بنیادگرایی اسلامی

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۹ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۱۵ توسط Ehsan (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

بنیادگرایی اسلامی (Islamic fundamentalism) یا ارتجاع به معنی بازگشت به قوانین و احکام گذشته‌ی اسلامی است.[۱] بنیادگرا کسی است که می‌گوید هر آنچه در گذشته مورد تبعیت بوده است باید بدون تعقل و سنجش شرایط زمانی و مکانی مورد تبعیت قرار گیرد.

تاریخچه این تفکر به اختلاف دیدگاه و شیوه استنباط احکام دینی بین علمای دین در قرون اولیه اسلام برمی‌گردد. دسته‌ای از علما در رأی و فتوا و استخراج احکام دین، عقل را بر حدیث و عده‌ای دیگر حدیث را بر عقل مقدم می‌دانستند. دسته‌ای که حدیث را برعقل مقدم می‌دانستند، در استدلال‌های خود می‌گفتند که فلان صحابه چنین گفته یا فلان خلیفه این‌ را گفته است و این بر صحت آن کافی‌ است. از پیشگامان اولیه این شیوه استدلال، احمد حنبل بنیان‌گذار مذهب حنبلی از مذاهب چهارگانه سنی است. سال‌ها بعد ابن تیمیه که از فعال‌ترین علمای این شاخه از مذهب سنی بود نیز، این رویه را در پیش گرفت و تبلیغ کرد. در قرن دوازدهم هجری محمد عبدالوهاب در عربستان پیرو نظریات احمد حنبل و ابن تیمیه نظریه خود را درباره‌ی حاکمیت بیان کرد. نظریات او بر این استوار بود که حکومت را به زور سلاح باید به چنگ آورد و هر مسلمانی وظیفه دارد از حاکم قدرتمند پیروی کند.

سلفیه یا سلفی‌گری فرقه‌ای در مذهب سنی هستند که خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می‌دانند و توسط احمد حنبل بنیان‌گذاری شد. ابن تیمیه از نظریه‌پردازان و پرکارترین عالمان سلفیه به شمار می‌رود. نام سلفیه از آغاز قرن چهاردهم بر سر زبان‌ها افتاد. تکفیر سایر مسلمانان از کارکرد‌های ویژه این مکتب است که به طور سیستماتیک آن را انجام می‌دهند. در شیعه نیز علمایی که حدیث را بر عقل مقدم می‌شمارند «اخباریون» نام دارند و به همان روش‌ها معتقدند. به این ترتیب بنیادگرایی اشاره به شیعه بودن یا سنی بودن ندارد و هرکدام از این دو می‌توانند بنیادگرا باشند یا نباشند.

اصلی‌ترین هدف بنیادگرایی اسلامی رسیدن به حاکمیت است. بنیادگرایان اسلامی به دنبال ایجاد یک حاکمیت واحد اسلامی تحت قیمومیت یک رهبر دینی هستند.

جمهوری اسلامی از همان ابتدای به‌دست آوردن قدرت در ایران بنا به همین ماهیت که با بقای آن نیز ارتباط مستقیم داشت، صدور انقلاب و ایجاد هلال شیعی را هدف خود قرار داد.

جمهوری اسلامی ایران اولین حکومت بنیادگرای اسلامی است که به قدرت سیاسی دست یافته است. حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر نظریه «ولایت فقیه» در ایران است که بنیان‌گذار آن « روح‌الله خمینی » بود. خمینی نظریه ولایت فقیه را از سال‌ها قبل از به قدرت رسیدن در کتاب خود به نام «حکومت اسلامی» تدوین کرده بود. بسیاری از علمای شیعه این نظریه را نمی‌پذیرند.

رژیم ایران بنا به همین ماهیت، دگراندیشی را با ادامه‌ی بقای خود در تضاد می‌بیند. به همین دلیل است که سرکوب جریانات سیاسی، اقلیت‌های مذهبی و قومی، فعالان دانشجویی، دراویش و... در ایران همواره جریان داشته است.

دخالت درکشورهای منطقه، مانند عراق، سوریه، لبنان و یمن و تشکیل نیروهای نیابتی و وابسته در این کشورها، اقدامات جمهوری در راستای صدور انقلاب است. تروریسم و انجام عملیات‌های متعدد تروریستی در کشورهای مختلف، مهم‌ترین ابزار صدور بینادگرایی اسلامی توسط رژیم ایران است.[۲] این فعالیت‌ها با بقای رژیم ایران ارتباط مستقیم دارد و به ماهیت آن بازمی‌گردد. به این معنی که توقف چنین فعالیت‌هایی برای او به معنی تغییر ماهیت است.

مفهوم واژه بنیادگرایی مذهبی و سابقه آن

کلمه بنیادگرایی برگرفته از کلمه لاتین «Fundamentum» به معنای شالوده، اساس و پایه است. معادل آن در زبان عربی «الاصولیة» و «الرجعیة»، به معنای بازگشت به گذشته است. این واژه برای نخستین بار در اوایل قرن بیستم در بحث‌های درون مذهب پروتستان در آمریکا رواج یافت. بین سال‌های ۱۹۱۵-۱۹۱۰، پروتستان‌های کلیسای انجیلی جزواتی با عنوان «مبانی» منتشر کردند که درآن‌ها بر متن کتاب مقدس در برابر تفسیرهای جدید تأکید شده‌ بود. فرقه مزبور با ایمان به الهی - ابدی و خطا ناپذیری متن انجیل، استدلال می‌کردند که تأویلاتی از متن انجیل ارائه شده که باید آن‌ها را کنار زد. آن‌ها تأکید داشتند؛ نجات روح و رستگاری انسان به عنوان مهمترین هدف مسیحیت، فقط از رهگذر تأویل لفظی انجیل محقق می‌شود و تا زمانی که این‌چنین نشود نمی‌توان به رستگاری بشر امیدوار بود.[۳]

با گسترش جریان‌های دینی یهودی، اسلامی، بودایی و هندو در نیمه دوم قرن بیستم واژه بنیادگرایی کاربرد گسترده‌تری یافت و در مورد جریان‌های فکری - دینی در تمام مذاهب به کار گرفته شد. از این رو، این مفهوم برای توصیف آن دسته از گرو‌ه‌های دینی به کار می‌رفت که خواهان زندگی بر اساس قوانین و احکام گذشته‌ی دینی بودند. در حقیقت، بنیادگرایی مذهبی نوعی برنامه سیاسی به شمار می‌آید.[۳]

در بین صاحب‌‌نظران در این خصوص که بنیادگرایی مذهبی دقیقا چیست؛ خیزش جهانی دین چه علل و ریشه‌هایی دارد، چشم‌انداز آتی آن چگونه بوده و پی‌آمدهای آن برای نظام بین‌الملل چه خواهد بود و نهایتا اینکه جریانات بنیادگرا دارای چه نقاط اشتراک و افتراقی هستند و تنوع و تعدد آن‌ها چگونه است، نظرات متفاوتی وجود داشت. برخی همانند «جان اسپوزیتو»[پاورقی ۱] و «برگر»[پاورقی ۲] آن‌را دارای باری کاملا منفی می‌دانستندبه رغم اینکه برخی از جریانات در جهان به صراحت از آن حمایت می‌کردند.

در سال ۱۹۷۹ پس از انقلاب ضدسلطنتی و روی کار آمدن خمینی در ایران، مسعود رجوی بنیادگرایی اسلامی را به عنوان خطر اصلی صلح و ثبات جهانی معرفی کرد. هر چند در آن زمان این موضوع هنوز از طرف جامعه جهانی جدی گرفته نشده بود.

«اندرو هی‌وود»[پاورقی ۳] بنیاد گرایی مذهبی را نوعی «ایدئولوژی» می‌داند؛ درحالی‌که به نظر برخی دیگر شکلی از ناسیونالیسم و قوم‌گرایی است.

به رغم این تفاوت‌ها، در موارد زیر نوعی توافق وجود دارد:

  • بنیادگرایی مذهبی پدیده‌ای جهانی است و متعلق به مذهب یا مکان خاصی نیست.
  • به رغم تنوع و تعدد جریان‌های دینی بنیادگرا در جهان و تنوع آن‌ها در درون یک مذهب خاص، این جریان‌ها ویژگی‌های مشترکی دارند؛ از جمله:
    1. همه معتقد به قطعیت متون مقدس هستند.
    2. خواهان بازگشت و بکارگیری مجدد احکام و اشکال گذشته هستند.
    3. واجد جهت‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی هستند.
    4. سکولاریسم را نفی کرده و معتقدند که هستی انسان بدون بهره‌مندی از تعالیم و تعالی دینی، بی‌معنی است.[۴]

بینادگرایی اسلامی‌

مفهوم بنیادگرایی اسلامی با ظهور جریان‌های دینی در کشورهای اسلامی و به خصوص روی کار آمدن حکومت ولایت فقیه در ایران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ادبیات علوم سیاسی و جامعه شناسی کاربرد یافت.

راشد غنوشی می‌گوید:

«منظور ما از بنیادگرایی بهره‌وری از اصول اسلام است»

اما به لحاظ عملی آن‌چه بنیادگرایان مطرح می‌کنند نه پیروی از اصول بلکه در واقع پیروی از شرع و احکام اسلام است.

اسلام تنها دارای سه اصل توحید نبوت و معاد است که هرگز در تاریخ این دین در مقبولیت آن تشکیک و تردید یا اختلافی وجود نداشته است.

به این ترتیب بنیادگرایی نه بازگشت به اصول بلکه بازگشت به اشکالی است که در گذشته رواج داشته است.

حسن البنا، بنیانگذار جمعیت اخوان‌المسلمین در دهه‌ی ۱۹۴۰ دعوت اخوانی‌ها را نوعی دعوت بنیادگرا معرفی کرد.

نگارنده مقاله «درآمدی بر بنیادگرایی اسلامی» معتقد است جریان‌های دینی و اسلامی در طول قرن بیستم جهت‌گیری‌ها و دغدغه‌های یکسانی داشتند و این موضوع موجب می‌شود که بتوان آن‌ها را تحت عنوان «‌بنیادگرایی اسلامی» دسته بندی کرد. می‌توان گفت بنیادگرایی اسلامی از این منظر نوعی شیوه‌ی تفکر و ایدئولوژی سیاسی است.[۴]

مضامین و محتوای بنیادگرایی اسلامی شامل محورهای زیر است:

  1. جامعیت و شمولیت دین اسلام
  2. پیوند دین و سیاست در اسلام
  3. بازگشت به اشکال و احکام گذشته[۵]
  4. برقراری حکومت اسلامی در جهان
  5. پیکارجویی(خشونت‌گرایی )

ریشه‌های بنیادگرایی اسلامی

در همه مذاهب اسلامی (چه شیعه و چه سنی) دو نوع تفکر در دین وجود دارد.

دسته اول دسته‌ای است که می‌توان آن‌را ترقی خواه و نوگرا دانست و دسته دوم دسته‌ای است که باید آن‌را بنیادگرا یا ارتجاعی نام گذاشت.

دسته اول اهل تعقل و دسته دوم اهل حدیث به شمار می‌روند. در مذهب شعیه به آن‌ها اصولیون و اخباریون گفته می‌شود

این دو نوع تفکر هم در مذاهب سنی و هم در مذهب شیعه وجود دارد.

اصولیون

اصولیون در رأی یا فتوا، عقل را مقدم بر حدیث می‌دانند.

آن‌ها معتقدند احادیث و همچنین آیات قرآن قابل تفسیر هستند و باید در آن تعقل کرد و به عمق معنای آن دست یافت. در مذهب شعیه حامیان این تفکر را اصولیون می‌نامند. اصولیون اساسا روی شرایط جامعه و عقل متکی هستند. به عنوان مثال علمایی مانند آیت‌الله کاظم خراسانی و آیت‌الله نائینی در دوران انقلاب مشروطه از سخنگویان «اصولیون» بودند که نظریاتی بسیار مترقی داشتند. اما روحانیونی مانند شیخ فضل‌الله نوری، در این دسته قرار نمی‌گیرند.

در مذهب سنی حامیان و طرفداران تفکر و تعقل در دین را در گذشته معتزله نیز می‌نامیدند. در مذاهب سنی نیز علمایی که به تقدم عقل بر حدیث معتقد بودند، ترقی‌خواه بوده و ضد استبداد وقت قیام کرده‌اند [۶]

اخباریون

نظرگاه دوم حدیث را برعقل تقدم می‌دارند.

دانشمندان این دسته هر گونه تعقل در قرآن و حدیث را جرم می‌دانند. دانش این دانشمندان تنها به حفظ کردن حدیث و قرآن محدود می‌شود و هرگز به تفسیر آن نمی‌پردازند. آن‌ها معتقدند اشکال دین، قوائد و احکام دین باید درست همان‌گونه که ۱۴۰۰ سال پیش اجرا می‌شدند هم‌اکنون نیز اجرا شوند.

در مذهب شیعه حامیان چنین تفکری را اخباریون می‌نامند. شیخ فضل الله نوری از این دسته به شمار می‌رود.در مذهب سنی حامیان چنین تفکری را اشاعره و هم اکنون وهابی می‌نامند.

اخباریون در استدلال‌های خود می‌گویند فلان صحابه یا فلان خلیفه و یا فلان امام این مطلب را گفت و بنابراین باید به آن عمل کرد. یعنی آن‌ها به حرف‌هایی که از این و آن نقل شده استناد می‌کنند و محتوا و روح قرآن را کنار می‌گذارند.

انواع مذاهب اسلامی

برای شناخت ریشه‌های بنیادگرایی اسلامی و اعمالی که طایفه‌گرایان و بنیادگرایان اسلامی تحت نام اسلام انجام می‌دهند ضروری‌ است که مذاهب مختلف اسلام و روند شکل‌گیری آن‌ها به طور مختصر بررسی شود. پیروان دین اسلام، اساسا در ۵ مذهب رسمی دسته‌بندی می‌شوند. یکی از آن ها شیعی و ۴ دسته دیگر سنی به شمار می‌روند:

  • مذهب شیعه جعفری
  • مذهب حنفی
  • مذهب مالکی
  • مذهب شافعی
  • مذهب حنبلی.[۶]

مذهب شیعه

پیروان علی (ع) را شیعه می‌گویند. جعفر ابن محمد معروف به «امام صادق» علوم اسلامی را در سطح وسیعی تدریس می‌کرد. مذهب شیعه،‌ به عنوان روش فقهی شیعیان را امام جعفر صادق آموزش داد. نظریه‌پردازان این مذهب یا علمای شیعه جعفری اثنی عشری، در درون این مذهب به دو گروه بزرگ، به نام‌های «اصولیون» و «اخباریون» تقسیم می‌شوند.

مذهب حنفی

بنیان‌گذار این مذهب، ابو حنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی متولد سال ۸۰ هجری در کوفه (وفات یافته در در ۱۵۰ هجری) در بغداد بوده‌ است. او مدتی از شاگردان امام جعفرصادق بود. وی اولین دانشمند اسلامی بود که فقه اسلامی را فصل بندی کرد. ابوحنیفه در روش فقهی خود، عقل را مقدم بر حدیث می‌دانست. یعنی معتقد بود بجای اطاعت بی تعقل از هر آن‌چه نقل می‌شود باید احادیث و همچنین آیات قرآن را تفسیر و تعبیر نمود.

به ابو حنیفه و کسانی که عقل را مقدم بر حدیث می‌دانستند، «اصحاب الرأی» می‌گفتند. «منصور دوانیقی»، خلیفه دوم عباسی ابوحنیفه را به اجبار از کوفه به بغداد آورد و دستور داد قاضی بغداد شود.

منصور، مذهب خود و تمام کسانی که تابع دولت او بودند را به‌ نام مذهب حنفی اعلام کرد و به این صورت روش فقهی ابوحنیفه، به عنوان مذهب اهل سنت به رسمیت شناخته شد. مذهب حنفی اولین مذهب رسمی سنی‌ها و بزرگترین مذهب در میان آنان است. درکشورهای پاکستان، بنگلادش، ترکیه، افغانستان،عراق و اربکستان اکثریت دارد. در ایران نیز اکثر بلوج‌های سنی، پیروان مذهب حنفی هستند.

مذهب مالکی

بنیان‌گذار این مذهب، مالک بن انس متولد سال ۹۵ هجری و درگذشته ۱۷۹ هجری در مدینه است.درکشورهای نیجریه، سودان، الجزایر و مراکش مذهب مالکی در اکثریت است.

مذهب شافعی

بنیان‌گذار آن محمد ابن ادریس الشافعی متولی ۱۵۰ هجری در غزه و متوفی در ۲۰۴ هجری درمصر بود. او از شاگردان مالک‌ ابن انس بود. شافعی را یکی از دانشمندان مهم فقه اسلامی معرفی می‌کنند. افکارش نزدیک به ابو حنیفه بود. پیروان او در کشورهای اندونزی، مصر و مالزی اکثریت دارند. شافعی دومین مذهب سنی‌ها از تظر تعداد پیروان است و نزدیک‌ترین مذهب سنی‌ها به شیعه‌ها است. الشافعی نیز عقل را مقدم بر حدیث می‌داند.

مذهب حنبلی

بنیانگذر این مذهب، احمد بن حنبل متولد ۱۶۴ هجری است و در ۲۴۱ در بغداد فوت کرد. کتاب حدیث او به‌نام «مسند احمد» است.

او از شاگردان و پیروان شافعی بود ولی حدیث را مقدم بر عقل می‌دانست. این به این معناست که نباید آیات قرآن یا احادیث را هیچ‌گونه تفسیر و تعبیر کرد، بلکه باید عینا اجرا نمود. از دیدگاه آنان تفسیر و تعقل در آیات قرآن گناه است.

اکثریت مردم عربستان پیرو مذهب حنبلی هستند. بیروان این مذهب به تعداد کمی در عراق، یمن، سوریه و ... وجود دارند. مذهب حنبلی از نظر تعداد پیروان، کوچکترین مذهب سنی است. بعد از احمد حنبل، خلفای عباسی دیگر اجازه ندادند مذهب جدیدی از سنی‌ها به‌وجود آید. تا آنجا که به ریشه اعتقادات اسلامی، یعنی سه‌ اصل دین برمی‌گردد، همه مذاهب در آن مشترک هستند.[۶]

نظریه حاکم قاهر

از زمانی‌که حکومت عباسیان رو به ضعف نهاد (قرن چهارم هجری) و حکومت‌های محلی مختلف ایجاد شد، این سؤال در بین نظریه پردازان مذهب سنی به وجود آمد که مبنای مشروعیت این حکومت‌ها چیست؟

در این بین نظریه‌ی جدیدی به‌وجود آمد که حکومت شورایی را نفی می‌کرد و نظریه «حاکم قاهر» را حتی اگر «فاجر» باشد، می‌پذیرد. البته پایه اولیه «حاکم قاهر»، به شکل دیگری درنوشته‌های احمدحنیل وجود داشت. این مسئله در نظریه سلفی‌های بعدی به اوج رسید. جوهر نظریه سلفی‌ها، در مورد مشروعیت حکومت، نفی حکومت شورایی و تبلیع قدرت حاکم است. یعنی حاکم مسلمان باید قدرت داشته باشد، حتی اگر فاسق و فاجر باشد.[۶]

سلفیه

سلفی‌گری یا سلفیه نام فرقه‌ای است که خود را پیرو «سلف صالح» می‌دانند. منظور از سلف صالح پیامبر و صحابه (کسانی که پیامبر را دیده‌اند)، تابعین (کسانی که صحابه پیامبر اسلام را دیده‌اند و دین اسلام را از آنان گرفته‌اند) و تابع تابعین (کسانی که صحابه را ندیده‌اند و دین اسلام را از تابعین گرفته‌اند) است.

مکتب سلفیه از آغاز قرن چهاردهم هجری بر سر زبان‌ها افتاد.[۷] پیروان سلفیه خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می‌دانند که توسط «احمد بن حنبل» پایه‌گذاری شد. مهمترین نظریه‌پرداز سلفیه و از پرکارترین عالمان در این زمینه، احمد بن الحلیم معروف به ابن تیمیه متولد ۶۶۱ هجری در حران و درگذشته ۷۲۸ هجری در دمشق است. او پس از نشستن درکرسی تدریس و استفتاء به جای پدرش، عقایدی در مسائل توحیدی و جانب‌داری از اهل حدیث و پیروی از سلف و مخالفت با سایر گروه‌های فکری و فرقه‌های کلامی و فقهی بیان کرد.[۷] ابن تیمیه درباره حکومت نظریه‌ی جدیدی داد. او به اینکه حکومت با بیعت روی کار آمده یا از طریق شورا بوده یا با رضایت مردم یا با زور روی کار آمده است کاری نداشت. در کتاب «السیاسة الشرعیة» می‌گوید: «در فرماندهی جنگ،‌ فرد قوی و شجاع حتی اگر فاجر باشد بر فرد ضعیف حتی اگر امانت‌دار باشد مقدم است.» ابن تیمیه در کتاب «فتواهای ابن تیمیه» می‌نویسد: «شریعت آن‌چه را که واجب کرده، بر حسب امکان است. در عبادات و معاملات بر حسب امکان شرط می‌کند. بنابراین مجاز است که دستور ولی امر (حاکم) - حتی با وجود داشتن فجور - اجرا شود، هرچند ترجیح این است که حتی‌الامکان عادل و بدون مفسده باشد...کما اینکه عمربن خطاب به دلیل برتر شمردن مصلحت در کاری، کسی که فجور داشت را به کار می‌گرفت.»[۶]

تکفیر کردن سایر مسلمانان

«تکفیر» به طور سیستماتیک از سلفیه شروع شده است. البته در سایر مذاهب هم تکفیر کردن فرد یا افراد وجود داشته است. در کتاب «ادیان و مذاهب در عراق» نوشته رشید خیون آمده است، حنبلیه شیعه را به دلیل این که علی را افضل ابوبکر می‌دانند تکفیر کرده و هم‌چنین جهمیه (کسانی که معتقدند قرآن مخلوق است) و معتزله و فاطمیه و اسماعیلیه را تکفیر کرده‌ است.[۶]

وهابیون

محمد بن عبدالوهاب و بنیاد گرایی اسلامی
محمد بن عبدالوهاب بنیان‌گذار فرقه وهابی

تا قرن ۱۲هجری، تمامی سلفیه‌ها از ابن تیمیه پیروی می‌کردند. در قرن ۱۲هجری، نظریه جدیدی به نام وهابیه به‌وجود آمد. بنیان‌گذار این تفکر محمد بن عبدالوهاب (اهل عربستان) است. او حرف‌های خود را به احمد بن حنبل و ابن تیمیه مستند می‌کرد. جوهر نظریه وهابیون در پهنه سیاست، مربوط به حاکمیت است. این نظریه معتقد است حکومت را باید به زور سلاح به دست آورد. هر مسلمانی وظیفه دارد از حاکم قدرتمند، پیروی کند. محمد بن عبدالوهاب با محمد بن سعود درشبه جزیره عربستان، هم پیمان شد و به این وسیله، دولت سعودی اول در سال ۱۱۵۷ هجری تأسیس شد.[۶]

حکومت، اصلی‌ترین هدف بنیادگرایی اسلامی

بنیادگرایی در اساس معتقد به استقرار و برپایی حکومت اسلامی‌ است و می‌توان گفت، اصلی‌ترین دغدغه بنیادگراها رسیدن به حاکمیت است. در همین راستا حکومت اسلامی مدنظر بنیادگراها بر چند پایه استوار است.

  1. یکی از ارکان و منابع مشروعیت حکومت اسلامی، دین است.
  2. اولین شرط فرمانروای اسلامی اعتقاد به شریعت و قوانین آن است.
  3. وظیفه حکومت اسلامی ابتدا، اجرای احکام الهی و در مرحله بعد گسترش اسلام در سرتاسر جهان است.
  4. حکومت اسلامی، حکومتی جهانی‌ است. مرزهای حکومت دینی معطوف به شاخص‌هایی چون نژاد، رنگ پوست، زبان، سرزمین و غیره نیست؛ بلکه متکی به ایده و تفکر اسلامی‌ است.
  5. دولت اسلامی در عرصه قانون‌گذاری محدودیت دارد. قوه مقننه دولت اسلامی حق تشریع و وضع قانون را ندارد. این حق صرفا متکی به اراده و خواست خداوند و امام او محدود می‌شود.[۸]

نظریه ولایت فقیه

ولایت فقیه نظریه‌ای است که خمینی آن را در کتاب حکومت اسلامی خود ارائه کرده و برای اولین بار در تاریخ شیعه با این وسعت و دامنه پرورانده است.

خمینی عملا اهل حدیث و از نحله‌ی اخباریون بود، اگر خود چنین نمی‌گفت اما تفکر و عمل او این امر رااثبات می‌کرد. وی حامی تفکرات شیخ فضل الله بود. حامی اجرای احکام اسلامی درست همان‌گونه که ۱۴۰۰ سال پیش اجرا می‌شدند بود و از همه مهم‌تر به جهان‌وطنی‌دینی، خلافت اسلامی و نوعی آپوکالپتیزم معتقد بود. خمینی بر همین اساس نظریه ولایت فقیه را ایجاد کرد.

او این کلمه را از آیه‌ی «اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی‌ الامر منکم» (اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و از صاحبان امر خودتان - آیه‌ی ۵۹ سوره‌ی نساء) گرفته است. او اولی الامر را معادل ولی فقیه می‌داند.

تئوری نظریه بنیادگرایی اسلامی ولایت فقیه در کتاب حکومت اسلامی خمینی
جلد کتاب حکومت اسلام نوشته خمینی

در تاریخ اسلام از قدیم، نظرگاه‌ها و برداشت‌ها و عملکردهایی حول این موضوع وجود داشته است اما بسیاری از علمای اصولی و به ویژه ائمه شیعه آن را نپذیرفته‌اند. آن‌ها هرگز هدف خود را ایجاد یک حاکمیت سیاسی واحد در جهان اعلام نکرده‌اند[۹]

تعریف دگماتیسم و پراگماتیسم و نمونه تاریخی آن

«دگماتیسم»، به معنی قشریگری است. کسی که دگم است هرگز تغییر را نمی‌پذیرد. در نتیجه معتقد است اشکالی و فرم‌هایی که در گذشته مورد استفاده بوده‌اند باید عینا بکار گرفته شوند. یعنی نمی‌توان آن‌ها را با زمان منطبق کرده و تغییر داد.

بنیادگرایی نوعی دگماتیزم نیز به شمار می‌رود. بنیادگرایان اسلامی خواهان اجرای فرم‌های گذشته هستند. به عنوان مثال آن‌ها معتقدند تمامی مجازات‌هایی که ۱۴۰۰ سال پیش رواج داشته است باید هم‌اکنون اجرا شود. این در حالی است که چه بسا یک مجازات در آن زمان معتدل به شمار رود اما هم‌اکنون قابل قبول نباشد.

سازمان مجاهدین خلق در این رابطه دیدگاهی کاملا متفاوت دارند. آن‌ها معتقد به دینامیزم قرآن هستند و به این ترتیب اسلام خود را با اسلام خمینی کاملا متضاد می‌دانند. این مباحث در کتابی به نام دو اسلام سراپا متضاد شرح داده شده است.

این دگماتیسم را به عنوان نمونه در تاریخ اسلام، در«خوارج» و با شعار «لا حکم الا الله» می‌توان مشاهده کرد. «پراگماتیسم» هم به معنی قربانی کردن اصول در مقابل منافع است. در حکومت مبتنی بر ولایت فقیه در ایران با هر دو این عناصر مواجه هستیم.

یکی از انواع و نمونه‌ی دگماتیزم یا قشریگری در اسلام خوارج هستند. آن‌ها هیچ‌گونه نواندیشی را نمی‌پذیرفتند و معتقد بودند هر آن‌چه واقع می‌شود حکم خداست: لاحکم الا الله

همچنین پراگماتیزم به معنی قربانی کردن اصول در برابر منافع است که لاجرم نتیجه‌ی دگماتیزم، قشری‌گری و بنیادگرایی است.

نمونه‌ی استفاده پراگماتیک از اسلام در همان ابتدای تاریخ اسلام پس از شهادت علی(ع) با استقرار حکومت بنی‌امیه رخ داد. و کانون تئوری آن تقدس حاکمیت بود. این تئوری می‌گوید، باید به حاکمیت هر چه که باشد تن داد این نظریه می‌گوید:

حاکمیت هر چه هست، همان مورد تأیید اسلام است و اسلام دستور می‌دهد که از آن تبعیت شود.

از زمان خلفای بنی‌امیه طبقه‌ای به‌وجود آمد به اسم طبقه فقها و آخوندهایی که کارشان توجیه عملکردهای حکومت و خلافت به نام اسلام بود. از مثال‌های خیلی معروف این طبقه در سال‌های اولیه ابوهریره بود که به عنوان یک صحابه پیامبر سخنان زیادی از آن حضرت بیان می‌کرد، یا عمروعاص که از چهره‌های سیاسی معروف بود. عمروعاص به معاویه می‌گفت هر روایتی که برای حکومت لازم داری من از قول پیغمبر نقل می‌کنم.

این تفکر را در جمهوری اسلامی نیز به عنوان یک حکومت بنیادگرا می‌توان دید. «آذری قمی» یک از آخوندهای حکومتی در جمهوری اسلامی می‌گوید:

«آنچه بر همه چیز مقدم است حکومت است و با حاکم باید بیعت کرد ولو اینکه اعلم نباشد، ولو اینکه مجتهد نباشد، ولو اینکه عادل نباشد»

در این منطق سه نمونه بزرگ تاریخی حکومت اسلامی، حکومت بنی‌امیه (صدسال)، خلافت عباسیان ( پانصدسال) و امپراطوری عثمانی بودند.

در طول تاریخ به دلیل مبانی تئوریکی که در شیعیان وجود داشت که نتیجه حمایت از علی (ع) بود چنین نظریاتی مطرود بودند. در شیعه عنوان «اولی‌الامر» تنها برای ائمه معصومین و امام زمان بکار برده می‌شود و نه برای حاکم وقت. درست برعکس در شیعه بطور عام از ارزش‌های ایستادگی در برابر امام جائر و ایستادگی در برابر سلطان جابر سخن می‌رود و برجسته‌ترین نمونه‌ی تاریخی هم قیام عاشورا و رویه‌ی امام حسین است.[۱۰]

نظریه پیروی مطلق از حاکم اسلامی درست مانند آن‌چه بنی‌عباس و بنی‌امیه به آن معتقد بودند، برای اولین بار در مذهب شیعه با خمینی و بر مبنای نظریه ولی فقیه ایجاد و عملی شد.

تکامل نظریه ولایت فقیه خمینی

تاریخچه پیدایش ولایت فقیه اساسا از قرن یازدهم به بعد قوت گرفت و استنادات خمینی به ملا محسن نراقی که در دوران فتح‌علی شاه می‌زیست، برمی‌گردد.

درمقدمه کتاب حکومت اسلامی آمده است:

«پس از مرحوم نراقى، حضرت امام خمينى تنها فقيهى است كه علاوه بر بحث در اين مورد مثل ساير فقيهان به تناسب مسائل مختلف، ولايت فقيه را در تصدى امر حكومت با همان معناى جامع و شامل، براى اولين بار با روشنى و تأكيد و تصريح، تفصيلا مورد بررسى و اثبات قرار داده است و چنان كه اشاره شد مبحث ولايت فقيه را يك بار به صورت شفاهى در طى سيزده جلسه در نجف اشرف تدريس نموده‏‌اند كه كتاب حاضر، صورت مكتوب و ويرايش ‏شده همان درس‌هاست.»[۱۱]

خمینی در این زمینه دو کتاب معروف دارد. کتاب ولایت فقیه یا همان «حکومت اسلامی» که بخشی از مجموعه درس‌های خمینی در نجف است که در سال ۱۳۴۸ تدوین شده و در آن طرح خمینی برای حکومت ارائه شده است. دیگری کتاب «کشف الاسرار» است که در آن بحث حکومت اسلامی مطرح نیست اما اشاره دارد که حکومت باید اسلام را رعایت کند. انتقاداتی که خمینی به حکومت رضاشاه دارد در این کتاب آمده است. این کتاب در ۱۳۲۲ منتشر شده‌ است.

در سخنان و مواضع خمینی تا زمانی که در قدرت نبود، نطریه ولایت فقیه بیشتر برپایه‌ی دگماتیزم استوار می‌شود. او با رسیدن به قدرت، پراگماتیسم ارتجاعی را نیز به آن می‌افزاید. تبعیت از تئوری قدرت از همین نقطه‌ در نظرات او اوج می‌گیرد. نظریه ولایت فقیه که در کتاب حکومت اسلامی مطرح شده است، در دهه ۴۰ عرضه شد. یعنی زمانی که فرضیه رسیدن به حکومت در خمینی شکل می‌گیرد و به دنبال محقق کردن آن است. می‌توان گفت پیش از این‌که نظریه‌ی ولایت فقیه یک نظریه و دکترین اسلامی و فقهی شیعه باشد، یک زمینه سازی تئوریک برای دوران حکومت خمینی است.

خمینی در کتاب حکومت اسلامی می‌گوید، اگر فرد لایقی که دارای خصلت‌های مرجع تقلید بودن باشد به‌ پا‌خاست و حکومت را تشکیل داد همان ولایتی را دارد که رسول اکرم در اداره امور جامعه داشت، لذا بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.

در سال ۱۳۶۶ خامنه‌ای، ولی فقیه کنونی رژیم ایران در نماز جمعه گفت که حکومت اسلامی در چهارچوب احکام الهی اختیار دارد و باید در این چهار چوب حرکت کند. خمینی در نامه‌ معروفی جواب او را داد و حرفش را رد کرد و به صراحت اعلام کرد که اختیارات ولایت فقیه هیچ محدودیتی ندارد.خمینی گفت:

«از بیانات جناب‌عالی درنماز جمعه این‌طور ظاهر می‌شود که شما حکومت را به معنی ولایت مطلقی که از جانب خدا به نبی‌ اکرم واگذار شده‌است و از اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعی الهی تقدم دارد صحیح نمی‌دانید... باید عرض کنم که حکومت که شعبه‌ای از ولایت فقیه رسول‌الله است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حکومت می‌تواند قرارداهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و می‌تواند هر امری چه عبادی و چه غیر عبادی باشد، مادام که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن جلوگیری کند.»

خمینی در پایان این جوابیه سخنان خامنه ای را ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی برمی‌شمرد. بنا به گفته‌های خمینی آنچه که محور حکومت اسلامی را تشکیل می‌دهد حفظ حکومت است.[۱۲]

ویژگی‌های بنیاد‌گرایی

تفکر بنیادگرا و به ویژه بنیاد‌گرایی اسلامی که در حکومت ولایت فقیه متجلی می‌شود دارای ویژگی‌های بارزی است. یکی از این ویژگی‌ها زن‌ستیزی است.

زن ستیزی

نبودن آزادی پوشش در نظریه بینادگرایی اسلامی
دستگیری زنان به بهانه بدحجابی

زن ستیزی اساسی‌ترین ویژگی بنیادگرایی اسلامی در چهارچوب ولایت فقیه است.[۱۳] این تفکر زن را موجودی ناقص، عامل گناه و ناتوان می‌بیند. این ویژگی قلب اندیشه‌ی ولایت فقیه را تشکیل می‌دهد. هر گونه خدشه به این ویژگی تمامیت این نظام فکری را به خطر می‌اندازد. تمامی دستگاه ثواب و گناه در این نظام فکری که برای تحمیق و تسلط بر عموم و وعده‌ی جهنم و بهشت بر اساس گناهان جنسی شکل می‌گیرد. نتیجه‌ی چنین تفکری رویکرد جنسیتی و حذف زن است. به عنوان مثال اگر حتی یک زن به مجلس خبرگان راه یابد می‌توان گفت که نظام ولایت فقیه به طور کامل تغییر ماهیت داده است. تغییر ماهیت از این منظر به منزله‌ی نابودی است.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ارث زن و دیه زن نیز نصف مرد است. کار کردن، مسافرت و بسیاری امور دیگر نیز برای زنان تنها با اجازه‌‌ی همسر امکان پذیر است.

حکومت ولایت فقیه درخصوصی‌ترین امور زندگی مردم، به ویژه زنان دخالت می‌کند. قانون حجاب اجباری برای زنان و ممنوعیت ورود زنان به استادیوم‌های ورزشی از این جمله‌اند. شانس زنان برای اشتغال بسیار کمتر از مردان است. در مدیریت جامعه به خصوص در رهبری سیاسی، هیچ زنی وجود ندارد و در قانون اساسی زنان از قضاوت و ریاست جمهوری و رهبری به طور مطلق و به صراحت منع شده‌اند. طبق گفته‌ی صریح خامنه‌ای بالاترین نقش زن، مادری و خانه داری است.

اعدام زنان و حتی تیرباران زنان باردار و انجام شکنجه‌های خاص برای زنان با تشکیل واحد‌های ویژه مانند «واحد مسکونی» در زندان‌ها، از نمونه‌های بارز زن ستیزی در نظام ولایت فقیه است.[۱۳]

در کتاب خاطرات حسین‌علی منتظری که در دسامبر ۲۰۰۰ منتشر شد، منتظری اذعان می کند که تجاوز به دختران در زندان‌های ایران یک امر رایج و سیستماتیک بوده است. او نوشته است:

«بسیاری از آنان که در ارتباط با سازمان مجاهدین دستگیر شده بودند،‌ دختر بودند و آن‌ها را به جرم محاربه اعدام می کردند…. من به مقامات قضائیه و زندان اوین و سایرین به نقل از امام گفتم که نباید دختران مجاهد را اعدام کرد و به قاضی ها گفتم که برای دختران فرمان اعدام ننویسید. این چیزی است که من گفتم ولی آن‌ها صحبت‌های مرا تحریف کردند و از قول من گفتند: «دختران را اعدام نکنید. اول یک شب با آن‌ها ازدواج کنید و بعد آن‌ها را اعدام کنید.»[۱۴]

انحصار طلبی

انحصارطلبی یکی دیگر از ویژگی‌های حکومت بنیادگرای ولایت فقیه در ایران است. نظریه ولایت فقیه بر پایه حاکمیت و سیطره ولی فقیه بر تمام امور اجتماعی و سیاسی جامعه بنا شده است. رژیم ایران با سرکوب دگراندیشان،‌پیروان دیگر ادیان و اقلیت‌های مذهبی و تکفیر آن‌ها شیوه‌هایی را که سلفیون و اهل حدیث و اخباریون در شیعه انجام می‌داند، به صورت قانون شرع اجرا می‌کند. رژیم ولایت فقیه در درون خود نیز تکثر را نمی‌پذیرد و از ابتدای انقلاب ضدسلطنتی تا کنون بارها به جراحی جناح‌ها و باندهای درونی خود پرداخته است. خمینی در پاریس برای اطمینان دادن به طرف‌های خارجی به نهضت آزادی نزدیک شد و بازرگان را ما‌ٔمور تشکیل کابینه کرد، اما در اولین فرصت با گروگان‌گیری در سفارت آمریکا زمینه‌ی حذف آن‌ها را فراهم کرد. او در مرحله بعد در انتخابات ریاست جمهوری، برای جلوگیری از انتخاب شدن کاندیدای سازمان مجاهدین خلق یعنی مسعود رجوی ، بر خلاف قول خود مبنی در دخالت نکردن در انتخابات، با صدور حکمی وی را از لیست کاندیداها حذف کرد. همچنین بعد از انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ بار رأی مجلس بنی صدر از ریاست جمهور عزل کرد و حکومت ولایت فقیه در آن مقطع خود را تک پایه نمود. همچنین خمینی در جریان انقلاب فرهنگی هزاران استاد دانشگاه و دانشجوی دگر اندیش را از دانشگاه اخراج کرد و آن‌را آن‌چنان که می‌گفت اسلامی نمود.[۱۵]

جنگ قدرت در نظام ولایت فقیه

حکومت ولایت فقیه در ظاهر دارای مجلس و احزاب و جنا‌ه‌هایی است که در مسائل متعددی با هم اختلاف نیز دارند. این موضوع باعث شده که افرادی در غرب این رژیم را یک حکومت دارای درجاتی از دموکراسی تلقی کنند. این اختلافات در واقع نوعی جنگ قدرت ناشی از تضاد منافع باند‌های حاکم است. این خصوصیت در واقع ویژگی خاصی نیز به سرکوب در رژیم ولایت فقیه می‌دهد. جناح‌های حاکم در رژیم ولایت فقیه درمورد سرکوب مخالفان هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهند و در این موضوع کاملا توافق دارند. در زمان حکومت خمینی جنگ قدرت بین جناح‌های حاکم بسیار کمتر بود. در آن‌زمان نهضت آزادی فعالیت بسیار محدودی داشت اما بعدها به رغم اختلافات بسیار بین جناحهای حاکمیت، نهضت آزادی نیز کاملا ممنوع شد.[۱۵]

پایه‌‌های حکومت ولایت فقیه

نظام ولایت فقیه بر دو پایه اصلی سرکوب داخلی و صدور بنیادگرایی یا صدور بحران بنا شده است. این ویژگی در فرهنگ سیاسی با نام‌های دیگری از جمله، صدور ارتجاع، صدور بحران، جنگ طلبی و صدور تروریسم نام‌گذاری می‌شود. در فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی از این موضوع با اصطلاح «صدور انقلاب» نام‌ برده می‌شود و در واقع هسته‌ی اولیه‌ی ایده تشکیل «خلافت اسلامی» یا «حکومت جهانی اسلام» است.[۱۶]

سرکوب در نظام ولایت فقیه

لباس شخصی‌های بینادگرای وابسته به ولی فقیه تظاهرات را سرکوب می‌کنند
سرکوب تظاهرات در سال ۱۳۸۸ توسط لباس شخصی‌های وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی

تفاوت اساسی سرکوب در رژیم ولایت فقیه نسبت یه بقیه نظام‌های سرکوب‌گر، همه جانبه بودن آن است. در دیکتاتوری پهلوی سرکوب سیاسی حاکم بود. در حکومت ولایت فقیه، از آنجا که توجیه سرکوب بر پایه‌ی مذهب صورت می‌گیرد، سرکوب به عرصه اجتماعی و زندگی خصوصی مردم کشیده می‌شود. به این ترتیب سرکوب اجتماعی زیر ساخت سرکوب سیاسی را هم تشکیل می‌دهد.

از اصلی‌ترین مظاهر سرکوب در نظام ولایت فقیه، سرکوب زنان است تا جایی که این رژیم به عنوان یک رژیم زن ستیز شناخته شده است. رژیم بنیادگرای ولایت فقیه بر ایدئولوژی جنسیت و تبعیض جنسی بنا شده است، آن‌چنان‌که اگر دستگاه سرکوب رژیم ولایت فقیه در عنصر اجتماعی و به طور خاص در سرکوب زنان دچار شکاف شود و مرزهایش در این بخش شکسته شود، این شکاف راه به عنصر سیاسی می‌برد و کل ساختار آن‌ را در هم می‌شکند.

وجه دیگر سرکوب در حکومت ولایت فقیه سرکوب اقلیت‌های مذهبی‌ است. در یک نظام دیکتاتوری کلاسیک، اقلیت‌های مذهبی تهدیدی برای نظام نیستند، اما در نظام بنیادگرای مذهبی ولایت فقیه، آن‌ها تهدید به شمار می‌روند زیرا تفکر انحصارطلبانه‌ی این تفکر را که بر ایجاد جهان‌ وطنی‌ اسلامی و هلال شیعی استوار است، زیر سوال می‌برند. به این ترتیب اگر اقلیت‌های مذهبی در تبلیغ و رفتارها و مناسک مذهبی خود آزاد باشند، تمامیت نظام بنیادگرای اسلامی دچار تتنش می‌شود. [۱۷]

صدور بنیادگرایی در حکومت ولایت فقیه

حکومت جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت بنیادگرای خود قادر به حل مشکلات واقعی جامعه‌ی مدرن امروزی نیست. در سال ۱۳۵۷ بعد از سقوط یک رژیم دیکتاتوری نیروهای زیادی درجریان آن انقلاب آزاد شدند. نیروهایی که تشنه‌ی آزادی و برابری بودند. خمینی می‌دانست که یا باید این نیروها را در راه ساختن یک نظام دموکراتیک و یک پیشرفت اقتصادی - اجتماعی به کار بگیرد و از سویی به مطالبات آن‌ها پاسخ گوید یا آن که این نیرو رادر راستای توسعه طلبی و صدور انقلاب و بنیادگرایی به کشورهای دیگر بر اساس تئوری گسترش حکومت اسلامی بکار بندد. خمینی با به‌کار گیری روش دوم نه تنها می‌توانست از پاسخ به مطالبات مردمی به بهانه‌‌ی جنگ خودداری کند بلکه با سرکوب هر‌گونه آزادی‌خواهی در کشور و از سویی تهییج نیروهای جبهه‌ی خود، حکومت خود را تضمین نماید. به این ترتیب جنگ‌طلبی و صدور بحران یکی از مبانی اصلی حکومت ولایت فقیه از ابتدای انقلاب ضدسلطنتی بوده است. [۱۸]

درمقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی در زیر تیتر ارتش مکتبی آمده‌ است:

«درتشکیل و تجهیز نیروهای دفاعی کشور توجه برآن است که ایمان و مکتب اساس و ضابط باشد، بدین جهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب در انطباق با هدف فوق شکل داده می‌شوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه با رسالت مکتبی یعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا در جهان را نیز عهده‌دار خواهند بود (و اعدوالهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم).»[۱۹]

در چند جای دیگر درمیان اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز تصریح شده که حمایت و تلاش برای گسترش حاکمیت جهانی اسلام از اهداف و وظایف جمهوری اسلامی‌ است. در کتاب حکومت اسلامی خمینی مکرر بر این تصریح شده که مرزها از نظرش اسلامی است و نه جغرافیایی. احمد خمینی فرزند خمینی در تاریخ ۱۰دی‌ ماه ۱۳۷۰، گفت:

«انقلاب اسلامی موجب بیداری همه‌ی بلاد اسلامی شده‌ است. از صدور انقلاب و ایجاد هسته‌های مقاومت درتشکیلات اسلامی انقلابیون نباید قدمی کوتاه بیاییم، اسلام مرز ندارد و برای برپایی حکومت‌های اسلامی و اجرای حدودالله ما سر از پا نمی‌شناسیم و هدف جمهوری اسلامی و مسئولین آن چیزی جز برقراری حکومت جهانی اسلام نیست. روش‌ها و منش‌های سیاسی با هم فرق می‌کند ولی هدف را هیچ مسلمان انقلابی پیرو خط امام فراموش نمی‌کند.»

سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق جمهوری اسلامی نیز در این زمینه «نظریه‌ی بسط» را مطرح کرد و گفت:

«برای اینکه نظام اسلامی حفظ بشود، تنها راه برون رفت توسعه انقلاب به خارج است.»[۲۰]

بحران آفرینی و جنگ با عراق

خمینی از همان ابتدای روی کار آمدن، به دنبال صدور «انقلاب اسلامی» به خارج مرزهای ایران بود و عراق به دلیل شرایط ویژه‌ای که دارا بود، بهترین کاندید برای این سیاست بود زیرا حرم‌های ائمه شیعه در عراق است. ۶۰درصد جمعیت عراق شیعه هستند. بین ایران و عراق مرز مشترک طولانی وجود دارد و خمینی و اطرافیانش به خاطر اقامت طولانی در عراق با مسائل آن آشنا بودند. روزنامه‌هایی مانند کیهان و اطلاعات در بهمن و اسفند ۱۳۵۷ با عنوان «انقلاب اسلامی عراق» این کشور را در کانون توجه خود قرار داده بودند و در مطالب خود از «رزمندگان انقلاب اسلامی عراق» جهت استقرار حکومت اسلامی، نام می‌بردند.

بحران‌های مرزی، درگیری‌ها و دخالت‌های جمهوری اسلامی در عراق، از سال ۱۳۵۸ شروع شد.

خمینی از جنگ ایران و عراق با عنوان مائده آسمانی یاد می‌کرد. او به رغم اینکه ارتش و سپاه قدرتمندی نداشت به غایت از جنگ استقبال می‌کرد. زیرا جنگ ایران و عراق اهرمی بود که به مدت ۸ سال برای سرپوش گذاشتن بر بحران‌های داخلی و تحکیم پایه‌های خود از آن استفاده کرد. در سال ۱۳۶۱ که عراق از خرمشهر عقب نشینی کرد و صلح در دسترس بود. سران کشورهای کنفرانس اسلامی و بسیاری از شخصیت‌های بین‌المللی برای میانجی‌گری به تهران آ‌مدند و حتی حاضر شدند غرامت ناشی از جنگ را به ایران بدهند و دولت عراق نیز از همان ماه‌های آغاز جنگ خواهان آتش بس و صلح بود. اما خمینی زیر بار نرفت و رژیم ولایت فقیه جنگ را ادامه داد. شعار خمینی فتح قدس از طریق کربلا بود. جنگ ایران و عراق یک میلیون کشته و دومیلیون زخمی به ‌اضافه هزار میلیارد دلار خسارت برای ایران بر جای گذاشت.[۲۱]

ماجرای سلمان رشدی

در بهمن ۱۳۶۷ خمینی فتوای قتل سلمان رشدی را به خاطر نوشتن کتاب آیات شیطانی صادر کرد. این در حالی بود که تظاهرات علیه انتشار این کتاب از ماه‌ها قبل در هند و پاکستان و چند کشور دیگر انجام شده بود. خمینی در بهمن ۶۷ زمانی که اعتراض علیه جنگ حتی در درون حاکمیت بلند شده بود و برخی از مقام‌های جمهوری اسلامی از جنگ فاصله گرفته بودند، فتوای قتل رشدی را صادر کرد تا بتواند مسائل درونی حکومت را بپوشاند. خامنه‌ای که رئیس جمهور بود روز بعد از صدور فتوا گفت اگر رشدی توبه کند این حکم موضوعیتش را از دست می‌دهد، ولی خمینی بلافاصله گفت سلمان رشدی اگر هم توبه بکند و زاهد زمانه هم بشود،‌ باید اعدام شود.[۲۱]

دخالت مجدد در عراق

جمهور اسلامی هرگز ایده صدور انقلاب به عراق را ترک نکرد. در پایان جنگ خلیج فارس (حمله آمریکا به عراق بعد از اشغال کویت توسط عراق) نیروهای سپاه پاسداران به منظور تصرف عراق و از بین بردن مجاهدین خلق و استقرار انقلاب اسلامی در عراق وارد خاک عراق شدند. بخش‌های وسیعی از عراق به خصوص در جنوب توسط نیروهای ایران اشغال شد. که بعد از تحکیم پایه‌های حکومت عراق همگی این مناطق آزاد شدند. مجاهدین خلق نیز با سلسله عملیات مروارید نقشه رژیم ایران را برای از بین بردن آنان، به شکست کشاندند.[۲۱]

ماجرای حج سال ۱۳۶۶

کشتار حاجیان در مکه نتیجه صدور بنیادگرایی توسط عوامل جمهوری اسلامی
حادثه حج سال ۱۳۶۶ در مکه و کشته شدن حجاج

در سال ۱۳۶۶ درجریان مراسم حج یک راه‌پیمایی به نام «برائت از مشرکین» در مکه برگزار شد. در پایان این راه‌پیمایی که بیشتر شرکت کنندگان در آن حجاج ایرانی بودند، تعدادی از آنان که بعدا معلوم شد افرادی از نیروهای رژیم ایران از جمله محسن میردامادی هم جزو آنان بود، قصد داشتند مسیر این راه‌پیمایی را به سمت مسجدالحرام منحرف بکنند و با دسترسی به بلندگوی حرم، شعار مرگ بر آمریکا بدهند. پلیس عربستان از این ماجرا آگاه می‌شود و در صدد ممانعت از این کار برمی‌آید. در این واقعه بنا به آمار منتشر شده توسط رژیم ایران ۳۲۵ ایرانی شامل ۲۰۳ زن و ۱۲۲ مرد کشته شدند.

روزنامه‌ «سیاست روز» در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۱ نوشت:

«عده‌ای از دانشجویان تندرو که بعدا مشخص شد جناب آقای «محسن میردامادی» و دوستانش جزو این گروه بودند، برنامه‌هایی طراحی نموده بودند که بعد از راهپیمایی حجاج که در یکی از میادین مکه به سمت حرم بود، داخل حرم شوند و با تصاحب بلندگوی مسجدالحرام شعار مرگ بر آمریکا و مطالب دیگر را قرائت نمایند، که پلیس عربستان از این قضیه مطلع می‌شود. آگاهان، شدت عمل پلیس عربستان را در جریان آن راهپیمایی ناشی از این مسئله می‌دانستند.» [۲۲]

در آن زمان مهدی کروبی از طرف خمینی به سرپرستی حجاج ایرانی منصوب شده بود و بلافاصله از عربستان اخراج شد. پس از این حادثه، خمینی در نامه‌ای به کروبی نوشت:

«اگر هزاران مبلغ و روحانی را به اقطار عالم می‌فرستادیم تا‏‎ ‎‏مرز واقعی بین اسلام راستین و اسلام آمریکایی و فرق بین حکومت عدل و حکومت‏‎ ‎‏سرسپردگان مدعی حمایت از اسلام را مشخص کنیم، به صورتی چنین زیبا‏‎ ‎‏نمی‌توانستیم، [...] و همچنین اگر می‌خواستیم به جهان اسلام ثابت کنیم که‏‎ ‎‏کلیدداران کنونی کعبه، لیاقت میزبانی سربازان و میهمانان خدا را ندارند و جز تأمین امریکا‏‎ ‎‏و اسرائیل و تقدیم منافع کشورشان به آنان کاری از دستشان برنمی‌آید، بدین خوبی‏‎ ‎‏نمی‌توانستیم بیان کنیم.»[۲۳]

در اردیبهشت ۱۳۶۷ منتظری نامه‌ای به خمینی می‌نویسد و در آن ذکر می‌کند که چه بسا حمله ابتدا از طرف نفرات رژیم ایران بوده است و آنان پلیس سعودی را تحریک کرده‌اند.

سال قبل از آن نیز در ساک‌های یکی از کاروان‌های حجاج ایرانی مواد منفجره کشف شده بود که خود حجاج از آن پی‌اطلاع بودند. احمد خمینی در نوشته‌ای خطاب به منتظری انتقال مواد منفجره به عربستان را «اقدامات انقلابی» نامیده بود.[۲۲]

دخالت در سوریه

لشگر فاطمیون ابزار صدور بنیادگرایی و تروریسم جمهوری اسلامی به سوریه
قاسم سلیمانی در میان نیروهای لشگر فاطمیون در سوریه

در سال ۲۰۱۱ در ادامه بهار عرب انقلاب سوریه آغاز شد. حکومت بشار اسد به سرکوب اعتراضات و شکنجه و اعدام مخالفان پرداخت. در ادامه ارتش آزاد برای مقابله با نیروهای بشار اسد، توسط افسرانی که در جریان انقلاب سوریه از ارتش جدا شده بودند تشکیل شد. درسال ۲۰۱۳ حکومت بشار اسد در آستانه سقوط قرار گرفت و ۷۰ درصد خاک سوریه توسط ارتش آزاد سوریه آزاد شد. در این وضعیت بود که حکومت جمهوری اسلامی پاسداران خود را برای حفظ بشار اسد که متحدش بود با عنوان دفاع از حرم زینب به سوریه اعزام کرد.[۲۴] از تاکتیک‌های رژیم ایران در سوریه دامن زدن به فعالیت‌های داعش در مناطق درگیری در سوریه بود تا حضور نیروهای مدافع حرم را توجیه کند.[۲۵]

سپاه پاسداران به خاطر دافعه شدید اجتماعی توان فرستادن نیروی ایرانی بیشتر به سوریه را نداشت . برای پیشبرد جنگ در سوریه از مردم فقیر افغانستان استفاده کرد.[۲۶] آمار افغان‌های ساکن ایران حدود ۳ میلیون نفر است. سپاه پاسداران از آغاز جنگ سوریه دست به تشکیل نیرویی به نام فاطمیون برای اعزام به سوریه زد. نیروی فاطمیون بعد از شروع جنگ در سوریه در سال ۱۳۹۰، ابتدا به شکل یک گروهان آغاز به کار کرد و سپس به یک لشکر گسترش یافت. در حال حاضر فاطمیون یک لشکر با حدود ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر نیروی افغان هستند.[۲۴]

تروریسم و بنیادگرایی

سیاست صدور بحران به عنوان یک سیاست پایه‌ای در حکومت جمهوری اسلامی اغلب از طریق تروریزم دنبال شده است. تروریسم جمهوری اسلامی به صورت یک برنامه و هدف مشخص همواره در حکومت ولایت فقیه مطرح بوده است. جمهوری اسلامی به بیش از ۵۰۰ عملیات تروریستی در سراسر جهان دست زده‌ است. از جمله، انفجارهای بزرگ در مقر نیروهای آمریکایی در بیروت، انفجار آمیا مرکز یهودیان در آرژانتین، بمب‌گذاری در برج‌های خبر در عربستان، گروگان‌گیری و قتل اتباع خارجی در لبنان، هواپیما ربایی در اروپا، حمل و انتقال مواد منفجره به مراسم حج در سال ۱۳۶۶، ترور مخالفان و فعالان مقاومت ایران در خارج کشور و ...

سطح تصمیم گیری برای ترور در جمهوری اسلامی

تصمیم‌گیری برای اجرای عملیات تروریستی همواره در رأس حاکمیت رژیم ایران صورت می‌گیرد، به طوری‌که حتی میرحسین موسوی، نخست وزیر، جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ در استعفانامه‌اش به خمینی در ۱۴ شهریور ۱۳۶۷ می‌نویسد:

«عملیات برون مرزی بدون اطلاع و دستور دولت صورت می‌گیرد... بعد از آن‌که هواپیمایی ربوده می‌شود، از آن با خبر می‌شویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابان‌های لبنان گشوده می‌شود و صدای آن در همه جا می‌پیچد، متوجه می‌شویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در چمدان‌هایشان، از این امر آگاه می‌شویم...»

در ۲۱ فروردین ۱۳۷۶ دادگاه فدرال آلمان در پرونده «میکونوس» در رأی خود تصریح کرد، دستور ترور مخالفان ایرانی در خارج از ایران توسط کمیته‌ای از سران رژیم ایران شامل رهبر و رئیس جمهور و وزیر خارجه و وزیر اطلاعات صادر می‌شود.

قاضی تحقیق سوئیس در تابستان ۱۳۷۶ اعلام کرد، دستور ترور دکتر کاظم رجوی، توسط بالاترین مقامات رژیم ایران صادر شده‌ است.[۲۷]

عالی‌ترین ارگان تصمیم گیری در رابطه با عملیات تروریستی توسط رژیم ایران، «شورای عالی امنیت ملی» است.

ارگان‌های اصلی دست اندرکار تروریسم در جمهوری اسلامی

اصلی‌ترین ارگان‌های دست اندرکار تروریسم در جمهوری اسلامی از این قرارند:

  1. وزارت اطلاعات
  2. نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
  3. روابط بین‌المللی دفتر ولی فقیه
  4. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
  5. وزارت خارجه جمهوری اسلامی
  6. سایر ارگان‌ها در خارج کشور که شامل، اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان، دفاتر خبرگزاری و رادیو تلویزیون ایران درکشورهای خارجی، دفاتر هواپیمایی ایران در خارج کشور، دفاتر بانک‌های دولتی ایران در کشورهای خارجی، مراکز فرهنگی و مساجد وابسته به ارگان‌های بنیادگرای رژیم ایران، رایزن‌های فرهنگی و خانه فرهنگ ایران در کشورهای مختلف است.[۲۸]
کامیون حمل توپ‌های ۳۲۰ میلی‌متری برای حمله به دفتر مرکزی مجاهدین در بغداد در سال ۱۳۷۵
کامیون حمل توپ‌های ۳۲۰ میلی‌متری برای حمله به دفتر مرکزی مجاهدین در بغداد در سال ۱۳۷۵

طرح‌های ترور مخالفان جمهوری اسلامی در خارج کشور

یکی از اصلی‌ترین هدف‌های ترور رژیم ایران مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت ایران است. از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۵ که مسعود رجوی در پاریس اقامت داشت، ۲۵ طرح برای ترور او طراحی شد که تعدادی از آن‌ها اجرا نشد و تعداد دیگری کشف و خنثی گردید. در کتاب «جاسوس خدا» نوشته‌ی «پاتریک راپیه» سردبیر سابق هفته نامه ژورنال دو دیمانش، دست داشتن رژیم ایران و سفارت آن در پاریس در چند عملیات تروریستی در سال‌های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ در پاریس و همچنین توطئه تروریستی گسترده‌ برای ترور مسعود رجوی در ۴۲۰ صفحه با ذکر جزئیات شرح داده شده است. همچنین رولان ژاکار، نویسنده فرانسوی، در کتابش به نام «قاتلان بدون مرز» (چاپ ۱۳۶۴در پاریس) نوشته است:

«درباره مسعود رجوی... رژیم خمینی بر آن بود که او را بعد از آن که هزاران تن از هوادارانش را در داخل ایران از بین برده بود، ازمیان بردارد... در شهریور ۱۳۶۱ د.اس.ت (سازمان اطلاعات فرانسه) «مسعود هندی»، برادرزاده خمینی را درجریان کشف یک توطئه برای سوء قصد شناسایی کرد. اطلاعات به دست آمده نشان می‌داد که برادر زاده خمینی مسئول عملیات ترور رهبر مجاهدین، مسعود رجوی در اورسوراواز بود، تروری که هرگز انجام نگرفت.»

ترور دکتر کاظم نمونه‌ای از تروریسم رژیم ایران برای صدور بنیادگرایی به خارج از ایران
خودرو دکتر کاظم رجوی که توسط تروریست‌های رژیم ایران در سوئیس به گلوله بسته شد

طرح‌‌‌های ترور مسعود رجوی در عراق نیز ادامه داشت، از جمله طرح ترور در بغداد در ۲ دی‌ماه ۱۳۷۰، طرح تروریستی بمباران هوایی قرارگاه اشرف در نورزو۱۳۷۱، طرح ترور در سر مزار دکتر کاظم رجوی در بغداد، شلیک خمپاره به قرارگاه بدیع زادگان در عراق در فروردین ۱۳۷۳، طرح بکارگیری توپ غول پیکر در سال ۱۳۷۳.[۲۹]

بعد از معرفی مریم رجوی به عنوان رئیس جمهور منتخب شورای ملی مقاومت و اقامت او در فرانسه رژیم ایران طرح‌های متعددی را برای ترور او اجرا کرد، از جمله طرح ترور در آلمان که جلسه سخنرانی مریم رجوی در دورتموند در سال ۱۳۷۴ را هدف گرفته بود. طرح بعدی ارسال توپ ۳۲۰ میلی متری به پاریس بود که روز ۲۳ اسفند ۱۳۷۴ توسط مأموران گمرک بندر آنتورپ بلژیک در کشتی ایران کلاه‌دوز کشف شد.[۳۰]

دیگر موارد ترور مخالفان، توسط جمهوری اسلامی عبارتند از:

  • دکتر کاظم رجوی برادر بزرگتر مسعود رجوی و نماینده شورای ملی مقاومت ایران در مقر اروپایی سازمان ملل در اروپا که در ۴ اردیبهشت ۱۳۶۹ در ژنو توسط تروریست‌های اعزامی جمهور اسلامی ترور شد. فتوای قتل دکتر کاظم رجوی توسط خمینی در سال ۱۳۶۵ صادر شده بود.[۳۱]
  • ترور زهرا رجبی از اعضای شورای رهبری مجاهدین خلق ایران، به همراه عبدالعلی مرادی از هواداران مجاهدین، در تاریخ سه شنبه اول اسفند ۱۳۷۴ در ترکیه.
  • ترور رهبران کرد ایرانی در رستوران میکونوس از فجیع‌ترین جنایات حکومت بنیادگرای ولایت فقیه
    صحنه تروز رهبران کرد در رستوران میکونوس در برلین
    ترور محمد حسین نقدی، نماینده شورای ملی مقاومت ایران در ایتالیا، در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۱ در رم.
  • ربودن و کشتن علی اکبر قربانی از فعالان مقاومت ایران در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۷۱ در استانبول.
  • ترور نافرجام حسین عابدینی، یکی از اعضای سازمان مجاهدین و عضو کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت ایران در تاریخ ۲۳اسفند ۱۳۶۸ در استانبول ترکیه.
  • ترور دکتر عبدالرحمان قاسملو دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران در ۲۲ تیرماه ۱۳۶۸ در وین پایتخت اتریش.
  • ترور شاهپور بختیار آخرین وزیر محمد رضا شاه و منشی‌اش سروش کتیبه، در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰۷، با بریدن گلوی آن‌ها در پاریس.
  • مسموم کردن پیشمرگه‌های حزب دموکرات کردستان ایران - رهبری انقلابی در دوم تیرماه ۱۳۷۱، ۱۴ آبان ۱۳۷۵ و فروردین ۱۳۷۶.
  • ترور فریدون فرخزاد، هنرمند ایرانی و برادر فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایران، در ۱۲مرداد ۱۳۷۱ درمنزلش در آلمان.
  • تروز رهبران حزب دموکرات کردستان ایران شامل دکتر صادق شرفکندی (دبیرکل حزب)، همایون اردلان مسئول حزب در آلمان، فتاح عبدلی مسئول حزب دموکرات کردستان ایران در اروپا و نوری دهکردی مترجم حزب، در روز ۲۶ شهریور ۱۳۷۱ در رستوران میکونوس در برلین.
  • ترور رضا مظلومان، معاون وزارت آموزش و پرورش در زمان حکومت پهلوی، در ۷ خرداد ۱۳۷۵ در پاریس.[۳۲]

جستارهای وابسته

پاورقی

  1. جان.ال اسپوزیتو (John L. Sposito) استاد امور بین‌الملل و مطالعات اسلامی در دانشگاه جرج‌تاون می‌باشد. او مدیر مرکز شاهزاده الولید بن طلال برای فهم متقابل مسلمانان و مسیحیان در دانشگاه جرج تاون است.
  2. پیتر.ال برگر(Peter L. Berger) زاده ۱۷ مارس ۱۹۲۹- درگذشته ۲۷ژوئن ۲۰۱۷، جامعه شناس اتریشی‌الاصل آمریکایی که برای کارهای خود درباره‌ی جامعه شناسی شناخت، جامعه شناسی دین، مظالعات نوسازی و کمک‌های نظری به نظریه جامعه‌شناختی، معروف بود.
  3. اندرو هی‌وود(Andrew Heywood) مولف کتب درسی علوم سیاسی در دانشگاههای انگلستان، معاون سابق کالج کرویدن و مدیر سابق مطالعات کالج اورپینگتون است. او بیش از بیست سال سابقه‌ی پژوهش سیاسی و تدریس در دانشگاه دارد. علایق پژوهشی او سامل ایدئولوژیهای سیاسی، نظریه‌های سیاسی و سیاست جهانی‌ است. وب سایت: www.andrewheywood.co.uk

منابع

  1. لغت نامه آنلاین دهخدا
  2. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ مقاله درآمدی بر بنیادگرایی اسلامی - غلامرضا خسروی - فصل‌نامه مطالعات راهبردی دوره۹ شماره ۳۱ - صفحه ۱۲۳ و ۱۲۴
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ مقاله درآمدی بر بنیاد گرایی اسلامی نوشته غلامرضا خسروی - فصل نامه مطالعات راهبردی دوره ۹ شماره۳۱ ص ۱۲۵ و۱۲۶
  5. مقاله درآمدی بر بنیادگرایی اسلامی غلامرضا خسروی-فصل‌نامه مطالعات راهبردی دروه ۹ شماره۳۱-ص۱۲۷ تا ۱۳۹
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ جزوه ریشه‌های بنیادگرایی اسلامی - عباس داوری
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ سلفی کسیت و جه می‌گوید؟ - سایت مشرق
  8. مقاله درآمدی بر بنیادگرایی اسلامی نوشته غلامرضاخسروی - فصل نامه مطالعات راهبردی دوره ۹ شماره۳۱ ص ۱۳۶ و ۱۳۷
  9. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  10. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه ـ انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  11. کتاب حکومت اسلامی - نوشته خمینی - مقدمه
  12. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه ـ انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ اسلام دموکراتیک پاسخ بنیادگرایی خمینی - سخنرانی مریم رجوی در آبان ۱۳۷۴ درنروژ- ص۱۵
  14. قبل از اعدام دختران باکره باید به آنها تجاوز شود تا به بهشت نروند- سایت زنان نیروی تغییر
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  16. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  17. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه ـ انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  18. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  19. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران -مقدمه - ویکی نبشته
  20. کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ کتاب شناخت رژیم ولایت فقیه- انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ جمعه خونین مکه مسیری برای صدور انقلاب - سایت بی‌بی‌سی فارسی
  23. صحیفه خمینی - جلد۲۰ - ص۳۵۳
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ صفحه انقلاب سوریه - ایران پدیا
  25. فرع القاعدة بایران یساهم بنقل الاسلحة و المقاتلین لتنظیم القاعدة‌ فی سوریا-سایت اخبار الان
  26. افشاگری کمیسیون خارجه شورای ملی مقاومت ایران - ۲۰۱۷
  27. مقدمه کتاب تروریسم جان‌مایه رژیم ایران - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  28. کتاب تروریسم جان‌مایه‌ی رژیم ایران - ص ۱۲ تا ۱۷- انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  29. کتاب تروریسم جان‌مایه رژیم ایران - ص۲۱ تا ۳۴ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  30. کتاب تروریسم جان‌مایه رژیم ایران - ص۳۶ و ۳۷ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  31. کتاب تروریسم جان مایه رژیم ایران - ص۵۱ و ۵۲ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران
  32. تروریسم جان‌مایه رژیم ایران - ص ۱۰۶ تا ۱۵۸ - انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران