ورزش در ایران

از ایران پدیا
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۲۰:۲۲ توسط Aliasghar (بحث | مشارکت‌ها) (بارگذاری عکس)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


ورزش در ایران از عهد باستان تا دوران معاصر با آداب اجتماعی ایرانیان گره خورده بود. ایرانیان از دوران کهن، مردمانی بلندطبع، پاک‌سرشت، نیرومند و توانا بودند. تمام ایرانیان از کودکی تا سنین بلوغ و پس از آن، به یادگیری تیراندازی، پرتاب نیزه، شمشیربازی و اسب‌سواری می‌پرداختند. تاریخ نویس معروف گزنفون دربازه تعلیم و تربیت ایرانیان می‌نویسد:

دسته‌ای از جوانان که در شهر ساکن هستند به همان تمریناتی که در ایام طفولیت عادت نموده‌اند، یعنی تیراندازی و نیزه‌پرانی اشتغال می‌ورزند. در بین جوانان، در این قبیل آزمایش‌ها رقابت بسیار وجود دارد. برخی از اوقات این رقابت‌ها به صورت مسابقه در ملأعام به نمایش گذاشته می‌شود وجوایزی بین برندگان مسابقه توزیع می‌نمایند. قبیله‌ای که در بین افراد خود بیشتر از این جوانان ممتاز در علم و چابکی و مهارت و رشادت و اطاعت داراست، مورد ستایش و تمجید قرارمی‌گیرد و مربیانی که آنان را بارآورده‌اند و همچنین معلمانی که در اوان طفولیت آنها را شایسته و مستعد این ترقیات ساخته‌اند نیز مورد تمجید و تحسین عامه قرار می‌گیرند[۱]

پوریای ولی
پوریای ولی

تربیت بدنی در ابتدای ورود اسلام چندان مورد توجه نبود. تمرین به صورت گروهی در زمین ویژه و در زورخانه همراه با موسیقی (طبل و ضرب) انجام می‌شد. ورزش و تفریحات سالم پس از فتح ایران توسط اعراب، مدتی از پهنهٔ زندگی اجتماعی کنار رفت؛ ولی این دوران رکود و سکون چندان نپایید.[۲]

از حدود قرن پنجم هجری به‌بعد، جماعتی از درویشان و اهل تصوف سازمان وسیعی نظیر احزاب امروزی به‌وجود آوردند که به آنها عیاران و جوانمردان می‌گفتند. جوانمردان به ورزشهای بدنی اهمیت تمام می‌دادند. آنها در رشته‌های کشتی، تیراندازی و شمشیربازی تمرین می‌کردند. در دوران صفویه کم‌کم پهلوانان از عیاران جدا می‌شوند. پهلوانان بیشتر به کشتی‌گیری در حضور بزرگان، سرداران و مردم شهرها می‌پردازند. اساس کار، آمادگی بدن و دانستن فنون بدنکاری بوده‌است. از زمانی که استفاده از «باروت» و سلاح آتشین پیش‌آمد، پهلوانی هم مفهوم کهن خود را از دست داد و از جنگاوری کاملاً جدا گردید، اگرچه روحیهٔ آزادمنشی، دفع ظلم، حمایت از بینوایان، راستگویی و درستکاری در بین پهلوانان باقی ماند.[۳] تاریخچه پهلوانان پس از حمله مغول از «پوریای ولی» پهلوان نامدار و عارف بزرگ، آغاز و به جهان‌پهلوان غلامرضا تختی پایان می‌یابد، تاریخچه‌ای سرشار از صفا و صمیمیت و صدق و وفا که دستمایه و پایه کار ورزش جدید ایران گردید.

روش تعلیم و تربیت جوانان

تمام ایرانیان از کودکی تا سنین بلوغ و پس از آن، به یادگیری تیراندازی، پرتاب نیزه، شمشیربازی و اسب‌سواری می‌پرداختند. گزنفون، مورخ و متفکر یونانی که در عهد هخامنشیان به ایران سفر کرده‌است، راجع به روش تعلیم و تربیت جوانان در آن دوره چنین می‌نویسد:

«اطفال به‌مکتب می‌رفتند تا ادب بیاموزند و رؤسا و مراقبینشان اکثر اوقات روز مراقب حال آنان بودند و قضاوت و عدالت را میان آنها مجری می‌داشتند… اطفال از خانهٌ خود نان و سبزی و هم‌چنین ظرفی برای نوشیدن آب می‌آوردند. هروقت تشنه می‌شدند آب از رودخانه می‌آشامیدند. علاوه بر این، تیراندازی و پرتاب نیزه اجباری بود»[۴]

سپس اضافه می‌کند:

اطفال پس از سن بلوغ، به مراقبت بناهای دولتی و خدمات عمومی می‌پرداختند… در این موقع کمان و ترکشی در کمر و شمشیری در غلاف یا خنجری همراه خود داشتند. علاوه بر این سپری از نی و دو نیزه با خود برمی‌داشتند که یکی را پرتاب کنند و دیگری را در صورت ضرورت به‌دست گیرند. جوانان را عادت می‌دهند که صبح زود از خواب برخیزند، از تحمل سرما و گرما بیمی به‌خود راه ندهند، به‌پیاده‌روی عادت کنند، در اسب‌سواری ماهر باشند و بر گردهٌ اسب تیراندازی کنند و در پرتاب نیزه در حین تاخت، جلد و چالاک باشند. پارسیها… دارای جامه‌هایی به‌غایت ساده هستند و در رسوم و آداب صحبت خیلی ساده و عاری از تجملات می‌باشند».[۴]

هرودت درمورد ورزش در ایران باستان می‌نویسد: ایرانیان از پنج سالگی تا بیست سالگی سه چیز را می‌آموختند:

  • سواری
  • تیر و کمان
  • راستگویی[۵]

خصوصیات اجتماعی

استرابون هم در وصف خصوصیات اجتماعی پارسیان می‌گوید:

«جوانان قبل از طلوع آفتاب برمی‌خیزند… آنها را به دسته‌های ۵۰نفری تقسیم می‌کنند و هردسته را به پسر… یک والی می‌سپارند، و او به آنها تعلیماتی می‌دهد و از آنها می‌پرسد و آنها را به کارهای دشوار و تحمل مشکلات عادت می‌دهد.

غذای روزانهٌ‌جوانان بعد از ورزش، نان و شیرینی و بولاق و نمک و عسلی است که می‌پزند و آشامیدنشان همان آب است. هنگام شکار از پشت اسب زوبین را به‌طرف شکار پرتاب می‌کنند یا تیر از کمان یا سنگ از فلاخن رها می‌کنند»[۶]

این جملات افلاطون نیز حکایت از روحیهٌ ورزشکاری و سلحشوری ایرانیان در عهد باستان دارد:

«ایرانیان فرزندان زمینی سخت و ناهموارند. زمین سخت و ناهموار، مادر درشتی و سختی است و نژادی نیرومند و توانا می‌پرورد که می‌تواند در زیر آسمان زندگی کند و بی‌خواب و خورش، روزها به‌سر برد و با دشمنان بجنگد»[۷]

هرودوت دربارهٌ روشهای پرورش کودکان و جوانان ایرانی می‌نویسد:[۸]

«ایرانیان از ۵سالگی تا ۲۰سالگی به فرزندان خود جز سه‌چیز نمی‌آموزند: اسب‌دوانی، تیراندازی، راستگویی… دروغگویی ننگین‌ترین عمل است»

در اوستا، از خداوند، سلامتی و تندرستی و زورمندی خواسته شده، چنان‌که مثلاً در یشتها آمده‌است:

«بشود که تو ای سروش مقدس زیبا، به مرکبهای ما قوت و به بدنهای ما صحت بخشی، تا بتوانیم دشمنان خود را از دور کشف نماییم و هماوردان را رانده، دشمنان بداندیش کین‌توز را به یک ضربت شکست دهیم»[۹]

فعالیتهای ورزشی بعد از اسلام

تربیت بدنی در ابتدای ورود اسلام مورد تأکید نبود. تمرین به صورت گروهی در زمین ویژه انجام می‌شد. تمرین به صورت گروهی در زمین و در زورخانه همراه با موسیقی (طبل و ضرب) انجام می‌شد. ورزش و تفریحات سالم پس از فتح ایران توسط اعراب، مدتی از پهنهٌ زندگی اجتماعی کنار رفت؛ ولی این دوران رکود و سکون چندان نپایید.[۲]

مسلمانان ایرانی با انگیزه دفاع از مکتب اسلامی بر علیه اسلام منحرف اموی و عباسی شوریدند و در این مبارزه از تمرین جسمانی، تربیت بدنی و ورزش بهره گرفتند. برای مثال در فرقه اسماعیلیان، حسن صباح از مذهب به عنوان ابزاری جهت اجباری کردن ورزش استفاده نمود تا مردان خود را برای میدان نبرد کارآزموده کند. هدف اصلی او از ورزش تقویت بنیه نظامی فداییان بود، اما به تبع آن صحت و سلامت جسم و زمینه تفریح و سرگرمی سالم نیز فراهم می‌شد. زورخانه نیز در دوران مغول‌ها وسعت یافت. توسعهٔ زورخانه بدین دلیل شتاب گرفت که پس از کشتار جبارانه حکام جور مغول بهترین تجمع‌گاه مردم به‌شمار می‌رفت. در این مکان که با صوفی‌گری همراه بود، تعالیم آسمانی قرآن کریم و اسلام رواج داشت. تلفیق ورزش در زورخانه با اصول اسلام همچون پوریای ولی پرورانید که در جوانمردی و مردانگی در جهان ورزش بی‌نظیر بوده‌است. پس از اسلام ورزش‌هایی از قبیل اسب سواری، تیراندازی و کشتی که از دوران باستان در ایران رواج داشت، همچنان اجرا می‌شد. علاوه بر آن، ورزش پهلوانی یا ورزش باستانی در این زمان با تلفیق با تصوف شکل کامل‌تری پیدا کرد و در سرتاسر کشور توسعه یافت. حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه در موارد مختلف به ارزش نیرو و نتایج ورزش اشاره می‌کند:

زنیرو بود مرد را راستیزسستی کژی آید و کاستی

انواع ورزشها

در قرن چهارم و پنجم ورزشهای گوناگونی در ایران در بین جوانان رایج شد. پادشاهان آل‌بویه به امر ورزش توجه داشتند و ورزشکاران را تشویق می‌کردند. در کتاب حکایة[۱۰]نام سیزده نوع شنا ذکر شده‌است. از میان پادشاهان غزنوی، مسعود خود از ورزشکاران بنام بود و به ورزشهای سنگین و کشتی گرفتن و برداشتن وزنه‌های سنگین و مخصوصاً به شکار دلبستگی داشت.

ابن‌سینا، در کتاب قانون، ورزشهای زیر را شرح داده‌است:

  1. کشتی
  2. دویدن و راهپیمایی
  3. تیراندازی
  4. شمشیربازی
  5. اسب‌سواری
  6. چوگان‌بازی
  7. بدن‌سازی
  8. شنا

در دوران بعد از اسلام، عیاران و جوانمردان به امر ورزش و قهرمانی علاقه و دلبستگی زیادی نشان می‌دادند و معمولاً نیروی بدنی و توانایی خویش را در خدمت منافع مردم زحمتکش قرار می‌دادند.

عیاران و جوانمردان

ورزش باستانی درایران

از حدود قرن پنجم هجری به‌بعد، جماعتی از درویشان و اهل تصوف سازمان وسیعی نظیر احزاب امروزی به‌وجود آوردند و نظرات و عقاید خود را در «فتوت‌نامه» ها منعکس می‌کردند. برخی از نسخه‌های این فتوت‌نامه‌ها هنوز باقی هستند. خلاصهٌ اعتقادات این جماعت، پیروی از اعمال پسندیده و ترک کارهای زشت و کوشش در تزکیهٌ نفس و صفای ذهن است: «فتوت را سه مرتبه است: اول سخا، که هرچه دارد از هیچ‌کس واندارد؛ دوم صفا، که سینه را از کبر و کینه پاک و پاکیزه سازد؛ و مرتبهٌ آخر وفاست که هم با خلق نگه دارد، هم با خدا». هر کس مظهر این صفات باشد، او را «فتی» می‌گویند. به‌عقیدهٌ آنها، حضرت ابراهیم خلیل اولین نقطهٌ دایرهٌ فتوت و حضرت علی آخرین فرد برجستهٌ این سلسله می‌باشد. هر دسته از اهل فتوت، از پیر یا شیخی که به او دست ارادت می‌دادند، پیروی می‌کردند. شرایط ارادت پنج بود: اول توبه به صدق، دوم ترک علائق دنیایی، سوم دل‌با زبان راست داشتن، چهارم پیروی کامل، پنجم در آرزو بر خود بستن».

جوانمردان، دارای لباس و وصله و تاجهای مخصوص و رنگارنگ بوده‌اند که به مجموع آنها «لباس‌الفتوة» می‌گفتند اما چیزی که بیشتر نمایندهٌ این جماعت بود، شلوار مخصوصی بود که برپا می‌کردند. عده‌ای از جوانمردان قبل از قرن پنجم هجری در ایران و عراق به‌عنوان مجاهد و جنگجو به‌جنگ و مبارزه مشغول بودند، ولی به‌مرور، عقاید دیرین خود را از دست دادند، و جمعی از آنان عیاری و راهزنی را پیشهٌ خود ساختند.

از آن‌جا که آیین فتوت و جوانمردی در قرنهای پنجم و ششم در میان قشرهای زحمتکش ایران طرفداران زیادی داشت، بعضی از حکمرانان آن زمان برای استفاده‌های سیاسی به لباس آنها درمی‌آمدند. خلیفة الناصر لدین‌الله، در سال۵۷۸، به‌دست مالک بن‌عبدالجبار شلوار فتوت پوشید. وی برای ایران و سلاطین اطراف شلوار فتوت فرستاد. از بین آنان، سلطان عزالدین کیکاووس، پادشاه سلجوقی روم، ازجمله کسانی بود که دعوت او را پذیرفت و لباس فتوت به‌تن کرد.

در کتاب داستانهای عامیانهٌ فارسی، دکتر محجوب می‌نویسد: «نخستین سلسلهٌ مستقل حکومت ایران (صفاریان) را عیاران تشکیل دادند».

این عیاران در حالی که لباس و ساز جنگی درستی نداشتند، می‌جنگیدند. فقط لنگی بر میان می‌بستند و سر را در خودهایی که صورت آنان را تا چشم می‌پوشانید، نهان می‌کردند… سازمانهای این گروه بسیار منظم بود. هر ۱۰تن عیار یک سرپرست داشتند که عریف نامیده می‌شد، و هر ده تن عریف یک نقیب داشتند و هر ده نفر نقیب یک قائد (سرهنگ) و هر ده قائد یک امیر…[۳]

کشتی پهلوانی

جوانمردان به ورزشهای بدنی اهمیت تمام می‌دادند. آنها در رشته‌های کشتی، تیراندازی و شمشیربازی تمرین می‌کردند. «روزها به‌کار می‌پرداختند و در دفع ظلم عمال دولت از ضعفا و مستمندان و حمایت از یاران و اهل محل خویش اهتمام می‌ورزیدند، و شبها مداخل خویش را در مجالس مخصوص که محل اخی و جایگاه تجمع شبانه فتیان بود و آن را «لنگر» یا «زاویه» می‌خواندند، خرج می‌کردند… و پس از تناول غذا به‌رقص و سماع می‌نشستند»[۱۱]

در کتاب سمک‌عیار برمی‌آید، جوانمردی و عیاری حدومرز ندارد. جوانمردان باید از مردی و مردانگی، چیزی فروگذار نکنند. «اگر زنی جوانمردی کند، مرد آن است».

به‌طوری که از داستان سمک عیار برمی‌آید، گاه زنان و دختران نیز در صف عیاران و جوانمردان داخل می‌شدند، و به کارهای بزرگ دست می‌زدند، چنان‌که دختر کانون، سپهسالار شهر ماچین، عیاری پیشه ساخت و با مردان به جنگ و نبرد برخاست: «… نیکو گفت تو دختر کانونی، پدر خود را با برادر بکشتی، روزافزون گفت: من همانم و تو را نیز بکشم… گفت: ای دختر، شرم نداری که دودمان آلوده کردی و بر پدر و برادر بیرون آمدی و ایشان را بکشتی و با عیارپیشگان دست یکی کردی؟ ترا خود نام و ننگ نیست؟ می‌بایستی که زن پهلوان بودی، و در پس پرده نشسته بودی و فرمان دادی؟ تو چرا عیارپیشگی می‌کنی؟

روزافزون گفت: ای پهلوان، اگر پدر و برادر بکشتم سزاوار بودند، که هرکه کار ناواجب کند او را بکشند و برآن برایشان بیرون آمدم که ناجوانمردی کردند… نام نیکو در جهان بهتر از بدنامی… من آن دخترم که مردان عالم را در پیش من همچون زنان شرم باید داشت که کاری زشت کند… و گفتی زن پهلوانی بودی و در پس پرده نشسته بودی و فرمان می‌دادی، زن باید که با ستر بود و پاکدامن و پرهیزکار، چه در میان صدهزار مرد و چه در پس پرده»[۱۲]

اگرچه جمعیت فتیان (جوانمردان) پس از حملهٌ مغول در سراشیبی انحطاط افتاد، تا جایی که لنگرها و زاویه‌ها، که روزگاری مرکز جوانمردان پاکدامن بود، محل تجمع ماجراجویان و عناصر فاسد اجتماع گردید، اما سنتهای جوانمردان دربین کلیهٌ قشرها جامعهٌ ایرانی باقی ماند تا در دوران معاصر دوباره زنده گشت.[۱۲]

دوران صفویه

در دوران صفویه کم‌کم پهلوانان از عیاران جدا می‌شوند. پهلوانان بیشتر به کشتی‌گیری در حضور بزرگان، سرداران و مردم شهرها می‌پردازند. اساس کار آمادگی بدن و دانستن فنون بدنکاری بوده‌است. جهان‌پهلوان «محمد ابوسعید» در شهر هرات جوانی را برمی‌گزیند که بلندقامت و سالم بوده و شوق پهلوان شدن را داشته‌است. چهار ماه اول به ساختن بدن او می‌پردازد تا نرم شود. در چهار ماه دوم کشتی‌گیری را آغاز می‌کرد و طبق برنامه با ده‌تن از پهلوانان کشتی می‌گرفت. استاد نقایص او را می‌دید و برطرف می‌ساخت. این شاگرد، که «درویش محمد» نام داشت، در چهارماههٌ سوم با کیسهٌ پر از شن ۲۰۰من، که پر از شن نمناک بود، تمرین می‌کرد. پس از یک‌سال مردی آماده و کارآزموده شد. در باغ «هرات» که حوضی بزرگ داشت و آن را برای کشتی‌گیری خشک کرده بودند، با رقیب خود که پهلوانی صاحب‌نام بود «علی روستای» روبه‌رو شد و در حضور «سلطان حسین بایقرا» بر حریف کهنه‌کار خود، که آوازه‌ای بلند داشت، پیروز شد. این واقعه در قرن نهم هجری اتفاق می‌افتد. «سلطان حسین بایقرا» که ناظر بر این کشتی بوده‌است، رو به پهلوان علی روستای کرده و می‌گوید «ای پهلوان حاضری که بازهم درگیر شده و کشتی بگیری. چون سه‌نوبت دستور است».

بعد «پهلوان درویش» را حاضران غرق در سکهٌ طلا می‌سازند و او همهٌ آن درآمد را به رقیب شکست‌خورده می‌بخشد. درویش‌محمد عنوان پهلوان پهلوانان را می‌یابد و مزد درایت استاد خود پهلوان ابوسعید و طاقت و پشتکار خود را می‌گیرد. او سخت کوشید ونسبت به هیچ مسئله‌ای بی‌توجهی نکرد.

کشتی را در گذشته تنها با یک شکست تمام‌شده تلقی نمی‌کردند و اگر رقیب شکست‌خورده می‌خواست، می‌توانست یک نوبت دیگر بخت خود را بیازماید و چنان‌چه به‌پیروزی می‌رسید، حق داشت برای روشن شدن نتیجه برای بارسوم به صحنه برود. چنان‌که رستم، قهرمان اسطوره‌ای ایران، نیز پس از زمین‌خوردن توسط سهراب چنین کرد.[۱۳]

پهلوانان عصر جدید

از زمانی که استفاده از «باروت» و سلاح آتشین پیش‌آمد، پهلوانی هم مفهوم کهن خود را از دست داد و از جنگاوری کاملاً جدا گردید، اگرچه روحیهٌ آزادمنشی، دفع ظلم، حمایت از بینوایان، راستگویی و درستکاری در بین پهلوانان باقی ماند. در عصر قاجاریه مردان بزرگی در زورخانه‌ها پرورش یافتند. گود زورخانه‌ها را شاید بر همان سیاق حوض بزرگ باغ هرات، گود و چندضلعی ساخته‌اند.

جهان پهلوان تختی با بازوبند پهلوانی

پهلوان ابراهیم حلاج (یزدی بزرگ) مردی ساده‌دل بود و پهلوان اکبر خراسانی زیرک و اهل زدوخورد. در پیری پهلوان یزدی، پهلوان خراسانی دست‌بردار از سر او نبود، تا جایی که علاءالدوله دو بازوبند تهیه می‌کند و یکی را به بازوی یزدی و دیگری را به بازوی اکبر خراسانی می‌بندد.

پس از پهلوان یزدی و پهلوان خراسانی، باید از پهلوان ابوالقاسم قمی، اصغر نجار بروجردی، علی میرزای همدانی، سیدمحمدعلی مسجد حوضی، محمد یزدی (یزدی کوچک) و صادق قمی نام برد (زمان ناصرالدین‌شاه). در آن‌زمان پهلوان ابوالقاسم قمی و پهلوان محمد یزدی رقیب و قدر بوده‌اند. در میدان ارک، این‌دو کشتی می‌گیرند و پهلوان ابوالقاسم در خاک یزدی می‌نشیند و کتف او آسیب می‌بیند. همه اینان که نام بردیم، به رسم آن روزگاران جلو سرها را می‌تراشیدند و پشت سر و کناره‌های گوش را باقی می‌گذاردند.

از تبریز، کاشان، تهران، قزوین، کرمانشاهان، یزد و خراسان پهلوانان نامدار و بلندمرتبه‌ای برخاستند. در شمیران هم مردان بزرگی بودند که رقیب تهرانیها و سایر پهلوانان بودند که از میانشان می‌توان شیرحسین شمیرانی، حاج‌آقا تجریشی و قربان تجریشی را نام برد.

در زورخانه‌ها مردان کارکشته و روشن‌بین راه داشتند. خصلتهای پهلوانی و ارزشهای انسانی که سرلوحهٌ مکتب جوانمردان بود، در همه‌جا ادامه داشت. پهلوانان دست یکدیگر را می‌فشارند و درعین دوستی و رفاقت، قدرت خود را به‌رخ می‌کشند. پهلوان «میرزا باقر دراندرونی» از مردان پاک‌نهاد، قوی و فوق‌العاده کاردان بوده‌است. در تقوا بی‌بدیل و در نیرومندی کم‌نظیر بود. در نزدیکیهای «دراندرون» در خیابان ناصریه، مغازه سقط‌فروشی داشته‌است. هرروز ظهر برای او یک مجمعه (مجموعه) از آشپزخانهٌ شاهی غذا می‌آوردند. او بدون آن‌که به آن غذا دست بزند آن را به فقیران و مستمندان می‌داد. میرزا باقر مردان بزرگ و نمونه‌های فراوانی تربیت کرد. ازجمله «محمدصادق بلورفروش».

تاریخچه پهلوانان پس از حمله مغول از «پوریای ولی» پهلوان نامدار و عارف بزرگ، آغاز و به جهان‌پهلوان غلامرضا تختی پایان می‌یابد، تاریخچه‌ای سرشار از صفا و صمیمیت و صدق و وفا که دستمایه و پایه کار ورزش جدید ایران گردید.[۱۳]

نگارخانه

پانویس

  1. کورش نامه نوشته گزنفون ترجمه رضا مشایخی صفحهٔ ۹
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ مطالعة تطبیقی تاریخ تربیت بدنی و ورزش ایران، قبل و پس از اسلام سایت راز خون تاریخ ۳۰شهریور۱۳۹۲
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ دکتر ابراهیم باستانی‌پاریزی، یعقوب لیث، صفحه‌های ۴۴ تا ۴۶
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ کورش‌نامه، صفحه۶ و صفحه‌های بعد
  5. سایت تبیان تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۱
  6. استرابون، مورخ یونانی (۶۳قبل‌از میلاد تا ۲۰بعداز میلاد)
  7. افلاطون، قوانین، ترجمهٌ دکتر محمود صناعی (مجلهٌ سخن، صفحه۱۲۸۱)
  8. امیرمهدی بدیع، یونانیان و بربرها، ترجمهٌ احمد آرام، صفحه۵۲ و ۵۴
  9. یشتها، جلد اول، صفحهٌ۵۵۱
  10. حکایة ابی‌القاسم (ص۱۰۷)
  11. جلوه‌های تصوف، فتوت و مذهب تشیع در ورزش باستانی و زورخانه‌ای ایران
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ سمک عیار، جلد یک، جزء ۲، صفحهٔ ۱۶۸
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ایران‌زمین|۴۳|۷۴/۰۱/۰۱|۹۵/۰۳/۹۵|

منابع

  1. کورش نامه نوشته گزنفون ترجمه رضا مشایخی
  2. یعقوب لیث صفاری دکتر ابراهیم باستانی پاریزی
  3. سمک عیار
  4. قوانین افلاطون ترجمه دکتر محمود صناعی