اشغال ایران در جنگ جهانی اول

از ایران پدیا
پرش به ناوبری پرش به جستجو

اشغال ایران در جنگ جهانی اول - ششم اسفند ۱۲۹۳ خورشیدی، آغاز حمله و اشغال خاک ایران در جنگ جهانی اول بود.

با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ م / ۱۲۹۳ ه ش در اروپا، به زودی شعله‌های آن آسیا را نیز فراگرفت

با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به ایران، شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد.

دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.

همچنین واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نیروهای هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمده ‏ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود. 

با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.[۱]

آشنایی با جنگ جهانی اول

علل جنگ جهانی اول عبارت بود از: رقابت اتریش و روسیه در بالکان؛ اختلاف بین فرانسه و آلمان از سال ۱۸۷۰ دربارهٔ آلزاس ولرن و رقابت اقتصادی و دریایی بین آلمان و انگلیس. اما بهانهٔ شروع جنگ این بود که آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان به دست یک ناسیونالیست صرب به نام پرنزیب در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ در سارایوو بوسنی به قتل رسید و اتریش ادعا کرد صربستان در این کار دخالت داشته و تقاضا نمود تحقیقاتی با شرکت نمایندگان اتریش صورت پذیرد که دولت صربستان تحقیقات را قبول نمود ولی با حضور نمایندگان خارجی مخالفت کرد.

دولت اتریش به صربستان اعلان جنگ داد و روسیه بسیج عمومی اعلام کرد و آلمان هم به حمایت از اتریش به روسیه و فرانسه اعلان جنگ داد. قوای آلمان به بلژیک حمله کردند و این اقدام یعنی حمله به یک کشور بی‌طرف موجب دخالت انگلیس در جنگ شد.[۲]

اعضای دول متفق و دول محور

در جریان جنگ جهانی اول، عثمانی و بلغارستان به امپراتوری‌های مرکزی (آلمان، اتریش و مجارستان) پیوستند . متفقین (بلژیک، انگلیس، فرانسه، مونته نگرو، روسیه و صربستان) نیز مورد حمایت ژاپن، ایتالیا، پرتغال، رومانی، ایالت متحد آمریکا، یونان و برزیل قرار گرفتند و به عبارت دیگر، اعضای اتفاق سه گانه (انگلیس، فرانسه و روسیه) و اتحاد سه گانه (آلمان، اتریش و ایتالیا) به یکدیگر اعلان جنگ کردند.

 ایتالیا از اتحاد سه گانه خارج شد و تا 1915 بی طرف ماند و در همین سال، به متفقین پیوست؛ به این علت که می خواست سرزمین های ایتالیایی زبان را، که در تصرف اتریش بود، به انضمام چند مستعمره در افریقا به دست آورد. عثمانی به طرفداری از آلمان ها برخاست تا مانع روسیه ازتسلط بر تنگه های دریای سیاه شود. امریکا در 1917 با قدرت نظامی، ثروت و تجهیزات فراوان، هنگامی به یاری متفقین آمد که نیروهای مرکزی پس از سه سال جنگ تقریباً نابود شده بودند. 

مهمترین صحنه جنگ اروپا در فرانسه بود، آلمانی‌ها از خاک بلژیک گذشتند و به فرانسه حمله بردند. نقشه جنگی ارتش آلمان این بود که برق آسا به فرانسه هجوم ببرد، پاریس را اشغال کند و آن گاه، برای نابود ساختن روسیه بدان کشور حمله ور شود. آلمان سه مرتبه تلاش کرد تا فرانسه را تصرف کند: یکی، در مارن (6 ـ14 سبتامبر 1914)، دیگری در وردن (فوریه 1916) و دوباره درمارن در ژوئیه 1918.

در جبهه شرق، روس ها از آلمانی ها به سختی شکست خوردند و هنگامی که در 1917 بلشویک ها بر روسیه مسلط شدند، در شهر برست لیتوفسک عهدنامه ای بستند و از جنگ کناره گرفتند. متفقین کلیه مستعمره های آلمان را در افریقا و خاوردور به تصرف درآوردند و مستملکات عثمانی را در خاورمیانه، یعنی سوریه و عربستان را متصرف شدند.

 شکست نهایی آلمانی ها در 1918 در نتیجه حملات متفقین، به رهبری "مارشال فوش" فرانسوی صورت گرفت و آلمان ناچار خواهان ترک مخاصمه شد و هنگامی که این کشور در 11 نوامبر 1918 شرایط متفقین را پذیرفت، جنگ جهانی اول به پایان رسید.[۲]

پیمان ورسای

پیمان ورسای قرار دادی است که در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۱۹ میلادی در کاخ ورسای واقع در حومه پاریس به امضا طرفین درگیر جنگ جهانی اول رسید و رسماً به نخستین جنگ جهانی خاتمه داد هرچند که آتش جنگ در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ خاموش شده بود. این معاهده در تاریخ ۱۰ ژانویه ۱۹۲۰ به مرحله اجرا گذاشته شد. این قرارداد از مشهورترین قراردادهای تاریخ است و با توجه به پیامدهایی که داشت می‌توان آنرا در زمره تاثیرگذارترین و سرنوشت‌سازترین قراردادهای تاریخ به‌حساب آورد، در این معاهده امپراتوری آلمان باید خلع سلاح می‌شد و به متفقین خسارت می‌پرداخت.

در سال 1920، امضاء کنندگان قرارداد ورسای، جامعه ملل را تشکیل دادند. اهداف این سازمان حفظ صلح در سرتاسر دنیا و حل و فصل نمودن اختلاف از طریق مذاکره بجای جنگ بود. جامعه ملل هرگز به ایفای این نقش موفق نگردید. ایالات متحده به این اتحادیه نپیوست.[۲]

ایران در جنگ جهانی اول

جنگ جهاني اول هشت روز پس از تاجگذاري احمد‌شاه آخرين پادشاه سلسله قاجار آغاز شد. مستوفي‌الممالك نخست‌وزير وقت ايران بلافاصله پس از آغاز جنگ، بيطرفي كامل خود را اعلام كرد اما دولتهاي درگير در جنگ، اين بيطرفي را ناديده گرفتند و نيروهاي خود را از هر سو وارد ايران كردند. روسهاي تزاري به فرماندهي ژنرال «باراتف» از بندر انزلي تا اصفهان را ميدان تاخت و تاز خود قرار دادند. عثماني‌ها با حمايت آلمان از مرزهاي غرب كشور تا مركز همدان پيش آمدند و از آنجا راهي قفقاز و مرزهاي روسيه شدند. واكنش متقابل روسيه چنان عثماني‌ها را به عقب راند كه آذربايجان شرقي در بهمن 1293 به اشغال نظاميان روس درآمد.

روسها در مرداد 1294 تا پشت دروازه‌هاي تهران جلو آمدند. پيشروي روسها به سمت پايتخت موجب مهاجرت عده‌اي از نمايندگان مجلس از تهران و تعطيلی مجلس شد. احمد شاه درصدد انتقال پايتخت از تهران به اصفهان برآمد، وزيران مختار روس و انگليس او را از اجراي اين تصميم بازداشتند. روسها به قزوين عقب‌نشيني كردند. در اين مدت رؤساي دولت در تهران تحت فشار بيگانگان مرتباً تغيير مي‌كردند. به طوري كه در عرض يك سال، بعد از استعفاي مستوفي‌الممالك به ترتيب مشيرالدوله، سعدالدوله، عين‌الدوله، مستوفي‌الممالك، و عبدالحسين ميرزا فرمانفرما به رياست دولت منصوب شدند و سرانجام با استعفاي فرمانفرما در دي 1294 (ژانويه 1916) احمدشاه، محمد‌ولي خان سپهدار تنكابني را با لقب سپهسالار به رئيس‌الوزرائي برگزيد.

همزمان با اين تغيير و تحول در تهران نيروهاي انگليسي وارد جنوب شدند و با پيشروي آنها در صفحات جنوب ايران، در نيمه‌ي اول سال 1916 ايران عملاً تحت اشغال قواي سه ‌كشور بيگانه قرار گرفت: روس‌ها قسمت شرقي آذربايجان و گيلان و مناطق وسيعي را كه شامل قسمت اعظم استان مركزي كنوني وقم و كاشان و نطنز و بخشي از استان اصفهان مي‌شد اشغال كرده بودند و عثماني‌ها آذربايجان غربي و كردستان و كرمانشاه و همدان و بروجرد را تحت سلطه‌ي خود گرفته بودند. بخش مهمي از صفحات جنوب نيز در اشغال انگليسي‌ها بود و حكومت مركزي كه فقط تهران را در اختيار داشت عملاً تابع و مجري سياست روس و انگليس، يعني متفقين آن روز بود.

با آنكه ايران از كانون اصلي جنگ يعني اروپا فاصله زيادي داشت، ولي به يكي از ميدانهاي جنگ تبديل شده بود. ايران در آن زمان با انقلاب مشروطيت مرحله جديدي از تاريخ خود را آغاز كرده بود. انقلابيون صدر مشروطه در تلاش براي آزادي كشور، قطع دست بيگانگان و احياء استقلال و تماميت ارضي و حاكميت ملي كشور بودند. اما عملكرد قواي بيگانه و هجوم آنها به شهرهاي شمالي، جنوبي و غربي كشور، راه هرگونه دستيابي به استقلال و ثبات را از ايران سد كرده بود. در اين ميان وجود شخصيتها و رجالي كه هر كدام از آبشخور يكي از قدرتهاي مداخله‌گر تغذيه مي‌شدند، بليه مضاعفي بود كه حاكميت ملي، تماميت ارضي و استقلال مردم ايران را نشانه گرفته بود.[۳]

قراردادهای استعمارگرانه روس وانگلیس

روسيه و انگلستان در خلال جنگ جهاني اول عملاً با انعقاد قراردادهائي ايران را به مناطق تحت نفوذ خود تبديل كرده بودند و ورود نظاميان آنان به داخل كشور كه غالباً با استناد به اين قراردادها صورت مي‌گرفت، سبب شده بود كه دولت مركز حتي در تهران، قدرتي نداشته باشد. يكي از اين توافقنامه‌ها پيمان معروف 1915 بود كه در 28 دي 1293 ميان روسيه و انگلستان به امضا رسيد. اين پيمان كه به فاصله 80 روز پس از اعلام بيطرفي ايران در جنگ به امضاي دو دولت مذكور رسيد، قلمرو نفوذ دو كشور در ايران را بيش از آنچه كه در پيمان 1907 آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب اين پيمان دو كشور حقوق و امتيازات ارضي بيشتري براي خود در ايران قائل شدند و هزينه نگاهداري نيروهاي خود در ايران را نيز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظاميان روسيه به شهرهاي تبريز، اروميه، همدان، قزوين، زنجان و كرمانشاه كه در زمستان 1293 و در تمام طول سال 1294 صورت گرفت، نتيجه همين توافقنامه بود. روسها اين قرارداد را به بهانه فراهم شدن زمينه مقابله با پيشروي نيروهاي عثماني در ايران امضا كردند. در زمان انعقاد اين پيمان، عثماني‌ها تبريز را در اشغال خود داشتند. انگليسي‌ها نيز متعاقب انعقاد پيمان 1915 در نواحي جنوبي كشور پيشروي‌هاي چشمگيري داشتند و قيام مشهور «دليران تنگستان» در مرداد 1294 نمادي از مقاومت مردم سلحشور جنوب ايران در برابر آنان بود. انگليسي‌ها به نفت خليج فارس چنان چشم دوخته بودند و تحت هيچ شرايطي حاضر نبودند حتي به محاصره تأسيسات نفتي ايران در بنادر جنوبي كه بر طبق «قرارداد دارسي» به چنگ آنان افتاده بود، پايان دهند. آنان با مشاركت نظاميان هندي تحت فرمان خود در جنوب ايران نيروي نظامي «پليس جنوب» را شكل داده و آن را ابزار اراده خود كرده بودند و روسها نيز در شمال نيروي قزاق را به وجود آوردند.

در اين ميان گروهي از مهاجرين نيز در كرمانشاه حكومت مستقلي تشكيل داده و خود را تحت حمايت متحدين آن روز يعني آلمان وعثماني قرار داده بودند. رياست حكومت كرمانشاه را رضاقلي‌خان نظا‌م‌السلطنه مافي به عهده داشت. جمعي از ايرانيان مقيم اروپا هم كميته‌اي به نام «ايران آزاد» تشكيل داده و از حكومت نظام‌السلطنه پشتيباني مي‌كردند. مركز اين كميته در برلن بود و سيد‌حسن تقي‌زاده در سمت رياست اين كميته با دولت آلمان رابطه برقرار كرده بود.

در مرداد ماه 1295 (اوت 1916) به دنبال پيشروي نيروهاي عثماني به طرف قزوين، سپهسالار تنكابني از رياست وزراء بركنار شد و ميرزا حسن‌خان وثوق‌الدوله به جانشيني وي انتخاب گرديد. در اين هنگام چون پايتخت در خطر اشغال قواي عثماني قرار داشت وزيران مختار روس و انگليس در تهران به احمدشاه تكليف كردند از تهران خارج شود، ولي شوراي مشورتي كه به درخواست احمد‌شاه از علما و شاهزادگان و اعيان تشكيل شده بود به احمد‌شاه توصيه كرد پايتخت راترك نكند. از سوي ديگر هيئتي از طرف شوراي مشورتي عازم همدان مركز فرماندهي قواي عثماني در ايران شد تا ضمن مذاكره با احسان پاشا فرمانده نيروهاي عثماني از وي تقاضا كنند از حركت قواي عثماني به طرف پايتخت جلوگيري نمايد. اين هيئت كه قوام‌السلطنه و محتشم‌السلطنه و مشاورالممالك در آن عضويت داشتند موفق شد موافقت ژنرال احسان پاشا را به خودداري از اشغال تهران از طرف قواي عثماني جلب نمايد.[۳]

سال 1917 در ايران با فعاليت‌هاي تروريستي كميته‌اي به نام «كميته مجازات» در تهران آغاز شد و وحشت زيادي در دلها افكند. به دنبال انقلاب اول روسيه و استعفاي تزار كه در اواخر اسفندماه 1295 روي داد وثوق‌الدوله هيئتي را به رياست يك روزنامه‌نگار جوان به نام سيد‌ضياءالدين طباطبايي به روسيه فرستاد تا درباره‌ي تحولات روسيه تحقيق به عمل آورده و موجبات نزديكي به حكومت جديد روسيه را فراهم آورد. در اين هيئت نمايندگاني از وزارتخانه‌هاي مختلف عضويت داشتند، كه از آن جمله مي‌توان به ميرزا باقرخان مهذب‌السلطنه نماينده‌ي وزارت خارجه و كلنل كاظم خان نماينده‌ي وزارت جنگ و ميرزا يوسف خان مشار اعظم نماينده‌ي وزارت داخله اشاره نمود.

روز هشتم خرداد 1296 وثوق‌الدوله به دنبال تشديد فعاليت كميته‌ي مجازات و قتل متين‌السلطنه نماينده‌ي سابق مجلس و مدير روزنامه‌ي عصر جديد، استعفا داد و علاءالسلطنه به جانشيني وي انتخاب گرديد. علاءالسلطنه بعد از انجام انتخابات دوره‌ي چهارم مجلس شوراي ملي استعفا داد و عين‌الدوله به جانشيني وي برگزيده شد. انقلاب دوم روسيه در زمان حكومت وي در ايران روي داد و با روي كار آمدن بلشويكها در روسيه روابط ايران و روسيه وارد مرحله‌ي تازه‌اي شد.[۳]

خروج نیروهای روسیه از ایران

در اوائل دي‌ماه 1296 ايران وضع آشفته‌اي داشت. بخش اعظم شمال ايران هنوز تحت اشغال سربازان روس بود، ولي با روي كارآمدن حكومت بلشويكي در روسيه بين افسران قشون اشغالي روس بر سر اين كه از حكومت جديد روسيه اطاعت كنند يا نه اختلاف افتاده بود. بخش مهمي از غرب ايران در اشغال عثماني‌ها بود و در جنوب نيروي «تفنگداران جنوب» كه انگليسي‌ها به وجود آورده بودند فرمانروايي مي‌كردند عين‌الدوله كه علاوه بر مشكلات سياست خارجي با بحران شديد مالي و قحطي و گرسنگي در قلمرو حكومت خود روبه رو شده بود، روز 25 دي ماه 1296 استعفا داد و مستوفي‌الممالك به جانشيني وي تعيين گرديد. مستوفي‌الممالك در داخل با همان مشكلات عين‌الدوله دست به گريبان بود، ولي در سياست خارجي با انعقاد قرارداد صلح بين روسيه و آلمان (قرارداد برست ليتوسك) موفقيت بزرگي به دست آورد، زيرا به موجب اين قرارداد روس‌ها مكلف به بيرون بردن نيروهاي خود از ايران گرديدند. البته مستوفي‌الممالك و دولت او در اين موفقيت نقشي نداشتند. تعهد روسيه به تخليه‌ي نيروهاي خود از ايران با فعاليت‌هاي كميته‌ي ايران آزاد در برلن و مراجعات رؤساي اين كميته به دولت آلمان بي‌ارتباط نبود و آلماني‌ها كه فكر مي‌كردند به كمك اعضاي اين كميته در ايران صاحب نفوذ خواهند شد، در قرارداد متاركه‌ي جنگ با روسيه ماده‌اي گنجاندند كه به موجب آن روس‌ها مكلف به تخليه‌ي ايران گرديدند.[۳]

مستوفي‌الممالك سرانجام در برابر مشكلات داخلي تاب مقاومت نياورد و روز هشتم ارديبهشت 1297 از رياست دولت كناره‌گيري كرد. احمد‌شاه نجفقلي‌خان صمصام‌السلطنه را به جانشيني وي منصوب كرد. ولي دو ماه بعد با مخالفت شديد مردم و بسته شدن بازار و دكاكين بركنار گرديد. احمد‌شاه مجدداً وثوق‌الدوله را به رئيس‌الوزرائي منصوب كرد و اولين كار وثوق‌الدوله در دوره‌ جديد حكومت خود تعقيب و دستگيري اعضاي كميته‌ي مجازات و اعدام سران آنها در ميدان توپخانه بود. دو عنصر اصلي ديگر اين كميته (ابراهيم منشي‌زاده و اسدالله ابوالفتح‌زاده) نيز هنگام فرار كشته شدند.

هنگامي كه وثوق‌الدوله مأمور تشكيل كابينه شد تخليه سربازان روس از ايران در شرف انجام بود. دو ماه بعد از تشكيل كابينه‌ي جديد وثوق‌الدوله جنگ بين‌المللي اول با شكست متحدين پايان يافت و نيروهاي عثماني نيز تا پايان سال 1918 ايران را تخليه كردند.

در جريان 4 سال جنگ اول جهاني، ايران دست كم 15 بار شاهد ظهور و سقوط كابينه‌هاي مختلف كم‌دوام بود و عمر متوسط هر دولت تحت تأثير هرج و مرج سياسي ناشي از جنگ، از 100 روز تجاوز نمي‌كرد.[۳]

انگلیس تنها نیروی اشغالگر در ایران

تخليه‌ي ايران از سربازان روس و عثماني با تقويت نيروهاي انگليسي در ايران و گسترش دامنه‌ي عمليات آنها تا شمال كشور همراه بود و انگليسي‌ها كه مي‌خواستند ايران را بدون رقيب و مزاحم ديگري در اختيار خود بگيرند با امضاي قرارداد جديدي با دولت وثوق‌الدوله قشون و ماليه‌ي ايران را تحت كنترل خود درآوردند. انگليسي‌ها پس از امضاي اين قرارداد، كه به قرارداد 1919 معروف شده است، بدون اين كه منتظر تصويب آن از طرف مجلس شوراي ملي بشوند، مفاد آن را به موقع اجرا گذاشتند و يك هيئت نظامي و يك هيئت مالي به ايران فرستادند، ولي انتشار خبر امضاي اين قرارداد كه ابتدا محرمانه نگاه داشته شده بود با مخالفت شديد افكار عمومي مواجه گرديد.

اين قرارداد از جمله لكه‌هاي ننگ در روابط زمامداران انگليسي با دولت و ملت ايران به شمار مي‌رود.

جنگ جهاني اول دنياي جديدي را در برابر مردم ايران گشود و پيروزيهاي اوليه آلمان‌ اميدهائي را در دل آنان ايجاد كرد. آلمان از نظر ايرانيان دولتي استعمارگر نبود و دست كم در روابط با ايران سوابق استعماري نداشت. ايران از 1885 ميلادي با آلمان رابطه سياسي برقرار كرده بود و با ‌آغاز جنگ جهاني اول اين رابطه نزديك‌تر شد. ايرانيان از اينكه مي‌ديدند آلمان با روس و انگليس ـ يعني دو دشمن بد سابقه آنها ـ وارد جنگ شده، شادمان بودند وپيروزي آلمان را به معني پيروزي خود مي‌دانستند. زيرا تلقي عموم اين بود كه با شكست روسيه و انگليس، ايران نيز از قيد نفوذ سياسي و سلطه اقتصادي آنها آزاد مي‌شود. سياستمداران آلمان نيز از اين گرايش استفاده فراواني كردند و فعاليتهاي خود را در ايران گسترش دادند، به آ‌زاديخواهان ايراني نزديك شدند و ايلات و عشاير را بر ضد انگليس شوراندند. آلماني‌ها حتي در برلين ميزبان طيفي از روشنفكران ايراني شدند كه تلاش مي‌كردند تا زمينه نفوذ سياسي آلمان در اركان ايران را فراهم سازند. ولي اين باورها با ورود فرانسه و انگليس و آمريكا به صحنه جنگ و شكست مرحله به مرحله آلمان و عثماني به تدريج رنگ باخت و به يأس تبديل شد.

در سالهاي جنگ اول جهاني موجي از قحطي، فقر، گرسنگي، قتل و غارت دامنگير جامعه ايران شده بود. بيماريهاي مسري به ويژه تيفوس در مناطقي كه بيشتر در معرض تاخت و تاز نيروهاي بيگانه بود، بيداد مي‌كرد. .[۳]

ویرانیهای ایران بیش از کشورهای درگیر جنگ

تصاویر گرسنگی
گرسنگی در زمان جنگ جهانی اول
تصاویر قحطی در ایران
قحطی در جنگ جهانی اول در ایران

طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش این قتل عام

در کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست 9 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است.

در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. [۱]

تلفات ناشی ازقحطی و گرسنگی

در دوران اشغال حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددی در ابعاد اقتصادي نیز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله : دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده ‏هاي مردم که به طرز اعجاب‏ انگيري رو به گسترش بود،  اوضاع نابسامان موجود را پيچيده تر كرده بود.

در همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد. 

سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند.

جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم‏ وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نمي‏گرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نمي‏شدند." 

محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.[۱]

احمد شاه بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بود

بدتر از هر مصیبت دیگر، مشاركت شاه و جمعي از نزدیکان او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي‏ الممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برنامیه اي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود. 

يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس‏ الوزراي خود نيز نمي‏داد و مقادير زیادی گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار مي‏داشت « جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم». 

در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...[۱]

مشاهدات و گزارش اتباع خارجی

داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:

"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."

سرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید:

بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.

«جان لارنس کالدول» وزیر مختار آمریکا در ایران ؛ در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و می‌نویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیه‌ای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش‌ از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوه‌جات حقیقتا هشداردهنده است».

کالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش می‌کند: «در شهر‌های گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش می‌شود. در ولایاتی که دولت ایران قیمت‌های خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را می‌توان خرید. 

سخت‌ترین مشکل، تأمین امکانات دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت است. قیمت‌ها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همکاری می‌کنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمان‌های محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه می‌کنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ می‌دهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است». 

کالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف می‌زند: «مشکل قحطی کاهش نیافته است». کالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار می‌دهد. در 14 فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا در تلگرافی چنین می‌نویسد: «تنها در تهران 40‌هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را می‌خورند. زنان نوزادان خود را سر راه می‌گذارند».

در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918، کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران به چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که: "وضع نگران کننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما کارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل کالدول تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است." 

در نامه ای از سوی کالدول چنین توصیف شده است.

در این اوضاع اسفبار بهار 1918 هزاران نفر که کمک به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده است.

اما دسترسی به این اماکن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.[۱]

گزارش های وایت و ساوترد

در ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند:

در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.[۱]

قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران

قحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است. 

از گزارش‌های مطبوعات آن زمان کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفه‌ای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. روزنامه ایران در 21 سپتامبر 1917 می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».[۱]

گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران

مجد در کتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مکتوبات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد: 

از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابان‌های تهران جان باخته‌اند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاق‌های زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن به یک‌هزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانه‌ای برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان». 

رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی می‌نویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشته‌اند». 

رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم می‌نویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باخته‌اند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشده‌اند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند». 

این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانوایی‌های دولتی در تهران می‌نویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم می‌توانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابان‌های تهران می‌نویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه به‌خاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی به‌طور متوسط در هر روز 36 نفر».

یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا که قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد. [۱]

نبودن دولت مقتدر ؛تشدید کننده احتکار و گرانی

طی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو ؛هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است.

کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:

شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت.[۱]

کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919

مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70 تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید. قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.

بازیابی جمعیت پس از 40 سال 

پس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید.

قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای که منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران،  تشکیل حکومت های وابسته به بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.[۱]

جستارهای وابسته

منابع