قیام سیاهکل: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۴۴۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
|جنگ        = مبارزات آزادیخواهانه ضد دیکتاتوری شاه
|جنگ        = مبارزات آزادیخواهانه ضد دیکتاتوری شاه
|شروع      =۱۹ بهمن ۱۳۴۹
|شروع      =۱۹ بهمن ۱۳۴۹
|پایان      =۱۹ بهمن ۱۳۴۹
|پایان      =پس از ۴۸ ساعت
|مکان      =سیاهکل
|مکان      =سیاهکل
|فرماندهی  =علی اکبر صفایی فراهانی
|فرماندهی  =علی اکبر صفایی فراهانی
|سازمان    =چریکهای فدایی خلق ایران
|سازمان    =چریکهای فدایی خلق ایران
}}قیام سیاهکل ، واقعه‌ای بود که در سحرگاه ۱۹ بهمن‌ماه سال ۱۳۴۹، توسط یک گروه چریک مسلح به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، روستایی در شمال ایران، تهاجم کردند؛ و با این تهاجم، [[مبارزه مسلحانه|'''مبارزه مسلحانه''']] بر علیه حکومت دیکتاتوری [[محمدرضا پهلوی|'''محمدرضا شاه''']] آغاز شد. با این حمله، [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران|'''سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران''']] متولد شد، سکوت و ناامیدی رخت بر بست و فرزندان مردم ایران، رژیم شاه را که در اوج قدرت‌نمایی و ثبات ظاهری بود، به هماوردی طلبیدند.  
}}قیام سیاهکل ، واقعه‌ای بود که در سحرگاه ۱۹ بهمن‌ماه سال ۱۳۴۹، توسط یک گروه چریک مسلح به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، روستایی در شمال ایران، تهاجم کردند؛ و با این تهاجم، [[مبارزه مسلحانه|'''مبارزه مسلحانه''']] بر علیه حکومت دیکتاتوری [[محمدرضا پهلوی|'''محمدرضا شاه''']] آغاز شد. با این حمله، [[سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران|'''سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران''']] متولد شد، سکوت و ناامیدی رخت بر بست و فرزندان مردم ایران، رژیم شاه را که در اوج قدرت‌نمایی و ثبات ظاهری بود، به هماوردی طلبیدند. این حماسه نقطه‌ی آغاز [[مبارزه مسلحانه|جنبش مسلّحانه]] شناخته می‌شود. گروه چریکی کوهستان در شامگاه ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، از مواضع خود خارج شدند؛ و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جاده‌ی سیاهکل ـ لونک، به سیاهکل حمله کردند. در این حمله، تمام سلاح‌های پاسگاه که عبارت از ۹ قبضه تفنگ ام یک و برنو و مسلسل بود، تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند. فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آن‌گاه که مهماتشان به پایان رسید، دو نفرشان با دست زدن به عمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند؛ و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند. بدین ترتیب، از دسته‌ی ۹ نفری کوهستان ۷ نفر به اسارت دشمن درآمدند و دو تن در جنگل به شهادت رسیدند. در مجموع، از افراد ۲۲ نفری گروه جنگل در کوه و شهر جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند. این رستاخیزی بود که به بیست سال عقبنشینی جنبش رهایی‌بخش، پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد. می‌توان گفت که درست پیش از قیام سیاهکل، مردم و جریان‌ها و محفل‌های مخالف رژیم شاه، بر اثر قدرت نمایش رژیم، در ناامیدی به‌سر می‌بردند. در این شرایط بود که قیام سیاهکل راه‌گشا شد.  
 
این حماسه، نقطه‌ی آغاز [[مبارزه مسلحانه|جنبش مسلّحانه]] شناخته می‌شود. این رستاخیزی بود که به نزدیک بیست سال عقبنشینی جنبش رهایی‌بخش، پایان داد و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد.  
 
میتوان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل، مردم و جریان‌ها و محفل‌های مخالف رژیم شاه، بر اثر قدرت نمایش رژیم، در ناامیدی به‌سر می‌بردند. در این شرایط بود که قیام سیاهکل راه‌گشا شد.  


==در آستانه قیام سیاهکل==
==در آستانه قیام سیاهکل==
در سال ۱۳۴۹، که در بهمن آن سال قیام سیاهکل واقع شد، سالی است که رژیم شاه در آستانه‌ی برگزاری مراسم جشن‌های دو هزار و پانصدساله بود؛ و پلیس همه‌ی نیروی خود را بسیج کرده و شب و روز در پی کشف شبکه‌های زیرزمینی مبارزه و شناسایی مبارزین بود.
در سال ۱۳۴۹، که در بهمن آن سال قیام سیاهکل واقع شد، سالی است که رژیم شاه در آستانه‌ی برگزاری مراسم جشن‌های دو هزار و پانصدساله بود؛ و پلیس همه‌ی نیروی خود را بسیج کرده و شب و روز در پی کشف شبکه‌های زیرزمینی مبارزه و شناسایی مبارزین بود.


    [[امیرپرویز پویان|'''امیرپرویز پویان''']] در کتاب ضرورت مبارزه‌ی مسلّحانه و ردّ تئوری بقا، که در بهار آن سال نوشت، به غلظت شدید جوّ پلیسی اشاره کرده و می‌گوید: <blockquote>«... تحت شرایطی که روشنفکران انقلابی خلق، فاقد هرگونه رابطة مستقیم و استوار با توده‌ی خویش‌اند، ما نه هم‌چون ماهی در دریای حمایت مردم، بلکه هم‌چون ماهی‌های کوچک و پراکنده در محاصره‌ی تمساح‌ها و مرغان ماهی‌خوار به‌سر می‌بریم. وحشت و خفقان، فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک، رابطه‌ی ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته‌است... همه‌ی کوشش دشمن برای حفظ همین وضع است. تا با توده خویش بی‌ارتباطیم، کشف و سرکوبی ما آسان است...» (ص۲۸).</blockquote> پرویز پویان در پایان این جزوه با اشاره به خفقانی که بر جامعه سایه گسترده بود, تنها راه شکستن بن بست مبارزه را تعرّض و اِعمال قدرت انقلابی و نفی اصل عدم تعرّض، یعنی همان تئوری بقا، می‌داند و می‌نویسد: <blockquote>«... پنهان‌کاری بی آن‌که با اِعمال قدرت انقلابی همرا باشد، دفاعی غیرفعّال و نامطمئن است؛ و اگر می‌باید پنهان‌کاری و قدرت انقلابی هم‌راه با شرط بقای ما باشند، ناگزیر باید اصل بنیانی ''تئوری بقا'' یعنی اصل عدم تعرّض را نفی کنیم. به این ترتیب نظریة ''تعرّض نکنیم تا باقی بمانیم''، لزوماً جای خود را به مشی ''برای این که باقی بمانیم مجبوریم تعرّض کنیم'' می‌دهد» (ضرورت مبارزة مسلّحانه و ردّ تئوری بقا... ص۴۵).  </blockquote> [[بیژن جزنی|'''بیژن جزنی''']] نیز معتقد بود که پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد، توده‌ها را در راه انقلاب بسیج کند. آن‌چه بر آهن سرد توده ها در دوره‌ی خمودی موٌثر می‌افتد، آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جان‌بازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخورده‌ی توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه می‌کشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شده‌ی توده را به انفجار می‌کشاند» (پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق, پنج رساله‌ی [[بیژن جزنی]], ۱۹ بهمن تئوریک, شمارة ۸, آذر ۱۳۵۵).
    [[امیرپرویز پویان|'''امیرپرویز پویان''']] در کتاب ضرورت مبارزه‌ی مسلّحانه و ردّ تئوری بقا، که در بهار آن سال نوشت، به غلظت شدید جوّ پلیسی اشاره کرده و می‌گوید:<blockquote>«... تحت شرایطی که روشنفکران انقلابی خلق، فاقد هرگونه رابطة مستقیم و استوار با توده‌ی خویش‌اند، ما نه هم‌چون ماهی در دریای حمایت مردم، بلکه هم‌چون ماهی‌های کوچک و پراکنده در محاصره‌ی تمساح‌ها و مرغان ماهی‌خوار به‌سر می‌بریم. وحشت و خفقان، فقدان هر نوع شرایط دموکراتیک، رابطه‌ی ما را با مردم خویش بسیار دشوار ساخته‌است... همه‌ی کوشش دشمن برای حفظ همین وضع است. تا با توده خویش بی‌ارتباطیم، کشف و سرکوبی ما آسان است...» </blockquote> پرویز پویان در پایان این جزوه با اشاره به خفقانی که بر جامعه سایه گسترده بود, تنها راه شکستن بن بست مبارزه را تعرّض و اِعمال قدرت انقلابی و نفی اصل عدم تعرّض، یعنی همان تئوری بقا، می‌داند و می‌نویسد: <blockquote>«پنهان‌کاری بی آن‌که با اِعمال قدرت انقلابی همرا باشد، دفاعی غیرفعّال و نامطمئن است؛ و اگر می‌باید پنهان‌کاری و قدرت انقلابی هم‌راه با شرط بقای ما باشند، ناگزیر باید اصل بنیانی ''تئوری بقا'' یعنی اصل عدم تعرّض را نفی کنیم. به این ترتیب نظریة ''تعرّض نکنیم تا باقی بمانیم''، لزوماً جای خود را به مشی ''برای این که باقی بمانیم مجبوریم تعرّض کنیم'' می‌دهد»<ref>ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا - نوشته‌ی امیرپرویز پویان، ص۴۵</ref> </blockquote> [[بیژن جزنی|'''بیژن جزنی''']] نیز معتقد بود که پیشاهنگ قادر نیست بدون این که خود مشعل سوزان و مطهر فداکاری و پایداری باشد، توده‌ها را در راه انقلاب بسیج کند. آن‌چه بر آهن سرد توده ها در دوره‌ی خمودی موٌثر می‌افتد، آتش سوزان پیشاهنگ است. ازخودگذشتگی و جان‌بازی حاصل رنج و مشقّت توده است. انعکاس خشم فروخورده‌ی توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه می‌کشد. شور انقلابی پیشاهنگ متکی به مصالح مادی توده است و به این سبب است که سرانجام انرژی ذخیره شده‌ی توده را به انفجار می‌کشاند»<ref>پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق - پنج رساله‌ی بیژن جزنی، شماره ۸، آذر ۱۳۵۵</ref>
 
 <nowiki> </nowiki>[[حمید اشرف|'''حمید اشرف''']] و یارانش نیز تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران را ضربه زدن به دشمن ارزیابی می‌کردند. چنان‌چه می‌گوید که ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح توده‌ها،به علّت کنترل شدید پلیسی مقدور نمی‌باشد. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه به طورساده ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی مبارزه‌ی مسلّحانه به خلق میهنمان بود.<ref>جمع‌بندی سه ساله - انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۵۸، ص۹۲</ref>
 <nowiki> </nowiki>[[حمید اشرف|'''حمید اشرف''']] و یارانش نیز تنها راه در هم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران را ضربه زدن به دشمن ارزیابی می‌کردند. چنان‌چه می‌گوید که ما عملاً به این نتیجه رسیده بودیم که در اوایل کار ایجاد هرنوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیح توده‌ها،به علّت کنترل شدید پلیسی مقدور نمی‌باشد. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شده بودیم. هدف گروه به طورساده ایجاد برخوردهای مسلّحانه و ضربه زدن به دشمن برای درهم شکستن خفقان در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی مبارزه‌ی مسلّحانه به خلق میهنمان بود. (جمعبندی سه ساله, انتشارات نگاه, تهران ۱۳۵۸, ص۹۲).


==قیام سیاهکل==
==قیام سیاهکل==
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B2_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%DA%A9%D9%84.jpg]]''' ''' سرانجام در ۱۹بهمن‌ماه سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) قیام سیاهکل در شرایطی که اختناق بر جامعه چیره بود، واقع شد؛ و [[مبارزه مسلحانه|'''مبارزه مسلحانه''']] که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود با حمله‌ی یک گروه چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. این آغاز جنبش مسلّحانه و رستاخیزی بود که به نزدیک بیست سال عقب‌نشینی جنبش رهایی‌بخش پایان داد؛ و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد. می‌توان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل، مردم و جریان‌ها و محفل‌های مخالف رژیم، بر اثر قدرت نمایش رژیم، در ناامیدی به‌سر می‌بردند. در این شرایط بود که قیام سیاهکل راه‌گشا شد؛ و در شرایط سکون و خفقان و در اوج ناامیدی مردم، سکوت را شکست و رژیم شاه را که در اوج قدرت‌نمایی و ثبات ظاهری بود، به مبارزه طلبید. (پیشاهنگ و توده, بیژن جزنی, انتشارات خسرو, ص۴۵).
[[پرونده:رستاخیز سیاهکل.jpg|بندانگشتی|۱۹ بهمن سالروز رستاخیز سیاهکل|پیوند=https://www.iranpediawiki.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B2_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%DA%A9%D9%84.jpg]]''' ''' سرانجام در ۱۹بهمن‌ماه سال ۱۳۴۹ (۸فوریه ۱۹۷۱) قیام سیاهکل در شرایطی که اختناق بر جامعه چیره بود، واقع شد؛ و [[مبارزه مسلحانه|'''مبارزه مسلحانه''']] که طی چندین سال در شرایط دشوار تدارک یافته بود با حمله‌ی یک گروه چریک به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل آشکار شد. این آغاز جنبش مسلّحانه و رستاخیزی بود که به نزدیک بیست سال عقب‌نشینی جنبش رهایی‌بخش پایان داد؛ و پیشروی نیروهای جلودار خلق را آغازکرد. می‌توان گفت که درست پیش از رستاخیز سیاهکل، مردم و جریان‌ها و محفل‌های مخالف رژیم، بر اثر قدرت نمایش رژیم، در ناامیدی به‌سر می‌بردند. در این شرایط بود که قیام سیاهکل راه‌گشا شد؛ و در شرایط سکون و خفقان و در اوج ناامیدی مردم، سکوت را شکست و رژیم شاه را که در اوج قدرت‌نمایی و ثبات ظاهری بود، به مبارزه طلبید.<ref>پیشاهنگ و توده - نوشته بیژن جزنی، ص۴۵</ref>
==قیام سیاهکل به روایت [[حمید اشرف]]==
==قیام سیاهکل به روایت [[حمید اشرف]]==
 حمید اشرف می‌گوید که گروه جنگل مجموعاً ۲۲ نفر بودند. شماری از آن‌ها برای شناسایی و عملیّات به کوه رفتند،گروه یا دسته کوه. بقیّه در شهر ماندند، گروه شهر.
 حمید اشرف می‌گوید که گروه جنگل مجموعاً ۲۲ نفر بودند. شماری از آن‌ها برای شناسایی و عملیّات به کوه رفتند،گروه یا دسته کوه. بقیّه در شهر ماندند، گروه شهر.
خط ۴۳: خط ۳۸:
    در نیمه‌ی اول دی‌ماه، یکی از کادرهای گروه جنگل غفور حسن پورـ که افسر وظیفه بود و به همین دلیل، وظایف گروهی‌اش به دیگران داده شده بود، به عللی غیر از ارتباط با گروه جنگل دستگیر شد. او اطلاعات وسیعی نسبت به افراد گروه کوچک ما داشت. پس از بیست روز شکنجه، که بالاخره، منجر به شهادت او در زیر شکنجه شد، اعترافاتی کرد. این اعترافات سرنخ دستگیری سایر افراد گروه جنگل شد... آن‌ها در شهر غافل‌گیر و دستگیر شدند. در روز ۱۳بهمن حمله‌ی تدارک شده‌ی سراسری سازمان امنیّت به گروه ما شروع شد. در فاصله‌ی ۲۴ ساعت سه نفر در گیلان و پنج نفر در تهران دستگیر شدند؛ و در روزهای بعد، دو تن دیگر در تهران دستگیر شدند. از کلّ کادرهای شهریِ گروه جنگل فقط پنج نفر باقی ماندند و شبکه‌ی شهری ما از هم پاشید. در این زمان دسته‌ی کوهستان که با یک عنصر شایسته از گروه احمدزاده ـ رفیق فرهودی ـ تفویت شده بود و تعدادشان به ۹ نفر رسیده بود، از منطقه‌ی شرقی مازندران، از طریق جاده‌ی اتومبیل‌رو به منطقه‌ی سیاهکل منتقل شده بودند؛ و در ارتفاعات جنوبی سیاهکل کوهستان‌های دیلم مستقر شده و آماده‌ی عملیات بودند.
    در نیمه‌ی اول دی‌ماه، یکی از کادرهای گروه جنگل غفور حسن پورـ که افسر وظیفه بود و به همین دلیل، وظایف گروهی‌اش به دیگران داده شده بود، به عللی غیر از ارتباط با گروه جنگل دستگیر شد. او اطلاعات وسیعی نسبت به افراد گروه کوچک ما داشت. پس از بیست روز شکنجه، که بالاخره، منجر به شهادت او در زیر شکنجه شد، اعترافاتی کرد. این اعترافات سرنخ دستگیری سایر افراد گروه جنگل شد... آن‌ها در شهر غافل‌گیر و دستگیر شدند. در روز ۱۳بهمن حمله‌ی تدارک شده‌ی سراسری سازمان امنیّت به گروه ما شروع شد. در فاصله‌ی ۲۴ ساعت سه نفر در گیلان و پنج نفر در تهران دستگیر شدند؛ و در روزهای بعد، دو تن دیگر در تهران دستگیر شدند. از کلّ کادرهای شهریِ گروه جنگل فقط پنج نفر باقی ماندند و شبکه‌ی شهری ما از هم پاشید. در این زمان دسته‌ی کوهستان که با یک عنصر شایسته از گروه احمدزاده ـ رفیق فرهودی ـ تفویت شده بود و تعدادشان به ۹ نفر رسیده بود، از منطقه‌ی شرقی مازندران، از طریق جاده‌ی اتومبیل‌رو به منطقه‌ی سیاهکل منتقل شده بودند؛ و در ارتفاعات جنوبی سیاهکل کوهستان‌های دیلم مستقر شده و آماده‌ی عملیات بودند.


در ۱۶بهمن در جنگل‌های جنوبی سیاهکل با رفقای دسته‌ی کوهستان تماس گرفتیم و ضربه های وارده را به اطلاع آن‌ها رساندیم. نه ما و نه آن‌ها، هنوز از دستگیری رفیقی که در کوهپایه‌های سیاهکل معلم بود رفیق نیّری که محل انبارک آذوقه را در  آن منطقه می‌دانست، مطّلع نبودیم. او در زیر شکنجه‌ی شدید محل انبارک، واقع در قلّه‌ی کاکوه سیاهکل را گفت و بعدها در دادگاه به حبس ابد محکوم شد. او اطلاع نداشت که دسته‌ی کوهستان در سیاهکل موضع گرفته‌است. ما مطرح ساختیم که به زودی نیّری دستگیر خواهد شد. بنابراین، رفقای کوه تصمیم گرفتند که یکی از افراد خود را نزد او بفرستند و او را فراری دهند.
در ۱۶بهمن در جنگل‌های جنوبی سیاهکل با رفقای دسته‌ی کوهستان تماس گرفتیم و ضربه های وارده را به اطلاع آن‌ها رساندیم. نه ما و نه آن‌ها، هنوز از دستگیری رفیقی که در کوهپایه‌های سیاهکل معلم بود رفیق نیّری که محل انبارک آذوقه را در  آن منطقه می‌دانست، مطّلع نبودیم. او در زیر شکنجه‌ی شدید محل انبارک، واقع در قلّه‌ی کاکوه سیاهکل را گفت و بعدها در دادگاه به حبس ابد محکوم شد. او اطلاع نداشت که دسته‌ی کوهستان در سیاهکل موضع گرفته‌است. ما مطرح ساختیم که به زودی نیّری دستگیر خواهد شد. بنابراین، رفقای کوه تصمیم گرفتند که یکی از افراد خود را نزد او بفرستند و او را فراری دهند. در روز ۱۹ بهمن که برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود، رفیق هادی بنده‌خدا از کوه پایین آمد تا در دهکده‌ی شاغوزلات، معلم جوان دهکده رفیق نیّری را ببیند و از خطری که او را تهدید میکند، مطّلعش ساخته و او را فراری دهد. غافل از این که ضربه از شهر به آن‌جا هم سرایت کرده و ژاندارمری خانه‌ی نیّری را در محاصره دارد. به هرحال رفیق هادی بنده‌خدا در دهکده‌ی شاغوزلات، پس از یک درگیری به دست دشمن اسیر می‌شود. رفقایی که در ارتفاعات بودند با صدای تیراندازی از واقعه مطّلع می‌شوند و قرار می‌شود طبق قرار قبلی، حمله را شروع کنند و ضمناً رفیق زندانی را هم آزاد کنند.
 
در روز ۱۹ بهمن که برای حمله به پاسگاه ژاندارمری انتخاب شده بود، رفیق هادی بنده‌خدا از کوه پایین آمد تا در دهکده‌ی شاغوزلات، معلم جوان دهکده رفیق نیّری را ببیند و از خطری که او را تهدید میکند، مطّلعش ساخته و او را فراری دهد. غافل از این که ضربه از شهر به آن‌جا هم سرایت کرده و ژاندارمری خانه‌ی نیّری را در محاصره دارد. به هرحال رفیق هادی بنده‌خدا در دهکده‌ی شاغوزلات، پس از یک درگیری به دست دشمن اسیر می‌شود. رفقایی که در ارتفاعات بودند با صدای تیراندازی از واقعه مطّلع می‌شوند و قرار می‌شود طبق قرار قبلی، حمله را شروع کنند و ضمناً رفیق زندانی را هم آزاد کنند.
 
 گروه کوهستان در شامگاه ۱۹ بهمن از مواضع خود خارج شدند و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جاده‌ی سیاهکل ـ لونک، به سیاهکل حمله کردند. در این حمله، تمام سلاح‌های پاسگاه که عبارت از ۹ قبضه تفنگ ام یک و برنو و مسلسل بود، تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند؛ و رفقا بدون دادن تلفات به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کردند. رفیق زندانی در پاسگاه نبود. رئیس پاسگاه او را به رشت برده بود.
 
  از ۱۹بهمن تا ۸ اسفند ۴۹، دسته‌ی کوهستان مورد حمله‌ی متمرکز نیروهای دشمن قرار گرفتند. آن ۹ جوان فداکار بدون مهمّات کافی با سه قبضه مسلسل، نُه قبضه کلت و مقادیری نارنجک و مواد منفجره به محاصره‌ی دشمنی افتادند که تمامی راه‌های خروجی جنگل را کاملاً بسته بود.


     از آن جایی که نیّری در زیر شکنجه، محل انبارک آذوقه در قله‌ی کاکوه را که با کمک خود او ایجاد شده بودـ گفته بود، دشمن عمده‌ی نیروی خود را در حوالی کاکوه بسیج کرده بود؛ و با استفاده از همه نوع تجهیزات، بالاَخص، هلیکوپتر، چهار نفر از رفقای کوه را، که به منظور برداشت آذوقه به محل رفته بودند، به محاصره درآورد. موقعیّت طبیعی نیز مناسب نبود. به علّت زمستان درختان جنگلی برگ نداشتند و از نظر نظامی این یک عامل منفی برای چریک کوه محسوب میشد و امکان استفاده از هلیکوپتر را به دشمن می‌داد.
 گروه کوهستان در شامگاه ۱۹ بهمن از مواضع خود خارج شدند و پس از تصاحب یک اتوبوس کوچک در جاده‌ی سیاهکل ـ لونک، به سیاهکل حمله کردند. در این حمله، تمام سلاح‌های پاسگاه که عبارت از ۹ قبضه تفنگ ام یک و برنو و مسلسل بود، تصاحب گردید. در این عمل معاون پاسگاه سیاهکل و فرد دیگری کشته شدند؛ و رفقا بدون دادن تلفات به ارتفاعات جنوبی عقب نشینی کردند. رفیق زندانی در پاسگاه نبود. رئیس پاسگاه او را به رشت برده بود. از ۱۹بهمن تا ۸ اسفند ۴۹، دسته‌ی کوهستان مورد حمله‌ی متمرکز نیروهای دشمن قرار گرفتند. آن ۹ جوان فداکار بدون مهمّات کافی با سه قبضه مسلسل، نُه قبضه کلت و مقادیری نارنجک و مواد منفجره به محاصره‌ی دشمنی افتادند که تمامی راه‌های خروجی جنگل را کاملاً بسته بود. از آن جایی که نیّری در زیر شکنجه، محل انبارک آذوقه در قله‌ی کاکوه را که با کمک خود او ایجاد شده بودـ گفته بود، دشمن عمده‌ی نیروی خود را در حوالی کاکوه بسیج کرده بود؛ و با استفاده از همه نوع تجهیزات، بالاَخص، هلیکوپتر، چهار نفر از رفقای کوه را، که به منظور برداشت آذوقه به محل رفته بودند، به محاصره درآورد. موقعیّت طبیعی نیز مناسب نبود. به علّت زمستان درختان جنگلی برگ نداشتند و از نظر نظامی این یک عامل منفی برای چریک کوه محسوب میشد و امکان استفاده از هلیکوپتر را به دشمن می‌داد.


     فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آن‌گاه که مهمّاتشان به پایان رسید، دو نفرشان با دست زدن به عمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند؛ و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند...  بدین ترتیب، از دسته‌ی ۹ نفری کوهستان ۷ نفر؛ علی اکبر صفایی فراهانی، غفور حسنپور اصیل، احمد فرهودی، هوشنگ نیّری، هادی بنده‌خدا لنگرودی، اسکندر رحیمی و عباس دانش بهزادی به اسارت دشمن درآمدند و دو تن؛ محمدرحیم سمایی و مهدی اسحاقی در جنگل به شهادت رسیدند. در مجموع، از افراد ۲۲ نفری گروه جنگل در کوه و شهر جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند که از این ۱۷نفر ۱۳نفر؛صفایی فراهانی، غفور حسنپور، هادی بنده خدا، احمد فرهودی، هوشنگ نیّری، اسکندر رحیمی، جلیل انفرادی، عباس دانش، محمدهادی فاضلی، اسماعیل معینی، شعاع‌الدّین مشیّدی، ناصر سیف دلیل‌صفایی و محدّث قندچی در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۴۹، تیرباران شدند. 
     فداییان کوهستان مدت ۴۸ ساعت با قوای متمرکز دشمن پیکار کردند و آن‌گاه که مهمّاتشان به پایان رسید، دو نفرشان با دست زدن به عمل فدایی با انفجار نارنجک خودشان را با چندین تن از عوامل دشمن نابود کردند؛ و دو  نفر دیگر که رمقی نداشتند، دستگیر شدند...  بدین ترتیب، از دسته‌ی ۹ نفری کوهستان ۷ نفر؛ علی اکبر صفایی فراهانی، غفور حسنپور اصیل، احمد فرهودی، هوشنگ نیّری، هادی بنده‌خدا لنگرودی، اسکندر رحیمی و عباس دانش بهزادی به اسارت دشمن درآمدند و دو تن؛ محمدرحیم سمایی و مهدی اسحاقی در جنگل به شهادت رسیدند. در مجموع، از افراد ۲۲ نفری گروه جنگل در کوه و شهر جمعاً، ۱۷نفر دستگیر شدند که از این ۱۷نفر ۱۳نفر؛صفایی فراهانی، غفور حسنپور، هادی بنده خدا، احمد فرهودی، هوشنگ نیّری، اسکندر رحیمی، جلیل انفرادی، عباس دانش، محمدهادی فاضلی، اسماعیل معینی، شعاع‌الدّین مشیّدی، ناصر سیف دلیل‌صفایی و محدّث قندچی در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۴۹، تیرباران شدند.<ref>تحلیل یک سال مبارزه‌ی چریکی در شهر و روستا - نوشته حمید اشرف، ص۸ تا ۲۶</ref> 
 
(تحلیل یک سال مبارزهٌ چریکی در شهر و روستا، حمید اشرف، از انتشارات سازمانهای جبههٌ ملی ایران ـ خارج از کشورـ بخش خاورمیانه، صفحات ۸تا ۲۶).


== ادامه راه قیام سیاهکل==
== ادامه راه قیام سیاهکل==
از گروه ۲۲ نفره‌ی جنگل فقط پنج تن زنده و آزاد باقی ماندند. گروه احمدزاده نیز در آن زمان یک تیم شهری سازمان داده بود که با حمله به کلانتری قُلهک در روز ۱۴فروردین۱۳۵۰،  مسلسل نگهبان کلانتری را به غنیمت گرفتند. پنج نفر باقیمانده از گروه جنگل در پگاهِ روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۰، سرلشکر ضیاء فَرسیو، رئیس اداره‌ی دادرسی ارتش را در یک محکمه‌ی انقلابی محاکمه و او را به اتهام اعدام رفقایشان به مرگ محکوم کردند؛ و یک واحد از رزمندگان فدایی به فرماندهی اسکندر صادق‌نژاد حکم اعدام وی را در سحرگاه همان روز اجرا کردند.
از گروه ۲۲ نفره‌ی جنگل فقط پنج تن زنده و آزاد باقی ماندند. گروه احمدزاده نیز در آن زمان یک تیم شهری سازمان داده بود که با حمله به کلانتری قُلهک در روز ۱۴فروردین۱۳۵۰،  مسلسل نگهبان کلانتری را به غنیمت گرفتند. پنج نفر باقیمانده از گروه جنگل در پگاهِ روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۰، سرلشکر ضیاء فَرسیو، رئیس اداره‌ی دادرسی ارتش را در یک محکمه‌ی انقلابی محاکمه و او را به اتهام اعدام رفقایشان به مرگ محکوم کردند؛ و یک واحد از رزمندگان فدایی به فرماندهی اسکندر صادق‌نژاد حکم اعدام وی را در سحرگاه همان روز اجرا کردند.


چریکهای فدایی خلق پس از این دو عملیات آمادگی‌شان را برای ادامة راه شهیدان فدایی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: <blockquote>«...هرجا ظلم هست، مقاومت و مبارزه هم هست... ما فرزندان انبوه زحمت‌کشانی هستیم که در طول صدها سال با افشاندن خونشان به ما یاد داده‌اند که چه‌گونه می‌توان به آزادی و زندگی شرافت‌مندانه دست یافت... مبارزه‌ی چریکی شروع شده‌است... یورش قهرمانان‌ی چریک‌های از جان گذشته به پاسگاه سیاهکل در گیلان بار دیگر به روشنی تمام نشان می‌دهد که مبارزة مسلّحانه تنها راه آزادی مردم ایران است. ما چریک‌های فدایی خلق با حمله به پاسگاه کلانتری قُلهک و اعدام فرسیو جنایت‌کار نشان دادیم که راه قهرمانانه‌ی سیاهکل را ادامه خواهیم داد...» (حقایقی دربارة جنبش جنگل و حماسة سیاهکل, چریکهای فدایی خلق, ص۲۵).</blockquote>در اواخر فروردین ۱۳۵۰، بازماندگان گروه جنگل و گروه [[مسعود احمدزاده|'''مسعود  احمدزاده''']] درهم ادغام شدند. از پیوند آن دو، چریک‌های فدایی خلق بنیان‌گذاری شد.
چریکهای فدایی خلق پس از این دو عملیات آمادگی‌شان را برای ادامة راه شهیدان فدایی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند: <blockquote>«...هرجا ظلم هست، مقاومت و مبارزه هم هست... ما فرزندان انبوه زحمت‌کشانی هستیم که در طول صدها سال با افشاندن خونشان به ما یاد داده‌اند که چه‌گونه می‌توان به آزادی و زندگی شرافت‌مندانه دست یافت... مبارزه‌ی چریکی شروع شده‌است... یورش قهرمانان‌ی چریک‌های از جان گذشته به پاسگاه سیاهکل در گیلان بار دیگر به روشنی تمام نشان می‌دهد که مبارزة مسلّحانه تنها راه آزادی مردم ایران است. ما چریک‌های فدایی خلق با حمله به پاسگاه کلانتری قُلهک و اعدام فرسیو جنایت‌کار نشان دادیم که راه قهرمانانه‌ی سیاهکل را ادامه خواهیم داد...»<ref>حقایقی درباره جنبش جنگل و حماسه سیاهکل - سازمان چریکهای فدایی، ص۲۵</ref> </blockquote>در اواخر فروردین ۱۳۵۰، بازماندگان گروه جنگل و گروه [[مسعود احمدزاده|'''مسعود  احمدزاده''']] درهم ادغام شدند. از پیوند آن دو، چریک‌های فدایی خلق بنیان‌گذاری شد. پس از اعدام فرسیو، شاه به ناصر مقدم، مدیر کل اداره‌ی سوم [[ساواک|'''ساواک''']] دستور داد فعالیت‌های ساواک، شهربانی، ارتش و ژاندارمری را برای خشکاندن ریشه‌ی خرابکاران و جلوگیری از پیوستن دانشجویان به آنان، یک کاسه کند. در پی این فرمان ملوکانه، کمیته‌ی مشترک ضدّ خرابکاری زیر نظر پرویز ثابتی و ناصر مقدم، با الگوبرداری از کمیته‌های مشابه در آمریکای لاتین پدیدآمد.
 
پس از اعدام فرسیو، شاه به ناصر مقدم، مدیر کل اداره‌ی سوم [[ساواک|'''ساواک''']] دستور داد فعالیت‌های ساواک، شهربانی، ارتش و ژاندارمری را برای خشکاندن ریشة «خرابکاران» و جلوگیری از پیوستن دانشجویان به آنان, یک کاسه کند. در پی این «فرمان ملوکانه», «کمیتة مشترک ضدّ خرابکاری» زیر نظر پرویز ثابتی و ناصر مقدم, با الگوبرداری از کمیته‌های مشابه در آمریکای لاتین پدیدآمد.
 
در خرداد ۱۳۵۰, خانه‌ای که امیرپرویز پویان, اسکندر صادقی نژاد و رحمت پیرونذیری در آن بودند, به محاصره نیروهای ساواک درآمد. این سه چریک فدایی, دلاورانه, جنگیدند و هر سه در این نبرد نابرابر جان باختند.
 
در پاییز سال ۱۳۵۰, تنها دو تیم عملیاتی باقی مانده بود که آن دو نیز به لحاظ مالی و تسلیحاتی, به شدّت, در تنگنا بودند: یکی, به فرماندهی حمید اشرف و متشکّل از شیرین معاضد (فضیلت کلام), صفّاری آشتیانی و عباس جمشیدی رودباری؛ و دیگری, به فرماندهی حسن نوروزی و متشکّل از احمد زیبرم, علی اکبر جعفری و فرّخ سپهری.


در اسفند ۱۳۵۰, مسعود احمدزاده, یک سال پس از رخداد سیاهکل, به جوخة اعدام سپرده شد. در همان ماه اسفند, به جز مسعود احمدزاده, شماری از رزمندگان فدایی, در سه نوبت, به جوخه اعدام سپرده شدند: عباس مفتاحی, مجید احمدزاده,  اسدالله مفتاحی, حمید توکّلی, سعید آریان, غلامرضا گَلَوی, بهمن آژنگ, علینقی آرش, حسن سرکاری, مهدی سُوالونی, عبدالکریم حاجیان سه پله, مناف فلکی, علیرضا نابدل, یحیی امینی نیا, جعفر اردبیل‌چی, اصغر عرب‌هریسی و اکبر موٌیّد.
در خرداد ۱۳۵۰، خانه‌ای که امیرپرویز پویان، اسکندر صادقی‌نژاد و رحمت پیرونذیری در آن بودند، به محاصره نیروهای ساواک درآمد. این سه چریک فدایی دلاورانه جنگیدند و هر سه در این نبرد نابرابر جان باختند. در پاییز سال ۱۳۵۰، تنها دو تیم عملیاتی باقی مانده بود که آن دو نیز به لحاظ مالی و تسلیحاتی به شدّت در تنگنا بودند؛ یکی به فرماندهی حمید اشرف و متشکّل از شیرین معاضد (فضیلت کلام)، صفّاری آشتیانی و عباس جمشیدی رودباری؛ و دیگری به فرماندهی حسن نوروزی و متشکّل از احمد زیبرم، علی‌اکبر جعفری و فرّخ سپهری.


==[[بیژن جزنی]] در سالهای پس از «رستاخیز سیاهکل»==
در اسفند ۱۳۵۰، [[مسعود احمدزاده]]، یک سال پس از رخداد سیاهکل، به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. در همان ماه اسفند، به جز مسعود احمدزاده شماری از رزمندگان فدایی در سه نوبت به جوخه اعدام سپرده شدند: عباس مفتاحی، مجید احمدزاده،  اسدالله مفتاحی، حمید توکّلی، سعید آریان، غلامرضا گَلَوی، بهمن آژنگ، علینقی آرش، حسن سرکاری، مهدی سُوالونی، عبدالکریم حاجیان سه‌پله، مناف فلکی، علیرضا نابدل، یحیی امینی نیا، جعفر اردبیل‌چی، اصغر عرب‌هریسی و اکبر موٌیّد.<ref name=":0">سازمان چریکهای فدایی خلق ایران - نوشته دکترعلی معصومی</ref>
در جریان حمله به پاسگاه سیاهکل, شناسنامه‌ای با عکس حسن ضیاءظریفی به دست ساواک افتاد که گویا قرار بود او را از زندان فراردهند, این بود که ساواک پی برد گروه جزنی- ظریفی متلاشی نشده و برخی از اعضای آن در بیرون زندان فعال هستند. این بود که بیژن و حسن ظریفی را برای بازجوییهای دیگر, از زندان قم و رشت, به تهران منتقل کرده و آن دو را به زیر شکنجه کشیدند.[[پرونده:تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی.jpg|جایگزین=تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید|بندانگشتی|تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید]] مهین, همسر جزنی, دراین باره مینویسد: «پس از ماجرای سیاهکل بیژن را برای یک سلسله بازجویی به زندان اوین و سپس, به قصر منتقل کردند و چند ماه به ما ملاقات ندادند تا این که در مرداد۵۰ عده‌ای ماْمور مسلّح, شبانه, به خانة ما در خیابان فرح جنوبی ریختند و مرا دستگیر کردند و به زندان کمیتة شهربانی بردند. در بازجویی دنبال ردّ پای چریکها بودند... در یکی از روزهای هفتة سوم مرا به دفتر خواندند. دکتر جوان آن جا نشسته بود. به من گفت: ”می خواهم ترا به ملاقات بیژن ببرم... غرض از این ملاقات این است که شما بیژن را نصیحت کنید که سرِ خانه و زندگی خودش برگردد...» در دفتر زندان اوین «ناگهان در باز شد و دو نگهبان بیژن را به داخل اتاق آوردند... آنچه را که میدیدم به سختی باور میکردم. بیژن شباهت زیادی به خودش نداشت. به شدّت پیر و تکیده شده بود. طوری حرف میزد که گویا دندان در دهان ندارد». بیژن در این دیدار به همسرش گفته بود: ”مرا در آپولو گذاشتند“» (جُنگی دربارة زندگی و آثار بیژن جزنی, مقالة میهن جزنی, ص۷۲).


  بیژن در زمستان ۱۳۵۱ و بهار۱۳۵۲  در زندان قصر بود. جمع آوری اطلاعات دربارة تاریخچة جنبش, به ویژه جنبش فدایی, از جمله وظایفی بود که در این مدت در زندان پیگیری میکرد و سه جزوة  «تاریخ سی ساله», «مبانی اقتصادی ـ اجتماعی استراتژی جنبش مسلّحانه» و«چگونه مبارزة مسلّحانه توده‌ای میشود» حاصل این تلاش است که آنها را, به طورپنهانی, به بیرون زندان فرستاد که بدون ذکر نام نویسنده در خارج از ایران به چاپ رسیدند.
==[[بیژن جزنی]] پس از قیام سیاهکل==
در جریان حمله به پاسگاه سیاهکل، شناسنامه‌ای با عکس حسن ضیاءظریفی به دست ساواک افتاد که گویا قرار بود او را از زندان فراردهند، این بود که ساواک پی‌برد گروه جزنی- ظریفی، متلاشی نشده و برخی از اعضای آن در بیرون زندان فعال هستند. این بود که بیژن و حسن ظریفی را برای بازجویی‌های دیگر از زندان قم و رشت به تهران منتقل کرده و آن دو را به زیر شکنجه کشیدند.[[پرونده:تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی.jpg|جایگزین=تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید|بندانگشتی|تابلوی سیاهکل سبک کوبیسم-اثر بیژن جزنی که در زندان شاه این اثر هنری را آفرید]] مهین همسر بیژن جزنی دراین باره مینویسد: <blockquote>«پس از ماجرای سیاهکل بیژن را برای یک سلسله بازجویی به زندان اوین و سپس به قصر منتقل کردند و چند ماه به ما ملاقات ندادند تا این که در مرداد ۵۰ عده‌ای ماْمور مسلّح، شبانه به خانه‌ی ما در خیابان فرح جنوبی ریختند؛ و مرا دستگیر کردند و به زندان کمیتة شهربانی بردند. در بازجویی دنبال ردّ پای چریک‌ها بودند... در یکی از روزهای هفته‌ی سوم مرا به دفتر خواندند. دکتر جوان آن جا نشسته بود. به من گفت: ”می خواهم ترا به ملاقات بیژن ببرم... غرض از این ملاقات این است که شما بیژن را نصیحت کنید که سرِ خانه و زندگی خودش برگردد...” در دفتر زندان اوین ناگهان در باز شد و دو نگهبان بیژن را به داخل اتاق آوردند... آن‌چه را که میدیدم به سختی باور می‌کردم. بیژن شباهت زیادی به خودش نداشت. به شدّت پیر و تکیده شده بود. طوری حرف می‌زد که گویا دندان در دهان ندارد». بیژن در این دیدار به همسرش گفته بود: ”مرا در آپولو گذاشتند“»<ref>جُنگی درباره زندگی و آثار بیژن جزنی، مقاله‌ی مهین جزنی - ص۷۲</ref> </blockquote>  بیژن جزنی در زمستان ۱۳۵۱، و بهار ۱۳۵۲، در زندان قصر بود. جمع آوری اطلاعات درباره‌ی تاریخچة جنبش، به ویژه جنبش فدایی از جمله وظایفی بود که در این مدت در زندان پیگیری می‌کرد و سه جزوه‌ی ''تاریخ سی ساله''، ''مبانی اقتصادی ـ اجتماعی استراتژی جنبش مسلّحانه،'' و ''چه‌گونه مبارزه‌ی مسلّحانه توده‌ای می‌شود''، حاصل این تلاش است که آن‌ها را به طور پنهانی به بیرون زندان فرستاد که بدون ذکر نام نویسنده در خارج از ایران به چاپ رسیدند.<ref name=":0" />


== منبع ==
== منبع ==
کتاب «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نوشته دکتر علی معصومی نویسنده، تاریخدان و عضو شورای ملی مقاومت ایران 
کتاب «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نوشته دکتر علی معصومی نویسنده، تاریخدان و عضو شورای ملی مقاومت ایران 
۵٬۹۰۸

ویرایش