کاربر:Safa/1صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما بردگان همهٔ این سپاهیان را در هم شکستند. بدین ترتیب، اسپارتاکوس چند سال در برابر سپاه منظم و مجهز روم پایداری کرد.
هزاران برده، از رنگ و نژادهای گوناگون، به سپاه اسپارتاکوس پیوستند و تحت رهبری او به مبارزه پرداختند. سنای روم چندین سپاه به مقابله آنها فرستاد، اما بردگان همهٔ این سپاهیان را در هم شکستند. بدین ترتیب، اسپارتاکوس چند سال در برابر سپاه منظم و مجهز روم پایداری کرد.


پایان قیام
سرانجام، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد. اسپارتاکوس همراه با بیش از ۶۰۰۰ نفر به صلیب کشیده شد و قیامش پایان یافت، این در حالی بود که هیچ کدام از همراهانش حاضر به معرفی او به رومیان نشدند. با این حال ۵۰۰۰ برده نیز از دستگیری فرار کردند. اگر چه اسپارتاکوس به صلیب کشیده شد ولی در نهایت در آینده زمانی فرا رسید که دیوارهای روم به دست غلامان و سرفها و کشاورزان و اقوام وحشی، که با آنها پیوستند، فروریخت.
 
آنگاه، مارکوس لیسینیوس کراسوس فرماندهی سپاهیان روم را برای درهم شکستن انقلاب بردگان در دست گرفت. او در سال ۷۱ پیش از میلاد اسپارتاکوس را در جنگی سخت شکست داد.
 
اسپارتاکوس همراه با بیش از ۶۰۰۰ نفر به صلیب کشیده شد و قیامش پایان یافت، این در حالی بود که هیچ کدام از همراهانش حاضر به معرفی او به رومیان نشدند. با این حال ۵۰۰۰ برده نیز از دستگیری فرار کردند. اگر چه اسپارتاکوس به صلیب کشیده شد ولی در نهایت در آینده زمانی فرا رسید که دیوارهای روم به دست غلامان و سرفها و کشاورزان و اقوام وحشی، که با آنها پیوستند، فروریخت.


=== قیام ویلیام والاس ===
=== قیام ویلیام والاس ===
قیام ویلیام والاس در اسکاتلند بر علیه ستم طبقاتی و سیاسی حاکمان انگلستان که پس از پیروزی‌هایی به دلیل خیانت یکی از فئودال‌های اسکاتلند دستگیر و پس از شکنجه به قتل رسید
قیام ویلیام والاس در اسکاتلند بر علیه ستم طبقاتی و سیاسی حاکمان انگلستان که پس از پیروزی‌هایی به دلیل خیانت یکی از فئودال‌های اسکاتلند دستگیر و پس از شکنجه به قتل رسید، ناکام ماند.


ويليام والاس، شواليه افسانه اى اسكاتلندى تبار كه نقشى تعيين كننده در رهبرى و هدايت هم ميهنانش در برابر ظلم حاكمان انگلستان ايفا كرد و در خلال جنگ هاى استقلال طلبانه اسكاتلند عليه سلطه «شاه ادوارد اول» قهرمانانه جنگيد. بر طبق روايات، والاس از طبقه متوسط و از مردم عادى اسكاتلند بود كه علاقه زیادی به رابرت بروس داشت كه از طبقه اشراف به شمار مى آمد.  
ويليام والاس، مبارز اسكاتلندى، نقشى تعيين كننده در رهبرى و هدايت هم ميهنانش در برابر ظلم حاكمان انگلستان ايفا كرد و در خلال جنگ‌هاى استقلال طلبانه اسكاتلند عليه سلطه «شاه ادوارد اول» قهرمانانه جنگيد. بر طبق روايات، والاس از طبقه متوسط و از مردم عادى اسكاتلند بود كه علاقه زیادی به رابرت بروس داشت كه از طبقه اشراف به شمار مى رفت.  


ويليام والاس در سال ۱۲۷۶ در روستاى «ايرشاير» در اسكاتلند به دنيا آمد مطابق افسانه هاى محلى «اير شاير» والاس اولين بار بر سر ماهيگيرى با سربازان انگليسى درگير شد كه در نتيجه آن دو تن از نظاميان انگليسى را به قتل رساند و مقامات انگليسى بلافاصله دستور دستگيرى او را صادر كردند. در ۱۱ سپتامبر ،۱۲۹۷ والاس كه به ارتش شورشى هاى «آندره دو موراى» پيوسته بود در نبرد «استرلينگ بريج» به پيروزى وسيعى دست يافت و سربازان «دومارى» كه از داشتن فرمانده اى چون «والاس» سرمست بودند به راحتى بر ۳۰۰ سواره نظام و ۱۰ هزار پياده نظام انگليسى چيره شدند. يك سال بعد در ۲۵ ژوئن ،۱۲۹۸ نبردى ديگر به نام «فالكيرك» رخ داد و «والاس» با تكيه بر هوش سرشار خود از دام ارتش انگلستان به سلامت گريخت. در اين زمان اختلاف وسيعى بين سران نيروهاى انقلابى درگرفته بود و سپتامبر همان سال «والاس» تصميم به استعفا و سپردن سكان به «رابرت بروس» گرفت. او پس از استعفا مدتى را براى انجام يك ماموريت ديپلماتيك در فرانسه گذراند. در ۵ اوت ۱۳۰۵ «سر ويليام والاس» كه دستگيرى اش ديگر ناممكن مى نمود به دست شواليه اى به نام «ژان دو منته» دستگير و به اردوگاه سربازان انگليسى در منطقه اى نزديك شهر گلاسكو منتقل شد. او كه دولتمردان «پادشاه ياغى ها» مى خواندنش طى محاكمه اى مجرم شناخته شد و به مرگ با چوبه دار محكوم شد كه با مخالفت «والاس» مواجه شد و ترجيح داد با گيوتين اعدام شود. پس از آنكه سر او را از بدنش جدا كردند پيكر او را قطعه قطعه كردند و هر قطعه را به گوشه اى از خاك اسكاتلند بردند تا مايه عبرت ساير انقلابيون شود.  
ويليام والاس در سال ۱۲۷۶ در روستاى «ايرشاير» در اسكاتلند به دنيا آمد مطابق افسانه هاى محلى «اير شاير» والاس اولين بار بر سر ماهيگيرى با سربازان انگليسى درگير شد كه در نتيجه آن دو تن از نظاميان انگليسى را به قتل رساند و مقامات انگليسى بلافاصله دستور دستگيرى او را صادر كردند. در ۱۱ سپتامبر ،۱۲۹۷ والاس كه به ارتش شورشى هاى «آندره دو موراى» پيوسته بود در نبرد «استرلينگ بريج» به پيروزى وسيعى دست يافت و سربازان «دومارى» كه از داشتن فرمانده‌اى چون «والاس» سرمست بودند به راحتى بر ۳۰۰ سواره نظام و ۱۰ هزار پياده نظام انگليسى چيره شدند. يك سال بعد در ۲۵ ژوئن ،۱۲۹۸ نبردى ديگر به نام «فالكيرك» رخ داد و «والاس» با تكيه بر هوش سرشار خود از دام ارتش انگلستان به سلامت گريخت. در اين زمان اختلاف وسيعى بين سران نيروهاى انقلابى درگرفته بود و سپتامبر همان سال «والاس» تصميم به استعفا و سپردن سكان به «رابرت بروس» گرفت. او پس از استعفا مدتى را براى انجام يك ماموريت ديپلماتيك در فرانسه گذراند. در ۵ اوت ۱۳۰۵ «سر ويليام والاس» كه دستگيرى اش ديگر ناممكن مى‌نمود به دست شواليه‌اى به نام «ژان دو منته» دستگير و به اردوگاه سربازان انگليسى در منطقه‌اى نزديك شهر گلاسكو منتقل شد. او كه دولتمردان «پادشاه ياغى‌ها» مى‌خواندنش طى محاكمه‌اى مجرم شناخته شد و به مرگ با چوبه دار محكوم شد كه با مخالفت «والاس» مواجه شد و ترجيح داد با گيوتين اعدام شود. پس از آنكه سر او را از بدنش جدا كردند پيكر او را قطعه قطعه كردند و هر قطعه را به گوشه‌اى از خاك اسكاتلند بردند تا مايه عبرت ساير انقلابيون شود.  


=== قیام پاریس ===
=== قیام پاریس ===
خط ۵۸: خط ۵۴:
قیام مردم و کارگران مسکو در سال ۱۹۰۵ بر علیه دیکتاتوری تزار نیکلای دوم بود که به دست ماموران تزار سرکوب شد و قیام کنندگان شکست خوردند و با جمع‌بندی تجزبیات این قیام توسط لنین در قیام سال ۱۹۱۷ انقلابیون موفق به تسخیر مراکز حساس نظام حاکم و تغییر حکومت شدند
قیام مردم و کارگران مسکو در سال ۱۹۰۵ بر علیه دیکتاتوری تزار نیکلای دوم بود که به دست ماموران تزار سرکوب شد و قیام کنندگان شکست خوردند و با جمع‌بندی تجزبیات این قیام توسط لنین در قیام سال ۱۹۱۷ انقلابیون موفق به تسخیر مراکز حساس نظام حاکم و تغییر حکومت شدند


۳۰دسامبر ۱۹۰۵- ۹دی۱۲۸۴:
۳۰دسامبر ۱۹۰۵- ۹دی۱۲۸۴: مبارزات مردم روسیه علیه دیکتاتوری تزار در اوج خود به یک تظاهرات بزرگ ۱۵۰ هزارنفری در مسکو بالغ شد. تزار نیکلای دوم، امپراتور روسیه برای سرکوب مردم از توپخانه استفاده کرد و مردم را به توپ بست. در خلال این حملات، بیش از ۱۰ هزار نفر از مردم مسکو کشته شدند.
 
مبارزات مردم روسیه علیه دیکتاتوری تزار در اوج خود به یک تظاهرات بزرگ ۱۵۰ هزارنفری در مسکو بالغ شد.
 
تزار نیکلای دوم، امپراتور روسیه برای سرکوب مردم از توپخانه استفاده کرد و مردم را به توپ بست. در خلال این حملات، بیش از ۱۰ هزار نفر از مردم مسکو کشته شدند.


تظاهرات در طول سال ۱۹۰۵ در بیشتر شهرهای روسیه جریان داشت. و از آن میان تظاهرات مسکو در ماه دسامبر وسیعتر از همه بود. تظاهر کنندگان که به کمبود و گرانی مایحتاج زندگی و نیز نبود آزادی و فساد اداری اعتراض داشتند خیابان های مسکو را بسته بودند. هرچند که تزار موفق شد با آن سرکوب وحشیانه چند صباحی سرنگونی خود را به عقب بیندازد اما دوازده سال بعد قیام مردم روسیه به امپراتوری تزار پایان داد.
تظاهرات در طول سال ۱۹۰۵ در بیشتر شهرهای روسیه جریان داشت. و از آن میان تظاهرات مسکو در ماه دسامبر وسیعتر از همه بود. تظاهر کنندگان که به کمبود و گرانی مایحتاج زندگی و نیز نبود آزادی و فساد اداری اعتراض داشتند خیابان های مسکو را بسته بودند. هرچند که تزار موفق شد با آن سرکوب وحشیانه چند صباحی سرنگونی خود را به عقب بیندازد اما دوازده سال بعد قیام مردم روسیه به امپراتوری تزار پایان داد.
خط ۸۲: خط ۷۴:
وقتى خواجه علاءالدین محمد در فَرْیُومَد خبر قتل ایلچى را شنید، آن دو را طلب کرد، ولى آنان از رفتن نزد او تعلل کردند. عبدالرزاق به یارى آن دو آمد و به فرستادگان خواجه گفت که او به حریم آنان قصد تجاوز داشته و به این سبب کشته شده است. وقتى خواجه پاسخ فرستادگان را شنید، سپاهى روانه منطقه کرد. عبدالرزاق مردم را به پایدارى و مقاومت فراخواند و به آنان گفت سر خود را بر دار دیدن بهتر از زندگى با ننگ است. از این رو با سپاه خواجه علاءالدین محمد درگیر شدند که خواجه کشته و نیروهاى او متفرق شدند. عبدالرزاق به کمک برادر خود مسعود به تعقیب دشمن پرداخت و با غنایم فراوان به باشتین بازگشت و غنایم را بین مردم تقسیم کرد.  
وقتى خواجه علاءالدین محمد در فَرْیُومَد خبر قتل ایلچى را شنید، آن دو را طلب کرد، ولى آنان از رفتن نزد او تعلل کردند. عبدالرزاق به یارى آن دو آمد و به فرستادگان خواجه گفت که او به حریم آنان قصد تجاوز داشته و به این سبب کشته شده است. وقتى خواجه پاسخ فرستادگان را شنید، سپاهى روانه منطقه کرد. عبدالرزاق مردم را به پایدارى و مقاومت فراخواند و به آنان گفت سر خود را بر دار دیدن بهتر از زندگى با ننگ است. از این رو با سپاه خواجه علاءالدین محمد درگیر شدند که خواجه کشته و نیروهاى او متفرق شدند. عبدالرزاق به کمک برادر خود مسعود به تعقیب دشمن پرداخت و با غنایم فراوان به باشتین بازگشت و غنایم را بین مردم تقسیم کرد.  


عبدالرزاق در سال ۷۳۸ هجرى پس از فتح سبزوار، دولت سربداران را تأسیس کرد. وى با حمایت پیروان شیخ حسن نواحى دیگرى از خراسان را به تصرفات سربداران افزود و به نام خود خطبه خواند و سکه ضرب کرد. عبدالرزاق فردی فاسد بود و همین امر سبب کشته شدن او شد. نقل کرده اند که او قصد داشت پس از آنکه خواجه علاءالدین محمد در جنگ با او کشته شد، همسرش را به عقد خود در آورد; همین عمل موجب شد که مسعود به برادرش توهین کند و در درگیرى که میان او و عبدالرزاق اتفاق افتاد، به مرگ عبدالرزاق منتهى شد.
عبدالرزاق در سال ۷۳۸ هجرى پس از فتح سبزوار، دولت سربداران را تأسیس کرد. وى با حمایت پیروان شیخ حسن نواحى دیگرى از خراسان را به تصرفات سربداران افزود و به نام خود خطبه خواند و سکه ضرب کرد. عبدالرزاق فردی تابع اخلاقیات نبود و همین امر سبب کشته شدن او شد. نقل کرده اند که او قصد داشت پس از آنکه خواجه علاءالدین محمد در جنگ با او کشته شد، همسرش را به عقد خود در آورد; همین عمل موجب شد که مسعود به برادرش توهین کند و در درگیرى که میان او و عبدالرزاق اتفاق افتاد، عبدالرزاق کشته شد.


وى پس از کشتن برادر، فرمانروایى دولت تازه تاسیس را به دست گرفت. او به حُسن تدبیر، شجاعت، مردانگى، عقل، صلاح و سواد، مشهور، و از صفات رذیله به دور بود. مسعود براى استحکام و تقویت دولت، شیخ حسن جورى را از زندان ارغون شاه آزاد کرد و پس از آزادى، او را به سبزوار آورد و شیخ را در اداره حکومت، مقتداى خویش قرار داد تا با نفوذ معنوى او بتواند در برابر حکام محلى و اشراف مقاومت کند و با این کار مریدان شیخ در کنار سربداران قرار گرفتند و بر استحکام دولت سربداران افزوده شد.
وى پس از کشتن برادر، فرمانروایى دولت تازه تاسیس را به دست گرفت. او به حُسن تدبیر، شجاعت، مردانگى، عقل، صلاح و سواد، مشهور، و از صفات رذیله به دور بود. مسعود براى استحکام و تقویت دولت، شیخ حسن جورى را از زندان ارغون شاه آزاد کرد و پس از آزادى، او را به سبزوار آورد و شیخ را در اداره حکومت، مقتداى خویش قرار داد تا با نفوذ معنوى او بتواند در برابر حکام محلى و اشراف مقاومت کند و با این کار مریدان شیخ در کنار سربداران قرار گرفتند و بر استحکام دولت سربداران افزوده شد.
۸٬۹۴۱

ویرایش