شکنجه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۷۷۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۹ نوامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:201904mena iraq bazoona.jpg|جایگزین=شکنجه سیستماتیک،‌ ابزار اعمال قدرت|بندانگشتی|شکنجه سیستماتیک،‌ ابزار اعمال قدرت]]
[[پرونده:201904mena iraq bazoona.jpg|جایگزین=شکنجه سیستماتیک،‌ ابزار اعمال قدرت|بندانگشتی|شکنجه سیستماتیک،‌ ابزار اعمال قدرت]]
'''شکنجه''' در «جامعه‌ی بین‌المللی پزشکی» در نشست سال۱۹۷۳ در توکیو این‌گونه تعریف شده است: «شکنجه: اعمال رنجی جسمی و یا روانی‌ست که توجیه‌ناپذیر، به عمد و به‌طور منظم، سیستماتیک و خودسرانه از طرف افراد یا به دستور مأموران دولتی انجام گیرد تا فردی را مجبور به دادن اطلاعات، اعتراف‌کردن یا هر عمل دیگر کنند». از قربانیان شکنجه می‌توان از گالیله و جردانو نام برد، در تاریخ مذاهب نیز  می‌توان به شکنجه‌ی عیسی مسیح، عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام اشاره کرد. شمع آجین کردن عین‌القضات همدانی و یا آتش زدن کریم‌پور شیرازی شاعر، همچنین شکنجه‌ی فاطمه امینی، مهدی رضایی، بهروز دهقانی و علیرضا نابدل از جمله شکنجه‌هایی است که در تاریخ معاصر ایران اعمال شده است. شکنجه سیستماتیک و حکومتی همواره در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی رواج داشته است. از شکنجه‌های مرسوم در زندان‌های ایران می‌توان از شلاق،کتک ، اتاق فوتبال، سوزاندن، فروبردن اجسام تیز در بدن، فروبردن فلزات سرخ شده در بدن، کشیدن ناخن، تجاوز جنسی، آپولو، موی یال اسب، بریدن اعضاء، اتاق قد قامت الصلاة و ... نام برد. در جمهوری اسلامی  بیش از ۴۵ نوع شکنجه علیه زندانیان سیاسی بکار رفته است. هر چند در قانون اساسی جمهوری اسلامی هر گونه شکنجه جهت گرفتن اقرار ممنوع است اما بر اساس قوانینی به نام تعزیر یا تنبیه در قانون مجازات اسلامی راه برای هر گونه شکنجه‌ای تحت این نام باز شده است. در طول حکومت جمهوری اسلامی صدها نفر از مخالفان این حکومت زیر شکنجه جان خود را از دست داده‌اند.
'''شکنجه''' در «جامعه‌ی بین‌المللی پزشکی» در نشست سال۱۹۷۳ در توکیو این‌گونه تعریف شده است: «شکنجه: اعمال رنجی جسمی و یا روانی‌ست که توجیه‌ناپذیر، به عمد و به‌طور منظم، سیستماتیک و خودسرانه از طرف افراد یا به دستور مأموران دولتی انجام گیرد تا فردی را مجبور به دادن اطلاعات، اعتراف‌کردن یا هر عمل دیگر کنند». از قربانیان شکنجه می‌توان از گالیله و جردانو نام برد، در تاریخ مذاهب نیز  می‌توان به شکنجه‌ی عیسی مسیح، عمار و سمیه و بلال حبشی در تاریخ اسلام اشاره کرد. شمع آجین کردن عین‌القضات همدانی و یا آتش زدن کریم‌پور شیرازی شاعر، همچنین شکنجه‌ی فاطمه امینی، مهدی رضایی، بهروز دهقانی و علیرضا نابدل از جمله شکنجه‌هایی است که در تاریخ معاصر ایران اعمال شده است. شکنجه سیستماتیک و حکومتی همواره در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی رواج داشته است. از شکنجه‌های مرسوم در زندان‌های ایران می‌توان از شلاق،کتک ، اتاق فوتبال، سوزاندن، فروبردن اجسام تیز در بدن، فروبردن فلزات سرخ شده در بدن، کشیدن ناخن، تجاوز جنسی، آپولو، موی یال اسب، بریدن اعضاء، اتاق قد قامت الصلاة و ... نام برد. در جمهوری اسلامی  بیش از ۴۵ نوع شکنجه علیه زندانیان سیاسی بکار رفته است. هر چند در قانون اساسی جمهوری اسلامی هر گونه شکنجه جهت گرفتن اقرار ممنوع است اما بر اساس قوانینی به نام تعزیر یا تنبیه در قانون مجازات اسلامی راه برای هر گونه شکنجه‌ای تحت این نام باز شده است. در طول حکومت جمهوری اسلامی صدها نفر از مخالفان این حکومت زیر شکنجه جان خود را از دست داده‌اند.  


== تاریخچه شکنجه ==
== تاریخچه شکنجه ==
خط ۵۲: خط ۵۲:
[[پرونده:شلاق زدن به کف پا.jpg|جایگزین=شلاق زدن به کف پا از شکنجه‌‌های رایج|بندانگشتی|شلاق زدن به کف پا از شکنجه‌‌های رایج]]
[[پرونده:شلاق زدن به کف پا.jpg|جایگزین=شلاق زدن به کف پا از شکنجه‌‌های رایج|بندانگشتی|شلاق زدن به کف پا از شکنجه‌‌های رایج]]


=== دردناک ترین شکنجه ===
=== دردناک‌ترین شکنجه ===
از نظر خود شکنجه‌گران مهمترین و دردناک‌ترین انواع شکنجه‌ها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده می‌شد. برای دردناک‌تر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخم‌های عمیقی ایجاد کند.
از نظر خود شکنجه‌گران مهمترین و دردناک‌ترین انواع شکنجه‌ها همان شلاق زدن به کف پاست .معمولا از ترکه های نازک درختانی مانند بید، انار و گلابی یا ترکه های بافته شده از ساقه های گندم و جو و کتان و لیف خرما و کنف و نخ های بافته به هم از لیف و کتان و ابریشم و چرم و پوست تا سیم های نازک مسی و سربی تا کابل برق چند لایه و تاب داده یا افشان استفاده می‌شد. برای دردناک‌تر شدن، سر شلاق ها را سرب می بستند که در اثر برخورد با کمر زخم‌های عمیقی ایجاد کند.


خط ۸۳: خط ۸۳:


== شکنجه در جمهوری اسلامی ==
== شکنجه در جمهوری اسلامی ==
در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداری‌ها و حمله به تظاهرات و میتینگ‌های مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانه‌ای پیدا کرد. کمیته‌های انقلاب اسلامی و بازداشتگاه‌های مخفی شکنجه به راه‌افتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجه‌گر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همه‌کاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانٰ‌ها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجه‌گرانش حاصل تلاشهای لاجوردی بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین شکنجه ها را در زندانها بر عهده داشته‌اند عبارتند از: ابوالفضل حاج حیدری، احمد قدیریان، محمد داوودآبادی (مهرآئین)، حسین ابراهیمی (پیشوا)، مرتضی صالحی (صبحی)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهی(رئیس کمیته مرکز بهارستان)، حاج مهدی کربلایی، مجتبی حلوایی، حاج داوود رحمانی و... . همزمان شکنجه‌گران دیگری در ضد اطلاعات سپاه پاسداران شکل می‌گیرد که بیشتر دانشجویان خط امامی و یا عناصر هم‌فکر خمینی در دانشگاه‌ها بودند. در سال۶۰ تعدادی از آنها به‌اوین رفته و بازجویان بند۲۰۹ نامیده می‌شوند. اینها تحصیل‌کردگانی بودند که درک و فهم بیشتر سیاسی و پیچیدگی‌های فکری، آنها را از رقبای دادستانی متمایز می‌کرد. اگر دار و دسته‌ی دادستانی انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بیشتر از عناصر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند. در سالهای بعد با تشکیل وزارت اطلاعات، تعداد زیادی از این شکنجه‌گران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسیاری دیگر از این عده در سال‌های بعد از ۶۷، لباس اصلاحات به تن کرده و در مشاغل مختلف دولتی به کار مشغول شدند. محمد شریعتمداری (وزیر بازرگانی کابینه خاتمی)، محسن آرمین، محمد شریف‌زاده (محمدی، مسئول تیم ضربت بند۲۰۹ و مدیر کل معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات در زمان خاتمی)، موسی واعظی (زمانی)، مسعود یا صالح (اسم مستعار) از این نمونه شکنجه‌گران هستند.
در زمان خمینی، سرکوب از اشکال ساده خیابانی آن، مانند چماقداری‌ها و حمله به تظاهرات و میتینگ‌های مخالفان، رفته رفته سمت و سوی سازماندهانه‌ای پیدا کرد. کمیته‌های انقلاب اسلامی و بازداشتگاه‌های مخفی شکنجه به راه‌افتاد و زندانها دایر شدند. از این نقطه ضرورت تربیت بازجو و شکنجه‌گر مطرح گردید. اما فقدان این کادرها باعث شد افرادی «همه‌کاره»های نظام شوند،که در صحنه اجتماعی آنها را لومپن می خواندند و یا از آنها که در مبارزه در زمان شاه کوتاه آمده بودند، استفاده میکرد. از همان ابتدا پست مدیریت زندانٰ‌ها به جریان مؤتلفه سپرده شد و لاجوردی از میان آنها مسئولیت زندانیان سیاسی را به عهده گرفت. «دادستانی انقلاب مرکز» با بازجویان و شکنجه‌گرانش حاصل تلاشهای [[اسدالله لاجوردی|لاجوردی]] بود. بعضی از آنها که در دهه ۶۰ بیشترین شکنجه‌ها را در زندانها بر عهده داشته‌اند عبارتند از: ابوالفضل حاج حیدری، احمد قدیریان، محمد داوودآبادی (مهرآئین)، حسین ابراهیمی (پیشوا)، مرتضی صالحی (صبحی)، آخوند محسن دعاگو، عزت شاهی(رئیس کمیته مرکز بهارستان)، حاج مهدی کربلایی، مجتبی حلوایی، [[داوود رحمانی|حاج داوود رحمانی]] و... . همزمان شکنجه‌گران دیگری در سازمان [[سازمان اطلاعات سپاه|اطلاعات سپاه پاسداران]] شکل می‌گیرد که بیشتر دانشجویان خط امامی و یا عناصر هم‌فکر خمینی در دانشگاه‌ها بودند. در سال۶۰ تعدادی از آنها به‌اوین رفته و بازجویان بند۲۰۹ نامیده می‌شوند. اینها تحصیل‌کردگانی بودند که درک و فهم بیشتر سیاسی و پیچیدگی‌های فکری، آنها را از رقبای دادستانی متمایز می‌کرد. اگر دار و دسته‌ی دادستانی انقلاب عمدتاً از مؤتلفه بودند، اینها بیشتر از عناصر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بودند. در سالهای بعد با تشکیل وزارت اطلاعات، تعداد زیادی از این شکنجه‌گران به وزارت اطلاعات منتقل شدند. بسیاری دیگر از این عده در سال‌های بعد از ۶۷، لباس اصلاحات به تن کرده و در مشاغل مختلف دولتی به کار مشغول شدند. محمد شریعتمداری (وزیر بازرگانی کابینه خاتمی)، محسن آرمین، محمد شریف‌زاده (محمدی، مسئول تیم ضربت بند۲۰۹ و مدیر کل معاونت امنیت داخلی وزارت اطلاعات در زمان خاتمی)، موسی واعظی (زمانی)، مسعود یا صالح (اسم مستعار) از این نمونه شکنجه‌گران هستند.


اما نظام شکنجه در زمان خمینی تنها با این دو مؤلفه شکل نگرفت. در نخست وزیری نیز نهادی از کارکشته‌ترین عناصر اطلاعاتی به وجود آمد که علی ربیعی (عماد)، خسرو قنبری (تهرانی)، بهزاد نبوی (پدرخوانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و سعید حجاریان (معاونت گزینش وزارت اطلاعات در زمان آخوند ری‌شهری و بازجو و شکنجه‌گر) گردانندگان اصلی آن بودند و بعدها در تشکیل و سازمان دادن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نقش تعیین‌کننده ایفا کردند.
اما نظام شکنجه در زمان خمینی تنها با این دو مؤلفه شکل نگرفت. در نخست وزیری نیز نهادی از کارکشته‌ترین عناصر اطلاعاتی به وجود آمد که علی ربیعی (عماد)، خسرو قنبری (تهرانی)، بهزاد نبوی (پدرخوانده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) و سعید حجاریان (معاونت گزینش وزارت اطلاعات در زمان آخوند ری‌شهری و بازجو و شکنجه‌گر) گردانندگان اصلی آن بودند و بعدها در تشکیل و سازمان دادن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نقش تعیین‌کننده ایفا کردند.


شناخت این سه رشته (جریان مؤتلفه (لاجوردی)، جریان مجاهدین انقلاب اسلامی در زندان اوین بند ۲۰۹ و نهاد اطلاعاتی جمهوری اسلامی در نخست وزیری) برای شناخت نظام شکنجه در جمهوری اسلامی ضروری است. این سه جریان تا سال۶۷ گرداننده‌ی اصلی سازمان شکنجه حکومت بودند.
شناخت این سه رشته (جریان مؤتلفه (لاجوردی)، جریان مجاهدین انقلاب اسلامی در زندان اوین بند ۲۰۹ و نهاد اطلاعاتی جمهوری اسلامی در نخست وزیری) برای شناخت نظام شکنجه در جمهوری اسلامی ضروری است. این سه جریان تا سال ۶۷ گرداننده‌ی اصلی سازمان شکنجه حکومت بودند.


==== وزارت اطلاعات ارگان اصلی شکنجه ====
==== [[وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی|وزارت اطلاعات]] ارگان اصلی شکنجه ====
لایحه‌ی تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲ توسط دولت میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران تهیه و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ تشکیل شد. وزرای اطلاعات به ترتیب از شروع تشکیل عبارتند از: محمد محمدی ری‌شهری، علی فلاحیان، قربانعلی دری نجف‌آبادی، علی یونسی، محسنی اژه‌ای، حیدر مصلحی، سید محمود علوی. عناصر اولیه‌ی تشکیل دهنده‌ی وزارت اطلاعات ترکیبی بود از سه جریان فوق الذکر. البته در سال‌های بعد با قوام و دوام گرفتن آن تغییرات بسیاری در شیوه‌های کار و ترکیب مسئولان آن به‌وجود آمد. در واقع بعد از تأسیس آن دانش‌آموختگان «مدرسه‌ی حقانی» (از فلاحیان گرفته تا اژه‌ای و حسینیان و پورمحمدی) به تدریج وجه مسلط را در وزارت اطلاعات پیدا کردند و بقیه را از آن‌جا راندند. دو جریان اصلی شکنجه در اوین (شعبه‌ی ۷ و بند ۲۰۹) تا سال ۶۷، فعال بودند. اما بعد از آن جریان لاجوردی یا از دور خارج شد و عناصرش به کارهای دیگر(عمدتاً تجارت در بازار) پرداختند و یا به وزارت اطلاعات منتقل شدند.  وابستگان به جریان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز یا به وزارت اطلاعات رفتند و یا در حکومت پست‌هایی کلیدی در کارهای اجرایی را در دست گرفتند.
لایحه‌ی تشکیل وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۲ توسط دولت میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت ایران تهیه و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد. وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۳ تشکیل شد. وزرای اطلاعات به ترتیب از شروع تشکیل عبارتند از: محمد محمدی ری‌شهری، علی فلاحیان، قربانعلی دری نجف‌آبادی، علی یونسی، محسنی اژه‌ای، حیدر مصلحی، سید محمود علوی. عناصر اولیه‌ی تشکیل دهنده‌ی وزارت اطلاعات ترکیبی بود از سه جریان فوق الذکر. البته در سال‌های بعد با قوام و دوام گرفتن آن تغییرات بسیاری در شیوه‌های کار و ترکیب مسئولان آن به‌وجود آمد. در واقع بعد از تأسیس آن دانش‌آموختگان «مدرسه‌ی حقانی» (از فلاحیان گرفته تا اژه‌ای و حسینیان و پورمحمدی) به تدریج وجه مسلط را در وزارت اطلاعات پیدا کردند و بقیه را از آن‌جا راندند. دو جریان اصلی شکنجه در اوین (شعبه‌ی ۷ و بند ۲۰۹) تا سال ۶۷، فعال بودند. اما بعد از آن جریان لاجوردی یا از دور خارج شد و عناصرش به کارهای دیگر(عمدتاً تجارت در بازار) پرداختند و یا به وزارت اطلاعات منتقل شدند.  وابستگان به جریان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز یا به وزارت اطلاعات رفتند و یا در حکومت پست‌هایی کلیدی در کارهای اجرایی را در دست گرفتند.


خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:
زندانبانان با این عمل در واقع سه هدف را دنبال می‌کنند. شکستن روحیه افراد از جهت روانی، دیگری از نظر فیزیکی و جسمی و سوم نیز ارضا حیوانی خودشان. این عمل در مورد زنان هم از طریق طبیعی و هم از طرق دیگر صورت می‌گیرد. اما برای مردان از طریق غیرطبیعی و گاه نیز با استفاده از اشیای مصنوعی مثل انواع بطری‌های نوشابه و باتون صورت می‌گیرد که گاه شدت آن به قدری است که بعد از آن شخص توانایی بچه‌دار شدن را از دست می‌دهد.  در سال ۱۳۸۲ دانشجویی که طی تظاهرات ۱۸ تیر دستگیر شده بود به خاطر اعمال متعدد تجاوز جنسی تعادل روحی خود را از دست داد که بعد از آزادی از زندان خود را به داخل رودخانه درکه پرتاب کرد و جان سپرد.  
زندانبانان با این عمل در واقع سه هدف را دنبال می‌کنند. شکستن روحیه افراد از جهت روانی، دیگری از نظر فیزیکی و جسمی و سوم نیز ارضا حیوانی خودشان. این عمل در مورد زنان هم از طریق طبیعی و هم از طرق دیگر صورت می‌گیرد. اما برای مردان از طریق غیرطبیعی و گاه نیز با استفاده از اشیای مصنوعی مثل انواع بطری‌های نوشابه و باتون صورت می‌گیرد که گاه شدت آن به قدری است که بعد از آن شخص توانایی بچه‌دار شدن را از دست می‌دهد.  در سال ۱۳۸۲ دانشجویی که طی تظاهرات ۱۸ تیر دستگیر شده بود به خاطر اعمال متعدد تجاوز جنسی تعادل روحی خود را از دست داد که بعد از آزادی از زندان خود را به داخل رودخانه درکه پرتاب کرد و جان سپرد.  


۱۰ آپولو : شکنجه مدرنی که در گذشته بسیار مرسوم بود و در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز هم‌چنان به کار گرفته شد، آپولو است. اگر زندانی در هنگام شکنجه فریاد بزند، این فریاد اثر زیادی در مقاومت او دارد، به خاطر این که تمام راه‌های مقاومت بر او بسته شود، زندانبان اقدام به استفاده از آپولو میکند.
۱۰ آپولو : شکنجه مدرنی که در گذشته بسیار مرسوم بود و در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز هم‌چنان به کار گرفته شد، آپولو است. اگر زندانی در هنگام شکنجه فریاد بزند، این فریاد اثر زیادی در مقاومت او دارد، به خاطر این که تمام راه‌های مقاومت بر او بسته شود، زندانبان اقدام به استفاده از آپولو میکند.


آپولو عبارت است از وسیله‌ای مانند کلاهخود که از نوک سر تا چانه را در برمیگیرد. وقتی آپولو بر سر گذارده می‌شود، نقاط حساس صورت و سر مثل نرمه های گوش، انتهای پلک‌های چشم و پره‌های بینی با آن در تماس خواهند بود. این وسیله انرژی صوتی را به انرژی الکتریکی تبدیل می‌کند. به همین خاطر فریاد زندانی در این مواقع باعث ایجاد شوک‌های شدید الکتریکی می‌گردد که درد آن در قسمت صورت بسیار زیاد است.
آپولو عبارت است از وسیله‌ای مانند کلاهخود که از نوک سر تا چانه را در برمیگیرد. وقتی آپولو بر سر گذارده می‌شود، نقاط حساس صورت و سر مثل نرمه های گوش، انتهای پلک‌های چشم و پره‌های بینی با آن در تماس خواهند بود. این وسیله انرژی صوتی را به انرژی الکتریکی تبدیل می‌کند. به همین خاطر فریاد زندانی در این مواقع باعث ایجاد شوک‌های شدید الکتریکی می‌گردد که درد آن در قسمت صورت بسیار زیاد است.
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:


قطع کامل اعضای بدن آنطور که از نامش پیداست، بریدن و جدا کردن اعضای مختلف بدن است. مثل بینی، گوش‌ها و انگشتان و حتی در مواردی سینه زنان و دست و پا نیز شامل آن می‌شود. البته قطع انگشتان دست و خود دست از مچ در جمهوری اسلامی یکی از شایع‌ترین مجازات‌ها  به شمار می‌رود که در ملاء عام نیز صورت میگیرد. درآوردن چشم چندین زندانی نیز توسط شکنجه‌گران جمهوری اسلامی صورت گرفته است که فیلم و عکس‌های آن توسط سازمان مجاهدین خلق منتشر شده است.  
قطع کامل اعضای بدن آنطور که از نامش پیداست، بریدن و جدا کردن اعضای مختلف بدن است. مثل بینی، گوش‌ها و انگشتان و حتی در مواردی سینه زنان و دست و پا نیز شامل آن می‌شود. البته قطع انگشتان دست و خود دست از مچ در جمهوری اسلامی یکی از شایع‌ترین مجازات‌ها  به شمار می‌رود که در ملاء عام نیز صورت میگیرد. درآوردن چشم چندین زندانی نیز توسط شکنجه‌گران جمهوری اسلامی صورت گرفته است که فیلم و عکس‌های آن توسط سازمان مجاهدین خلق منتشر شده است.  
 
[[پرونده:شکنجه کردن در جمهوری اسلامی.jpg|جایگزین=شکنجه ابزار بقاء دیکتاتور|بندانگشتی|شکنجه ابزار بقاء دیکتاتور]]
'''۱۳. اتاق قد قامت صلاه و اتاق قیامت:''' این وسیله عبارت است از صندوقی فلزی به ابعاد ۲۲ در ۲۲ سانتی متر و ارتفاع حدود ۲ متر که زندانی را در آن به زور جای می‌دهند. این عمل می‌تواند سه تا چهار روز طول بکشد و زندانی فقط از طریق لوله‌ای باریک قادر به آشامیدن آب است و از طریق حفره‌هایی می‌تواند تنفس کند. بیشتر زندانیانی که این شکنجه بر آنها اعمال شده به انحراف ستون فقرات و کشیدگی شانه ها به یک طرف مبتلا شدند. این دستگاه و دستگاه دیگری که شرح آن را نیز خواهید خواند از ابتکارات اسدالله لاجوردی دادستان دادگاه‌های انقلاب جمهوری اسلامی می‌باشد. دیگر ابتکار لاجوردی دستگاهی است به نام اتاق قیامت که نوع پیشرفته‌تر اتاق قد قامت صلاه می‌باشد. این دستگاه صندوقچه‌ای است فلزی به ارتفاع ۴۰ سانتی متر و طول ۹۰ و عرض ۳۰. که زندانی را دو لا در آن قرار میدادند و سپس صندوق فلزی را در سرمای زمستان یا گرمای تابستان در محوطه باز می‌گذاشتند. برای جا دادن زندانی گاه تا شش نفر روی در آن می‌ایستادند تا در آن بسته شود. شمار بسیاری از زندانیانی که این شکنجه در مورد آنها اعمال شد به قطع نخاع و یا شکستگی گردن و ستون مهره‌هایشان انجامید و در بهترین حالت به گرفتگی ستون مهره‌هایشان منجر شد که تقریبا تمامی آنها به نقص عضوهای دائمی و فلج دائمی دچار شدند.
'''۱۳. اتاق قد قامت صلاه و اتاق قیامت:''' این وسیله عبارت است از صندوقی فلزی به ابعاد ۲۲ در ۲۲ سانتی متر و ارتفاع حدود ۲ متر که زندانی را در آن به زور جای می‌دهند. این عمل می‌تواند سه تا چهار روز طول بکشد و زندانی فقط از طریق لوله‌ای باریک قادر به آشامیدن آب است و از طریق حفره‌هایی می‌تواند تنفس کند. بیشتر زندانیانی که این شکنجه بر آنها اعمال شده به انحراف ستون فقرات و کشیدگی شانه ها به یک طرف مبتلا شدند. این دستگاه و دستگاه دیگری که شرح آن را نیز خواهید خواند از ابتکارات اسدالله لاجوردی دادستان دادگاه‌های انقلاب جمهوری اسلامی می‌باشد. دیگر ابتکار لاجوردی دستگاهی است به نام اتاق قیامت که نوع پیشرفته‌تر اتاق قد قامت صلاه می‌باشد. این دستگاه صندوقچه‌ای است فلزی به ارتفاع ۴۰ سانتی متر و طول ۹۰ و عرض ۳۰. که زندانی را دو لا در آن قرار میدادند و سپس صندوق فلزی را در سرمای زمستان یا گرمای تابستان در محوطه باز می‌گذاشتند. برای جا دادن زندانی گاه تا شش نفر روی در آن می‌ایستادند تا در آن بسته شود. شمار بسیاری از زندانیانی که این شکنجه در مورد آنها اعمال شد به قطع نخاع و یا شکستگی گردن و ستون مهره‌هایشان انجامید و در بهترین حالت به گرفتگی ستون مهره‌هایشان منجر شد که تقریبا تمامی آنها به نقص عضوهای دائمی و فلج دائمی دچار شدند.


خط ۲۱۳: خط ۲۱۳:


۴. رهاکردن آب در سلول: دیگر نمونه از این گونه شکنجه‌ها رها کردن آب در سلولی است که نه تختخواب دارد و نه وسیله‌ای که بتوان به روی آن نشست یا ایستاد. در این صورت تنها راه برای فرار از آب سردی که در کف سلول قرار دارد این است که زندانی دائما بایستد، که در هر صورت کف پای زندانی خیس می‌شود. این شکنجه در بسیاری موارد منجر به رماتیسم استخوانی شده است.
۴. رهاکردن آب در سلول: دیگر نمونه از این گونه شکنجه‌ها رها کردن آب در سلولی است که نه تختخواب دارد و نه وسیله‌ای که بتوان به روی آن نشست یا ایستاد. در این صورت تنها راه برای فرار از آب سردی که در کف سلول قرار دارد این است که زندانی دائما بایستد، که در هر صورت کف پای زندانی خیس می‌شود. این شکنجه در بسیاری موارد منجر به رماتیسم استخوانی شده است.
 
[[پرونده:انواع مختلفی از شکنجه.jpg|جایگزین=انواع شکنجه های مرسوم در زندان‌های ایران|بندانگشتی|انواع شکنجه های مرسوم در زندان‌های ایران]]
'''۵. انفرادی:'''  دیگر نوع شکنجه رایج که خود جمهوری اسلامی نیز بر آن صحه گذارده، زندان انفرادی است. بطور معمول این سلول دارای ابعادی به اندازه ۱ در ۱٫۵ متر یا ۱٫۵ در ۲ متر یا ۲٫۵ متر می باشد. سلول‌های زندان گوهردشت با ۱۰۰۰ سلول انفرادی و بخش معروف به آسایشگاه زندان اوین با ۴۰۰ سلول انفرادی دارای ابعاد ۱٫۵ در ۲٫۵ بوده است. هر کدام از این سلولها دارای پنجره ای به ابعاد ۵۰ در ۷۰ سانتی‌متر است که البته تنها از قسمت بالا و به اندازه‌ی بسیار کمی باز شده و از پشت با پره های آهنی بصورت کرکره افقی پوشانده می‌شود. به صورتی که تنها می‌شود به آسمان دید داشت. سرویس بهداشتی بصورت یک سینک فلزی یا چینی مدل غربی در این سلول‌ها تعبیه شده است و یک روشویی برای شستشوی دست و همچنین شستشوی ظرف غذا در آن وجود دارد، به صورتی که زندانی جز برای حمام که هفته‌ای یکبار است و ممکن است مدت ۱۰ دقیقه به هر فرد برسد از سلول خارج نمی‌شود. هر سلول یک دریچه برای نگاه انداختن توسط نگهبان زندان جهت چک و کنترل زندانی دارد. سلول‌های بند ۲۰۹ اوین هم تقریبا با همین مشخصات است فقط پنجره‌های آن در قسمت فوقانی و خارج از دسترس زندانی و به روی سقف سفالی باز می‌شود. انواع بدتر این سلول‌ها بسته به نوع استفاده آن نیز وجود دارد. در گوهردشت سلول‌هایی که به آن تاریک‌خانه می‌گفتند نیز وجود داشت که ابعاد آن ۱٫۵ در ۱ متر بود، بدون هیچ گونه نور و دریچه‌ای که برای شکنجه زندانی تنها یک وعده غذا داده می‌شد و یک بار هم اجازه استفاده از سرویس بهداشتی داشت. در شهرستان‌ها و زندان‌های مختلف سلول‌های متنوع دیگری نیز وجود دارد. برای تصور شکنجه در انفرادی می‌توان اتاقی تاریک را در ذهن خود مجسم کرد که در آن فقط و فقط پتویی داده می‌شود، و تنها چیزی که یکنواختی آن را برهم می‌زند، باز شدن کشویی کوچک بر روی در آن است که سه بار در طول شبانه روز اتفاق می‌افتد تا غذای زندانی به او داده شود. نه کتابی و یا روزنامه‌ای، نه هم‌صحبتی و نه حتی صدای کرکننده بلندگوهای زندان. مدت این نوع شکنجه در جمهوری اسلامی گاه به چند سال هم می‌رسد. تعداد زیادی از زندانیان در زمستان ۶۱ از زندان قزلحصار و اوین به زندان گوهردشت منتقل شدند و مدت ۲٫۵ سال در انفرادی بودند.
'''۵. انفرادی:'''  دیگر نوع شکنجه رایج که خود جمهوری اسلامی نیز بر آن صحه گذارده، زندان انفرادی است. بطور معمول این سلول دارای ابعادی به اندازه ۱ در ۱٫۵ متر یا ۱٫۵ در ۲ متر یا ۲٫۵ متر می باشد. سلول‌های زندان گوهردشت با ۱۰۰۰ سلول انفرادی و بخش معروف به آسایشگاه زندان اوین با ۴۰۰ سلول انفرادی دارای ابعاد ۱٫۵ در ۲٫۵ بوده است. هر کدام از این سلولها دارای پنجره ای به ابعاد ۵۰ در ۷۰ سانتی‌متر است که البته تنها از قسمت بالا و به اندازه‌ی بسیار کمی باز شده و از پشت با پره های آهنی بصورت کرکره افقی پوشانده می‌شود. به صورتی که تنها می‌شود به آسمان دید داشت. سرویس بهداشتی بصورت یک سینک فلزی یا چینی مدل غربی در این سلول‌ها تعبیه شده است و یک روشویی برای شستشوی دست و همچنین شستشوی ظرف غذا در آن وجود دارد، به صورتی که زندانی جز برای حمام که هفته‌ای یکبار است و ممکن است مدت ۱۰ دقیقه به هر فرد برسد از سلول خارج نمی‌شود. هر سلول یک دریچه برای نگاه انداختن توسط نگهبان زندان جهت چک و کنترل زندانی دارد. سلول‌های بند ۲۰۹ اوین هم تقریبا با همین مشخصات است فقط پنجره‌های آن در قسمت فوقانی و خارج از دسترس زندانی و به روی سقف سفالی باز می‌شود. انواع بدتر این سلول‌ها بسته به نوع استفاده آن نیز وجود دارد. در گوهردشت سلول‌هایی که به آن تاریک‌خانه می‌گفتند نیز وجود داشت که ابعاد آن ۱٫۵ در ۱ متر بود، بدون هیچ گونه نور و دریچه‌ای که برای شکنجه زندانی تنها یک وعده غذا داده می‌شد و یک بار هم اجازه استفاده از سرویس بهداشتی داشت. در شهرستان‌ها و زندان‌های مختلف سلول‌های متنوع دیگری نیز وجود دارد. برای تصور شکنجه در انفرادی می‌توان اتاقی تاریک را در ذهن خود مجسم کرد که در آن فقط و فقط پتویی داده می‌شود، و تنها چیزی که یکنواختی آن را برهم می‌زند، باز شدن کشویی کوچک بر روی در آن است که سه بار در طول شبانه روز اتفاق می‌افتد تا غذای زندانی به او داده شود. نه کتابی و یا روزنامه‌ای، نه هم‌صحبتی و نه حتی صدای کرکننده بلندگوهای زندان. مدت این نوع شکنجه در جمهوری اسلامی گاه به چند سال هم می‌رسد. تعداد زیادی از زندانیان در زمستان ۶۱ از زندان قزلحصار و اوین به زندان گوهردشت منتقل شدند و مدت ۲٫۵ سال در انفرادی بودند.


خط ۲۳۰: خط ۲۳۰:
'''۹. وادار کردن زندانی‌ها به دیدن یا شنیدن افراد در حال شکنجه''': نوع دیگری از شکنجه دیدن یا گوش دادن به ضجه‌های افراد در زیر شکنجه یا وادار به دیدن اعدام دیگر زندانی‌هاست. هدف زندانبانان از این کار تضعیف روحیه و ترساندن زندانیان است تا در نهایت از نظر روحی خدشه‌پذیر شوند. بردن به جوخه‌ی اعدام در سال ۶۰ به وفور از جانب لاجوردی مورد استفاده قرار می‌گرفت.  یکی از سخت‌ترین این مناظر وادار کردن زندانیان به مشاهده‌ی جان کندن زندانیان زنی است که محکوم به مرگ می‌شوند. به ایشان پس از بارها تجاوز، حکم اعدام با شلیک گلوله‌ی پلاستیکی در رحم آنها به اجرا درمی‌آمد . در این حالت قربانی با درد و رنج وحشتناکی در عرض چند ساعت، بسته به مقاومت بدنی‌اش جان می‌دهد. اما پیچ و خمی که زندانی از درد کشنده‌ای به بدن خود می‌دهد و ضجه و ناله‌هایی که می‌کند بی‌شک اثر خردکننده‌ای بر روی زندانیانی دارد که مجبور به تماشای این صحنه هستند.
'''۹. وادار کردن زندانی‌ها به دیدن یا شنیدن افراد در حال شکنجه''': نوع دیگری از شکنجه دیدن یا گوش دادن به ضجه‌های افراد در زیر شکنجه یا وادار به دیدن اعدام دیگر زندانی‌هاست. هدف زندانبانان از این کار تضعیف روحیه و ترساندن زندانیان است تا در نهایت از نظر روحی خدشه‌پذیر شوند. بردن به جوخه‌ی اعدام در سال ۶۰ به وفور از جانب لاجوردی مورد استفاده قرار می‌گرفت.  یکی از سخت‌ترین این مناظر وادار کردن زندانیان به مشاهده‌ی جان کندن زندانیان زنی است که محکوم به مرگ می‌شوند. به ایشان پس از بارها تجاوز، حکم اعدام با شلیک گلوله‌ی پلاستیکی در رحم آنها به اجرا درمی‌آمد . در این حالت قربانی با درد و رنج وحشتناکی در عرض چند ساعت، بسته به مقاومت بدنی‌اش جان می‌دهد. اما پیچ و خمی که زندانی از درد کشنده‌ای به بدن خود می‌دهد و ضجه و ناله‌هایی که می‌کند بی‌شک اثر خردکننده‌ای بر روی زندانیانی دارد که مجبور به تماشای این صحنه هستند.


'''۱۰. وادار کردن زندانی به شلیک به زندانی محکوم به اعدام:''' لاجوردی به عنوان شرط قبولی توبه زندانی این نوع شکنجه را رواج داده بود.  زندانی را بدون اطلاع و به صورت ناگهانی از سلول بیرون کشیده و در معرض فشار قرار می‌دادند که برای رهایی از اعدام و تقلیل حکم باید به جوخه اعدام رفته و با گذاشتن دست بر ماشه‌ی تفنگٍ پاسدارانٍ جوخه‌ی اعدام در شلیک به زندانی محکوم به اعدام مشارکت کند. این عمل معمولا منجر به روانی شدن زندانی شده است.
'''۱۰. وادار کردن زندانی به شلیک به زندانی محکوم به اعدام:''' [[اسدالله لاجوردی|لاجوردی]] به عنوان شرط قبولی توبه زندانی این نوع شکنجه را رواج داده بود.  زندانی را بدون اطلاع و به صورت ناگهانی از سلول بیرون کشیده و در معرض فشار قرار می‌دادند که برای رهایی از اعدام و تقلیل حکم باید به جوخه اعدام رفته و با گذاشتن دست بر ماشه‌ی تفنگٍ پاسدارانٍ جوخه‌ی اعدام در شلیک به زندانی محکوم به اعدام مشارکت کند. این عمل معمولا منجر به روانی شدن زندانی شده است.


۱۱. وادار کردن زندانی به جمع کردن جنازه‌ی اعدامی‌ها: در مواردی زندانیانی که حاضر به دست گذاشتن روی ماشه نشده بودند را وادار کردند که جنازه اعدام شدگان که بعضا می توانست برادر یا خواهر یا فامیل یا دوست زندانی باشد را جمع آوری کرده و به ماشین انتقال جنازه منتقل کنند.
۱۱. وادار کردن زندانی به جمع کردن جنازه‌ی اعدامی‌ها: در مواردی زندانیانی که حاضر به دست گذاشتن روی ماشه نشده بودند را وادار کردند که جنازه اعدام شدگان که بعضا می توانست برادر یا خواهر یا فامیل یا دوست زندانی باشد را جمع آوری کرده و به ماشین انتقال جنازه منتقل کنند.
خط ۲۳۷: خط ۲۳۷:


=== زنان شکنجه شده ===
=== زنان شکنجه شده ===
زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی‌تبار کانادایی: خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجه‌ها روز ۲۰ تیر ۸۲ در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجه‌گرانش قرار گرفته است. دکتر شهرام اعظم، سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کرده‌است.<ref>روایتی از مرگ زهرا کاظمی مجید خوشدل سایت عصر نو_۸۴</ref>
* زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی‌تبار کانادایی: خانم کاظمی در دوم تیر۸۲ در حین عکسبرداری از تجمع خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین بازداشت شد. تحت شکنجه قرار گرفت و بر اثر این شکنجه‌ها روز ۲۰ تیر ۸۲ در بیمارستان نظامی بقیةالله جان سپرد. در پیگیری این پرونده مشخص شد خانم کاظمی در زندان مورد تجاوز شکنجه‌گرانش قرار گرفته است. دکتر شهرام اعظم، سرگرد و پزشک کادر نیروی انتظامی شاغل در بیمارستان بقیةالله که پس از انتقال خانم کاظمی به بیمارستان او را معاینه کرده بود مشاهدات خود را بیان کرده‌است.<ref>روایتی از مرگ زهرا کاظمی مجید خوشدل سایت عصر نو_۸۴</ref>
[[پرونده:عکس از مجاهد شهید حبیبی فرد وهمسرش.PNG|جایگزین=طاهره حبیبی فرد و همسرش|بندانگشتی|طاهره حبیبی فرد و همسرش]]
* طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. او از هواداران مجاهدین خلق بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخ‌هایی به‌سینه‌او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره‌ادامه یافت. شکنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمت‌هایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش برروی زمین افتاد.» همسر وی نیز همان روز اعدام شد.<ref>[http://atosaala.blogspot.com/2016/12/blog-post_12.html پیشتازان راه آزادی- طاهره حبیبی فرد]</ref>  


طاهره حبیبی‌فرد در زندان شیراز: «طاهره هنگام دستگیری ۴ماهه حامله بود. شکنجه گران همزمان با زدن شلاق، میخ‌هایی به‌سینه‌او فرو کردند… شکنجه‌های طاهره‌ادامه یافت. شکنجه‌گران سه‌انگشت او را قطع کردند. بدن او را به قدری سوزاندند که قسمت‌هایی از بدنش به‌کل سوخته و از بین رفته بود. هنگام تیرباران یکی از گلوله‌ها به‌شکم طاهره خورد و جنین چند ماهه‌اش برروی زمین افتاد.»
* مریم محمدی بهمن‌آبادی در اوین: «مریم را سال۶۰ دستگیر و به ۱۵سال حبس محکوم کردند. در اثر شکنجه یک پرده گوشش پاره شد. علاوه بر شلاق و کابل، چندین بار او را حلق‌آویز کردند و سپس جسد نیمه جانش را به زیر کشیدند. ستون فقراتش ضربه شدیدی خورد. به‌طوری که دیگر هرگز قادر به‌انجام کارهای معمولی هم نبود. دکتر گفته بود مدت زیادی نمی‌تواند مقاومت کند و پس از آن به‌کل از کار می‌افتد. براثر شدت خونریزی دچار ضعف شدید بود. شکنجه‌ها پس از محکومیت هم ادامه یافت. برادرش، محمدرضا را پس از شکنجه‌های فراوان در برابر چشمان مریم اعدام کردند. سپس ۷_۸ ماه ‌او را در قفس انداختند. یک سال و نیم هم در سلول‌های انفرادی و واحد مسکونی قزلحصار بود که بیشترین فشار را داشت. وقتی به‌او ملاقات دادند روی چرخ بود و از درد پا و روده و عفونت بدنش به شدت رنج می‌برد. قادر نبود روی پا بایستد و به‌همین دلیل روی چرخ به‌ملاقات مادرش آمد.»<ref>[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/11703 به یاد مجاهد شهید مریم محمدی بهمن آبادی]</ref>
 
مریم محمدی بهمن‌آبادی در اوین: «مریم را سال۶۰ دستگیر و به ۱۵سال حبس محکوم کردند. در اثر شکنجه یک پرده گوشش پاره شد. علاوه بر شلاق و کابل، چندین بار او را حلق‌آویز کردند و سپس جسد نیمه جانش را به زیر کشیدند. ستون فقراتش ضربه شدیدی خورد. به‌طوری که دیگر هرگز قادر به‌انجام کارهای معمولی هم نبود. دکتر گفته بود مدت زیادی نمی‌تواند مقاومت کند و پس از آن به‌کل از کار می‌افتد. براثر شدت خونریزی دچار ضعف شدید بود. شکنجه‌ها پس از محکومیت هم ادامه یافت. برادرش، محمدرضا را پس از شکنجه‌های فراوان در برابر چشمان مریم اعدام کردند. سپس ۷_۸ ماه ‌او را در قفس انداختند. یک سال و نیم هم در سلول‌های انفرادی و واحد مسکونی قزلحصار بود که بیشترین فشار را داشت. وقتی به‌او ملاقات دادند روی چرخ بود و از درد پا و روده و عفونت بدنش به شدت رنج می‌برد. قادر نبود روی پا بایستد و به‌همین دلیل روی چرخ به‌ملاقات مادرش آمد.»  
 
اعظم طاق‌دره که در شهریور۶۷ در اوین حلق آویز شد: «هردوپای اعظم ناقص شده و قسمتی از کف پایش براثر شکنجه و عمل جراحی کنده شده بود. به همین دلیل او راه رفتن معمولی را هم به‌سختی انجام می‌داد.»


* اعظم طاق‌دره که در شهریور۶۷ در اوین حلق آویز شد: «هردوپای اعظم ناقص شده و قسمتی از کف پایش براثر شکنجه و عمل جراحی کنده شده بود. به همین دلیل او راه رفتن معمولی را هم به‌سختی انجام می‌داد.»
راضیه عماری: او را در حالی که باردار بود در مشهد دستگیر می‌کنند. پس از شکنجه‌های بسیار به زندان تبریز منتقل می‌شود. به صورت وحشیانه‌تری شکنجه می‌شود. به طوری که همبندش نوشته‌است: «روزی چند بار به حال اغما می‌افتاد و بی‌هوش می‌شد. کلیه‌هایش مرتب خونریزی داشت و بر سینه‌اش جای سوخته ته سیگار مشاهده می‌شد.<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۶۸</ref>
راضیه عماری: او را در حالی که باردار بود در مشهد دستگیر می‌کنند. پس از شکنجه‌های بسیار به زندان تبریز منتقل می‌شود. به صورت وحشیانه‌تری شکنجه می‌شود. به طوری که همبندش نوشته‌است: «روزی چند بار به حال اغما می‌افتاد و بی‌هوش می‌شد. کلیه‌هایش مرتب خونریزی داشت و بر سینه‌اش جای سوخته ته سیگار مشاهده می‌شد.<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۶۸</ref>
* ماه منیر مؤدب در زندان تبریز: همبندش درباره‌اولین دیدارش با او نوشته: «وقتی او را دیدم گفت بیش از ۱۶۰ضربه شلاق خورده است. علاوه برآن اعصاب پشت گردنش صدمه دیده بود. حالت تشنج و اغما و ضعف عمومی داشت. بعد از چندین روز مقاومت، توسط سپاه به دادگاه‌انتقال یافت و ۱۰۰ضربه کابل دیگر به او زدند. ۱۵روز در بیمارستان بستری شد و از آن‌جا دوباره به مجرد بند دادگاه‌انتقال یافت. از او فقط رگ و پوست و استخوانی باقی مانده بود. می‌گفت چندین روز است حتی آب به من نداده‌اند. استخوان ستون فقراتش چرک کرده بود و از سوراخی که‌ایجاد شده بود چرک دفع می‌کرد. درد شدیدی تمام وجودش را پر می‌کرد و گرسنگی و تشنگی بر او غلبه می‌کرد...»


ماه منیر مؤدب در زندان تبریز: همبندش درباره‌اولین دیدارش با او نوشته: «وقتی او را دیدم گفت بیش از ۱۶۰ضربه شلاق خورده است. علاوه برآن اعصاب پشت گردنش صدمه دیده بود. حالت تشنج و اغما و ضعف عمومی داشت. بعد از چندین روز مقاومت، توسط سپاه به دادگاه‌انتقال یافت و ۱۰۰ضربه کابل دیگر به او زدند. ۱۵روز در بیمارستان بستری شد و از آن‌جا دوباره به مجرد بند دادگاه‌انتقال یافت. از او فقط رگ و پوست و استخوانی باقی مانده بود. می‌گفت چندین روز است حتی آب به من نداده‌اند. استخوان ستون فقراتش چرک کرده بود و از سوراخی که‌ایجاد شده بود چرک دفع می‌کرد. درد شدیدی تمام وجودش را پر می‌کرد و گرسنگی و تشنگی بر او غلبه می‌کرد...»
* فرح غیوری: «وقتی دستگیر شد باردار بود، پس از ماه‌ها شکنجه، نوزاد خود را در یک سلول انفرادی به دنیا آورد. هیچ کس نبود که به‌او کمک کند و فرح تا مدت‌ها نه لباس داشت و نه حتی برای پوشاندن طفل تازه به دنیا آمده یک تکه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شیر دادن طبیعی به نوزادش نبود. آب را هم برروی او بسته بودند. ما که در سلول‌های کناری او بودیم تمام سعی خود را می‌کردیم تا مقداری آب به او برسانیم. یا حبه‌ای قند یا تکه‌ای پارچه. بچه‌ها با استفاده‌از یک تکه‌استخوان که  پیدا کرده بودند سوزن درست کردند و لباس‌های خود را پاره پاره کردند تا برای این قبیل نوزادان لباس بدوزند»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۳۰</ref>
 
فرح غیوری: «وقتی دستگیر شد باردار بود، پس از ماه‌ها شکنجه، نوزاد خود را در یک سلول انفرادی به دنیا آورد. هیچ کس نبود که به‌او کمک کند و فرح تا مدت‌ها نه لباس داشت و نه حتی برای پوشاندن طفل تازه به دنیا آمده یک تکه پارچه هم نداشت. از شدت ضعف قادر به شیر دادن طبیعی به نوزادش نبود. آب را هم برروی او بسته بودند. ما که در سلول‌های کناری او بودیم تمام سعی خود را می‌کردیم تا مقداری آب به او برسانیم. یا حبه‌ای قند یا تکه‌ای پارچه. بچه‌ها با استفاده‌از یک تکه‌استخوان که  پیدا کرده بودند سوزن درست کردند و لباس‌های خود را پاره پاره کردند تا برای این قبیل نوزادان لباس بدوزند»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه۳۳۰</ref>
 
الهه دکنما دانش‌آموز هوادار مجاهدین در شیراز: او را در زندان عادل‌آباد به زیر شدیدترین شکنجه‌ها می‌برند. درباره‌ی او آمده‌است: «او در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شده‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند، دیدند که برروی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷ بار به‌او تجاوز کرده‌اند.»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه ۳۳۵</ref>
الهه دکنما دانش‌آموز هوادار مجاهدین در شیراز: او را در زندان عادل‌آباد به زیر شدیدترین شکنجه‌ها می‌برند. درباره‌ی او آمده‌است: «او در زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها لب از لب باز نکرد. زمانی که جسد تیرباران شده‌اش را تحویل خانواده‌اش دادند، دیدند که برروی لباسش نوشته قبل از تیرباران ۷ بار به‌او تجاوز کرده‌اند.»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحه ۳۳۵</ref>
* فلور اورنگی:«در شیراز پس از تجاوز به فلور اورنگی پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به در خانه‌او مراجعه می‌کند و خود را به عنوان «داماد یک شبه»‌ی خانواده معرفی می‌کند»[۸]


فلور اورنگی:«در شیراز پس از تجاوز به فلور اورنگی پاسداری با یک جعبه شیرینی و مقداری پول به در خانه‌او مراجعه می‌کند و خود را به عنوان «داماد یک شبه»‌ی خانواده معرفی می‌کند»[۸]
* سیما حکیم معانی هوادار مجاهدین: او در سال۱۳۶۰ در تهران، در حالی که جنینی چند ماهه را با خود حمل می‌کرد، دستگیر می‌شود. درباره‌او نوشته‌اند: «او را چنان شکنجه کردند که دست راستش فلج شد. پایش نیز از کار افتاد و مجبور شدند پایش را عمل جراحی کردند. تکان دهنده‌تر آن که وقتی جلادان از درهم شکستن او مأیوس می‌شوند مادرش را، که زنی خانه‌دار بود، دستگیر و به زیر شکنجه می‌کشند و بعد از تجاوز به‌او هردو را اعدام می کنند.»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحات۳۶۸_۳۷۲</ref>
 
سیما حکیم معانی هوادار مجاهدین: او در سال۱۳۶۰ در تهران، در حالی که جنینی چند ماهه را با خود حمل می‌کرد، دستگیر می‌شود. درباره‌او نوشته‌اند: «او را چنان شکنجه کردند که دست راستش فلج شد. پایش نیز از کار افتاد و مجبور شدند پایش را عمل جراحی کردند. تکان دهنده‌تر آن که وقتی جلادان از درهم شکستن او مأیوس می‌شوند مادرش را، که زنی خانه‌دار بود، دستگیر و به زیر شکنجه می‌کشند و بعد از تجاوز به‌او هردو را اعدام می کنند.»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیر صفحات۳۶۸_۳۷۲</ref>


=== مردان شکنجه شده ===
=== مردان شکنجه شده ===
خط ۲۶۶: خط ۲۶۲:
محمدرضا سرادار رشتی: «پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی، ۴ساعت مداوم با کابل بر سرش می‌کوبید و فریاد می زد: ”حکم ضرب حتی الموت داریم، می‌توانیم زیر شکنجه تو را بکشیم” ابروها و گونه‌هایش به‌قدری ورم کرده بود که نمی‌توانست جایی را ببیند و برای دیدن، تا مدت‌ها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد.»  
محمدرضا سرادار رشتی: «پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی، ۴ساعت مداوم با کابل بر سرش می‌کوبید و فریاد می زد: ”حکم ضرب حتی الموت داریم، می‌توانیم زیر شکنجه تو را بکشیم” ابروها و گونه‌هایش به‌قدری ورم کرده بود که نمی‌توانست جایی را ببیند و برای دیدن، تا مدت‌ها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد.»  


روح‌الله ناظمی در پاسخ به علت مبارزه‌اش با رژیم به حاکم شرع زندان همدان می گوید: «برای این که دیگر کسی به جرم کتاب خواندن شلاق نخورد، برای این که بچه‌های مردم از سرما و گرسنگی نمیرند، برای این که شما اراذل و اوباش شرتان را از سر مردم کم کنید.»  حاکم شرع دستور درآوردن چشم او را از حدقه صادر می‌کند و او محکوم به تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه) می‌شود. و سال‌ها بعد همبندش گزارش می‌دهد: «ابتدا تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپش را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با بیرحمی تمام چشم چپ را از حدقه بیرون آوردند. پیکر شکنجه شده‌ی روح‌الله در این ایام بیشتر شبیه توده‌ی استخوان و پوست و گوشت متورم بود.»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیرصفحه۶۴</ref>
روح‌الله ناظمی در پاسخ به علت مبارزه‌اش با رژیم به حاکم شرع زندان همدان می گوید: «برای این که دیگر کسی به جرم کتاب خواندن شلاق نخورد، برای این که بچه‌های مردم از سرما و گرسنگی نمیرند، برای این که شما اراذل و اوباش شرتان را از سر مردم کم کنید.»  حاکم شرع دستور درآوردن چشم او را از حدقه صادر می‌کند و او محکوم به تقتیل(به قتل رسانده شدن با شکنجه) می‌شود. و سال‌ها بعد همبندش گزارش می‌دهد: «ابتدا تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند. سپس آرنج چپش را با چکش شکستند و هنگامی که باز هم تسلیم نشد، با بیرحمی تمام چشم چپ را از حدقه بیرون آوردند. پیکر شکنجه شده‌ی روح‌الله در این ایام بیشتر شبیه توده‌ی استخوان و پوست و گوشت متورم بود.»<ref>کتاب قهرمانان در زنجیرصفحه۶۴</ref><ref>نشریه مجاهد شماره ۴۱۵ ، ۲۶ آبان ۱۳۷۷</ref>
 
نمونه خاص<ref>نشریه مجاهد شماره ۴۱۵ ، ۲۶ آبان ۱۳۷۷</ref>


== نامه‌ی یک دانشجوی شکنجه شده ==
== نامه‌ی یک دانشجوی شکنجه شده ==
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده است که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد، نویسنده نامه نمی‌داند در کجا و چه وضعیتی به‌سر می‌برد. لاجوردی و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو می‌آیند و او را به جایی می‌برند. نویسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیرزمین بردند، حدس می‌زدم که‌این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به‌این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبت‌های ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده برنمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده‌ی تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌ای، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجره‌ی روی درب‌ها، داخل چند تا از اتاق‌های راهرو و بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورت‌های مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاق‌ها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاق‌ها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هر دو پا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن روز به مدت چند ساعت در یکی از همان اتاق‌ها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آویزان‌کردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته از آن زیرزمین به محوطه‌ی اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده هم‌زمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه‌ی جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳ مرد را دیدم که‌از درخت‌ها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هر یک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چند متر آن طرف‌تر یک طناب با حلقه‌ی آماده از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌ای نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هر چه اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشم‌هایم را به سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟»  جریان به دار آویختن این زندانی را آن شب ۳ بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بی‌رحمانه علاوه برآثار روانی که بر روی او گذاشته بود، گردن و ستون فقراتش را تا چند سال از حالت عادی خارج کرده بود.  
این نامه تحت عنوان «خوب تماشا کن! صحنه‌سازی و نمایش نیست» توسط دانشجویی نوشته شده است که نامش مشخص نیست و هم اکنون نیز وضعیت نامعلومی دارد، نویسنده نامه نمی‌داند در کجا و چه وضعیتی به‌سر می‌برد. [[اسدالله لاجوردی|لاجوردی]] و حسین‌زاده (از دستیاران لاجوردی در اوین) بعد از یک هفته شکنجه پیاپی بالای سر این دانشجو می‌آیند و او را به جایی می‌برند. نویسنده نامه گفته‌است: «بعد از چرخاندن در ساختمان اوین مرا از پله‌ها به‌سمت یک زیرزمین بردند، حدس می‌زدم که‌این محل زیرزمین همان ساختمان دادستانی اوین باشد. در انتهای پله‌ها یک در آهنی بود. قبل از ورود، لاجوردی گفت: “خوب حواست را جمع کن! ما به‌این‌جا می‌گوییم سی.سی.یو! یعنی بخش مراقبت‌های ویژه! اگر وارد این‌جا شدی دیگر زنده برنمی‌گردی”. وقتی وارد شدیم بوی عجیبی، آمیخته از خون و تعفن فضا را پر کرده بود. از من خواستند که چشم‌بندم را بالا بزنم. پشت آن در آهنی یک هال بود و بعد از آن راهرو دیگری قرار داشت، در گوشه هال با صحنه تکان‌دهنده عجیبی مواجه شدم. اجساد خونین و لت‌وپارشده‌ی تعدادی زن و مرد روی هم انداخته شده بود و همگی اجساد سراپا خون‌آلود و دست و پاها یا نقاط مختلف بدنهایشان آش و لاش بود. از این بدتر در گوشة دیگر هال، جنازه‌یی را از کمر دولا کرده در یک سطل زباله فرو برده بودند. در برابر چنین منظره‌ای، من کاملاً شوکه شده بودم، گاهی می‌لرزیدم و گاهی مات و مبهوت اطرافم را نگاه می‌کردم. لاجوردی گفت: خوب تماشاکن! صحنه‌سازی و نمایش نیست. اگر باور نمی‌کنی از نزدیک نشانت می‌دهم. لاجوردی از پنجره‌ی روی درب‌ها، داخل چند تا از اتاق‌های راهرو و بعد از آن هال را به من نشان داد. در هریک از آنها صحنه‌های فجیعی درجریان بود و زندانیان را به صورت‌های مختلف شکنجه می‌کردند. در یکی از اتاق‌ها فردی را در آپولو قرار داده بودند. در اتاق دیگری یک زندانی را با شوک الکتریکی آزار می‌دادند. در یکی از این اتاق‌ها یک نفر را روی دیوار به صلیب کشیده بودند. چندنفر دیگر را از هر دو پا، یا از یک‌دست و یک‌پا به‌سقف آویخته بودند. لاجوردی مرا به شکنجه‌گران آن قسمت سپرد و آن روز به مدت چند ساعت در یکی از همان اتاق‌ها انواع آزارها و شلاق‌زدن و آویزان‌کردن را درمورد من هم اجرا کردند، اما به آن پاسخی که دنبالش بودند نمی‌رسیدند، چون من هیچ حرفی جز این نداشتم که هیچ‌کاره هستم و حتی هوادار مجاهدین هم نبوده‌ام. شب همان روز لاجوردی و حسین‌زاده دوباره آمدند و مرا با چشم بسته از آن زیرزمین به محوطه‌ی اوین بردند. آن‌جا لاجوردی از من خواست که جلو بیفتم و راه بروم. هنوز چند قدمی‌حرکت نکرده بودم که به جسمی که در هوا آویزان بود برخورد کردم. لاجوردی و حسین‌زاده هم‌زمان سرم داد کشیدند که درست راه برو! این چه طرز راه رفتن است؟ وقتی گفتم جایی را نمی‌بینم، گفتند چشم‌بندت را بردار تا خوب ببینی. به محض این که چشم‌بندم را بالا زدم، در مقابلم با صحنه وحشتناک دیگری مواجه شدم و لاجوردی گفت خوب اطرافت را تماشا کن. در میان درختان محوطه‌ی جلو دادستانی اوین بودم، جنازه ۳ مرد را دیدم که‌از درخت‌ها آویزان کرده بودند. لاجوردی گفت: نوشته‌ها را بخوان! روی بدن هرشهید پلاکی آویخته و برروی آن نام و اتهام هر یک را نوشته بودند. اتهام همگی «مجاهد» بود و تازه متوجه شدم که به‌فاصله چند متر آن طرف‌تر یک طناب با حلقه‌ی آماده از درخت دیگری آویخته‌اند. لاجوردی به من گفت: تو به مرگ محکوم شده‌ای و می‌خواهیم حکم را اجرا کنیم. قبل از این که من جواب همیشگی‌ام را که کاره‌ای نیستم تکرار کنم، حسین‌زاده نزدیک شد و در گوش من گفت: این [لاجوردی] خیلی بی‌رحم است، تو را خواهد کشت. بیا به جوانیت رحم کن، هر چه اطلاعات از خودت و سازمان داری بگو! من هم پادرمیانی می‌کنم تا جانت را نجات دهم. من که واقعاً حرفی برای گفتن نداشتم، بازهم جواب دائمی خودم را تکرار کردم. این‌جا بود که لاجوردی عصبانی شد و چشم‌هایم را به سرعت بست و دستم را گرفت و مرا کنار چهارپایه برد و گفت برو روی چهارپایه بایست. حلقه طناب دار را دور گردنم انداختند و چارپایه را با لگد از زیر پایم کنار زدند. چند لحظه بعد حالت خفگی شدیدی حس کردم که ناگهان طناب قطع شد و محکم به زمین خوردم. لاجوردی و حسین‌زاده و پاسدارهای همراهشان با سر و صدا برسرم ریختند و کتکم زدند و می‌گفتند چرا طناب را پاره کردی!؟»  جریان به دار آویختن این زندانی را آن شب ۳ بار تکرار می‌کنند و در آستانه خفگی کامل طناب را رها می‌کنند. این نمایش وحشتناک و بی‌رحمانه علاوه برآثار روانی که بر روی او گذاشته بود، گردن و ستون فقراتش را تا چند سال از حالت عادی خارج کرده بود.  


نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاه‌های مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندان‌های رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که می‌توانم نام ببرم محمد کریمی بود. او به‌شدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر می‌کنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یک‌بار بعد از این که او را به شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوباره‌او را برای شکنجه به زیر زمین ببرند از آن‌جا که نمی‌توانست راه برود در حالی‌که به‌دستانش دست بند زده بودند او را روی پله‌ها هل دادند که در نتیجه کمرش به شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتی‌گیران معروف بود، می‌گفت زمانی که در زیرزمین ۲۰۹ به اتفاق چند نفر دیگر به شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده است که به خاطر این که می‌خواسته به‌توالت برود و فریاد می‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. محمد کریمی در سال ۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد می‌کند و می‌گوید: «در سال۶۳ وقتی او را به اتاق ما آوردند دو تا از انگشت‌های پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من می‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر می‌کنم اگر آن را بکنیم راحت‌تر باشد تا این‌که بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم.»<ref>مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳</ref>
نمونه های دیگر: در سلسله جلساتی که تحت نام «دادگاه‌های مردم ایران» در سال۱۳۷۹ تشکیل شد، تعدادی از شاهدان شکنجه در زندان‌های رژیم آخوندی مشاهدات خود را بیان کردند. در دومین جلسه شاهدی به نام «م.ز» از لندن گفت: «یکی ازکسانی که می‌توانم نام ببرم محمد کریمی بود. او به‌شدت در بند۲۰۹ مورد شکنجه قرار گرفته بود و وقتی او را به اتاق ما آوردند از درد شدید کمر در عذاب بود. وقتی از او پرسیدم چند تا کابل خوردی، گفت یک بارش تا حدود ۴۰۰ شمردم ولی فکر می‌کنم بیشترین تعداد، حدود ۱۰۰۰ کابل بود. یک‌بار بعد از این که او را به شدت شکنجه کرده بودند تصمیم گرفتند دوباره‌او را برای شکنجه به زیر زمین ببرند از آن‌جا که نمی‌توانست راه برود در حالی‌که به‌دستانش دست بند زده بودند او را روی پله‌ها هل دادند که در نتیجه کمرش به شدت آسیب دید. ولی با این حال او را روی تخت شکنجه بردند. محمد کریمی خود از کشتی‌گیران معروف بود، می‌گفت زمانی که در زیرزمین ۲۰۹ به اتفاق چند نفر دیگر به شکل قپانی آویزان شده بود، شاهد مردن یک نفر در زیر ضربات مشت پاسداران بوده است که به خاطر این که می‌خواسته به‌توالت برود و فریاد می‌زده، او را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. محمد کریمی در سال ۶۷ در قتل عام اعدام شد».[۱۲] همین شاهد در قسمت دیگر از مشاهدات خود از نورالدین عظیمی یاد می‌کند و می‌گوید: «در سال۶۳ وقتی او را به اتاق ما آوردند دو تا از انگشت‌های پایش در اثر ضربات کابل افتاده بود و انگشت کوچکش هم در حین ورزش از پایش کنده شد. درحالی که من می‌خواستم انگشتش را فشار بدهم تا شاید جلو خونریزی را بگیرم، او گفت فکر می‌کنم اگر آن را بکنیم راحت‌تر باشد تا این‌که بخواهیم برای بهداری و مثلاً بخیه تقاضا بدهیم.»<ref>مجاهد شماره ۵۳۹_ ۲۳اسفند۷۹۱۳</ref>
خط ۲۸۳: خط ۲۷۷:


محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادیدر اولین اجلاس دادستان‌های کشورهای اسلامی گفت: «ما هرگز اسلام را فدای چالش‌های مربوط به حقوق بشر نمی‌کنیم.»، وی افزود: «ما انواع محکومیت‌ها را در صحنه‌ی بین‌الملل شاهد هستیم. به ما می‌گویند چرا رجم می‌کنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم که‌احکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».<ref>خبرگزاری ایلنا (۹خرداد۸۶)</ref>
محمدجواد لاریجانی معاون بین‌الملل و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادیدر اولین اجلاس دادستان‌های کشورهای اسلامی گفت: «ما هرگز اسلام را فدای چالش‌های مربوط به حقوق بشر نمی‌کنیم.»، وی افزود: «ما انواع محکومیت‌ها را در صحنه‌ی بین‌الملل شاهد هستیم. به ما می‌گویند چرا رجم می‌کنید، ما باید رجم را برای ایرادکنندگان درست توجیه کنیم. ما انقلاب کردیم که‌احکام اسلام اجرا شود. در مواجهه با دنیا باید بدانیم که چگونه برهان بیاوریم».<ref>خبرگزاری ایلنا (۹خرداد۸۶)</ref>
 
[[پرونده:اسدالله لاجوردی.jpeg|جایگزین=اسدالله لاجوردی از شکنجه گران اوین|بندانگشتی|اسدالله لاجوردی از شکنجه گران اوین]]
[[اسدالله لاجوردی]] رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دهه‌ی شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله ای باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته‌های اوست: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته امام اعدام است.»<ref>صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر می‌کند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی.»<ref>صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> او در جای دیگری می گوید: «گروهک‌های فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند.»<ref>مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (اردیبهشت۶۱)</ref>
[[اسدالله لاجوردی]] رئیس زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دهه‌ی شصت اعتقاد دارد که زندانی به هر وسیله ای باید توبه کند تا اعدام نشود. از گفته‌های اوست: «هرکس توبه کرده و راست می‌گوید باید به جوخه برود و ثابت کند» و یا «همه باید تواب شوند، وگرنه حکم همه طبق گفته امام اعدام است.»<ref>صفحه ۱۱۵ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> وقتی پدر یک مجاهد را دستگیر می‌کند، کارد دست پدر اسیر می‌دهد و می‌گوید: «چون پسر تو مجاهد است و الان اینجا پیش ما نیست، به جای پسرت باید چشم این یکی را در بیاوری تا ما باورکنیم که تو مجاهد نیستی.»<ref>صفحه۱۰۶ کتاب قهرمانان در زنجیر</ref> او در جای دیگری می گوید: «گروهک‌های فاسدی که همه‌شان باید قلع و قمع شوند وقتی با نظام جمهوری مبارزه می‌کنند، بنا بردستور مذهبی محاربند و باید همه‌شان اعدام شوند.»<ref>مصاحبه با روزنامه‌اطلاعات (اردیبهشت۶۱)</ref>


داوود رحمانی معروف به حاج داوود، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ‌کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد.»<ref>صفحه ۲۷۳ قهرمانان در زنجیر</ref>
[[داوود رحمانی]] معروف به [[داوود رحمانی|حاج داوود]]، نخستین رئیس زندان قزل‌حصار تهران بعد از انقلاب ۵۷ ایران بارها در زندان قزلحصار گفت: «خوب گوش کنید! این جا زندان جمهوری اسلامی است. پول مفت نداریم بدهیم منافق تربیت کنیم. به خدا قسم جسدهایتان را هم قیمه قیمه می‌کنیم. هیچ‌کس اینجا زنده خارج نمی‌شود مگر حزب اللهی شده باشد.»<ref>صفحه ۲۷۳ قهرمانان در زنجیر</ref>


ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون این‌ها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگ‌های اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن این‌ها مهمترین کار است... این‌ها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان می‌کشیم وآنها را می‌کشیم.»<ref>سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹</ref> او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد این‌ها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت.»
ابوالقاسم خزعلی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی (نماینده سمنان در مجلس خبرگان قانون اساسی)، عضو سابق شورای نگهبان برای ۲۰ سال، عضو مجلس خبرگان رهبری از ابتدا تا زمان مرگ در اول خرداد ۱۳۵۹ در مشهد گفته بود: «ما تشنه به خون این‌ها (مجاهدین) هستیم باید شاهرگ‌های اینها را ببندیم ولی چون خونشان کثیف است باید بریزیم دور. کوبیدن این‌ها مهمترین کار است... این‌ها اگر در سوراخ موش باشند، بیرونشان می‌کشیم وآنها را می‌کشیم.»<ref>سخنرانی خزعلی در مسجد بناها در مشهد ۳۱اردیبهشت۱۳۵۹</ref> او در سخنرانی دیگری گفت: «اگر یک روزی درگیری باشد این‌ها را از بین خواهیم برد وآنها را به خلیج فارس یا بحر خزر خواهیم ریخت.»


ابوالقاسم سرحدی‌زاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندان‌ها بود و بعد وزیر کار شد، گفت: «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶ تا گورستان درست کنیم و همه‌ی آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است.»<ref>روزنامة انقلاب اسلامی ۸آذر۵۹</ref>  
ابوالقاسم سرحدی‌زاده که بعد از انقلاب مدتی رئیس اداره زندان‌ها بود و بعد وزیر کار شد، گفت: «مجاهدین اصالتی ندارند. اینها کسانی هستند که با همه نمودهای انقلاب مخالفت کردند... ما باید ۶ تا گورستان درست کنیم و همه‌ی آنها را دفن کرده...، با ضد انقلاب باید با خشونت سیاه مبارزه کرد. حالا مراحل نرم است.»<ref>روزنامة انقلاب اسلامی ۸آذر۵۹</ref>
 
[[پرونده:حاج داوود رحمانی.JPG|جایگزین=حاج داوود رحمانی|بندانگشتی|300x300پیکسل|حاج داوود رحمانی از مشهورترین شکنجه گران جمهوری اسلامی]]
محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: «در زندان‌های کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد... مقام رهبری هم وجود این سلول‌ها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد.» لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است .<ref>نقدی در مصاحبه با تلویزیون نظام، ۸مرداد۷۷</ref>
محمدرضا نقدی معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: «در زندان‌های کشور چند هزار سلول انفرادی وجود دارد... مقام رهبری هم وجود این سلول‌ها را رد نکرده و فقط گفته بیش از اندازه نباشد.» لازم به یادآوری است که او خواهرش را که از مجاهدین بوده است شخصا شکنجه کرده و به قتل رسانده است .<ref>نقدی در مصاحبه با تلویزیون نظام، ۸مرداد۷۷</ref>


خط ۳۱۶: خط ۳۱۰:


== هیئت بررسی شکنجه و نتیجه‌ی آن ==
== هیئت بررسی شکنجه و نتیجه‌ی آن ==
بعد از طرح گسترده‌ی موضوع شکنجه در زندان‌های نظام جمهوری اسلامی در همان سال‌های ابتدای بعد از انقلاب، خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعه‌ی شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندان‌ها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه‌های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری یکی مدیران روزنامه‌ی «انقلاب اسلامی» که در سال ۶۰ دستگیر شده بود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه داد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان می‌نویسد: «هنگامی‌که خود من بازداشت شدم و شکنجه‌ی افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجه‌ای را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم: خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبه‌ای به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما به‌این مسأله رسیدگی می‌کنیم.” وقتی مصاحبه‌ی او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجه‌ای وجود نداشته است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر(یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثه‌ای اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسأله‌ی شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیده‌ای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسأله‌ی شکنجه شایعه‌ای بیش نبوده‌است.” آقای محمد منتظری گفت: ”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شده‌اند دیده‌ام.” آقای خمینی گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه است حالا ما گرفتار ضدانقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست می‌شود و وقتی حربه از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد.” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست.»<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹</ref>
بعد از طرح گسترده‌ی موضوع شکنجه در زندان‌های نظام جمهوری اسلامی در همان سال‌های ابتدای بعد از انقلاب، خمینی دستور تشکیل هیئتی به نام «هیأت بررسی شایعه‌ی شکنجه» برای بررسی شکنجه در زندان‌ها را داد. در پایان این بررسی گزارشی منتشر شد که منکر تمام شکنجه‌های رایج شدند. در این رابطه محمد جعفری یکی مدیران روزنامه‌ی «انقلاب اسلامی» که در سال ۶۰ دستگیر شده بود گزارشی از ماوقع این هیئت ارائه داد. او در خاطرات خود بعد از آزادی از زندان می‌نویسد: «هنگامی‌که خود من بازداشت شدم و شکنجه‌ی افراد مختلف و انواع آن را مشاهده کردم و حتی افرادی را دیدم که هیأت بررسی شکنجه و شخص آقای محمد منتظری در زندان با آنها صحبت کرده و آثار شکنجه‌ای را که هنوز در بدن آنها وجود داشت، خود دیده بود. با خود گفتم: خدایا این چه روزگاری است و چطور ممکن است که شخصی در یک چنین مصاحبه‌ای به دروغ بگوید: ”در زندانها شکنجه وجود ندارد” و بعد هم ادعای دیانت واسلامیت بکند؟... در زندان افرادی که قبلاً شکنجه شده بودند برایم تعریف کردند که وقتی آقای محمد منتظری به زندان آمد و وضع ما را دید به گریه افتاد و گفت: ”مطمئن باشید که ما به‌این مسأله رسیدگی می‌کنیم.” وقتی مصاحبه‌ی او از تلویزیون پخش شد و گفت شکنجه‌ای وجود نداشته است هم ترس و هم بهت و حیرت ما را فرا گرفت... من همیشه به دنبال این کار بودم تا این که یک روز در زندان قزلحصار از محمد منتظر (یکی از فرماندهان وقت سپاه) پرسیدم: راستی تو که با محمد منتظری همیشه حشر و نشر داشتی، چه حادثه‌ای اتفاق افتاد و چطور شد که محمد حاضر شد مصاحبه کند و مسأله‌ی شکنجه را که تو خود این جا شاهد آن هستی و خودت هم مزه آن را چشیده‌ای تکذیب کند؟ محمد منتظر پاسخ داد: ”مدتها بود که به دنبال محمد بودند ولی وی حاضر نشد که بیاید و مصاحبه کند تا سرانجام آقای خمینی به او پیغام داد که برود جماران و وی را ملاقات کند. روزی که محمد پیش آقای خمینی رفت من هم با او بودم. آقای خمینی به محمد گفت: ”برو و در تلویزیون اعلام کن که مسأله‌ی شکنجه شایعه‌ای بیش نبوده‌است.” آقای محمد منتظری گفت: ”آقا شکنجه وجود دارد و من خودم افرادی را که شکنجه شده‌اند دیده‌ام.” آقای [[روح‌الله خمینی|خمینی]] گفت: ”فعلاً اعلام کن که شکنجه وجود ندارد و این یک شایعه است حالا ما گرفتار ضدانقلابیون هستیم و انقلاب و اسلام در خطر است بعد کار درست می‌شود و وقتی حربه از دست ضدانقلاب افتاد و اسلام قدرت پیدا کرد جلو شکنجه نیز گرفته خواهد شد.” و بدین ترتیب آقای خمینی محمد را وادار کرد که بیاید و بگوید شکنجه نیست.»<ref>محمد جعفری جلد اول کتاب خاطرات صفحه ۲۹۹</ref>


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۱۳٬۱۲۱

ویرایش