میرزا آقاخان کرمانی

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۲ توسط Safa (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
میرزا آقاخان کرمانی
آقاخان کرمانی.JPG
نام اصلی میرزا عبدالحسین بردسیری
زادروز ۱۲۷۰ هجری قمری
بردسیر کرمان
مرگ ۱۳۱۴ هجری قمری مطابق یا ۱۷ ژوئیه ۱۸۹۶ میلادی
تبریز
ملیت ایرانی
محل زندگی کرمان و تهران و استانبول
علت مرگ سر بریدن بدست محمدعلی میرزا ولیعهد قاجار
پیشه معلم و نویسنده
دلیل سرشناسی نویسندگی و مخالفت با دیکتاوری سلسله قاجار
اثرگذاشته بر مبارزان و قیام کنندگان مشروطه
اثرپذیرفته از دکارت، روسو، ولتر، داروین، شیخ احمد احسایی

میرزا آقاخان كرمانی با نام اصلی میرزا عبدالحسین بردسیری (زاده‌ی ۱۲۷۰ ه‌ق بردسیر کرمان/۱۸۹۶-۱۸۵۳م) از شخصیت‌های مهم جنبش مشروطه، شاعر و نویسنده‌ی نامدار و آزادی‌خواه و اصلاح‌گر دوره‌ی ناصری است.

گاهشمار زندگی میرزا آقاخان

دوران کودکی

میرزا آقاخان کرمانی فرزند میرزا عبدالرحیم مشیزی، از ملاکان بردسیر کرمان و از هواداران آیین یارسان (اهل حق) و نعمت‌اللهیه بود و مادرش نوه مظفر علی شاه کرمانی از هواداران مشتاق علی‌شاه بود. بنا به گفته فریدون آدمیت در کتاب اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی، جده پدری او از زرتشتیان مسلمان شده‌ی کرمان بود.

آقاخان تحصیلات پایه‌ی خود را با آموختن ادبیات، تاریخ، اصول، فقه و حدیث، ریاضیات و منطق، حكمت وعرفان، طب قدیم و.... در كرمان تحت نظر ملاجعفر پدر شیخ احمد روحی‌کرمانی، رفیق و شریك سختی و آسایش خود كه تا آخر عمر با هم بودند، میرزا آقاخان کرمانی صاحب اندیشه‌ای نو و کامل در فرهنگ ایران و پیشتاز اندیشه‌های تجدد‌خواهانه در ایران بود. تسلط بر زبان‌ فرانسه و کمی هم انگلیسی و مطالعات تاریخی به ویژه تاریخ ایران باستان، توان‌مندی ادبی در گفتار و نوشتار، دسترسی به منابع علمی، تاریخی و سیاسی اروپا، در میان روشنفكران ایرانی عصر قاجار او را برجسته و نام‌آور کرد. [۱]آقاخان کرمانی تکامل دهنده‌ی سنت‌های تاریخ‌نگاری ایران و از متفكران بر جسته معتقد به فلسفه مادی و اصالت طبیعت، معتقد به استفاده تعقل در تاریخ و نویسندگی و شاعری بود و در روشنفكران پیش از مشروطه تأثیر بسیار گذاشت. در زمینه ادبیات فارسى، عربى، تاریخ اسلام، ملل و نحل، فقه و اصول، حدیث، ریاضیات و منطق، حکمت و عرفان و طبّ سنّتى نزد ملا محمدجعفر کرمانی (پدر شیخ احمد روحی) معروف به شیخ‌العلماء و آقا احمد مجتهد آموزش‏‌هایى دیده بود.[۲] استادان وى در حکمت و طبیعیات حاجى آقا صادق، از شاگردان حاج ملّاهادى سبزوارى بود و استادش در عرفان و تاریخ فلسفه و حکمتِ ملاّصدرا و حکمتِ شیخ احمد احسائى، حاجى سیدجواد شیرازى معروف به «کربلایى» بوده است. از دیگر حاضران در این جلسات حاج‌میرزا نصرالله بهشتی ملقب به ملک‌المتکلمین و سید جمال‌الدین واعظ اصفهانی پدر محمدعلی جمال زاده بودند.

یحیی آریان‌پور در کتاب خود درباره ایران جدید، میرزا آقاخان را این گونه توصیف می‌کند:

«با توجه به عقایدی که میرزا آقاخان کرمانی در نوشته هایش ابراز کرده، می‌توان نتیجه گرفت که او آثار دکارت، روسو، ولتر، مونتسکیو، اسپنسر و داروین را مطالعه کرده است. آثار او همچنان نشان دهنده دانش او در باب نهضت‌های سوسیالیستی و آرمان شهر‌های قرن نوزدهم است.»

مهاجرت و تبعید

در زمان حكومت استبدادی عبدالحمید میرزا ناصرالدوله فرمانفرما با او مخالفت کرد و در ۱۳۰۲ هجری قمری با شیخ احمد روحی از کرمان مهاجرت کرد و به اصفهان رفت و از آنجا به تهران، در تهران با حاجی میرزا یحیی دولت‌آبادی مصاحبت داشت. از آنجا با شیخ احمد به حاکم رشت مویدالدوله پناه بردند، اما به دلیل دسیسه‌چینی حاکم کرمان، مجبور به ترک رشت و مهاجرت به استانبول شدند. از استانبول به قبرس رفتند و در قبرس با دختران رهبر بابی میرزا یحیی نوری معروف به صبح‌ ازل، ازدواج كردند، در آنجا در نهایت فقر روزگار می‌گذرانید و با روزنامه‌های اختر، استانبول و قانون همكاری داشت و با روشنفكرانی چون میرزا ملكم‌خان مراوده داشت. پس از این قضایا میرزا آقاخان در دمشق، «کتاب رضوان» را نگارش کرد و به رسم آن روزگار، دیباچه آن را به سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی تقدیم کرد تا از کرامات سلطانی بهره گیرد اما مقرری پادشاه کفاف زندگی میرزا را نمی‌داد.[۳]

فقر شدید در این دوران میرزا را مجبور به نامه‌نگاری با میرزا ملکم‌خان می‌کند و از او تقاضای کمک می‌کند. ملکم در آن دوران در لندن، روزنامه قانون را منتشر می‌کرد و بالنسبه شخص پرنفوذی به شمار می‌رفت.

در همین روزگار در پاسخ پیشنهاد مستمری دولت ایران می‌نویسد:

«مستمری ولایتی برای آدمی خوب است، یا ملا و طلبه و روضه‌خوان باشد، یا آن قدر قلاش (پست) و هرزه و یاوه‌درآ و بی‌حیا که به همه جا بیاید و برود و مردم را تعجیز (عاجز) کند تا ناچار باشند مستمری او را بدهند و نام او را درسلک ارباب وظایف در کتابچه مرده‌خواران و کفن‌نویسان ثبت کنند.[۴]

در سال ۱۳۱۰ زمانی که مکاتبات ملکم و میرزا ادامه داشت، سید جمال‌الدین اسدآبادی، به دعوت سلطان عثمانی به استانبول می‌آید. تز اتحاد اسلامی سیدجمال مورد استقبال بسیاری از ایرانیان در تبعید از جمله میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی قرار می‌گیرد و همکاری این دو و حاجی میرزا حسن‌خان خیبرالملک در انجمن شیعیان با سیدجمال آغاز می‌گردد. در این دوران شیفتگی به سید در تمامی احوالات میرزا آقاخان مشهود بود. اما به مرور زمان، مشاهده‌ی انفعال سیدجمال باعث ناامیدی میرزا می‌شود. در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد:

«حضرت شیخ سیدجمال، در خانه خود به استقلال نشسته و چند نفر نوکر گرفته از صبح تا شام به پذیرایی مردم مختلف از هندی و تازی و افغانستانی و مصری و ایرانی و ترک و سودانی مشغولند و غیر از این هیچ کاری ندارند.»

میرزا آقاخان که زمانی «جنگ هفتاد و دو ملت» را به منظور آگاهی بخشی و رهایی و اتحاد جهان اسلام نوشته بود، بر اثر مشاهده فساد حاکم در دستگاه سلطنت عثمانی و ایران و همچنین محافظه‌کاری و بی‌عملی سیدجمال به یک‌باره منتقد دین و نقش آن در جامعه می‌شود. دیدگاه‌های وی در این مورد در دو اثر آخر وی، «سه مکتوب» و «رساله صد خطابه» مشهود است. نامه‌هایی که یاران سید جمال‌الدین، همچون میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، برای شیخ هادی نجم‌آبادی می‌فرستادند، بسیار مورد حساسیت حکومت وقت ایران بود که در صورت کشف، موجب قتل نامه‌رسان می‌گردید. شیخ هادی نجم‌آبادی، یکی از مجتهدان مشهور تهران در دوران پادشاهی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار بود. وی را باید یکی از تاثیرگذاران مهم تاریخ معاصر ایران دانست که هم در زمینه فکر تجددخواهی و هم در مسائل سیاسی ایران، تاثیر‌گذار بود. افکار و اندیشه‌های شیخ را در کتاب تحریر العقلاء می‌توان دید. وی از نزدیکترین روحانیون ساکن ایران به سیدجمال الدین بود.[۵]

زمانی که یکی از نامه‌ها به صورت تصادفی از طریق جاسوسان به دست شاه رسید، بلافاصله از دولت عثمانی خواستار دستگیری و تحویل سید جمال و میرزا آقاخان به ایران شدند. سلطان عبدالحمید حاضر به این کار نشد، اما فشار‌ها چنان افزایش پیدا کرد که آقاخان تلاش کرد از طریق ملکم به اروپا برود، اما این امر امکان پذیر نشد و در نهایت او را به طرابوزان تبعید کردند. انجمن اتحاد اسلام در زمان فعالیت خود می‌کوشید با ایرانیانی که برای دیدار سید جمال یا فعالیت‌های بازرگانی به استانبول می‌آمدند، گفت وگو کرده و آنان را به قیام علیه استبداد تشویق کنند. یکی از این اشخاص «میرزارضا کرمانی» قاتل آتی ناصرالدین شاه بود که در استانبول با سیدجمال و میرزا آقاخان کرمانی دیدار کرد و این هر دو، او را به مقابله با ظلم شاه در برابر ستمی که حاکم تهران به او کرده بود فراخواندند. پس از قتل شاه، میرزارضا شرحی از این ملاقات را در بازجویی‌های خود بیان می‌کند و در نتیجه حکومت ایران خواستار استرداد مباشرت کنندگان در قتل شاه می‌شود.

استرداد و قتل میرزا آقاخان

پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه، دولت عثمانی، شیخ احمد روحی، خبیر الملک و میرزا آقاخان را که در طرابوزان زندانی کرده بود، به ایران تحویل داد. در سال ۱۳۱۴ هجری قمری مطابق یا ۱۷ ژوئیه ۱۸۹۶ میلادی، محمدعلی میرزا ولیعهد آنان را در باغ شمال تبریز سربرید و سرها را پر از کاه کرده به تهران فرستادند.[۶]

زمانی که میرزا رضا کرمانی ناصرالدین شاه را ترور کرد و مورد باز جویی قرار گرفت در بازجویی ابراز داشت که با میرزا آقاخان و سید جمال و ایرانیان استانبول آشنا شده و سید او را که مورد ستم عین‌الدوله واقع شده و چندی در ایران در زندان بود ملامت می‌کند که چرا حق خود را نگرفتی. مظفرالدین شاه سه نفر را از دولت عثمانی مطالبه می‌کند و می‌گوید اینها مباشرین ترور ناصرالدین شاه هستند.

سلطان عبدالحمید از بیم منافع خود دستور می‌دهد او و شیخ احمد روحی و حاج میرزا حسن‌خان خبیرالملک را با راهنمایی علاالملک دستگیر و به ایران تحویل دهند. مامورین دولت عثمانی آنها را تا مرز برده و از طرف ایران هم رستم‌خان سرتیپ سواره از تبریز با عده‌ای سوار یگان خودش، تحویل گرفته و زندانی می‌کند. در باغ شمال محمدعلی میرزا ولیعهد خودش با میرغضب نزد آنها آمده و شروع به بازجویی می‌کند و ناجوانمردانه سر این سه آزادی خواه را پای بوته نسترن کاخ می‌برد و سرها را پر از کاه می‌کند و برای مظفرالدین شاه می‌فرستد.

میرزا آقاخان بسیار با هوش بود و حافظه‌ای فوق‌العاده قوی و ذهنی تیز و گیرا داشت. از نظر درون‌گرا و افسرده بود. دیر به دیر صحبت می‌کرد اما وقت سخن مسلسل‌وار می‌گفت و همین که لب فرو می‌بست سکوتش عمیق و محزون بود. سری پرشور داشت و زود به هیجان می‌آمد و بی قرار بود، آنچه در دل داشت به زبان می‌آورد. قلبی پاک داست و ضمیری صاف اما هنگام صراحت بی ملاحظه بود. آزاده بود. تن به ظلم نمی‌داد و در برابر زورمندان کرنش نمی‌کرد. به همین دلیل از مال و زندگی دست شست و جلای وطن کرد. ولی تار و پود وجودش سرشار از وطن‌دوستی بود و در دیار غربت پیوسته چشم به وطن داشت.

سخنان آقاخان کرمانی

گزیده‌ای از سخنان میرزا آقاخان کرمانی:

  • مردمی که تحت قانون ظلم به سر می‌برند شهامت و فضیلت اخلاقی را از دست می‌دهند و به مرض ترس و چاپلوسی گرفتار می‌شوند که ریشه حیاتشان را می‌سوزاند.
  • از زبان پیامبر اسلام می‌گوید: «ای واعظان غیر معتظ، منبر که تخت پادشاهی و اریکه سلطنت و بزرگواری من است که امروز در دست شما ناکسان افتاده… ای پادشاهان اسلام، ای ظالمان ستمکار، ای جفاکاران خونخوار، ای بی دینان نابکار، امت من که امانت خدا و ودیعت حق تعالی بودند چقدر خون ناحق که از ایشان ریختید. چقدر جور و ستم و عذاب و شکنجه و ظلم و تعدی و تطاول و درازدستی بر آنان روا داشتید. اینک شهرهای خراب مسلمانان گواه ستم‌های بی‌پایان شماست. مردم دربدر فقیر و پریشان شاهد صدق ظلم‌های شمایند. ممالک ایشان را ویران، مردان را مرده گورستان، اطفال را دسته یتیمان، زنان آنان را زمره بیوه زنان ساختید… آه که چه ستمکاران نابکار و چه جفاکاران حیله شعار بودید. در ایام سلطنت شماها اسم عدالت که اساس اسلام بر آن بود گم شد و رسم انصاف و داد که در دین من شهرت آفاق بود قصه و افسانه ورد زبان مردم گشت».

آثار میرزا آقاخان کرمانی

  • کتاب رضوان
  • کتاب ریحان بوستان افروز
  •  نامه ی سخن یا آئین سخنوری
  • نامه ی باستان (معروف به سالارنامه)
  • آئینه ی سکندری یا تاریخ ایران
  • تاریخ ایران از اسلام تا سلجوقیان
  • سه مکتوب
  •  صد خطابه
  •  تاریخ شانژمان ایران
  • تاریخ قاجاریه و سبب ترقی و تنزل ایران
  • در تکالیف ملت
  • تکوین و تشریع
  • هفتاد و دو ملت
  • حکمت نظری
  • هشت بهشت
  • عقاید شیخیه و بابیه
  • ان شاء الله ماشاء الله
  • رساله ی عمران خوزستان
  • ترجمه تلماک
  • ترجمه عهدنامه مالک اشتر

منابع

  1. تاریخ کرمان نوشته احمدعلی وزیری ص ۵۸۱
  2. کتاب هشت بهشت مقدمه ص ۵
  3. مشروطه ایرانی نوشته ماشا‌الله آجودانی ص ۱۶ و ۱۷
  4. کتاب اندیشه‌های میرزا آقاخان کرمانی ص ۳۰۱ و ۳۰۲
  5. کتاب سید جمال‌الدین و اندیشه‌های او از انتشارات امیرکبیر ص ۱۱۳
  6. تاریخ مشروطه ایران نوشته احمد کسروی ص ۱۳۶