معصومه کبیری: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
معصومه شادمانی علاوه بر آن که خودش تمام وقت در انجمنها و ستادهای متعلق به سازمان مشغول مبارزه بود، خانهاش را نیز بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه با آخوندها در اختیار سازمان قرار داده بود. خانه او محل انتشار نشریه مجاهد بود که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد. <ref name=":2" /> | معصومه شادمانی علاوه بر آن که خودش تمام وقت در انجمنها و ستادهای متعلق به سازمان مشغول مبارزه بود، خانهاش را نیز بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه با آخوندها در اختیار سازمان قرار داده بود. خانه او محل انتشار نشریه مجاهد بود که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد. <ref name=":2" /> | ||
خاطرهیی از یکی از همرزمانش در دوره چاپ مخفی نشریهٴ مجاهد: <blockquote>«ما مجبور بودیم نشریه مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شد که مقر اصلیمان خانه «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این خانه برایمان بسیار مهم بود. اما به علت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن اموال و دستگاههایی که با هزار دردسر تهیه کرده بودیم مجبور به مقاومت بودیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آن چنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان کاملاً در لاک دفاعی فرو رفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد و آنچنان آبرویی از مزدوران برد که حمله آنان تبدیل به یک افشاگری بزرگ سیاسی شد. در پرتو افشاگریهای مادر کبیری بود که ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از معرکه خارج کنیم. پس از آن نیز معصومه شادمانی با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرمانده آنجا به نام عزت شاهی ـ با نام مستعار مطهری ـ که از زمان شاه او را میشناخت برخورد کرد. برخورد مادر کبیری طوری بود که فردایش مجبور شدند کلیه اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند». </blockquote> | خاطرهیی از یکی از همرزمانش در دوره چاپ مخفی نشریهٴ مجاهد: <blockquote>«ما مجبور بودیم نشریه مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شد که مقر اصلیمان خانه «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این خانه برایمان بسیار مهم بود. اما به علت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن اموال و دستگاههایی که با هزار دردسر تهیه کرده بودیم مجبور به مقاومت بودیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آن چنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان کاملاً در لاک دفاعی فرو رفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد و آنچنان آبرویی از مزدوران برد که حمله آنان تبدیل به یک افشاگری بزرگ سیاسی شد. در پرتو افشاگریهای مادر کبیری بود که ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از معرکه خارج کنیم. پس از آن نیز معصومه شادمانی با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرمانده آنجا به نام عزت شاهی ـ با نام مستعار مطهری ـ که از زمان شاه او را میشناخت برخورد کرد. برخورد مادر کبیری طوری بود که فردایش مجبور شدند کلیه اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند». <ref name=":2" /></blockquote> | ||
== دستگیری مجدد و شکنجه == | == دستگیری مجدد و شکنجه == | ||
معصومه شادمانی پساز 30خرداد 60 در جریان یک مأموریت سازمانی دستگیر و بهشکنجهگاه اوین منتقل شد. مقاومت وی در زیر شکنجه های لاجوردی زبانزد همه زندانیان سیاسی آن دوران است.<ref name=":1">سازمان مجاهدین خلق ایران - [https://martyrs.mojahedin.org/martyrs/17920/%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87-(%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1%DB%8C)-%D8%B4%D8%A7%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-(%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1%DB%8C) مشخصات شهید معصومه (مادر کبیری) شادمانی (کبیری)]</ref> | |||
لاجوردی که وی را به خوبی میشناخت و از مواضع قاطع او علیه جمهوری اسلامی خبر داشت از او کینه به دل داشت. به همین دلیل به شکنجه معصومه شادمانی پرداخت. کسانی که در زندان با معصومه شادمانی بودهاند از مقاومتهای او خاطرههای بسیاری گفتهاند. یکی از آنها نوشته است: <blockquote>«شدت شکنجهها به حدی بود که بر اثر شلاقها گوشت و پوست هر دو پای مادر معصومه شادمانی از ساق به پایین ریخته بود و استخوانهای کف پایش دیده میشد. او به حدی لاغر شده بود که عینک او بر صورتش قرار نمیگرفت». اما معصومه شادمانی قهرمان با همان شجاعت و قاطعیت همیشگی خود تمامی شکنجهها را تحمل کرد. همچنان که در ادامه همین گزارش آمده است: «معصومه شادمانی در هر جا که فرصتی به دست میآورد، سایرین را به مقاومت تشویق میکرد. او بارها فریاد برآورده بود: ”بچهها مقاومت کنید. پیروزی از آن ما و مردم است. خمینی رفتنی است“ ». <ref name=":2" /></blockquote> | |||
== تیرباران == | |||
در روز پنجم دیماه 60، معصومه شادمانی در سن ۵۰ سالگی درحالی که شکنجهگران را ناامید کرده بود، به جوخه تیرباران سپرده شد .<ref name=":1" />در حاليكه دو ماه قبل از تیرباران وی، فرزند مجاهد او حسن كبيري را نيز بهمراه همسر حسن (مجاهد هما ربوبي) در يك درگيري کشته شده بود.<ref name=":0" /> | |||
در برخی گزارشها آمده است: <blockquote>«لاجوردی که خود شکنجهگر مادر شادمانی بود در ساعت تیرباران نیز حضور داشت و تیر خلاص را خود به او زده است. شبی که او و شکرالله پاکنژاد را اعدام میکردند، بچهها از لای پنجره طبقه سوم زندانی که به آن آموزشگاه میگفتند، دیده بودند که لاجوردی تیر خلاص را به هر دوی آنها زده است.» <ref name=":2" /></blockquote> | |||
در برخی گزارشها آمده است | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۰ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۲۲:۳۰
معصومه شادمانی معروف به مادر «كبيري» در سال 1310 در يك خانوادهی مذهبي در اراک متولد شد.[۱]
او تا سن 40 سالگی با 5 فرزند بهعنوان یک زن خانهدار به زندگی عادی مشغول بود. در سال 1350 از طریق مجاهد شهید مصطفی جوان خوشدل، از اقوامشان بود، با ایدئولوژی مجاهدین آشنا شد. [۲]
فعالیتهای سیاسی در زمان شاه
از سنين جواني (حدود 16 سالگي) در پیشناخت اسلام راستين و انقلابي در محافل و مجالس مذهبي فعالانه شركت ميكرد. از حدود سال 50 با مجاهدين خلق آشنا شد. اسلام انقلابي را كه به دنبالش بو د در مجاهديني چون مصطفي جوان خوشدل كه با او آشنائي خانوادگي داشت فرایافت. ازاینپس فعاليت اجتماعی_سیاسیاش شكل گرفت. در اعتراضات افشاگرانهی خانوادههای مجاهدين اسير فعالانه شركت ميكرد. حکومت پهلوي قصد آن كرده بود كه رهبران سازمان مجاهدين خلق را تیرباران كند. در وحشت حكومت سرنيزه و شلاق كمتر كسي جرات اعتراض داشت. امادرهمين زمان بازار تهران بياد دارد كه مادران و خواهران پرشوري اللهاکبر گويان دست به افشاي رژيم زدند. خانم شادماني از عناصر فعال اين تظاهرات بود.[۱]
خانه معصومه شادمانی محل اختفای مجاهد قهرمان محمود شامخی، از کادرهای ورزیده و سابقهدار مجاهدین بود. محمود بعد از ضربه 1350 از فلسطین به داخل آمده و در کار سازماندهی مجدد سازمان بود. مادر کبیری به اتفاق فرزندان خود بهصورتی فعال در خدمت جنبش مسلحانه بود.
معصومه شادمانی در عرصههای مختلف همزمان چندین مأموریت سازمانی را پیش میبرد. از یک سو در کار سازماندهی خانوادهها و مادران زندانیان سیاسی بود، از سوی دیگر در کار فعال کردن اعتراضات اجتماعی به نفع زندانیان سیاسی بود. او یکی از سازماندهندگان تظاهرات در قم در صحن حرم حضرت معصومه بود. در این تظاهرات معصومه شادمانی با طراحی هوشیارانهاش توانست ضمن اجرای موفق تظاهرات همهٴ مادران شرکت کننده را از چنگ مأموران ساواک فراری دهد.
معصومه شادمانی همزمان حمایت و پشتیبانی از تیمهای عملیاتی را نیز به عهده داشت. او در وصل ارتباط اعضای سازمان با رهبری آن در در داخل زندان نیز فعال بود. [۲]
سال 51 در حمله ساواك به منزلش يكي از فرزندان او در ارتباط با مجاهدين خلق دستگير ميشود و فرزند ديگرش مخفي ميشود.ازاینپس زندگي پراضطراب و دغدغهای را آغاز ميكند. مزاحمتها ي پیدرپی ساواك مانع آزادانه مبارزهاش نميشود.در این فاصله چندين بار دستگير ميشود. یکبار در سال 52 به مدت 6روز در اوين تحت بازجوئي قرار ميگيرد،ولي پليس به جائي نميرسد.
همراهي و همگامي و كمك و مساعدت خانوادههای زندانيان سياسي از كارهاي او در این دوران است.اينان ساعتهاي متوالي پشت درهاي شکنجهگاه کمیتهی مشترك ساواك و شهربانی، و درهاي زندان قصر به شرايط سخت فرزندان اسيرشان اعتراض ميكردند. مادر كبيري در روحيه دادن به خانوادها ي زندانيان و كمك به محرومين بیسرپرست جنوب شهر يا خانواده هائي كه زنداني داشتند فعالانه قدم بر ميداشت.سال 52 جلادان زندان قصر محدوديت فراواني براي اقامه نماز زندانيان سياسي ايجاد ميكنند. بازهم مثل هميشه او بهمراهي ديگر خانوادهها فرياد و پيام فرزندان اسيرشان را به گوش مردم ميرسانند. همگي به قم ميروند و جلوی صحن حضرت معصومه (ع) فرياد اعتراض بلند ميكنند.خانوادههای زندانيان مجاهد بخو بي ياد دارند كه چگونه بر سر مأمورین زندان كه از باده غرور سرمست بودند ، مادر كبيري فرياد ميزد و آنان را به عاقبت شومشان و پیروزی حق و خلق قهرمان هشدار ميداد.
تشكيل محافل اجتماعي _مذهبي و شرکت در جلسات آموزش قرآن(بخصوص در ماه رمضان) همواره در متن فعاليتهايش جاي خاصي داشت.[۱]
دستگیری و شکنجه توسط ساواک
ششم مهر 53 حین تردد در یک مأموریت سازمانی، زمانی که مشغول نقل و انتقال یک چمدان اسلحه و مهمات تیمهای عملیاتی مجاهدین بود بهمراه فرزند ديگرش دستگيرميشود. يازده ماه در کمیته مشترك ساواك و شهربانی توسط جلاداني چون تهراني و آرش و محمدی....وحشيانه شكنجه ميشود [۱]
دژخیمان میدانستند که معصومه شادمانی اخبار زندان را به بیرون منتقل میکرده و دنبال اطلاعات او بودند. اما وی سخنی نگفت و اسرار مبارزاتیاش را حفظ کرد. از همین رو در دادگاه اول به اعدام محکوم شد، ولی این حکم در دادگاه دوم به حبس ابد تقلیل یافت. [۲]
در زندان شاه با حفظ روحيه انقلابي خود در مبارزات سياسي زندانيان نظير اعتصاب ملاقات(نوروز57) و اعتصاب غذا براي اعتراض به كشتار مردم مبارز تهران در17 شهريور فعالانه شركت ميكند.[۱]
معصومه شادمانی پس از پشت سرگذاشتن یک دوره سخت شکنجه به زندان قصر منتقل شد و مدت 5سال را در آنجا بهسر برد. دوران زندان سرفصل دیگری بود تا معصومه شادمانی (مادرکبیری) با آزمایشهای دشوارتری روبهرو شود. فتنه جریان اپورتونیستی در سال 1354 که سازمان پیشتاز مبارزه مسلحانه، یعنی مجاهدین خلق را متلاشی کرد و زمینه را برای روی کارآمدن دجالی چون خمینی فراهم نمود یکی از این آزمایشهای دشوار بود. اما معصومه شادمانی در پیمودن راهی که برگزیده بود تردیدی به خود راه نداد و همواره بر استواری خود افزود. عاقبت در زمستان سال1357 پس از تحمل چهار سال و شش ماه زندان و شکنجه مادر کبیری از جمله آخرین دسته زندانیان سیاسی بود که به همت خلق قهرمان ایران دروازه زندانها به رویشان گشوده شد و به میان مردم بازگشت. [۲]
فعالیتهای سیاسی بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷
و سرانجام پس از تحمل چهار سال و چهار ماه زندان در روز 21دیماه 57 جزء آخرین گروهها، از زندان آزاد ميشود. پس از آزادي از زندان بطور فعال در ارتباط با مجاهدین خلق مبارزات سياسي ــ اجتماعيش را ادامه میدهد.ودراين راه تمامي زندگي و امكاناتش را نثار ميكند. او و فرزندانش پيوسته مورد اذيت و آزار ارگانهای سركوب رژيم ضد خلقي خميني بودند پاسداران ارتجاع بارها به خانهی او ريخته و چندین بار نيز او را بازداشت نمودند.خانهی او را نيز باصطلاح مصادره نموده و بدين ترتیب پاسداران مزدور خميني آنرا غاصبانه به تصرف خود درآوردند.[۱]
به این ترتیب معصومه شادمانی قهرمان بهمثابه یک مجاهد پیشتاز و شکافنده در تمام دوران مبارزه سیاسی با ارتجاع در تلاش و تکاپو بود. به یمن فعالیتهای معصومه شادمانی بود که بسیاری مادران دیگر در انجمن مادران مسلمان سازماندهی شدند و در مبارزه با ارتجاع راههای بس دشواری را پیمودند. معصومه شادمانی به علت شناختهشدگی و محبوبیتی که در میان مردم داشت در اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی بهعنوان یکی از کاندیداهای مجاهدین معرفی شد. [۲]
معصومه شادمانی علاوه بر آن که خودش تمام وقت در انجمنها و ستادهای متعلق به سازمان مشغول مبارزه بود، خانهاش را نیز بهعنوان یکی از پایگاههای مخفی برای پیشبرد امر مبارزه با آخوندها در اختیار سازمان قرار داده بود. خانه او محل انتشار نشریه مجاهد بود که در آن زمان بهصورتی مخفی منتشر میشد. [۲]
خاطرهیی از یکی از همرزمانش در دوره چاپ مخفی نشریهٴ مجاهد:
«ما مجبور بودیم نشریه مجاهد را در محل امنی تحریر و صفحهبندی و آماده چاپ کنیم. برای این کار چند پایگاه در نظر گرفته شد که مقر اصلیمان خانه «مادر کبیری» در خیابان مبارزان بود. ناشناخته ماندن این خانه برایمان بسیار مهم بود. اما به علت ترددهای ناگزیری که داشتیم عاقبت این پایگاه مورد شک واقع شد و یک روز پاسداران کمیته مرکزی به آن حمله کردند. ما برای از بین نرفتن اموال و دستگاههایی که با هزار دردسر تهیه کرده بودیم مجبور به مقاومت بودیم. در این میان مادر کبیری مثل شیر میغرید و یک لحظه آرام و قرار نداشت. او آن چنان به مزدوران کمیتهچی حمله میکرد که آنان کاملاً در لاک دفاعی فرو رفته بودند. مادر کبیری برای جمعیت انبوهی از اهالی محل که در حمایت از ما جمع شده بودند، سخنرانی کرد و آنچنان آبرویی از مزدوران برد که حمله آنان تبدیل به یک افشاگری بزرگ سیاسی شد. در پرتو افشاگریهای مادر کبیری بود که ما نیز موفق شدیم با استفاده از فرصت، دستگاههای چاپ نشریه را از معرکه خارج کنیم. پس از آن نیز معصومه شادمانی با شجاعت غیرقابل وصفی به کمیته مرکزی رفت و با فرمانده آنجا به نام عزت شاهی ـ با نام مستعار مطهری ـ که از زمان شاه او را میشناخت برخورد کرد. برخورد مادر کبیری طوری بود که فردایش مجبور شدند کلیه اموالی را هم که به غارت برده بودند برگردانند». [۲]
دستگیری مجدد و شکنجه
معصومه شادمانی پساز 30خرداد 60 در جریان یک مأموریت سازمانی دستگیر و بهشکنجهگاه اوین منتقل شد. مقاومت وی در زیر شکنجه های لاجوردی زبانزد همه زندانیان سیاسی آن دوران است.[۳]
لاجوردی که وی را به خوبی میشناخت و از مواضع قاطع او علیه جمهوری اسلامی خبر داشت از او کینه به دل داشت. به همین دلیل به شکنجه معصومه شادمانی پرداخت. کسانی که در زندان با معصومه شادمانی بودهاند از مقاومتهای او خاطرههای بسیاری گفتهاند. یکی از آنها نوشته است:
«شدت شکنجهها به حدی بود که بر اثر شلاقها گوشت و پوست هر دو پای مادر معصومه شادمانی از ساق به پایین ریخته بود و استخوانهای کف پایش دیده میشد. او به حدی لاغر شده بود که عینک او بر صورتش قرار نمیگرفت». اما معصومه شادمانی قهرمان با همان شجاعت و قاطعیت همیشگی خود تمامی شکنجهها را تحمل کرد. همچنان که در ادامه همین گزارش آمده است: «معصومه شادمانی در هر جا که فرصتی به دست میآورد، سایرین را به مقاومت تشویق میکرد. او بارها فریاد برآورده بود: ”بچهها مقاومت کنید. پیروزی از آن ما و مردم است. خمینی رفتنی است“ ». [۲]
تیرباران
در روز پنجم دیماه 60، معصومه شادمانی در سن ۵۰ سالگی درحالی که شکنجهگران را ناامید کرده بود، به جوخه تیرباران سپرده شد .[۳]در حاليكه دو ماه قبل از تیرباران وی، فرزند مجاهد او حسن كبيري را نيز بهمراه همسر حسن (مجاهد هما ربوبي) در يك درگيري کشته شده بود.[۱]
در برخی گزارشها آمده است:
«لاجوردی که خود شکنجهگر مادر شادمانی بود در ساعت تیرباران نیز حضور داشت و تیر خلاص را خود به او زده است. شبی که او و شکرالله پاکنژاد را اعدام میکردند، بچهها از لای پنجره طبقه سوم زندانی که به آن آموزشگاه میگفتند، دیده بودند که لاجوردی تیر خلاص را به هر دوی آنها زده است.» [۲]