سیاه‌‍پوست در خدمت مارکسیسم و کمونیسم.

امه سزر علاوه بر سیاست، در ادبیات نیز جزو کسانی بود که هرگونه بردگی فرهنگی را رد می‌کردند و با خشم و قاطعیت، خواستار پیدایش ادبیاتی مستقل بودند که آزادی سیاسی‌شان را نیز بر آن ادبیات استوار کنند. این دسته از ادیبان سیاه‌پوست، هر نوع پیروی از مکتب‌های ادبی غرب را نکوهش می‌کردند و آن را در راستای استعمار می‌دانستند.

اساساً واژه‌ی سیاه‌وارگی در نشریه‌ی  له‌تودیان نوار (دانشجوی سیاه)، روزنامه‌ای که از سوی امه سزر و برخی از دوستان شاعرش مثل  لئوپولد سدار سنگور در سال ۱۹۳۴ تأسیس شد، اشاره به همین نفی است؛ نفی غرب استعمارگر، نفی ایدئولوژی‌های اروپایی و در نهایت نفی بردگی فرهنگی.[۷]

مجله‌ی تروپیک

در مارس ۱۹۴۱ کشتی حامل گروهی از نویسندگان و روشن‌فکران فرانسوی از جمله آندره برتون از پیش‌گامان جنبش سورئالیسم، که از شهر بندری مارسی در جنوب فرانسه به مقصد آمریکا در حرکت بود، به‌ناچار در جزیره مارتینیک پهلو گرفت. در زمان اشغال فرانسه از سوی آلمان، این نویسندگان و روشنفکران به اتهام ضدیت با فرانسه تبعید شده بودند. در اقامت کوتاه آندره برتون در مارتینیک بود که این شاعر مطرح فرانسوی با مجله  تروپیک آشنا شد که در این رابطه گفته است: «با پیش‌داوری آن را در دست گرفتم. اما آن‌چه در این نشریه گفته شده بود، همان چیزی بود که باید گفته می‌شد.»[۷]

تروپیک مجله‌ای بود که امه سزر پس از فروپاشی نشریه‌ی  له‌تودیان نوار در پاریس، در بازگشت به مارتینیک آن را با مشکلات فراوان منتشر می‌کرد. کشف این نشریه از سوی آندره برتون، آن‌طور که خود این شاعر نوشته است، موجب شد همه‌ی تصورات کهنه‌اش نسبت به ادبیات امه سزر رنگ ببازد و گفت: «صدای امه سزر دراین مجله هم‌چون خوشه‌ای از نور بود.»

خواندن مجله‌ی تروپیک، آندره برتون را بیشتر در سوررئالیسم خود فرو برد، و به‌جنبه‌های جدیدی از انقلابی‌گری در این مکتب ادبی رساند. آندره برتون پس از اقامت کوتاهش در مارتینیک، هنگامی‌که به نیویورک رفت، در نشریه‌ای که در تبعید منتشر می‌کرد، تلاش کرد تا صدای امه سزر را که مسحورش شده بود به گوش جهانیان برساند. با این‌که تا آن زمان، لهجه‌ی فرانسوی سیاه‌‍پوستان از سوی جامعه فرانسه به تمسخر گرفته می‌شد، آندره برتون به ستایش زبان فرانسه امه سزر برخاست و گفت که این سیاه‌‌پوست زبان فرانسه را به گونه‌ای به کار می‌گیرد که هیچ سفیدی از پس این کار برنمی‌آید.[۷]

پیر برونل، مورخ فرانسوی، در کتاب تاریخ ادبیات فرانسه به‌نقل از سوزان سزر، همسر امه سزر، نوشته است که نویسندگان مجله‌ی تروپیک دریافتند که هدف سوررئالیست‌ها در هنر و هم‌چنین در زندگی، آزادی است؛ و به این ترتیب، امه سزر و هم‌فکرانش از سوررئالیسم برای رسیدن به رهایی و هم‌چنین عمق و غنا بخشیدن به ادبیات خود بهره بردند و شعر امه سزر به جایی رسید که آندره برتون، حیات‌بخشی آن را به اکسیژن تشبیه کرد.[۷]

مبارزه با استعمار و نبرد با سرخوردگی

رويداد‌های خونين آفريقا از نگرانی‌های همیشگی امه سزر بود، امه سزر به دولت‌مردان و به‌مردم آفريقا توصيه می‌کرد كه با چيدن بساط استعمار، امروز تنها خودشان در برابر اعمالشان مسئول‌ هستند. امه سزر می‌گفت كه مردم آفريقا در نبردشان در زدودن استعمار سرافراز شدند و فداكاری‌هایشان دراين راستا ستودنی است؛ ولی چالش‌های ديگری بيش روی آفريفا است كه مردم آفريقا بايد با آن‌ها دست و پنجه نرم كنند مانند نبرد در برابر خود‌محوری، هم‌چشمی‌ها، رقابت‌های ناسالم  و جنگ‌های ايتنيكی و مهمتر از همه –برای چيره شدن بر دودستگی و ازهم‌پاشی- مبارزه با خود. آن‌چه ‌امه سزر بيشتر در برابر آن حساسيت نشان می‌داد و سياهان را در برابر آن به‌مبارزه می‌طلبید همان حالت سرخوردگی، پذيرش شكست و يأس‌ و بدبينی نسبت به آفريقا بود. امه سزار به‌واقعيت‌های تلخ آفريقای پس از استعمار و ناكامی‌های رژيم‌های آفريقايی آگاه بود؛ و از موجوديت آن‌ها اظهار تأسف می‌كرد؛ اما از هرگونه درماندگی بيزاری می‌جويد و به آينده و فردای بهتر هميشه اميدوار بود: «زمان ايديولوژی‌های سطحی نگر به پايان رسيده است. چيزی ديگری در کار است. آفريقای ديگری در کار است. خاطر جمع باشيد، جهان ديگری نيز در کار است...»

آذرخش بی‌آنکه در اغوای دربان‌های زندان تمكين كند

از پيراهنش يک دسته‌ از پرنده‌های زرين‌پر متلاشی شدند

و به گوش‌هايش شکوفه‌های جزاير مرجانی جوانه زدند

او با من زبانی را تکلم می‌کند چنان ملايم و مهربان

که در لحظه‌های اول برايم نامفهوم است

و اما با گذشت زمان حدس می‌زنم

که به من تأکيد می‌کند

که بهار از سویی مخالف فرا رسيده است

که هر عطشی فروکش کرده است

که پائيز ما را با هم آشتی داده است

که ستاره‌ها در نيمۀ روز در کوچه گل کرده‌اند

و ميوه‌های شان را چه پائين آويخته اند.[۴]

استعفا از حزب کمونیست فرانسه

امه سزر سیاست‌مدار متعهد و مسئول، با هرگونه سازش و مصلحت‌پذيری مخالف بود. حمایت نکردن حزب كمونيست فرانسه از جنبش آزادی‌بخش مردم الجزاير، تبرئه و توجيه قدرت استعماری فرانسه در الجزاير، سكوت حزب كمونيست فرانسه در برابر جنايات استالين و دولت اتحاد ‌شوروی و تبرئه‌ی تجاوز اتحاد جماهیر‌شوروی به هنگری، همه‌ی این‌ها موجب آن می‌شود تا امه سزر به‌شدت از کمونیست فرانسه انتقاد کرده و با آن قطع رابطه كند.[۴]

در سال ۱۹۵۶ پس از سرکوب قیام مجارستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، امه سزر با نوشتن نامه‌ای به‌حزب کمونیست فرانسه، استعفا داد و در سال ۱۹۵۸ حزب پیش‌رو مارتینیک را بنیاد گذاشت.[۳]

نامۀ طولانی امه سزر به موريس توريز رهبر حزب كمونيست فرانسه، از لحن بسیار قاطعی برخوردار است و آدم به‌خوبی آگاه و متوجه علت انزجار از حزب کمونیست فرانسه و جنایات و تبه‌کاری‌های استالين و دولت اتحاد شوروی می‌شود. در اين نامه به جنایات، کشتارهای جمعی، ترور و شکنجه مردمان بی‌گناه اشاره می‌شود. این نامه‌ی سرگشاده كه در واقع استعفانامه‌ی امه سزر از حزب كمونيست فرانسه است، به‌تاريخ ۲۴ اكتبر ۱۹۵۶، نوشته شده است. امه سزر دراین نامه می‌نویسد:

«موريس توريز،

برايم ساده خواهد بود تا هم در برابر حزب كمونيست فرانسه و به‌همان اندازه در مقابل كمونيزم بين المللی آن طوری كه از سوی اتحاد شوروی اداره می‌شود، شكايت‌ها و مخالفت‌هايم را در يك ليست طولانی به‌وضوح بيان كنم.

آری، نه اعاده حيثيت پس از مرگ، نه آئين تشيع جنازه‌های ملی، نه سخنرانی‌های رسمی نمی‌توانند بالاتر از اين كشته‌شدگان، شكنجه‌شدگان وعذاب‌ديدگان باشند. اين‌ها از آن كسانی نيستند كه بتوان شبح‌شان را با چند جمله‌ی ماشينی دور نگاه داشت... گذشته از آن بايد اظهار داشت كه حزب كمونيست فرانسه شامل آموزش‌گاهی خوبی بوده است. آموزش‌گاهی كه از آنِ استالين است. و استالين به نيكوهی كسی است كه در انديشه‌ی سوسياليستی مفهوم خلق‌های مترقی و خلق‌های عفب‌مانده را جاگزين كرده است. و هنگامی كه او از وظيفه خلق مترقی يعنی روس‌های بزرگ سخن می‌راند كه به خلق‌های عقب‌مانده كمك نمايد تا به عقب‌ماندگی‌‌شان فايق آيند، فكر نكنم كه منش پدرسالارانه‌ی استعمار جز اين ادعای ديگری داشته باشد.»

امه سزر پس از استعفا و ترک حزب كمونيست فرانسه ۲ سال بعد، حزب پيشرو مارتينيك را بنيان گذاشت. او از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۳ مردم مارتينك را در شورای ملی فرانسه نمايندگی کرد؛ و تا سال ۲۰۰۳ بدون وقفه شهردار فور دو فرانس انتخاب می‌شد.[۴]

لغو قانون استعمار فرانسه

امه سزر از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۸ رئیس شورای منطقه‌ای مارتینیک بود؛ و سال ۲۰۰۱ از فعالیت سیاسی کناره‌گیری نمود. ۵ سال بعد در سال ۲۰۰۶ نیکولا سارکوزی که رهبر اتحاد برای جنبش مردمی بود، خواستار ملاقات با امه سزر شد؛ اما سزر نپذیرفت؛ چرا که جنبش سارکوزی به‌قانون استعمار فرانسه رأی داده بود تا حضور فرانسه در کشورهای خارجی، به‌ویژه در آفریقای شمالی را تأیید کند. خودداری امه سزر از ملاقات با سارکوزی موجب توجه مطبوعات و بحث‌برانگیزی بسیار شد تا این‌که ژاک شیراک، رئیس جمهور وقت فرانسه، وادار به‌لغو آن قانون شد.[۳]

پس از لغو این قانون هنگامی که امه سزر با سارکوزی ملاقات کرد نسخه‌ای از سخنرانی معروف  سال ۱۹۵۰ خود  را به وی اهدا کرد. امه سزر در آن سخنرانی می گوید :

«فاصله میان تمدن و استعمار بی نهایت است.  از همۀ لشکرکشی‌های استعماری و مقررات و ضوابط آن حتی یک ارزش انسانی نمی‌توان استخراج کرد.» [۲]

امه سزر شخصیت متعهد

برای امه سزر تعهد نويسنده و هنرمند از يك طرف ضامن استقلال فكریشان است و از طرف دیگر بیان واقعیت‌های اجتماعی و دفاع از آزادی، عدالت، حقوق، آرمان و کرامت انسان؛ و این درست همان چیزی است که نویسنده متعهد و هنمرمند مسئول را در جامعه‌های بسته و نظام‌های دیکتاتوری به چالش‌ها، دشواری‌ها و زمانی هم به‌زندان و مرگ ربرو می‌سازد. به همین خاطر است که امه سزر می‌گوید: انسان آزاده زیستن در حقیقت بسیار دشوارتر از برده بودن است.

امه سزر در ميدان سياست نيز متعهد است. پایه‌ی فعاليت‌های فكری و زيربنای زندگی سياسی امه سزر به روی تعهد استوار بوده است. او نماد تعهد برای ديگران است؛ هم در عرصه‌ی هنر و هم در عرصه‌ی سياست. امه سزر در این رابطه می‌گويد‌:

«من با تمام معنی متعهد هستم  و در پندار من نمی‌گنجد كه يك هنرمند جهان سومی متعهد نباشد. اين بدان معنی نيست كه تعهد موجب می‌گردد از دشواری‌های زيباشناختی  كه هنرمند به آن‌ها روبرو می‌شود، جلوگيری نمايد، ولی تعهد ضروری است. من حتی از درك آن عاجزم كه ما متعهد نباشيم. من نمی‌توانم تصور كنم كه هنرمند مثل تماشاچی‌ بی‌تفاوتی نگاه کند و از برگزيدن انتخابی امتناع كند... متعهد بودن برای يك هنرمند يعنی ريشۀ عميق داشتن در محيط اجتماعی خود، بدنه‌ی مردم بودن، درد‌های كشور خود را با شدت تمام درك كردن، و بيان و بازگو كردن آن‌ها است... آن‌چه را می‌بايد برجسته ساخت، رده‌بندی‌های تعهد است. تعهد سياسی يك رده‌ی آن است. ولی اين يگانه رده‌ نيست. دومين رده‌ی تعهد از آن نويسنده‌ است؛ و اين تعهد هنوز هم بزرگ‌تر است. لازم است تعهد نويسنده را با ويژگی‌ای جايگاه او ارزيابی كرد. اگر اين حقيقت نداشته باشد، پس داستايوفسكی هم به‌خاطر موضع‌گيری‌های سياسی‌اش نويسنده‌ی متعهد نبوده است. در حالی‌كه داستويوفسكی هنرمند متعهدی است كه (دردهای جامعه اش را) بیان می‌كند، زيرا هيچ‌كسی اين‌چنين ژرف واقعيت مردم روسيه را بازگو نكرده است.»[۴]

امه سزربه‌دلیل مبارزات ضداستعماريش درطول قرن بيستم، به‌عنوان يک شاعر متعهد، از اهميتی جهانی برخوردار بود؛ و يکی از مظاهر مبارزه برای برابری سياهپوستان شناخته می شد.[۵]

امه سزر نامی‌ست كه روح پرخاش‌گر انسان در بند و عدالت‌طلب و روان عصيان‌گر انسان تحقير شده و در زنجير را تداعی می‌كند. شعر امه سزر، فرياد اعتراضی‌ است در برابر قدرت‌مندانی كه به‌كرامت انسان توهين و وقار انسان را به‌نام رنگ و نژاد و مذهب پامال می‌كنند. امه سزر مظهر انسان‌دوستی است. او به انسان عشق می‌ورزد و علیه دشمن عزت انسان، عصیان می‌كند. برای امه سزر لكه‌های خون و جنايت ابدی است و در بستر تاريخ و در پهنای زمانه هميشه ماندگار‌، تا آن‌جايی كه حتی آب باران از محو آن عاجز است:

باران در ملامت‌بارترین طغیان‌هایت بخاطر بسپار،

فراموش نکنی که دوشيزگان جوان شی‌‌ری‌کی

به‌يک‌باره از پيراهن خوابشان فانوسی را برمی‌کشند

ساخته ‌شده از کرم‌های لطيف شب‌تاب

باران ای چيره‌دست بر همه چيز

چه بسا ناتوانی

از شستن خونی که از سر انگشتان قاتلان مردم می‌ريزد،

جلادانی که در جنگل‌های بلند عصمت غافل‌گير شده‌اند.[۴]

کاداستر
کاداستر

آثار امه سزر

کارنامه‌ی ادبی، هنری و سیاسی امه سزر در دوره‌ای که سه ربع قرن بيستم را در بر می‌گيرد، بسيار پُر بار است. او در مجموع ۱۴ اثر در زمينه شعر، جستار و نمايشنامه منتشر کرده است؛ و در ده‌ها سمينار و کنفرانس بين‌المللی سخنرانی کرده است. آثارامه سزر به‌بسياری زبان‌ها از جمله انگلیسی، اسپانيولی، آلمانی و فارسی نيز ترجمه شده است.[۸]

آثار امه سزر شامل اشعار، نمایشنامه و مقالات است:

اشعار:

  • دفتر بازگشت به زادبوم – ۱۹۳۲
  • سلاح جادویی – ۱۹۴۶
  • آسمان شکافته شده – ۱۹۴۸
  • اتصالات – ۱۹۶۰
  • کاداستر – ۱۹۶۱
  • من، نازک‌تر از گُل – ۱۹۸۲
  • به‌عنوان یک سوء تفاهم سلام – ۱۹۹۴

نمایشنامه‌ها

  • و سگ‌ها ساکت می‌شوند – ۱۹۵۸
  • تراژدی شاه کریستف – ۱۹۶۳
  • توفان (برگرفته از توفان ویلیام شکسپیر) – ۱۹۶۹
  • فصلی در کنگو – ۱۹۶۶

سایر آثار سزر شامل: شعر و آگاهی، سخنی در مورد استعمار، نامه‌ای به موریس تورز، اورتور توسن: انقلاب فرانسه و مشکلات استعمار است.

گفتاری در باب استعمار

نمایشنامه‌ها و اشعار امه سزر به‌طور معمول در فرانسه تدریس و اجرا می شوند.

آثار امه سزر که به فارسی ترجمه شده‌اند، عبارتند از:

گفتاری در باب استعمار - ترجمه دکتر منوچهر هزارخانی.

نژادپرستی و فرهنگ – ت: منوچهر هزارخانی.

فصلی در کنگو – ت: منوچهر هزارخانی.

تراژدی شاه کریتستوف، نمایشنامه – ت: منوچهر هزارخانی.

دفتر بازگشت به زادبوم، مجموعه شعر - ترجمه محمود کیانوش.[۳]

فصلی در کنگو

فصلی در کنگو

امه سه زر، نمایشنامه‌ی  فصلی در کنگو را در سال ١٩٦٦ نوشت. یعنی چندسال پس از اتفاقاتی که به‌استقلال کشور آفریقایی کنگو از سلطه بلژیک در ماه ژوئن ١٩٦٠، انجامید. پاتریس لومومبا، رهبر جنبش ملی کنگو بلافاصله پس از اعلام استقلال این کشور برای مدت شش ماه به‌نخست وزیری کنگو رسید و به‌گفته‌ی بسیاری، به‌اسطوره انقلابی در آفریقا پیوست. پاتریس لومومبا چند ماه بعد در ماه ژانویه سال ۱۹۶۱، به‌طور مرموزی به قتل رسید. نمایشنامه‌ی فصلی در کنگو، تصویری است از دوره‌ شش ماهه‌ی نخست وزیری پاتریس لومومبا که امه سه زر آن را با روایت حقیقی بی‌مانندی به تصویر کشیده است، به‌گونه‌ای که این روایت، کتاب را به یک نمایشنامه بزرگ سیاسی از وقایع کنگو مبدل کرده است.[۱]

تراژدی شاه کریستوف

يكی از آثار مشهور امه سزر نمايش‌نامه‌ی معروف و شناخته شده‌ای او است به‌نام تراژدی شاه كريتستوف كه برای نخستین بار در سال ۱۹۶۳، منتشر شد و يك سال بعد در جشنواره‌ی زالس‌بورگ به روی صحنه رفت و با استقبال فراوانی روبرو شد. اين نمايش‌نامه كه صحنه‌های آن در هائیتی رخ می‌دهد اشاره‌ی مستقيمی است به‌تاريخ و ريداد‌های عينی‌ اين كشور. هائیتی نخستین كشوری بود كه در برابر استعمار و لغو بردگی به‌پا خاست و با يك قيام همگانی در سال ۱۸۰۴، به استقلال دست یافت؛ و با تجربه‌ی زودگذر دموكراسی به‌نام جمهوری هائيتی اعلام موجوديت کرد.

تراژدی شاه کریستف

با این‌که نمايش‌نامه‌ی تراژدی شاه كريستوف يك فصل راستين تاريخ هائيتی را بازگو می‌كند؛ اما اين اثر امه سزر می‌تواند اشاره‌ای باشد به آفريقای پس از استعمار و همين‌طور به كشور‌هایی كه با هائيتی سرنوشت هم‌سان دارند. امه سزر در قالب اين نمايش‌نامه رویدادهای تاريخی مصيبت‌آميز هائیتی را در بين سال‌های ۱۸۰۶ تا ۱۸۲۰ بازگو می‌كند.

كريستوف برده‌ی آزاد‌شده‌ای است كه شغل آشپزی دارد. او با مردمش عهد می‌بندد كه برای آزادی آن‌ها از هيچ‌گونه فداكاری دريغ نخواهد كرد. کریستوف عزم کرده است تا مردمش را از يوغ بردگی رها سازد؛ و کشوری آزاد و آباد و مستقل با حكومت مستحكم و مردمی را بنا گذارد. كريستوف محبوب مردم می‌شود و همه دوستدار او هستند. مردم به‌پا می‌خیزند، قیام می‌کنند؛ ودر زیر پرچم كريستوف دست به انقلاب می‌زنند. خون‌ها بر زمین جاری می‌شود؛ و سرانجام انقلاب پيروز می‌گردد. مردم آزاد و رها می‌شوند و با وجود بهای سنگينی که پرداخته‌اند، به جشن پايان بردگی و آغاز آزادی می‌نشینند. افسوس كه اين احساس خوشی و طعم آزادی زودگذر حكايت از فردای تاريكی دارد، چرا که كريستوف ديوانه‌ی قدرت می‌شود؛ و به‌مرور زمان از مردم فاصله می‌گيرد؛ و سرمست از باده‌ی قدرت به خودكامه‌ای تبديل می‌شود. كريستوف نخست به‌مقام جنرالی تكيه می‌كند و اندكی پس از آن با برگذاری مراسم تاج‌گذاری بدون رأی مردم اعلام پادشاهی می‌كند. كريستوف همان رهبر انقلابی خلق هائيتی به يكباره كريستوف شاه می‌شود. پادشاه خودخوانده‌ی هائيتی... البته كريستوف درين امر تنها نيست. وستی مُنشی کریستوف كه از نظریه‌پردازان نظام استبداديی او است اين عمل را اين‌گونه توجيه می‌كند؛ شهروندان، تمام دنيا به ما نگاه می‌کنند و می‌پندارند كه انسان سياه اين‌چنين بی‌وقاراست. اگر ما خواهان آن هستیم كه به ما احترام بگذارند، ما پادشاهی، بارگاهی و پادشاه‌نشينی هستیم، دقیقاً اين همان چيزی است كه ما بايد به دنيا نشان دهيم. كريستوف‌شاه بنای كاخ ‌ مجلل و برج و باروی باشكوهی را پی‌ريزی نموده؛ و با زور و اجبار مردم را به‌كار می‌گمارد. مردم قيام کرده و تمام حركت‌های آزادی‌بخش مردم شورش‌گر، به رهبری متيليوس بی‌رحمانه سركوب می‌شوند. اين همان دگرديسی قيام‌های آزادی‌بخش است كه امه سزر از وقوع آن هشدار می‌دهد. او تأكيد می‌كند كه "آزادی بسيار خوب است، حصول آن هم خيلی خوب است؛ اما هرگاه به‌آن غور کنيم، دوباره آزادی خود را به‌دست آوردن هميشه سهل است. فقط همت بلند می‌خواهد، همين که يک بار بدان دست يافتی، می بايد دانست که چه بايد از آن ساخت. آزادی حماسه است، اما فرداهای آن سرشار از تراژيدی هستند."[۴]

امه سزر در سال ۱۹۶۹ نخستین جلد کتاب توفان را با اقتباس از نمایشنامه توفان ویلیام شکسپیر، برای مخاطبان سیاه و سفید منتشر کرد که از آن استقبال شد و مورد توجه منتقدان ادبی قرار گرفت.[۳]

امه سزر از نگاه دیگران

آندره برتون در باره‌ی امه سزر گفته است که او نمونه‌ی کرامت است. امه سزر از راه مبارزه و شعر خود به آوای "سیاه وارگی" تجسم بخشید، آوایی که از مرز و بوم امه سزر فراتر رفت. آوایی در دفاع از کرامت جهانی و جهان‌شمول انسان. امه سزر هم‌نوعان خود، یعنی تمامی انسان‌ها را به درک هویت و مسئولیت خود فراخواند؛ و بیش از هرچیز همین  مایه‌ی توان و نیروی او بود. امه سزر در سال ۱۹۵۰، در سخن‌رانیش در باره‌ی استعمار، این عبارات پیامبرگونه را ایراد کرد: تمدنی که توانائی حل مشکلاتی را که با آن درگیر می شود ندارد، تمدنی میرا است.[۲]

آندره بروتون از بيش‌گامان مكتب سورریالیسم از دفتر بازگشت به زادبوم امه سزر به مثابه‌ی با شكوه‌ترين بنای حماسی اين عصرياد می‌كند و در باره‌ی شخصیت امه سزر می‌نويسد:

«و شگفتا اين يك سياه‌پوست است كه زبان فرانسوی را طوری به‌كار می‌برد كه امروز سفيد پوستی نيست كه آن را آن‌طور بكار برد... و اين سياه‌پوست نه‌تنها يك سياه‌پوست است بلكه انسانی است كامل كه تمام پرسش‌ها، واهمه‌ها، اميد‌ها و شادمانی‌های انسان را  بازگو می‌كند و بر من بيشتر از پيش به‌منزله‌ی الگوی اصيل متانت تجلی می‌نمايد.»[۴]

منوچهر هزارخانی، نویسنده و مترجم ایرانی که سه نمایشنامه از آثار امه سزر را ترجمه کرده است در گفت‌وگویی با رادیو فردا، امه سزر را قله‌ی ادبیات جهان می‌داند و می‌گوید:

«تصورمن اين است که در بينش سياسی بلندمدت، امه سزر اثری ازخودش به جای گذارده، که با وجود اين‌که خيلی ها سعی کرده‌اند آن را ازبين ببرند، اما عميقاً درافکار و اذهان، به‌ويژه نزد اروپاييان کارگر بوده است. ازنظر شعرهم، به تصديق خود اديبان فرانسوی، امه سزر يکی ازقله‌های شعر فرانسه بوده است... البته من می پذيرم که درک و فهم زبان سزر خيلی مشکل است. خود فرانسوی ها عقيده دارند که سزر يک سبک نگارش خاص درزبان فرانسه به وجود آورد که تا پيش از او وجود نداشت... در مايه‌هايی هم که سزر شعر می گويد، درک مفاهيمی که او تصوير می کند، خيلی کار آسانی نيست. من هم شخصاً خودم را خيلی صالح نمی دانم که در اين مقوله وارد شوم. سه بار اين کوشش را کردم و سرم به سنگ خورد. يعنی خواستم شعر سزر را ترجمه کنم، نتوانستم. حتی يک بار رفتم خدمت خودشان، که او شعر را برايم معنی کند. وی با پوزخند گفت وقتی شاعری شعری می گويد احساسش را بيان می کند. هرکسی از شعر يک چيزی را می‌فهمد... من خيلی مشکل داشتم. به همين دليل دست به اشعار او نزدم. مگر اشعاری که درنمايشنامه‌های او که من ترجمه می‌کردم می‌آمد، اما هيچ‌گاه برسرترجمه شعرش نرفتم. چون هربار که می‌خواندم، يک چيز ديگری می‌فهميدم... وی به يک معنا شعرش را به خدمت جهش سياسی و اجتماعی‌اش می‌گرفت، منتهی شعرش شعارنبود. واقعأ شعربود. ادبيات بود. يعنی اين‌که اگر هم از متن سياسی‌اش آن را سوا کنيد، بازهم شعر است. اگر آن را ببريد در قرن ديگری بخوانيد، بازهم شعر است... سزر هميشه هم مورد لطف هم‌کاران و خوانندگانش قرار نمی‌گرفت. خيلی‌ها سعی کردند او را بکوبند و از صحنه دورش کنند؛ هم به‌دليل اشعارش و هم به‌دليل نمايشنامه‌ها و ساير نوشته‌هايش درزمينه‌های سياسی. اما هيچ کدام نتوانستند. او مانند کوه دماوند بود... سزر يک سياستمدار ضد استعماری بود و اما درعين حال در روشنفکری فوق العاده پيشرفته بود که به معلمان سابقش درس می‌داد...»[۵]

نشریه‌ی لیبراسیون، به‌نقل از یکی از دوستان او، می نویسد که امه سزر آتش فشانی بود در قلب کوه.[۲]

امه سزر در سال ۲۰۰۶، حاضر به‌دیدار با نیکلاس سارکوزی، که وزیر کشور وقت فرانسه بود، نشد و گفت تا لغو قانونی که بر تأثیر مثبت استعمار فرانسه تأکید می کند، حاضر به دیدار با سارکوزی نیست.

با این حال نیکلاس سارکوزی پس از مرگ امه سزر در ادای احترام به او گفت:

«او روحی آزاده و مستقل داشت و در طول زندگی‌اش برای به رسمیت شناخته شدن هویت و ریشه‌های غنی آفریقایی خود مبارزه کرد.»[۹]

در مطرح شدن نام امه سزر در ایران، بیش از همه دکتر علی شریعتی نقش داشت؛ و این شاعر و سیاست‌مدار مبارز را یکی از پیامبران قرن بیستم خواند.[۷]

سخنانی از امه سزر

آن‌چه به‌من تحرک می‌بخشد، همانا اراده‌ی آفریدن، اراده‌ی خلق‌کردن و آباد کردن در حال و آینده است.

شاعر بودن یعنی در عمق اشیاء و خویشتن سیر کردن. با بازخوانی شعر‌هایم، خودم را بازمی‌شناسم، وهم‌ها و پندارهایم را بازمی‌یابم.

برای ما فرهنگ به مثابه‌ جنگ‌افزاری است. من به فرهنگ بیش از حد اهمیت قایل هستم. شعر، حربه‌ی من است برای نفی این حالت سطحی و ظاهری. شعر برای من نفی این جهان مملو از دروغ است. شعر من تعمقی بود در باطن خودم و یا هم شیوه‌ای برای انفجار این‌ همه جور و بیداد که ما قربانیان آن بودیم.

کانت همه‌چیز را به این سه سؤال اساسی ارتباط می‌داد: کی هستم؟ چه باید بکنم؟ چه‌چیز موجب می‌شود که امیدوار باشم؟ این‌ هم پاسخ‌هایم: کی هستم؟ یگ نیگر(سیاه‌واره) اهل مارتینیک. چه باید بکنم؟ مثل یک انسان رفتار بکنم که شایسته‌ی مقام انسان باشد. چه چیزی مرا وامی‌دارد که امیدوار باشم؟ تحول انسان، همبستگی با بشریت.

زمان ایدئولوژی‌های سطحی‌نگر به پایان رسیده است. چیزی دیگر درکار است. خاطرجمع باشید جهان دیگری نیز درکار است.»[۳]

فاصله میان تمدن و استعمار بی‌نهایت است. از همه‌ی لشکرکشی‌های استعماری و مقررات و ضوابط آن حتی یک ارزش انسانی نمی‌توان استخراج کرد.[۲]

درگذشت امه سزر

امه سزر در ۱۹ آوریل سال ۲۰۰۸، به‌علت عوارض قلبی در سن ۹۵ سالگی در بیمارستانی در پاریس درگذشت. از پیکر او در ۲۰ آوریل در استادیوم دیون فورت دو فرانس، تشییع با شکوهی شد.[۳]

گروهی از روشن‌فکران آفریقایی‌تبار فرانسه و روشن‌فکران آفریقایی فرانسه‌زبان خواستار به‌خاک سپرده شدن امه سزر در پانتئون شدند؛ اما بخش دیگری از طرف‌داران او، این‌کار را ریاکارانه دانستند؛ و معتقد بودند که امه سزر در طول زندگی‌اش از سوی دولت فرانسه آن‌طورکه باید مورد تقدیر قرار نگرفته است.[۹]

مراسم خاکسپاری امه سزر در جزیره مارتینیک

دولت فرانسه اعلام کرده است که مجالس ترحيم و مراسم تشييع پیکر امه سزر، يک مراسم ملی خواهد بود.[۵]

بزرگ‌داشت امه سزر

در سال‌روز امه سزر در ژوئن ۲۰۱۳،  فرانسه و چندین کشور فرانسوی‌زبان با مراسم مختلفی از این سال‌روز تجلیل کردند. انتشار مجدد آثار معروف امه سه زر و برگزاری همایش‌های تحقیقاتی درباره‌ی این آثار، بخشی از این مراسم بود. درهمین رابطه تئاتر "له ژمو" در حومه پاریس، از ٨ تا ٢٤ نوامبر همین سال نمایشنامه‌ی فصلی در کنگو، اثر امه سه زر را با کارگردانی کریستیان شیارتی روی صحنه آورد.[۱]

هم‌چنین شهرداری پاریس قسمتی از کناره رود سن در منطقه یک این شهر را به اسم امه سزر نام‌گذاری، و مجلس فرانسه نیز قطع‌نامه‌ای در بزرگداشت این نماینده مجلس در سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۳ صادر کرد. علاوه بر شهرهای مختلف فرانسه، در لندن، بروکسل، نیویورک، واشنگتن، جزایر کارائیب، داکار (سنگال) و برخی دیگر از شهرهای جهان، نشست‌ها، جشنواره‌‌ها و نمایشگاه‌هایی برای امه سزر برپا شده و فیلم‌هایی درباره‌ی او به نمایش درآمده است.[۷]

موزه شدن دفتر کار امه سزر

در مارتینیک، جزیره‌ای که امه سزر در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۳، در آن متولد شد؛ و سال ۲۰۰۸ در همان‌جا درگذشت، دفتر کارش به موزه‌ تبدیل شد و روز ۲۶ ژوئن از سوی ژان مارک ارو، نخست وزیر فرانسه افتتاح شد. هم‌زمان در پاریس، فرانسوا اولاند، رییس جمهور وقت فرانسه، نیز با حضور در مقابل لوح یادبودی که دو سال پیش برای امه سرز در پانتئون نصب شده بود، به‌یکی از خالقان تعبیر سیاه‌وارگی ادای احترام کرد. اولاند گفت که امه سرز با کلماتش به‌عنوان شاعر، و رفتارش به‌عنوان سیاستمدار، علیه برده‌داری، استعمار و وحشیگری مبارزه کرد.[۷]

منابع