کاربر:Khosro/صفحه تمرین میرزاده عشقی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:


=== شعر جمهوری‌نامه ===
=== شعر جمهوری‌نامه ===
چه ذلت‌ها کشید این ملت زار


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{شعر}}{{ب|چه ذلت‌ها کشید این ملت زار|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


ترقی اندرین کشور محال است
{{ب|ترقی اندرین کشور محال است|که در این مملکت قحط‌الرجال است}}


که در این مملکت قحط‌الرجال است
{{ب|خرابی‌از جنوب و از شمال است|بر این مخلوق آزادی وبال است}}


خرابی‌از جنوب و از شمال است
{{ب|بباید پرده بگرفتن ز اسرار|که گردد شرح بدبختی پدیدار}}


بر این مخلوق آزادی وبال است
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


بباید پرده بگرفتن ز اسرار
{{ب|اگر پیدا شود در ملک یک فرد|به مانند رضاخان جوانمرد}}


که گردد شرح بدبختی پدیدار
{{ب|کنندش دوره فوراً چند ولگرد|به فکر اینکه باید ضایعش کرد}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|بگویند از سر شه تاج بردار|به فرق خویشتن آن تاج بگذار}}


اگر پیدا شود در ملک یک فرد
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


به مانند رضاخان جوانمرد
{{ب|نخستین بار، سازیم آفتابی|علامت‌های سرخ انقلابی}}


کنندش دوره فوراً چند ولگرد
{{ب|که جمهوری بود حرفی حسابی|چو گشتی تو رئیس انتخابی}}


به فکر اینکه باید ضایعش کرد
{{ب|بباید گفت کاین مرد فداکار|بود خود پادشاهی را سزاوار}}


بگویند از سر شه تاج بردار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


به فرق خویشتن آن تاج بگذار
{{ب|حقیقت بارک‌الله، چشم بد دور|مبارک باد این جمهوری زور}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|ازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کور|چنین جمهوری بر ضد جمهور}}


نخستین بار، سازیم آفتابی
{{ب|ندارد یادکس، در هیچ اعصار|نباشد هیچ در قوطی عطار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


علامت‌های سرخ انقلابی
{{ب|چو جمهوری شود آقای دشتی|علمدارش بود شیطان رشتی}}


که جمهوری بود حرفی حسابی
{{ب|تدین آن سفیه کهنه مشتی|نشیند عصرها در توی هشتی}}


چو گشتی تو رئیس انتخابی
{{ب|کند کور و کچل‌ها را خبردار|ز حلاج و ز رواس و ز مسمار}}


بباید گفت کاین مرد فداکار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


بود خود پادشاهی را سزاوار
{{ب|صبا، آن بی‌شعور بدقیافه|نماید . . . جمهوری کلافه}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|زند صد لاف در زیر ملافه|که جمهوری شود دارالخلافه}}


حقیقت بارک‌الله، چشم بد دور
{{ب|ولیکن بی‌خبر از لحن بازار|ز علاف و ز بقال و ز نجار}}


مبارک باد این جمهوری زور
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


ازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کور
{{ب|ز عدل الملک بشنو یک حکایت|که آن بالا بلند بی کفایت}}


چنین جمهوری بر ضد جمهور
{{ب|میانجی گشته بین بول و غایط|کندگاهی تدین را حمایت}}


ندارد یادکس، در هیچ اعصار
{{ب|شود گاهی سلیمان را مددکار|که سازد این دو را با یکدگر یار}}


نباشد هیچ در قوطی عطار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|ببین آن کهنه الدنگ قلندر|نموده نوحهٔ جمهوری از بر}}


چو جمهوری شود آقای دشتی
{{ب|عجب جنسی است این! الله اکبر|گهی عرعر نماید چون خر نر}}


علمدارش بود شیطان رشتی
{{ب|زمانی پاچه گیرد چون سگ هار|ولی غافل زگردن‌بند و افسار}}


تدین آن سفیه کهنه مشتی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


نشیند عصرها در توی هشتی
از ایران رهنما گشته روانه|برای کارهای محرمانه}}


کند کور و کچل‌ها را خبردار
{{ب|گرفته پول‌های بی‌نشانه|زده در بصره و بغداد چانه}}


ز حلاج و ز رواس و ز مسمار
{{ب|که جمهوری شود این ملک ادبار|نه من گویم خودش کرده است اقرار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


صبا، آن بی‌شعور بدقیافه
{{ب|تقلاها نماید اندرین بین|جلنبر زادهٔ شیخ العراقین}}


نماید . . . جمهوری کلافه
{{ب|کند فریادها با شور و با شین|که جمهوری بود برگردنم دین}}


زند صد لاف در زیر ملافه
{{ب|ادا بایست کرد این دین ناچار|بباید جست از دست طدکار}}


که جمهوری شود دارالخلافه
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


ولیکن بی‌خبر از لحن بازار
{{ب|ضیاء الواعظین آن لوس ریقو|کند از بهر جمهوری هیاهو}}


ز علاف و ز بقال و ز نجار
{{ب|چه جمهوری! عجب دارم من از او|مگر او غافل است از قصد یارو}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|که می‌خواهد نشیند جای قاجار|همان‌طوری که کزد آن مرد افشار}}
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


ز عدل الملک بشنو یک حکایت
{{ب|دبیر اعظم، آن رند سیاسی|ز کمپانی نماید حق‌شناسی}}


که آن بالا بلند بی کفایت
{{ب|زند تیپا به قانون اساسی|به افسون‌های نرم دیپلوماسی}}


میانجی گشته بین بول و غایط
{{ب|به سردار سپه گو به اصرار|که جمهوری نباشد کار دشوار}}


کندگاهی تدین را حمایت
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


شود گاهی سلیمان را مددکار
{{ب|نمایش می‌دهد این هفته عارف|به همراهی اعضای معارف}}


که سازد این دو را با یکدگر یار
{{ب|شود معلوم با جزئی مصارف|که جمهوری ندارد یک مخالف}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|مدلل می‌شود با ضرب و با تار|که مشروطه ندارد یک طرفدار}}


ببین آن کهنه الدنگ قلندر
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


نموده نوحهٔ جمهوری از بر
{{ب|نمودم من جراید را اداره|شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره}}


عجب جنسی است این! الله اکبر
{{ب|قیامت می‌شود با یک اشاره|دگر معنی ندارد استخاره}}


گهی عرعر نماید چون خر نر
{{ب|همین فردا شود غوغا پدیدار|به زورکنفرانس و نطق و اشعار}}


زمانی پاچه گیرد چون سگ هار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


ولی غافل زگردن‌بند و افسار
{{ب|به عالم پیش رفته بالاصاله|تمام کارها با قاله قاله}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|به زور نطق و شعر و سرمقاله|بباید کرد جمهوری اماله}}


از ایران رهنما گشته روانه
{{ب|برین مخلوق بی‌عقل ولنگار|بدون وحشت از اعیان و تجار}}


برای کارهای محرمانه
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


گرفته پول‌های بی‌نشانه
{{ب|که مستوفی است شخصی لاابالی|مشیرالدوله مرعوب و خیالی}}


زده در بصره و بغداد چانه
{{ب|وثوق‌الدوله جایش هست خالی|بود فیروز هم در فارس والی}}


که جمهوری شود این ملک ادبار
{{ب|قوام‌السلطنه مطرود سرکار|به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار}}


نه من گویم خودش کرده است اقرار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|بود حاجی معین محتاط و معقول|امین الضرب در عدلیه مشغول}}


تقلاها نماید اندرین بین
{{ب|علی صراف هم مستغرق پول|فقیه التاجرین هم می‌خورد گول}}


جلنبر زادهٔ شیخ العراقین
{{ب|اهمیت ندارد صنف بازار|ز خراز و ز رزاز و بنکدار}}


کند فریادها با شور و با شین
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


که جمهوری بود برگردنم دین
{{ب|تدین گفته مجلس هست با من|نماییم اکثریت را معین}}


ادا بایست کرد این دین ناچار
{{ب|شود این کار پیش از عید روشن|به جمهوری بگیرم رای قطعاً}}


بباید جست از دست طدکار
{{ب|نه قانون می‌شود مانع نه افکار|به زور مشت فیصل می‌دهم کار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


ضیاء الواعظین آن لوس ریقو
{{ب|به تعلیم قشون اندر ولایات|مهیا تلگرافات و شکایات}}


کند از بهر جمهوری هیاهو
{{ب|ز جمهوری اشارت و کنایات|ز ظلم شاه و دربارش روایات}}


چه جمهوری! عجب دارم من از او
مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار|ز بلدان و ز اقطار و ز امصار}}


مگر او غافل است از قصد یارو
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


که می‌خواهد نشیند جای قاجار
{{ب|زتبریز و ز قزوین و ز زنجان|زیردستان وکرمانشاه وگیلان}}


همان‌طوری که کزد آن مرد افشار
{{ب|بروجرد و عراق و یزد وکرمان|ز شیراز و صفاهان و خراسان}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار|تقاضاها رسد خروار خروار}}


دبیر اعظم، آن رند سیاسی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


ز کمپانی نماید حق‌شناسی
{{ب|ز ملاها جوی وحشت نداریم|قشون با ماست ما دهشت نداریم}}


زند تیپا به قانون اساسی
{{ب|حذر از جنبش ملت نداریم|شب عید است ما فرصت نداریم}}


به افسون‌های نرم دیپلوماسی
{{ب|سلام عید را بایست این بار|بگیرد حضرت اشرف به دربار}}


به سردار سپه گو به اصرار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


که جمهوری نباشد کار دشوار
{{ب|به تهران نیست یک تن انقلابی|بجز مشروطه‌خواهان حسابی}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|که از وحشت نگردند آفتابی|اگرکردند قدری بد لعابی}}


نمایش می‌دهد این هفته عارف
{{ب|بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار|بنام ارتجاعیون و اشرار}}


به همراهی اعضای معارف
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


شود معلوم با جزئی مصارف
{{ب|موافق گشته لندن این سخن را|که فوری خواست سرپرسی لرن را}}


که جمهوری ندارد یک مخالف
{{ب|بود گر شومیاتسکی سوء ظن را|فرستم پیششان استاد فن را}}


مدلل می‌شود با ضرب و با تار
{{ب|همان مهتر نسیم رند عیار|کریم رشتی آن شیاد طرار}}


که مشروطه ندارد یک طرفدار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|نباید کرد دیگر هیچ مس مس|بباید رفت فوری توی مجلس}}


نمودم من جراید را اداره
{{ب|اگر حرفی شنیدیم از مدرس|جوابش گفت باید رطب و یابس}}


شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره
{{ب|وگر مقصود خود را کرد تکرار|بپیچیمش به دور حلق دستار}}


قیامت می‌شود با یک اشاره
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


دگر معنی ندارد استخاره
{{ب|به قدری این سخن‌ها کارگر شد|که سردار سپه عقلش ز سر شد}}


همین فردا شود غوغا پدیدار
{{ب|به جمهوری علاقه‌مندتر شد|بنای انتشار سیم و زر شد}}


به زورکنفرانس و نطق و اشعار
{{ب|به مبعوثان و مطبوعات و احرار|ز آقای صبا تا شیخ معمار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


به عالم پیش رفته بالاصاله
{{ب|نمایان شد تجمع‌های فردی|علم در دست، گرم دوره‌گردی}}


تمام کارها با قاله قاله
{{ب|علم‌ها سرخ و زرد و لاجوردی|عیان سرخی و پنهان رنگ زردی}}


به زور نطق و شعر و سرمقاله
{{ب|به جمهوریت ایران هوادار|ولو گشته میان کوچه بازار}}


بباید کرد جمهوری اماله
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


برین مخلوق بی‌عقل ولنگار
{{ب|ازین افکار مالیخولیایی|به مجلس اکثریت شد هوایی}}


بدون وحشت از اعیان و تجار
{{ب|تدین کرد خیلی بی‌حیایی|به یک دم بین افرادش جدایی}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|فتاد از یک هجوم نابهنجار|از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار}}


که مستوفی است شخصی لاابالی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


مشیرالدوله مرعوب و خیالی
{{ب|از آن سیلی ولایت پر صدا شد|دکاکین بسته و غوغا بپا شد}}


وثوق‌الدوله جایش هست خالی
{{ب|به روز شنبه مجلس کربلا شد|به دولت روی اهل شهر وا شد}}


بود فیروز هم در فارس والی
{{ب|که آمد در میان خلق سردار|برای ضرب و شتم و خشم وکشتار}}


قوام‌السلطنه مطرود سرکار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار
{{ب|ز جمهوری به ما یک گام ره بود|خدا داند که این سیلی گنه بود}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|که این سیلی زدن خدمت به شه بود|تدین خصم سردار سپه بود}}


بود حاجی معین محتاط و معقول
{{ب|رفاقت بد بود با عقرب و مار|خطر دارد چو نادان اوفتد یار}}


امین الضرب در عدلیه مشغول
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


علی صراف هم مستغرق پول
{{ب|قشونی خلق را با نیزه راندند|ولی مردم به جای خویش ماندند}}


فقیه التاجرین هم می‌خورد گول
{{ب|رضاخان را به جای خود نشاندند|به جای گل بر او آجر پراندند}}


اهمیت ندارد صنف بازار
{{ب|نشاید کرد با افکار پیکار|بباید خواست از مخلوق زنهار}}


ز خراز و ز رزاز و بنکدار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|بپا شد در جماعت شور و شرها|شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها}}


تدین گفته مجلس هست با من
{{ب|رضاخان در قبال این هنرها|شنید از ناظم مجلس تشرها}}


نماییم اکثریت را معین
{{ب|که این کارت چه بود ای مرد غدار|چرا کردی به مجلس این‌چنین کار}}


شود این کار پیش از عید روشن
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


به جمهوری بگیرم رای قطعاً
{{ب|بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند|گروهی را سوی نظمیه بردند}}


نه قانون می‌شود مانع نه افکار
{{ب|چهل تن اندرین هنگامه مردند|برای حفظ قانون جان سپردند}}


به زور مشت فیصل می‌دهم کار
{{ب|دو صد تن تاکنون هستند بیمار|به ضرب ته تفنگ و زیر آوار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


به تعلیم قشون اندر ولایات
{{ب|رضاخان شد از این حرکت پشیمان|به سعدآباد رفت از شهر تهران}}


مهیا تلگرافات و شکایات
{{ب|از آنجا شد به سوی قم شتابان|حجج بستند با او عهد و پیمان}}


ز جمهوری اشارت و کنایات
{{ب|که باشد بعد از این بر خلق غمخوار|ز جمهوری نگوید هیچ گفتار}}


ز ظلم شاه و دربارش روایات
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار
{{ب|ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف|که گردش باز اغوا ناصر سیف}}


ز بلدان و ز اقطار و ز امصار
{{ب|به مجلس کرد توهین از سر کیف|ولیکن بی‌خبر بود از کم و کیف}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|که مجلس نیست با ایشان وفادار|بجز شش هفت تن بیکار و بیعار}}


زتبریز و ز قزوین و ز زنجان
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


زیردستان وکرمانشاه وگیلان
{{ب|از او بالمره مجلس بدگمان شد|عقاید جملگی از او رمان شد}}


بروجرد و عراق و یزد وکرمان
{{ب|بسوی رود هن آخر چمان شد|همان چیزی که می‌دیدم همان شد}}


ز شیراز و صفاهان و خراسان
{{ب|کشیده شد میان مملکت جار|که از میدان بدر رفته است سردار}}


ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


تقاضاها رسد خروار خروار
{{ب|به مجلس قاصدی از راه آمد|که اکنون تلگراف از شاه آمد}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|رضاخان عزل بی اکراه آمد|شه از مجلس عقیدت‌خواه آمد}}


ز ملاها جوی وحشت نداریم
{{ب|که قانون اساسی چون شده خوار|دگر کس ملک را باید پرستار}}


قشون با ماست ما دهشت نداریم
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


حذر از جنبش ملت نداریم
{{ب|به تعلیمات مرکز با گزافات|رسید از احمد آقا تلگرافات}}


شب عید است ما فرصت نداریم
{{ب|که سرباز لرستان و مضافات|نمایند از رضاخان دفع آفات}}


سلام عید را بایست این بار
{{ب|قشون غرب گردد زور سیار|سوی مرکز پی تنبیه احرار}}


بگیرد حضرت اشرف به دربار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|امیر لشکر شرق آن یل راد|یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد}}


به تهران نیست یک تن انقلابی
{{ب|به مبعوثان دو روزه مهلتی داد|که آمد جیش تا فراش‌آباد}}


بجز مشروطه‌خواهان حسابی
{{ب|بباید بر مراد ما شود کار|ولی بر توپ خانی نیست آثار}}


که از وحشت نگردند آفتابی
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


اگرکردند قدری بد لعابی
{{ب|وکیلان این تشرها چون شنیدند|ز جای خوبش از وحشت پریدند}}


بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار
{{ب|به تنبان‌های خود از ترس ریدند|نود رای موافق آفریدند}}


بنام ارتجاعیون و اشرار
{{ب|بر این جمعیت مرعوب گه کار|سلیمان بن محسن شد علمدار}}


دریغ از راه دور و رنج بسیار
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}


موافق گشته لندن این سخن را
{{ب|ولیکن چارده مرد مصمم|نترسیدند از توپ دمادم}}


که فوری خواست سرپرسی لرن را
{{ب|به آزادی ببسته عهد محکم|اقلیت از ایشان شد فراهم}}


بود گر شومیاتسکی سوء ظن را
{{ب|وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار|رضاخان را زبون کردند ازین کار}}


فرستم پیششان استاد فن را
{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار}}{{پایان شعر}}
 
همان مهتر نسیم رند عیار
 
کریم رشتی آن شیاد طرار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
نباید کرد دیگر هیچ مس مس
 
بباید رفت فوری توی مجلس
 
اگر حرفی شنیدیم از مدرس
 
جوابش گفت باید رطب و یابس
 
وگر مقصود خود را کرد تکرار
 
بپیچیمش به دور حلق دستار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
به قدری این سخن‌ها کارگر شد
 
که سردار سپه عقلش ز سر شد
 
به جمهوری علاقه‌مندتر شد
 
بنای انتشار سیم و زر شد
 
به مبعوثان و مطبوعات و احرار
 
ز آقای صبا تا شیخ معمار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
نمایان شد تجمع‌های فردی
 
علم در دست، گرم دوره‌گردی
 
علم‌ها سرخ و زرد و لاجوردی
 
عیان سرخی و پنهان رنگ زردی
 
به جمهوریت ایران هوادار
 
ولو گشته میان کوچه بازار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
ازین افکار مالیخولیایی
 
به مجلس اکثریت شد هوایی
 
تدین کرد خیلی بی‌حیایی
 
به یک دم بین افرادش جدایی
 
فتاد از یک هجوم نابهنجار
 
از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
از آن سیلی ولایت پر صدا شد
 
دکاکین بسته و غوغا بپا شد
 
به روز شنبه مجلس کربلا شد
 
به دولت روی اهل شهر وا شد
 
که آمد در میان خلق سردار
 
برای ضرب و شتم و خشم وکشتار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
ز جمهوری به ما یک گام ره بود
 
خدا داند که این سیلی گنه بود
 
که این سیلی زدن خدمت به شه بود
 
تدین خصم سردار سپه بود
 
رفاقت بد بود با عقرب و مار
 
خطر دارد چو نادان اوفتد یار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
قشونی خلق را با نیزه راندند
 
ولی مردم به جای خویش ماندند
 
رضاخان را به جای خود نشاندند
 
به جای گل بر او آجر پراندند
 
نشاید کرد با افکار پیکار
 
بباید خواست از مخلوق زنهار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
بپا شد در جماعت شور و شرها
 
شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها
 
رضاخان در قبال این هنرها
 
شنید از ناظم مجلس تشرها
 
که این کارت چه بود ای مرد غدار
 
چرا کردی به مجلس این‌چنین کار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند
 
گروهی را سوی نظمیه بردند
 
چهل تن اندرین هنگامه مردند
 
برای حفظ قانون جان سپردند
 
دو صد تن تاکنون هستند بیمار
 
به ضرب ته تفنگ و زیر آوار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
رضاخان شد از این حرکت پشیمان
 
به سعدآباد رفت از شهر تهران
 
از آنجا شد به سوی قم شتابان
 
حجج بستند با او عهد و پیمان
 
که باشد بعد از این بر خلق غمخوار
 
ز جمهوری نگوید هیچ گفتار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف
 
که گردش باز اغوا ناصر سیف
 
به مجلس کرد توهین از سر کیف
 
ولیکن بی‌خبر بود از کم و کیف
 
که مجلس نیست با ایشان وفادار
 
بجز شش هفت تن بیکار و بیعار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
از او بالمره مجلس بدگمان شد
 
عقاید جملگی از او رمان شد
 
بسوی رود هن آخر چمان شد
 
همان چیزی که می‌دیدم همان شد
 
کشیده شد میان مملکت جار
 
که از میدان بدر رفته است سردار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
به مجلس قاصدی از راه آمد
 
که اکنون تلگراف از شاه آمد
 
رضاخان عزل بی اکراه آمد
 
شه از مجلس عقیدت‌خواه آمد
 
که قانون اساسی چون شده خوار
 
دگر کس ملک را باید پرستار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
به تعلیمات مرکز با گزافات
 
رسید از احمد آقا تلگرافات
 
که سرباز لرستان و مضافات
 
نمایند از رضاخان دفع آفات
 
قشون غرب گردد زور سیار
 
سوی مرکز پی تنبیه احرار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
امیر لشکر شرق آن یل راد
 
یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد
 
به مبعوثان دو روزه مهلتی داد
 
که آمد جیش تا فراش‌آباد
 
بباید بر مراد ما شود کار
 
ولی بر توپ خانی نیست آثار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
وکیلان این تشرها چون شنیدند
 
ز جای خوبش از وحشت پریدند
 
به تنبان‌های خود از ترس ریدند
 
نود رای موافق آفریدند
 
بر این جمعیت مرعوب گه کار
 
سلیمان بن محسن شد علمدار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار
 
ولیکن چارده مرد مصمم
 
نترسیدند از توپ دمادم
 
به آزادی ببسته عهد محکم
 
اقلیت از ایشان شد فراهم
 
وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار
 
رضاخان را زبون کردند ازین کار
 
دریغ از راه دور و رنج بسیار


این اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سوءاستفاده از دین نوشته باشد.
این اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سوءاستفاده از دین نوشته باشد.
۸٬۸۹۲

ویرایش