کاربر:Khosro/صفحه تمرین میرزاده عشقی: تفاوت میان نسخه‌ها

{{ب|بباید پرده بگرفتن ز اسرار|که گردد شرح بدبختی پدیدار}}

{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار|}}

{{ب|اگر پیدا شود در ملک یک فرد|به مانند رضاخان جوانمرد}}

{{ب|بگویند از سر شه تاج بردار|به فرق خویشتن آن تاج بگذار}}

{{ب|دریغ از راه دور و رنج بسیار||}}

{{ب|نخستین بار، سازیم آفتابی|علامت‌های سرخ انقلابی}}

{{ب|ولیکن بی‌خبر از لحن بازار|ز علاف و ز بقال و ز نجار}}

{{ب|ز عدل الملک بشنو یک حکایت|که آن بالا بلند بی کفایت}}

{{ب|شود گاهی سلیمان را مددکار|که سازد این دو را با یکدگر یار}}

{{ب|ببین آن کهنه الدنگ قلندر|نموده نوحهٔ جمهوری از بر}}

{{ب|زمانی پاچه گیرد چون سگ هار|ولی غافل زگردن‌بند و افسار}}

از ایران رهنما گشته روانه|برای کارهای محرمانه}}

{{ب|که جمهوری شود این ملک ادبار|نه من گویم خودش کرده است اقرار}}

{{ب|تقلاها نماید اندرین بین|جلنبر زادهٔ شیخ العراقین}}

{{ب|ادا بایست کرد این دین ناچار|بباید جست از دست طدکار}}

{{ب|ضیاء الواعظین آن لوس ریقو|کند از بهر جمهوری هیاهو}}

{{ب|که می‌خواهد نشیند جای قاجار|همان‌طوری که کزد آن مرد افشار}}

{{ب|دبیر اعظم، آن رند سیاسی|ز کمپانی نماید حق‌شناسی}}

{{ب|به سردار سپه گو به اصرار|که جمهوری نباشد کار دشوار}}

{{ب|نمایش می‌دهد این هفته عارف|به همراهی اعضای معارف}}

{{ب|مدلل می‌شود با ضرب و با تار|که مشروطه ندارد یک طرفدار}}

{{ب|نمودم من جراید را اداره|شفق، کوشش، وطن، گلشن، ستاره}}

{{ب|همین فردا شود غوغا پدیدار|به زورکنفرانس و نطق و اشعار}}

{{ب|به عالم پیش رفته بالاصاله|تمام کارها با قاله قاله}}

{{ب|برین مخلوق بی‌عقل ولنگار|بدون وحشت از اعیان و تجار}}

{{ب|که مستوفی است شخصی لاابالی|مشیرالدوله مرعوب و خیالی}}

{{ب|قوام‌السلطنه مطرود سرکار|به غیر از ذات اشرف لیس فی‌الدار}}

{{ب|بود حاجی معین محتاط و معقول|امین الضرب در عدلیه مشغول}}

{{ب|اهمیت ندارد صنف بازار|ز خراز و ز رزاز و بنکدار}}

{{ب|تدین گفته مجلس هست با من|نماییم اکثریت را معین}}

{{ب|نه قانون می‌شود مانع نه افکار|به زور مشت فیصل می‌دهم کار}}

{{ب|به تعلیم قشون اندر ولایات|مهیا تلگرافات و شکایات}}

مسلسل می‌رسد با سیم و چاپار|ز بلدان و ز اقطار و ز امصار}}

{{ب|زتبریز و ز قزوین و ز زنجان|زیردستان وکرمانشاه وگیلان}}

{{ب|ز بجنورد و ز کاشان و قم و لار|تقاضاها رسد خروار خروار}}

{{ب|ز ملاها جوی وحشت نداریم|قشون با ماست ما دهشت نداریم}}

{{ب|بیاویزیمشان بر چوبهٔ دار|بنام ارتجاعیون و اشرار}}

{{ب|موافق گشته لندن این سخن را|که فوری خواست سرپرسی لرن را}}

{{ب|همان مهتر نسیم رند عیار|کریم رشتی آن شیاد طرار}}

{{ب|نباید کرد دیگر هیچ مس مس|بباید رفت فوری توی مجلس}}

{{ب|وگر مقصود خود را کرد تکرار|بپیچیمش به دور حلق دستار}}

{{ب|به قدری این سخن‌ها کارگر شد|که سردار سپه عقلش ز سر شد}}

{{ب|به مبعوثان و مطبوعات و احرار|ز آقای صبا تا شیخ معمار}}

{{ب|نمایان شد تجمع‌های فردی|علم در دست، گرم دوره‌گردی}}

{{ب|به جمهوریت ایران هوادار|ولو گشته میان کوچه بازار}}

{{ب|ازین افکار مالیخولیایی|به مجلس اکثریت شد هوایی}}

{{ب|فتاد از یک هجوم نابهنجار|از آن سیلی که خورد آن مرد دیندار}}

{{ب|از آن سیلی ولایت پر صدا شد|دکاکین بسته و غوغا بپا شد}}

{{ب|که آمد در میان خلق سردار|برای ضرب و شتم و خشم وکشتار}}

{{ب|ز جمهوری به ما یک گام ره بود|خدا داند که این سیلی گنه بود}}

{{ب|رفاقت بد بود با عقرب و مار|خطر دارد چو نادان اوفتد یار}}

{{ب|قشونی خلق را با نیزه راندند|ولی مردم به جای خویش ماندند}}

{{ب|نشاید کرد با افکار پیکار|بباید خواست از مخلوق زنهار}}

{{ب|بپا شد در جماعت شور و شرها|شکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرها}}

{{ب|که این کارت چه بود ای مرد غدار|چرا کردی به مجلس این‌چنین کار}}

{{ب|بسی پیر وجوان سر نیزه خوردند|گروهی را سوی نظمیه بردند}}

{{ب|دو صد تن تاکنون هستند بیمار|به ضرب ته تفنگ و زیر آوار}}

{{ب|رضاخان شد از این حرکت پشیمان|به سعدآباد رفت از شهر تهران}}

{{ب|که باشد بعد از این بر خلق غمخوار|ز جمهوری نگوید هیچ گفتار}}

{{ب|ز قم برگشت و عاقل شد ولی حیف|که گردش باز اغوا ناصر سیف}}

{{ب|که مجلس نیست با ایشان وفادار|بجز شش هفت تن بیکار و بیعار}}

{{ب|از او بالمره مجلس بدگمان شد|عقاید جملگی از او رمان شد}}

{{ب|کشیده شد میان مملکت جار|که از میدان بدر رفته است سردار}}

{{ب|به مجلس قاصدی از راه آمد|که اکنون تلگراف از شاه آمد}}

{{ب|که قانون اساسی چون شده خوار|دگر کس ملک را باید پرستار}}

{{ب|به تعلیمات مرکز با گزافات|رسید از احمد آقا تلگرافات}}

{{ب|قشون غرب گردد زور سیار|سوی مرکز پی تنبیه احرار}}

{{ب|امیر لشکر شرق آن یل راد|یک اولتیماتوم از مشهد فرستاد}}

{{ب|بباید بر مراد ما شود کار|ولی بر توپ خانی نیست آثار}}

{{ب|وکیلان این تشرها چون شنیدند|ز جای خوبش از وحشت پریدند}}

{{ب|بر این جمعیت مرعوب گه کار|سلیمان بن محسن شد علمدار}}

{{ب|ولیکن چارده مرد مصمم|نترسیدند از توپ دمادم}}