۷٬۳۴۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
[[پرونده:کودکی صبا.JPG|جایگزین=کودکی صبا هفت برادران|بندانگشتی|198x198px|کودکی صبا هفت برادران]] | [[پرونده:کودکی صبا.JPG|جایگزین=کودکی صبا هفت برادران|بندانگشتی|198x198px|کودکی صبا هفت برادران]] | ||
سال اول دبستان بود که با آغاز جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۶۹، پدر و مادر صبا او را به کشور آلمان فرستادند تا از بمبارانهای جنگ منطقه در امان باشد. او پس از مدتی زندگی در آلمان در سال ۱۳۷۷، تصمیم گرفت برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی، به [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] و سازمان مجاهدین خلق بپیوندد و به قرارگاه اشرف در عراق برود. صبا هفت برادران در قرارگاه اشرف بهعنوان یکی از مجریان تلویزیون سیمای آزادی مشغول به فعالیت شد.<ref name=":0" /> | سال اول دبستان بود که با آغاز جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۶۹، پدر و مادر صبا او را به کشور آلمان فرستادند تا از بمبارانهای جنگ منطقه در امان باشد. او پس از مدتی زندگی در آلمان در سال ۱۳۷۷، تصمیم گرفت برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی، به [[ارتش آزادیبخش ملی ایران]] و سازمان مجاهدین خلق بپیوندد و به قرارگاه اشرف در عراق برود. صبا هفت برادران در قرارگاه اشرف بهعنوان یکی از مجریان تلویزیون سیمای آزادی مشغول به فعالیت شد.<ref name=":0" /> | ||
صبا در آلمان، مدرسه و زندگی راحت و آیندهای روشن داشت. اما نمیتوانست همان صدای شکنجهها که در زندان در گوشش طنین انداخته بود را فراموش کند. او پس از چند سال در نامهای از آلمان برای پدرش نوشتهبود که، از وقتی فهمیدم تو که اینقدر من و سارا را دوست داری، حاضر شدهای از ما جدا شوی و در اشرف بمانی، به تو افتخار میکنم و میگویم تو بهترین بابای دنیا هستی.<ref name=":1" /> | صبا در آلمان، مدرسه و زندگی راحت و آیندهای روشن داشت. اما نمیتوانست همان صدای شکنجهها که در زندان در گوشش طنین انداخته بود را فراموش کند. او پس از چند سال در نامهای از آلمان برای پدرش نوشتهبود که، از وقتی فهمیدم تو که اینقدر من و سارا را دوست داری، حاضر شدهای از ما جدا شوی و در اشرف بمانی، به تو افتخار میکنم و میگویم تو بهترین بابای دنیا هستی.<ref name=":1" /> | ||