کاربر:Rah/صفحه تمرین

از ایران پدیا
< کاربر:Rah
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۲۱ توسط Rah (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی صفحه با 'دوستان عزیز برنامه گل سرخ سلام . امیدوارم در هر کجا که هستید سرحال و سرزنده باشید , دوشنبه...')
پرش به ناوبری پرش به جستجو

دوستان عزیز برنامه گل سرخ سلام . امیدوارم در هر کجا که هستید سرحال و سرزنده باشید , دوشنبه ای که گذشت یعنی دوم آذرماه، سالروز تشکیل میلیشیا بود .میلیشیا همون نسل جوان و پرشوری که که برای آزادی مردمش پا به میدان مبارزه گذاشت، میلیشیا یعنی نسل فدا و مقاومت. نسلی که تک به تکشون رو در زمینههای فدا و مقاومت نمایندگی کردند، همون نسل ایمان، ایمان به رهایی مردمش، نسلی که قهرمانانه شعار مرگ بر خمینی و زنده باد آزادی رو سر داد و برای عملیکردن این شعار، سنگینترین قیمتها رو پرداخت و میپردازه. بله، نسلی قاطع با ارادهای محکم و استوار. همون نسلی که یکصدا به رژیم خمینی نه گفت و ایستاد. نسلی که از آن هزاران هزار گل سرخ روئید. ای کاش میتوانستم نام تک تک آنها را در اینجا بیاورم و از تک تکشون یاد کنم. از تک تک میلیشیاهایی که حتی نه نامی از خودشان به جا گذاشتند. اما همواره زمان به من اجازه پرداختن به همه اونها رو نمیده. (افکت صحبتهای خواهر مریم در مورد حمیرا اشراق ـ دورتموند) ”و به راستی باید گفت: بهای آزادی، خون بهترین فرزندان این آب و خاک است که به پای درخت مقاومت ریخته شده است. اجازه بدهید که در این‌جا یادی بکنم از یکی از هزاران هزار میلیشیایی که در آن روزهای گرم خونشان بر تختهای شکنجه و جوخه‌های اعدام، مقاومت ایران را سرفرازتر و غنی‌تر کرد. میلیشیای شهید حمیرا اشراق، پرستوی خونین‌بالی که در عنفوان جوانی به‌شهادت رسید. حمیرا یک میلیشیای پرشور مجاهد بود که از نزدیک با او کارکرده بودم. بیش‌از 17سال نداشت که، در سال60، به چنگ دژخیمان افتاد. او را خیلی شکنجه کردند. دژخیم از او اطلاعات می‌خواست و بر شدت شکنجه‌ها می‌افزود… و حمیرا، در اوج شکنجه و شقاوت دژخیم به او گفت گوشت را جلو بیاور تا اطلاعات بدهم. ولی هنگامی که شکنجه‌گر می‌خواست «اطلاعات» بشنود، حمیرا سرود «آزادی» را سر‌داد.” لگو ( قسمتی از سرود آزادی) صحبتهای مژگان همایون که در آن زمان در سلول کناری حمیرا بود و شاهد سرود خواندن حمیرا بوده که این خاطره را تعریف می کند. مجری: میلیشیا ی قهرمان مجاهد خلق حمیرا اشراق در سال 1339 در تهران بدنیا آمد. حمیرا قبل از انقلاب ضد سلطنتی هوادار سازمان شده بود و از آگاهی کامل سیاسی برخورددار بود . در مقطع قیام ضد سلطنتی به ستاد علوی که متعلق به سازمان بود وصل شد و از همان موقع فعالیتهای خودش رو شروع کرد . در بهار سال 58 در بخش دانش آموزی قرار گرفت و یکی مسئولین انجمن مدرسه خوارزمی شد. بعد از اینکه دیپلمش را در خرداد ماه همان سال گرفت دیگه بطور حرفه ای و تمام وقت در لباس یک میلیشیای پرشور به فعالیتهاش ادامه داد.حمیرا فرماندهی برخی از تظاهراتها را بعهده داشت ودر انجام این مسئولیتهاش همواره خیلی پر انگیزه و پرشور بود . حمیرا شعارهای دانش آموزی را که در مراسم داده می شد را می ساخت و آنطور که همه می گفتند شعار ” خلق جهان بداند مسعود معلم ماست” را حمیرا ساخته بود . ( صحنه شعار دادن جمعیت در امجدیه که این شعار را می دهند) حمیرا در تابستان سال 60 در روز تاسوعا دستگیر شد و روانه شکنجه گاههای رژیم . همانطور در ابتدای برنامه دیدیم حمیرا اشراق با سر دادن سرود آزادی بر عهد خودش با مردم وفا کرد و با مقاومت بی نظیرش اراده نسل فدا و ایمان برای رسیدن به آزادی را بار دیگه به نمایش گذاشت. مجری: میلیشیای دیگه که می خواهیم معرفی کنیم مجاهد شهید احترام کارگر است

لگو( شعری که مجاهد شهید احترام کارگر سروده بشکل مصور گذاشته می شود . ) شبم فراق و خیالم فراق و روز فراق کجا روم وبه که گویم شرح حال فراق هر جا فراق بینم به آتش اندازم که برده از کف من صبر و اختیار فراق شب سیاه به پایان می رسد می رسد یاران شود فنا ستم از بیخ و درد فراق زشوق وصل و رهایی زپا ننشینم چو شمع بسوزم در تب وتاب فراق بگو به مادرم ای پیک تو بهاران را باز که اخترام رفت و رها شد ز درد و رنج فراق ز شوق وصل و رهایی جوخه را بوسید چو گل شکفت و رفت از دیار فراق

مجری: احترام کارگر در اصفهان بدنیا آمده بود و دانشجوی رشته ریست شناسی بود . در دوران تشکیل میلیشیا از فرماندهان میلیشیا بود ودر فاز نظامی بدلیل اینکه دراصفهان او را شناسایی کرده بودند به مشهد رفت. یکبار هنگامی که احترام به خانه شان در اصفان رفته بود توسط همسایه که او را دیده بود لو می رود و در منزل خواهرش دستگیر میشود . در مدت اسارتش مزدوران بارها احترام را زیر فشار گذاشتند که پای مصاحبه تلویزیونی برود ولی هر بار با برخورد قاطع او مواجه شدند . مزدوران جنایتکار خمینی به دروغ حکم او را حبس ابد اعلام می کنند ولی در آخرین ملاقاتی که با خانواده اش ترتیب می دهند که بعد از آن او را اعدام کنند احترام متوجه می شود که این آخرین ملاقاتش است . احترام را در حالی که فقط 21 سال از بهار زندگی اش میگذشت در منطقه ای کوهستانی یا سنگلاخ با تعداد هشت گلوله تیرباران می کنند. جسد او را روی سنگها آنقدر می کشند که تمام بدن او زخمی می شود و سپس تحویل خانواده اش می دهند . براستی احترام همانطور که خودش سروده بود ز شوق وصل ورهایی همچون شمع سوخت در تب وتاب فراق. مجری : خب دوستان عزیز متاسفانه وقت برنامه مون رو به اتمامه . بگذارید در همین جا به همه میلیشیاهای مجاهد که با مقاومتهاشون برگ زرینی درافتخارات تاریخ مقاومت ما هستند درود بفرستیم , تا برنامه بعد با همه شما خداحافظی می کنیم ...