۸٬۸۹۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱٬۵۵۴: | خط ۱٬۵۵۴: | ||
روز دهم مرداد حمید عباسی گفت: بیایید بیرون. و به صف شوید دكتر فرزین نصرتی و مسعود خستو و اردشیر و من و بعد محمدرضا به صف شدیم و صف طولانی از بچهها پشت سر ما قرار گرفتند حمید عباسی ما را به سمت راهروی مرگ میبرد در همین حال محمدرضا كه پشت سرمن و دستش روی شانه من بود با دستش مورس زد و گفت: برای فروزان داشتن مشعل انقلاب باید خون داد. | روز دهم مرداد حمید عباسی گفت: بیایید بیرون. و به صف شوید دكتر فرزین نصرتی و مسعود خستو و اردشیر و من و بعد محمدرضا به صف شدیم و صف طولانی از بچهها پشت سر ما قرار گرفتند حمید عباسی ما را به سمت راهروی مرگ میبرد در همین حال محمدرضا كه پشت سرمن و دستش روی شانه من بود با دستش مورس زد و گفت: برای فروزان داشتن مشعل انقلاب باید خون داد. | ||
=== گزیدهای از سخنان مجاهد خلق مجید صاحبجمع از شاكیان پرونده === | |||
'''چهارشنبه ۲۰آبان ۱۴۰۰ – ۱۱نوامبر ۲۰۲۱''' | |||
'''قاضی''': صحبت های امروز شما در مورد تجربیات و مشاهدات شما در زندان گوهردشت طی سال ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ . کنارتان خانم وکیل شما هستند.... نامفهوم... وکیلتان نکاتی را مقدمتا تعریف میکنند تا بعد ادامه بدیم | |||
'''قاضی''': این مساله ماکت.... وقتیکه منشی وصل کرد این ارتباط رو قاضی شنید که درخواست شده این ماکت باصطلاح همه جانبه نشان داده بشه که الان وکیلتون میخواستند توضیح بدهند برای اطلاعتون بگم الان که داره این الان ماکت رو نشون میدیم ما یک تصویر یک تصویر خیلی خیلی عالی از آن داریم. ولی موقعی که بعدا شروع میکنیم به علامت دادن و نشان دادن و ... برایمان مشکل است که دنبال کنیم بهتر است آرامتر توضیح داده شود که بتوانیم دنبال کنیم. یک کاری بکنید آن را از بالا نشان بدهید این ماکت را که تصویرش را ما داشته باشیم تو ذهنتون که چه جوریه این چه جوری قرار دارند نسبت به هم دیگه تو ماکت الان که خوبه | |||
اگر در خلال بازپرسی احساس کردید احتیاج به توضیح بیشتری هست یا ... به ما بگید که فراهم کنیم قبل از اینکه از شما سؤالی بشود میخواهید خودتان چیزی در مورد این ماکتی که جلوتون هست چیزی میخواهید بگید میخواهید شروع کنید صحبت کنید وکیلتون مقدمتا یک گردش کاری رو تعریف میکنند تا بعد ادامه بدیم نوبت رو میدم به وکیل شما | |||
در شروع این جلسه وکیل مشاور شاکی شرح کوتاهی از فعالیتهای مجید صاحبجمع در ارتباط با مجاهدین و سپس دستگیری و سالهای زندان وی ارائه داد و گوشههایی از مشاهدات او از قتل عام ۶۷ بويژه در راهروی مرگ و نقش حمید نوری را بازگو کرد | |||
سپس مجید صاحبجمع با استفاده از ماکت زندان گوهردشت که به دقت توسط زندانیان از بند رسته اشرفی ساخته شده بود، در شروع اظهاراتش در دادگاه گفت: | |||
از سال ۶۵ طبقهبندی زندانیان بر سر موضع شروع شد. بعد از این دستهبندی بخشی از ما شامل ۲۰۰ نفر را به گوهردشت منتقل کردند ما از دو سال قبل اعتراضات زیادی برای احقاق حقوقمان داشتیم در حالیکه در اعتصاب و اعتراض بودیم به گوهردشت منتقل شدیم، ما ۲۰۰ نفر بودیم وارد زندان گوهردشت شدیم و وارد یک کریدور. یک بند تقریبا خالی به ما دادند و کسی نبود و یک تونل تشکیل دادند چندین پاسدار با کابل و چوب مشعول زدن ما بودند. گفتند لباسهاتون را در بیاورید در همین زمان حمید عباسی را دیدم تعجب کردم اون اینجا چکار میکنه ولی برام اهمیتی نداشت او یک پاسدار معمولی زندان در سالهای ۶۱-۶۲ بود در زندان اوین بعنوان پاسدار بندمان دیده بودم در سالن ۱ و ۶ زندان اوین موسوم به آموزشگاه | |||
روز ۷ مرداد که ما همچنان در فرعی مقابل ۱۶ بودیم روزی بود که روز نماز جمعه بود. دیگه به اندازه کافی در مورد نماز جمعه میدانید. ولی من براتون میگم که نماز جمعه خیلی مهم است چون سیاستهای کلی رژیم در این روز برای افکار عمومی بیان میشود. یک چیزی شبیه به سخنرانی پاپ در واتیکان. در آن نماز جمعه راجع به زندانیان صحبت شد که مضمونش این بود که دیگر حضور زندانیان در زندان قابل تحمل نیست. من فکر میکنم این یکی از اسناد مهم این دادگاه است که پیشنهاد میکنم بعنوان یک سند متن کامل این نماز جمعه منتشر بشود. | |||
در آن نماز جمعه تقریبا وضعیت آینده ما تعیین تکلیف شد. اگر گوش بدهید کاملا متوجه میشوید. بعد از آن داود لشگری ما را صدا کرد و از فرعی ۸ به راهرو اصلی آورد. | |||
در آنجا هم بعد از اینکه اسم و مشخصات ما را پرسید همان سؤال همیشگی: اتهامت چیست. این سؤوال تعیین تکلیف میکرد که زندانی چه سرنوشتی داشته باشد. ولی ما هیچ تصویری از آینده نداشتیم. و هر کسی برای مصلحت خودش جواب میداد. هوادار، هوادار سازمان، هوادار سازمان مجاهدین خلق. و ما به فرعی خودمان برگشتیم. شب که شد تلویزیون را جمع کردند. گفتند تلویزیونها را برگردانید. شب هشتم مرداد. تلویزیون نداریم، روزنامه ها قطع شده، ملاقات نداریم، ونماز جمعه را هم شنیدهایم. و تازه جنگ ایران و عراق هم تمام شده و کشور با یک سرنوشت نامعلومی مواجه است. اگر جنگ تمام شده پس چرا شعار «مرگ بر منافق» میدهند؟ ظاهرا باید فضای صلح آمیزی باشد. ولی درست برعکس. ما در یک وضعیت تهدیدآمیزی قرار گرفته بودیم. ونمیدانستیم چه خواهد شد. | |||
میدونستیم که ۱۴ مرداد جمعه است و نماز جمعه این دفعه دیگه تهدیدها خیلی جدیتر بود رئيس شورای عالی قضایی یعنی رییس قوه قضائیه سخنرانی میکرد او گفت من دیگه طاقت ندارم از بس که به من فشار میآورند چرا این زندانیان زنده هستند ما دیگه حریف مردم نمیشویم وقتی میگویند این زندانیان را. زندانیان مجاهد را اعدام کنید این قاضی القضات رژیم ایران بود. | |||
بله ما شنیدیم و دیگه تقریبا میشه گفتش که تمام اون پازلی که در ذهنمان بود تکمیل شده بود. من پیشنهاد میکنم که متن این سخنرانی در دادگاه ثبت بشه. | |||
'''مترجم'''؛ برمیگردیم حالا از کجا شنیدید چه جوری شنیدی این نماز جمعه را | |||
'''مجید''': نماز جمعه را از طریق رادیو در بندها پخش میکردند. | |||
مجید صاحبجمع با اشاره به صحنههایی که توسط زندانیان در مقابل هیئت مرگ خمینی آفریده شد گفت: | |||
تعدادی از بهترین دوستانم مقابل هیئت مرگ قرار گرفتند وقتی اتهام آنها را میپرسند با سربلندی میگویند هوادار سازمان مجاهدین خلق هستند و سپس در مقابل دیدگان من و بقیه زندانیان به سمت سالن مرگ رفتند. | |||
جمشید شریعت با من تا ۸ مرداد همراه بود علی گلیچ، سیرنگ درستگار، سید عقیل میرمحمدی، ابراهیم فدایی، مهدی مداح، عابد کریم زاده، محسن محمدباقر، محمدتقی جنابزاده، شمس امینالتولیه، هادی صابری، قاسم اربابعلی تهرانی، اینها از من جدا شدند. و برای همیشه رفتند بخاطر اینکه بر سر موضع مجاهدیشان استوار ایستادند. | |||
اما یکی از دردناکترین صحنه ها مربوط به محسن محمدباقره او از دوپا فلج بود در کودکی بخاطر همین مشکل در یک فیلم خیلی معروف بازی کرده بود و اتفاقا فیلم اینقدر معروف بود که در جشنوارهای در کشور سوئد نشون داده شد و جوایزی هم گرفت برای دیدن کودکی محسن محمدباقر میتونید این فیلم را ببینید اما درخشانترین صحنهاش روز ۱۵ مرداد بود وقتی که صداش کردند با اینکه دوتا عصا داشت عین یک پرنده پرید و در صف قرار گرفت با همین دوتا عصا تا مصافتهای زیادی در صف بود. | |||
مجید صاحب جمع در اظهارات خود ضمن گرامیداشت یاد شمار دیگری از زندانیان قتلعام شده، از جمله رحیم صیاددوست، هادی دهنادی،محمود زکی، علی حقوردی حسین مشهدی ابراهیم عباس یگانه ، ابوالقاسم ارژنگی، ابراهیم اکبری صفت، داریوش حنیفهپور زیبا، بیژن کشاورز، روشن بلبلیان، محسن وزین، کاوه نصارا، حسین نیاکان گفت: | |||
کاوه نصارا بدلیل شکنجههای شدیدی که در سالهای قبل شده بود قدرت سرپا ایستادن نداشت و دچار سردردها و میگرنهای شدیدی بود و در آون روز سردردش عود کرده بود آنها بعد از قرار گرفتن در مقابل هیئت توسط حمید عباسی به طرف سالن مرگ برده شدند. | |||
مجید صاحب جمع افزود: | |||
۴۰ دقیقه بعد حمید عباسی از انتهای راهرو به طرف ما آمد نزدیک ما شد یک خودکار داشت به شوفاژ کنار من خودگار را کشید و یک جملهای گفت که خیلی تکاندهنده بود عاشورای مکرر مجاهدین این جمله برای ایرانیان و مسلمانان هست معنی خیلی عمیقی دارد، | |||
بطور خلاصه یعنی اینکه مرگتان فرارسیده درست هم میگفت اونهایی که سر موضع بودن مرگشان فرارسیده بود اون روز هم چند نفر از این سرموضعایها که مرگشان فرارسیده بود را جلوی چشمان من بردند ابوالقاسم ارژنگی، ابراهیم اکبری صفت، داریوش حنیفهپور زیبا، بیژن کشاورز، روشن بلبلیان، محسن وزین، کاوه نصارا، حسین نیاکان و صحنه هایی که اینقدر درد آور است که کلمات کم میآورم. کاوه نصارا نمیتونست روی پای خودش بایسته بدلیل شکنجههای شدیدی که در سالهای قبل شده بود سردردها و میگرنهای شدیدی داشت و در اون روز سردردش عود کرد اونها بعد از اینکه از هیئت مرگ آمده بودند بعد از چند دقیقهای که اونجا بودیم و خوش و بشی که با هم میکردیم به طرف سالن مرگ توسط حمید عباسی خوانده شدند. | |||
مجید صاحب جمع در ادامه اظهاراتش گفت: درجریان قتل عام ،همه زندانیان سر موضع اعدام شدند آنها در مقابل هیئت مرگ همگی گفته بودند هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران هستند | |||
== انعکاسات دادگاه حمید نوری == | == انعکاسات دادگاه حمید نوری == |
ویرایش