۵٬۹۰۸
ویرایش
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح سجاوندی، اصلاح املا) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
جلال آل احمد در سال ۱۳۰۲، در محله سید نصرالدین از مجلههای قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. او پسرعموی [[سید محمود طالقانی|'''آیتالله سید محمود طالقانی''']] بود. خانوادهی جلال آل احمد اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. کودکی و نوجوانی وی در محیطی مذهبی و در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.<ref name=":0">[https://vista.ir/w/a/34/7x1kb بوگرافی جلال آل احمد - سایت ویستا]</ref> | جلال آل احمد در سال ۱۳۰۲، در محله سید نصرالدین از مجلههای قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. او پسرعموی [[سید محمود طالقانی|'''آیتالله سید محمود طالقانی''']] بود. خانوادهی جلال آل احمد اصالتاً اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. کودکی و نوجوانی وی در محیطی مذهبی و در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.<ref name=":0">[https://vista.ir/w/a/34/7x1kb بوگرافی جلال آل احمد - سایت ویستا]</ref> | ||
جلال دربارهی تولدش میگوید:<blockquote>«نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال ۱۳۰۲، بیاغراق سر هفت تا دختر آمدهام… کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.»<ref name=":1">[http://za.iau-arak.ac.ir/article_517342.html جلال آل احمد نویسنده پرشور و مبارز - نشریه زیبایی شناسی ادبی]</ref> </blockquote>جلال آل احمد تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای کمالیه و ثریا | جلال دربارهی تولدش میگوید:<blockquote>«نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال ۱۳۰۲، بیاغراق سر هفت تا دختر آمدهام… کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت.»<ref name=":1">[http://za.iau-arak.ac.ir/article_517342.html جلال آل احمد نویسنده پرشور و مبارز - نشریه زیبایی شناسی ادبی]</ref> </blockquote>جلال آل احمد تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای کمالیه و ثریا تمام کرد. داستان ''گلدستهها'' و ''فلک'' از مجموعه داستانهای کتاب پنج داستان، به بیان اوضاع و احوال و رفتار دوران تحصیل او در دبستان ثریا میپردازد. جلال آل احمد در دبیرستانهای دانش و تدین تهران مشغول تحصیل شد و پس از آن در دوره شبانه مدرسه دارالفنون ثبت نام کرد. او در سال ۱۳۲۲، دیپلم ادبی خود را گرفت؛ و همزمان دروس حوزوی نیز میخواند.<ref name=":2">[https://www.eneshat.com/iranian/famous/jalal-al-e-ahmad همه چیز درباره جلال آل احمد - سایت نشاطآوران]</ref> | ||
سید احمد | سید احمد حسینیطالقانی پدر جلال آل احمد پس از پایان یافتن دوره دبستان به جلال اجازهی تحصیلات دبیرستانی را نداد و او را روانه بازار کار کرد تا حداقل حرفهای برای گذران زندگی خود بیاموزد؛ اما جلال تسلیم پدرش نشد و پنهان از چشم پدر در مدرسهی دارالفنون ثبت نام کرد.<ref name=":0" /> | ||
[[پرونده:نوجوانی جلال.JPG|بندانگشتی|250x250پیکسل|جایگزین=|نوجوانی جلال آل احمد]] | |||
پدر آل احمد تحصیل جلال را در مدارس دولتی | پدر آل احمد تحصیل جلال را در مدارس دولتی نمیپسندید و براین باور بود که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکند، و بههمین خاطر با جلال مخالفت کرد. جلال آل احمد در این رابطه میگوید: <blockquote>«دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم و میگفت برو بازار کار کن تا بعد از من جانشینی بسازد؛ و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم…»<ref name=":3">[http://biographyha.com/13136/biography-and-photos-of-jalal-ahmad.html زندگینامه جلال آل احمد - سایت بیوگرافی]</ref> </blockquote>جلال روزها به کارهایی چون ساعتسازی، سیمکشی برق، چرم فروشی و… میپرداخت؛ و شبها به دور از چشم پدرش در کلاسهای شبانه مدرسهی دارالفنون به تحصیل خود ادامه میداد. او خود میگوید:<blockquote>«دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار، ساعت سازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل… و شبها درس. با در آمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه بردست جواد، یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همینجوریها دبیرستان تمام شد و توشیح دیپلمه آمد زیر برگه وجودم…»<ref name=":0" /></blockquote><blockquote>جلال آل احمد اشارهای به علت تصمیم به تحصیل در مدرسهی دارالفنون نکرده است؛ اما آنچه که به نظر میرسد، تصمیم او به خاطر دلزدگی از رفتار و اخلاق پدر و سختگیریهای بیمورد مذهبیش بوده، که باعث شده است جلال از روحانیت و مذهب فاصله بگیرد.<ref name=":1" /> </blockquote> | ||
=== عزیمت به نجف === | === عزیمت به نجف === | ||
پس از پایان دورهی دبیرستانی، پدر جلال او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمدتقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد؛ البته جلال به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت؛ ولی در نجف اشرف ماندگار شد. جلال در نجف بیشتر از چند ماه دوام نیاورد و به ایران برگشت. جلال آل احمد در کتاب کارنامه سه ساله، جریان رفتن به عراق را خودش اینطور شرح میدهد: <blockquote>«تابستان ۱۳۲۲ بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت | پس از پایان دورهی دبیرستانی، پدر جلال او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمدتقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد؛ البته جلال به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت؛ ولی در نجف اشرف ماندگار شد. جلال در نجف بیشتر از چند ماه دوام نیاورد و به ایران برگشت. جلال آل احمد در کتاب کارنامه سه ساله، جریان رفتن به عراق را خودش اینطور شرح میدهد: <blockquote>«تابستان ۱۳۲۲ بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز و قُرقی که در تمام جادهها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت میرفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانیام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف میرفتم که سپس به بغداد والخ. اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کلهخورده و کلافه و از برادر و پدر…»<ref name=":3" /> </blockquote>جلال آل احمد پس از بازگشت از نجف اشرف، در سال ۱۳۲۲، وارد دانشسرای عالی شد؛ و در سال ۱۳۲۵، در رشتهی ادبیات فارغالتحصیل گردید. جلال آل احمد در سال ۱۳۳۰، پیش از آنکه از رسالهی دکترای خود را با عنوان ''قصه هزار و یک شب'' ارائه دهد، تحصیلات دانشگاهی خود را ناتمام رها کرد. جلال آل احمد در کتاب ''خدمت و خیانت روشنفکران،'' علت و بیعلاقگی خود را از دریافت نکردن درجه دکترا به کمسوادی برخی از استادان دانشگاه مربوط دانست. او در دیدار با [[دکتر علی شریعتی|'''دکتر علی شریعتی''']] از ناتمام رها کردن تحصیلات تکمیلی خود، بهعنوان موهبت یاد کرد.<ref name=":1" /> | ||
== جلال آل احمد در زمان [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] == | == جلال آل احمد در زمان [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] == | ||
همزمان با کودکی جلال آل احمد، سلسله قاجاریه به تاریخ پیوست و با به قدرت رسیدن [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد. انگلیسیها بسیاری از مردان سیاسی وطن را با ترفندهای مختلف به خود وابسته کردند؛ و برای نخستین بار در تاریخ ایران حکومتی به قدرت رسید که هم متکی به نیروهای داخلی نبود؛ و هماینکه با کمک نیروهای خارجی سرکار آمده بود. رضا خان دیکتاتوری محض را بر کشور گسترد و هر مخالفی را سرکوب و نابود؛ و کشور را در فضایی از خفقان و سرکوب برای حکومتش فرو بُرد. رضاخان در آغاز با استفاده از اعتقادات دینی مردم و ابراز پایبندی به مذهب، بر کشور حاکم شد. | [[پرونده:جلال16.JPG|بندانگشتی|310x310پیکسل|جوانی جلال آل احمد]] | ||
همزمان با کودکی جلال آل احمد، سلسله قاجاریه به تاریخ پیوست و با به قدرت رسیدن [[رضاشاه پهلوی|'''رضاخان''']] فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد. انگلیسیها بسیاری از مردان سیاسی وطن را با ترفندهای مختلف به خود وابسته کردند؛ و برای نخستین بار در تاریخ ایران حکومتی به قدرت رسید که هم متکی به نیروهای داخلی نبود؛ و هماینکه با کمک نیروهای خارجی سرکار آمده بود. رضا خان دیکتاتوری محض را بر کشور گسترد و هر مخالفی را سرکوب و نابود؛ و کشور را در فضایی از خفقان و سرکوب برای حکومتش فرو بُرد. رضاخان در آغاز با استفاده از اعتقادات دینی مردم و ابراز پایبندی به مذهب، بر کشور حاکم شد. او فروش مشروبات الکلی را ممنوع و نان را ارزان کرد؛ و از زنان خواست ححاب را رعایت کنند. اما چیزی نگذشت که برآن شد که با سیاستهای سطحی و تقلید از غرب، ایران را به اصطلاح به سوی پیشرفت و ترقی هدایت کند. وی زنجیرزنی در محرم را ممنوع اعلام کرد؛ و تمام املاک وقفی را در انحصار دولت درآورد. در سال ۱۳۰۶، کلاه پهلوی به جای کلاههای سنتی به اجبار جایگزین شد؛ و سال بعد نیز پوشیدن کت و شلوار اجباری گردید. جلال آل احمد نخستین دردسرهای حکومت وابسته رضاخانی را در کودکی احساس کرد. او بدون نگرانی مالی، دوران دبستان را میگذراند، ولی پدرش سید احمد طالقانی که امام جماعت مسجد پاچنار و لباسچی بود، در سال ۱۳۱۰، حاضر نشد تسلیم سیاستهای رضاخان شود؛ و کارهای محضری و دفترداری خود را دولتی کند. به همین دلیل کار محضر را کنار گذاشت و به امام جماعت قناعت کرد. جلال نیز تحت آزار و اذیت پدرش قرار میگرفت. | |||
در سال ۱۳۱۴، که جلال آل احمد کودکی ۱۲ ساله بود، کلاه پهلوی را به کلاه شاپو و تاریخ رسمی کشور را از هجری قمری به هجری شمسی تغییر دادند؛ و واقعهی '''[[کشف حجاب]]''' آغاز شد. جلال هم مجبور بود زحمتهایی را که رضاخان برای دیگران ایجاد میکرد با زحمتهای خود تعدیل کند. وی باید برای تأمین آب حمام خانگی، زحمت زیادی میکشید؛ چونکه زنان خانواده نمیتوانستند بهخاطر مزاحمتهای عوامل رضاشاه برای حمام کردن از خانه خارج شوند.<ref name=":1" /> | در سال ۱۳۱۴، که جلال آل احمد کودکی ۱۲ ساله بود، کلاه پهلوی را به کلاه شاپو و تاریخ رسمی کشور را از هجری قمری به هجری شمسی تغییر دادند؛ و واقعهی '''[[کشف حجاب]]''' آغاز شد. جلال هم مجبور بود زحمتهایی را که رضاخان برای دیگران ایجاد میکرد با زحمتهای خود تعدیل کند. وی باید برای تأمین آب حمام خانگی، زحمت زیادی میکشید؛ چونکه زنان خانواده نمیتوانستند بهخاطر مزاحمتهای عوامل رضاشاه برای حمام کردن از خانه خارج شوند.<ref name=":1" /> | ||
== جلال آل احمد در عرصهی سیاسی، اجتماعی == | == جلال آل احمد در عرصهی سیاسی، اجتماعی == | ||
[[پرونده:جلال12.JPG|بندانگشتی|209x209پیکسل|جلال آل احمد در خانهٔ خودش]] | |||
در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جلال آل احمد همچون بسیاری از روشنفکران دیگر ایرانی دچار نوعی آشفتگی فکری و سردرگمی است. با این وجود او اغلب آثار خود را در همین دوران سردرگمی و یأس و سرخودرگی به رشتهی تحریر درآورد؛ و همین بدبینی و یأس و سرخودرگی را نیز به خوانندگانش منتقل میسازد. جلال آلاحمد را میتوان پیشگام طرح '' اجتماعیات در ادبیات'' که مقولاتی مانند حکومت، غربزدگی و… را در قالب بیان گنجانده است. جلال اندیشمندی است که در تمام آثارش به بررسی مسائل اجتماعی ایران پرداخته و راه حلهایی برای این مسئله ارائه مینماید. بینش اجتماعی او در همهی آثارش بهویژه آثار نگارش یافته در دههی آخر زندگیش، کاملاً مشهود است.<ref name=":3" /> | در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جلال آل احمد همچون بسیاری از روشنفکران دیگر ایرانی دچار نوعی آشفتگی فکری و سردرگمی است. با این وجود او اغلب آثار خود را در همین دوران سردرگمی و یأس و سرخودرگی به رشتهی تحریر درآورد؛ و همین بدبینی و یأس و سرخودرگی را نیز به خوانندگانش منتقل میسازد. جلال آلاحمد را میتوان پیشگام طرح '' اجتماعیات در ادبیات'' که مقولاتی مانند حکومت، غربزدگی و… را در قالب بیان گنجانده است. جلال اندیشمندی است که در تمام آثارش به بررسی مسائل اجتماعی ایران پرداخته و راه حلهایی برای این مسئله ارائه مینماید. بینش اجتماعی او در همهی آثارش بهویژه آثار نگارش یافته در دههی آخر زندگیش، کاملاً مشهود است.<ref name=":3" /> | ||
رویکرد سیاسی و اجتماعی جلال آل احمد در سالهای آخر دبیرستان برجسته شد. در شهریورماه ۱۳۲۰، ایران به اشغال متفقین درآمد و قشون رضاخانی نتوانست در برابر این تجاوز بیگانگان عکسالعملی نشان دهد. در ۲۵ شهریور رضاشاه استعفا داد و با ثروت هنگفتی از ایران تبعید شد؛ و فرزندش '''[[محمدرضا پهلوی]]''' در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰، جای پدر برتخت سلطنت نشست. از طرف دیگر در سالهایی که کشور عرصهی تاختوتاز نیروهای متفقین شد؛ فرصت مناسبی بود که درخلع دیکتاتوری، احزاب و تشکلهای سیاسی رشد کنند و هر کدام با شعارهای حق و ناحق و یا مردم فریبانهی خود، گروهی از مردم را به خود جذب کنند. در عرض یکی دو سال پس از شهریور ۱۳۲۰، حدود ۲۰ حزب در ایران تشکیل شد. در این سالها مطبوعاتی که در فضای باز سیاسی ایجاد شده بود، رشد زیادی کرد و نشریههای مختلف و متفاوت و با عقاید و افکار گوناگون وارد بازار شد. ''پیترآوری'' استاد تاریخ دانشگاه کمبیریج در این باره نوشته است:<blockquote>«سال شهریور ۱۳۲۰، شاهد گشایش حق آزادی بیانی بود که در دوران سلطنت رضاشاه کاملاً سلب شده بود. در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، این حق به خوبی مورد استفاده قرار گرفت و نویسندگان برجستهای چون صادق هدایت، محمدمسعود، صادق | رویکرد سیاسی و اجتماعی جلال آل احمد در سالهای آخر دبیرستان برجسته شد. در شهریورماه ۱۳۲۰، ایران به اشغال متفقین درآمد و قشون رضاخانی نتوانست در برابر این تجاوز بیگانگان عکسالعملی نشان دهد. در ۲۵ شهریور رضاشاه استعفا داد و با ثروت هنگفتی از ایران تبعید شد؛ و فرزندش '''[[محمدرضا پهلوی]]''' در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰، جای پدر برتخت سلطنت نشست. از طرف دیگر در سالهایی که کشور عرصهی تاختوتاز نیروهای متفقین شد؛ فرصت مناسبی بود که درخلع دیکتاتوری، احزاب و تشکلهای سیاسی رشد کنند و هر کدام با شعارهای حق و ناحق و یا مردم فریبانهی خود، گروهی از مردم را به خود جذب کنند. در عرض یکی دو سال پس از شهریور ۱۳۲۰، حدود ۲۰ حزب در ایران تشکیل شد. در این سالها مطبوعاتی که در فضای باز سیاسی ایجاد شده بود، رشد زیادی کرد و نشریههای مختلف و متفاوت و با عقاید و افکار گوناگون وارد بازار شد. ''پیترآوری'' استاد تاریخ دانشگاه کمبیریج در این باره نوشته است: | ||
[[پرونده:تیمیت.JPG|بندانگشتی|جلال آل احمد]] | |||
<blockquote>«سال شهریور ۱۳۲۰، شاهد گشایش حق آزادی بیانی بود که در دوران سلطنت [[رضاشاه پهلوی|'''رضاشاه''']] کاملاً سلب شده بود. در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، این حق به خوبی مورد استفاده قرار گرفت و نویسندگان برجستهای چون صادق هدایت، محمدمسعود، [[صادق چوبک|'''صادق چوبک''']]، جلال آل احمد و بزرگ علوی درخشیدند.»</blockquote>در همین سالها و تا سال ۱۳۲۶، حدود ۵۰۰ روزنامه و مجله گوناگون به چاپ میرسید. جلال آل احمد خودش میگوید: <blockquote>«با سال ۱۳۲۰، که بندها میگسلد مردمی که از فشار سکوت نزدیک بوده است لال بشوند با عجله هرچه گفتنی است بیرون میریزند. استقبال عمومی از هر مطبوعهای که هرزتر فحش میدهد تا سال ۲۴ نمونه بارز این شتاب در گفتن و هر چه بدتر گفتن است.» </blockquote>جلال آل احمد در اوج جوانی با مطالعهی نشریههای ''پیمان''، ''مرد امروز''، ''تفریحات شب''، ''دنیا'' و مطبوعات حزب توده با آثار احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد. او و دوستانش انجمنی به نام انجمن تبلیغات اسلامی (انجمن اصلاح) را تشکیل دادند. شاید این انجمن نخستین محمل فعالیتهای گروهی و حزبی جلال آل احمد بوده است. همچنانکه خودش میگوید:<blockquote>«شبها در کلاسهایش (انجمن اصلاح) مجانی فنارسه (فرانسه) درس میدادیم و عربی و آداب سخنرانی و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده بودند هر کدام مأمور یکیشان بودیم و سرکشی میکردیم به حوزهها و میتینگهاشان… و من مأمور حزب توده بودم'''.»'''<ref name=":1" /></blockquote> | |||
== پیوستن به [[حزب توده ایران|'''حزب توده''']] == | == پیوستن به [[حزب توده ایران|'''حزب توده''']] == | ||
جلال آل احمد پس از بازگشت | [[پرونده:جلال و پدرش.JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل|جلال آل احمد و پدرش]] | ||
جلال آل احمد پس از بازگشت از نجف، دچار شک و تردید و بیاعتقادی به دین و مذهب شد که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت. جلال خود در این رابطه گفته است:<blockquote>«شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمیگذاشتم. در نظر خود من که چنین میکردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بتپرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛ و تصدیق میکنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق میدهد که تا به آخر براندش…»</blockquote>جلال آل احمد در سال ۱۳۲۳، به [[حزب توده ایران|'''حزب توده ایران''']] پیوست و عملاً تفکرات مذهبی را کنار گذاشت. دوران داغ بلوغ که شک و تردید لازمهی آن دوره از زندگی بود، اوجگیری حرکتهای چپگرایانه حزب توده و توجه جوانان آزادیخواه و پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی حزب توده و درگیری جنگ جهانی دوم از عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکر و اندیشهی جلال آل احمد شدند. | |||
جلال آل احمد در سال ۱۳۲۴، با انتشار داستان ''زیارت'' در مجله سخن، قدم به عرصهی نویسندگی گذاشت؛ و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه '' دید و بازدید'' منتشر شد. جلال آل احمد در نوروز سال ۱۳۲۴، برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب توده، عازم شهر آبادان شد؛ و بهخاطر استمرار فعالیتهایش در حزب توده، مسئولیتهای چندی را پذیرفت. جلال در این رابطه گفته است:<blockquote>«در آبادان اتراق کردم. پانزده روزی. سال ۱۳۲۴ بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکنی کنار خیابان… در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره و از اوایل سال ۲۵ مأمور شدم زیر نظر طبری که نشریه ''ماهنامه مردم'' را راه بیندازم و تا هنگام انشعاب ۱۸ شمارهاش را درآوردم، حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم…»<ref name=":3" /> </blockquote> | جلال آل احمد در سال ۱۳۲۴، با انتشار داستان ''زیارت'' در مجله سخن، قدم به عرصهی نویسندگی گذاشت؛ و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه '' دید و بازدید'' منتشر شد. جلال آل احمد در نوروز سال ۱۳۲۴، برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب توده، عازم شهر آبادان شد؛ و بهخاطر استمرار فعالیتهایش در حزب توده، مسئولیتهای چندی را پذیرفت. جلال در این رابطه گفته است:<blockquote>«در آبادان اتراق کردم. پانزده روزی. سال ۱۳۲۴ بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته اش به آن ولایت می رفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکنی کنار خیابان… در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره و از اوایل سال ۲۵ مأمور شدم زیر نظر طبری که نشریه ''ماهنامه مردم'' را راه بیندازم و تا هنگام انشعاب ۱۸ شمارهاش را درآوردم، حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم…»<ref name=":3" /> </blockquote> | ||
=== استعفاء از حزب توده === | === استعفاء از حزب توده === | ||
[[پرونده:جلال7.JPG|بندانگشتی|350x350پیکسل|جلال آل احمد]] | |||
در سال ۱۳۲۵، قوامالسلطنه موفق به سرکوب حکومت خودمختار آذربایجان شد. پیشهوری هم به قفقاز فرار کرد. این شکست و شکستهای دیگرحزب توده و وابستگی این حزب به شوروی که علنی هم بود، منجربه انشعاب جلال آل احمد و دوستانش از این حزب شد. در این سال جلال با دکتر ''اپریم'' کتاب حزب توده سر دو راه، را منتشر کرد. این کتاب به تحلیل مبارزات حزب توده و شکستهای آنها پرداخته است. | در سال ۱۳۲۵، قوامالسلطنه موفق به سرکوب حکومت خودمختار آذربایجان شد. پیشهوری هم به قفقاز فرار کرد. این شکست و شکستهای دیگرحزب توده و وابستگی این حزب به شوروی که علنی هم بود، منجربه انشعاب جلال آل احمد و دوستانش از این حزب شد. در این سال جلال با دکتر ''اپریم'' کتاب حزب توده سر دو راه، را منتشر کرد. این کتاب به تحلیل مبارزات حزب توده و شکستهای آنها پرداخته است. | ||
در آذرماه سال ۱۳۲۶، خلیل ملکی و یارانش ازجمله جلال آل احمد از حزب توده خارج شدند و ''جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران'' را تشکیل دادند. حزب توده از امتیازخواهی شوروی در نفت شمال، جداییطلبی پیشهوری و مخالفت با دکتر مصدق حمایت میکرد؛ و اینها دلایلی کافی بود تا خلیل ملکی و دوستانش از آن جدا شوند. اما جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، به دلیل مخالفتهای بسیار حزب توده و رهبر خارجیشان با آن نتوانست دوام بیاورد و جلال نیز فعالیتهای حزبی را تعطیل کرد و بیشتر به نوشتن و ترجمه پرداخت. جلال که از نیروهای برجستهی گروه خلیل ملکی و مسؤولیت اصلی مطبوعاتی گروه با وی بود، همراه دیگران و در دفاع از [[جبهه ملی ایران|'''جبهه ملی''']] و '''[[دکتر محمد مصدق]]''' تلاش میکرد. سرانجام تلاشها و کوششهای نیروهای مبارز ملی و مذهبی به نتیجه رسید و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹، مجلس صنعت نفت ایران را ملی اعلام کرد.<ref name=":1" /> | در آذرماه سال ۱۳۲۶، خلیل ملکی و یارانش ازجمله جلال آل احمد از حزب توده خارج شدند و ''جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران'' را تشکیل دادند. حزب توده از امتیازخواهی شوروی در نفت شمال، جداییطلبی پیشهوری و مخالفت با [[دکتر محمد مصدق|'''دکتر محمد مصدق''']] حمایت میکرد؛ و اینها دلایلی کافی بود تا خلیل ملکی و دوستانش از آن جدا شوند. اما جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، به دلیل مخالفتهای بسیار حزب توده و رهبر خارجیشان با آن نتوانست دوام بیاورد و جلال نیز فعالیتهای حزبی را تعطیل کرد و بیشتر به نوشتن و ترجمه پرداخت. جلال که از نیروهای برجستهی گروه خلیل ملکی و مسؤولیت اصلی مطبوعاتی گروه با وی بود، همراه دیگران و در دفاع از [[جبهه ملی ایران|'''جبهه ملی''']] و '''[[دکتر محمد مصدق]]''' تلاش میکرد. سرانجام تلاشها و کوششهای نیروهای مبارز ملی و مذهبی به نتیجه رسید و در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹، مجلس [[نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران|'''صنعت نفت ایران''']] را ملی اعلام کرد.<ref name=":1" /> | ||
جلال آل احمد درباره حزب توده میگوید:<blockquote>«روزگاری بود و حزب تودهای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود؛ و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میآموختیم. برای خود من، اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم، سال ۲۳ یا ۲۴ از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و…»<ref name=":3" /> </blockquote> | جلال آل احمد درباره حزب توده میگوید:<blockquote>«روزگاری بود و حزب تودهای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود؛ و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میآموختیم. برای خود من، اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم، سال ۲۳ یا ۲۴ از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم، اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و…»<ref name=":3" /> </blockquote> | ||
== آموزگاری و آشنایی با سیمین دانشور == | == آموزگاری و آشنایی با سیمین دانشور == | ||
[[پرونده:جلال14.JPG|بندانگشتی|265x265پیکسل|جلال آل احمد و همسرش سیمین دانشور]] | |||
جلال آل احمد در سال ۱۳۲۵، دورهی لیسانس خود را با ارائه پایاننامهای با موضوعی تحت عنوان داستان حضرت یوسف در قرآن، به پایان برد؛ و پس از یک سال معطلی به عنوان دبیر دبیرستانهای تهران مشغول به کارگردید.<ref name=":1" /> | جلال آل احمد در سال ۱۳۲۵، دورهی لیسانس خود را با ارائه پایاننامهای با موضوعی تحت عنوان داستان حضرت یوسف در قرآن، به پایان برد؛ و پس از یک سال معطلی به عنوان دبیر دبیرستانهای تهران مشغول به کارگردید.<ref name=":1" /> | ||
خط ۹۸: | خط ۱۰۵: | ||
«ادبیات روزگار ما با یک جهش از دورهی صادق هدایت به دورهی آلاحمد جهید، ادبیات سرخورده، غمگین و رنگ پریدهی بوف کوری ناگهان جای خود را به ادبیاتی ستیزنده و شتابنده و جهنده و پُرغوغا داد. آلاحمد بحث کهنهی ''لوس هنر برای هنر'' یا ''هنر برای اجتماع'' را رها کرد و مفهوم ''مسئولیت نویسنده'' را از سارتر الهام گرفت، نظریهای که مسئولیت را جزو ذاتی کار نویسنده میداند، نه چیزی افزون بر آن. آلاحمد با پیش کشیدن این نظر درباره ادبیات حرکت و تکانی تازه را سبب شد و خودش همیشه پرچمدار این حرکت ماند. او سنگینترین وزنه قلم در دوره خود بود که کم وبیش همهی نسل جوانتر را به شکلهای مختلف زیر نفوذ خود داشت. نثر آلاحمد هر چند در دست او بهترین سلاح کارش بود اما در دست مقلدانش لوس و بیروح میشد؛ زیرا این نثر و شیوه، تنها یک شیوه و سبک نبود، یک شخص بود، جلال آلاحمد بود.» | «ادبیات روزگار ما با یک جهش از دورهی صادق هدایت به دورهی آلاحمد جهید، ادبیات سرخورده، غمگین و رنگ پریدهی بوف کوری ناگهان جای خود را به ادبیاتی ستیزنده و شتابنده و جهنده و پُرغوغا داد. آلاحمد بحث کهنهی ''لوس هنر برای هنر'' یا ''هنر برای اجتماع'' را رها کرد و مفهوم ''مسئولیت نویسنده'' را از سارتر الهام گرفت، نظریهای که مسئولیت را جزو ذاتی کار نویسنده میداند، نه چیزی افزون بر آن. آلاحمد با پیش کشیدن این نظر درباره ادبیات حرکت و تکانی تازه را سبب شد و خودش همیشه پرچمدار این حرکت ماند. او سنگینترین وزنه قلم در دوره خود بود که کم وبیش همهی نسل جوانتر را به شکلهای مختلف زیر نفوذ خود داشت. نثر آلاحمد هر چند در دست او بهترین سلاح کارش بود اما در دست مقلدانش لوس و بیروح میشد؛ زیرا این نثر و شیوه، تنها یک شیوه و سبک نبود، یک شخص بود، جلال آلاحمد بود.» | ||
[[پرونده:جلال و حسین ملک.JPG|بندانگشتی|270x270پیکسل|جلال آل احمد و حسین ملک]] | |||
جلال آل احمد از سالهای ۱۳۲۶، به معرفی آثار و نویسندگان بزرگ معاصر غربی پرداخت. از جمله اینکه برای نخستین بار، با ترجمهی رمان ''بیگانه'' اثری از آلبر کامو، او را به جامعهی ادبی ایران معرفی کرد؛ و همچنین چند سال بعد با ترجمههایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو، داستایوسکی، نقش بسیار مؤثری در پیشبرد ادبیات معاصر ایران ایفا کرد.<ref name=":3" /> | جلال آل احمد از سالهای ۱۳۲۶، به معرفی آثار و نویسندگان بزرگ معاصر غربی پرداخت. از جمله اینکه برای نخستین بار، با ترجمهی رمان ''بیگانه'' اثری از آلبر کامو، او را به جامعهی ادبی ایران معرفی کرد؛ و همچنین چند سال بعد با ترجمههایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو، داستایوسکی، نقش بسیار مؤثری در پیشبرد ادبیات معاصر ایران ایفا کرد.<ref name=":3" /> | ||
خط ۱۲۷: | خط ۱۳۴: | ||
== زن از نگاه جلال آل احمد == | == زن از نگاه جلال آل احمد == | ||
[[پرونده:جلال8.JPG|بندانگشتی|262x262پیکسل|جلال و سیمین دانشور]] | |||
یکی از موضوعات اجتماعی در داستانهای جلال آل احمد زن است. زن به عنوان پدیدهای اجتماعی، حدوداً همزمان با انقلاب مشروطه وارد ادبیات شده است. در دوران مشروطه از بیچارگیها، محرومیتها و نداشتن آزادی زن در خانواده و جامعه سخن گفته میشود. زن به عنوان فردی از جامعه، تحت تأثیر تبعیض و ستمها، خرافهپرستیها و نادانیهای اجتماعی است که در آن زندگی میکند. همچنانکه جلال آل احمد میگوید:<blockquote>«وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترین نمودار گسیختگی اجتماع و تنش و کشاکش درونی فرهنگی است که از همان دوران مشروطیت تناقضهای دردناک و بحرانی آن آشکار شده بود. در این جامعه، تمام نابسامانیها در وجود زن تبلور یافت.»</blockquote>زن در جامعهی آن دوران، فردی بود که اگرچه در جامعه زندگی میکرد، ولی هیچ سهمی از آن نداشت. موجودی کتکخور و اسیر بود. زنان در داستانهای جلال آل احمد نه مانند زنان صادق چوبک در فکر همآغوشیاند و نه مثل زنان مرفه و زیبای بزرگ علوی، به عشقهای رمانتیک فکر میکنند. زنان داستانهای جلال آل احمد خود را حقیر درمییابند. آنان در فضا و محیطی مردسالار توصیف میشوند. نه هویتی دارند و نه هیچ حقی برای اعتراض. آنان در اجتماعی زندگی میکنند که آزادی و تساوی برای زن در عمل و نظر وجود ندارد. مثلاً در کتاب '' بچه مردم،'' داستان زندگی زنی است که بهخاطر ازدواج مجدد مجبور است بچهی شوهر اولش را سر راه بگذارد تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این داستان زندگی زنی را به تصویر میکشد که به خاطر نان و ادامه زندگی، از ابتداییترین احساسات خود میگذرد. چرا که او در جامعهای زندگی میکند که زن، مثل یک بچه به حمایت مرد نیازمند است. | یکی از موضوعات اجتماعی در داستانهای جلال آل احمد زن است. زن به عنوان پدیدهای اجتماعی، حدوداً همزمان با انقلاب مشروطه وارد ادبیات شده است. در دوران مشروطه از بیچارگیها، محرومیتها و نداشتن آزادی زن در خانواده و جامعه سخن گفته میشود. زن به عنوان فردی از جامعه، تحت تأثیر تبعیض و ستمها، خرافهپرستیها و نادانیهای اجتماعی است که در آن زندگی میکند. همچنانکه جلال آل احمد میگوید:<blockquote>«وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترین نمودار گسیختگی اجتماع و تنش و کشاکش درونی فرهنگی است که از همان دوران مشروطیت تناقضهای دردناک و بحرانی آن آشکار شده بود. در این جامعه، تمام نابسامانیها در وجود زن تبلور یافت.»</blockquote>زن در جامعهی آن دوران، فردی بود که اگرچه در جامعه زندگی میکرد، ولی هیچ سهمی از آن نداشت. موجودی کتکخور و اسیر بود. زنان در داستانهای جلال آل احمد نه مانند زنان صادق چوبک در فکر همآغوشیاند و نه مثل زنان مرفه و زیبای بزرگ علوی، به عشقهای رمانتیک فکر میکنند. زنان داستانهای جلال آل احمد خود را حقیر درمییابند. آنان در فضا و محیطی مردسالار توصیف میشوند. نه هویتی دارند و نه هیچ حقی برای اعتراض. آنان در اجتماعی زندگی میکنند که آزادی و تساوی برای زن در عمل و نظر وجود ندارد. مثلاً در کتاب '' بچه مردم،'' داستان زندگی زنی است که بهخاطر ازدواج مجدد مجبور است بچهی شوهر اولش را سر راه بگذارد تا بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این داستان زندگی زنی را به تصویر میکشد که به خاطر نان و ادامه زندگی، از ابتداییترین احساسات خود میگذرد. چرا که او در جامعهای زندگی میکند که زن، مثل یک بچه به حمایت مرد نیازمند است. | ||
در داستان ''لاک صورتی'' جلال آل احمد، شوهر هاجرخانم که فروشنده دورهگردی است به علت خریدن لاک، او را مورد ضرب و شتم و کتککاری قرار میدهد. هاجر خانم زنی است که خود را ناقصالعقل میداند و نهایت خواسته و آرزویش خریدن لاکی است تا با آن دستانش را مانیکور کند. آل احمد در این داستان میگوید:<blockquote>«چه خوب بود، اگر میتوانست آنها را مانیکور کند، اینجا بیاختیار به یاد همسایهشان، محترم، زن عباس آقای شوفر افتاد. پزهای ناشتای او را که برای تمام اهل محل میآمد، در نظر آورد. حسادت و بغض راه گلویش را گرفت و در ته دلش پیچید…»</blockquote>همهی داستان، خیالات خام یک زن برای خرید یک لاک است. همچنین او بهعنوان یک زن نباید از شوهرش هیچ انتظاری داشته باشد. | در داستان ''لاک صورتی'' جلال آل احمد، شوهر هاجرخانم که فروشنده دورهگردی است به علت خریدن لاک، او را مورد ضرب و شتم و کتککاری قرار میدهد. هاجر خانم زنی است که خود را ناقصالعقل میداند و نهایت خواسته و آرزویش خریدن لاکی است تا با آن دستانش را مانیکور کند. آل احمد در این داستان میگوید:<blockquote>«چه خوب بود، اگر میتوانست آنها را مانیکور کند، اینجا بیاختیار به یاد همسایهشان، محترم، زن عباس آقای شوفر افتاد. پزهای ناشتای او را که برای تمام اهل محل میآمد، در نظر آورد. حسادت و بغض راه گلویش را گرفت و در ته دلش پیچید…»</blockquote> | ||
[[پرونده:جلال3.JPG|بندانگشتی|225x225پیکسل|جلال و سیمین دانشور]] | |||
همهی داستان، خیالات خام یک زن برای خرید یک لاک است. همچنین او بهعنوان یک زن نباید از شوهرش هیچ انتظاری داشته باشد. | |||
در داستان ''آفتاب لب بام ''پدر سلطان بیچون و چرای خانه است که حضورش فضای خانه را سنگین میکند. دستور میدهد و از تشنگی ناشی از روزه ماه رمضان، دخترک خُردسالش را کتک میزند. همچنین در کتاب '' زن زیادی''، صناعت جریان ذهنی را به خوبی برای به تصویر کشیدن آشفتگیهای تازه عروس رانده شده از خانهی شوهر به کار میگیرد. زن سرافکنده و عاصی به خانه پدری برگشته و روزهای شوهرداری را به یاد میآورد. این تداعیها از شیوهی درهم آمیختن خاطرات، آرزوها و حسرتها، وجوه گوناگون زجر و درد چندگانه را مجسم میکند که در جامعه پدرسالار بر زنان تحمیل میشود. | در داستان ''آفتاب لب بام ''پدر سلطان بیچون و چرای خانه است که حضورش فضای خانه را سنگین میکند. دستور میدهد و از تشنگی ناشی از روزه ماه رمضان، دخترک خُردسالش را کتک میزند. همچنین در کتاب '' زن زیادی''، صناعت جریان ذهنی را به خوبی برای به تصویر کشیدن آشفتگیهای تازه عروس رانده شده از خانهی شوهر به کار میگیرد. زن سرافکنده و عاصی به خانه پدری برگشته و روزهای شوهرداری را به یاد میآورد. این تداعیها از شیوهی درهم آمیختن خاطرات، آرزوها و حسرتها، وجوه گوناگون زجر و درد چندگانه را مجسم میکند که در جامعه پدرسالار بر زنان تحمیل میشود. | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۴۶: | ||
جلال آل احمد در فصلی از کتاب غربزدگی مینویسد:<blockquote>«... از واجبات غربزدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ظاهراً احساس کرده بودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند تا قافلهی نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسائل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ؛ همین بسشان است. قضاوت که از زن برنمیآید، شهادت هم که نمیتواند بدهد، رأی و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. (الرّجال قوّامون علی النساء) را هم که چه خوب تفسیر میکنیم! پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهی تظاهر در اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر، یعنی خودنمایی، یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً! یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان یعنی مزدشان یکسان نشود؛ و تا زن همدوش مرد مسئولیت ادارهی گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار آزادی صوری زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ مصرفکنندگان پودر و ماتیک - محصول صنایع غرب – نداریم… زن را در رهبری مملکت راهی نیست؛ اما زنان ایل و دِه و بار اصلی زندگی را به دوش میکشند…»<ref name=":3" /> </blockquote> | جلال آل احمد در فصلی از کتاب غربزدگی مینویسد:<blockquote>«... از واجبات غربزدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ظاهراً احساس کرده بودیم که به قدرت کار این ۵۰ درصد نیروی انسانی مملکت نیازمندیم که گفتیم آب و جارو کنند و راهبندها را بردارند تا قافلهی نسوان برسد! اما چهجور این کار را کردیم؟ آیا در تمام مسائل، حق زن و مرد یکسان است؟ ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک حجاب را از سرشان برداریم؛ و درِ عدهای از مدارس را به رویشان باز کنیم. اما بعد؟ دیگر هیچ؛ همین بسشان است. قضاوت که از زن برنمیآید، شهادت هم که نمیتواند بدهد، رأی و نمایندگی مجلس هم که مدتهاست مفتضح شدهاست و حتی مردها را در آن حقی نیست و اصلاً رأیی نیست. طلاق هم که بسته به رأی مرد است. (الرّجال قوّامون علی النساء) را هم که چه خوب تفسیر میکنیم! پس در حقیقت چه کردهایم؟ تنها به زن اجازهی تظاهر در اجتماع را دادهایم؛ فقط تظاهر، یعنی خودنمایی، یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است، به ولنگاری کشیدهایم؛ به کوچه آوردهایم؛ به خودنمایی و بیبند و باری واداشتهایم که سر و رو را صفا بدهد و هرروز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر کاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً! یعنی هنوز بسیار کمند زنانی از این نوع. تا ارزش خدمات اجتماعی زن و مرد و ارزش کارشان یعنی مزدشان یکسان نشود؛ و تا زن همدوش مرد مسئولیت ادارهی گوشهای از اجتماع (غیر از خانه که امری داخلی و مشترک میان زن و مرد است) را به عهده نگیرد و تا مساوات به معنی مادی و معنوی بین این دو مستقر نگردد، ما در کار آزادی صوری زنان، سالهای سال پس از این، هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیلِ مصرفکنندگان پودر و ماتیک - محصول صنایع غرب – نداریم… زن را در رهبری مملکت راهی نیست؛ اما زنان ایل و دِه و بار اصلی زندگی را به دوش میکشند…»<ref name=":3" /> </blockquote> | ||
[[پرونده:جلال9.JPG|بندانگشتی|270x270پیکسل|مزار جلال آل احمد]] | |||
== درگذشت جلال آل احمد == | == درگذشت جلال آل احمد == | ||
سرانجام جلال آل احمد پس از سه دهه نویسندگی در عرصههای مختلف نوشتاری، در هجدهم شهریور۱۳۴۸، در ویلای شخصی خودش در خلیف آباد اسالم گیلان دیده از جهان فروبست. آیتالله سید محمود طالقانی بر پیکرش نماز گذارد و درصحن مسجد فیروزآبادی تهران در جوارمزار خلیل ملکی به خاک سپرده شد. دربارهی علت مرگ او در همان روزها شایعاتی مختلفی نسبت به چگونگی مرگ او منتشر شد.<ref name=":2" /> | سرانجام جلال آل احمد پس از سه دهه نویسندگی در عرصههای مختلف نوشتاری، در هجدهم شهریور۱۳۴۸، در ویلای شخصی خودش در خلیف آباد اسالم گیلان دیده از جهان فروبست. آیتالله سید محمود طالقانی بر پیکرش نماز گذارد و درصحن مسجد فیروزآبادی تهران در جوارمزار خلیل ملکی به خاک سپرده شد. دربارهی علت مرگ او در همان روزها شایعاتی مختلفی نسبت به چگونگی مرگ او منتشر شد.<ref name=":2" /> | ||
پس از مرگ نابهنگام جلال، پیکر او به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که منجربه شک و تردید و ایجاد باوری دربارهی سر به نیست شدن جلال توسط ساواک شد. همسر او، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده است، اما برادر جلال، شمس آل احمد قویاً معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.<ref name=":0" /> | پس از مرگ نابهنگام جلال، پیکر او به سرعت تشییع و به خاک سپرده شد که منجربه شک و تردید و ایجاد باوری دربارهی سر به نیست شدن جلال توسط ساواک شد. همسر او، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده است، اما برادر جلال، شمس آل احمد قویاً معتقد است که [[ساواک|'''ساواک''']] او را به قتل رسانده و شرح مفصلی در این باره در کتاب از چشم برادر بیان کردهاست.<ref name=":0" /> | ||
== خانه جلال آل احمد == | == خانه جلال آل احمد == | ||
[[پرونده:جلال11.JPG|بندانگشتی|264x264پیکسل|خانهٔ جلال آل احمد و سیمین دانشور]] | |||
خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور، با مساحت ۴۲۰ متر مربع و زیربنایی در حدود ۲۵۰ مترمربع و ۲ طبقه، در کوچهی بنبست ''ارض'' در منطقه دزاشیب تهران واقع شده است. تقریباً همزمان با ثبت ملی خانهی پدر جلال آل احمد واقع در خیابان خیام تهران که در زمان احمدشاه قاجار ساخته شد؛ از طرف سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، خانهی آل احمد و سیمین نیز در فهرست بناهای تاریخی و میراث فرهنگی ایران قرار گرفت. | خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور، با مساحت ۴۲۰ متر مربع و زیربنایی در حدود ۲۵۰ مترمربع و ۲ طبقه، در کوچهی بنبست ''ارض'' در منطقه دزاشیب تهران واقع شده است. تقریباً همزمان با ثبت ملی خانهی پدر جلال آل احمد واقع در خیابان خیام تهران که در زمان احمدشاه قاجار ساخته شد؛ از طرف سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، خانهی آل احمد و سیمین نیز در فهرست بناهای تاریخی و میراث فرهنگی ایران قرار گرفت. | ||
خانهی جلال و سیمین، آشنایی با یک دوره تاریخی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تا پس از انقلاب ضدسلطنتی است که در تمامی مراحل ساخت خانه، خود جلال حضور داشته و در روند ساخت آن شرکت داشته است؛ همچنانکه در یکی از نامههایش به سیمین نوشته است:<blockquote>«عزیز دلم سیمین… الان از سر ساختمان برگشتهام. مبارکت باشد درها را بردم بالا و تا من آنجا بودم سه تایش را کار گذاشتند. جمعاً پانزده تا چارچوب در و پنجره بردم بالا… خودم هم یک پا بنا بودم و هم یک پا عمله. انواع مختلف کارهای ساختمان را کردم. از سر جرز آجر گذاشتن و جرز را بالا بردن گرفته تا آجر بالا انداختن و کار گِل و آجر سابیدن…»<ref>[https://www.bbc.com/persian/iran-features-41638418 سیمین و جلال و اتاق عشقی... - سایت بیبیسی فارسی]</ref> </blockquote> | خانهی جلال و سیمین، آشنایی با یک دوره تاریخی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تا پس از انقلاب ضدسلطنتی است که در تمامی مراحل ساخت خانه، خود جلال حضور داشته و در روند ساخت آن شرکت داشته است؛ همچنانکه در یکی از نامههایش به سیمین نوشته است:<blockquote>«عزیز دلم سیمین… الان از سر ساختمان برگشتهام. مبارکت باشد درها را بردم بالا و تا من آنجا بودم سه تایش را کار گذاشتند. جمعاً پانزده تا چارچوب در و پنجره بردم بالا… خودم هم یک پا بنا بودم و هم یک پا عمله. انواع مختلف کارهای ساختمان را کردم. از سر جرز آجر گذاشتن و جرز را بالا بردن گرفته تا آجر بالا انداختن و کار گِل و آجر سابیدن…»<ref>[https://www.bbc.com/persian/iran-features-41638418 سیمین و جلال و اتاق عشقی... - سایت بیبیسی فارسی]</ref> </blockquote> | ||
[[پرونده:کتاب3.JPG|بندانگشتی|190x190پیکسل]] | |||
== آثار جلال آل احمد == | == آثار جلال آل احمد == | ||
خط ۱۵۴: | خط ۱۶۷: | ||
==== دید و بازدید ==== | ==== دید و بازدید ==== | ||
[[پرونده:کتاب7.JPG|بندانگشتی|200x200پیکسل|سه تار]] | |||
مجموعه داستان دید و بازدید نخستین اثر ادبی جلال آلاحمد است که در سال ۱۳۲۴، منتشر یافت. این مجموعه، در ابتدا ۱۰ داستان کوتاه بود؛ که در چاپ هفتم آن ۲ داستان دیگر به آن افزوده شد. جلال آل احمد در این مجموعه با نثری طنزگونه به انتقاد از مسائل اجتماعی پرداخته است. | مجموعه داستان دید و بازدید نخستین اثر ادبی جلال آلاحمد است که در سال ۱۳۲۴، منتشر یافت. این مجموعه، در ابتدا ۱۰ داستان کوتاه بود؛ که در چاپ هفتم آن ۲ داستان دیگر به آن افزوده شد. جلال آل احمد در این مجموعه با نثری طنزگونه به انتقاد از مسائل اجتماعی پرداخته است. | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۷۷: | ||
==== زن زیادی ==== | ==== زن زیادی ==== | ||
[[پرونده:کتاب5.JPG|بندانگشتی|200x200پیکسل|زن زیادی]] | |||
جلال آل احمد در این کتاب که شامل یک مقدمه نیز است، شخصیت زنان قشرهای مختلف را بهتصویر کشیده است. این مجموعه که شامل ۹ داستان کوتاه است در سال ۱۳۳۱، انتشار یافت. | جلال آل احمد در این کتاب که شامل یک مقدمه نیز است، شخصیت زنان قشرهای مختلف را بهتصویر کشیده است. این مجموعه که شامل ۹ داستان کوتاه است در سال ۱۳۳۱، انتشار یافت. | ||
خط ۱۶۹: | خط ۱۸۴: | ||
==== مدیر مدرسه ==== | ==== مدیر مدرسه ==== | ||
[[پرونده:کتاب6.JPG|بندانگشتی|200x200پیکسل|مدیر مدرسه]] | |||
جلال آل احمد کتاب مدیر مدرسه را که نسبتاً داستان بلندی است در سال ۱۳۳۷، منتشر کرد. این داستان بیان خاطرات فرهنگی جلال آلاحمد است. جلال در مورد این کتاب گفته است: | جلال آل احمد کتاب مدیر مدرسه را که نسبتاً داستان بلندی است در سال ۱۳۳۷، منتشر کرد. این داستان بیان خاطرات فرهنگی جلال آلاحمد است. جلال در مورد این کتاب گفته است: | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۹۵: | ||
==== نفرین زمین ==== | ==== نفرین زمین ==== | ||
[[پرونده:کتاب۹.JPG|بندانگشتی|195x195پیکسل]] | |||
نفرین زمین رمان دیگری از جلال آل احمد است که در سال ۱۳۴۶، منتشر یافته است. رمانی روستایی که بازتابی از جریانهای مربوط به اصلاحات ارضی محمدرضا پهلوی در آن بیان شده است. | نفرین زمین رمان دیگری از جلال آل احمد است که در سال ۱۳۴۶، منتشر یافته است. رمانی روستایی که بازتابی از جریانهای مربوط به اصلاحات ارضی محمدرضا پهلوی در آن بیان شده است. | ||
خط ۱۸۸: | خط ۲۰۵: | ||
==== سنگی بر گوری ==== | ==== سنگی بر گوری ==== | ||
[[پرونده:کتاب10.JPG|بندانگشتی|200x200پیکسل]] | |||
آخرین اثر داستانی جلال آل احمد رمان کوتاهی به نام سنگی بر گوری است که موضوع آن فرزند نداشتن او است. این داستان برای نخستین بار دوازده سال پس از مرگ جلال در سال ۱۳۶۰، انتشار یافت.<ref name=":4" /> | آخرین اثر داستانی جلال آل احمد رمان کوتاهی به نام سنگی بر گوری است که موضوع آن فرزند نداشتن او است. این داستان برای نخستین بار دوازده سال پس از مرگ جلال در سال ۱۳۶۰، انتشار یافت.<ref name=":4" /> | ||
خط ۲۰۰: | خط ۲۱۸: | ||
* سفر آمریکا و سفر اروپا که گویا هنوز منتشر نشدهاند.<ref name=":5" /> | * سفر آمریکا و سفر اروپا که گویا هنوز منتشر نشدهاند.<ref name=":5" /> | ||
جلال آل احمد در زمان محمدرضا پهلوی به اسرائیل سفر کرد؛ و ماجرای سفر خود را در کتابی به نام ''سفر به ولایت عزرائیل'' به رشته تحریر درآورد. جلال در این کتاب به شرح ترقی و پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی اسرائیل پرداخته و گاهی آن را تحسین میکند؛ ولی در عین حال به انتقاد از مناسبات جهانی و دولت اسراییل و حمایت از فلسطینیان پرداخته است و مینویسد: | جلال آل احمد در زمان محمدرضا پهلوی به اسرائیل سفر کرد؛ و ماجرای سفر خود را در کتابی به نام ''سفر به ولایت عزرائیل'' به رشته تحریر درآورد. جلال در این کتاب به شرح ترقی و پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی اسرائیل پرداخته و گاهی آن را تحسین میکند؛ ولی در عین حال به انتقاد از مناسبات جهانی و دولت اسراییل و حمایت از فلسطینیان پرداخته است و مینویسد: | ||
[[پرونده:کتاب4.JPG|بندانگشتی|220x220پیکسل|غربزدگی]] | |||
«چرا کفاره گناه دیوانهای در بلخ آلمان را ما باید در شوشتر خاورمیانه بدهیم؟» | «چرا کفاره گناه دیوانهای در بلخ آلمان را ما باید در شوشتر خاورمیانه بدهیم؟» | ||
خط ۲۱۲: | خط ۲۳۰: | ||
* کارنامه سه ساله (۱۳۴۱)، | * کارنامه سه ساله (۱۳۴۱)، | ||
* ارزیابی شتابزده (۱۳۴۲)، | * ارزیابی شتابزده (۱۳۴۲)، | ||
* گفتگوها (۱۳۴۶)، | [[پرونده:کتاب8.JPG|بندانگشتی|230x230پیکسل|عرض یاب شتابزده]] | ||
* گفتگوها (۱۳۴۶)، | |||
* یک چاه و دو چاله (۱۳۵۶) | * یک چاه و دو چاله (۱۳۵۶) | ||
* در خدمت و خیانت روشنفکران (۱۳۵۶)<ref name=":5" /> | * در خدمت و خیانت روشنفکران (۱۳۵۶)<ref name=":5" /> | ||
خط ۲۳۳: | خط ۲۵۳: | ||
* عبور از خطـ، اثر یونگر به همراه محمود هومن (۱۳۴۶)، | * عبور از خطـ، اثر یونگر به همراه محمود هومن (۱۳۴۶)، | ||
* تشنگی و گشنگی، اثر یونسکو (۱۳۵۱)، | * تشنگی و گشنگی، اثر یونسکو (۱۳۵۱)، | ||
حدود ۵۰ صفحه از از کتاب تشنگی و گشنگی را جلال آلاحمد ترجمه کرده بود که مرگ مهلت نداد آن را به پایان برساند؛ و پس از او منوچهر هزارخانی، نویسنده و روشنفکر برجسته تاریخ معاصر ایران، بقیه کتاب را ترجمه کرد.<ref name=":5" /> | حدود ۵۰ صفحه از از کتاب تشنگی و گشنگی را جلال آلاحمد ترجمه کرده بود که مرگ مهلت نداد آن را به پایان برساند؛ و پس از او منوچهر هزارخانی، نویسنده و روشنفکر برجسته تاریخ معاصر ایران، بقیه کتاب را ترجمه کرد.<ref name=":5" /> | ||
[[پرونده:کتاب2.JPG|بندانگشتی|270x270پیکسل]] | |||
=== نامهها === | === نامهها === |
ویرایش