۱٬۲۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه زندگینامه | {{جعبه زندگینامه | ||
|نام_شخص= | |نام_شخص=محترم ایجهای، مادر کوشالی | ||
|تصویر = | |تصویر =محترم ایجهای.jpg | ||
|عرض_تصویر=۲۵۰ پیکسل | |عرض_تصویر=۲۵۰ پیکسل | ||
|توضیح_تصویر= | |توضیح_تصویر=محترم ایجهای معروف به مادر کوشالی | ||
|تاریخ_تولد= | |تاریخ_تولد= ۱۳۰۳ | ||
|محل_تولد= | |محل_تولد=لاهیجان | ||
|تاریخ_مرگ= | |تاریخ_مرگ= ۳ مهر ۱۳۸۹ | ||
|ملیت= ایرانی | |ملیت= ایرانی | ||
|محل_مرگ= | |محل_مرگ= پاریس | ||
|مدفن= | |مدفن= پاریس | ||
|علت مرگ= بیماری | |علت مرگ= بیماری قلبی | ||
|شناختهشده برای = مردم ایران | |شناختهشده برای = مردم ایران | ||
|همسر= | |همسر= | ||
|والدین= | |والدین= | ||
}} | |فرزندان=مستوره، نورالدين، علاءالدين، شمسالدين، نجمالدين، نسرين، كمالالدين، لطيفه|تحصیلات=سیکل، ششم ابتدایی}} | ||
'''محترم ایجهای''' (زاده | '''محترم ایجهای''' (زاده ۱۳۰۳ – درگذشت ۳ مهر ۱۳۸۹در شهر سرژی در نزدیکی پاریس) مشهور به مادر كوشالی، در خانوادهای روحانی در لاهيجان متولد شد. تحصيلات ابتدايیاش را در همين شهر گذراند. پس از كشف حجاب توسط رضا خان، مادر از ادامه تحصيل خودداری كرد. او بدليل جو سياسی حاكم بر خانواده، ضد رژيم شاه بود. مادر ۵ پسر و ۳ دختر داشت. او همراه با فرزندان مجاهدش در كليه فعاليتهای سياسی عليه رژيم شاه شركت میكرد. با شروع تظاهرات و فعاليتهای انقلاب در شهر لاهيجان، مادر خانه و كليه امكانات خود را برای راه اندازی تظاهرات و اقدامات عليه رژيم شاه در اختيار فرزندانش قرار داد. | ||
مادر کوشالی در زمرهی | مادر کوشالی در زمرهی مادرانی است که چندتن از فرزندانش را در جنگ با آخوندهای حاکم بر ایران از دست داد. وی به سبب اعدام ۶ تن از اعضای خانوادهاش توسط رژیم حاکم بر ایران پیوسته تحت پیگرد حکومت قرار داشت؛ به این خاطر مجبور شد تا آخرین روزهای حیاتش رنج دوری از وطن را بهجان بخرد. فرزندانش علاء، نجم الدین، کمال الدین، شمس الدین کوشالی، عروسش عصمت شریعتی در جریان اعدامهای مخالفین حکومت در اوایل سالهای دههی شصت بهجرم آزادیخواهی و حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران کشته شدند و خواهرزادهاش منوچهر بزرگبشر در قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ اعدام شد.<ref>[[قتل عام ۶۷]]</ref> | ||
مادر کوشالی از طریق فرزند بزرگش علاء با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او همراه با فرزندانش در همه فعالیتها و راهپیماییهای اوایل انقلاب بر علیه دیکتاتوری دینی شرکت میکرد. پس از سرکوب تظاهرات میلیونی مردم ایران در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ که بهدعوت سازمان مجاهدین خلق در اکثر شهرهای ایران برگزار شد و طی آن دهها نفر به رگبار بسته شدند و هرگونه فعالیتهای سیاسی ممنوع شد، مادر کوشالی نیز زندگی مخفی را شروع کرد. او که حکم دستگیریاش صادر شده بود همزمان با فعالیتهای مختلف خود سرپرستی تعدادی از فرزندان پدر و مادرهایی که کشته شده بودند را بهعهده داشت. | مادر کوشالی از طریق فرزند بزرگش علاء با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او همراه با فرزندانش در همه فعالیتها و راهپیماییهای اوایل انقلاب بر علیه دیکتاتوری دینی شرکت میکرد. پس از سرکوب تظاهرات میلیونی مردم ایران در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ که بهدعوت سازمان مجاهدین خلق در اکثر شهرهای ایران برگزار شد و طی آن دهها نفر به رگبار بسته شدند و هرگونه فعالیتهای سیاسی ممنوع شد، مادر کوشالی نیز زندگی مخفی را شروع کرد. او که حکم دستگیریاش صادر شده بود همزمان با فعالیتهای مختلف خود سرپرستی تعدادی از فرزندان پدر و مادرهایی که کشته شده بودند را بهعهده داشت. | ||
برغم دستگيری و شهادت ۴ پسر و عروسهایش و برخی ديگر از عزيزانش، مادر با روحيهای بالا، به فعاليتهای خود ادامه میداد. ماموران حکومتی كينه عمیقی از او به دل داشتند و برای او پرونده سازی كرده قصد دستگيریاش را | برغم دستگيری و شهادت ۴ پسر و عروسهایش و برخی ديگر از عزيزانش، مادر با روحيهای بالا، به فعاليتهای خود ادامه میداد. ماموران حکومتی كينه عمیقی از او به دل داشتند و برای او پرونده سازی كرده قصد دستگيریاش را داشتند. درهمين رابطه يكی از فرزندان مادر كه از قصد دستگيری وی توسط ماموران مطلع شده بود، از زندان پيام داد كه مادر را زود از شهر خارج كنند. او گفته بود جرم مادر از نظر حکومت، از من كه پسرش هستم سنگينتر است و در دادگاه فرمايشی پرونده سنگينی برای او تشكيل داده و قصد دستگيریاش را دارند. درآغاز سرکوبهای دههی شصت مادر به مشهد رفت تا بهعنوان عادیساز فرزندش علاءالدين كوشالی مسئوليتهايی را بهعهده بگيرد ولی همان روز كه مادر از لاهيجان حركت كرد، علا دستگير شد و به زندان لاهيجان منتقل گرديد و مادر درپايگاههای سازمان درمشهد به فعاليتش ادامه داد. درهمان روزهای سخت، مادر درمشهد شاهد شهادت۲۲ مجاهد خلق كه همچون فرزندان دلبندش از نزديك با آنها حشر و نشر داشت بود. او با صلابت و دلاوری شگفتی، مجاهدی را كه درخيابان تيرخورده و زخمی شده بود از چنگ ماموران نجات داد و درخانه مخفی به جراحتهايش رسيدگی كرد. به هنگام شهادت آن مجاهد، مادر دراوج دشواریهای فراوان امنيتی، راهی نداشت جز اين كه آن فرزند دلاور خلق را با دستهای خودش و درزيرزمين همان خانه دفن كند. و او اين كار را كرد. در سال ۶۲، مادر كوشالی از کشور خارج شد. او ابتدا به اسپانيا و سپس به فرانسه رفت و درتمام سالهای زندگی درخارج كشور، در قالب آكسيونها، تظاهرات، اعتصابها و تحصنهای اپوزیسیون با تمام قوا شركت داشت. در جريان حمله پلیس فرانسه به مقر مجاهدین، مادر كوشالی از كسانی بود كه دستگير شد و توسط پليس فرانسه مورد ضرب وشتم قرار گرفت. به رغم بيماری ساعتها مورد بازجويی قرار گرفت. | ||
در جريان تظاهرات روزانه | در جريان تظاهرات روزانه خانوادههای اشرفيان در پاريس، مادر كوشالی همواره در صف اول تظاهرات حضور داشت و به دفاع از فرزندان اشرفی خود برمیخاست. آخرين بار مادر در يك كنفرانس در پارلمان اروپا به دفاع از خانوادهها و مادران شهيدان قيام مردم ايران پرداخت. | ||
مادر مجاهد محترم ايجهای (مادر كوشالی) روز شنبه سوم مهر ماه ۱۳۸۹، به دنبال يك حمله قلبی در شهر سرژی نزدیکی پاریس درگذشت. | مادر مجاهد محترم ايجهای (مادر كوشالی) روز شنبه سوم مهر ماه ۱۳۸۹، به دنبال يك حمله قلبی در شهر سرژی نزدیکی پاریس درگذشت. | ||
== فعالیتهای سیاسی مادر کوشالی == | == فعالیتهای سیاسی مادر کوشالی == | ||
بعد از سرنگونی رژيم شاه و شروع فاز سياسی، او در نقش يكی ازمادران فعال شهر، به فعاليتهای سياسی و افشاگرانه عليه ارتجاع حاكم روی آورد و همواره تكيهگاه و كمك كار مجاهدان لاهيجان بود و در انجمن مادران مسلمان فعاليت میكرد. مادر كوشالی در كليه مراسم، تظاهرات و فعاليتهای اجتماعی و مالی مجاهدین حضور فعال داشت و به همين دليل، همواره مورد آزار و اذيت و توهين ماموران رژيم قرار میگرفت. پاسداران، چندين بار به خانه مادر ريخته و با شكستن درب و پنجره و اثاثيه منزل، به او تهاجم میكردند كه تو باعث شدی فرزندانت به اين مسير كشانده شوند. آنها مادر را تهديد میكردند كه يا دست از حمايت مجاهدين بردار و يا خودت و فرزندانت را مورد تعقيب قرار میدهيم و مادر میگفت كه: « من هيچوقت چنين كاری نخواهم كرد و تا آخرين لحظه دست از حمايت فرزندانم برنخواهم داشت . من شيرم را به آنها حلال كردم». | |||
در | |||
برای | محترم ایجهای در یک مصاحبه تلوزیونی سرگذشت خودش و چگونگی کشته شدن فرزندانش را تشریح کرد. در برنامه ارتباط مستقيم برای اشرف پيام میداد: «به مژگان، به صديقه، به اشرفيان عزيزم بگوئيد ما مادران تا پای جان بپای شما هستيم، خاطرتان جمع باشد، عزيزان من سلام و درود من برشما دختران عزيزم، برشما پسران عزيزم».<ref>[https://iranazadfarda.com/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%aa/%d8%b4%d8%a8%e2%80%8c%d8%a2%d9%88%d8%a7%d8%b2%d9%87%d8%a7-%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d9%85-%d9%85%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%af%d8%b1-%da%a9%d9%88%d8%b4%d8%a7%d9%84%db%8c-%d9%87%d8%b3%d8%aa%d9% فرزندم من مادر کوشالی هستم- ایران آزاد فردا]</ref> | ||
== فرزندان مادر کوشالی == | == فرزندان مادر کوشالی == | ||
خط ۴۱: | خط ۳۷: | ||
من آن زمان در تعجب بودم که چطور شد؟ در رشته قبلی اش با معدل خوب قبول شد؟ بعد رفت توی تیم فوتبال که باز هم برایم تعجب آور بود. همه اش توی فکرش بودم. سالهای بعد فهمیدم که چرا از این دانشگاه به این دانشگاه رفته و چرا به این تیم های فوتبال رفته است. او مدتی در تیم دارایی بود. بعد رفت تیم سپید رود در رشت. ... | من آن زمان در تعجب بودم که چطور شد؟ در رشته قبلی اش با معدل خوب قبول شد؟ بعد رفت توی تیم فوتبال که باز هم برایم تعجب آور بود. همه اش توی فکرش بودم. سالهای بعد فهمیدم که چرا از این دانشگاه به این دانشگاه رفته و چرا به این تیم های فوتبال رفته است. او مدتی در تیم دارایی بود. بعد رفت تیم سپید رود در رشت. ... | ||
در سالهای ۵۶–۵۷ فعالیتهای بسیار گسترده ای داشت. در لاهیجان همه می دانستند او فعال است. حتی مرتجعان هم می دانستند. او در راهپیماییها شرکت می کرد. ما هم با او بودیم. با ساواکیها درگیر می شد. چند بار ساواک ریخت توی خانه ما. یکبار صبح زود بود. از در و دیوار ریختند توی خانه. تا گفتم چه خبر است مرا کوباندند به دیوار. چادرم از سرم افتاد. با قنداق تفنگ زدند به پهلویم. می خواستند خفه ام کنند. بعد رفتند. مدتی بعد | در سالهای ۵۶–۵۷ فعالیتهای بسیار گسترده ای داشت. در لاهیجان همه می دانستند او فعال است. حتی مرتجعان هم می دانستند. او در راهپیماییها شرکت می کرد. ما هم با او بودیم. با ساواکیها درگیر می شد. چند بار ساواک ریخت توی خانه ما. یکبار صبح زود بود. از در و دیوار ریختند توی خانه. تا گفتم چه خبر است مرا کوباندند به دیوار. چادرم از سرم افتاد. با قنداق تفنگ زدند به پهلویم. می خواستند خفه ام کنند. بعد رفتند. مدتی بعد علاء برگشت. گفت مامان خیلی خوب کاری کردی مقاومت کردی. | ||
بعد از ۳۰خرداد من دیگر از بچه ها خبر نداشتم. مخفی بودم. حکم دستگیری من را داده بودند. من هم با بچهها در خانههای تیمی کار میکردم. در خیابانها با بچه ها کار میکردم. در ماشینها با بچه ها کار میکردم. خودم یک طرف مخفی شدم، بچههایم یک طرف. هیچ خبری نداشتیم از هم. فقط یک روز علاء من را دید. گفت مادر من آمدهام تو را ببینم. دست کرد جیبش هفت تیرش را بیرون آورد. گفت خمینی آن طرف، ما این طرف. مامان ما از خمینی جدا شدیم. حواست باشد. بغلش کردم. بوسیدمش، لبش را بوسیدم، این وداع ۵دقیقه بیشتر نشد و فقط سفارش کرد که سازمان و مسعود را فراموش نکنی. برگشتم گفتم پسرم اگر طناب دار به گردنم بیفتد هرگز سازمان و مسعود را فراموش نخواهم کرد. این عهدی بود که من با علاء بستم. | |||
به | او رفته بود به مشهد. سازمان منتقلش کرده بود مشهد. آنجا هم دستگیر شد. بچههای مشهد که زندان بودند آمدند برای من از علاء صحبت کردند. بچهها خواسته بودند که مادر را بیاورید پیش ما. من به مشهد رفتم. بچهها آمدند من را بردند، رفتیم توی یک خانهای و قرار بود علاء بیاید آن جا؛ ولی نشد. دو روز بعد علاء دستگیر شد. او را بردند شکنجهگاه چالوس. بعد بردند گیلان دادگاهی کردند و در دی ماه اعدامش کردند. | ||
نجم الدین و کمال الدین و شمس الدین هم بعد از علا، فعال شدند. | به خاطر همین است که خودم را تا پای جان در رکاب همین رهبری، مسعود و مریم عزیزم، هستم و خواهم هم بود و تا پای جان هم کار خواهم کرد. نجم الدین و کمال الدین و شمس الدین هم بعد از علا، فعال شدند. نجم الدین زمان شاه، دانشجوی حقوق بود. در سال ۵۷ رفت قم میان طلبهها برای تبلیغ میان آنها. همان زمان یک سخنرانی دو آتشه در لنگرود داشت. بعد دستگیرش کردند و دادگاهش توی لاهیجان بود. مردم جمع شدند. من هم رفتم. گفته بودند باید وثیقه بگذاریم تا آزاد بشود؛ و تا آخر سال ۵۷ توی زندان بود. وقتی هم آخوندها دستگیرش کردند زیر شکنجه به شهادت رسید. | ||
نجم الدین زمان شاه، دانشجوی حقوق بود. در | |||
کمال الدین هم خیلی فعال بود. ۲۵سال داشت. در دانشگاه تبریز دانشجوی رشته ادبیات بود. هرکدامشان قبول شدند در دانشگاه نمیماندند کمالالدین به شهرهای مختلف میرفت. اصلا از او خبر نداشتم؛ ولی شنیدم او را بردند توی دادگاه، به او گفتند کمال کوتاه بیا تا آزادت کنیم. گفت نه! هرگز! ما انقلاب کردیم، شما دزد انقلاب هستید. بعد به بازجویش گفته بود هفت تیرت را بده تا بزنم به مغز خمینی. همین جواب کفایتش بود. خیلی شجاع بود. معروف بود. مردم هم خیلی دوستش داشتند. در ۲۱آبان به شهادت رسید[[پرونده:خانواده کوشالی.JPG|بندانگشتی|خانواده کوشالی]]شمس الدین ۱۲ریاضی بود. ۱۷ سالش بود. یک میلیشیای آتشین بود. آخر فاز سیاسی خانه تیمی داشتند. میآمد خانه. هندوانه قاچ قاچ میکرد میگذاشت توی کیسه نایلون از پشت بامهای همسایهها میرفت خودش را به بچهها میرساند. از آن طرف میآمد پردهنویسی میکرد دیوارها را مینوشت. از این کارها میکرد. در فاز نظامی من از دستگیریاش خبر نداشتم. جای دیگری بودم که او دستگیر شد و خبر نداشتم. | |||
شمس و کمال وقتی شهید شدند من از طریق سازمان خبردار شدم. | شمس و کمال وقتی شهید شدند من از طریق سازمان خبردار شدم. | ||
منوچهر | منوچهر بزرگبشر یکی دیگر از شهیدان خاندان ماست. پسر خواهرم است. دانشجو بود، در تهران در خانههای تیمی دستگیر شد. هفت سال در زندان خمینی بود. در قزلحصار و اوین و گوهردشت بود. بعد از فروغ جاویدان، در جریان قتلعام زندانیان سیاسی شهیدش کردند. این پسر تمام شکنجهها را تحمل کرد. یک بار لاجوردی لعنتی از خانوادهاش خواسته بود که به او بگویند توبه کند. یکی از اعضای خانوادهاش رفته بود زندان گفته بود منوچهر بس است دیگر و او هم جواب داده بود: برو از خالهام که الان در پاریس است خجالت بکش. بعد گفته بود دیگر هم ملاقات من نیا! او همه مواضع سازمان را تایید کرده بود. برای همین هم در اولین دسته اعدامیها قرار گرفت. این منوچهر برای من خیلی عزیز است. عکسهایش را پیش عکس پسرهایم گذاشتهام. خیلی برایم عزیز است. هفت سال زندان و شکنجه را تحمل کرد | ||
== مراسم ختم مادر کوشالی در پاریس == | == مراسم ختم مادر کوشالی در پاریس == | ||
حوالي ساعت ۱۴ روز سه شنبه پيکر مادر | حوالي ساعت ۱۴ روز سه شنبه پيکر مادر کوشالی (محترم ايجه ای) روی شانه های ياران و همرزمانش در گورستان سرژی در شمال پاريس، تا منزلگاه ابدی اش بدرقه شد. | ||
پس از خاکسپاری، مزار مادر توسط حاضران گلباران شد و آنگاه پيام خانم مريم رجوی، توسط خانم شهرزاد صدر حاج سيدجوادی خوانده شد سپس، تني چند از ياران و نزديکانش سخنان کوتاهی در بزرگداشت ياد او گفتند: | پس از خاکسپاری، مزار مادر توسط حاضران گلباران شد و آنگاه پيام خانم مريم رجوی، توسط خانم شهرزاد صدر حاج سيدجوادی خوانده شد سپس، تني چند از ياران و نزديکانش سخنان کوتاهی در بزرگداشت ياد او گفتند: | ||
=== | === سخنرانی ابوالقاسم رضایی === | ||
ابوالقاسم رضایی درباره جایگاه مادر در میان خانواده مقاومت گفت: او از افتخارات تاریخ پر رنج مجاهدین است. مادری که شهادت ۴ پسر قهرمانش را شجاعانه تحمل کرد و نزدیک به سی سال رنج و دوری از شهر و دیار را به جان خرید و تا آخرین لحظه حیات راه فرزندان مجاهدش را با شور و اشتیاق ادامه داد. | ابوالقاسم رضایی درباره جایگاه مادر در میان خانواده مقاومت گفت: او از افتخارات تاریخ پر رنج مجاهدین است. مادری که شهادت ۴ پسر قهرمانش را شجاعانه تحمل کرد و نزدیک به سی سال رنج و دوری از شهر و دیار را به جان خرید و تا آخرین لحظه حیات راه فرزندان مجاهدش را با شور و اشتیاق ادامه داد. | ||
خط ۱۰۴: | خط ۹۲: | ||
=== سخنرانی مهدی ابریشمچی === | === سخنرانی مهدی ابریشمچی === | ||
مهدی ابریشمچی، سخنانش را با آیاتی از قران و تسلیت به خانم مریم رجوی و به اشرفیان به خصوص به دختر مجاهد اشرفیاش، نسرین، شروع کرد و گفت، در عین حال باید به این نسل به خاطر داشتن چنین مادری، تبریک گفت. چراکه مادر کوشالی | مهدی ابریشمچی، سخنانش را با آیاتی از قران و تسلیت به خانم مریم رجوی و به اشرفیان به خصوص به دختر مجاهد اشرفیاش، نسرین، شروع کرد و گفت، در عین حال باید به این نسل به خاطر داشتن چنین مادری، تبریک گفت. چراکه مادر کوشالی با زندگی پربارش و تحمل رنج و سختی و فدا درمسیر آزادی، با صبر وشکیبایی و با رویی گشاده، به معلمی بزرگ در مدرسه آزادی و آزادیخواهی برای امروز و فردای ایران عزیزمان تبدیل شد . به این دلیل که وجدان هر انسان شرافتمندی دربرخورد با فدای عظیم این مادر تکان میخورد و درمقابل حقانیت آرمان او سر تعظیم فرود میآورد . | ||
آخر مادر، درتاریخ بشر سمبل عشق بیدریغ و پاک نسبت به فرزند است عشقی یکجانبه برای فرزند و برای رشد و ارتقای مادی و معنوی او | آخر مادر، درتاریخ بشر سمبل عشق بیدریغ و پاک نسبت به فرزند است عشقی یکجانبه برای فرزند و برای رشد و ارتقای مادی و معنوی او و مادر کوشالی قبل از هر چیز یک مادر بود. مادری سرشار ازعشق و عاطفه. رژیم ددمنش آخوندی چهار پسر وی نجمالدین و کمالالدین وشمسالدین وعلاءالدین و عصمت همسر علاء را شهید کرد. ولی مادر کوشالی در مقابل این رنج بزرگ خم به ابرو نیاورد و چون کوهی استوار در مقابل قاتلین فرزندانش و فرزندان مردم ایران قد برافراشت، ایستاد و جنگید و یک لحظه سستی را به خود راه نداد و تا آخرین لحظه حیاتش در تمامی صحنهها در صف اول ایستاد و جنگید. و به خصوص درسالهای اخیر به یک مدافع بیامان اشرف و اشرفیان تبدیل شد. در این مسیر بیماری وگرما و سرما و خستگی و هیچ مانعی را به رسمیت نشناخت. و به تجسم این شعار حسینی تبدیل شد که هیهات منا الذله، آری درس بزرگ زندگی و حتی درگذشت مادر کوشالی این است که: وقتی عشقی مقدس به تقدس عشق مادری در دل داری و سرنوشت و مسیر زندگی خلقت تو را در مقابل دشمن غدار و نیروی اشغالگری چون آخوندهای ضد بشر قرار میدهد که در جنایت و رذالت مرزی نمیشناسند، متقابلا قلبت را چنان فراخ کن که تمامی فرزندان خلق را مانند فرزندان دلبندت دوست داشته باش. | ||
دامنت را به فراخنای | دامنت را به فراخنای جنگهای گیلان ودشت و دمن کردستان و آذربایجان خراسان و خوزستان بگستران تا علاوه بر علاء و دیگر فرزندانت، پناهگاه همه فرزندان ستمزده و بلاکشیده این آب و خاک باش، | ||
و چنان همه جا و | و چنان همه جا و در همه صحنهها و پهنهها حاضر باش که دستان پرمهر و محبتت نوازشگر تمامی کودکان یتیم ایران زمین باشد . | ||
آری علیرغم غم بزرگت چون مادر کوشالی پیوسته لبخندی بزرگ را برلب داشته باش تا دیگران وقتی تورا | آری علیرغم غم بزرگت چون مادر کوشالی پیوسته لبخندی بزرگ را برلب داشته باش تا دیگران وقتی تورا میبینند با لبخند تو غمهایشان را فراموش کنند. وخستگیهاشان در سلام و کلام گرم تو ذوب و محو شود. و گاه از کوچکی قلبشان در مقابل بزرگی قلب تو شرم کنند سستیها را به کناری بگذارند و از جا برخیزند .چرا که میدانی اگر تو به آنها عشق نورزی وبه آنها نیدیشی کسی به آنها فکر نخواهد کرد . | ||
و این چنین است که مادر کوشالی و انسانهایی مانند او به بیان قرآن به | و این چنین است که مادر کوشالی و انسانهایی مانند او به بیان قرآن به دریچههای رحمت و رهایی خداوند برای مردم تبدیل میشوند، | ||
انسانهایی وارسته | انسانهایی وارسته و ازخود بیخود وبرای همه، والله رؤف بالعباد | ||
مادر کوشالی، چونان خورشیدی حقانیت این راه را و باطل بودن قاتلین فرزندانش را گواهی | مادر کوشالی، چونان خورشیدی حقانیت این راه را و باطل بودن قاتلین فرزندانش را گواهی میدهد . | ||
ابریشمچی افزود: امروز ما قبل از هرچیز درکلاس وداع با مادر کوشالی و با فرود آوردن سر تعظیم در مقابل او و با بوسه زدن بر مزارش با او عهد کنیم که از او و زندگیاش بیاموزیم . | ابریشمچی افزود: امروز ما قبل از هرچیز درکلاس وداع با مادر کوشالی و با فرود آوردن سر تعظیم در مقابل او و با بوسه زدن بر مزارش با او عهد کنیم که از او و زندگیاش بیاموزیم .از او بیاموزیم که عاشق باشیم .عاشق همه آنهایی که امروز درایران آخوندزده ما چونان نیاز صحراهای تفتیده و ترک خورده در آفتاب به قطرات باران به قطرات و بلکه رودخانه عشق نیاز دارند. پناه باشیم برای آنان که رژیم تمامی پناهگاههایشان را اشغال کرده. مادرو پدرباشیم برای تمامی فرزندان یتیم کشورمان برای دخترکانی که به ظلم در بازار جنایت به حراج گذاشته شدهاند .و کوه باشیم در مقابل رژیم و برای احقاق حقوق خلقمان علیرغم تمامی سختیها از جایمان تکان نخوریم. و اینچنین حق سپاسگزاری از مادری را که از وجودش شمعی برای راه آزادی ساخت به جای بیاوریم. تا فرزندی شایسته و رهرویی سرفراز برای او باشیم تا پیوسته دعایش را با خودمان داشته باشیم .راستی که: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ---- ثبت است در جریده عالم دوام ما<ref>سایت همبستگی - سه شنبه ۶ مهر ۱۳۸۹ / ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۰</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
<references /> | <references /> |
ویرایش