کاربر:Kave/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
خانم [[شهین بدیع‌زادگان]]، خواهر اصغر، درباره این روزها نوشته است:  
خانم [[شهین بدیع‌زادگان]]، خواهر اصغر، درباره این روزها نوشته است:  


«ملاقات کوتاهی در زندان قزل‌قلعه به من و مادرم دادند. او را بعد از شکنجه‌های وحشیانه از اوین به قزل‌قلعه آوردند تا ما او را ببینیم. این زمانی بود که شایعه شهادت او زیر شکنجه همه‌جا پیچیده بود. روز 9آذر50 بود.  ساواک در اتاق و در اطراف او بودند و من و مادرم بهت‌زده از وضعیت اصغر، فقط او را نگاه می‌کردیم. در اثر تحمل شکنجه‌های وحشتناک موهایش تماماً سفید شده و به‌اندازه 10سال پیر شده بود. ساواکی ها می‌گفتند ”مادر برایش میوه و شیرینی و موز و… بیاورید“. و او با وقار و متانت زیاد رو به مادرم کرد و گفت: ”چیزی نیاز ندارم و نمی‌خواهد چیزی بیاورید“ ».
«ملاقات کوتاهی در زندان قزل‌قلعه به من و مادرم دادند. او را بعد از شکنجه‌ از اوین به قزل‌قلعه آوردند تا ما او را ببینیم. این زمانی بود که شایعه شهادت او زیر شکنجه همه‌جا پیچیده بود. روز 9آذر50 بود.  ساواک در اتاق و در اطراف او بودند و من و مادرم بهت‌زده از وضعیت اصغر، فقط او را نگاه می‌کردیم. در اثر تحمل شکنجه‌های وحشتناک موهایش تماماً سفید شده و به‌اندازه 10سال پیر شده بود. ساواکی ها می‌گفتند ”مادر برایش میوه و شیرینی و موز و… بیاورید“. و او با وقار و متانت زیاد رو به مادرم کرد و گفت: ”چیزی نیاز ندارم و نمی‌خواهد چیزی بیاورید“ ».


سرانجام پس از 3بار عمل جراحی، هنگامی که دیگر امکان بهبودی نداشت<ref name=":1" />
سرانجام پس از 3بار عمل جراحی، هنگامی که دیگر امکان بهبودی نداشت<ref name=":1" />


== دادگاه ==
== دادگاه ==
بدیع زادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:<blockquote>«دادستان یا رئیس دادگاه باید بی طرف باشد ولی شما بی طرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشته اید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه می کنیم ؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شده است و این دادگاه بی طرف نیست.»<sup> </sup><ref name=":2" /></blockquote>
بدیع زادگان در دادگاه خطاب به رئیس دادگاه گفت:<blockquote>«دادستان یا رئیس دادگاه باید بی طرف باشد ولی شما بی طرف نیستید چرا که عکس شاه را بالای سرتان گذاشته اید یعنی به هر قیمتی باید از او حمایت کنید. ما هم که با شاه مبارزه می کنیم ؛ پس نتیجه حکممان معلوم است. حکم ما از قبل دادگاه مشخص شده است و این دادگاه بی طرف نیست.»<sup> </sup><ref name=":2" /></blockquote>خانم [[شــهيــن بديع‌زادگان]]: <blockquote>آن موقع، اوايل ارديبهشت سال‌51 بود كه گفتند آخرين دادگاه و محاكمه اصغر است. ما به‌طور خانوادگي براي شركت در جلسه دادگاه به محل دادرسي ارتش در چهارراه قصر تهران رفته بوديم، از حوالي ساعت 8‌صبح، آن‌جا متنظر بوديم تا اتوبوس حامل زندانيان سياسي وارد محوطه دادرسي ارتش شد. اصغر را ديديم كه از اتوبوس پياده شد و در حالي‌كه دستهايش را از پشت بسته بودند، او را به‌محل دادرسي ارتش مي‌بردند. ما از راه دور با فرياد او را صدا كرديم و اصغر سرش را برگرداند و خنديد. ما مدتها منتظر بوديم تا شايد ما را به‌جلسه دادگاه راه بدهند. اما ساواك شاه از ترس برملا‌شدن جناياتي كه در‌مورد اصغر مرتكب شده بود، مانع شركت ما در جلسه دادگاه شد. تا حوالي ساعت 5‌بعداز ظهر پشت در دادگاه متنظر بوديم و متوجه شديم كه اصغر را دارند از درب ديگر دادگاه خارج مي‌كنند و به‌سمت اتوبوس مي‌برند. خودمان را به‌خيابان رسانديم و منتظر رسيدن اتوبوس شديم. وقتي كه اتوبوس به نزديك ما رسيد، ديدم كه اصغر خودش را به‌كنار يكي از پنجره‌ها رساند و درحالي‌كه دستهايش از پشت بسته بود، پرده اتوبوس را با صورتش كنار زد و چند‌بار كلـمه «اعدام» را تكرار كرد. اين آخرين تصويري است كه از اصغر در ذهن من نقش بسته است‌.</blockquote>


== تیرباران ==
== تیرباران ==
۴۷۶

ویرایش