کاربر:Safa/2صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
۲. منصوره، همسر کامبیز مهدی‌زاده.
۲. منصوره، همسر کامبیز مهدی‌زاده.


۳. محمد، کشته شده در سال ۷۶ و در ۲۰ سالگی به دست فردی که نگران افشای اسرارش بود. روحانی در کتاب خاطراتش هیچ اشاره‌ای به این فرزند خود نمی‌کند.
۳. محمد، کشته شده در سال ۷۶ و در ۲۰ سالگی به دست فردی که نگران افشای اسرارش بود. روحانی در کتاب خاطراتش هیچ اشاره‌ای به این فرزند خود نمی‌کند. اما حواشی بسیاری برای این قتل توسط جناح‌های مختلف حکومت ایران به رشته تحریر در آمده است. از جمله آذرماه سال ۹۲ اکبر جباری، باجناق غلام‌حسین الهام، (سخنگوی دولت احمدی‌نژاد) در صفحه فیس‌بوک خود، با اشاره به شعارهای «اعتدال» و «راستگویی» دولت روحانی، نوشت: «اندک دانشم در روان‌درمانی می‌گوید: کسی که دستش به خون پسرش آلوده است، نه می‌تواند راستگو باشد و نه می‌تواند انسان معتدلی باشد». او البته توضیح بیشتری در این‌باره نداده است.<ref>[[Www.golestan24.com/بخش-اجتماعی-5/27813-راز-قتل-پسرحسن-روحانی-پسرحسن-روحانی-با-کلت-پدرش-به-قتل-رسیده-چرا|راز قتل پسر حسن روحانی/ پسر حسن روحانی با کلت پدرش به قتل رسیده؟]]</ref>


۴. مجید، با نام فامیلی «عمرانی»<blockquote>حسن روحانی، در خاطرات خود میگوید:</blockquote><blockquote>نام خانوادگی ام تا جوانی، همانند نام خانوادگی پدرم، فریدون بود، پس از اتمام دوره دبستان، پدرم تصمیم میگیرد تا مرا را به حوزه علمیه سمنان بفرستد. وی میگوید: شروع تحصیل دروس دینی من به تابستان ۱۳۳۹  یعنی در سن ۱۲ سالگی  برمیگردد. مرداد و نیمه اول شهریور آن سال نزد حجت الاسلام نظنزی، شرح امثله و بخشی از صرف میر را خواندم و اواخر شهریور با پدرم به سمنان رفتم... بنابراین، در اواخر شهریور ۱۳۳۹ رسماً وارد حوزه علمیه سمنان شدم و دروس حوزوی را آغاز کردم سال بعد، پدرش او را به حوزه علمیه قم میبرد. پدرم در اوایل شهریور  ۱۳۴۰ به من گفت:  «آماده شو تا چند روز دیگر به قم برویم. پدر و مادرم وسایلی را برایم فراهم کردند که به همراه خودم به قم ببرم. لوازم زندگی من یک تشک، لحاف، مقداری لباس و ظروف و کتاب بود که همه آنها را در یک چادر شب بستم و آماده حرکت شدم. در تابستان ۱۳۴۰، وارد حوزه علمیه قم شدم».</blockquote>در سال ۱۳۴۸، روحانی که دوره دبیرستان را به صورت متفرقه امتحان داده بود، تصمیم میگیرد که به دانشگاه برود.  
۴. مجید، با نام فامیلی «عمرانی»<blockquote>حسن روحانی، در خاطرات خود میگوید:</blockquote><blockquote>نام خانوادگی ام تا جوانی، همانند نام خانوادگی پدرم، فریدون بود، پس از اتمام دوره دبستان، پدرم تصمیم میگیرد تا مرا را به حوزه علمیه سمنان بفرستد. وی میگوید: شروع تحصیل دروس دینی من به تابستان ۱۳۳۹  یعنی در سن ۱۲ سالگی  برمیگردد. مرداد و نیمه اول شهریور آن سال نزد حجت الاسلام نظنزی، شرح امثله و بخشی از صرف میر را خواندم و اواخر شهریور با پدرم به سمنان رفتم... بنابراین، در اواخر شهریور ۱۳۳۹ رسماً وارد حوزه علمیه سمنان شدم و دروس حوزوی را آغاز کردم سال بعد، پدرش او را به حوزه علمیه قم میبرد. پدرم در اوایل شهریور  ۱۳۴۰ به من گفت:  «آماده شو تا چند روز دیگر به قم برویم. پدر و مادرم وسایلی را برایم فراهم کردند که به همراه خودم به قم ببرم. لوازم زندگی من یک تشک، لحاف، مقداری لباس و ظروف و کتاب بود که همه آنها را در یک چادر شب بستم و آماده حرکت شدم. در تابستان ۱۳۴۰، وارد حوزه علمیه قم شدم».</blockquote>در سال ۱۳۴۸، روحانی که دوره دبیرستان را به صورت متفرقه امتحان داده بود، تصمیم میگیرد که به دانشگاه برود.  
خط ۹۱: خط ۹۱:


۱ - ملاقات با آمیرام نیر «مشاور ضد تروریسم» نخست وزیر اسرائیل در هتلی در پاریس در سال ۱۳۶۵ بعنوان مشاور رئیس جمهور ایران<ref>متن گفت‌و‌گوی روحانی با مقام اسرائیلی در سال ۳۶۵[https://www.radiozamaneh.com/410093]</ref>
۱ - ملاقات با آمیرام نیر «مشاور ضد تروریسم» نخست وزیر اسرائیل در هتلی در پاریس در سال ۱۳۶۵ بعنوان مشاور رئیس جمهور ایران<ref>متن گفت‌و‌گوی روحانی با مقام اسرائیلی در سال ۳۶۵[https://www.radiozamaneh.com/410093]</ref>
<references />
۸٬۸۹۰

ویرایش