۵٬۹۴۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
| زیرنویس = | | زیرنویس = | ||
}} | }} | ||
'''میرزا محمدتقیخان فراهانی ،''' مشهور به '''امیرکبیر''' (زاده ۱۱۸۶، هزاوه اراک - درگذشته ۲۰ دیماه ۱۲۳۰، کاشان) یکی از صدراعظمها در زمان ناصرالدین شاه قاجار بود. امیرکبیر همسر عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار بود و به خاطر ازدواج دخترش تاجالملوک با مظفرالدین شاه قاجار، پنجمین پادشاه از سلسلهی قاجار، پدربزرگ ششمین پادشاه قاجار یعنی محمدعلی | '''میرزا محمدتقیخان فراهانی ،''' مشهور به '''امیرکبیر''' (زاده ۱۱۸۶، هزاوه اراک - درگذشته ۲۰ دیماه ۱۲۳۰، کاشان) یکی از صدراعظمها در زمان [[ناصرالدین شاه|'''ناصرالدین شاه''']] قاجار بود. امیرکبیر همسر عزتالدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار بود و به خاطر ازدواج دخترش تاجالملوک با [[مظفرالدین شاه|'''مظفرالدین شاه''']] قاجار، پنجمین پادشاه از سلسلهی قاجار، پدربزرگ ششمین پادشاه قاجار یعنی [[محمد علی شاه|'''محمدعلی شاه''']]، نیز محسوب میشود. اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او ادامه یافت. مدت صدارت امیر کبیر سه سال و سه ماه بود. امیرکبیر خدمات فروانی در دورهی صدارت خود انجام داد. از جمله تأسیس مدرسه دارُالفُنون در تهران برای آموزش دانش و فناوری جدید، انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، نشر علوم جدید، مبارزه با فساد، ترویج ترجمه و انتشار کتاب علمی، استخراج معادن، ایجاد امنیت، ایجاد پاسگاه، اصلاح امور قضایی، تأسیس چپارخانه و بیمارستان، کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور، توسعهی کشاورزی و آبیاری، ترویج صنایع جدید، توسعهی تجارت داخلی و خارجی، سامان دادن به قشون ایران، برانداختن رشوهخواری، تقویت بنیه اقتصاد کشور، استخدام استادان و مربیان خارجی، ایجاد ادارهی آگاهی، نشر دانش و فرهنگ نو، کاهش مواجب، حقوق و مستمریهای گزاف شاهزادگان، درباریان و روحانیون و… امیرکبیر پس از این که با توطئه اطرافیان شاه از مقام خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدینشاه به قتل رسید. یک روز پس از قتل امیرکبیر، جسدش را در گورستان پشت مشهد کاشان به خاک سپردند. پس از چند ماه به اصرار همسرش عزتالدوله پیکرش را به کربلا منتقل کردند؛ و در اتاقی که در آن به سوی صحن امام حسین (ع) باز میشد به خاک سپردند. | ||
== کودکی == | == کودکی == | ||
امیرکبیر در سال ۱۱۸۶، در روستای هزاوه از توابع شهر اراک به دنیا آمد. پدر او کربلایی قربان، آشپز قائم مقام فراهانی بود؛ و مادرش نیز فاطمه بود که عمری طولانی کرد؛ و شاهد مرگ هر دو فرزندش یعنی محمدتقی و محمدحسن بود. امیرکبیر در خانهی قائم مقام فرهانی تربیت شد؛ و در جوانی سمت منشیگری قائم مقام را به عهده گرفت.<ref name=":0">[https://cafesour.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1/ زندگینامه میرزا تقیخان امیرکبیر - سایت کافه صور]</ref> | امیرکبیر در سال ۱۱۸۶، در روستای هزاوه از توابع شهر اراک به دنیا آمد. پدر او کربلایی قربان، آشپز قائم مقام فراهانی بود؛ و مادرش نیز فاطمه بود که عمری طولانی کرد؛ و شاهد مرگ هر دو فرزندش یعنی محمدتقی و محمدحسن بود. امیرکبیر در خانهی [[قائممقام فراهانی|'''قائم مقام فرهانی''']] تربیت شد؛ و در جوانی سمت منشیگری قائم مقام را به عهده گرفت.<ref name=":0">[https://cafesour.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1/ زندگینامه میرزا تقیخان امیرکبیر - سایت کافه صور]</ref> | ||
دوران کودکی و جوانی امیرکبیر زیر نظر و تربیت قائم مقام فرهانی سپری شد. وی فن منشیگری، نامهنگاری و صدور احکام درباری را از قائم مقام آموخت؛ و امیرکبیر تا آنجا پیش رفت که قائم مقام، تحریر و نگارش برخی از احکام و نوشتهها را به به او سپرد.<ref name=":1">[https://www.sarpoosh.com/biography/celebrities-historical/amir-kabir970201.html زندگینامه امیرکبیر - سایت سرپوش]</ref> | دوران کودکی و جوانی امیرکبیر زیر نظر و تربیت [[قائممقام فراهانی|قائم مقام فرهانی]] سپری شد. وی فن منشیگری، نامهنگاری و صدور احکام درباری را از قائم مقام آموخت؛ و امیرکبیر تا آنجا پیش رفت که قائم مقام، تحریر و نگارش برخی از احکام و نوشتهها را به به او سپرد.<ref name=":1">[https://www.sarpoosh.com/biography/celebrities-historical/amir-kabir970201.html زندگینامه امیرکبیر - سایت سرپوش]</ref> | ||
درجریان مراودات نظرقائم مقام فراهانی به امیرکبیر که بچه آشپز دوازده سالهای بود، جلب شد. هنگامی که قائم مقام از وی میپرسد چه هدیهای میخواهی، امیرکبیر میگوید درس خواندن در کنار بچههای شما در مکتبخانه را. قائم مقام عصرهنگام او را به اندرونی صدا میزند؛ و میگوید: " میخواهم نامههایم را به ویژه نامههای خصوصیام را تو بنویسی. تجربههای زیادی هست که باید بیاموزی، هم خط خوبی داری و هم نثری روان…" از هماینجا بود که سمت منشیگری امیرکبیر آغاز شد.<ref>[http://www.shafaf.ir/fa/news/161670/%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%B2%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%D8%B9%DA%A9%D8%B3 تنها زن بازمانده از خاندان امیرکبیر - سایت شفاف]</ref> | درجریان مراودات نظرقائم مقام فراهانی به امیرکبیر که بچه آشپز دوازده سالهای بود، جلب شد. هنگامی که قائم مقام از وی میپرسد چه هدیهای میخواهی، امیرکبیر میگوید درس خواندن در کنار بچههای شما در مکتبخانه را. قائم مقام عصرهنگام او را به اندرونی صدا میزند؛ و میگوید: " میخواهم نامههایم را به ویژه نامههای خصوصیام را تو بنویسی. تجربههای زیادی هست که باید بیاموزی، هم خط خوبی داری و هم نثری روان…" از هماینجا بود که سمت منشیگری امیرکبیر آغاز شد.<ref>[http://www.shafaf.ir/fa/news/161670/%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%B2%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%D8%B9%DA%A9%D8%B3 تنها زن بازمانده از خاندان امیرکبیر - سایت شفاف]</ref> | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
== صدارت و اعطای لقب امیرکبیر == | == صدارت و اعطای لقب امیرکبیر == | ||
[[پرونده:امیر ک8.JPG|بندانگشتی|260x260پیکسل|عکس واقعی امیرکبیر]] | [[پرونده:امیر ک8.JPG|بندانگشتی|260x260پیکسل|عکس واقعی امیرکبیر]] | ||
محمدشاه در شب شنبه سیزدهم شهریورماه ۱۲۲۷، درگذشت. کاردار سفارت انگلیس با فرستادن پیکی این خبر را به فرزندش ناصرالدین شاه در تبریز رساند. میرزا فضلالله نصیرالملک پیشکار ناصرالدین شاه در مهیا کردن مقدمات حرکت ناصرالدین شاه به تهران ناکام ماند؛ و این مأموریت به امیرکبیر واگذار شد. امیرکبیر با قرض گرفتن ۳۰ هزار تومان از یک تاجر تبریزی و تدارک نیروی نظامی همراه ناصرالدین شاه راهی تهران شد؛ و پس از ۶ هفته به تهران رسیدند. | |||
در این مدت مهد علیا مادر ناصرالدین شاه در تهران مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن افراد مورد نظرش بود؛ و میرزا آقاخان نوری که به شهر قم تبعید شده بود را به تهران فراخواند. در این هنگام میرزا نصرالله صدرالممالک که خود را نامزد اصلی صدارت میدانست، در خانهی حاجی میرزا آقاسی ساکن شده و مشغول دسیسهچینی و توطئه علیه امیرکبیر بود. اما ناصرالدین شاه که به تهران رسید، بلافاصله میرزا تقی خان را به مقام صدارت منصوب کرد؛ و لقب امیرکبیر را به وی اعطا نمود. در طول سلطنت قاجار بیسابقه بود که تمامی امور درباری و نظامی به یک نفر سپرده و واگذار شود.<ref name=":0" /> | در این مدت مهد علیا مادر ناصرالدین شاه در تهران مشغول هماهنگی با سفارت انگلیس برای به قدرت رساندن افراد مورد نظرش بود؛ و میرزا آقاخان نوری که به شهر قم تبعید شده بود را به تهران فراخواند. در این هنگام میرزا نصرالله صدرالممالک که خود را نامزد اصلی صدارت میدانست، در خانهی حاجی میرزا آقاسی ساکن شده و مشغول دسیسهچینی و توطئه علیه امیرکبیر بود. اما ناصرالدین شاه که به تهران رسید، بلافاصله میرزا تقی خان را به مقام صدارت منصوب کرد؛ و لقب امیرکبیر را به وی اعطا نمود. در طول سلطنت قاجار بیسابقه بود که تمامی امور درباری و نظامی به یک نفر سپرده و واگذار شود.<ref name=":0" /> | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
=== چگونگی قتل امیرکبیر === | === چگونگی قتل امیرکبیر === | ||
[[پرونده:حمام فی.JPG|بندانگشتی|243x243پیکسل|حمام فین کاشان]] | |||
حمام باغ فین کاشان یک در به داخل و یک در هم به سمت بیرون داشت. مأموران از این جریان آگاه بودهاند؛ و زمینه را از پیش برای اجرای طرح حکم قتل امیرکبیر آماده ساخته بودند، چنانچه به نقل از مورخان، هنگامی که علیخان به باغ فین میرسد، امیرکبیر در حمام بوده است. مأموران در اندرونی را بهطوریکه عزتالدوله همسر امیرکبیر نفهمد، از بیرون بر او بستند. امیرکبیر که در گرمخانه حمام، غرق در خیالات خود بود، ناگهان مطلع از ورود جلادان ناصرالدین شاه به محوطهی حمام میشود؛ و پس از صحبتهایی بین امیرکبیر و فرستادهی ناصرالدین شاه، سرانجام علیخان با گستاخی از وی میخواهد که بدون یک لحظه وقتکُشی، آمادهی مرگ گردد. تنها تقاضایی که از امیرکبیر پذیرفته میشود، این است که نحوهی اجرای حکم را خودش تعیین کند. سپس امیرکبیر از جا بلند میشود و غسل میکند؛ و در وسط گرمخانه نشسته و به خاطر اینکه عادت به حجامت (رگ زدن و خون کشیدن) داشت، فرمان داد که دو رگ بازویش را قطع کردند؛ سپس دو دستش را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خونهای گرم خود شد. پس از لحظاتی علیخان به جلاد دیگر دستور داد تا لگدی به میان دو کتف امیرکبیر بزند؛ و سپس فرو کردن حولهای به دهان امیرکبیر راه نفس را بر او بست؛ و پس از چند لحظه پیکر بیجان امیرکبیر غلطیده در خونهای صحن گرمخانه حمام فین افتاده بود. جلادان دربار شاه با شتاب به سوی تهران روانه شدند تا خبر قتل امیرکبیر را به ناصرالدین شاه برسانند. چنین بود که قتل امیرکبیر در ۲۰ دیماه ۱۲۳۰، به اجرا درآمد.<ref name=":6">[http://www.shafaf.ir/fa/news/231370/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB آخرین لحظات زندگی امیرکبیر چگونه گذشت - سایت شفاف]</ref> | حمام باغ فین کاشان یک در به داخل و یک در هم به سمت بیرون داشت. مأموران از این جریان آگاه بودهاند؛ و زمینه را از پیش برای اجرای طرح حکم قتل امیرکبیر آماده ساخته بودند، چنانچه به نقل از مورخان، هنگامی که علیخان به باغ فین میرسد، امیرکبیر در حمام بوده است. مأموران در اندرونی را بهطوریکه عزتالدوله همسر امیرکبیر نفهمد، از بیرون بر او بستند. امیرکبیر که در گرمخانه حمام، غرق در خیالات خود بود، ناگهان مطلع از ورود جلادان ناصرالدین شاه به محوطهی حمام میشود؛ و پس از صحبتهایی بین امیرکبیر و فرستادهی ناصرالدین شاه، سرانجام علیخان با گستاخی از وی میخواهد که بدون یک لحظه وقتکُشی، آمادهی مرگ گردد. تنها تقاضایی که از امیرکبیر پذیرفته میشود، این است که نحوهی اجرای حکم را خودش تعیین کند. سپس امیرکبیر از جا بلند میشود و غسل میکند؛ و در وسط گرمخانه نشسته و به خاطر اینکه عادت به حجامت (رگ زدن و خون کشیدن) داشت، فرمان داد که دو رگ بازویش را قطع کردند؛ سپس دو دستش را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خونهای گرم خود شد. پس از لحظاتی علیخان به جلاد دیگر دستور داد تا لگدی به میان دو کتف امیرکبیر بزند؛ و سپس فرو کردن حولهای به دهان امیرکبیر راه نفس را بر او بست؛ و پس از چند لحظه پیکر بیجان امیرکبیر غلطیده در خونهای صحن گرمخانه حمام فین افتاده بود. جلادان دربار شاه با شتاب به سوی تهران روانه شدند تا خبر قتل امیرکبیر را به ناصرالدین شاه برسانند. چنین بود که قتل امیرکبیر در ۲۰ دیماه ۱۲۳۰، به اجرا درآمد.<ref name=":6">[http://www.shafaf.ir/fa/news/231370/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%DA%A9%D8%A8%DB%8C%D8%B1-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB آخرین لحظات زندگی امیرکبیر چگونه گذشت - سایت شفاف]</ref> | ||
=== متنی که امیرکبیر با خون خود نوشت === | === متنی که امیرکبیر با خون خود نوشت === | ||
[[پرونده:امیر ک1.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل| | [[پرونده:امیر ک1.JPG|بندانگشتی|210x210پیکسل|محل قتل امیرکبیر در حمام فین|جایگزین=]] | ||
همان لحظهای که امیرکبیر در صحن حمام فین نشسته بود و شاهد فوران خون خویش بود، مانند همیشه آرام و متین در تفکر بود که بهناگاه مانند کسی که چیزی به یاد آورده باشد، از جا برخاست و دست خونآلود خود را بر دیوار گذاشت؛ و گویا میخواست چیزی بنویسد. شاید امیرکبیر به یاد مرگ مربی خود یعنی قائم مقام فراهانی افتاده بود که او نیز به دست محمدشاه به قتل رسیده بود؛ و در لحظهی جان دادن بر دیوار زندان باغ نگارستان شعری با متن زیر نوشت::<blockquote>«روزگار است این که گه عزت دهد، گه خوار دارد </blockquote><blockquote>چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد…»</blockquote>گروهی گفتهاند که امیرکبیر نیز بر دیوار متنی نوشت، اما خوانده نشد. برخی دیگر گفتهاند که خوانا هم بوده، اما به نفع خاندان قاجار نبوده و آن را پاک کردهاند. یک اروپایی که به ایران سفر کرده بود، گفته است که جملهی ''لا اله الا الله'' بر دیوار نوشته شده بود. اما گذشته از این شایدها، آنچه اعتبار بیشتری دارد، سخن کنت دوگوبینوی فرانسوی است که نوشته است: | همان لحظهای که امیرکبیر در صحن حمام فین نشسته بود و شاهد فوران خون خویش بود، مانند همیشه آرام و متین در تفکر بود که بهناگاه مانند کسی که چیزی به یاد آورده باشد، از جا برخاست و دست خونآلود خود را بر دیوار گذاشت؛ و گویا میخواست چیزی بنویسد. شاید امیرکبیر به یاد مرگ مربی خود یعنی قائم مقام فراهانی افتاده بود که او نیز به دست محمدشاه به قتل رسیده بود؛ و در لحظهی جان دادن بر دیوار زندان باغ نگارستان شعری با متن زیر نوشت::<blockquote>«روزگار است این که گه عزت دهد، گه خوار دارد </blockquote><blockquote>چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد…»</blockquote>گروهی گفتهاند که امیرکبیر نیز بر دیوار متنی نوشت، اما خوانده نشد. برخی دیگر گفتهاند که خوانا هم بوده، اما به نفع خاندان قاجار نبوده و آن را پاک کردهاند. یک اروپایی که به ایران سفر کرده بود، گفته است که جملهی ''لا اله الا الله'' بر دیوار نوشته شده بود. اما گذشته از این شایدها، آنچه اعتبار بیشتری دارد، سخن کنت دوگوبینوی فرانسوی است که نوشته است: | ||
خط ۲۹۸: | خط ۲۹۹: | ||
[[پرونده:امیر ک10.JPG|بندانگشتی|240x240پیکسل|مجسمه امیرکبیر در پارک ملت تهران]] | [[پرونده:امیر ک10.JPG|بندانگشتی|240x240پیکسل|مجسمه امیرکبیر در پارک ملت تهران]] | ||
امیرکبیر علاوه بر خدمات و اصلاحات در تمامی امور کشور، اقدام به کارهای دیگری هم کرد که شایان ذکر است. | امیرکبیر علاوه بر خدمات و اصلاحات در تمامی امور کشور، اقدام به کارهای دیگری هم کرد که شایان ذکر است. | ||
=== تأسیس اداره آگاهی === | |||
امیرکبیر برای این که از روابط مأموران و کارگزاران دولت با مردم مطلع باشد، ادارهای ویژه و سرّی تشکیل داد؛ و مأموران این اداره با لباس گدا، چوپان، راهزن، فروشنده دورهگرد و… همه جا نفوذ و حضور داشتند؛ و هر جا کار خلافی از کسی سر میزد، بی درنگ به امیرکبیر اطلاع میدادند.<ref name=":1" /> | |||
=== اسلام آوردن مردم شوشتر === | === اسلام آوردن مردم شوشتر === | ||
در دوران صدارت امیرکبیر، به علت یک آشوب محلی، مردم شهرستان شوشتر که بیش از ۸۰ درصد آنها مندایی بودند، برای جلوگیری از خونریزی مجبور شدند تا اسلام بیاورند.<ref name=":0" /> | در دوران صدارت امیرکبیر، به علت یک آشوب محلی، مردم شهرستان شوشتر که بیش از ۸۰ درصد آنها مندایی بودند، برای جلوگیری از خونریزی مجبور شدند تا اسلام بیاورند.<ref name=":0" /> | ||
خط ۳۰۹: | خط ۳۱۱: | ||
امیرکبیر با بدعت در دین و دینآوری جدید مخالف بود؛ و آن را مغایر با وحدت ملی و استقلال ایران میدانست؛ لذا در برخورد با دینآوران جدید، یعنی سید محمدعلی باب و پیروانش هیچگونه مدارایی نکرد؛ و با آنان به مقابله برخاست.<ref name=":3" /> | امیرکبیر با بدعت در دین و دینآوری جدید مخالف بود؛ و آن را مغایر با وحدت ملی و استقلال ایران میدانست؛ لذا در برخورد با دینآوران جدید، یعنی سید محمدعلی باب و پیروانش هیچگونه مدارایی نکرد؛ و با آنان به مقابله برخاست.<ref name=":3" /> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> |
ویرایش