کاربر:Abbas/صفحه تمرین5: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۷٬۶۰۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ اکتبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران مجاهدان رشت عده‌ای را برای دفاع از اردبیل در برابر ایلات شاهسون به سرکردگی میرزا محمد حسین زاده به آنجا می‌فرستند. بنا به قول کسروی و امیرخیزی حسین زاده آدم فساد ناپذیری بود. او به بدخواهان مشروطه سخت می‌گیرد و چند تن را اعدام می‌کند این موضوع باعث رنجش عده‌ای می‌شود. مخبرالسلطنه برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل به ستارخان ماموریت می‌دهد و از این  فرصت برای دور کردن ستارخان از تبریز استفاده می‌کند. ستارخان به اردبیل می‌رود و به حسین زاده و مجاهدان سخت می‌گیرد و آنها را خلع سلاح می‌کند. در همین حال خوانین ایلات اطراف اردبیل با همکاری رحیم خان درهواداری ازمحمد علی میرزا به اردبیل حمله می‌کنند. ستارخان در تنگنا قرار می‌گیرد و در دژ زندان نارین قلعه که زمانی خود در آن زندانی بود سنگر می‌گیرد. ذخیره مهمات و آذوقه او به اتمام می‌رسد. از مخبرالسلطنه درخواست کمک می‌کند ولی جوابی دریافت نمی‌کند. درنهایت مجاهدان تصمیم به عقب نشینی می‌گیرن و ستارخان با اکراه  آن‌را قبول می‌کند. ستارخان به تبریز برمی‌گردد و مورد استقبال با شکوه مردم قرار می‌گیرد.
در زمان فتح قزوین به دست مجاهدان رشت و حرکت به سوی تهران مجاهدان رشت عده‌ای را برای دفاع از اردبیل در برابر ایلات شاهسون به سرکردگی میرزا محمد حسین زاده به آنجا می‌فرستند. بنا به قول کسروی و امیرخیزی حسین زاده آدم فساد ناپذیری بود. او به بدخواهان مشروطه سخت می‌گیرد و چند تن را اعدام می‌کند این موضوع باعث رنجش عده‌ای می‌شود. مخبرالسلطنه برای خلع سلاح مجاهدان اردبیل به ستارخان ماموریت می‌دهد و از این  فرصت برای دور کردن ستارخان از تبریز استفاده می‌کند. ستارخان به اردبیل می‌رود و به حسین زاده و مجاهدان سخت می‌گیرد و آنها را خلع سلاح می‌کند. در همین حال خوانین ایلات اطراف اردبیل با همکاری رحیم خان درهواداری ازمحمد علی میرزا به اردبیل حمله می‌کنند. ستارخان در تنگنا قرار می‌گیرد و در دژ زندان نارین قلعه که زمانی خود در آن زندانی بود سنگر می‌گیرد. ذخیره مهمات و آذوقه او به اتمام می‌رسد. از مخبرالسلطنه درخواست کمک می‌کند ولی جوابی دریافت نمی‌کند. درنهایت مجاهدان تصمیم به عقب نشینی می‌گیرن و ستارخان با اکراه  آن‌را قبول می‌کند. ستارخان به تبریز برمی‌گردد و مورد استقبال با شکوه مردم قرار می‌گیرد.


=== دور کردن ستارخان از تبریز و فرستادنش به تهران ===
=== خروج از تبریز و تبعید ستارخان به تهران ===
ستارخان بعداز ورود به تبریز به دنبال این است که راه آبرومندی برای امرار معاش بیابد. به همین خاطر از طریق حاجی میرزا ابراهیم بلوری به انجمن پیام می‌دهد که بابا باغی را با واگذار کنند که بتواند به کشت و کار بپردازد و می‌گوید هروقت لازم بود آماده‌ام تا در راه وطن جانبازی کنم. مخبرالسلطنه به این کار رضایت نمی‌دهد.
ستارخان بعداز ورود به تبریز به دنبال این است که راه آبرومندی برای امرار معاش بیابد. به همین خاطر از طریق حاجی میرزا ابراهیم بلوری به انجمن پیام می‌دهد که بابا باغی را با واگذار کنند که بتواند به کشت و کار بپردازد و می‌گوید هروقت لازم بود آماده‌ام تا در راه وطن جانبازی کنم. مخبرالسلطنه به این کار رضایت نمی‌دهد.


خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
کسروی می‌نویسد: «...انبوه تهرانیان مهرآباد را برگزیده و در آنجا چادرها زده و دولتیان و مجلسیان و آزادیخواهان و انبوه توده، از هر دسته و گروهی دستگاه  جداگانه چیده بودند. خروش شادی همه جا را فرا گرفته وآواز زنده باد گوشها را رنجه می‌ساخت...»  
کسروی می‌نویسد: «...انبوه تهرانیان مهرآباد را برگزیده و در آنجا چادرها زده و دولتیان و مجلسیان و آزادیخواهان و انبوه توده، از هر دسته و گروهی دستگاه  جداگانه چیده بودند. خروش شادی همه جا را فرا گرفته وآواز زنده باد گوشها را رنجه می‌ساخت...»  


ستارخان به محض ورود به تهران اعلامیه‌ای بدین مضمون صادر می‌کند: «محض اطلاع عموم اظهار می‌دارد که من به جز از قانون، خویش و پیوندی ندارم و خود و کسانم از جان و دل مطیع قانون هستیم. اگر یکی از کسان این‌جانب به خلاف معمول مصدر حرکتی شود که مخالف با قوانین موضوعه مملکتی باشد، مصادر امور بدون اینکه به این‌جانب رجوع کنند، باید مقررات قانونی را درباره‌ی وی مجری دارند.» امیر خیزی ص۴۷۳
ستارخان به محض ورود به تهران اعلامیه‌ای بدین مضمون صادر می‌کند: «محض اطلاع عموم اظهار می‌دارد که من به جز از قانون، خویش و پیوندی ندارم و خود و کسانم از جان و دل مطیع قانون هستیم. اگر یکی از کسان این‌جانب به خلاف معمول مصدر حرکتی شود که مخالف با قوانین موضوعه مملکتی باشد، مصادر امور بدون اینکه به این‌جانب رجوع کنند، باید مقررات قانونی را درباره‌ی وی مجری دارند.»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۴۷۳</ref>
 
== نقش ستارخان درکشمکش بین نیروهای فاتح تهران ==
بعد از فتح تهران بین نیروهای شرکت کننده در انقلاب اختلافاتی پدید آمد. در همین راستا دو حزب عمده اعتدالیون و انقلابیون پدید آمد. اختلاف این دو به جایی کشید که ترورهایی نیز به وقوع پیوست. ابتدا دموکراتها یکی از رهبران متنفذ اعتدالیون به نام بهبهانی را در ۲۴ تیر۱۲۸۹ترور کردند و چند روز بعد در ۹ مرداد اعتدالیون هم به انتقام قتل بهبهانی، علی محمد خان تربیت و سید عبدالرزاق خان حکاک را که در قیام رشت و قزوین و فتح تهران شرکت داشتند ترور می‌کنند.
 
ستارخان بدون اینکه از ماهیت این اختلافات و وقایع تهران اطلاع کاملی داشته باشد وارداین کشمکش‌ها شد. او ابتدا در صدد میانجی‌گری برآمد. در این میان اعتدالیون برای جذب ستارخان به تکاپو افتادند. امیرخیزی می‌گوید که روزی اعتدالیون از رجال و بزرگان دعوت کرده بودند و دعوت رسمی هم از سردار و سالار شده بود. سردار به راهنمایی من و به بهانه بیماری عذرخواهی کرد اما با اصرارآنها او مرا به جای خود فرستاد. وقتی به جلسه رسیدم دیدم سالار یعنی باقرخان در صدر مجلس نشسته است. سالار بعدا نامه‌ای که از طرف اعتدالیون به عنوان نایب‌السلطنه نوشته شده بود پیش سردار آورد و خواست که سردار آنرا مهر کند و سردار به احترام دوستی با سالار آن نامه را مهر کرد. امیر خیزی بعدا می‌گوید که سردار بعد از امضای نامه پشیمان شد و از نایب السلطنه خواست آنرا برگرداند ولی به بهانه اینکه نامه شماره خورده از بازگرداندن آن خودداری کردند.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان - امیرخیزی ص۴۸۹ تا۴۹۱</ref>
 
سردار محیی (معزالسلطان) و ضرغام السلطنه و... از طرف سردار اسعد و سپهدار به بازی گرفته نمی‌شدند. با آمدن سردار و سالار خود را به آنها نزدیک می‌کنند و ستارخان و باقر خان را به مخالفت با سردار اسعد و دارودسته او برمی‌انگیزند. تلقینات اینان و خود سری‌های سواران بختیاری در ستارخان اثر می‌کند که روزی سردار بدون ملاحظه به سردار اسعد که به پارک اتابک برای دیدار او آمده بود می‌توپد  و می‌گوید: «‌این بختیاریها چه می‌گویند و اینها چه کاره هستند؟»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۵۲۰</ref>
 
== واقعه پارک اتابک ==
در۳۱ تیر سردار اسعد طی نطقی درمجلس می‌گوید: « باید امنیت را در این مملکت پایدار کنم، اگر چه به کشته شدن پسر و برادرهایم باشد... امیدوارم که به‌زودی، یعنی تا یک هفته دیگر امنیت را چنان به تهران اعاده بدهم که کسی چنین امنیتی ندیده باشد...»
 
=== تشکیل کابینه جدید مستوفی‌الممالک ===
یک روز بعد از سخنرانی سردار اسعد درمجلس کابینه ائتلافی مستوفی‌الممالک از اعتدالیون و انقلابیون به مجلس معرفی ‌می‌شود. سردار اسعد و سپهدار در کابینه شرکت ندارند و بلافاصله به وکالت مجلس تعیین می‌شوند. مستوفی الممالک با بختیاریها مناسبات حسنه دارد و نیروی آنها را تقویت کرده و در استقرار امنیت از آنها کمک می‌گیرد و دست آنها را باز‌ می‌گذارد.
 
=== توافق بر سر خلغ سلاح مجاهدان در مجلس ===
کابینه مستوفی اولین وظیفه دولت خودرا،‌ حل مسئله مجاهدان، که آنها را علت اصلی ترورهای سیاسی می‌دانست،‌ قرار می‌دهد. روز دوازدهم مرداد مجلس شورای ملی از ۸ تن از سران مجاهدان و سواران بختیاری دعوت می‌کند. در نشستی که ۷ ساعت طول کشید مقررشد که به جز سپاهیان و پاسبانان شهربانی کس دیگری اسلحه نداشته باشد و مجاهدان ۴۸ ساعت فرصت دارند سلاح‌های خود راتحویل بدهند و در غیر این‌صورت مجازات خواهند شد. در پی این توافق ستارخان گفت: نخست کسی که آن‌را به کار بندد من خواهم بود، سپس او و همگی دیگران سوگند یاد کردند که به دولت نافرمانی ننمایند.<ref>تاریخ مشرطه ـ احمد کسروی ص۱۳۳ تا ۱۳۴</ref>
 
=== مذاکره ستارخان با مجاهدان برای خلع سلاح ===
ستارخان بعد ازجلسه مجلس به پارک اتابک آمد و به مجاهدان گفت که باید سلاح‌های خود را تحویل بدهند. تعدادی از آنان از این موضوع ابراز نگرانی کردند که با توجه به دشمنی که یپرم خان رئیس  نظمیه با سردار دارد بعد از خلع سلاح مجاهدان آنان رفتار دیگری با سردار خواهند داشت. به هر حال ستارخان که کار را تمام شده می‌دید فردای آن‌ روز به مهرآباد برای مهمانی به خانه خسروخان مقتدرنظام می‌رود و شب را آنجا می‌ماند.
 
مجاهدان که از اطلاعیه دولت برای خلع سلاح خود ناآرام شده بودند به سراغ ستارخان می‌روند و با اصرار او را به پارک اتابک می‌آوردند. اوضاع واحوال در پارک اتابک بسیار دگرگون شده بود. ۲ هزار مجاهد بی‌نام و نشان از تمام نقاط شهر به سردار پناهنده شده بودن و تعدادی کفن پوشیده بقیه را تهییج می‌کردند.
 
نگرانی مجاهدان بی‌ربط هم نبود زیرا در خلع سلاح تبعیض وجود داشت و تمام دسته‌جات مسلح مانند بختیاری‌ها  و نفرات یپرم خان را دربر نمی‌گرفت بلکه آنها مستمری قابل ملاحظه‌‌ای داشتند. از طرفی این مجاهدان کار و زندگی خود را رها کرده بودند تا در راه مشروطه بجنگند و حال دیگر برای کاری به آنان رجوع نمی‌شد. مجاهدان قفقازی ازترس کینه دولت روسیه نمی‌توانستند به قفقاز برگردند و این حکم برایشان غیر قابل قبول بود و در نهایت اینکه خلع سلاح برای مجاهدان بسیار سنگین بود. ستارخان اوضاع پارک اتابک را آشفته می‌بیند. مجاهدان بسیاری از دسته‌جات مختلف در پارک جمع شده بودند و برعلیه دولت شعار‌ می‌دادند. و اعلام می‌کردند که به هیچ عنوان حاضر به از دست دادن سلاح‌های خود نیستند. ستارخان به هر نحوی شده آرامش را بین آنان برقرار می‌کند و باتشریح اوضاع مملکت و موقعیت مجاهدانی که در پارک اتابک گرد‌آمده بودند،‌ پیشنهاد می‌کند که مصالح خود و کشور را در نظر گرفته و فعلا با دولت شاخ به شاخ نشوند. او درضمن عدم امکان موفقیت مجاهدان را در مقابله با قوای دولتی و بختیاری گوشزد می‌کند.
 
به جز ستارخان، چند تن از نمایندگان مجلس، مانند شیخ اسماعیل هشترودی و معین‌الرعایا و معتمد‌التجار و سید نصرالله اخوی و... هم به پارک می‌آیند و با سران مجاهدان مذاکره می‌نمایند ولی موفق به مجاب کردن مجاهدان برای خلع سلاح نمی‌شوند.
 
=== فاجعه پارک اتابک ===
شب همان روزی که ستارخان به پارک بازمی‌گردد، دولت عده‌ای سواره و پیاده و ژاندارم وپلیس و قزاق و سواران بختیاری را بالغ بر دو هزار و صد و سی تن نیرو همراه با دو توپ ماکزیم و یک توپ بیابانی و دو شصت تیر به فرماندهی «‌یپرم خان ارمنی» و «سردار بهادر» (پسر سردار اسعد) در اطراف پارک مستقر می‌کند.
 
سردار محیی که سوران خود را به پارک فرستاده و خود را دوست ستارخان جا می‌زد، به سفارت عثمانی پناهنده می‌شود. ضرغام السلطنه نیز با سواران خود از شهر خارج می‌شود.
 
عده‌ای برای بیرون بردن ستارخان و باقرخان از پارک اقدام می‌کنند اما سردار که وجود خود را برای جلوگیری از حوادث ناگوار و درگیری احتمالی لازم می‌دید امتناع می‌کند.
 
ستارخان با جرو بحث بسیار اکثریت مجاهدان را متقاعد می‌کند که سلاح‌هایشان راتحویل بدهند و تحویل دهی سلاح‌ها آغاز می‌شود ولی بیش از چند سلاح تحویل داده‌ نشده بود که دو تن از کارکنان سفارت عثمانی به میان مجاهدان می‌آیند و یکی از آنان سخنان تحریک آمیزی می‌گوید به این مضمون که: « این مجاهدان در راه آزادی تلاشها کرده‌اند و بیشتر ایشان پدر یا برادر یا پسر خود را از دست داده‌اند. تفنگ‌ها را نیز در جنگ از دست دشمن بیرون آورده‌اند، این رفتار دولت با اینان بیدادگرانه است.<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص۱۴۰</ref>
 
این دو عثمانی درست چند ساعت بعد از بست نشستن سردار محیی در سفارت‌خانه عثمانی به پارک آمدند و از طرفی سواران او نیز به پارک آمده و به تحریک پرداخته بودند. به هر حال با این سخنان و تحریک عده‌ای که از بیرون پارک به میان مجاهدان آمدند و آنها را تحریک کردند رشته کارها از دست ستارخان دررفت و مجاهدان راضی به تحویل سلاح‌ها نشدند. در این میان دسته‌هایی از مردم تهران نیز رسیدند و به تهییج مجاهدان پرداختند.
 
ستارخان از این واقعه چنان خشمگین شد که قدرت ایستادن نداشت. عده‌ای او را به اتاقش بردند. در همین هنگام مهلت ۴۸ ساعته دولت به پایان رسید و شلیک گلوله‌ای آغاز جنگ را اعلام کرد.
 
روز ۱۴مرداد ۱۲۸۹نیروهای دولتی ازهر طرف پارک را زیر رگبار گلوله‌های توپ و تیربار می‌گیرند. ستارخان باردیگر تلاش می‌کند اوضاع را آرام کند. ابتدا می‌خواهد با هیئت وزرا تلفنی صحبت کند ولی امکان ندارد چون سیمها راقطع کرده بودند. نامه‌ای نوشته و از صمصام السلطنه می‌خواهد که میانجی شود.
 
ستارخان به شهادت کسانی که در ماجرای پارک شرکت داشته‌اند از اتاق خود بیرون نمی‌‌آمده و فقط وقتی مطلع می‌شود، تعدای از سواران بختیاری قصد ورود به داخل پارک را دارند تفنگ برداشته و آنها را پس می‌راند. جنگ تا شب ادامه یافته و شدیدتر می‌شود. ستارخان که برای جلوگیری از تهاجم نیروهای دولتی به پشت بام می‌رفت در بین راه تیری به زانویش می‌خورد وازحرکت می‌ماند.
 
درواقعه پارک اتابک ۱۸ تن از مجاهدان کشته و ۴۰ تن زخمی شدند. اموال مجاهدان توسط نیروهای دولتی غارت شد حتی لوحه‌های تقدیر طلاکوبی که مجلس شورا به پس خدمات ستارخان و باقرخان به آنان داده بود را بردند.
 
=== بازتاب فاجعه پارک اتابک ===
خبر فاجعه پارک اتابک چون بمب درسراس ایران و جهان ترکید. تلگراف‌های ملامت آمیز از هر سوی ایران و کشورهای بیگانه برسرنمایندگان و وزرا باریدن گرفت. مردم تهران با اینکه در شهر حکومت نظامی برقرار شده بود،‌ بازادها را بستند و لب به شکایت گشودند.
 
== سرانجام ستارخان ==
پزشکان بعد از تیر خوردن ستارخان ازدرمان آن باز‌می‌مانند و تصمیم می‌گیرند که پای او را قطع کنند ولی ستارخان رضایت نمی‌دهد و می‌گوید اگر پایم را ببرند،‌ خودکشی خواهم کرد. او مدتی زمین‌گیر می‌شود. بعدها به همت « میرزا جواد ناطق»‌ یکی از همرزمان آذربایجانی سرداد و چند تن دیگر و با معالجه پزشکان پایتخت و خارجی،‌ زخمش تا حدی بهبود می‌یابد و با تکیه بر عصا می‌تواند راه برود.
 
ناطق از ملاقات خود با سردار در تهران چنین یاد می‌کند: «ستارخان روی تخت درازکشیده بود و بوی عفونت فضا را گرفته بود. پرسیدم این بوی گند چیست؟ گفت:‌ من که طبیب ندارم،‌ بوی گند از پوست بزغاله‌ای است که روی پایم کشیده‌اند.»<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص۵۷۱</ref>
 
=== درگذشت ستارخان ===
سرانجام ستارخان چهار سال بعد از واقعه پارک اتابک، در تاریخ ۲۵ آبان ۱۲۹۳ مقارن با ۸ ذیحجه ۱۳۳۲، در گوشه‌ای از تهران در یک خانه‌ی اجاره‌ای واقع در خیابان جنت گلشن در سن ۴۸ سالگی بدرود حیات گفت.<ref>قیام آذربایجان و ستارخان ـ امیرخیزی ص ۵۹۷</ref>
 
مراسم خاک سپاری ستارخان با تشریفات پر ابهت و حزن انگیزی صورت می‌گیرد. کسروی می‌گوید: «دولت ایران نوازش و ارج‌شناسی را که از زنده‌ی او دریغ گفته بود، از مرده‌اش دریغ نگفت و در روز پنج شنبه ۲۷ آبان،‌ جنازه‌ی او را بیرون آورده و با پاسداری‌هایی سپاهیانه که در آن ژاندارم و قزاق و دسته‌های پیاده و سواره‌ی بختیاری و شاگردان دبیرستان‌ها همدست بودند و گروه انبوهی از آذربایجانیان و تهرانیان دنبال ایشان راه می‌رفتند،‌ تا به خوابگاه جاویدانش رسانیدند و سپس با دستور دولت ختم باشکوهی برپا کردند.»<ref>تاریخ مشروطه ـ احمد کسروی ص ۵۹۷</ref>
 
پیکر ستارخان در باغ طوطی شاه عبدالعظیم به خاک سپره شد. در نقاط مختلف از جمله استانبول، مجالس ختم به مناسبت درگذشت ستارخان سردار ملی برپا شد.
 
آرامگاه ستارخان تا سال ۱۳۲۴ شمسی،‌ وضع حقیرانه‌ای داشت. در این سال آزادیخواهان میتینگی بر سر قبر سردار ملی تشکیل دادند و بعد برای او یک آرامگاه موقتی ساختند. این آرامگاه یک سال بعد تخریب می‌شود. بعدها به همت امیرخیزی و دیگران، سنگ قبری برای آرامگاه ستارخان تهیه شد.


== پانویس ==
== پانویس ==
<references />
<references />
۲٬۳۳۲

ویرایش