۸٬۹۶۷
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه زندگینامه |نام_شخص=مهشید رزاقی (حسین) |تصویر=مهشید رزاقی1.JPG |عرض_تصویر=240...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
|همسر= | |همسر= | ||
|والدین= }} | |والدین= }} | ||
'''مهشید رزاقی''' (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷، زندان گوهردشت کرج) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هما بود. مهشید رزاقی در باشگاه هما با دوستش '''[[حبیب خبیری]]''' کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. او پس از پیروزی '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]''' خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی بُرد؛ و همراه برادرش احمد به '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' پیوست. مهشید رزاقی در آذرماه ۱۳۵۹، بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. او محکوم به یک سال زندان شد. اما پس از پایان محکومیتش به دلیل '''[[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]]''' و آغاز '''[[مبارزه مسلحانه]]''' که در پی آن سرکوب | '''مهشید رزاقی''' (حسین)، (زادهی ۱۳۳۳، شمیران تهران – درگذشته ۸ مردادماه ۱۳۶۷، زندان گوهردشت کرج) عضو تیم ملی فوتبال امید ایران و باشگاه هما بود. مهشید رزاقی در باشگاه هما با دوستش '''[[حبیب خبیری]]''' کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران، همراه شد. او پس از پیروزی '''[[انقلاب ضد سلطنتی|انقلاب ضدسلطنتی]]''' خیلی زود به ماهیت نظام جمهوری اسلامی پی بُرد؛ و همراه برادرش احمد به '''[[سازمان مجاهدین خلق ایران]]''' پیوست. مهشید رزاقی در آذرماه ۱۳۵۹، بهخاطر فعالیتهای افشاگرانهاش در صفوف هواداران مجاهدین دستگیر شد؛ و تحت شکنجه قرار گرفت. او محکوم به یک سال زندان شد. اما پس از پایان محکومیتش به دلیل '''[[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]]''' و آغاز '''[[مبارزه مسلحانه]]''' که در پی آن سرکوب مخالفین حکومت شروع شد، وی را از زندان آزاد نکردند. مهشید رزاقی در روز ۸ مرداد ۱۳۶۷، چند روز پس از آتشبس '''[[جنگ ایران و عراق]]''' با فتوای '''[[روحالله خمینی|خمینی]]''' در زندان گوهردشت کرج، همراه با دهها مجاهد دیگر، به دار آویخته شد. احمد رزاقی برادر کوچکتر مهشید نیز چند روز پس از اعدام مهشید، در زندان اوین حلقآویز شد. مهشید رزاقی یکی از اعضاء و هوادار سازمان مجاهدین است که خبر اعدامش توسط سازمان ملل در کتابی با عنوان «جنایت علیه بشریت» انتشار یافته است. | ||
== پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | == پیش از انقلاب ضدسلطنتی == | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
== دستگیری == | == دستگیری == | ||
برادر مهشید رزاقی به جرم فروش نشریه مجاهد، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیرواقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به زندان اوین و سپس به زندان قزلحصار منتقل شد. با وجود اینکه دوران | برادر مهشید رزاقی به جرم فروش نشریه مجاهد، در روز ٢٢ آذر ١٣٥٩، بازداشت شد. فردای آن روز خود مهشید رزاقی به کمیته مراجعه کرد؛ و گفت که خود او مسئولیت دکه نشریه فروشی را به عهده داشته است و به این ترتیب برادرش آزاد شد. سپس مهشید را به جرم استفاده از نام غیرواقعی به یک سال زندان محکوم کردند. وی نخست به زندان اوین و سپس به زندان قزلحصار منتقل شد. با وجود اینکه دوران محکومیت و زندان وی در روز ۲۳ آذرماه ۱۳۶۰، پایان یافت، اما به خاطر [[تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰|تظاهرات ۳۰ خرداد]] که به دنبال آن سرکوب مخالفان آغاز شد، او را از زندان آزاد نکردند.<ref name=":1">[https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-4139/mahshid-razzaqi مهشید (حسین) رزاقی - سایت بنیاد عبدالرحمن برومند]</ref> | ||
=== زندان و شکنجه === | === زندان و شکنجه === | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==== روحیهی بالا ==== | ==== روحیهی بالا ==== | ||
مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای | مهشید رزاقی در زندان گوهردشت مسئول ورزش جمعی بود و آن را به صورت جالبی که همه زندانیان را به شور و نشاط میآورد اجرا میکرد و همه در آن شرکت میکردند. این کار او در بالا بردن روحیه زندانیان بسیار مؤثر بود، به نحوی که هر کس در این ورزش جمعی شرکت میکرد، از طرف زندانبانان بهعنوان زندانی مقاوم شناخته میشد. به همین خاطر خیلی زود برنامه ورزش مهشید را تعطیل کردند؛ و او را به زندان قزل حصار انتقال دادند. مهشید رزاقی را از آنجا به قبرهای قزلحصار بردند، جایی که به آن قیامت میگفتند؛ و به قول مأموران زندان، میخواستند فشار شب اول قبر را به زندانیان وارد کنند؛ و آنها را به ندامت بکشانند.<ref name=":2">[https://www.spreaker.com/user/radiomojahed/7-wfMcj1 با یاد مجاهد سربهدار مهشید رزاقی - سایت اسپراکر]</ref> | ||
==== شکنجه در قبر ==== | ==== شکنجه در قبر ==== | ||
اصغر مهدیزاده که از همبندیهای مهشید رزاقی بود، در دادگاه حمید نوری درباره قتلعامهای تابستان ۱۳۶۷، شهادت داد. او در قسمتی از شهادت خود درباره مهشید رزاقی میگوید:<blockquote>«ساعت حدود ۱۱ بود دو نفر از بچههای کرج به نامهای علیرضا غضنفرپور مقدم و سید محمد مروج را صدا کردند. وقتی آنها را داشتند میبردند، بچهها نگران بودند و حدس میزدند برای انفرادی یا اعدام باشد. بعد ساعت حدود ۱۲ یا ۱۲.۵ بود که از پنجره فرعی من به سمت هواخوری نگاه میکردم. دیدم ۵ نفر از زندانیان از سمت پیادهرو چشمبند زدهاند به این سمت دارند میروند. داود لشگری «عضو مشورتی هیئت مرگ در زندان گوهردشت» هم از کنار آنها حرکت میکرد. آنها رفتند به سمت توالت آنجا وضو گرفتند. بعد از وضو دیده بوسی و شوخی کردند و آمدند بیرون. یکی از اینها چهارشانه و قد بلندی داشت با مشت زد به دیوار، من وقتی این صحنه را دیدم بغضم ترکید و گریه کردم. چون او را میشناختم و او مهشید رزاقی بود که قبلاً دربند ۱۹ با هم بودیم. به غلامرضا مسئولم و یکی دیگر به نام محسن گفتم آنها آمدند نگاه کردند. غلامرضا گفت نگاه نکن بیا برو استراحت کن ولی من به نگاهم ادامه دادم و دیدم پاسدار آنها را به بیرون برد و آنها را به داخل سوله بردند. ما در این فکر بودیم که آنها را میخواهند چکار کنند. شکنجه کنند؛ و یا اعدام. بعد از یک ساعت دیدم حدود ۲۰ پاسدار از سوله بیرون آمدند وقتی آن ۲۰ نفر از این در بیرون آمدند. دو نفرشان زیر پیراهن پوشیده بودند و پاسدار لشکری، حمید عباسی «حمید نوری» خاکی، علی بیدندان و جعفری مسئول فروشگاه و دیگر پاسداران که همراهشان بودند از همین سمت آمدند، یک تعدادی به فرعی ما که محل پاسپخششان بود. اینجا غلامرضا و من از لای در حرفهایشان را گوش میکردیم. آنها میگفتند اینها منافق و خبیث هستند. همهشان را باید اعدام کرد؛ و دیدیم که آنها شعار مرگ بر خمینی و درود بر رجوی میدادند و میخواستند به ما حمله کنند. در آنجا برایمان مشخص شد بچهها اعدام شدهاند. تکیه کلام مهشید رزاقی این بود هیهات مناالذله یعنی زندگی کردن را با ذلت هرگز نمیپذیرم یعنی زندگی ذلتبار را هرگز نمیپذیرم… مهشید که ورزشکار بود را یک ماه در قبر شکنجه کرده بودند. به همین خاطر همه زندانیان برای او احترام خاصی قائل بودند…»<ref>[https://irane-ma.com/%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%87%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87/ فوتبالیست تیم هما را یک ماه در قبر شکنجه کردند - سایت ایران ما]</ref> </blockquote> | |||
=== کوتاه نیامدن از موضع خود === | === کوتاه نیامدن از موضع خود === |
ویرایش