ارتش آزادی‌بخش ملی ایران

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۱۴ توسط Ehsan (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ارتش آزادیبخش ملی ایران
NLA Flag.jpg
فعالیت ۱۳۶۶
کشور ایران
پادگان/ستاد اشرف۱(عراق) -لیبرتی (عراق)- اشرف ۳ (آلبانی)
شعار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران
رژه ۱۳۷۲
سالگردها ۳۰ خرداد ۱۳۶۶
افتخارات جنگی فتح مهران در عملیات چلچراغ-پیشروی تا دروازه کرمانشاه در عملیات فروغ جاویدان
فرماندهان
فرمانده
کنونی
مسعود رجوی
Aircraft flown
بالگرد راه اندازی هوانیروز سال ۷۲

ارتش آزادیبخش ملی ایران در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ توسط مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران تأسیس شد. یک سال پس از آن که محل اقامت مسئول شورای ملی مقاومت به عراق منتقل شد، مسعود رجوی دست به ابتکار تاسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران زد و آن را به عنوان ضرورت مرحله‌ی مبارزه با حاکمیت خمینی؛ برپا کرد. از نظر مسعود رجوی؛ تاسیس ارتش آزادیبخش، ضرورت پاسخگویی به امکان ادامه موثر مبارزه و تنها راه ارتقاء کارآیی اپوزیسیون سازمانیافته؛ پس از ۸ سال مبارزه‌ی سیاسی و نظامی مجاهدین با رژیم ایران بود.

بعد از انقلاب ضد سلطنتی سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد بود که سرنگونی حکومت شاه گام اول در مسیر رسیدن به آزادی است، بنابراین سازمان مجاهدین خلق ایران دست به مبارزه‌ی گسترده سیاسی زد، از همان روزهای اول بعد از انقلاب ضد سلطنتی درگیری تشکلها و ارگانهای وابسته به جمهوری اسلامی با اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران شروع شد.

در روز ۱۲ اسفند ۱۳۵۷ مراکز مجاهدین در یزد، کاشان و تربت حیدریه مورد حمله قرار گرفت.[۱]

در روز ۱۴ اسفند ۵۷ مسعود رجوی بر سر مزار دکتر محمد مصدق در احمدآباد به جای تأیید روح‌الله خمینی، گفت: «اسلام آری اما ارتجاع هرگز!»[۲]

۲۱ اسفند ۱۳۵۷ خمینی حجاب را با شعار «یا روسری یا توسری» اجباری کرد، مجاهدین آن را به شدت محکوم کردند و زنان مجاهد که خودشان حجاب داشتند به دفاع از زنان بی‌حجاب پرداختند.

نوروز ۱۳۵۸ نیروهای دولتی به مناطقی از کردستان ایران حمله کردند، به این دلیل که مردم کردستان خواهان خودمختاری بودند، این حملات از منطقه‌ی پاوه و اورامانات شروع شد، و شهرهای سقز، سنندج، مریوان، مهاباد و بوکان را در برگرفت، خواسته خودمختاری به درگیری و دخالت نظامی دولت منجر شد، این واقعه برای مجاهدین که خواسته‌های رادیکال‌تری مانند آزادی بی‌قیدو شرط داشتند، روشن ساخت که مسیر سختی پیش‌روی خود دارند.

روزشمار سال‌های ۵۸ و ۵۹ این را اثبات کرد، که حکومت و بخصوص شخص خمینی مجاهدین را نخواهد پذیرفت.

در اردیبهشت ۱۳۵۸ خمینی خواهان دیدار با رهبران مجاهدین می‌شود، مسعود رجوی و موسی خیابانی به دیدار خمینی می‌روند، این دیدار از این جنبه اهمیت داشت که این امید را ایجاد می‌کرد که اختلافات بین سازمان مجاهدین و حکومت مرتفع شود. مسعود رجوی خودش در این باره گفت:

«به من اطلاع دادند که احمد خمینی زنگ‌زده و دعوت کرده است که در آخر هفته برای دیدار با خمینی به قم بروم. خمینی بعد از تعارفات اولیه و ابراز علاقه و دوستی شدیدش نسبت به آیت‌الله شاه‌آبادی ـ پدر بزرگ برادر مجاهدمان محمود احمدی که در همین ملاقات حاضر بود ـ حرفش با ما این بود که: خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما این‌جا می‌آیید، همهٴ کتاب‌ها و اعلامیه‌هایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط می‌خواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد… منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود: گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را می‌خواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود. من هم گفتم: ما از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود، می‌تواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون). سپس خطبهٴ حضرت علی در نهج‌البلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همهٴ مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن به‌پا شد، مسأله آزادی است».[۳]

این دیدار هم نتیجه‌ای نداشت و حمله به مراکز مجاهدین کماکان ادامه یافت، در مردادماه ۱۳۵۸ چندین بار به ستادهای مجاهدین ازجمله بنیاد علوی در تهران حمله شد، مجاهدین انتشار نشریه‌ی مجاهد را که ۵ شماره چاپ شده بود را متوقف کردند.

در این شرایط سازمان مجاهدین خلق ایران اقدام به تأسیس میلیشیا کرد، میلیشیا نیروی حرفهای برای امکان کار هماهنگ، موثر و سازمان‌یافته برای تبلیغ نظرگاه‌های سازمان و آگاهی بخشی تودهای با تشکیل تیم‌های فروش نشریه و بردن دیدگاه‌های سازمان به میان مردم و هم چنین حفاظت از تجمعات مسالمت آمیز بود.

در تاریخ ۲ آذرماه ۱۳۵۸ میلیشیا تأسیس شد و نیروها و هواداران مجاهدین در قالب یگان‌های میلیشیا سازمان‌دهی شدند. میلیشیا را می‌توان پایه اصلی تشکیل ارتش آزادیبخش دانست. مجاهدین در توضیح دلیل تشکیل میلیشیا بر این باورند که وقتی دیکتاتوری پایه‌های خودش را محکم می‌کند، و فضای باز سیاسی رفته رفته بسته‌تر می‌شود باید توان مقابله با آن را داشته باشی، به همین دلیل باید نیروی آماده‌ای داشته باشی که بتواند جلوی دیکتاتور بایستد.

درگیری و اصطکاک بین ارگان‌های رسمی و غیر رسمی حکومت و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، هر روز بیشتر می‌شد، و میلیشیا در تیم‌های فروش نشریه سازمان، به طور مستمر مورد حمله و هجوم پاسداران انقلاب اسلامی و عناصر بسیج و دستجات مورد حمایت احزاب وابسته به حکومت جمهوری اسلامی بودند و به مرور زمان شدت این حملات افزایش می یافت تا در تظاهرات مسالمت آمیز ۳۰ خرداد سال ۶۰ و آتش گشودن به روی تظاهرکنندگان و سرکوب نظامی تظاهرات مسالمت آمیز؛ سازمان مجاهدین مجبور شد پایان مرحله مبارزه مسالمت آمیز را اعلام کند. سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام کرد که وارد مرحله‌ی رویاروی قهرآمیز و نظامی با این رژیم می‌شود.

اما یک سؤال وجود دارد که چرا مقاومت مسلحانه واجب، قطعی و اجتناب ناپذیر شد؟

در این باره سازمان مجاهدین پاسخ می‌دهد، مبارزه‌ی قهرآمیز را خمینی تحمیل کرد. او آخرین حرفش این بود که: «یا ندامت یا قبرستان» این پاسخی بود که او در همان اردیبهشت ماه ۶۰ به نامه‌ی مجاهدین داده بود و راهی جز قیام مسلحانه باقی نگذاشته بود.[۴]

یکان توپخانه ارتش آزادیبخش ملی ایران
یکان توپخانه ارتش آزادیبخش ملی ایران

در طول دو سال و نیم کار سیاسی مسالمت‌آمیز خمینی به اندازه‌ی تمامی دوران شاه از مجاهدین و دیگر مبارزین کشت و این در حالی بود که آنها با صبر و بردباری بی‌نظیری حتی یک گلوله شلیک نکردند. او تمامی این جنایتها را انجام داد تا در قدرت باقی بماند، آن‌هم یک قدرت و سلطنت مطلقه و دیکتاتوری سیاه قرون‌وسطایی. به گفته‌ی مسعود رجوی «اگر او می‌خواست تن به مسالمت و زندگی سیاسی مسالمت‌آمیز بدهد قبل از هر چیز لازم بود که خودش در دادگاه حاضر شود و به محاکمه و کیفر عادلانه‌ی مردمی تسلیم شود».[۵]

بعد از ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین خلق ایران دست به عملیات مسلحانه علیه مهره‌ها و مراکز دولتی و نظامی ایران زد، در عملیات شهری فقط عملیات علیه مهرههای امنیتی و اطلاعاتی و شکنجهگران و مجریان سرکوب و کشتار و مراکز دولتی و نظامی رژیم مجاز بود و ضربات قابل توجهی به حکومت ایران وارد شد. تا سال ۱۳۶۲ استراتژی سازمان مجاهدین خلق ایران مبتنی بر عملیات چریک شهری بود، از این تاریخ به بعد سازمان مجاهدین کادرهایش را به منطقه کردستان برد که دولت ایران بر آن تسلط نداشت و از این منطقه عملیات خودش را سازماندهی و به اجرا می‌گذاشت، این عملیات‌ها تا سال ۱۳۶۵ ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۶۵ مسئول شورای ملی مقاومت از فرانسه به بغداد آمد، در این زمان قرارگاه اشرف تبدیل به محل تجمع نیروهای سازمان مجاهدین خلق شد، یک سال بعد مسعود رجوی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران را تأسیس کرد.

در کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران در باره‌ی پیام تأسیس ارتش آزادیبخش آمده است:

«مقاومت مسلحانه از قالب محدود و پارتیزانی خارج شده و در چارچوب کلان همراه با تمرکز نیرو در جبهه‌ی گسترده، با انتخاب تاکتیک‌ها و هدف‌های بزرگ نظامی جریان پیدا خواهد کرد و دمار از روزگار رژیم جنگ‌افروز و سرکوبگر درخواهد آورد».[۶]

چرایی تأسیس ارتش آزادیبخش هم در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:

زرهی ارتش آزادیبخش ملی ایران درحال شلیک
زرهی ارتش آزادیبخش ملی ایران درحال شلیک

«ارتش آزادیبخش یک محصول خلق الساعه نیست. ثمره‌ی اشتیاق سوزان یک خلق برای «آزادی» است. در ژرفای چهره‌اش می شود رنج‌ها و اشک‌های یک ملت رشید را مشاهده کرد که چگونه در امید و لبخند، شکفته می شود. ارتش آزادیبخش آسان به دست نیامد. در شجره‌نامه‌اش مبارزات عادلانه‌ی مردمی به ثبت رسیده، که برای «آزادی» تمامی راه‌های ممکن را پیمودند و هرگونه شیوه‌ی مسالمت‌آمیزی را با بردباری مطلق آزمودند.

این ارتش نه از یک وسوسه‌ی نظامی، که از دل یک مبارزه‌ی درخشان سیاسی بیرون آمد. سپس وقتی خمینی تمامی راه‌های مسالمت را به رویش بست، در تظاهرات ۳۰ خرداد، دست به یک اتمام حجت تاریخی زد و شرف مقاومت و حقانیت مبارزه‌ی انقلابی مسلحانه را به تائید خلق قهرمان ایران رساند. سپس از پیچ و خم مبارزات چریکی عبور کرد و آنگاه در امتداد سیاست انقلابی صلح، با شرف حضور خود چشم‌انداز متقن آزادی را در جنگ آزادیبخش نوین ترسیم نمود، این ارتش مشروعیت خود را از خون‌بهای یکصدهزار شهید قهرمان مقاومت ایران کسب کرد؛ و سند حقانیتش پیشینه‌یی است درخشان از مبارزه‌ی سیاسی تا ۳۰ خرداد و از ۳۰ خرداد تا امروز».[۷]

ارتش آزادیبخش در کارنامه خود بیش از ۱۰۰ رشته عملیات موفق دارد، به گفته ناظران اصلی‌ترین دلیل پذیرش آتش‌بس توسط خمینی، گسترش عملیات متمرکز ارتش آزادیبخش بود.

پیشینه

جنگ آزادیبخش و مبارزه با ظلم موضوعی است که هم در بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر و هم در بیانیه‌ی استقلال ایالات متحده آمده است.

در مقدمه‌ی بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر آمده است:

«ضروری است که از حقوق بشر با حاکمیت قانون حمایت شود تا انسان به عنوان آخرین چاره به طغیان بر ضد بیداد و ستم مجبور نگردد»[۸]

یعنی وقتی که حقوق بشر رعایت نشود طغیان و شورش علیه ظلم مشروع است، جنگ آزدایبخش در کشورهای متعددی تجربه شده‌است، در انقلاب چین، کوبا، ویتنام، الجزایر و …

بررسی تاریخ معاصر ایران نشان می‌دهد که از زمان انقلاب مشروطه، مردم ایران به دنبال یک حکومت مردمی بوده‌اند، این مسیر فراز و نشیب‌هایی داشته‌است، و این آرمان آزادیخواهی مانند رشته‌ای نسل‌های مختلف ایرانیان را به هم پیوند داده است. برای ایرانی‌ها که تاریخشان پر از کشاکش و پایداری در برابر استبداد است، همواه آزادی، آرمان هر ایرانی بوده‌است. بعد از پیروزی انقلاب مشروطه محمدعلی‌شاه با اتکا به قزاقان روس، مجلس شورای ملی به عنوان دستاورد اصلی انقلاب مشروطه را به توپ بست، و دوباره استبداد حاکم شد. اما پایمردی ستارخان و باقرخان، با یاران اندکشان، دوباره توانستند، استبداد را کنار بزنند و انقلاب مشروطه را دوباره زنده کنند و آب رفته به جوی را برگردانند.

مصدق هم توانست در برابر قدرت بریتانیای کبیر مقاومت کند و نفت را ملی کند، اما عده‌ای که وابسته به دربار بودند، با همکاری سی آی ای او را ساقط کردند.

دکتر محمد مصدق رادمرد جنبشهای خاورمیانه با این که در غربت و تنهایی در تبعید بود اما گفته بود:

«چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور، این مبارزهٌ ملی را آن‌قدر دنبال می‌کنند تا به نتیجه برسد…»[۹]

بعد از انقلاب مشروطه مهمترین حادثه در تاریخ مردم ایران، انقلاب ضد سلطنتی است، مردم ایران امیدهای بسیاری در این انقلاب داشتند، اما چند روزی از این انقلاب نگذشته بود که تعارض بین نیروهای انقلابی و مردم با حاکمیت شروع شد، حجاب اجباری اولین اقدام و تعارض بین مردم و حاکمیت بود.

رفته رفته تضاد بین مردم و حاکمیت، بیشتر و بیشتر شد، فضای سیاسی بسته‌تر شد.

مجاهدین تلاش کردند تا این فضای باز سیاسی را طولانی‌تر کنند، اما بسته شدن فضای باز سیاسی مجاهدین را آرام آرام به سمت تأسیس میلیشیا راند، تأسیس ملیشیا پایه‌ای بود برای آمادگی در آینده‌ای که احتمال برخورد با حاکمیت می‌رفت، روز ۳۰ خرداد پایان فضای باز سیاسی بود، و شروع مقاومت مسلحانه قهرآمیز، این مقاومت و عملیات مسلحانه تا ۱۳۶۵ ادامه پیدا کرد و در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران تأسیس شد.

کرنولوژی تأسیس ارتش

فعالیت‌های تبلیغی میلیشیای مجاهدین
فعالیت‌های تبلیغی میلیشیای مجاهدین

بعد انقلاب ضد سلطنتی مجاهدین دست به فعالیت سیاسی مسالمت‌آمیز و گسترده زدند، هر روز گسترش پیدا کردند، نشریه مجاهد ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران بود، این نشریه به دلیل حملاتی که به مراکز انتشار آن انجام می‌شد در شرایط نیمه مخفی چاپ می‌شد، با این حال پرتیراژترین و پرخواننده‌ترین نشریه بود و روزانه ۵۰۰ هزار نسخه از آن چاپ می‌شد.

تعداد هواداران و میلیشیاهای سازمان مجاهدین خلق ایران روز به روز افزایش پیدا می‌کرد، عدد ۵۰۰ هزار میلیشیا را می‌توان در روزنامه‌های دولتی ایران دید.

اکبر گنجی در این رابطه می‌گوید:

«گروه‌هایی بود که رهبری استثنایی و کاریزمایی امام خمینی را قبول کرده بودند. جبهه دوم متشکل از شخصیتها و گروه‌های سیاسی بود که با رهبری امام در دوران تأسیس دولت مسئله داشتند… فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار داشت… و با پشتیبانی پانصد هزار میلیشیا (شبه‌نظامیان) که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، می‌توانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند»[۱۰]

هاشمی رفسنجانی هم درباره قدرت و نفوذ مجاهدین در آن روزها می گوید:

«منافقین در خیلی جاها نفوذ داشتند… به طور وسیع در کشور وجود داشتند… آن قدر قوی بودند که تظاهرات مسلحانه چند هزار نفری در تهران برگزارکردند… یک زمان چه در ادارات و چه در نیروهای مسلّح و چه در سایر جاها… میگفتند نظام دموکراتیک؛ یک تغییر این طوری میخواستند… نظام آن موقع یکپارچه نبود، ما مشکل… نفوذیها را داشتیم و خیلی چیزهای دیگر…»[۱۱]

در طول ۲٬۵ سال مبارزه سیاسی مجاهدین نزدیک به ۷۰ نفر از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، براثر حملات نیروهای وابسته به حکومت جان باختند، اما مجاهدین واکنش قهرآمیز نشان ندادند؛ و تلاش کردند با فعالیت سیاسی افشاگرانه به مقابله با حکومت بپردازند. میلیشیا به عنوان نیروی اصلی سازمان مجاهدین خلق ایران که از جوانان و دانشجویان و دانش آموزان تشکیل شده بود فعالیت زیادی داشت.

۲۰ فروردین ۱۳۵۹ میلیشیا دست به یک رژه‌ی خیابانی زد، و در واقع علامتی بود از جانب مجاهدین که اگر بخواهند توان پاسخ‌گویی قهر آمیز را دارند.

۲۲ خرداد ۱۳۵۹ مسعود رجوی در میتینگ ۱۵۰ هزار نفره در ورزشگاه امجدیه دست به افشاگری زد و از حملات سازماندهی شده به اعضا و هواداران و مراکز مجاهدین شکایت کرد، حفاظت این میتینگ به عهده میلیشیای مجاهد بود و می‌توان این را یک کار موفق میلیشیا دانست. این سخنرانی تأثیر زیادی در جامعه داشت به نحوی که ۲۰ تن از نمایندگان مجلس و حتی شخص احمد خمینی این حملات را که تحت عنوان «چماقداری» بود محکوم کردند.

۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ مسعود رجوی در نامه معروفی که برای شخص خمینی نوشت، تصریح کرد که مجاهدین خود را به قانون اساسی ملتزم خواهند شناخت مشروط بر این که رژیم نیز حداقل به قانون اساسی خودش وفادار باشد و آزادیهای دموکراتیک را تضمین نماید.[۱۲]

مجاهدین طی این نامه‌ی سرگشاده، از خمینی خواستند که اجازه دهد مجاهدین و هوادارانشان برای دیدار وی به جماران روند و اختلافات را به‌طور حضوری حل و فصل کنند. آنها حتی خلع سلاح و هر خواسته‌ی دیگر رژیم را در کادر قانون اساسی خود رژیم پذیرا شدند مشروط بر این‌که آزادی‌های دموکراتیک توسط خمینی تضمین گردد. به‌دنبال این نامه، خمینی به مدت یک هفته از انظار عمومی پنهان شد و تمامی ملاقاتهای خود را تعطیل کرد. او وقتی دوباره ظاهر شد تصمیمش را گرفته بود. خمینی گفت نه لازم نیست شما بیائید من خودم خدمت شما می‌رسم. او در همین سخنرانی حرف آخر را زد «یا تسلیم شوید و یا منتظر گورستان باشید». بدین ترتیب مجاهدین نه تنها از برخورد قهرآمیز مطلقاً استقبال نمی‌کردند، بلکه صدیق‌ترین نگاهبانان ذره‌ذره و قطره‌قطره‌ی فضای سیاسی و مسالمت‌آمیز بودند.[۱۳]

برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و بعد طرح دوفوریتی برای عدم کفایت سیاسی وی که در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ به تصویب مجلس رسید، نشان از پایان دوران فعالیت‌های سیاسی بود و سازمان مجاهدین خلق ایران آماده ورود به مرحله‌ی جدیدی می‌شد.

سازمان مجاهدین از رویارویی قهرآمیز بشدت پرهیز می‌کرد، تلاش کرد با به میدان آوردن مردم از بسته شدن فضای باز سیاسی جلوگیری کند، ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ آخرین فرصت برای به میدان آوردن نیروی مردمی بود.

در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:

«در هفنه‌ها، روزها و لحظه‌های قبل از ۳۰ خرداد، مسیر حوادث نشان می‌داد که تا آن‌جا که به خمینی و رژیم ارتجاعیش مربوط می شود، همه چیز تعیین تکلیف شده است. خمینی شمشیر آخته را تا به آخر از غلاف بیرون کشیده و می‌خواست در لحظه‌ی مناسب فرود آورد. تمامی گفت و شنودهای سیاسی و مسالمت آمیز با خمینی به پایان رسیده بود. از این‌رو مجاهدین به آخرین تیر ترکش سیاسی خود می اندیشیدند. باید آخرین اتمام حجت را با خمینی انجام می‌دادند. هیچ چیز جز یک تظاهرات عظیم مردمی نمی‌توانست چنین نقش برجسته یی ایفا کند. اما این تظاهرات بمثابه سلاح بُرنده‌ی سیاسی بایستی هرچه زودتر وارد میدان می‌شد. زمان بسیار تعیین‌کننده بود، حتی یک روز زودتر و یا یک روز دیرتر همه چیز را تغییر می‌داد».[۱۴]

۳۰ خرداد روز اتمام حجت مجاهدین با حاکمیت فرا می‌رسد، بیش از نیم میلیون تن از مردم تهران به تظاهراتی مسالمت آمیز دست می‌زنند اما با سرکوب خونین، حاکمیت روبرو شد، پیام خمینی مبنی بر سرکوب هر چه تمامتر و شلیک به تظاهرکنندگان از رادیو برای نیروهای دولتی و بخصوص پاسداران پخش شد، این پیام دستوری بی شکاف برای سرکوب تظاهر کنندگان بود. ارواند آبراهامیان در خصوص تظاهرات ۳۰ خرداد می‌نویسد:

«جمعیت زیادی در بسیاری شهرها ظاهر شدند… در تظاهرات تهران بیش از ۵۰۰هزار نفر شرکت کرده بودند… اخطار علیه تظاهرات به‌طور مستمر از شبکهٔ رادیو تلویزیون پخش می‌شد… اعلام کردند تظاهر کنندگان محارب با خدا محسوب می‌شوند. حزب‌اللهی‌ها مسلح شده و با کامیون‌ها آورده شده بودند… به پاسداران دستور شلیک داده شده بود. تنها در محدودهٔ دانشگاه تهران ۵۰ کشته، ۲۰۰ زخمی و ۱۰۰۰نفر دستگیر شدند. مسئول زندان اوین با خوشحالی اعلام کرد جوخه‌های اعدام ۲۳ تظاهر کننده، از جمله چند دختر نوجوان را اعدام کرده‌اند. دوران ترور آغاز شده بود».[۱۵]

در دوره‌ی ۲٬۵ ساله‌ی مبارزه سیاسی سازمان مجاهدین تلاش کرد تا انواع تاکتیک‌ها تصادم قهرآمیز را عقب بیاندازد، که نهایتاً ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ پایان این راه بود.

اگر خویشتن‌داری مجاهدین نبود در همان ماههای اول پس از انقلاب کار به درگیری‌های خشونت بار می‌کشید که خواست خمینی هم همان بود. او می‌دانست که گذر زمان به سود مجاهدین عمل می‌کند و هرچه زمان بگذرد و فعالیت‌های مجاهدین در جامعه گسترده‌تر شود، نابودی آنها دشوارتر خواهدبود.[۱۶]

۳۰ خرداد پایان مبارزه مسالمت‌آمیز سیاسی و شروع یک مقاومت مسلحانه‌ی قهرآمیز بود، دیگر هیچ زبانی برای صحبت با حاکمیت باقی نمانده بود. اما اجرای این تظاهرات کار سختی بود، چون فضای سیاسی تقریباً بسته شده‌بود.

مهدی ابریشمچی در این خصوص می‌گوید:

«روزهای آخر خرداد، ۲۴، ۲۵ و ۲۶ خرداد ۱۳۶۰ خمینی هر کسی را که علیه رژیمش حرفی زد و هر کس را که در مقابل رژیم داعیه داشت با یک نهیب مجبور کرد که جا بزند… آنها اصلا خودشان به خیابان ها نیامدند، جز مجاهدین و میلیشیای مجاهد خلق که در روزهای قبل از ۳۰ خرداد در سراسر ایران و در شهرهای مختلف در تظاهرات شرکت می کردند و تلاش می کردند که فضا را از انجماد و اختناق در بیاورند… خمینی از اوایل سال ۶۰ به تدریج داشت تصمیم نهایی خودش را می گرفت. او باید هر نوع شکافی را در رابطه با سرکوب در دستگاه ولایت فقیه از بین می برد… تا بتواند حمله و هجوم خودش را برای قلع و قمع نیروهای آزادیخواه، یکپارچه و نهایی بکند. این جریان در سال ۶۰، در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد به نهایت خودش رسید و آن هم عبارت بود از حذف اولین رئیس جمهور رژیم خمینی که آن موقع بنی صدر بود».[۱۷]

مجاهدین درباره‌ی ۳۰ خرداد می‌گویند:

«واقعیت این بود که طراحی ۳۰ خرداد، نه فقط به‌لحاظ سیاسی، استراتژیکی و ایدئولوژیک بیشتر به یک معجزه شبیه بود بلکه به‌لحاظ تاکتیکی نیز یک اثر بی نظیر به‌حساب می آمد. تاکتیکی که البته در اعماق، از ایمان مسعود به کارآیی نسل محبوبش یعنی میلیشیای قهرمان نشأت می گرفت. قلب تاکتیک این بود که بدنه‌ی سازمان و میلیشیا موتور محرک اولیه (موتور کوچک) را به هر قیمت و بدون اعلام علنی به حرکت درآورند و سپس تلاش کنند مردم را به صحنه‌ی تظاهرات بکشانند.

طبیعی بود که یک فرماندهی متمرکز و یک سازماندهی پیچیده می‌بایستی در صحنه حضور می‌داشت تا بلافاصله بعد از روشن شدن موتور کوچک، با ماکزیمم سرعت هواداران دورتر و مردم را به میدان بکشد. هم چنین تیم‌های شناسایی برای انتخاب بهترین مسیر در صحنه‌ی عمل، نیروهای جلودار متشکل از بدنه‌ی سازمان و میلیشیا به‌عنوان دماغه‌ی تیز کشتی تظاهرات و بسیاری تمهیدات دیگر برای موفقیت این تظاهرات بی‌نظیر باید سازمان داده می شد. برای این رستاخیز و قیام سیاسی، ۳۰ خرداد به‌عنوان روز «ر» انتخاب شد».[۱۸]

شرایط ماقبل ۳۰ خرداد بسیار حساس و پیچیده بود، راه‌اندازی تظاهرات آن هم در ابعاد چند صد هزار نفری کاری دشوار یا شاید غیر ممکن به نظر می‌آمد، امکان اعلام پیشاپیش و علنی کردن آن ممکن نبود، چون همان نقاط مورد نظر برای تظاهرات توسط نیروهای حکومتی اشغال و بسته می‌شد.

در این‌جا بود که طبق معمول، مسعود شخصاً وارد میدان شد و طراحی و راه اندازی بزرگترین تظاهرات را به‌دست گرفت. وی با برگزاری نشستهای طولانی با مسئولان و فرماندهان، همه چیز را با جزئیات آن طراحی کرد و به دست فرماندهان صحنه سپرد.[۱۹]

مهدی ابریشمچی از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران در خصوص تدارک تظاهرات ۳۰ خرداد گفت:

«اگر من بخواهم یک لحظه تاریخی را تشریح بکنم، نشست مرکزیت مجاهدین با حضور برادرمان مسعود بود که در باره این موضوع بحث و بررسی می شد که چه باید کرد؟... مسعود سئوال اصلی را مطرح کرد و گفت که اگر ما وارد ۳۰ خرداد شویم و رژیم همین طور که انتظار می رود، متقابلا وارد شود و تظاهرات مسالمت آمیز مردم را به رگبار ببندد، شما مسئولان مجاهدین چه کار می خواهید بکنید؟ تصمیمتان را پیشاپیش بگیرید تا در فردای ۳۰ خرداد حیران و سرگردان نمانیم. کسی که می خواست وارد ۳۰ خرداد شود، باید قدم بعد از ۳۰ خرداد را هم محاسبه می کرد. این همان جلسه ای بود که اتمام حجت مقدمتا در داخل مرکزیت مجاهدین و به دنبال آن در صفوف مجاهدین انجام گرفت».[۲۰]

بعد از ۳۰ خرداد سازمان مجاهدین خلق مبارزه قهرآمیز را آغاز کرد، مسعود رجوی پیشتر گفته بود «وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم».[۲۱]

حکومت اما از قبل ۳۰ خرداد سختگیرهای شدیدی علیه مجاهدین اعمال می‌کرد، تمام دفاتر آنها را تعطیل کرد، تجمعات آنها را غیر قانونی اعلام کرد، نشریه‌ی آنها را توقیف و ممنوع‌الانتشار کرد، و مجاهدین نیمه علنی نیمه مخفی بودند. موضع‌گیری‌های بعدی مقامات حکومتی نشان از عمق دشمنی با مجاهدین بود.

در همان زمان هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس ایران اعلام کرد: «چهار حکم بر اعضای اینها (منظور مجاهدین) لازم‌الاجراست:

  1. کشته شوند.
  2. به دار آویخته شوند.
  3. دست و پایشان قطع شود.
  4. از جامعه جدا شوند».[۲۲]

در جای دیگری هم هاشمی رفسنجانی گفته بود:

«اگر آن روز (منظورم اوایل انقلاب است) دویست نفر از اینها را می‌گرفتیم و اعدامشان می‌کردیم، امروز این‌قدر نمی‌شدند. امروز اگر با قاطعیت در مقابل این گروهک‌های مسلّح منافق… نایستیم، سه سال دیگر به جای هزار اعدام، باید چندین هزار نفر را اعدام بکنیم…».[۲۳]

موسوی تبریزی دادستان کشور هم تصریح کرده بود:

«اینها محاکمه‌شان توی خیابان است… اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمی‌تر کرد تا کشته شود».[۲۴]

محمدی گیلانی حاکم شرع وقت نیز گفت:

«کشتن به شدیدترین وجه، حلق آویز کردن به فضاحت‌بارترین حالت ممکن؛ و دست راست و پای چپ آنها بریده شود… در کنار دیوار، همان‌جا آنها را گلوله بزنید و از نظر فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورید… اسلام! اجازه نمی‌دهد که بدن مجروح این افراد باغی به بیمارستان برده شود بلکه باید تمام‌کش شود…».[۲۵]

با شروع مقاومت قهرآمیز سازمان مجاهدین خلق تاکتیک خودش را بر بی‌آینده کردن رژیم بنا کرد، در این خصوص در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:

«تاکتیک نظامی مجاهدین در آغاز مقاومت مسلحانه وارد آوردن ضربه‌ی تعیین کننده‌ی اول بود. این تاکتیک انقلابی که به شیوه‌ی تهاجم مطلق صورت می گرفت، ضمن دسترسی به هدف‌های مشخص نظامی، هدف سیاسی عمده‌یی را نیز دنبال می‌کرد که عبارت بود از بی‌آینده کردن رژیم خمینی. ویژگی مرحله‌ی تهاجمی اول این بود که در آن مبارزه‌ی مسلحانه با عملیات بزرگ آغاز شد و همین عملیات بود که رژیم را بی‌آینده کرد. چرا که این رژیم ضدتاریخی که همواره در ساختار خود نازا و ابتر بود و قدرت بازسازی ضربه‌هایی که بر سازمان سیاسیش وارد می شد نداشت، در نتیجه‌ی این تهاجمات صدماتی را متحمل شد که هرگز نتوانست جبران کند و به همین دلیل بی آینده شد».[۲۶]

متقابلاً در همین دوران، سازمان مجاهدین از نظر نظامی تثبیت گردید. فراموش نکنیم که مجاهدین در آستانه‌ی ۳۰ خرداد به‌طور عمده یک سازمان سیاسی و نیمه علنی بود. اگر چنین تهاجمی صورت نمی گرفت و اگر مجاهدین رژیم را ناگزیر از تدافع نمی‌کردند، نه فقط تبدیل سازمان سیاسی به نظامی محال بود بلکه به دشمن فرصت داده می‌شد که به لحاظ نظامی و تاکتیکی بر مقاومت پیشی بگیرد و این عقب‌افتادگی برای مقاومت بسیار خطرناک بود. تا آن‌جا که می‌توانست حتی وجود فیزیکی مجاهدین و سایر نیروهای مبارز را به زیر علامت سؤال ببرد. اما در نتیجه‌ی این ضربات، اکنون این دشمن بود که در لاک دفاعی مطلق فرو رفته بود و این وضعیت تا چندین ماه نیز ادامه پیدا کرد. فرصتی که برای انطباق سازمان مجاهدین با شرایط جدید بسیار مغتنم بود.[۲۷]

تجمع صبحگاهی نیروهای ارتش آزادیبخش ملی ایران
تجمع صبحگاهی نیروهای ارتش آزادیبخش ملی ایران

برخورد و درگیری بین نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران و نیروهای دولتی باعث شد که فضای جامعه بکلی میلیاریزه شده و سایه سنگین سرکوب دولتی همه جا دیده می‌شد، یک بار دیگر سازمان مجاهدین تلاش کرد با تظاهراتی این فضا را بشکند، ابتدا در نیمه شهریور ۶۰ یک تظاهرات مسلحانه به راه انداخت و تظاهرات بعدی در ۵ مهر ۱۳۶۰ بود که شعار «مرگ بر خمینی» را سردادند که در آن شرایط کار دشواری بود.

«آن روز خمینی در تمامیتش به پایان رسید و شعار «مرگ بر خمینی» با استقبال چشمگیری از سوی مردم روبه‌رو شد؛ و بدین‌ترتیب آثار آن، کل جنبش مقاومت را ارتقا داد و راه پیشروی آن را هموار نمود».[۲۸]

یکی از تاکتیک‌هایی که سازمان مجاهدین در پیش گرفت، هدف قرار دادن نیروهایی بود که در سرکوب و دستگیری‌ها دست داشتند، این تاکتیک را «ضربه به سرانگشتان اختناق» نام‌گذاری کردند.

«هنوز مقاومت مسلحانه یکساله نشده بود که رژیم خمینی به تدریج دستگاه سرکوب خود را بیش از پیش گسترش داد چرا که او در عمل دریافت که تنها تهدید جدی و واقعی برای بقای رژیمش مقاومت مسلحانهٌ انقلابی است. … جنگ ایران و عراق نیز علاوه بر این‌که چتر لازم برای حذف سیاسی نیروهای انقلابی را فراهم می‌کرد، به رژیم امکان می‌داد که دستگاه پلیسی و ارگانهای سرکوب خود را بیش از پیش گسترش دهد و بودجهٌ کلانی از بیت‌المال مردم را به آن اختصاص دهد.

به همین دلیل مقاومت ایران متقابلاً‌در یکی از مراحل عملیات مسلحانه، ضربه به ماشین سرکوب و سرانگشتان اختناق‌آفرین رژیم را هدف عملیات خود قرار داد. جلادان، شکنجه‌گران، عوامل تفتیش عقاید، جاسوسان و خبرچینان که علاوه بر شرکت در کشتار و شکنجه‌ی مجاهدین، از بام تا شام با بهانه‌های مختلف به اذیت و آزار مردم بیگناه می‌پرداختند در معرض تهاجم بی‌امان تیمهای عملیاتی و واحدهای مقاومت قرار گرفتند».[۲۹]

همزمان با شروع مقاومت مسلحانه، مسعود رجوی دست به یک ابتکار عمل سیاسی زد و برای این که دستاورد سیاسی این عملیات نظامی در جایی متبلور بشود، شورای ملی مقاومت ایران راتأسیس کرد. در حقیقت آن روی سکه‌ی بی‌آینده‌کردن رژیم، معرفی شورای ملی مقاومت به‌عنوان آلترناتیو دموکراتیک این رژیم بود.[۳۰]

سازمان مجاهدین از سال ۱۳۶۱ کم کم نیروهای خودش را به منطقه‌ی کردی منتقل کرد، منطقه‌ی کردستان شمالی یک منقطه تقریباً آزاد شده بود و می‌توانست نقش پشت جبهه برای تدارک عملیات مجاهدین باشد. فعالیت نظامی مجاهدین در مناطق کردی ایران و عراق تا سال ۱۳۶۵ ادامه داشت. امضای قرارداد صلح بین دولت سابق عراق و شورای ملی مقاومت این امکان را برای مجاهدین فراهم آورد که بعد این که کردستان ایران با تهاجمات گستردت نیروهای دولتی ایران ناامن شد، بتوانند از خاک کردستان عراق استفاده کنند.

در سایه این قراداد صلح بود که مقر مسئول شورای ملی مقاومت از فرانسه به بغداد انتقال یافت، در این دوره سازمان مجاهدین نیروهایش را به عراق و قرارگاه اشرف منتقل کرد. مجاهدین عملیات خود را در توار مرری گسترش دادند.

نهایتاً در روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۶ مسعود رجوی فرمان تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را صادر کرد.

فرمان تأسیس ارتش آزادیبخش

روز ۳۰ خرداد ماه ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران توسط مسعود رجوی طی فرمانی تأسیس شد؛ مسعود رجوی از آن به عنوان گنجینه‌ی عظیم میهنی یاد کرد.

متن فرمان تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران:

به نام خدا

و

به نام خلق قهرمان ایران

به نام انقلاب نوین مردم ایران

به نام صلح و آزادی

به نام شهیدان و زندانیان مقاوم خلق

هم‌میهنان، مردم آگاه و آزاده‌ی ایران؛

با تعظیم به روان‌های والای شهدای انقلاب نوین ایران به‌ویژه سمبل زن انقلابی مجاهد اشرف رجوی و سردار شهید خلق موسی خیابانی و بیش از هفتاد هزار قهرمان به‌خون‌خفته‌ی دیگر که پرچم بزرگترین مقاومت سراسری، سازمان‌یافته و مسلحانه‌ی تاریخ میهن ما را برافراشتند و با یاد همه‌ی قهرمانان اسیر و درزنجیری که رایت شرف و شکوه خلق ایران را در شکنجه‌گاه‌ها و زندانهای دشمن سبع و ضدبشر بردوش می‌کشند؛ در آستانه‌ی ۳۰خرداد، سالروز تظاهرات عظیم مردمی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۶، سرآغاز انقلاب نوین مردم ایران و روز شهدا و زندانیان سیاسی، با میمنت و فرخندگی بنیانگذاری «ارتش آزادیبخش ملی» را به اطلاع می‌رسانم.

فرمان تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران- ۱۳۶۶
فرمان تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران- ۱۳۶۶

تأسیس ارتش آزادیبخش ملی به‌مثابه بازوی استوار و پراقتدار خلق از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطن‌دوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همه‌ی مشتاقان استقلال بوده و کمبود آن یکی از مهمترین حلقه‌های مفقود در تاریخ جنبش‌های رهائی‌بخش مردم ایران در دوران معاصر است. از مجاهدان آزادی‌ستان صدر مشروطه تا مصدق فقید پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران تنها بدینوسیله می‌توانستند از سلطه‌ی مجدد دشمنان آزادی و استقلال میهن ممانعت نموده و پیروزی پایدار ملت را تضمین کنند. اگر مبارزات مسلحانه‌ی انقلابی بر ضد دیکتاتوری دست‌نشانده‌ی شاه نیز فرصت می‌یافت به بلوغی در حد یک ارتش رهائیبخش ملی و مردمی نایل شود، خمینی دجال و ضدبشر هرگز نمی‌توانست بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آن را به سرقت ببرد… آری، ارتش آزادیبخش یک گنجینه‌ی عظیم میهنی و سرمایه‌ی آزادی و ا ستقلال و تمامیت وطن است. در همین راستا بود که سازمان مجاهدین خلق ایران در نخستین سال حکومت خمینی به سازماندهی میلیشیای مردمی همت گماشت…

اکنون در طلیعه‌ی هفتمین سال مقاومت مسلحانه‌ی انقلابی، برپایی «ارتش آزادیبخش ملی» که حاصل رزم و رنج و حاصل تجربه و خون هفتادهزار شهید و یکصدوچهل‌هزار زندانی در سالهای گذشته است، سرنگونی محتوم دشمن خدا و خلق و پیروزی قطعی صلح و آزادی و استقرار حاکمیت مردمی را در میهن اسیرمان نوید می‌دهد. این مژدگانی طبعاً قلبهای همه‌ی‌مشتاقان و دردمندان ایران‌زمین را تسلی می‌بخشد و به سینه‌ی همه‌ی تسلیم‌طلبان و سازشکاران و میوه‌چینان فرصت‌طلب به‌طور تاریخی دست رد می‌زند.

ارتش آزادیبخش ملی قبل از هر چیز وظیفه دارد به‌منظور درهم‌شکستن طلسم اختناق خمینی و تدارک قیام عمومی با اهرمها و دستگاه سرکوبگر و جنگ‌افروز دشمن پلید چنگ در چنگ شده و با نبرد تمام‌عیار آنها را بشکافد و از هم بپاشد و به پیش برود. این یک ارتش مردم‌گرا ی انقلابی و ملی است که رزمندگان دلیر آن خود را با حداکثر انضباط و فداکاری وقف رزم بی‌امان علیه دجال خون‌آشام دوران کرده‌اند. از این‌رو در مسیر صلح و آزادی و در مسیر دستیابی به حاکمیت مردمی هیچ سد و مانعی ـ تحت هر نام و هر عنوان ـ تحمل نخواهد شد و اراده‌ی‌فرزندان رشید ایران سرانجام بر آن غلبه خواهد کرد. با آتشی گدازان و خشمی صدچندان که رنج و خون اسیران و شهیدان خلق آن را سوزنده‌تر و سوزاننده‌تر کرده است. پس زمان اتمام حجت نهایی با هر آن‌کس که در هر لباس بر ضد مردم ایران برای خمینی و رژیم ضدمردمی او اسلحه برداشته و به پاسداری از جنگ و شکنجه و سرکوب برخاسته، فرا رسیده است. مگر آن‌که هر چه زودتر از همدستی با بزرگترین دشمن تاریخ ایران و هلاک‌کننده‌ی حرث و نسل ما دست بشوید و اردوی رژیم جنایتکار خمینی را ترک کند که در این‌صورت در جبهه‌ی خلق و انقلاب جز برادری و مهر و عطوفت و جز تضمین آینده و سلامت نخواهد یافت.

از همه‌ی دلیرمردان و شیرزنانی که نبرد با ستمگر دوران را اراده کرده و آمادگی حمل سلاح دارند و هم‌چنین از نظامیان میهن‌پرست که نمی‌خواهند رودرروی خلق به رژیم خمینی خدمت کنند دعوت می‌کنم به ارتش آزادیبخش ملی بپیوندند.

باشد که ارتش آزادی رسالت رهائی‌بخش خود را هر چه سریعتر محقق کند!

باشد که این ارتش مردمی ضامن پایدار صلح و آزادی و استقلال و تمامیت ارضی ایران گردد!

باشد که تاریخ ایران‌زمین از این ارتش به نیکی یاد کند و رزمندگان پاکباز آن را قدر بشناسد!

سلام بر خلق ـ سلام بر آزادی

مسعود رجوی

نبردهای ارتش آزادیبخش

ارتش آزادیبخش ملی ایران به منظور تمرکز عملیات پراکنده پارتیزانی بوجود آمد، با آمدن مسعود رجوی به عراق در خرداد ۱۳۶۵ عملیات نظامی مجاهدین تمرکز پیدا کرد.

«از اوایل پاییز ۶۵ (حدود ۳ ماه پس از عزیمت مسعود رجوی)، یک کار فشرده‌ی جابه‌جایی، سازماندهی، آموزش و پشتیبانی برای شکل دادن به این نیروهای رزمنده شروع شد و ۶ ماه به‌درازا کشید. اما این سرمایه‌گذاری وقتی در عملیات درخشان گردان‌های رزمی به‌بار نشست، برق شعف در چشمها درخشید. به زودی آوازه‌ی رزم و دلاوری‌های نیروهای آزادیبخش که در همین گردان‌ها سازمان یافته بودند در همه‌جا پیچید. این گردانها از نظر کمی و کیفی آن اندازه توانایی نظامی داشتند که به چند پایگاه دشمن حمله کنند، آنها را تصرف کنند، اسیر بگیرند و غنیمت به‌دست آورند. هر گردان دارای چند گروهان بود و توان رزمی گردان در تهاجم هم‌زمانِ گروهان‌ها به چندین موضع و پایگاه دشمن عمل می‌کرد. گردانهای رزمی در اسفندماه ۶۵، عملیات خود را در نوار مرزی شروع کردند. این عملیات از منطقه‌ی مرزی سردشت و مریوان در مرز کردستان شروع شد و سپس در منطقه‌های سرپل‌ذهاب، قصرشیرین، ایلام، گیلانغرب، مهران، دهلران و موسیان امتداد یافت. گردانهای رزمی خوش درخشیدند و راهگشا بودند. آنها ظرف ۴ماه (از اسفند۶۵ تا خرداد ۶۶) ۴۵ رشته عملیات موفق انجام دادند. در مقایسه با دوره‌های پیشین عملیات پارتیزانی، این سلسله عملیات با کمیت انبوه رزمنده و کیفیت بالای نظامی و برتری مطلق در صحنه، بیلان شگفت‌انگیزی بود که قبل از همه دشمن را گیج و مبهوت کرده بود. اکنون یک عامل نظامی جدی و تعیین‌کننده‌که عملیاتش تأثیر دامنه‌داری بر روحیه‌ی نیروهای دشمن می‌گذاشت وارد صحنه شده بود».[۳۱]

اما هر ارتش به الزاماتی نیاز داشت از جمله قرارگاه‌های پشتیبانی، لباس فرم یکدست، سلاح و تجهیزات و آموزش.

قرارگاههای فرماندهی یکی از الزامات جدی جنگ آزادیبخش تشکیل بود. این قرارگاهها شامل محل استقرار فرماندهی و نیروهای رزمنده، محل آموزش، محل نگهداری سلاح و جنگ‌افزار و بالاخره تدارکات و پشتیبانی بود.

«به دستور فرمانده کل ارتش آزادیبخش و با نظارت مستقیم مریم رجوی جانشین فرمانده کل ارتش، بهره‌برداری از قرارگاهها تنها در صورتی مجاز بود که تمامی الزامات زیستی با رعایت استانداردهای مشخص‌شده در آن‌جا فراهم باشد. فراهم کردن این امکانات برای قرارگاهی که در دشتهای سوزان و روی ماسه‌های روان ساخته می‌شد واقعاً کار دشواری بود اما به‌هرحال حداقلهای زیر طبق استانداردهای «طرح و پروژه» ارتش آزادیبخش می‌بایستی تاٌمین می‌شد:

آسایشگاههای مناسب، سالن غذاخوری، سالن اجتماعات و فوق برنامه، سالن و امکانات ورزشی، آشپزخانه بهداشتی، سیستمهای حرارتی و تهویه‌ی مطبوع، آب آشامیدنی، حمام، نمازخانه و فضای سبز. امکانات زیستی در این قرارگاهها از دید خبرنگاران خارجی که گاه برای بازدید و تهیه گزارش می آمدند شگفت انگیز می‌نمود. واقعیت این بود که بسیاری از رزمندگان ارتش آزادیبخش، فارغ‌التحصیلان یا دانشجویان رشته های مختلف علمی و فنی از دانشگاههای اروپا وآمریکا و یا دانشگاههای ایران بودند. کار مهندسی، آرشیتکتور و سپس بنایی و کارگری توسط خودشان انجام می‌شد. این داوطلبان با به‌کارگیری ذوق و ابتکارات تخصصی از امکانات و مواد خام محلی حداکثر استفاده را به‌عمل می آوردند. پاره‌یی از امکانات نیز از طریق هواداران جنبش مقاومت از کشورهای خارج ارسال می‌شد».[۳۲]

گردان‌های رزمی پایه‌ی ارتش نوپای آزادیبخش ملی ایران بود، اما این واحد رزمی جای خود را به تیپ‌های رزمی داد و ارتش آزادیبخش بر پایه تیپ‌های رزمی شکل جدیدی یافت.

  • نخستین عملیات یک تیپ رزمی در مهرماه ۱۳۶۶ در منطقه مرزی مریوان انجام شد که طی آن ارتش آزادیبخش توانست کنترل ۸۰ کیلومتر مربع را بدست بگیرد، ۳۸ پایگاه نیروهای دولتی ایران به تصرف درآمد و ۴۰۰ نفر از نیروهای نظامی دولتی کشته یا زخمی شدند، و ۱۰۸ نفر به اسارت درآمدندغنیمتهای جنگی قابل توجهی از جمله ۱۱خودروی نظامی و ۲ عراده توپ به دست رزمندگان ارتش آزادیبخش افتاد.
  • عملیات دیگر در قالب تیپ در ارتش آزادیبخش در منطقه عین خوش در غرب دزفول انجام شد، در این عملیات کلیه مواضع یک گردان زرهی از لشکر ۱۶ زرهی قزوین به تصرف ارتش آزادیبخش در آمد، ۳۰۰ تن کشته و زخمی شدند و ۹۹ تن به اسارت درآمدند، در این عملیات ۱۱ تانک چیفتن و تعدادی خودرو نظامی منهدم شد.
  • عملیات بعدی در مرز خسروی بود، در این عملیات ۲۵ پایگاه نیروهای دولتی به تصرف درآمد یا بکلی نابود شد، ۲۴۸ نفر از نیروهای نظامی دولتی کشته یا مجروح شدند و ۳۷ تن به اسارت در آمدند در این عملیات ۴ دستگاه تانک منهدم شد و یک دستگاه تانک به غنیمت گرفته شد.
  • عملیات دیگری در قالب تیپ در تاریخ اول آذر ۱۳۶۶ در منطقه مهران انجام شد تیپ ۳۷ زرهی شیراز و گردان قائم سپاه پاسداران مورد حمله قرار گرفتند، ۳۵۰نفر از نیروهای نظامی کشته و یا زخمی شدند و ۶۲ نفر به اسارت درآمدند، و میزانی غنیمت جنگی نصیب نیروهای مهاجم شد.
  • منطقه پیرانشهر هدف یکی دیگر از عملیات در قالب تیپ ارتش آزادیبخش بود، تلفات نیروهای دولتی در این عملیات بیش از ۳ هزار کشته و زخمی بود که رقم قابل توجهی بود، همچنین در این عملیات ۳۱۰ تن به اسارت در آمدند.
  • عملیات دیگری که در قالب تیپ توسط ارتش آزادیبخش انجام شد عملیات کوشک بود، در این عملیات ۲ گردان از نیروهای لشکر ۹۲ زرهی ارتش ایران با تمام مواضع و تجهیزاتش منهدم شدند، ۲۲۰ تن کشته و زخمی و ۳۲ تن به اسارت درآمدند.

هفته‌نامه‌ی میدل‌ایست بین‌المللی طی تفسیری درباره این عملیات نوشت:

«موقعیت جغرافیایی درگیری ارتش آزادیبخش در جنوب‌غربی اهواز و در نزدیکی شاهراه استراتژیکی بین اهواز و سوسنگرد به این معنی است که مجاهدین می‌بایست از خطوط دفاعی بسیار پرتجمع، در بخش بسیار حساسی از جبهه‌ی جنوب عبور کرده و جنگ را به پشت خطوط نیروهای خمینی کشانده باشند».[۳۳]

بعد از موفقیت‌هایی که ارتش آزادیبخش در عملیات در قالب تیپ داشت، مسعود رجوی به عنوان فرمانده‌کل ارتش آزادیبخش تصمیم گرفت عملیات ارتش آزادیبخش، با تمرکز بیشتر انجام شود و تمام ارتش آزادیبخش تحت عنوان فرماندهی کل وارد عملیات بشود. سه عملیات نظامی آفتاب و چلچراغ و فروغ جاویدان در قالب کل ارتش آزادیبخش انجام شد.

عملیات آفتاب اولین عملیاتی بزرگی بود که تمام ارتش آزادیبخش در آن شرکت می‌کردند.

عملیات آفتاب

عملیات آفتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران
عملیات آفتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران

عملیات آفتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران اولین کارزار نظامی این ارتش برای اجرای یک عملیات در سطح فرماندهی کل با شرکت همه‌ی نیروهایش بود. طرح عملیات برای جبهه‌یی به طول ۳۰ کیلومتر طراحی شده‌بود. ارتش آزادیبخش ملی در قالب ۱۵ تیپ وارد این عملیات نظامی شد، فرماندهی عملیات مستقیماً بر عهده مسعود رجوی فرمانده کل ارتش آزادیبخش بود.

این عملیات در منطقه غرب شوش محل استقرار لشکر ۷۷ خراسان انجام شد.

در عملیات ۹ گردان از نیروهای لشکر ۷۷ خراسان متلاشی شدند، ۳۵۰۰ نفر کشته و مجروح شدند، و ۵۰۸ نفر هم به اسارت درآمدند.

در کتاب ارتش آزادیبخش دستاوردهای این عملیات برای ارتش آزادیبخش شامل موارد زیر می‌باشد:

  • ده‌ها تانک، خودروی زرهی و جنگ‌افزار سنگین منهدم گردید و ۴ فروند تانک سالم به غنیمت گرفته شد و به پشت جبهه انتقال یافت. شماری توپ، و توپ ضدهوایی، خودرو و انبوهی سلاحهای سنگین و سبک و دیگر غنائم و تجهیزات ذیقیمت به دست رزمندگان آزادی افتاد.
  • جادهٌ استراتژیکی فکه ـ چنانه در غرب دزفول و نیز قسمتی از جادهٌ بین‌المللی دزفول ـ العماره به تصرف جنگاوران ارتش آزادیبخش درآمد.
  • ارزش جنگ‌افزار، تجهیزات، مهمات و امکانات منهدم‌شده بیش از ۱۰۰ میلیون دلار ارزیابی شد.
  • چندین هزار سنگر فرماندهی، اجتماعی، انفرادی، نگهبانی، آتشباری و مخابرات و بیش از ۱۰۰ زاغه‌ی مهمات و ۱۲ انبار بزرگ تدارکاتی به دست رزمندگان ارتش آزادیبخش افتاد و بخشی از آنها منهدم گردید.[۳۴]

در این عملیات تیپ زنان ارتش آزادیبخش به طور مستقل وارد عمل شدند و این اولین بار بود که تیپ زنان بطور مستقل وارد عملیات می‌شد.

این عملیات بازتاب رسانه‌ای در سطح جهانی داشت، روزنامه دیلی اکسپرس در این باره نوشت:

«این نبرد، بزرگترین شکستی بود که آخوندها از ارتش رشدیابنده‌ی رزمندگان دریافت کردند… تاکنون رژیم تهران به‌طور عمده خسارتهای وارده توسط رزمندگان را به دلیل هراس از تقویت شدن مخالفت‌های رو به رشد در پایتخت کم‌اهمیت جلوه می‌داد».[۳۵]

لشکر ۷۷ خراسان یکی از لشکرهای قوی و کار آمد ارتش دولتی ایران بود و یکی از زبده‌ترین لشکرها به شمار می‌رفت، این لشکر را «لشکر همیشه پیروز ۷۷» می‌نامیدند.

فهرستی از غنایم عملیات آفتاب:

  • ۴ فروند تانک ام. ۴۷ با مسلسلها و کلیهٌ تجهیزات مربوطه
  • یک دستگاه نفربر زرهی
  • یک دستگاه مینی کاتیوشا
  • ۵ توپ ۱۰۶ میلیمتری
  • ۱۰ تفنگ ضدتانک ۸۲ میلیمتری اس‌پی‌جی۹
  • دو قبضه ضدهوایی ۴ لول و تک‌لول
  • ۴۵ قبضه خمپاره‌اندازهای ۱۲۰، ۸۱ و ۶۰میلیمتری
  • ۴۱ قبضه تیربارهای سنگین و نیمه‌سنگین از نوع دوشکا، کالیبر۵۰ و ام‌ژـ۳
  • ۷۰ قبضه موشک‌انداز آرپی‌جی۷ و ۵۰۰ موشک آرپی‌جی
  • ۱۰ قبضه نارنجک‌انداز
  • بیش از ۷۵۰ قبضه تفنگهای ژـ۳ و کلاشینکف
  • ۱۱ دستگاه جیپ فرماندهی
  • ۴ دستگاه انواع خودرو از جمله کامیون ده تن
  • ۳۰ دستگاه بی‌سیم پی‌آرسی، بیش از صد دستگاه تلفن سانترال و تلفن صحرایی
  • ۳ دستگاه دوربین تلسکوپی بزرگ شب
  • ۳ دستگاه دوربین تلسکوپی بزرگ دیدبانی
  • ۷ دستگاه دوربین شب
  • ۲ دستگاه آمبولانس
  • ۲۵ دستگاه دوربین روز

عملیات چلچراغ

عملیات چلچراغ روز ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ در ۴ محور به طول ۵۰ کیلومتر شروع شد، منطقه‌ی عملیاتی از شمال به ارتفاعات گچ و ارتفاعات کولک (در منطقه‌ی کانی‌سخت واقع در جنوب صالح‌آباد ایلام)، از جنوب به ارتفاعات قلاویزان (واقع در جنوب شهر مهران)، از شرق به سه‌راهی دهلران ـ مهران و از غرب به مرزهای بین‌المللی ایران و عراق منتهی می‌شد.

ارتش آزادیبخش در گزارش خود اعلام کرد که در مجموع ۲۲ تیپ رزمی در این عملیات حضور داشتند.[۳۶]

صحنه‌ای از عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش ملی ایران
صحنه‌ای از عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش ملی ایران

ساعت‌های نخستین این عملیات برای نیروهای ارتش آزادیبخش ملی ساده نبود، آنها با حجم آتش سنگین نیروهای دولتی مواجه شدند.

«نخستین ساعت‌های عملیات چلچراغ به‌راستی صحنه‌های شکوهمند و حماسی ایمان و اراده‌ی نسلی بود که توانست فراتر از تمام ابزار و ادوات و سلاح‌هایش با پاکبازی و جسارتی بی‌مانند، با چنگ و ناخن در زیر باران مداوم بمب و موشک و کاتیوشا و در میان هزاران هزار انفجار پی‌درپی میدانهای گسترده‌ی مین، پس از ۵ ساعت مقاومت و درگیری، سرانجام خطوط دشمن را درهم بشکند و در سپیده‌دم از نخستین خاکریزها و استحکامات عبور کند».[۳۷]

تاکتیک ارتش آزادیبخش در این عملیات توسط فرماندهان آن «پرش شیر» نام گرفت، این تاکتیک به این شیوه بود که بلافاصله پس از عبور از خط دفاعی نیروهای دولتی ایران، نیروی مهاجم مستقیم مرکز لشکر را هدف قرار می‌داد، و برای تسخیر آن اقدام می‌کرد و سپس از پشت خطوط دفاعی نیروهای دولتی پاکسازی را آغاز می‌کردند، این تاکتیک در عملیات چلچراغ موفق بود.

تاکتیک پرش شیر را خود مجاهدین این طور تعریف می‌کنند:

«ارتش آزادیبخش، ارتشی است نوین و به همین دلیل یکی از ابعاد برتری آن بر دشمن اولویت کیفیت بر کمیت است. این برتری در تمامی زمینه‌ها در عالی‌ترین سطح در ارتش آزادیبخش آفریده شده است. پرش شیر بروز عالی‌ترین کیفیت در تاکتیک است که در نبرد چلچراغ و فتح مهران صحت و راهگشایی خود را در عمل به اثبات رساند و فی‌الواقع نمود برتری تاکتیک ارتش آزادیبخش بر نیروهای رژیم خمینی بود. رهنمود «پرش شیر» در یک کلام این است که:

پس از شکستن خط، به جای درگیری با اولین نیروهای دشمن و پاکسازی مرحله به مرحله‌ی یک جبهه‌ی گسترده، مانند نیزه جبهه را بشکاف و خود را به قلب دشمن یعنی مرکز فرماندهی نیروهایش برسان و قلب نیروهای دشمن را تارومار کن و فقط با نیروهایی درگیر شو که سر راه پرش شیر و حرکت نیزه قرار می‌گیرند. آنها را از سر راه دور کن. وقتی مرکز فرماندهی دشمن درهم ریخته شد، آن‌گاه با نیروی بسا کمتری یکانهای بی‌سر را جارو و منطقه را پاکسازی کن».[۳۸]

این عملیات ۳ روز به طول کشید، مقر لشکر ۱۶ زرهی قزوین به تصرف ارتش آزادیبخش در آمد، روز یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۶۶ شهر مهران هم توسط نیروهای ارتش آزادیبخش تسخیر شد.

اسرای عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش ملی ایران
اسرای عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش ملی ایران

لشکر ۱۱ سپاه پاسداران مرکب از ۹ گردان پیاده، زرهی، ادوات و توپخانه از بین رفت و مرکز فرماندهی آن تصرف شد.

مجموع نیروهای دولتی در این منطقه ۱۶ هزار تن بود که ۸ هزار تن از آنان کشته و زخمی شدند و ۱۵۰۰ تن نیز به اسارت درآمدند، هوانیروز نیروهای دولت ایران به نیروهای مهاجم حمله کردند که یک هلی‌کوپتر از نوع کبری مورد اصابت قرار گرفت و سرنگون شد، بعد از آن نیروهای دولتی ایران تا ۳ روز هیچ اقدام نظامی خاصی در این منطقه نداشتند.

دو تن از افسران ارشد ارتش ایران پس از اسارت به دست ارتش آزادیبخش گفتند:

«ما دیدیم که ارتش آزادیبخش برخلاف عملیات گذشته‌اش این‌بار در روز هم مثل ارتشهای استاندارد وارد عمل شد؛ و در مواضعی که تصرف کرده بود مستقر شد.

وقتی در اتاق عملیات خبر رسید که تهاجم را ارتش آزادیبخش آغاز کرده همه دچار شوک شدند. همه می‌دانستند که عملیات موفق خواهد شد و آن طرفی که مسلماً شکست خواهد خورد خود ما هستیم.

برای آن‌چه ارتش آزادیبخش انجام داد در ارتش کلاسیک به نیرویی معادل یک سپاه (۶ لشکر) و شامل ۱۸ تیپ، ۶۰۰ تانک و ۳۶۰ توپ نیاز هست.

رسیدن این خبر که ارتش آزادیبخش به ما تهاجم کرده است، به دلیل این‌که می‌دانستیم رزمندگانش ازخودگذشتگی بیش از حدی دارند، فرماندهان را در سردرگمی فرو برد».[۳۹]

نفربرهای زرهی ام-۱۱۳ از غنائم ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات چلچراغ
نفربرهای زرهی ام-۱۱۳ از غنائم ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات چلچراغ

با توجه به نزدیک شدن ۳۰ خرداد روز شروع مقاومت مسلحانه مجاهدین علیه دولت ایران و همچنین بر اساس شواهد و قرائن نیروهای دولت ایران اعم از ارتش و سپاه پیش‌بینی عملیات بزرگی در منطقه را داشتند، به همین دلیل ارتش ایران یک گردان تکاور از لشکر ۵۸ ذوالفقار و یک تیپ را نیز برای پشتیبانی به منطقه‌ی عمومی مهران فرستاده بود.

«بعد از شروع تهاجمات ارتش آزادیبخش سرهنگ یعقوب علیاری فرمانده قرارگاه غرب ارتش اران نیز به مقر لشکر ۱۶ جهت کنترل و فرماندهی صحنه آمد. هم‌چنین بعد از شروع عملیات، رفسنجانی، حسنی‌سعدی که در آن وقت فرمانده نیروی زمینی بود را همراه با معاونین عملیاتی خود به منطقه‌ی درگیری فرستاد. سردمداران رژیم درصدد بودند به هر صورت که شده از سقوط لشکر ۱۶ جلوگیری کنند. به‌طوری‌که بعد از شروع نبرد گروه هوانیروز کرمانشاه، تعدادی از هلیکوپترهای خود را به منطقه‌ی ایلام جهت پشتیبانی نیروهایش فرستاد. اما به‌رغم تمام این تلاشها ارتش آزادیبخش توانست کمتر از ۱۲ ساعت تمام منطقه را تصرف نموده و دشمن را در منطقه پاکسازی نماید و به این ترتیب تلاشهای مذبوحانه‌ی رژیم نتوانست از شکست کامل او جلوگیری کند».[۴۰]

یک هیأت ۴۰ نفره از مطبوعات در منطقه عملیاتی مهران حضور پیدا کردند و نتیجه این عملیات ارتش آزادیبخش را به دنیا گزارش دادند.

غنائم عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش ملی ایران
بخشی از غنائم عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش ملی ایران

در این عملیات ارتش آزادیبخش غنائم جنگی قابل توجهی بدست آورد، فهرستی از غنائم چلچراغ:

  • ۵۴ فروند تانک که بخش عمده‌ی آن را تانک‌های پیشرفته‌ی چیفتن و تانک‌های شناسایی اسکورپیون تشکیل می‌داد.
  • ۴۸ دستگاه خودروی زرهپوش که ۱۳دستگاه آن خودروهای ویژه‌ی فرماندهی بود.
  • ۳۳ قبضه توپ از جمله توپهای ۱۳۰ میلیمتری و توپهای پیشرفته‌ی خودکششی ۱۵۵ میلیمتری.
  • ۳ دستگاه خودروی زرهپوش مجهز به توپهای راداری شلیکا.
  • صدها قبضه از انواع سلاحها شامل توپ ۱۰۶ میلیمتری، موشک‌اندازهای مینی‌کاتیوشا، مالیوتکا، تاو، دراگون و خودروهای حامل آن.
  • صدها دستگاه خودروهای مختلف مخابراتی، ترابری، مهمات‌بر، آبرسانی، حمل و نقل، آمبولانس،کامیون و جیپهای نظامی.
  • هزاران قبضه سلاحهای سبک و نیمه‌سنگین انفرادی و اجتماعی و خمپاره‌اندازهای ۶۰ و ۸۱ و ۸۲ و ۱۲۰میلیمتری.
  • دههاهزار قلم از انواع تجهیزات مخابراتی و نظامی، دوربین‌ها و وسایل ویژه‌ی نظامی.
  • و انبوه اسناد و مدارک محرمانه یا به‌کلی سرّی از فرماندهان دستگاه جنگ در ارتش و سپاه ایران.

این عملیات یکی از عملیات موفق ارتش آزادیبخش بود که باعث بهت و تعجب خبرنگاران در صحنه بود.

«عملیات بزرگ چلچراغ، سرفصل ورق‌خوردن صفحه‌یی از تعادل قوا میان مقاومت ایران و رژیم خمینی شد. صفحه‌یی که از آن پس تنها یک نبرد را در پیش روی مقاومت عادلانه‌ی مردم ایران و ارتش آزادیبخش می‌گذاشت: نبرد برای فتح تهران، بی‌جهت نبود که فاتحان مهران تنها شعارشان این بود که: امروز مهران ـ فردا تهران».[۴۱]

عملیات چلچراغ از نگاه دیگران

مجاهدین بعد از تعیین تکلیف صحنه عملیات، تعدادی از خبرنگاران را به محل عملیات بردند، آنها گزارش‌های مختلفی تهیه و ارسال کردند.

بخشی از حرف‌های خبرنگاران در صحنه، در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:

آنها از جمله گفتند: «آنها (ارتش آزادیبخش) ناظران غربی را مبهوت کردند و بر سر میز تعیین سرنوشت ایران صاحب کرسی شدند». هم‌چنین از «حجم گیج‌کننده‌ی غنایم» و از «ارتش فوق‌العاده باانگیزه» و «اپوزیسیون بیش از همیشه قوی و بیش از همه جدی» سخن گفتند. حضور یک هیأت ۴۰ نفره از خبرنگاران و گزارشگران رسانه های بین المللی در شهر آزادشده مهران، خود هر چه بیشتر اهمیت این پیروزی را منعکس کرد.[۴۲]

دو تن از افسران ارشد ارتش ایران که در این عملیات به اسارت ارتش آزادیبخش درآمدند، در مصاحبه خود درباره عملیات چلچراغ گفتند:

ـ «ما دیدیم که ارتش آزادیبخش برخلاف عملیات گذشته‌اش این‌بار در روز هم مثل ارتشهای استاندارد وارد عمل شد؛ و در مواضعی که تصرف کرده بود مستقر شد.

ـ وقتی در اتاق عملیات خبر رسید که تهاجم را ارتش آزادیبخش آغاز کرده همه دچار شوک شدند. همه می‌دانستند که عملیات موفق خواهد شد و آن طرفی که مسلماً شکست خواهد خورد خود ما هستیم.

ـ برای آن‌چه ارتش آزادیبخش انجام داد در ارتش کلاسیک به نیرویی معادل یک سپاه (۶لشکر) و شامل ۱۸تیپ، ۶۰۰تانک و ۳۶۰توپ نیاز هست.

ـ رسیدن این خبر که ارتش آزادیبخش به ما تهاجم کرده است، به دلیل این‌که می‌دانستیم رزمندگانش ازخودگذشتگی بیش از حدی دارند، فرماندهان را در سردرگمی فرو برد».[۴۳]

عملیات فروغ جاویدان

فروغ جاویدان آخرین عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران بود، هنوز یک ماه از عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش نگذشته بود که در روز ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ ناگهان خمینی قطعنامه آتش بس را پذیرفت، در حالی که روز ۱۴ تیر گفته بود «تا خشت آخر تهران، ایستاده و می‌جنگیم!»[۴۴]

قطعنامه ۵۹۸ در تاریخ ۲۹ تیرماه ۱۳۶۶ صادر شد، شخص خمینی، ۸ روز پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، در پیامی به مناسبت ایام حج اعلام کرد که چیزی به پیروزی نهایی در جنگ با عراق باقی نمانده و پذیرش قطعنامه در چنین شرایطی خیانت است. پیام ۶ مرداد ۱۳۶۶ رهبر سابق جمهوری اسلامی ایران تاکید داشت: «هم اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیده‌ایم و قدم‌های آخرمان را برمی ‏داریم، صدای ناآشنای صلح طلبی آن هم از کام ستمگران و جنگ افروزان به گوش می رسد».[۴۵]

اما چه اتفاقی در این یک سال افتاد که خمینی به گفته خودش «خیانت» کرد؟

در سخنرانی‌های مختلف خمینی، شعارهایی بود که به ذهن کسی خطور نمی‌کرد که قطعنامه ۵۹۸ و آتش‌بس را بپذیرد، خمینی می‌گفت:

«اگر این جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم»

«سازش در جنگ، دفن اسلام است»

«جنگی که الآن در کار است، جنگ سرنوشت‌ساز ماست»

«جنگ، مائده‌ی الهی است»

«جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»

«ما باید با جنگ، انقلاب خودمان را به همه‌ی دنیا صادر کنیم»

«ما تا آخرین خانه و آخرین نفر میجنگیم. تا آن زمان که من زندهام از صلح و سازش سخن نگویید.»[۴۶]

دیگر مقامات دولت ایران هم بشدت با آتش‌بس مخالفت می‌کردند به عنوان نمونه: هاشمی رفسنجانی:

«ما اگر آتشبس را میپذیرفتیم، سقوط حکومتمان را میپذیرفتیم … بیداری امام، هوشیاری امام و رهبری قاطع امام این بود که یک لحظه اجازه نمیداد ما اسم آتشبس ببریم.»[۴۷]

فخرالدین حجازی:

«تن دادن به صلح برای ما همانقدر میسر است که امکان داشته باشد زمین جای خود را با آسمان عوض کند.»[۴۸]

هاشمی رفسنجانی:

«ما مصمم هستیم به هر قیمتی که شده و تا هر جایی که لازم باشد پیش برویم … و در درون ما هم این تصمیم جدی و برگشت ناپذیر است.»[۴۹]

با این که قطعنامه ۵۹۸ در سال ۱۳۶۶ صادر شده بود، اما خمینی نهایتاً آن را در سال ۱۳۶۷ پذیرفت. هاشمی رفسنجانی در این باره‌ی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ گفت:

«پذیرش قطعنامه متکی به خیلی چیزهاست که فعلاً به‌خاطر این‌که عمده آنها از اسرار نظامی‌ــ سیاسی هستند، نمی‌توانم توضیح بدهم».[۵۰]

هاشمی رفسنجانی دراین باره توضیحات بیشتری دارد و می‌گوید:

پیوستن نیروهای مردمی به رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات فروغ جاویدان
پیوستن نیروهای مردمی به رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران در عملیات فروغ جاویدان

«الان مصلحت نیست به مردم بگویم چرا ختم شد. امام دنبال صلحند، ما دنبال صلحیم، تصمیم گرفتیم. حالا دلیلش چی است؟ بعضیها را شما می‌دانید، بعضیها را هم نمی‌دانید و هنوز هم نمی‌توانیم همه چیز را بگوئیم و یک فرماندهٴ نظامی، یک عنصر نظامی، این حقیقت را باید بپذیرد که همیشه همه چیز برای گفتن جامعه مصلحت نیست! در زمان خودش گفته خواهد شد. ملت ما ممکن است بپرسد چرا پارسال نپذیرفتید؟ چرا سه سال پیش نپذیرفتید؟ که این را البته ما توضیح دادیم که چرا نپذیرفتیم و در وقت مناسب هم قابل توضیح است. بعد از این‌که جنگ تمام شد و صلح شد خیلی بهتر می‌شود توضیح داد. الآن مصلحت نیست به مردم توضیح بدهیم!».[۵۱]

شخص خمینی هم در این باره گفت:

«قبول این مسأله برای من از زهر کشنده‌تر است… پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرهٴ خون و آخرین نفس بجنگم. اما… از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کردم».[۵۲]

احمد خمینی لحظاتی که پدرش داشت قطعنامه را امضا می‌کرد، را این‌گونه توصیف می‌کند:

«امام وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که قطعنامه را قبول کنند، گفتند «من جام‌زهر قطعنامه را می‌نوشم». من کنار امام بودم. امام مرتب مشتشان را بر روی پایش می‌زدند و آخ می‌گفتند… بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تا چند روز امام بدرستی نمی‌توانستند راه بروند».[۵۳]

خود خمینی، آن شب را این گونه توضیح داده است:

«من تا چند روز قبل، معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می‌دیدم؛ ولی بواسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می‌کنم، با قبول قطعنامه و آتش‌بس موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام می‌دانم و خدا می‌داند مرگ برایم گواراتر بود، اما چاره چیست؟ من باز می‌گویم قبول این مسأله برای من از زهر کشنده‌تر است، ولی»...[۵۴]

سرتیپ پاسدار سعید قاسمی از قول آبدارچی مخصوص خمینی در خصوص پذیزش قطعنامه ۵۹۸ گفت:

«تا آنجایی که من یادم است در دیدار با شیخ عیسی- حاج عیسی، همان آبدارچی آقا روح الله را می‌گویم- گفت: تا دو روز پس از پذیرش قطعنامه هیچی نخورد. روز اول یا دوم وقتی برایش چایی بردم و گذاشتم جلویش، گفتم آقاجان هیچی نخوردی. یک مرتبه بغضش ترکید. توی بغلم افتاد و یکساعت تمام گریه کرد. گفت: حاج عیسی چه کار کنم؟»[۵۵]

اما بعد از گذشت سالیان مقامات دولتی و دست‌اندرکاران جنگ به گوشه‌ای از دلایل قبول آتش‌بس اشاره کردند: سرتیپ پاسدار اسماعیل کوثری از فرماندهان جنگ:

صحنه‌ای از عملیات فروغ جاویدان ارتش آزادیبخش ملی ایران
صحنه‌ای از عملیات فروغ جاویدان ارتش آزادیبخش ملی ایران

«معاونت تبلیغات روابط عمومی، گفتند که مردم خسته شده‌اند و دیگر تمایلی به جبهه ندارند».[۵۶]

اما در صحبت‌های مقامات رسمی ایران بخصوص از زبان نظامیان رده بالایی که تجربه فرماندهی در جنگ را داشتند، موضوع دیگری هم بود، سرتیپ پاسدار سعید قاسمی در این مورد گفت:

«در یک سال آخر جنگ، صبح که از خواب بیدار می‌شدیم می‌گفتند خبر داری؟ چه شده؟ مهران را گرفتند. بعد از گذشت ۷سال از جنگ، اسیر و غنیمت می‌گیرند و افتضاحی است جنگ!

-سازمان مجاهدین خلق وقت نمی‌کرد غنیمتی‌های شما را جمع کند!

-ماههای آخر جنگ. تقریباً هر دو هفته یکبار همین‌طور که صبح می‌آمدی سر کار به تو می‌گفتند خبر داری؟ نه چی شده؟ سومار! گرفتند، آه! هفته بعد، خبر داری؟ چی شده؟ فاو سقوط کرد! خبر داری؟! چی شد؟ مهران! عملیات چلچراغ منافقین آمدند گرفتند. آه مگر می‌شود؟ !»[۵۷]

سرتیپ پاسدار اسماعیل کوثری در این باره گفت:

«دشمنان، توطئه‌های واقعاً گسترده‌یی را طرح‌ریزی کرده بودند؛ چون مجاهدین قبل از عملیات فروغ جاویدان، در مهران، عملیاتی به‌زعم خود موفقیت‌آمیز انجام داده بودند و شعار «امروز مهران فردا تهران» را هم یکی دو ماه قبل، مطرح کرده بودند؛ بنابراین، با در اختیار گرفتن انواع سلاحهای سنگین و نیمه سنگین هم‌چون نفربر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام، تمام این توطئه‌ها را خنثی کرد».[۵۸]

در نتیجه توان بسیج نیروی این رژیم به شدت تحلیل رفته بود، جبهه‌ها از نیرو خالی شده بود، فرار نیروهای نظام از جبهه‌های جنگ اوج بی‌سابقه‌ای یافته بود، به طوری که سرتیپ پاسدار سعید قاسمی ضمن حمله به محمد هاشمی که رئیس وقت صدا و سیمای دولتی ایران بود، گفت: «جبهه‌ها خالی شده بود. تلویزیون محمد هاشمی رئیس وقت صدا و سیما هم نشان می‌داد که جبهه پر نیرو است!».[۵۹]

عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران هم یک عامل بسیار تعیین کننده‌ی ایرانی، خمینی را مجبور به قبول آتش‌بس کرد.

زنان در عملیات فروغ جاویدان ارتش آزادیبخش ملی ایران
زنان در عملیات فروغ جاویدان ارتش آزادیبخش ملی ایران

دولت ایران با قبول آتش‌بس خواست مجاهدین و ارتش آزادیبخش را به نوعی مات کند، اما مسعود رجوی تصمیم گرفت با یک عملیات بزرگ میزی که علیه مجاهدین چیده شده بود را به هم بزند، اگر ارتش آزادیبخش وارد این عملیات نمی‌شد، به عنوان زایده‌ی جنگ تلقی می‌شدند و به لحاظ سیاسی ضربه کمرشکنی دریافت می‌کردند، در نتیجه آنها تصمیم گرفتند دست به این عملیات بزرگ بزنند. این یکی از جنجالی‌ترین وهوشیارانه‌ترین تصمیمات مسعود رجوی بود.

مسعود رجوی در این باره گفت:

«در حساس‌ترین لحظه که می‌خواستند علیه ما توطئه کنند و از صلحی که خود ما بالاترین کار را برای تحقق آن کرده بودیم طناب دار و تله برای خودمان بسازند. ما با این عملیات بزرگ و این پرش و خیز انقلابی و پرداخت بهایش، نه‌تنها ابتکار عمل را به دست گرفتیم و تمام توطئه‌های دشمن و ایادی داخلی و بین‌المللیش را باطل کردیم، بلکه با زلزله‌یی که سرتاپای رژیم در آن فرو رفت و با تکان بزرگ اجتماعی که ایجاد شد و حمایت عظیم مردمی که نثار شد خیلی راهها را بر دشمن سد کردیم».[۶۰]

بعد از این که دولت ایران قطعنامه آتش‌بس را پذیرفت فرصت برای آماده سازی عملیات برای مجاهدین کم بود و تقریباً یک هفته وقت داشتند، عملیات فروغ جاویدان در روز ۳ مرداد ۶۷ آغاز شد. مسعود رجوی فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران در نشست توجیهی عملیات فروغ جاویدان گفت:

«تصمیم گرفتن برای چنین عملیاتی، البته کار سهل و ساده‌یی نبود. زیرا که می‌باید تمام دار و ندار را، در طبق اخلاص نهاد و به خلق قهرمان ایران تقدیم کرد… چون که شما، تک‌تک شما، چه آنهایی که قبل از سال۵۰ و چه آنهایی که از زندانهای شاه با یکدیگر همرزم و همسنگر بودیم. چه آنهایی که در زمان حکومت خمنیی به سازمان پیوستید، چه آنهایی که امروز از این یا آن کشور آمده‌اید و چه آنهایی که در بین راه، در محورها و شهرهای مختلف به ما خواهند پیوست، آری شما را من به سادگی پیدا نکردم. تک‌تک شما را پس از هفت دریای خون و راهی چندساله که آن را با کفش و کلاه آهنین و پولادین طی کردیم، از لابلای انبوه ابتلائات، نشیب و فرازهای سیاسی و انبوه بالا و پایینی‌های زمان به‌مثابه رشیدترین، پاکبازترین، قهرمان‌ترین، جانان‌ترین، شکوفاترین و آگاهترین فرزندان خلق ایران، پیدا کرده‌ام… فقط یک جمله می‌گویم و می‌گذرم، نه خطاب به شما، خطاب به خدا و خطاب به خلق و تاریخ که بار خدایا شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایه‌مان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقدیم تو و خلقت کردیم. انک انت‌السمیع العلیم.»[۶۱]

در خصوص نتایج عملیات فروغ جاویدان در نشست توجیهی این عملیات مسعود رجوی گفت:

«نتیجه عملیات البته فراتر از همهٴ محاسبات معمول، به اراده و مشیت خدا برمی‌گردد، اما تا آنجایی که به ارتش آزادیبخش ملی ایران و به مجاهدین خلق ایران برمی‌گردد، پیشاپیش نتیجه را - هر چه که باشد- به تک‌تک شما و به خلق قهرمان ایران تبریک می‌گویم».[۶۲]

استقبال مردم از مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان -ارتش آزادیبخش ملی ایران
استقبال مردم از مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان -ارتش آزادیبخش ملی ایران

عملیات فروغ جاویدان ساعت ۳٫۵ بعداز ظهر دوشنبه ۳ مرداد با حمله یکان‌های پیشاهنگ ارتش آزادیبخش در غرب سرپل‌ذهاب شروع شد،

در این عملیات ۱۰ لشکر رزمی ارتش آزادیبخش، متشکل از ۳۵ تیپ رزمی و پشتیبانی شامل تیپهای پیاده ــ مکانیزه، گردان‌های آتشبار، مهندسی، پدافند هوایی و… شرکت داشتند.

در مراحل اولیه این عملیات، قبل از ساعت ۷ بعدازظهر ارتفاعات استراتژیکی کَل‌داوود و پاتاق به تصرف نیروهای ارتش آزادیبخش در آمد، بعد از آن شهر کرند به تصرف نیروهای ارتش آزادیبخش در آمد، در مراحل بعدی پیشروی شهر اسلام‌آباد غرب هم به دست نیروهای ارتش آزادیبخش ملی ایران افتاد.

اما نیروهای دولتی ایران نیز با حملات سنگین قصد جلوگیری از پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش را داشتند، اما پیشروی های نیروهای ارتش آزادیبخش تا تنگه چارزبر ادامه پیدا کرد، اما بسیج سنگین نیروهای دولتی امکان عبور از تنگه چارزبر برای نیروهای ارتش آزادیبخش را عملاً غیرممکن کرد، نیروهای دولتی شامل بخش‌های زیر بودند:

  • ۱۶ لشکر سپاه پاسداران
  • ۴ لشکر ارتش دولتی ایران
  • ۷ تیپ سپاه پاسداران
  • تمامی نیروی هوایی ایران و بخش عمده هوانیروز
  • بیش از ۱۰ قرارگاه و ستاد نظامی در جبهه‌ها و در کرمانشاه و تهران، پشتیبانی و تدارک دفاع نیروهای دولتی را به عهده داشتند.

از تنگه چارزبر نیروهای ارتش آزادیبخش عقب‌نشینی کردند.

خمینی به عنوان فرمانده کل قوا شخصاً وارد شد و گفت:

«این‌جا نقطه شکست و پیروزی اسلام یا کفر است. باید متر به متر بجنگید»[۶۳]

اسماعیل احمدی مقدم فرمانده وقت نیروی انتظامی ایران:

«صبح رفته بودم قبل از آمدن آقای هاشمی‌رفته بودم کله داوود، دشت ذهاب دست عراقیها بود کله داوود خط ارتش بود از آنجا وضع را دیدم و و دیدیم که عراقیها دارند واقعاً عقب‌نشینی می‌کنند من داشتم گزارش به آقای هاشمی می‌دادم برادری بود به‌نام سردار امیر نوحی که الآن هم در سپاه هستند زنگ زد به من از کرند و گفت آقا آمدند از کله داوود رد شدند. پاتاق از اون تنگه رد شدند آقا چطور می‌گی؟!. ما یک گردان احتیاط فرستاده بودیم بچه‌های تیپ ۵۷، سردار نوری بچه‌های لرستان بودند، دکل ماکرویو بالای پاتاق…

با اون تماس گرفتیم گفت از آنجا هم رد شدند گفتیم آقای نوری پس تو چرا درگیر نشدی؟ گفت آقا ما دیدیم که یک ستونی می‌رفت اون بالا، یک کیلومتر با جاده فاصله داشتیم تا خودمان را برسانیم به جاده ستون رفت آن‌قدر سرعت داشت. آقای امیر نوری زنگ زد که گفت از کرند هم رد شدند به کرند رسیدند گفت من در کرند هستم اینها به دشت کرند رسیدند.

این عراقیها این سرعت، سرعت ۸۰ کیلومتر چطوری با این سرعت میایند… … ...

همه مونده بودند در یک بهتی که اینها کی هستند عین این‌که یک نیروی احتیاط سپاه داره میاد.

آقای هاشمی به من گفت برو اونجا یک کاریش بکن… ..

وقتی من راه افتادم تا گردنه حسن آباد راه‌بندان بود….

ما رفته بودیم اسلام‌آباد دیدیم که اسلام‌آباد در حال سقوط است نیروها هم دیگه انسجام ندارند..»[۶۴]

علی اکبر ولایتی وزیرخارجه‌ی وقت ایران در خصوص عملیات فروغ جاویدان گفت:

«تلخ‌ترین روز در طول ۱۶سال» وقتی بود که در نیویورک، قبل از ملاقات با دبیرکل وقت سازمان ملل ”همین که من نشستم، دیدم که یک تلکس به من دادند که در آن نوشته شده بود منافقین به ایران حمله کرده و کرند و اسلام‌آباد غرب را تصرف کرده‌اند و پشت دروازه‌های کرمانشاه هستند، در حالی که ما رفته بودیم تا برای آتش‌بس صحبت کنیم. خلاصه این تلخ‌ترین روز در طول ۱۶ سال عمر کاری من بود… در رابطه با تلخ‌ترین خاطره، مسأله‌ای به یادم آمد که شاید خیلی دیپلوماتیک و بهداشتی نباشد ولی برایتان می‌گویم شاید که جالب باشد. در آن موقعی که تلکس را به من دادند آن قدر ناراحت شدم که، من سیگار نمی‌کشیدم، از یکی یک سیگار گرفتم و این سیگار را تا ته کشیدم که به فیلتر رسید و حتی فیلترش را هم کشیده بودم ولی خودم متوجه نشدم که دارم فیلتر سیگار را می‌کشم!»[۶۵]

هاشمی رفسنجانی:

«همین منافقین وقتی که دیدند امام دستور پذیرش قطعنامه را داد… وقت را مناسب دیدند که داخل ایران بشوند برای اهدافی که ده سال دنبالش بودند. آمدند در مرصاد. عملیات مرصاد را راه انداختند، خودشان را تا نزدیکی کرمانشاه رساندند».[۶۶]

سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید در خصوص این عملیات گفت فرمانده کل پاسداران هم «تفنگ به‌دست» در صحنه بود!

سرتیپ حسین همدانی که در سوریه کشته شد، در خصوص عملیات فروغ جاویدان گفت: «در طول هشت‌سال جنگ این‌چنین عملیاتی انجام نداده بودیم».

سرلشکر یحیی رحیم صفوی، فرمانده پیشین سپاه پاسداران هم گفت:

«منافقین در یک طراحی نظامی، برای تصرف و تسخیر هر یک از شهرهای ایران زمانبندی کرده بودند. باید طبق این جدول زمانبندی شده هر چند ساعتی یک شهر را به‌تصرف درمی‌آوردند!. … مجاهدین همراه با تانک، توپخانه و پدافند هوایی آمده بودند!».[۶۷]

در این عملیات ۱۳۰۴ تن از نیروهای ارتش آزادیبخش جان باختند که تعدادی از فرماندهان آنان در شمار این جان‌باختگان هستند، فرماندهانی چون:

علی زرکش، مهین رضایی (فرمانده شهره)، افخم میرزایی، ناهید صراف، رضا پورآگل (فرمانده سعید)، محسن تدینی، اصغر زمان‌وزیری (فرمانده رحیم)، محمد معصومی (فرمانده مسلم)، محمدعلی خیابانی (برادر موسی خیابانی)، ربابه بوداغی، ابوالقاسم آیتی، داوود ابراهیمی، محسن اسکندری (فرمانده ذبیح)، علی‌اصغر اکبری، حمید بکایی، باقر بیگدلی، رحیم حاج‌سیدجوادی، رضا درودی، مسعود قربانی (فرمانده بهمن)، و مهدی کتیرایی (فرمانده ساسان).

در این عملیات بیش از ۵۵ هزار تن از نیروهای دولتی کشته و زخمی شدند.

این عملیات را مجاهدین بیمه نامه‌ی ارتش آزادیبخش نامیدند، در کتاب ارتش آزادیبخش به دلایلی که عملیات فروغ جاویدان این جنبش را بیمه کرد، اشاره دارد:

  1. این عملیات کبیر نشان داد که ارتش آزادیبخش نه‌تنها زائده‌ی جنگ نیست بلکه بزرگترین عملیاتش را با هدف سرنگونی رژیم پس از پذیرفته‌شدن آتش‌بس از طرف خمینی تدارک دید و به آن قیام نمود.
  2. فروغ جاویدان ثابت کرد که ارتش آزادیبخش از سویی مصممانه برای سرنگون‌کردن رژیم خمینی در تمامیت آن پا به میدان گذاشته و از سوی دیگر از چنان کم و کیفی برخوردار است که فی‌الواقع تنها پاسخ وتنها اهرم سرنگونی رژیم خمینی است. سرنگون‌کردن رژیم هر چند در این عملیات امکان‌پذیر نشد ولی این واقعیت به ثبت رسید که این مهم تنها یک آرزوی صرف نیست بلکه به دست ارتش آزادیبخش شدنی است.
  3. بعد از فروغ جاویدان، مردم ایران و عموم ناظران منطقه‌یی و بین‌المللی از سویی و رژیم خمینی از سوی دیگر خود را با یک ارتش قد برافراشته، مصمم و قدرتمند روبه‌رو دیدند که از این پس هیچ‌کس نمی‌توانست آن را در تحولات منطقه‌یی نادیده بگیرد. با احراز چنین جایگاهی در تعادل قوای نظامی منطقه، خطر بسیاری از بندوبستها و معاملات محتمل را که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به سرنوشت ارتش آزادیبخش مربوط می‌شد از آن دور کرد.
  4. ایمان به حتمیت سرنگونی، که در اندیشه و قلب رزمندگان و فرماندهان ارتش آزادیبخش از بدو تأسیس آن موج می‌زد در این عملیات درخشان با برق سلاح رزمندگان و ریختن خون آنان بر خاک میهن، در دل تک‌تک ایرانیان کاشته شد. آنها فهمیدند که می‌توانند با داشتن چنین ارتشی امیدوار و پشت‌گرم باشند و به آن افتخار کنند. اولین ثمرات این بذر افشانده، در خیزش شهرهای به‌پاخاسته‌ی میهن چیده شد و میوه‌ی نهایی آن قطعاً در عملیات سرنگونی به بار خواهد نشست، وقتی که مردم مشتاق و چشم‌انتظار که البته یکبار ارتش خود را از نزدیک دیده‌اند بار دیگر در لحظه‌ی مناسب ارتش آزادی را در میان خود پیدا خواهند کرد. آن روز که خلق و ارتش خلق به هم می‌پیوندند رژیم ضدبشری به عزای خود خواهد نشست.[۶۸]

ارتش آزادیبخش از عملیات فروغ جاویدان تا عملیات مروارید

زنان-رزمنده-در-ارتش-آزادیبخش-ملی-ایران-در-حال-تمرین-نظامی
زنان-رزمنده-در-ارتش-آزادیبخش-ملی-ایران-در-حال-تمرین-نظامی

با قبول آتش‌بس از طرف خمینی و پایان جنگ ایران و عراق، به نظر می‌رسید که عمر ارتش آزادیبخش به پایان رسیده است، حتی در محافل سیاسی آن زمان صحبت از وجه‌المصالحه قرار گرفتن ارتش آزادیبخش بود، به این معنی که دولت سابق عراق برای عادی‌سازی مناسبات خود با دولت ایران باید مجاهدین را به هر شکلی که امکان دارد وجه‌المصالحه قرار دهد. اما سازمان مجاهدین اعلام کرد:

«ارتش آزادیبخش موجودی خلق‌الساعه و زائده‌یی از جنگ ایران و عراق نبود که اکنون با آتش‌بس ذوب شود. کما این‌که «فروغ جاویدان» گواه صادق این مدعا بود. «فروغ جاویدان» با صدای رسا گفت: ولو جنگ خمینی با عراق تمام شده باشد اما مقاومت مردم ایران برای سرنگونی خمینی بدون هیچ درنگ و تأمل و تردید به قوت خود باقی است».[۶۹]

نگاهی به تاریخچه مجاهدین نشان می‌دهد که مجاهدین مسیر دیگری را انتخاب کردند و اتفاقاً در تقویت ارتش آزادیبخش گام برداشتند. آنها تلاش کردند تا کیفیت ارتش آزادیبخش را بالا ببرند و حرف آنها این بود که برای ساختن کیفی‌ترین ارتش به:

  • کیفی‌ترین رزمندگان
  • زبده‌ترین فرماندهان
  • مؤثرترین سلاح
  • بالاترین سطح آموزشی
  • کارآمدترین سازماندهی
  • کیفی‌ترین فرماندهی
  • و کیفی‌ترین مناسبات نیاز بود[۷۰]

بعد از عملیات فروغ جاویدان ارتش آزادیبخش ملی ایران به مدت دو سال وارد آموزش و بازسازی خود پرداخت، این ارتش از یک ارتش پیاده به یک ارتش زرهی تبدیل شد و سلاح تانک را وارد ساختار خودش کرد تا در نبردهای بعدی به کار بگیرد.

بحران خلیج فارس در سال ۱۹۹۰ تا عملیات مروارید

روز دوم اوت ۱۹۹۰–۱۱ مرداد ۱۳۶۹- عراق به کویت حمله کرد و این کشور را به اشغال خود درآورد، این موضوع منطقه خاورمیانه را در بحران فرو برد، ارتش آزادیبخش هم در عراق مستقر بود و نمی‌توانست از تبعات این حمله در امان باشد. نهایتاً آمریکا با متحدان خودش در روز۱۶ ژانویه‌ی ۱۹۹۱–۲۶ دی‌ماه ۱۳۶۹ - حملات هوایی بسیار سنگینی را علیه عراق شروع کرد.

پایگاه‌های ارتش آزادیبخش نمی توانست از این حملات مصون باشد، لذا مجاهدین ضمن اعلام بی‌طرفی در این جنگ پایگاه‌های خود را تخلیه کرده و سلاح‌ها و تجهیزات خود را دریک منطقه کوهستانی در اطراف کرکوک مستقر کردند.

حفاظت نیرو و سلاح یکی از مهمترین کاری بود که ارتش آزادیبخش در آن شرایط انجام داد.

در کتاب ارتش آزادیبخش آمده است:

«درحالی‌که کلاس‌ها و تمرین‌های آموزشی به‌طور شبانه‌روزی ادامه داشت و درحالی‌که روز به روز چشم‌انداز جنگ و درگیری آشکارتر می‌گردید، ارتش آزادیبخش وارد یک طرح گسترده‌ی حفاظتی و استتار امکانات و تسلیحات جنگ‌افزار و نیروهای خود گردید. در جنگی که نمی‌توانست حاوی هیچ منفعتی برای جنبش آزادی مردم باشد، اما ضررها و ضربه‌های آن به‌ویژه از نظر نظامی و نیروی انسانی می‌توانست ضایعاتی متوجه آن کند، یک ارتش بزرگ با همه سلاحها و امکاناتش می‌بایست در زیرزمین و دل کوهها و صحراها مخفی شود تا به‌ویژه از بمبارانهایی که انجام آن از پیش روشن بود در امان بماند و خود را برای مقابله با دشمن ضدبشری ـ آخوندهای حاکم بر میهن ـ آماده نگهدارد. هزاران رزمنده به کمک واحدهای مهندسی رزمی و یکانهای ترابری و حمل و نقل طی چند هفته در دل کوه‌ها و شیار تپه‌ها برای استقرار نیروها، سلاحها و انتقال آنان از قرارگاه‌ها دست به کار شدند. در چنین شرایطی حفظ و آمادگی رزمی، حفظ و نگهداری و تعمیرات زرهی‌ها و سایر جنگ‌افزارها آن‌هم در شرایط استتار کامل واقعاً کار طاقت‌فرسایی بود».[۷۱]

عملیات مروارید

بعد از پایان بمباران‌های آمریکا و دست یابی به یک توافق بین ایالات متحده و دولت سابق عراق، دولت ایران تلاش کرد تا به داخل خاک عراق نفوذ کند، به همین جهت اقدام اعزام نیرو و تحریک و تخریب در مرز ایران و عراق کرد. مجاهدین اعلام کردند:

«هدف از این تحریکات چنان‌که به کرات گفته بودند، صدور ارتجاع به عراق و ایجاد حکومت از نوع حکومت پلید خودشان در این کشور و هم‌زمان سرکوب و نابودی مجاهدین و ارتش آزادیبخش بود. می‌خواستند با یک تیر دو نشان بزنند».[۷۲]

مریم رجوی درباره حساسیت آن روزها در مصاحبه‌ای گفت:

«اوضاع بیش از حد متصور خطرناک و پرریسک بود. هفته‌ها پشت سر هم از آسمان و زمین آتش می‌بارید و انفجار بمب‌ها، پی در پی به‌گوش می‌رسید. حتی گاه در چند متری آدم و در زیر گوشمان، بدون وقفه روز و شب انفجار و بمباران‌ها ادامه داشت. آخر بزرگترین بمباران تاریخ بود. البته از یک طرف دیگر عبور مجاهدین و ارتش آزادی از دل این ریسک‌ها و خطرها، یقین به پیروزی نهایی و محتوم دشمن ضدبشری را صدچندان می‌کرد و همین بود که قوت قلب می‌داد…»[۷۳]

در این شرایط بود که دولت ایران قصد داشت، مجاهدین را در تله انداخته و نابود کند. مجاهدین اعلام کردند:

«رفسنجانی دستور داده بود که فقط برای قرارگاه رمضان جیره‌ی غذایی ۲۵ هزار نفر به مدت دو ماه تأمین شود. ارسال ۷۰۰ هزار عدد کنسرو و ۲۵ هزار قطعه پتو از تهران برای داخل خاک عراق نیز گوشه‌ی دیگری از گستردگی طرحی را که آخوندهای حاکم در سر می‌پروراندند، برملا می‌کرد».[۷۴]

بلافاصله پس از خاتمهٌ جنگ خلیج‌فارس آخوندها با چرخشی سریع، در ابعادی گسترده شروع به اعزام نیرو و تحریک و تخریب در سراسر نوار مرزی عراق و تا اعماق خاک این کشور نمودند تا به خیال خود، از این نمد برای خود کلاهی دست و پا کنند. هدف از این تحریکات چنان‌که به کرات گفته بودند، صدور ارتجاع به عراق و ایجاد حکومت از نوع حکومت پلید خودشان در این کشور و هم‌زمان سرکوب و نابودی مجاهدین و ارتش آزادیبخش بود. می‌خواستند با یک تیر دو نشان بزنند.

مجاهدین اما اعلام کردند که یکانهای ارتش آزادیبخش ملی ایران در برابر یورش مزدوران رژیم خمینی با تمام قوا دفاع نموده و تا آخرین نفس مقاومت خواهند کرد.[۷۵]

مسعود رجوی طی پیامی به ارتش آزادی بخش اعلام کرد:

«جنگ ما با رژیم اکنون آغاز شده و دعا می‌کنم که هر ساعت و هر روز به پیروزیهای بیشتری تا آن‌جا که مرحله‌ی کنونی اجازه می‌دهد، دست یابیم. به‌راستی که دشمن به‌پای خود آمد به گور! .... رژیم درصدد بود با تسخیر شهر طوز از طریق مزدورانش، قرارگاه حنیف را در تله انداخته و آن‌گاه با عبور از شهر سلیمان‌بک از دو محور (یکی جاده‌ی اصلی و دیگری از شمال و شرق قرارگاه اشرف) ما را دور زده و در برابرمان ظاهر شود. طرح رژیم این بود که با به‌کار گرفتن یک گروه مزدور از اکراد عراقی که از شمال منطقه استقرار نیروهای ارتش آزادیبخش حمله را آغاز کرده بودند و نیز با واردکردن پاسداران از مرزهای ایران و عراق و از جنوب و غرب نیروهای ارتش آزادیبخش با تاکتیک شناخته‌شده چکش و سندان به‌خیال خودشان ارتش آزادیبخش را تار و مار کنند. اما خوشبختانه ما زودتر توانستیم دست به‌کار شویم و غروب یکشنبه رزم‌آوران قهرمان ارتش آزادی سلیمان‌بک را هم در کنترل خود داشتند…».[۷۶]

به گفته نیروهای ارتش آزادیبخش نیروهای دولتی ایران کاروان بزرگی از اتوبوس‌های خالی را به همراه آورده بودند تا مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را سوار کنند و کت‌بسته به تهران و زندان اوین منتقل کنند. در همین خصوص در کتاب ارتش آزادیبخش ملی آمده است

«در جمعبندی و تحلیل نظامی این شکست فضاحت‌بار، سرکردگان سپاه پاسداران خمینی بر علت اصلی این شکست‌شان از ارتش آزادیبخش انگشت گذاشتند و صراحتاً اعتراف نمودند که: «از دیوار بلندتر از قد خودمان می‌خواستیم بالا برویم».[۷۷]

این عملیات یک عملیات تدافعی بود که ارتش آزادیبخش توانست نیروهای مهاجم را عقب براند، این عملیات در دو مرحله انجام شد، عملیات مروارید ۱ و عملیات مروارید ۲.

عملیات مروارید۱

به دنبال حمله گسترده‌ی نیروهای دولتی ایران و بویژه سپاه پاسداران به مواضع مجاهدین در شمال شهرهای جلولا و خانقین ارتش آزادیبخش در روز دوشنبه، ۵ فروردین ۱۳۷۰ عملیات تعرضی خود در دفاع از خودش را آغاز کرد. این عملیات، مروارید ۱ نام گرفت، چون در ارتفاعات مروارید انجام شد.

این عملیات در ۹ محور آغاز شروع شد، سپس دو محور دیگر هم مورداستفاده قرار گرفت و نیروهای ارتش آزادیبخش در ۱۱ محور به طول ۱۵۰ کیلومتر در منطقه‌ی عمومی قره‌تپه ـ جلولا و خانقین انجام شد،

در ساعت۱۰ بامداد هر ۱۱ محور با موفقیت کامل به اهداف خود دست یافت.[۷۸]

عملیات مروارید ۲

در ادامه درگیری‌های عملیات مروارید یک، قرارگاه رمضان سپاه‌پاسداران، فرماندهی تهاجم جدیدی به خاک عراق را داشت، این عملیات از ۴ محور در روز ۱۲ فروردین علیه مجاهدین آغاز شد، این عملیات در ارتفاعات آق‌داغ صغیر و شمال شهر خانقین بود. در این عملیات هم ارتش آزادیبخش در مقابل آن ایستاد. در این عملیات نیروهای دولتی ایران متحمل خسارات مادی و انسانی زیادی شد و صدها نفر کشته شدند.

سازمان مجاهدین اعلام کرد:

«سازمان مجاهدین خلق ایران با استناد به انبوه اجساد پاسداران در خاک عراق که کارت عضویت سپاه پاسداران را نیز به همراه دارند، از همه‌ی مجامع بین‌المللی به‌ویژه سازمان ملل متحد خواستار محکوم‌کردن قاطع دخالتهای گسترده‌ی نظامی رژیم خمینی در خاک عراق به منظور سرکوب مقاومت ایران می‌باشد. ما هم‌چنین مصرانه خواستار اعزام هیأتی از سوی سازمان ملل متحد به نواحی مرزی قصرشیرین ـ خانقین هستیم تا به‌رأی‌العین به لشکرکشی گسترده‌ی رژیم خمینی به داخل خاک عراق برای محاصره و سرکوب مقاومت ایران و تأسیس حکومت به‌اصطلاح اسلامی در عراق پی ببرند.»[۷۹]

موفقیت برای ارتش آزادیبخش در این عملیات بسیار مهم بود، چون ارتش آزادیبخش در استتار و در حالت استقرار بودند، اما توانستند خودشان را بلافاصله در هیبت یک نیروی نظامی آماده به جنگ سازماندهی کنند، از این رو بعد از این عملیات مریم رجوی پیام تبریکی به ارتش آزادیبخش فرستاد:

«به خواست خدا و براساس مقاومت فوق‌العاده دلیرانه و شجاعانه‌ی شما و هم‌چنین طرح ضدحمله‌یی که پیاده شد، نیروهای دشمن با برجای گذاشتن لااقل ۱۵۰۰جنازه از پاسداران، تودهنی و پس گردنی محکمی دریافت نموده و فعلاً عقب رانده شدند. الا این‌که هنوز هم به تبلیغات دجالانه‌ی سیاسی‌شان برای وارونه جلوه‌دادن یورش شکست‌خورده‌ی خود ادامه می‌دهند… پاسدارانی که از گردانهای مختلف نیروهای دشمن، به اسارت درآمده‌اند، گواهی می‌دهند که از خیلی از گردانهای اعزام‌شده تقریباً چیزی باقی نمانده است. راستی همان‌طور که مسعود گفته بود «دشمن به پای خود آمد به گور» و زحمت ما را که قرار بود همین جانوران را در آن سوی مرز گوشمالی بدهیم کم کرد. در جریان عملیات و بخصوص در ساعات اول، دشمن در داخل منطقه‌ی تدافعی ما به پیشرویهایی دست یافت؛ ولی ما توانستیم به سرعت بر اوضاع مسلط شده و پس از چند ساعت به تعرض و تهاجم متقابل نیز دست بزنیم به طوری که در غروب آفتاب یک یگان ارتش آزادی توانسته بود به خارج از منطقه‌ی عملیاتی خودمان یعنی روستای خلیفه مراد تهاجم نموده و با موفقیت کامل و به سلامت به داخل منطقه‌ی خودی بازگردد… این پیروزی بزرگ آن هم در یک جنگ تدافعی که به آن عادت نداشتیم بر همه‌ی شما و به‌خصوص بر جاودانه‌فروغهای شهیدمان و تمامی مردم ایران مبارک باد…».[۸۰]

دولت ایران تلاش می‌کرد نقش خودش را در این عملیات پنهان کند اما هاشمی رفسنجانی نقش دولت ایران را پذیرفت و گفت:

«ما مأمور نیستیم که ۱۳۰۰ کیلومتر مرزمان با عراق را حفظ کنیم… ممکن است بعضیها هم از ایران بروند… آن طرف کاری انجام بدهند و برگردند».[۸۱]

این عملیات اثبات کرد که مجاهدین راه درستی را در پیش گرفتند و به سمت زرهی شدن ارتش آزادیبخش گام برداشتند.

تبدیل ارتش آزادیبخش ملی ایران به ارتش زرهی

ارتش آزادیبخش ملی ایران در مسیر زرهی شدن با یک بحران منطقه ای یعنی جنگ اول خلیج فارس برخورد این بحران شاید فرصتی بود تا ارتش آزادیبخش آموزش‌های خودش تا آن برهه را در عمل بیازماید، ولی به هر حال این بحران در آموزش و تکمیل زرهی شدن ارتش آزادیبخش ملی ایران توقفی وارد کرد که بلافاصله بعد از پایان یافتن عملیات مروارید، دوباره آموزش‌های زرهی از سر گرفته شد. بر اساس محاسبات معمول تبدیل یک ارتش پیاده به یک ارتش زرهی دهها سال وقت نیاز دارد، اما ارتش آزادیبخش چنین فرصتی در اختیار نداشت، ولی ظرف چند سال این ارتش تماماً به یک ارتش زرهی تبدیل شد.

آموزش

تمرین نظامی در ارتش آزادیبخش ملی ایران
تمرین نظامی در ارتش آزادیبخش ملی ایران

مجاهدین بعد از عملیات فروغ جاویدان در جمعبندی خود اعلام کردند که وارد مرحله‌ی جدیدی شده‌اند، بنابراین وارد پروسه زرهی کردن ارتش آزادیبخش ملی ایران شدند، بعد از عملیات مروارید این موضوع در مجاهدین بیشتر قوت گرفت، مریم رجوی که در آن زمان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران و جانشین فرمانده ارتش آزادیبخش به آموزش و ارتقا ارتش آزادیبخش اعتقاد زیادی داشت، در همین خصوص مریم رجوی گفت:

«می‌بایست به منظور تضمین پیروزی در عملیات سرنگونی تغییرات بنیادی و اساسی در کیفیت و توان رزمی ارتش آزادیبخش ایجاد کنیم».[۸۲]

اما وارد شدن به آموزش گسترده سختی‌ها و مشکلاتی به همراه داشت که این کار را تقریباً غیر ممکن می‌کرد:

  1. تبدیل ارتشی که یکانهایش در اساس پیاده بوده‌اند، به یک ارتش مجهز، تخصصی و دارای رسته‌ها و یکانهای مختلف، مستلزم آموزشهای بسیار گسترده‌یی در سطح تمامی پرسنل ارتش است. به‌عنوان مثال، تعداد بی‌شماری راننده و توپچی و سایر نفرات زرهی می‌بایست تربیت شوند و فرماندهان یکانها می‌بایست دوره‌های آموزشی خاص خودشان را طی کنند. پرسنل و فرماندهان رسته‌های پشتیبانی رزمی، توپخانه، مهندسی، پدافند و دیگر رسته‌ها هم می‌بایست در دوره‌های آموزشی متعددی شرکت کنند تا برای یک کار هماهنگ با یکانهای زرهی آماده شوند. البته این کار مقدمتاً نیازمند تربیت گسترده‌ی مربیان ذیصلاحی است که بتوانند چنین آموزش گسترده‌یی را پیش ببرند. نتیجه این که تمام ارتش می‌بایست وارد یک دوران نوین آموزش بشود.
  2. ارتش آزادیبخش از نظر سازمان رزم می‌بایست همواره در وضعیت آمادگی باشد تا هر لحظه که ضرورت ایجاب کند وارد عمل شود، مشابه آنچه که در عملیات «فروغ جاویدان» انجام داد. اما این آمادگی با وارد کردن گسترده‌ی پرسنل ارتش در آموزش‌های طولانی، آن هم با این وسعت در تضاد جدی است.
  3. آموزش‌های جدید می‌بایست تماماً بر پایه‌ها و مبانی علمی و برنامه‌ی مشخص استوار باشد. این موضوع مستلزم تدوین منابع و متن‌های ضروری برای آموزش‌ها، امکانات کمک‌آموزشی، تهیه و تدوین برنامه‌های آموزشی و بسیاری کارهای دیگر بود که بالطبع طرح و برنامه و انرژی کلان و ویژه‌یی می‌طلبید. خوب، البته زرهی‌ها و سایر جنگ‌افزارها، و تجهیزات نظامی که در عملیات چلچراغ به غنیمت گرفته شده بود، در این زمینه امکان خوبی بود و کمک زیادی می‌کرد.[۸۳]

در آن دوره کمیته‌های تخصصی تشکیل شد که اولین مسئولیت آنها تربیت مربیان ذیصلاح در زمینه‌ی آموزش‌های مختلف مربوط به انواع سلاحها و جنگ‌افزارها بود، مثل کمیته‌ی موتوری و رانندگی تانک و انواع نفربرها، کمیته‌های برجک یا جنگ‌افزار تانک، کمیته‌ی مخابرات، کمیته‌ی تاکتیک، کمیته‌ی توپخانه، کمیته‌ی پدافند هوایی و کمیته‌های دیگر. این کمیته‌ها با تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی، به نحوی که مسئولان و افراد آنها در شبانه‌روز ساعات محدودی وقت استراحت داشتند، کار می‌کردند تا این که موفق شدند مربیان لازم را برای شروع آموزشهای جدید آماده کنند. به این ترتیب آموزش در سطح گسترده شروع شد.

در این موقع سازمان کاری در ارتش آزادیبخش به اجرا گذاشته شد که از طرفی در گسترده‌ترین سطح ممکن پرسنل ارتش را وارد آموزش می‌کرد و از طرف دیگر این ظرفیت را داشت که در عین حال آمادگی عملیاتی ارتش را هم حفظ کند.[۸۴]

مجاهدین برای تحقق امر آموزش دانشگاه فروغ جاویدان را تأسیس کردند.

زنان رزمنده ارتش آزادیبخش ملی ایران در مانور نظامی
زنان رزمنده ارتش آزادیبخش ملی ایران در مانور نظامی

آموزش زرهی برای زنان

برای افراد نظامی بسیار ملموس است که کار با تانک و نفربر و هر گونه زرهی، کار سخت و دشواری است، این امر در مورد زنان سختی بیشتری پیدا می‌کند. وارد شدن زنان مجاهد در آموزش‌های زرهی مشکلات و محدودیت‌هایی برای آنان به همراه داشت، به عنوان مثال یک راننده تانک باید بتواند تمام مشکلات و تضادهای تانک را حل و فصل کند، که این کار سختی است، بخصوص برای زنان اما با این زنان مجاهد توانستند بر این مشکلات غلبه کرده و رزمندگان توانمندی در بکارگیری تانک شدند.

تشکیل دانشکده‌ی فرماندهی و ستاد

تغییر ساختار یک ارتش نیاز به تغییر و ارتقا سطح فرماندهی آن دارد، ارتش آزادیبخش هم برای تربیت فرماندهانی با کیفیت بالاتر، دانشکده فرماندهی و ستاد را تشکیل داد، در این دانشکده فرماندهان و افسران ستاد باید در طراحی و تاکتیک و برآورد وضعیت نظامی مسلط می‌شدند. دوره‌های فرماندهی در این دانشکده شامل دروس نظری (کار روی جعبه شنی) و تمرینات عملی بود که در مانورهای بعدی ارتش آزادیبخش این فرماندهان مورد آزمون و امتحان قرار گرفتند و نمره‌ی قبولی دریافت کردند.

ایجاد واحد هوانیروز

هلی‌کوپتر-هوانیروز-ارتش-آزادیبخش-ملی-ایران
هلی‌کوپتر-هوانیروز-ارتش-آزادیبخش-ملی-ایران

داشتن هوانیروز و بالگردهای نظامی یک برتری نظامی کیفی به حساب می‌آید، هر یکان رزمی که رسته‌ی هوانیروز در اختیار داشته باشد می‌تواند با دقت خیلی بیشتری وضعیت نیروهای خودی و دشمن را ارزیابی کرده و با تسلط بالاتر طرح‌های عملیاتی خودش را به پیش ببرد.

مجاهدین هم در جمع‌بندی عملیات فروغ به این نتیجه رسید که باید یکان و رسته‌ی هوانیروز داشته باشد،

ارتش آزادیبخش به دو دلیل عمده می‌بایستی وارد دوره‌های آموزشی فشرده برای به‌کارگیری هلیکوپتر در مأموریت‌های رزمی می‌شد.

  1. برای این‌که بتواند به‌خوبی امکانات تاکتیکی دشمن را، در نبرد سرنگونی، در عمق پیش‌بینی کند و آن را به دقت وارد طراحی عملیات ارتش نماید. به‌خصوص که تجارب نظامی «فروغ جاویدان» و استفاده‌ی فعالی که دشمن در صحنه‌ی نبرد از هلیکوپتر به عمل آورده بود، این ضرورت را هر چه بیشتر ملموس می‌کرد.
  2. به‌منظور استفاده از سلاح پیشرفته‌تر و برخورداری از بالاترین سطح کارآیی تکنیکی و تاکتیکی، ضروری بود ارتش آزادیبخش توانایی به‌کارگیری جدی هلیکوپتر را کسب کند. قابل توجه است که در تلفیق رسته‌ها به‌خصوص برای ارتشی که تکیه‌ی اصلیش بر یکانهای زرهی است، واردشدن هوانیروز کارایی عملیاتی ارتش را چندین برابر می‌کند.[۸۵]

در نتیجه ارتش آزادیبخش وارد یک دوره فشرده برای آموزش خلبان‌ها و کادرهای رسته‌ی هوانیروز شد.

پشتیبانی و لجستیک

وقتی به صورت گسترده تمامی افرادی ارتش آزادیبخش وارد آموزش شدند، یکی از مسائلی که باید هر روز حل شود لجستیک و پشتیبانی این آموزش‌هاست، تعمیرات جنگ‌افزارها و تانک‌ها یکی از مهمترین کارهایی است که اگر انجام نمی‌شد، امر آموزش هم پیش نمی‌رفت. در نتیجه یکی از نیازهای ارتش آزادیبخش داشتن تعمیرکاران متخصص بود، که در این زمینه هم ارتش آزادیبخش وارد آموزش شد و تعمیرکاران زیادی را تربیت کرد.

متخصصان فنی ارتش آزادیبخش به‌سرعت تعمیرات سنگین و تعویض و بازسازی قطعات پیچیده‌ی سلاحهای سبک و نیمه‌سنگین و سنگین را فرا گرفتند. ارتش آزادیبخش در این مرحله در زمینه‌ی تعمیرات فنی نیز به مرز خودکفایی رسید. معاونت لجستیک ارتش آزادیبخش هم‌چنین به آموزش تعمیرات صحرایی پرداخت و یکانهای زرهی علاوه بر سایر آموزشها چه در زمینه سازمان رزم و چه در زمینهٌ توانایی فنی و دانش و تجربه تخصصی به مرز خودکفایی رسیدند. جریان استفاده‌ی مستمر از سلاح‌ها، ضرورت ساخت و تولید قطعات سلاح و قطعات یدکی را در دستور کار قرار داد. کارگاههای تراشکاری و ریخته‌گری تأسیس شد و تولید برخی قطعات یدکی سلاحها آغازگردید.[۸۶]

رژه تانک‌های ارتش آزادی‌بخش ملی ایران
رژه تانک‌های ارتش آزادی‌بخش ملی ایران

رژه بزرگ

۳ سال بعد از عملیات فروغ جاویدان و پایان جنگ ایران و عراق، و ۶ ماه بعد از حمله آمریکا به عراق و نابودی بخش اعظم ارتش عراق، ابهامات و علامت سؤالهایی در رابطه با ارتش آزادیبخش ملی ایران ایجاد می‌کرد، دولت ایران هم مدعی شده بود:

«آن (ارتش آزادیبخش) را تماماً نابود کرده و بیش از ۴ یا ۵ هزار تن از آنان را کشته است! ساواک رژیم نیز در ضدتبلیغ خود گفته بود: در زمان بحران کویت، انبوه رزمندگان ارتش آزادیبخش صفوف یکانهای خود را ترک کرده و به ترکیه یا اروپا گریخته‌اند».[۸۷]

در نتیجه ارتش آزادیبخش باید خودش را نشان می‌داد، لذا برای این کار یک رژه‌ی بزرگ ترتیب دادند، و با این کار یک شوک به رسانه‌ها وارد کردند و از زیر خاکستر جنگ مهیب آمریکا و عراق و حملات دولت ایران بیرون آمد و قدرت و انضباط نظامی خودش را به نمایش گذاشت.

یکی از شاخص‌های قدرت در هر ارتشی نظم و هماهنگی در رژه‌ی نظامی آن ارتش است، ارتش آزادیبخش هم با تمرینات زیاد رژه‌ای به نمایش گذاشت که رسانه‌های خبری و کارشناسان نظامی را تحت تأثیر خودش قرار داد.

واشنگتن پست هم در باره‌ی این رژه نوشت: «در مرز ایران، جهان یک آلترناتیو ممکن برای رژیم خمینی دارد»

خبرگزای رویتر در این خصوص گزارش داد: «در مقایسه با استانداردهای گروههای مقاومت در سراسر جهان این یک نمایش خیره‌کننده از قدرت بود».

تلویزیون سی‌ان‌ان بعد از این رژه، ارتش آزادیبخش را «یک ارتش به خوبی آموزش‌دیده با دیسیپلین، متحد و مصمم برای سرنگونی رژیم ایران» توصیف نمود.

تلویزیون آلمان: «مقاومت ایران خود را برای به دست گرفتن قدرت آماده می‌کند».

نیویورک تایمز: «رژیم ایران دربرابر خود ارتشی مصمم می‌یابد».

خبرگزاری گاما پرس نوشت: «نمایش خارق العاده قدرت نظامی»

خبرگزاری سیپا پرس هم نوشت: «ارتش آزادیبخش ملی به عنوان یک نیروی جنگنده، خیره‌کننده و نمونه‌ی نظم و کارآیی نظامی» این خبر گزاری ادامه داد:

«شاید این تنها ارتش در جهان باشد که در آن زنان در خط مقدم نبرد شرکت می‌کنند و لشکرهای صیقل‌یافته و رزمندگان آن به‌طور بارزی چشم‌ها را به خود خیره کرده‌اند. اکثر زنان رزمنده در این ارتش از دانشگاههای ایران و آمریکا و اروپا فارغ‌التحصیل شده‌اند؛ که این ارتش را به یکی از تحصیل‌کرده‌ترین ارتش‌های جهان تبدیل کرده و تکنیسین‌های ماهر این ارتش مقاومت اکثر وسایل و جنگ‌افزارهای به غنیمت گرفته شده را تعمیر و قابل استفاده کرده‌اند».

تلویزیون هدلاین نیوز هم گفت: «جنبش مقاومت ایران ابعاد کاملاً تازه‌یی به خود گرفته است»

ورود زنان به سلسله مراتب فرماندهی در ارتش آزادیبخش

از جنبش مشروطه تا جنبش‌های اخیر، حضور زنان همواره نقش آفرین بوده است بویژه در جنبش‌های انقلابی دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی و انقلاب ضد سلطنتی، اما حضور زنان در سازمان مجاهدین خلق ایران همواره بصورت گسترده وجود داشته است، بعد از تشکیل ارتش آزادیبخش این زنان هم وارد، ساختار نظامی یک ارتش شدند، در بررسی ساختار ارتش‌ها در سراسر جهان، در تمامی نظام‌های حکومتی و حتی در ارتش‌های آزادیبخش نشان می‌دهد که پهنه‌ی نظامی به‌خصوص وقتی صحبت از یک ارتش منظم است، یکی از مشکل‌ترین میدان‌های ناگشوده توسط زنان می‌باشد.

در پیشرفته‌ترین کشورهای غربی، زنان در امور سیاسی، نسبت به کارهای نظامی، مسئولیتهای جدی‌تری را به‌عهده دارند. درواقع اگرچه در برخی کشورها زنان توانسته‌اند تا حدودی مسئولیت‌های سیاسی بپذیرند، اما در صحنه‌ی نظامی به ندرت با حضور و مشارکت زنان مواجه می شویم. طبیعی است که درکشورهای عقب‌افتاده‌تر این مشارکت بمراتب کمتر است.

البته عوامل ذهنی و عینی وجود دارد که مانع مشارکت جدی زنان در ارتش‌ها می‌شود و در واقع ارتش همواره درتیول مردان بوده است.

عوامل بازدارنده‌ی ذهنی: مهمترین مانع ذهنی برای شرکت زنان در ارتش‌ها، مردانه دیدن جنگ است. غالباً گفته می شود ـ حتی از موضع خیراندیشانه ـ که زنان به لحاظ خلق و خوی و ساختار روحیه و عواطفشان نمی‌توانند و نباید به امر جنگ و درگیری نظامی بپردازند. این حرف، که یک رویکرد بسیار عقب‌مانده است، گاه با آب و رنگهای جانبدارانه از زن نیز عرضه می شود که گویی اصالت دادن به هویت زنانه‌ی زن مترادف با حذف او از صحنه‌ی نظامی است؛ و بنابراین شرکت زنان در جنگ و صحنه‌ی نظامی، تحمیل خوی مردانه به آنهاست. ادامه‌ی این اندیشه به پذیرش موانع ذهنی دیگری مانند تزلزل و قاطعیت نداشتن زن در فرماندهی، پرهیز زنان از خشونت، و مشابه این افکار راه می‌برد.

بازدارنده‌های عینی: واقعیت این است که در این زمینه نیز مشکلات جدی بر سر راه زنان وجود دارد. به عنوان مثال ضعف نسبی عضلانی زن و نیاز به حمل سلاح‌های سنگین در صحنه‌ی جنگ؛ مسأله‌ی خانواده و تضاد میان رسیدگی به خانه و بچه با برنامه‌ی کار ارتش‌ها، احتمال اسارت زنان به دست دشمن و باز بودن دست دشمن برای اعمال انواع شکنجه و اذیت، همه و همه به صورت عوامل بازدارنده‌ی جدی عمل کرده است. مشکل جدی دیگر موانعی است که برای فعالیت مشترک زن و مرد به‌خصوص در محیط ارتش وجود دارد و می تواند منجر به ایجاد مشکلاتی گردد که معمولاً ارتشها از آن استقبال نمی کنند.[۸۸]

اما در ارتش آزادیبخش زنان این موانع را کنار زده، نه تنها به عنوان رزمنده بلکه به عنوان فرماندهان این ارتش وارد عمل شدند.

زنان در ارتش آزادیبخش ملی ایران
زنان در ارتش آزادیبخش ملی ایران

نقش زنان در عرصه فرماندهی ارتش آزادیبخش

با تشکیل ارتش آزادیبخش، افق‌های جدیدتری در مقابل زنان رزمنده گشوده شد. در پائیز ۱۳۶۶ و در جریان تهاجم تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش در عملیات خسروی، سرپل‌ذهاب و کوشک، زنان رزمنده برای اولین بار وارد صحنه‌ی رودرروی نبرد شدند. سپس در نبردهای بزرگی مانند آفتاب و چلچراغ، آنان نه‌فقط توان بالای خود را برای جنگیدن به عنوان رزمنده نشان دادند، بلکه در موضع فرماندهی یکان‌های رزمی و پشتیبانی، مسئولیت‌های جدی پذیرفتند و به خوبی از عهده‌ی آن برآمدند. به این ترتیب به کار گرفته شدن این ذخیره‌ی بزرگ انرژی انسانی توسط ارتش آزادیبخش امکانپذیر شد. در عملیات بزرگ فروغ جاویدان، زنان رزمنده لیاقت و کارآیی خود را در تمامی سطوح، به‌خصوص در سطح فرماندهی، آن هم در دشوارترین شرایط، اثبات کردند؛ و آن‌چنان درخشیدند که در جمعبندی عملیات فروغ جاویدان، یکی از جدی‌ترین موارد، تأکید برنقش بی‌بدیل زنان رزمنده‌ی ارتش آزادیبخش در این سلسله نبردهای خونین بود.[۸۹]

بعد از آن زنان در مدار فرماندهی در ارتش آزادیبخش قرار گرفتند، ورود زنان به مدار فرماندهی در ارتش آزادیبخش یک زیر ساخت در مجاهدین داشت، به این معنی که در سال ۱۳۶۴ در انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین یک زن در حلقه رهبری قرار گرفته بود، این موضوع تغییراتی در درون سازمان مجاهدین ایجاد کرده بود، که بقیه زنان هم باید مانع تاریخی هر زن یعنی ضعف و یأس و ناباوری را کنار می‌زد.

مریم رجوی با پیشگامی خود به زنان آموزش داد که هیچ مانعی را در مسیر رهایی به رسمیت نشناسند و هر ذهنیت و اندیشه و نگرشی را آن‌گاه که سدی بر سر راه آزادگی و هویت انسانی آنهاست درهم بپیچند و به کناری نهند. او نشان داد مادام که تصویر اسارت بار تاریخی زن در ذهن‌ها و از جمله ذهن خود او از هم دریده نشود امیدی به فردای آنان نیست.[۹۰]

به این ترتیب زنان، فرماندهی را در ارتش آزادیبخش به عهده گرفتند چیزی که در تاریخ سابقه نداشته است. این زنان شایستگی‌های خود را اثبات کردند و در ارتقای ارتش آزادیبخش نقش مهمی داشتند.

مسئولیت پذیری زنان در ارتش آزادیبخش

زنان در ارتش آزادیبخش، در تمامی رسته‌ها و یکان‌ها مسئولیت پذیرفتند، و این یک تغییر اساسی در نقش زنان در ارتش آزادیبخش بود، این کار ساده‌ای نبود که زنان نه تنها به عنوان رزمنده ارتش آزادیبخش بلکه به عنوان فرماندهان ارتش آزادیبخش وارد کار و مسئولیت پذیری بشوند.

مریم رجوی خود درباره‌ی مسئولیت‌پذیری و قرارگرفتن زنان در بالاترین سطوح فرماندهی چنین می گوید:

فرماندهی زنان در ارتش آزادیبخش ملی ایران
فرماندهی زنان در ارتش آزادیبخش ملی ایران

«البته این کار، کار بسیار عظیم و سختی است که درواقع هیچ‌کس در هیچ کجا نتوانسته به آن نزدیک شود. به خاطر این است که دادن چنین نقشی به زنان در یک سازمان و ارتش ـ ولو که ارتش انقلابی باشد ـ تنها در اوج پاکی و طهارت ایدئولوژیکی و مناسبات مطهر امکان‌پذیر است. در غیر این‌صورت، مطلقاً امکان ندارد و نمونه‌ها و گزارش‌های زیادی از نقاط مختلف جهان، چه از شرق و چه از غرب، چه از کشورهای بسیار پیشرفته و چه از نقاط دیگر هست که خیلی‌ها وارد این تجربه شده و به سرعت شکست خورده‌اند…».[۹۱]

فرماندهی تمام عیار زنان در یک مانور نظامی در سال ۱۳۷۲ محک خورد، که یک تجربه منحصر بفرد ارتش آزادیبخش ملی ایران بود.

در ۲۶ بهمن‌ماه سال ۱۳۷۲ ارتش آزادیبخش، مانور بزرگ «فروغ آزادی» را به مدت ۵ شبانه روز در زمین و هوا برگزار کرد. در این مانور که فرماندهی آن و نیزفرماندهی غالب نیروهای مانوری به عهده‌ی زنان فرمانده ارتش آزادیبخش بود، زنان خلبان هوانیروز نیز در مأموریت‌های شناسایی و عملیات تک و هلی برد نیروهای ویژه، کارآیی فوق العاده‌یی نشان دادند.[۹۲]

مسعود رجوی فرمانده کل ارتش آزادیبخش در پایان این مانور گفت:

«در ارتش آزادی علاوه بر کارهای معمولی که ارتشهای کلاسیک جهان با آن آشنا هستند، یک تجربه‌ی منحصر به فرد صورت گرفته است. منحصر به فرد در تمامی این منطقه از جهان و در سراسر جهان امروز، و آن نقش خواهران ماست. نقش زن انقلابی مجاهد خلق که از فرماندهی واحد و دسته گرفته تا فرماندهی تیپ و لشکر و تا منصب‌های مختلف ستاد و هم‌چنین خلبانی، بسیار چشمگیر و منحصر به فرد است…علاوه بر تمام برادران مجاهدی که سالیان سال در سلسله مراتب فرماندهی ارتش آزادیبخش و یکانهای مختلفش قرار داشتند و به کرات براین حقیقت گواهی داده‌اند. در بیرون ارتش آزادیبخش هم از ناظران، صاحب نظران و افراد کارکشته‌ی نظامی شنیده‌ام که می گویند این فرماندهان، این زنان مجاهد و قهرمان و فرمانده با وجود آن که تجربه مشخص نظامی خودشان در چارچوب ارتش آزادیبخش بیش از ۷–۸ سال نیست ـ بگذریم از تجارب فاز نظامی و عملیات چریکی ـ گویی به قدر دو سه دهه در صفوف ارتش کلاسیک خدمت کرده و در بالاترین سطح، دانش و تخصص و تجربه‌ی نظامی کسب کرده اند.»[۹۳]

مانورهای ارتش آزادیبخش

پس از ۴ آموزش از سال ۶۸ تا ۷۲ ارتش آزادیبخش ملی ایران وارد انجام مانورهای متعددی شد، عمده‌ترین آنها، مانور غرش شیر، مانور مهر تابان، مانور شیر و خورشید، مانور امید ایران، مانور بزرگ فروغ آزادی و مانور سیمرغ بود. این مانورها در یک دوره ۶ ماهه انجام شد. اساسی‌ترین شاخص‌ها برای این دوره‌ی ۶ماهه عبارت بودند از دستیابی به:

  • سطحی از فرماندهی که بتواند با هدایت صحنه‌ی رزم، مأموریت‌های محوله را در عملیات سرنگونی با موفقیت به انجام رساند.
  • سطحی از تسلط تاکتیکی که توانایی مواجهه با حداکثر موانع، مشکلات و فشارهای ممکن در نبرد را تأمین کند.
  • سطحی از توان پشتیبانی و خودکفایی به‌طوری‌که یکان‌های مانوری در صحنه‌ی عملیات به‌صورت تمام‌عیار پشتیبانی شوند و بتوانند از عهده‌ی مأموریت‌های خود در عمق خاک میهن برآیند و از جهت پشتیبانی در مضیقه قرار نگیرند.[۹۴]

مسعود رجوی فرمانده کل ارتش آزادیبخش در مرداد ۱۳۷۲ طی نشستی، دستاوردهای ارتش آزادیبخش در دوران پس از فروغ جاویدان را این‌گونه توضیح داده است:

«ارتش آزادیبخش بعد از ۴ سال آموزش ـآموزش‌هایی که «مریم» سنگ‌بنایش را گذاشته بودـ از یک نقطه عطف کیفی عبور کرد. البته ما هر چه وقت داشته باشیم باز هم برای آمادگی بیشتر کار خواهیم کرد. اما به هرحال در روز ۳۰ تیر۱۳۷۲ فرماندهانتان گزارش دادند که از نقطه‌ی عطف گذشته و ارتش آزادیبخش از هر لحاظ آماده است. برای من جای خوشحالی مضاعف داشت، چون در ۴ سال گذشته همیشه فکر می‌کردم که اگر ما به اتمام این دوره‌های آموزشی نرسیم چه خواهد شد. چون برایمان واضح بود و همه هم می‌دانند که استفاده از سلاح سنگین و مکانیزه کردن ارتش پیاده‌ی قبلی سال‌های سال طول می‌کشد. متخصصان نظامی هم اگر خیلی تخفیف بدهند و نگویند چنددهه، می‌گویند دست‌کم ۱۰–۱۵ سال برای تبدیل یک ارتش پیاده به یک نیروی مکانیزه و مدرن وقت لازم است… مسئولان و فرماندهان و یا رزمندگانی که اینجا حاضرند، گواهی می‌کنند که در تمرین‌ها، آموزش‌ها و مانورهایشان تا سرفصل ۳۰تیرماه گذشته از نقطه عطف آمادگی گذشته‌ایم و این را به چشم دیده‌اند. این بعد از چهار سال خیلی مژدگانی بود. من دقیقاً نمی‌دانم کار چند سال است ولی حداقل می‌دانم که این ۴ سال گذشته، پس از افتتاح دانشگاه فروغ جاویدان با دانشکده‌های مختلفش، حداقل کار ۱۰–۱۲ سال در آن انجام شده است، لابد که فشرده کار کرده‌اید، لابد که مایه گذاشته‌اید، انگیزه و شور و شوق داشته‌اید».[۹۵]

مانور سیمرغ، تمرینی برای سرنگونی دولت تهران

مانور سیمرغ ارتش آزادیبخش ملی ایران
مانور سیمرغ ارتش آزادیبخش ملی ایران

مانور سیمرغ یکی از بزرگترین مانورهای ارتش آزادیبخش ملی ایران بود، این مانور از تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۷۳ تا ۱۵ تیر ۱۳۷۳ به طول کشید. این مانور به گفته فرماندهان ارتش آزادیبخش ملی ایران تمرینی برای عملیات نهایی سرنگونی دولت تهران بود. در این مانور ارتش آزادیبخش با تصرف یک منطقه‌ی استراتژیکی که دشمن فرضی در آن استحکامات و نیروهای زیادی را متمرکز کرده بود، امکان دسترسی و حرکت سریع سایر نیروهای ارتش به عمق و ساقط کردن دولت ایران را با حمایت مردم و شبکه‌ی نیروهای داخلی فراهم می‌کرد.

مقر فرماندهی این مانور از ۴ قسمت تشکیل شده بود:

در یک قسمت اتاق عملیات و سیستمهای فرماندهی قرار داشت. اتاق عملیات در خودروهای فرماندهی M 577 برپا شده بود. در قسمت دیگر مرکز مخابرات مجهز به خودروهای ارتباطی بی.تی. آر و خودروهای مجهز به دستگاههای تله تایپ و…با دکل‌ها و آنتن‌های برافراشته و باسیم قرار گرفته بود. در قسمت سوم مقر فرماندهی رسته های توپخانه، مهندسی، هوانیروز و پدافند هوایی قرارداشت و در قسمت چهارم، سیستم پشتیبانی و اداری مقر فرماندهی وستاد لشکر با تأسیسات خاص خودش مستقر شده بود.

روز ۱۵ تیر مرحله‌ی پایانی این مانور بود که مسعود رجوی فرمانده کل ارتش آزادیبخش از آن بازدید به عمل آورد.

حمله آمریکا به عراق و اشغال عراق

حمله به عراق در آخرین روز سال ۱۳۸۱ آغاز شد، این حمله توسط یک ائتلاف به فرماندهی آمریکا و بریتانیا، انجام شد، پیشرفته‌ترین جنگ افزارها و مهیب‌ترین بمباران‌ها، اشغال عراق را در کمتر از سه هفته امکان‌پذیر کرد، بغداد روز ۲۰ فروردین ۱۳۸۲–۹ آوریل ۲۰۰۳- سقوط کرد.

بمباران امکانات ارتش آزادیبخش ملی ایران توسط آمریکا و انگلیس
بمباران امکانات ارتش آزادیبخش ملی ایران توسط آمریکا و انگلیس

با این که سازمان مجاهدین خلق ایران پیشاپیش بی‌طرفی خودش در این جنگ را اعلام کرده بود، اما تمامی پایگاه‌های مجاهدین مورد حمله واقع شد.

«یک مقام رسمی: کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا، و کالین پاول، وزیر امور خارجهٔ آمریکا، معتقد بودند که تهران می‌تواند در مقابل آمریکا که همسایهٔ بغل دستش را اشغال کرده‌است، بی‌طرف بماند، مخصوصاً اگر بداند که به مجاهدین حمله خواهد شد و از تهاجمات آنها به ایران در آینده جلوگیری خواهد شد. این پیغام توسط مأموران انگلیسی، قبل از شروع جنگ فرستاده شد. جک استرو، وزیر خارجه انگلیس، همردیف ایرانیش، کمال خرازی، را در ملاقاتی در لندن در ماه فوریه [۲۰۰۳]، مطلع ساخت. ریچارد دالتون، سفیر انگلیس در ایران، این پیام را در ماه مارس در یک ملاقات با حسن روحانی، آخوندی که رئیس شورای عالی امنیت ملی، ارگان سیاست خارجی است، تکرار کرد».[۹۶]

واشینگتن پست هم در این باره نوشت:

«دو مقام ارشد آمریکایی در ژانویه [۲۰۰۳]، پنهانی، با مقام‌های ایرانی دیدار کردند. آمریکا، ازجمله، خواهان این شد که ایران مرزهایش را ببندد که مانع فرار مقام‌های عراقی بشود و پیشنهاد داد که آمریکا قرارگاه‌های سازمان مجاهدین خلق را که در عراق مستقر هستند، بمباران کند. امّا، یک تعهد قابل اتکاتر برای حمله به قرارگاه‌ها از طریق مقامهای انگلیسی به تهران منتقل شد»[۹۷]

مطبوعات ایران هم این موضوع یعنی قصد حمله نیروهای ائتلاف به نیروهای سازمان مجاهدین را منعکس کردند، در این راستا روزنامه خراسان نوشت:

«مقامات بریتانیایی به نوعی به دولت ایران اطلاع دادند که آنها به اهداف سازمان منافقین و قرارگاه‌های آنها حمله خواهندکرد…»[۹۸]

ریچارد دالتون، سفیر وقت انگلیس در ایران، به روزنامهٔ فرانسوی لوموند گفت:

«شخصاً، به رهبران ایران تضمین داده‌است که به مجاهدین خلق اجازه داده نخواهد شد در عراق بمانند. به نظر چند کارشناس، طرح ائتلاف از بین بردن این گروه است».[۹۹]

سخنگوی وقت سفارت انگلیس در تهران اظهار داشت که نیروهای ائتلاف پایگاه‌های مجاهدین خلق، اصلی‌ترین گروه اپوزیسیون مسلح ایران، را در عراق بمباران کرده‌اند. آندروگرین استاک، سخنگوی سفارت انگلیس در تهران، گفت: نیروهای متحدین بیش از یک نوبت به پایگاه‌های مجاهدین حمله کرده‌اند.[۱۰۰]

توافق نامه آتش‌بس با نیروهای آمریکایی

با وجودی که ارتش آزادیبخش ملی ایران نیروی متخاصم و درگیر در جنگ نبود مورد بمباران‌های شدیدی قرار گرفته بود، لذا برای از بین بردن تنش، در اردیبهشت ۱۳۸۲ به یک توافق آتش‌بس با نیروهای آمریکایی دست یافت.

این توافق بمباران‌ها را متوقف کرد تلویزیون سی ان ان در این باره گفت:

«ژنرال بروکس، سخنگوی فرماندهی مرکزی آمریکا، گفت: نیروهای ائتلاف در حالت آتش‌بس باگروهی که به نام مجاهدین شناخته می‌شود، هستند. ژنرال بروکس گفت: ما با آنها، بارها، روبه‌رو شده‌ایم… و در بعضی از عملیات ما، آنها هدف آتش کشنده بوده‌اند… در این نقطه آتش‌بس درجریان است… آنها تجهیزات خودشان را دارند، اما، آرایش نظامی ندارند…»[۱۰۱]

روزنامه فرانسوی لوموند هم در این مورد نوشت:

«روز ۱۵ آوریل (۲۷ فروردین ۱۳۸۲) فرماندهی مرکزی آمریکا که مسئول عملیات در عراق است، یک توافق با مجاهدین به امضا رساند که بر اساس آن، آنها مجاز بودند که تسلیحات خود را حفظ کنند به شرط این که در امور عراق مداخله نکنند و به کنترل مرزی با ایران کمک کنند. نظامیان آمریکایی، ازجمله می‌خواستند از این سازمانِ اپوزیسیون برای ایجاد مانع علیه نفوذ ایران و جلوگیری از این که تهران مواضعی را در رقابت سیاسی در عراق کسب کند، کمک بگیرند…»[۱۰۲]

در دولت آمریکا بر سر این موضوع اختلاف بود و نهایتاً توافق‌هایی که بین سازمان مجاهدین خلق ایران و نیروهای نظامی آمریکا بسته شده بود مورد مخالفت دولت قرار گرفت در کتاب «داستان سف پنجاه ساله» در این رابطه آمده‌است:

«سیاستی که در قبال ایران باید پیش برود سوژه‌ای است که دولت جرج بوش بر سر آن اختلاف دارد. تصمیم خلع سلاح مجاهدین خلق، سازمان اپوزیسیون رژیم ایران که در عراق مستقر است، توسط آقای بوش چندروز پیش، بعد از بحث‌هایی در شورای امنیت ملی، که ازجمله کالین پاول، وزیر خارجه و دونالد رامسفیلد، وزیر دفاع، در آن شرکت دارند، گرفته شد. حکمیت ریاست جمهوری موفقیتی برای آقای پاول بود که طی سه هفته با توافقی که بین نظامیان و مجاهدین بسته شده بود، مخالفت ورزیده بود»[۱۰۳]

بهر حال توافق نامه آتش‌بس باعث قطع بمباران‌هایی شد که به درخواست دولت ایران علیه نیروی اپوزیسیون خودش انجام می‌شد.

توافق گردآوری سلاح‌ها و تمرکز نیروها

اما به رغم توافق نامه آتش‌بس و امضای آن بین سازمان مجاهدین خلق ایران و ایالات متحده‌ی آمریکا، عدم پای بندی آمریکا به قرار داد آتش بس، ۱۵ فروردین ۱۳۸۲ موضوع گردآوری سلاحهای مجاهدین را در دستور کار قرار داد. د.

مژگان پارسایی جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش
مژگان پارسایی جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش

نیویورک تایمز در این باره نوشت:

«فرماندهان نظامی آمریکا در عراق، بنا بر تصمیم جرج بوش، رئیس جمهور ایالات متّحده، خلع سلاح یک گروه اپوزیسیون ایرانی را آغاز کرده‌اند که تعیین وضعیتش هفته‌ها موضوع بحث و بررسی در بالاترین سطوح دولت بوش بوده‌است. مقام‌های نظامی آمریکا در روزهای اخیر با رهبران مجاهدین خلق ملاقات کرده‌اند تا ترتیبات خلع سلاح و این‌که دیگر این گروه در عراق عملیات نظامی انجام ندهد، به انجام برسانند».[۱۰۴]

برای دست‌یابی به یک چارچوب وجدول زمانی خلع سلاح ارتش آزادیبخش، مذاکرات بین هیئت مجاهدین به سرپرستی مژگان پارسایی و هیئت آمریکایی به سرپرستی ژنرال ریموند اودیرنو، در یک فضای جنگی و آماده باش نیروهای آمریکایی، ساعتها به طول کشید، به گفته شاهدان حاضر در مذاکرات، ژنرال اودیرنو خطاب به هیئت مجاهدین گفت: «ارتش ایالات متحده آمریکا این افتخار را به شما می‌دهد که خود را تسلیم ارتش آمریکا کنید»، مژگان پارسایی پاسخ داد:

«شما می‌توانید سر تک‌تک مجاهدین را ببرید و در یک سینی طلایی تقدیم آخوندهای حاکم بر ایران بکنید، اما حرفی از تسلیم نزنید و مجاهدین هرگز آن را نخواهند پذیرفت»

خبرگزاری آسوشیتدپرس در این باره نوشت:

«جمعه شب (۱۹اردیبهشت) نیروهای آمریکایی قرارگاه اپوزیسیون ایران در شرق عراق را محاصره کردند و لوله‌های تانک خود را به سمت پستهای دیدبانی آن نشانه رفتند. تانکهای آبرامز آمریکایی در اتوبان مجاور صف کشیده بودند. هلیکوپترها در ارتفاع پایین بر فراز قرارگاه اشرف به پرواز درآمدند و مقامهای آمریکایی گفتند هزاران رزمندهٔ مجاهدین در داخل قرارگاه هستند… نیروهای آمریکایی همچنین گفتند آمادهٔ درگیری تمام عیار می‌باشند اما، مذاکرات میان مقامهای آمریکایی و مجاهدین خلق در نیمه شب ادامه داشت و ظاهراً به نتیجه‌ای نرسیده بود».[۱۰۵]

نهایتاً پس از ۱۵ ساعت مذاکرات فشرده در طول ۳ روز مجاهدین و هیأت آمریکایی به یک توافق دست یافتند. ژنرال ری اودیرنو، فرمانده آن زمان لشگر چهارم پیاده، بعد از اتمام ۲ روز مذاکره با مجاهدین درباره‌ی این توافق به خبرگزاری فرانسه گفت:

«این یک تسلیم نیست؛ یک توافق برای سرجمع کردن تسلیحات و گردآوری رزمندگان است… برای من روشن است که آنها شیفته‌ی مبارزه‌شان هستند و به یک ایران دموکراتیک ایمان دارند. چه بسا که من وقتی روند مذاکرات را شروع کردم این را خوب درک نکرده بودم».[۱۰۶]

به این ترتیب تمام تسلیحات و مهمات سازمان مجاهدین خلق ایران در چارچوب یک توافق با ایالات متحده آمریکا در مقابل حفاظت آمریکا گردآوری و در محلی در نزدیکی مقر این سازمان به نام اشرف گردآوری شد.

در ژوئیه ۲۰۰۴ نهایتاً پس از چند نوبت تحقیق و مصاحبه انفرادی با تک تک اعضای سازمان مجاهدین خلق پیرامون سوابق آنها توسط ۹ ارگان مختلف امنیتی و اطلاعاتی آمریکا، که ۱۶ماه به‌طول انجامید، کارت «شخص حفاظت‌شده» توسط ارتش آمریکا برای ساکنان اشرف صادر شد و دولت آمریکا به موجب آن، متعهد به رعایت مفاد کنوانسیون۴ ژنو و اصل «نان‌رفولمان» (ممنوعیت جابه‌جایی اجباری) دربارهٔ ساکنان اشرف گردید. تعهدی که در سال۲۰۰۹ و احاله حفاظت ساکنان اشرف به دولت عراق آشکارا آن را نقض کرد.

آلبانی و تعیین استراتژی هزار کانون شورشی برای سرنگونی دولت تهران

انتقال اعضای سازمان مجاهدین به آلبانی یکی از بزرگترین کارهای سازمان مجاهدین بوده که در نگاه اول کاری غیرممکن به نظر می‌آمد، به همین دلیل مجاهدین حتی لقب معجزه به این کار دادند.

بعد از این آمریکا حفاظت اشرف را به دولت عراق سپرد، حملات به کمپ اشرف شروع شد، حملات مرگباری که دهها نفر از ساکنان اشرف در آن جان باختند و صدها نفر زخمی شدند. وضعیت کمپ اشرف به شدت بحرانی شد، برای خروج از این بحران نماینده ویژه‌ی دبیرکل ملل متحد در عراق مارتین کوبلر یادداشت تفاهمی با دولت عراق امضا کرد که به موجب آن ساکنان اشرف به کمپ لیبرتی منتقل بشوند، در این یادداشت تفاهم امنیت ساکنان تضمین شده بود، مضافاً بر این که کمپ لیبرتی به عنوان «محل موقت عبور» (TTL) بود که از آن جا ساکنان به کشورهای ثالث می‌روند.

اما کمپ لیبرتی با استاندارهای بین‌المللی برای زندگی نبود طاهر بومدرا رئیس دفتر حقوق بشر یونامی و مشاور نماینده ویژه دبیر کل در مسائل مربوط به کمپ اشرف در این باره می‌گوید:

«ما در ابتدا یک برآورد امنیتی از کمپ لیبرتی انجام دادیم و به این نتیجه رسیدیم که این کمپ بسیار آسیبپذیر است».[۱۰۷]

اما این موضوع به ساکنان اشرف اطلاع داده نشد، در یک برآورد دیگر که بومدرا به آن اشاره می‌کندمعلوم می‌شود که اصلا کمپ لیبرتی محل زندگی نیست:

«دومین برآورد از کمپ لیبرتی کمپ لیبرتی توسط متخصص کمیساریای عالی پناهندگان که از آدیسابابا، با هزینه بالا توسط کمیساریای عالی پناهندگان آورده شده بود، برآورد شد. او آورده شده بود که تأیید کند آیا کمپ لیبرتی منطبق با استانداردهای بین‌المللی هست یا نه؟ وی از راه رسید و ما با او دیدار کردیم و به وی دستور داده شد که تأیید کند. آقای کوبلر به وی گفت که تو به اینجا آورده شدی تا کاری جز تأیید انجام ندهی».[۱۰۸]

به این ترتیب معلوم می‌شد که کمپ لیبرتی نه محل زندگی است و نه امنیت دارد؛ کوبلر رئیس وقت یونامی از اول هم هدفش این نبوده که مجاهدین را به محل امن ببرد.

نبود امنیت با اولین موشکباران، چند ماه بعد از ورود ساکنان اشرف به کمپ لیبرتی؛ برای آنها روشن شد. لیبرتی در مجموع ۴ بار مورد حمله سنگین موشکی قرار گرفت؛ که دهها نفر جان باختند و صدها نفر زخمی شدند؛ علاوه بر آن لیبرتی در محاصره غذایی، دارویی، سوخت و درمان قرار داشت، هدف نابودی ارتش آزادی‌بخش و مجاهدین بود.

طاهر بومدرا در این باره نوشته است:

«آنها (نیروهای عراقی) هرگز هیچ چیزی را در مورد اشرفیها پنهان نمیکنند. آنها همواره به من میگفتند که ما ترتیب آنها را خواهیم داد. این یک راز پنهان نبود؛ تصمیم شورای وزیران (عراق) که میگوید ما از همه چیز استفاده خواهیم کردم، یعنی که ما از نیروی قهریه برای اخراج آنها استفاده خواهیم کرد».[۱۰۹]

در کمپ لیبرتی که بیشتر به زندان شباهت داشت؛ دیگر برای مجاهدین قابل تحمل نبود؛ با این که در تعریف این کمپ به آن «محل ترانزیت موقت» اطلاق شده بود، اما در عمل ترانزیت موقت نبود، ایالات متحده‌ی آمریکا تمایل جدی برای حل این موضوع نداشت، این امر موضوع باز اسکان مجاهدین را پیچیده‌تر می‌کرد. کمیساریا و سازمان ملل متحد هم در این امر تلاش جدی انجام نمی‌دادند؛ جان بولتون سفیر سابق ایالات متحده در ملل متحد و مشاور امنیت ملی آمریکا در این باره گفت:

«بطور همزمان، ملل متحد ناتوانی و ناصادقی خود را در تلاش برای حفاظت از این پناهندگان نشان داده است، در حالیکه مدام طرف دولت عراق را میگیرد. مأموریت ملل متحد در عراق بطور باورنکردنی نه تنها غیرمؤثر بوده، بلکه زیانبار هم بوده است، و همواره ترفندهایی در مورد اینکه چرا فرد دیگری در این رابطه مقصر است، با دادن اطلاعات گمراه کننده جهت مشروع کردن شکست خود، بکار گرفته می‌شود. کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد در انجام وظایف خود (طبق دستور کار خود) و پذیرفتن مسئولیت کامل برای حفاظت و کمک به این پناهندگان، شکست خورده است».[۱۱۰]

به این ترتیب مجاهدین و پشتیبانان بین‌المللی‌اشان مسأله باز اسکان را با پیگیری‌های حقوقی دنبال کردند، و آمریکا و کمیساریا هم وارد این موضوع شدند، و در نهایت کشور آلبانی ساکنان اشرف را به عنوان پناهنده پذیرفت.

انتقال به آلبانی از سال ۲۰۱۳ شروع شد و ۱۹ شهریور ۱۳۹۵ آخرین دسته از ساکنان کمپ لیبرتی وارد آلبانی شدند و به این ترتیب بعد از ۳۰ سال مجاهدین عراق را ترک کردند.

دولت ایران نارضایتی خود را از خروج اعضای مجاهدین در عراق را بارها به اطلاع طرف عراقی رسانده بود،

کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورای ملی مقاومت در این باره نوشت:

صدیقه حسینی مسؤل اول پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران
صدیقه حسینی مسؤل اول پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران

«در جریان سفر مشاور امنیت ملی عراق به تهران در اوایل شهریور، پاسدار شمخانی دبیر شورایعالی امنیت آخوندها و همچنین سرکردگان اطلاعات و نیروی قدس در مورد بر باد رفتن سرمایه‌گذاری ۱۴ساله روی برگه‌های دستگیری انترپل و احکام ساختگی دستگیری با مُهر قضاییه عراق، به او هشدار دادند و از او به جدّ خواستند همکاریهای لازم را برای شلیک موشک به لیبرتی به‌عمل آورد و مهمتر از آن، جلوی خروج ۶۰نفر را بگیرد و آنها را دستگیر و به رژیم تحویل بدهد».[۱۱۱]

همچنین دولت ایران از این که برای خروج اعضای سازمان مجاهدین از عراق فشار آورده بود ابراز پشیمانی کرد.

«یکی از سرکردگان رژیم در این باره خاطرنشان کرده‌است: سیاست اولیه ما استقبال از خروج منافقین از عراق بود اما حالا خیلی‌ها پشیمان هستند، چون سازمان توانست همه آنها را خارج کند و هیچ‌کدام از کارهای ما برای نابود کردن آنها در عراق و یا دستگیری سران آنها به جایی نرسید. آنها حتی همه مدارک شان را با خودشان بردند و نگذاشتند حتی یک برگ هم به‌دست ما بیفتد. ما وقتی دیدیم خروج منافقین از عراق متوقف نخواهد شد، از ایرج مسجدی (سفیر ایران در عراق) و تیم قدس در عراق خواستیم تا برنامه ترور کادر رهبری مجاهدین را در عراق در دستور کار قرار بدهند».[۱۱۲]

اما مجاهدین توانستند به سلامت و بدون هیچ حادثه‌ای عراق را ترک کنند. مجاهدین این انتقال را «هجرت بزرگ» و آغاز فاز تهاجم می‌نامند. آنها استراتژی خود را برای سرنگونی آخوندها هم اکنون استراتژی هزار اشرف و کانون‌های شورشی و شهرهای شورشی اعلام نموده‌اند.

در مراسم گردهمایی ایرانیان در روز شنبه ۱۰ تیرماه ۱۳۹۶–۱ ژوئیه ۲۰۱۷- اعضای مجاهدین مستقر در آلبانی در این برنامه از طریق تل‌کنفرانس شرکت کردند، چند نفر از فرماندهان و مسئولان بالای سازمان مجاهدین خلق ایران و فرماندهان ارتش آزادیبخش در این مراسم با ایرانیان شرکت کننده در گردهمایی پاریس سخن گفتند.

صدیقه حسینی مسئول اول پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران در خصوص انتقال مجاهدین به آلبانی گفت:

«ما برای جان بدر بردن به این جا نیامده‌ایم، ما برای جنگ صدبرابر علیه نظام جهل و جور و آخوندی اینجا هستیم ما با پشتوانه مسیر طی شده، و با چشم‌اندازهای بسیار روشن، مصمم تر از همیشه پرتوان وپرتلاش برای تحقق آزادی مردم ایران دمی از پای نخواهیم نشست و به آن متعهد هستیم. دشمن ضد بشر و خونریز باید بداند که از نبرد بی‌امانمان برای سرنگونی خلاص نخواهد شد.»[۱۱۳]

پانویس

  1. اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ۱۳ اسفند ۱۳۵۷
  2. سخنرانی مسعود رجوی بر سر مزار دکتر محمد مصدق- ۱۴ اسفند ۱۳۵۷
  3. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  4. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۷۵ چاپ ۱۳۷۴
  5. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۳۷ چاپ ۱۳۷۴
  6. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه 12 چاپ ۱۳۷۴
  7. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه 22 چاپ ۱۳۷۴
  8. دیباچه بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر
  9. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران- صفحه ۲۰ چاپ ۱۳۷۴
  10. روزنامه عصر آزادگان تاریخ ۱۴ دی ۱۳۷۸
  11. تلویزیون دولتی ایران ۷ تیر ماه ۱۳۷۷
  12. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران_۱۳۷۴ صفحه ۴۷
  13. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران_۱۳۷۴
  14. کتاب ارتش آزادیبخش ملی - چاپ ۱۳۷۴
  15. ارواند آبراهامیان کتاب «مجاهدین ایران» صفحات ۲۱۸–۲۱۹
  16. وبسایت همبستگی ملی
  17. وبسایت بی‌بی‌سی فارسی
  18. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
  19. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران - چاپ ۱۳۷۴
  20. وبسایت بی‌بی‌سی فارسی
  21. سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ مجاهدین خلق در دانشگاه تهران- ۱۰ بهمن ۱۳۵۸
  22. روزنامه اطلاعات ۱۱ مهر ۱۳۶۰
  23. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  24. روزنامه کیهان - ۲۹ شهریور ۱۳۶۰
  25. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  26. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  27. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  28. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۳۷
  29. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۳۸
  30. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ سال ۱۳۷۴
  31. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
  32. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۵۴
  33. هفته‌نامه میدل ایست بین‌المللی
  34. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  35. روزنامه دیلی اکسپرس ۱۲ فروردین ۱۳۶۷
  36. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ سال ۱۳۷۴
  37. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  38. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
  39. مصاحبه با سرهنگ غلامرضایی رئیس ستاد لشکر۱۶ زرهی قزوین و سه تن دیگر از فرماندهان این لشکر ـ نشریه‌ی اتحادیه‌ی انجمن‌های دانشجویان مسلمان خارج کشور ـ ۱۰ تیر۱۳۶۷ شماره‌ی ۱۴۲
  40. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
  41. کتاب ارتش آزادیبخش چاپ ۱۳۷۴
  42. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران - چاپ ۱۳۷۴
  43. مصاحبه با سرهنگ غلامرضایی رئیس ستاد لشکر ۱۶ زرهی قزوین- نشریه اتحادیه انجمن‌های دانشجویان مسلمان خارج کشور- ۱۰ تیرماه ۱۳۶۷
  44. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  45. وبسایت بی‌بی‌سی فارسی
  46. روزنامه کیهان ۲۶ شهریورماه ۱۳۶۵
  47. روزنامه اطلاعات ۲ مهرماه ۱۳۶۲
  48. مصاحبه‌ی فخرالدین حجازی در پاریس ۹ مردادماه ۱۳۶۵
  49. رادیوی دولتی ایران ۱۳خرداد ۱۳۶۷
  50. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  51. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  52. صحیفه نور - جلد ۲۰ صفحه ۲۴۱
  53. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  54. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  55. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  56. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  57. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  58. روزنامه جوان ۱۹ تیرماه ۱۳۸۷
  59. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  60. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۸۵
  61. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  62. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  63. تلویزیون دولتی ایران ۵ مرداد ماه ۱۳۸۶
  64. برنامه تلویزیونی شناسنامه شبکه سه تلویزیون دولتی ایران ـ ۴مرداد ۹۲
  65. روزنامه ایران ۱۸ تیر ماه ۱۳۸۶
  66. نماز جمعه تهران ۱ مردادماه ۱۳۷۸
  67. وبسایت سازمان مجاهدین خلق ایران
  68. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴ صفحه ۹۸
  69. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ سال ۱۳۷۴
  70. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  71. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  72. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  73. مصاحبه با رادیو مجاهد شهریور ماه ۱۳۷۰
  74. اطلاعیه رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران ۲۰ اسفند ۱۳۶۹
  75. اطلاعیه رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران ۲۰ اسفند ۱۳۶۹
  76. پیام مسعود رجوی به ارتش آزادیبخش ۲۰ اسفند ۱۳۶۹
  77. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  78. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  79. اطلاعیه رسمی سازمان مجاهدین خلق ایران
  80. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  81. سخنرانی هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه - ۲۳ فروردین ۱۳۷۰
  82. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  83. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  84. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  85. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  86. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  87. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران ۱۳۷۴
  88. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  89. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  90. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران ۱۳۷۴
  91. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  92. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  93. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  94. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  95. کتاب ارتش آزادیبخش ملی ایران چاپ ۱۳۷۴
  96. کتاب داستان سفر پنجاه ساله - نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۳۸۵
  97. واشینگتن پست، ۱۸ آوریل ۲۰۰۳
  98. روزنامهٔ خراسان، ۱۹ فروردین ۱۳۸۲
  99. داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی -صفحهٔ ۳۸۳
  100. داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی -صفحه‌ی ۳۸۴
  101. تلویزیون سی ان ان ۲ اردیبهشت ۱۳۸۲
  102. روزنامه لوموند ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۲
  103. داستان سفر پنجاه ساله- نوشته عبدالعلی معصومی - صفحهٔ ۳۹۷
  104. روزنامه نیویورک تایمز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۲
  105. خبرگزاری آسوشیتدپرس ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۲
  106. خبرگزاری آسوشیتدپرس ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۲
  107. سازمان ملل متحد و حقوق بشر در عراق- داستان ناگفته کمپ اشرف نوشته طاهر بومدرا - صفحه ۱۰۸
  108. سازمان ملل متحد و حقوق بشر در عراق- داستان ناگفته کمپ اشرف نوشته طاهر بومدرا - صفحه ۱۰۸
  109. سازمان ملل متحد و حقوق بشر در عراق- داستان ناگفته کمپ اشرف نوشته طاهر بومدرا - صفحه ۱۰۹
  110. سازمان ملل متحد و حقوق بشر در عراق- داستان ناگفته کمپ اشرف نوشته طاهر بومدرا - صفحه ۶
  111. کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت ایران۱۹شهریور۱۳۹۵ (۹سپتامبر۲۰۱۶)
  112. کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت ایران۱۹شهریور۱۳۹۵ (۹سپتامبر۲۰۱۶)
  113. سیمای آزادی تلویزیون ملی ایران - ۱۰ تیرماه ۱۳۹۶