فدرالیسم

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۲۲ توسط Khosro (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
فدرالیسم
فدرالیسم

فدرالیسم ، foedus یا foederation به معنای اتحاد یا قرارداد یا توافق و پیمان است، و به یک نظام سیاسی گفته می‌شود که در آن گروهی از واحدهای فدرال-هم‌پیمان، شامل ایالات، استان‌ها، کشورها و… با یکدیگر متحد و متعهد شده‌اند و تحت قوانینی در عین استقلال در سطوح مشخص شده به تصمیمات دولت مرکزی نیز متعهد هستند. در این نوع از نظام سیاسی قدرت و اختیارات بین یک دولت مرکزی و دولت‌های محلی یا مناطق تقسیم می‌شود. در ساختار فدرالیسم، دولت مرکزی (فدراسیون) اختیارات برخی از زمینه‌های کلیدی مانند امور خارجی، دفاع و امنیت ملی، اقتصاد و قوانین اساسی دارد. در عین حال، دولت‌های محلی (ایالت‌ها، استان‌ها یا مناطق) نیز اختیارات مستقل خود را دارند و می‌توانند در زمینه‌های مانند آموزش، بهداشت، حمل و نقل محلی و سیاست‌های مالی و محلی تصمیمات خود را اتخاذ کنند. همچنین هر فدرال خود دارای مجلس و نمایندگان خود است.در این ساختار، دولت مرکزی و دولت‌های محلی به عنوان دو سطح قدرت مستقل عمل می‌کنند. یکی از مثال‌های معروف فدرالیسم، ایالات متحده آمریکا است.

البته دارای انواع مختلفی است که هر کشور بر اساس قوانین خود سطوح قدرت فدرال‌ها را تعیین می‌کند. خودمختاری نوع دیگری از تمرکز زدایی از قدرت مرکزی و دادن استقلال نسبی به ملیت‌هاست. تفاوت عمده‌ی آن با فدرالیسم در این است که، سیستم فدرالی تمامی استان‌ها و مناطق یک کشور را شامل می‌شود اما در خودمختاری مربوط به یک یا چند بخش و منطقه‌ی خودمختار است. همچنین حکومت فدرالی معمولا از اتحاد حاکمیت‌های مختلف شکل می گیرد اما خودمختاری زمانی مطرح می‌شود که ملیت یا ساکنان یک منطقه‌ به هر دلیل خواهان استقلالی نسبی در اداره‌ی امور خود باشند.[۱][۲]

پیدایش فدرالیسم

ایده فدرالیسم در اواخر قرن شانزدهم توسط پروفسور حقوق و علوم سیاسی ” یوهانس آلتوزیوس” ابداع شد؛ و از اوایل قرن هفدهم در سال ۱۶۰۳ میلادی، بر اساس جدایی و استقلال‌خواهی اهالی منطقه محدوده‌ای در شمال آلمان، طی رساله‌ی پرفسور یوهانس آلتوزیوس انتشار یافت؛ و به اطلاع پادشاه آلمان رسید. بنابراین یوهانس آلتوزیوس را نخستین واضع فدرالیسم جهان و پدر فدرالیسم می‌نامند.[۳]

تعاریف فدرالیسم

تعاریف فدرالیسم
تعاریف فدرالیسم

فدرالیسم از ریشه لاتین فُئِدوسْ (به لاتین: foedus یا foederation) به معنای اتحاد یا قرارداد یا توافق و پیمان است، و به یک نظام سیاسی گفته می‌شود که در آن گروهی از واحدهای فدرال-هم‌پیمان، شامل ایالات، استان‌ها، کشورها و… با یکدیگر متحد و متعهد شده‌اند؛ و یک حکومت مرکزی به عنوان نماینده‌ی خود ایجاد کرده‌اند.[۴]

در تعریف فدرالیسم باید گفت که مجموعه‌ای از اصول و ترتیب و تنظیم نهادها برای سازماندهی یک کشور است که جوهر آن را اشتراک و استقلال میان مرکز و ایالات تشکیل‌دهنده می‌سازد.

در اداره فدرال یک کشور، واحدهای تشکیل‌شونده، استان نامیده می‌شود. نمونه‌ی آن در کانادا، آفریقای جنوبی و آرژانتین است. گاهی نظیر کشور سوئیس کانتون نام‌گذاری شده است؛ و گاهی نیز مانند کشورهای آمریکا،‌ برزیل و استرالیا ایالت نام دارند.[۵]

در مجموع ایده‌ی فدرالیسم این است که به هر شیوه‌ای این گروه‌های مختلف قدرت، بر اساس منافع مشترک تقسیم شوند؛ اما هم‌چنین بخشی از قدرت در دست نهادهای مرکزی و قدرت مرکزی کشور باقی می‌ماند. برخی تعاریف دیگر آن چنین است:

نقاط ضعف فدرالیزم

فدارلیسم نیز مانند هر دیدگاه دیگری، نقاط ضعف خود را دارد. نقاط ضعفی نظیر افزایش هزینه اداره‌ی کشور یا ابهام در شیوه‌ی حمایت از حقوق اقلیت‌ها از جمله ضعف‌های این سیستم است. تشکیل دهها مجلس ( هر استان یک مجلس) و انتخابات برای نمایندگی آن و هزینه‌های اداره‌ی مجالس مختلف استانی،‌بسیار بالاست.

برخی دیگر از نقاط ضعف حکومت فدرالی چنین است:

  1. پیچیدگی: وجود چندین سطح قانون‌گذاری و اختیارات مختلف میان دولت مرکزی و دولت‌های محلی، منجر به پیچیدگی و الگوهای پیچیده در فرآیندهای تصمیم‌گیری می‌شود. این پیچیدگی ممکن است باعث کاهش کارآیی و کارایی در حکومت شود.
  2. انتقال مسئولیت: در برخی موارد، وجود چندین سطح حکومتی می‌تواند منجر به عدم وضوح در مسئولیت‌ها شود. این موضوع می‌تواند منجر به انتقال مسئولیت بین دولت مرکزی و دولت‌های محلی شده و ممکن است مسئله‌های ناکارآمدی در حل و فصل مشکلات را به همراه داشته باشد.
  3. تعارض و تنش‌ها: در سیستم فدرالی، تعارض‌ها و تنش‌ها میان دولت مرکزی و دولت‌های محلی وجود دارد. این تنش‌ها ممکن است درباره تقسیم و انتقال قدرت، تقسیم منابع و تفسیر قوانین و مقررات مشکل‌ساز شوند.
  4. ناهماهنگی و عدم همسویی: هر دولت محلی در سیستم فدرالی به طور مستقل اختیارات خود را دارد، این موضوع ممکن است منجر به ناهماهنگی و عدم همسویی در برنامه‌ریزی و اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های عمومی شود.
  5. اختلافات مناطقی: در سیستم فدرالیسم، مناطق و واحدهای سیاسی مختلف دارای اختلافات و تفاوت‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هستند. این اختلافات می‌تواند به نابرابری‌های منطقه‌ای منجر شود و موجب بروز تنش‌ها و تضادها در کشور شود.
  6. نامتوازنی منابع: در برخی موارد، دولت‌های محلی در سیستم فدرالی برای تأمین منابع مالی به وابستگی به دولت مرکزی نیاز دارند. این موضوع می‌تواند باعث نامتوازنی در توزیع منابع و بروز نابرابری منطقه‌ای شود.

چگونگی شکل‌گیری کشور فدرال

کشورهای دارای ساختار فدرال، همگی طی شکل‌گیری آغازین و بنیان‌گذاری مانند کشور آلمان یا ایالات متحد آمریکا، یا طی شکل‌گیری دوباره، مثلاً پس از جنگ یا فروپاشی به این‌صورت شکل گرفته‌اند. در حقیقت تا به کنون هیچ کشور تاریخی و یک‌پارچه در جهان، روش کشورداری خود را به ساختار سیستم فدرال تغییر نداده است. [۶]

فدرالیسم
فدرالیسم

شایان ذکر است که از ۱۹۵ کشور جهان فقط ۳۰ کشور فدراسیون هستند. هر چند این ۳۰ کشور درمجموع ۴۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند که علت آن بزرگ بودن این کشورهاست،‌زیرا اغلب کشورهای بسیار بزرگ به لحاظ سرزمینی و دارای حاکمیت‌های متنوع به شکل فدرال درآمده‌اند. در واقع فدرالیسم بیشتر یک انتخاب برای کشورهای بزرگی مانند هندوستان، ایالات متحده آمریکا، برزیل، آلمان، مکزیک و نیجریه بوده است. هم‌چنین غالباً توسط کشورهایی انتخاب می‌شود که دارای جمعیت بسیار متنوعی هستند. تنوع این جماعت می‌تواند مذهبی، قومی یا زبانی باشد. سوئیس، بلژیک و نپال از این گونه کشورها هستند. از آن‌جایی که هیچ کشوری دقیقاً شبیه کشور دیگری نیست، هیچ سیستم فدرالی نیز دقیقاً مشابه هم نیست. با این حال، فدرالیسم دارای برخی ویژگی‌های مشخصی است که آن را از سایر اشکال تمرکززدایی متمایز می‌کند.[۷]

انواع فدرالیسم

  • فدرالیسم همبسته یا یگانه، مانند کشور اتریش که قدرت ایالات بیشتر از دولت فدرال است؛ و در صورت لزوم به دولت فدرال قابل انتقال است.
  • فدرالیسم تعاونی یا اشتراکی، مانند کشور آلمان که تقسیم قدرت و ثروت درمیان ایالات عضو به نسبت جمعیت انجام شده است؛ و ایالات پُردرآمد به ایالات کم درآمد کمک مالی می‌کنند. دولت فدرال قدرت اجرایی را جهت بهبود عملکرد و بازدهی ایالتی و دولتی از احزاب کسب کرده است.
  • فدرالیسم رقابتی، مانند کشور ایالات متحده آمریکا که ایالات در رقابت با یکدیگرند.[۳]
  • فدرالیسم دوگانه، سیستمی است که در آن دولت‌های ملی و ایالتی به‌طور جداگانه عمل می‌کنند. قدرت بین دولت‌های فدرال و ایالتی به‌ شیوه‌ای تقسیم می‌شود که تعادل بین این دو را حفظ کند. مطابق قانون اساسی ایالت‌ها مجاز هستند از اختیارات محدودی که به‌ آن‌ها داده شده است، بدون دخالت یا با دخالت کم دولت فدرال استفاده کنند. فدرالیسم دوگانه به خاطر تقسیم واضح اختیارات آن بین دولت‌های فدرال و ایالتی، اغلب به عنوان کیک لایه‌ای توصیف می‌شود.[۸]
  • فدرالیسم دوگانه مانند آمریکا، جدایی دولت فدرال از ایالات است. کنفدراسیون ایالاتی بر مبنای شایستگی در رقابت‌های علمی و مسابقه اقتصادی استوار است.
  • فدرالیسم بهم پیوسته، متوازن یا برابر، مانند کشور سوئیس. فدراسیونی از ایالاتی بهم پیوسته با حقوق کاملاً برابر
  • فدرالیسم نامتقارن، مانند کشور اسپانیا که ایالات عضو فدراسیون برابر نبوده و رسماً از نظر حقوقی و تعهدات دارای تفاوت‌هایی هستند.
  • فدرالیسم متمایز، تفاوت‌ها با توجه به معیارهای تمایز اجتماعی و انطباق درسلسله مراتب بوجود می‌آید.
  • فدرالیسم پایدار (آزادیخواه)، ایالاتی مستقل برای انجام کارهایی که به‌تنهایی از عهده آن بر‌نمی‌آیند، با توافق متقابل به‌هم می‌پیوندند.[۳]
  • فدرالیسم مالی، روابط مالی بین واحدهای دولت در یک سیستم دولت فدرال است. فدرالیسم مالی بخشی از انضباط گسترده‌تر مالیه عمومی است. این اصطلاح توسط ریچارد ماسگریو، اقتصاددان آمریکایی آلمانی‌الاصل در سال ۱۹۵۹، معرفی شد. فدرالیسم مالی به تقسیم وظایف دولتی و روابط مالی بین سطوح دولت می‌پردازد. تئوری فدرالیسم مالی فرض می‌کند که یک سیستم دولتی فدرال می‌تواند در حل مشکلاتی که امروزه دولت‌ها با آن روبرو هستند، مانند توزیع عادلانه درآمد، تخصیص کارآمد و مؤثر منابع و ثبات اقتصادی، کارآمد و مؤثر باشد. ثبات اقتصادی و توزیع عادلانه درآمد می‌تواند توسط دولت فدرال به دلیل انعطاف‌پذیری آن در مقابله با این مشکلات انجام شود. از آن‌جایی که ایالت‌ها و محلات از نظر درآمد برابر نیستند، مداخله دولت فدرال مورد نیاز است. تخصیص منابع می‌تواند به طور موثر توسط ایالت‌ها و دولت‌های محلی انجام شود. ماسگریو استدلال کرد که دولت فدرال یا مرکزی باید مسئول تثبیت اقتصادی و توزیع مجدد درآمد باشد، اما تخصیص منابع باید به عهده دولت‌های ایالتی و محلی باشد. فدرالیسم مالی از طریق مالیات‌های مختلف فدرال، کمک‌های مالی و نقل و انتقالاتی که علاوه بر ایالت‌ها و محلات انجام می‌شود، عمل می‌کند. دولت فدرال تنظیم، یارانه، مالیات، ارائه کالاها و خدمات و توزیع مجدد درآمد را انجام می‌دهد. در سیستم‌های فدرال مانند ایالات متحده، سیاست‌های مالی هم‌چنین به دنبال توانمندسازی ایالت‌ها از طریق مقررات‌زدایی بوده‌اند.[۹]

مزایا و معایب تمکززدایی مالی

مزایای تمرکززدایی مالی به شرح زیر است: تفاوت‌های منطقه‌ای و محلی را می‌توان در نظر گرفت. کاهش هزینه‌های برنامه‌ریزی و اداری، رقابت بین دولت‌های محلی به نفع نوآوری‌های سازمانی و سیاسی است؛ و سیاست کارآمدتر چون شهروندان نفوذ بیشتری دارند. چندین معایب فدرالیسم مالی نیز وجود دارد: عدم پاسخگویی دولت‌های ایالتی و محلی در قبال رأی‌دهندگان. عدم در دسترس بودن کارکنان واجد شرایط، امکان انتخاب محل اقامت برای مردم، درجه مشخصی از استقلال دولت‌های محلی از دولت ملی و در دسترس نبودن زیرساخت‌های مخارج عمومی در سطح محلی [۹]

مشخصات دولت فدرال

یک دولت فدرال دارای ۵ مشخصه است، شامل:

ترکیب چند دولت

دولت فدرال، یک جامعه‌ی سیاسی و قراردادی است؛ تشکیل‌شده از ایالت‌ها که در محدوده حقوق داخلی، روابط را بین خود بر قرار کرده‌اند؛ و حقوق حاکم براین روابط حقوق تعین‌شده داخلی است نه بین‌المللی وجهانی، یعنی مسائل بین‌المللی تحت اختیار دولت و اداره مرکزی فدرال است.

دولت فدرال از نظر جامعه بین‌المللی

کشور فدرال از لحاظ داخلی دارای چند دولت و حکومت که این مربوط به تقسیمات ایالات بوده، ریشه اصلی آن را جغرافیا و تنوع و گوناگونی زبان تشکیل می‌دهد؛ و از لحاظ خارجی و روابط بین‌المللی، یک دولت شناخته می‌شود.

همگرایی ایالتی وهمگونگی

هدف اساسی اداره‌ی فدرال همگون‌کردن دولت‌های عضو در ایالات خودمختار در قالب یک سازمان جدید و اداره مرکزی است، به بیان دیگر هدف دولت فدرال مرکزی گردآوری تمام نظرات از تمام ایالات است. قدرت بیشتر دولت مرکزی در کشور فدرال، بیشترین قدرت را دولت مرکزی دارد؛ و کمترین قدرت و اختیارات متعلق به دولت‌های عضو و ایالات است، زیرا اگر چنین نباشد، محتمل است که برخی از ایالات خواهان جدایی‌طلبی شود؛ و این امر از پیشدر قانون اساسی حکومت مرکزی برای ایالات تعیین می‌شود.

اصل مشورت

از لحاظ قانون داخلی، دولت فدرال مرکزی مکلف است که با دولت‌های عضو و ایالات به منظور تصمیم‌گیری مشورت و نظرخواهی نموده؛ و در تمام موارد اقدامات خود، اعم از آموزش و پرورش، نظام قضایی، اقتصادی، ارتش وغیره خود، رعایت مصالح ایالات را بنماید.[۵]

تفاوت فدرالیسم و کنفدراسیون

فدرالیسم (فدراسیون) با کنفدرالیسم (کنفدراسیون) تفاوت دارد. از نظر و دیدگاه حقوق بین‌المللی در کنفدراسیون ایالت‌ها در حکم یک کشور حق تعیین‌سرنوشت یعنی جدایی را دارند، اما در فدرالیسم حق جدایی اتوماتیک وجود ندارد.[۱۰]

شیوه‌های دیگری برای پیوستن دولت‌ها به‌یکدیگر مانند کنفدراسیون و یا اتحادیه نیز وجود دارد. در کنفدراسیون دولت مرکزی دارای قدرت کمتری است و ابتکار عمل در بسیاری از موارد در دست دولت‌های پایه باقی می‌ماند. [۱۱]

خودمختاری

در لغت، واژه خودمختاری از دو کلمه یونانی Auto یعنی خود و Nomos یعنی قانون یـا قاعـده(Rule) گرفته شده است. منظور از خودمختاری، معمولاً استقلال عمـل یـک واحـد خودمختـار در سـطوح محلی و داخلی است. تفاوت آن با فدرالیسم در این است که این استقلال عمل به منطقه خودمختار تعلق دارد و دیگر مناطق الزامی به کشیدن خطوط سیاسی میان یکدیگر نمی‌بینند.

البته در خودمختاری نیز حکومت خودمختار در امور خارجه و امنیتی، معمولاً تحت کنترل دولت ملی یا مرکزی قرار دارد. اما گاه انعقاد برخی از توافقنامه‌های بین‌المللـی در زمینـه اقتصـادی و فرهنگی، ممکن است در اختیار واحد خودمختار قرار بگیـرد. بررسی انواع مصادیق خودمختاری نشان می‌دهد که خودمختاری، طیفی اسـت کـه در منـاطق مختلف، حدود اختیارات آن متفاوت است، بنابراین نمی‌توان یک تعریف کلیشه‌ای برای آن بیان کرد.

خودمختاری به دو صورت سرزمینی و خودمختاری فرهنگی تجلی می‌یابد. معمولاً بـه خـودگردانی یک اقلیت قومی در یک منطقـه جغرافیـایی خـاص ، خودمختـاری سـرزمینی مـی گوینـد . بنـابراین در خودمختاری سرزمینی، عنصر جغرافیا اهمیت می‌یابد. اما در عالم واقع، نوع دیگر خودمختاری وجود دارد که به آن خودمختاری فرهنگی می‌گویند. این نوع خودمختاری برای اعضای یک گـروه خـاص در داخل یک دولت (بدون توجه به محل اقامت آن‌ها) صدق می‌کنـد. خودمختـاری فرهنگـی ، معمـولاً بـه اقلیت‌های زبانی، مذهبی، فرهنگی و قومی داده می‌شود. مفهوم خودمختاری فرهنگی یـا شخصـی در چارچوب اصل "حمایت از اقلیت‌ها" توسعه پیدا کرده است.

خودمختاری سازوكاری است كه بـرای جوامـع دمكراتیـک‌شـده كارایی بیشتری دارد و طبعا در حکومت‌های توتالیتر و مرکزگرا امکان پذیر نیست. [۱۲]

مرکزگرایی رژیم آخوندی و سلطنتی

نظام سیاسی کنونی جمهوری اسلامی مانند نظام پهلوی به‌شدت با ایجاد هر‌گونه استقلال فرهنگی یا سیاسی چه در شکل خودمختاری یا فدرالی مخالف است. حکومت پهلوی سوابق طولانی در سرکوب کردها، ترک‌ها، لرها، بلوچ‌ها و دیگر اقوام و ملیت‌های ایران دارد و جمهوری اسلامی نیز در ابتدای شکل‌گیری خود دست به قتل‌های بسیاری در مناطق کردی زد.

نظام سیاسی جمهوری اسلامی هیچ ارتباطی با مرکزیت زدایی ندارد، چرا که این نظام همانند نظام شاهنشاهی پیشین، سیستم متمرکزی است که قانون‌گذاری، سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری در آن بر عهده ولایت فقیه یا شاه است.[۱۳]

فدرالیزم یا خودمختاری

سازمان مجاهدین خلق سال‌ها پیش در شورای ملی مقاومت ایران طرح خودمختاری کردستان ایران را به تصویب رساند و اعلام کرده است که این طرح به عنوان الگویی برای دیگر ملیت‌ها قابل گسترش است. این طرح در در تاریخ ۱۷ آبان سال ۱۳۶۲ به همراه مجموعه مصوبات شورا تصویب شد که شامل یک مقدمه و ۱۲ ماده است. این الگو هم برای اعاده‌ی حقوق ملیت‌های تحت ستم ایران و هم با توجه به این که برخی از استان‌های مرکزی ایران چون تهران، اصفهان،‌ مرکزی و.... دارای تمایز فرهنگی و ملیتی قابل ملاحظه‌ای نیستند توسط بسیاری مناسب تشخیص داده می‌شود. با این حال هرگونه تصمیم گیری در مورد نوع حکومت ( فدرالی یا اعطای خودمختاری) امری مربوط به پس از جمهوری اسلامی است که باید در مجلس مؤسسان و با رأی مردم مشخص و تعیین شود.

منابع: