۷٬۳۴۸
ویرایش
برچسب: خنثیسازی |
(اصلاح ارقام) |
||
| خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
}} | }} | ||
'''سرهنگ خلبان بهزاد معزی''' خلبان همان هواپیمایی بود که در روز | '''سرهنگ خلبان بهزاد معزی''' خلبان همان هواپیمایی بود که در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ شاه از ایران خارج شد . سرهنگ معزی، هنگامی که شاه در مراکش بود، به اتفاق چند تن از افسران و خدمه زير دست خود نزد شاه رفت و گفت : ما می خواهيم به ايران برگرديم. «شاه که گويی انتظار چنين حرکتی را داشت، بدون کمترين مقاومت و اعتراضی، تقاضای آن ها را پذيرفت و گفت: هواپيمای سلطنتی را هم می توانند با خود به ايران برگردانند. | ||
«معزی، پس از بازگشت به تهران، به سازمان مجاهدين خلق پيوست (او احتمالاً از زمانی که خلبانی شاه را بر عهده داشت، عضو اين گروه بود.) و در سال ۱۳۶۰، با ربودن يک هواپيمای نظامی، ابوالحسن بنی صدر(نخستين رئيس جمهوری اسلامی) و مسعود رجوی(رهبر سازمان مجاهدين خلق ايران) را با خود از ايران خارج کرد.» | «معزی، پس از بازگشت به تهران، به سازمان مجاهدين خلق پيوست (او احتمالاً از زمانی که خلبانی شاه را بر عهده داشت، عضو اين گروه بود.) و در سال ۱۳۶۰، با ربودن يک هواپيمای نظامی، ابوالحسن بنی صدر(نخستين رئيس جمهوری اسلامی) و مسعود رجوی(رهبر سازمان مجاهدين خلق ايران) را با خود از ايران خارج کرد.» | ||
سرهنگ بهزاد معزی در سال | سرهنگ بهزاد معزی در سال ۱۳۵۰ از تهران به شیراز منتقل شد. طبق گفته خلبان بهروز مدرسی او از بدو ورود به عنوان فرمانده گردان پرواز هواپيماهاي سي - ۱۳۰ در پايگاه هفتم ترابري منصوب شده بود. آن گونه كه بچه هاي قديمي آن دوره و بعد ها خود من شاهد اش بودم ، افسري منظم سخت گير و با سواد بود . | ||
فرماندهي كه صداي خنده او را به ندرت مي شد شنيد. و در هنگام عصبانيت عادت به جويدن سبيل هاي كم پشت بورش داشت . او سپس براي طي دوره فرماندهي ستاد به كشور آمريكا اعزام مي شود . و در سال | فرماندهي كه صداي خنده او را به ندرت مي شد شنيد. و در هنگام عصبانيت عادت به جويدن سبيل هاي كم پشت بورش داشت . او سپس براي طي دوره فرماندهي ستاد به كشور آمريكا اعزام مي شود . و در سال ۱۳۵۲ به ايران برگشته و در ستاد كل نيروي هوايي در مقام معاونت عمليات در بخش " يكنواختي " مشغول به خدمت مي شود و از آن جايي كه رسته اصلي او خلباني بود ، طي هماهنگي هاي صورت گرفته او سه روز در هفته به پايگاه يكم ترابري مي آمد و با هواپيماهاي سي -۱۳۰ به پرواز و يا ماموريت مي رفت. سرهنگ معزي بارها در همان روزگار براي خريد هواپيما به عنوان كارشناس مطلع به كشورهاي اروپايي سفر مي كرد . سلامت نفس و رشوه نپذيري او در انجام معاملات زبانزد بود . با خريد هواپيماهاي بوئينگ سوخت رسان ۷۰۷ او به عنوان فرمانده گردان و در ادامه به عنوان معلم خلبان به فعاليت پرداخت . | ||
== بهزاد معزی از بدو تولد == | == بهزاد معزی از بدو تولد == | ||
| خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
نیروی هوایی گسترش یافت و از ۳ پایگاه به ۱۰ پایگاه افزایش یافت. برای این گسترش هواپیمای C۱۳۰ خریداری شد. | نیروی هوایی گسترش یافت و از ۳ پایگاه به ۱۰ پایگاه افزایش یافت. برای این گسترش هواپیمای C۱۳۰ خریداری شد. | ||
وقتی برای سیل اهواز کمکها ارسال میشد بخش زیادی از بازار سر در میآورد به صورتی که از | وقتی برای سیل اهواز کمکها ارسال میشد بخش زیادی از بازار سر در میآورد به صورتی که از ۵ کامیون ۳ کامیون مفقود میشد که با گزارش ما به شهریار شفیق که برخلاف فساد مادرش اشرف پهلوی و برادرش شهرام خیلی مردمی بود جلوی این کار گرفته شد. شهریار شفیق بعدها توسط جمهوری اسلامی در پاریس به اشتباه به جای برادرش شهرام ترور شد. | ||
== فرماندهی گردان | == فرماندهی گردان C130 == | ||
در سال ۱۳۴۹ من درجة سرگردي داشتم. به شيراز منتقل و با سمت فرماندهي گردان C۱۳۰ مشغول به كار شدم. در عین انضباط و آموزش بالا روابط بسیار دوستانه بود. بطوریکه هیچ گونه سانحه هوایی نداشتیم. | در سال ۱۳۴۹ من درجة سرگردي داشتم. به شيراز منتقل و با سمت فرماندهي گردان C۱۳۰ مشغول به كار شدم. در عین انضباط و آموزش بالا روابط بسیار دوستانه بود. بطوریکه هیچ گونه سانحه هوایی نداشتیم. | ||
| خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
به عنوان ترابری برای آوردن سیب به اردن رفتیم. از دیدن وضعیت رقتبار اردوگاههای فلسطینی خیلی متاثر شدم. به یک چریک فلسطینی در درگیریهای ۱۹۷۰ میزانی پول که ۳۰ دلار بود دادم و گفتم ایرانی هستیم این را به سازمانت بده. او ابتدا تعجب کرد و بعد خوشحال شد و گرفت و رفت. | به عنوان ترابری برای آوردن سیب به اردن رفتیم. از دیدن وضعیت رقتبار اردوگاههای فلسطینی خیلی متاثر شدم. به یک چریک فلسطینی در درگیریهای ۱۹۷۰ میزانی پول که ۳۰ دلار بود دادم و گفتم ایرانی هستیم این را به سازمانت بده. او ابتدا تعجب کرد و بعد خوشحال شد و گرفت و رفت. | ||
اساسا به پروازهای اسرائیل نمیرفتم. یک بار در محظوریت مجبور شدم بروم از قبل کیک بزرگی برای خودم تهیه کردم و در مدت | اساسا به پروازهای اسرائیل نمیرفتم. یک بار در محظوریت مجبور شدم بروم از قبل کیک بزرگی برای خودم تهیه کردم و در مدت ۲۴ ساعتی که آنجا بودیم فقط از همین کیک تغذیه کردم و در ضیافتها شرکت نکردم. | ||
== همکاران خارجی و منافع ملی == | == همکاران خارجی و منافع ملی == | ||
| خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
بلافاصله از بعد از انقلاب، زندگي من با مجاهدين گره خورد. زيرا كه چند روز بعد از بازگشتم، به دفتر مجاهدين در خيابان پهلوي سابق كه بنياد علوي ناميده ميشد مراجعه كردم و به عنوان يك هوادار آنان ثبت نام كردم. چرايي اين پيوستن نياز به توضيحاتي دارد. اجازه بدهيد در مورد وضعيت فكري خودم و تحولاتي كه طي ساليان مختلف پيدا كرده بودم، مقداري توضيح بدهم. من از کودکی دارای اعتقادات مذهبی بودم و به نماز و روزه پایبند بودم. پدرم در این رابطه نقش اول داشت. در آن زمان جزو خوانندگان مجله مکتب اسلام بودم. به لحاظ سياسي هرچند فعاليت سياسي نداشتم و هيچگونه وابستگي حزبي و تشكيلاتي | بلافاصله از بعد از انقلاب، زندگي من با مجاهدين گره خورد. زيرا كه چند روز بعد از بازگشتم، به دفتر مجاهدين در خيابان پهلوي سابق كه بنياد علوي ناميده ميشد مراجعه كردم و به عنوان يك هوادار آنان ثبت نام كردم. چرايي اين پيوستن نياز به توضيحاتي دارد. اجازه بدهيد در مورد وضعيت فكري خودم و تحولاتي كه طي ساليان مختلف پيدا كرده بودم، مقداري توضيح بدهم. من از کودکی دارای اعتقادات مذهبی بودم و به نماز و روزه پایبند بودم. پدرم در این رابطه نقش اول داشت. در آن زمان جزو خوانندگان مجله مکتب اسلام بودم. به لحاظ سياسي هرچند فعاليت سياسي نداشتم و هيچگونه وابستگي حزبي و تشكيلاتي | ||
نداشتم اما در دل احترام زيادي براي مصدق رهبر فقيد نهضت ملي قائل بودم. در سال | نداشتم اما در دل احترام زيادي براي مصدق رهبر فقيد نهضت ملي قائل بودم. در سال ۵۶ همزمان با اوج گیری انقلاب در ایران شروع كردم به خواندن كتابهاي شادروان دكتر شريعتي. تقريباً ۱۵۰ و خوردهيی از نوارها و كتابهاي زندهياد دكتر شريعتي را گرفتم و خواندم. در آخرين پروازي كه با شاه هم داشتم چند عدد از كتابها را با خودم بردم. جلد كتاب »تشييع علوي و تشييع صفوي « را كندم و جلد يك رمان معمولي را به جايشگذاشتم. اين كتاب در كيف پروازم بود و در مراكش و مصر هم ميخواندم. آنها يك تحول فكري در من به وجود آوردند. مهمترين ارزش جديدي كه از شريعتي آموختم ارزش تسليم نشدن در برابر ديكتاتوري | ||
و استبداد بود. برايم اين مسأله مطرح شد كه براي تسليم نشدن، براي آزاده ماندن و براي تن به خواري و ذلت ندادن بايستي به يك آرماني مجهز شد. اين آرمان است كه ما را از گزند تسليمطلبي مصون ميدارد و در شرايط سخت و بحراني راهگشا و نيرودهندة آدمي است. چيزي كه بعدها در ادامة مسيرم اين آرمان را در مجاهدين يافتم. هيچ شناختي از آنها نداشتم. هيچ كتابي از آنها نخوانده بودم. اما ميدانستم كه شريعتي و آيت الله طالقاني بيخودي از كسي تعريف نميكنند. اين آغاز تحول فكري من بود. بعد از انقلاب آخوندها حاكم شدند. اما هيچگاه خميني براي من جاذبه نداشت. اين بود كه دوست نداشتم با آنها كار كنم. فضاي سياسي باز شده بود و كتابهاي مجاهدين هم منتشر شده بودند. چندتا از آنها را خريدم و خواندم. گمشدهام را يافته بودم و ديگر درنگ نكردم. | و استبداد بود. برايم اين مسأله مطرح شد كه براي تسليم نشدن، براي آزاده ماندن و براي تن به خواري و ذلت ندادن بايستي به يك آرماني مجهز شد. اين آرمان است كه ما را از گزند تسليمطلبي مصون ميدارد و در شرايط سخت و بحراني راهگشا و نيرودهندة آدمي است. چيزي كه بعدها در ادامة مسيرم اين آرمان را در مجاهدين يافتم. هيچ شناختي از آنها نداشتم. هيچ كتابي از آنها نخوانده بودم. اما ميدانستم كه شريعتي و آيت الله طالقاني بيخودي از كسي تعريف نميكنند. اين آغاز تحول فكري من بود. بعد از انقلاب آخوندها حاكم شدند. اما هيچگاه خميني براي من جاذبه نداشت. اين بود كه دوست نداشتم با آنها كار كنم. فضاي سياسي باز شده بود و كتابهاي مجاهدين هم منتشر شده بودند. چندتا از آنها را خريدم و خواندم. گمشدهام را يافته بودم و ديگر درنگ نكردم. | ||