کاربر:Safa/صفحه تمرین آبراهام لینکلن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۷: خط ۷۷:
احمد زیبرم در سال ۱۳۲۳ در خانواده‌ای ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد و از کودکی به کار در شیلات اشتغال داشت. احمد زیبرم،  پس از سربازی در یکی از کتابخانه‌های شهرداری در تهران مشغول به کار شد و از اواخر دهه‌ی چهل به سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران پیوست. احمد زیبرم، در بسیاری از عملیات‌های این سازمان در تهران نقش داشت.
احمد زیبرم در سال ۱۳۲۳ در خانواده‌ای ماهیگیر در بندر انزلی به دنیا آمد و از کودکی به کار در شیلات اشتغال داشت. احمد زیبرم،  پس از سربازی در یکی از کتابخانه‌های شهرداری در تهران مشغول به کار شد و از اواخر دهه‌ی چهل به سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران پیوست. احمد زیبرم، در بسیاری از عملیات‌های این سازمان در تهران نقش داشت.


احمد زیبرم، در ۲۹مرداد ۱۳۵۱ هنگامی که  مأموران ساواک در نازی‌آباد، یکی از محلات جنوب شهر تهران او را شناسایی کرده بودند، به داخل منزلی پناه برد. او که از بی‌رحمی و وحشیگری ماموران ساواک اطلاع داشت، برای اینکه به ساکنین خانه آسیبی نرسد آنها را به زیر زمین هدایت کرد و از خانم صاحب‌خانه درخواست چادر و یک ظرف کرد و مبلغی بابت آنها به آن زن پرداخت. او ظرف را با کمک چادر به سینه خود بست و مهماتش را داخل آن جا داد. احمد زیبرم هنگامی که تا آخر با مأموران ساواک جنگید در نهایت با آخرین گلوله و سیانور به زندگیش خاتمه داد که زنده به دست ماموران ساواک نیفتد.
احمد زیبرم، در ۲۹مرداد ۱۳۵۱ هنگامی که  مأموران ساواک در نازی‌آباد، یکی از محلات جنوب شهر تهران او را شناسایی کرده بودند، به داخل منزلی پناه برد. او که از بی‌رحمی و وحشیگری ماموران ساواک اطلاع داشت، برای اینکه به ساکنین خانه آسیبی نرسد آنها را به زیر زمین هدایت کرد و از خانم صاحب‌خانه درخواست چادر و یک ظرف کرد و مبلغی بابت آنها به آن زن پرداخت. او ظرف را با کمک چادر به سینه خود بست و مهماتش را داخل آن جا داد. احمد زیبرم هنگامی که تا آخر با مأموران ساواک جنگید در نهایت با آخرین گلوله و سیانور به زندگیش خاتمه داد که زنده به دست ماموران ساواک نیفتد.<ref>فدایی خلق، احمد زیبرم انتشارات سازمان اتحاد فداییان خلق ایران</ref>


== گاهشمار زندگی احمد زیبرم ==
== گاهشمار زندگی احمد زیبرم ==
خط ۸۸: خط ۸۸:
برادرش در این باره می‌گوید:            <blockquote>«شرایطی را به خاطر می‌آورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، همواره‌گی نقش محکم و جا افتاده‌اش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس می‌کردیم».</blockquote>چند سال بعد احمد به دوره خدمت سربازی رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چندی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد.                         
برادرش در این باره می‌گوید:            <blockquote>«شرایطی را به خاطر می‌آورم که هفت هشت سالی بیشتر نداشتم، که شکل و شمایل احمد، به عنوان مسئول خانواده برایم جا افتاده بود. تلاش احمد را در کنار مشقت پدر و مادر، همواره‌گی نقش محکم و جا افتاده‌اش را با اراده با صلابتش در تار و پود کل جامعه پر جمعیت خانواده حس می‌کردیم».</blockquote>چند سال بعد احمد به دوره خدمت سربازی رفت و پس از آن مدتی در کارخانه «شیشه قزوین» و چندی هم در «بنز خاور» تهران، مشغول به کار شد سرانجام به عنوان کتابدار در کتابخانه پارک فیشرآباد تهران، کار خود را آغاز کرد.                         


زندگی در تهران به تسریع روند رشد او به عنوان نیرویی مبارزاتی کمک کرد. کار در کارخانه و زندگی در کنار اقشار محروم پایتخت، آرام آرام احمد را به نوع خاصی از نگاه به جامعه سوق می‌داد و به مبارزه با وضع موجود تشویقش می‌کرد. همین ‌جا بود که با تشکیل حلقه‌های مطالعه میان افراد کم‌سواد و کارگران شاغل در کتابخانه به‌‌ همان راهی رفت که دیگر چریک‌های فدایی همچون پویان و احمدزاده رفته بودند و آگاه‌گری میان محرومان را به نخستین اولویت زندگی‌اش تبدیل کرد. همین روحیات مشترک و تشابهات بود که او را با کانون اولیه سازمان فداییان آشنا کرد. مطالعات مارکسیستی از همین‌جا آغاز شد و احمد به همراه دیگر همفکرانش قدم در راهی گذاشت که سرنوشتش را یکسره تغییر داد.
در همین سالها برای آخرین بار به دیدار خانواده در زادگاهش رفت. دیداری که به دلیل مایه‌گذاری فراوان او برای اهل خانه خصوصاً پدرش، همه‌ی آنها را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران می‌آمد و این‌ آخرین سفر او بود.                      


اواخر دهه ۴۰ بود که مطالعات آنان به تز جنگ مسلحانه رسید و احمد نیز با پذیرفتن این استراتژی به چریکی تمام‌عیار تبدیل شد. همزمان با او و یارانش گروهی دیگر به فرماندهی علی‌اکبر صفایی فراهانی در اندیشه حمله به پاسگاه سیاهکل بودند. ماجرای سیاهکل که به کشته شدن و بازداشت جمعی از اعضای گروه انجامید، از وجود قصدی در میان اپوزیسیون برای سامان دادن یک رشته عملیات مسلحانه علیه رژیم پرده برداشت و باعث حساس شدن ساواک نسبت به فعالیت این گروه‌های مطالعاتی جوان شد. سال ۱۳۴۹ بود که احمد به عنوان یکی از اعضای گروه مسلح احمدزاده - پویان در تهران در چند عملیات مسلحانه شرکت کرد.
کار در کارخانه و زندگی در کنار اقشار محروم پایتخت، آرام آرام احمد را زندگی مبارزاتی سوق می‌داد و به مبارزه با وضع موجود تشویقش می‌کرد. با تشکیل حلقه‌های مطالعاتی میان افراد محروم و کارگران شاغل در کتابخانه آگاه‌گری میان محرومان به نخستین اولویت زندگی‌اش تبدیل شد. در همین راستا با کانون اولیه سازمان چریکهای فدایی خلق آشنا شد.
 
اواخر دهه ۴۰ مطالعات آنان به تز جنگ مسلحانه رسید و احمد نیز با پذیرفتن این استراتژی به چریکی تمام‌عیار تبدیل شد. همزمان گروهی دیگر به فرماندهی علی‌اکبر صفایی فراهانی طرح حمله به پاسگاه سیاهکل را داشتند. ماجرای سیاهکل که به کشته شدن و بازداشت جمعی از اعضای گروه انجامید، ساواک را نسبت به گروه‌های مطالعاتی جوانان حساس کرد. سال ۱۳۴۹ احمد به عنوان یکی از اعضای گروه مسلح احمدزاده - پویان در تهران در چند عملیات مسلحانه شرکت کرد.


در اواخر همین سال او به همراه احمد فرهودی، کاظم سلاحی و حمید توکلی برای تامین مخارج گروه در عملیات مصادره موجودی بانک ملی میدان ونک تهران مشارکت کرد. بعد از چند عملیات مشابه ارتباطاتی میان دو گروه جنگل و تهران بوجود آمد و سازمان چریک‌های فدایی خلق اعلام موجودیت کرد.
در اواخر همین سال او به همراه احمد فرهودی، کاظم سلاحی و حمید توکلی برای تامین مخارج گروه در عملیات مصادره موجودی بانک ملی میدان ونک تهران مشارکت کرد. بعد از چند عملیات مشابه ارتباطاتی میان دو گروه جنگل و تهران بوجود آمد و سازمان چریک‌های فدایی خلق اعلام موجودیت کرد.
خط ۹۸: خط ۱۰۰:
چاپ عکس او در روزنامه‌ها با حمله ماموران ساواک به خانه پدری‌اش در انزلی همراه شد. ماموران در این یورش، ضمن اذیت و آزار خانواده احمد، با برهم ریختن خانه، کتاب‌های او را که به عنوان گنجی خانوادگی پاس داشته می‌شد، با خود بردند. برادر کوچکتر احمد درباره تلاش ساواک برای یافتن او در آن سال‌ها می‌گوید: «ما بی‌خبر از دنیا، ساواک ولی جویای آلبوم عکس خانواده و فامیل و دوستان و دسترسی به آدرس‌ها بود. همسایه‌ها و فامیل هم از شبیخون ساواک در امان نمانده بودند و کل منطقه مشمول تجسس و تعقیب و گریز و مراقبت ویژه قرار گرفت.»
چاپ عکس او در روزنامه‌ها با حمله ماموران ساواک به خانه پدری‌اش در انزلی همراه شد. ماموران در این یورش، ضمن اذیت و آزار خانواده احمد، با برهم ریختن خانه، کتاب‌های او را که به عنوان گنجی خانوادگی پاس داشته می‌شد، با خود بردند. برادر کوچکتر احمد درباره تلاش ساواک برای یافتن او در آن سال‌ها می‌گوید: «ما بی‌خبر از دنیا، ساواک ولی جویای آلبوم عکس خانواده و فامیل و دوستان و دسترسی به آدرس‌ها بود. همسایه‌ها و فامیل هم از شبیخون ساواک در امان نمانده بودند و کل منطقه مشمول تجسس و تعقیب و گریز و مراقبت ویژه قرار گرفت.»


'''لو رفتن خانه تیمی و فرار ذیبرم'''
=== لو رفتن خانه تیمی و فرار زیبرم ===
 
انتشار تصاویر چریک‌های فدایی، عملیات گسترده ساواک را به دنبال داشت. عملیاتی که سرانجام به بازداشت حمید توکلی (از اعضای سازمان) و کشف یکی از خانه‌های تیمی آنان انجامید. احمد در اوایل همین سال در عملیات مصادره اموال بانک ملی خیابان آیزنهاور تهران نیز مشارکت کرده بود و حالا از اعضای موثر واحد مسلح اسکندر صادقی‌نژاد به شمار می‌آمد.
انتشار تصاویر چریک‌های فدایی، عملیات گسترده ساواک را به دنبال داشت. عملیاتی که سرانجام به بازداشت حمید توکلی (از اعضای سازمان) و کشف یکی از خانه‌های تیمی آنان انجامید. احمد در اوایل همین سال در عملیات مصادره اموال بانک ملی خیابان آیزنهاور تهران نیز مشارکت کرده بود و حالا از اعضای موثر واحد مسلح اسکندر صادقی‌نژاد به شمار می‌آمد.


سوم خرداد ماه سال ۱۳۵۰ بود که خانه تیمی اعضای اصلی سازمان در خیابان طاووسی تهران لو رفت و به محاصره نیروهای ساواک درآمد. در این خانه افرادی چون امیرپرویز پویان، اسکندر صادقی‌نژاد، رحمت‌الله پیرونذیری، سعید آرین، احمد ذیبرم، حمید توکلی و خواهر او شهین توکلی ساکن بودند.
سوم خرداد ماه سال ۱۳۵۰ بود که خانه تیمی اعضای اصلی سازمان در خیابان طاووسی تهران لو رفت و به محاصره نیروهای ساواک درآمد. در این خانه افرادی چون امیرپرویز پویان، اسکندر صادقی‌نژاد، رحمت‌الله پیرونذیری، سعید آرین، احمد زیبرم، حمید توکلی و خواهر او شهین توکلی ساکن بودند.


به گفته محمدتقی سیداحمدی، از فعالان سازمان «رفقا به محض اینکه متوجه می‌شوند حمید توکلی از اعضای این خانه، دستگیر شده است با مسأله تخلیه خانه تیمی مواجه می‌شوند و اسکندر صادقی‌نژاد با قاطعیت می‌گوید باید خانه را تخلیه کنیم.»
به گفته محمدتقی سیداحمدی، از فعالان سازمان «رفقا به محض اینکه متوجه می‌شوند حمید توکلی از اعضای این خانه، دستگیر شده است با مسأله تخلیه خانه تیمی مواجه می‌شوند و اسکندر صادقی‌نژاد با قاطعیت می‌گوید باید خانه را تخلیه کنیم.»
خط ۱۰۸: خط ۱۰۹:
در آن روز‌ها اعضا قرارداد خانه‌ای تازه را با بنگاه بسته بودند، اما قرار بود چندروز بعد آن را تحویل بگیرند. امیرپرویز پویان در این شرایط ابتدا مخالف تعویض خانه بود، اما بالاخره بعد از گفت‌وگوی بسیار، نظر اسکندر صادقی‌نژاد مبنی بر تخلیه فوری خانه پذیرفته و قرار می‌شود خود او [صادقی‌نژاد] به بنگاه مراجعه کند و در صورتی که خانه‌ جدید آماده باشد، چند روز زود‌تر خانه را تحویل بگیرد.
در آن روز‌ها اعضا قرارداد خانه‌ای تازه را با بنگاه بسته بودند، اما قرار بود چندروز بعد آن را تحویل بگیرند. امیرپرویز پویان در این شرایط ابتدا مخالف تعویض خانه بود، اما بالاخره بعد از گفت‌وگوی بسیار، نظر اسکندر صادقی‌نژاد مبنی بر تخلیه فوری خانه پذیرفته و قرار می‌شود خود او [صادقی‌نژاد] به بنگاه مراجعه کند و در صورتی که خانه‌ جدید آماده باشد، چند روز زود‌تر خانه را تحویل بگیرد.


با موافقت بنگاه‌دار چریک‌ها مشغول اسباب‌کشی می‌شوند. اسکندر صادقی‌نژاد، احمد ذیبرم، سعید آرین و همسرش شهین توکلی مقداری از اثاث را برداشته و به خانه‌ جدید می‌روند‌. بی‌خبر از آنکه اسباب‌کشی پیش از موعد آنان به پلیس گزارش شده است. لحظاتی نگذشته که پلیس شهربانی به محل خانه جدید می‌رسد و گروه وارد درگیری می‌شوند. اینجاست که اسکندر صادقی‌نژاد در موضع نظامی قرار گرفته و با تیراندازی به سوی پلیس پوششی ایجاد می‌کند که به واسطه آن احمد ذیبرم به همراه عباس جمشیدی رودباری و سه نفر دیگر موفق به فرار شوند.
با موافقت بنگاه‌دار چریک‌ها مشغول اسباب‌کشی می‌شوند. اسکندر صادقی‌نژاد، احمد زیبرم، سعید آرین و همسرش شهین توکلی مقداری از اثاث را برداشته و به خانه‌ جدید می‌روند‌. اسباب‌کشی پیش از موعد آنان به پلیس گزارش می‌شود. لحظاتی بعد نیروهای شهربانی به محل جدید می‌رسند و گروه وارد درگیری می‌شود. اینجاست که اسکندر صادقی‌نژاد در موضع نظامی قرار گرفته و با تیراندازی به سوی پلیس پوششی ایجاد می‌کند که به واسطه آن احمد زیبرم به همراه عباس جمشیدی رودباری و سه نفر دیگر موفق به فرار شوند.


در این درگیری اسکندر صادقی‌نژاد کشته می‌شود و شهین توکلی و سعید آرین در اثر اصابت گلوله زخمی و دستگیر می‌شوند. سعید آرین بعد‌ها اعدام و شهین همسرش به زندان محکوم شد اما با پیروزی انقلاب ۵۷ از اسارت رهایی یافت.
در این درگیری اسکندر صادقی‌نژاد کشته می‌شود و شهین توکلی و سعید آرین در اثر اصابت گلوله زخمی و دستگیر می‌شوند. سعید آرین بعد‌ها اعدام و شهین همسرش به زندان محکوم شد اما با پیروزی انقلاب ۵۷ از اسارت رهایی یافت.


تقریباً همزمان با این درگیری، ماموران به خانه تیمی قبلی که هنوز پویان و پیرونذیری در آن حضور داشتند حمله کرده و درگیری مسلحانه شروع می‌شود. نزاعی که تا عصر به طول انجامید اما نهایتاً به کشته شدن دو چریک ساکن خانه منجر شد.
تقریباً همزمان با این درگیری، ماموران به خانه تیمی قبلی که هنوز پویان و پیرونذیری در آن حضور داشتند حمله کرده و درگیری مسلحانه شروع می‌شود. نزاعی که تا عصر به طول انجامید اما نهایتاً به کشته شدن دو چریک ساکن خانه منجر شد.<ref>درگیری در خانه تیمی خیابان طاووسی، محمدتقی سید‌احمدی مجله‌ی آرش</ref>


احمد در عملیات متعددی شرکت داشت از جمله: مصادره موجودی بانک ونک، بانک آیزنهاور و ... در فروردین ١٣٥٠ رژیم عکس نه تن از فدائیان را منتشر و برای شناسائی آنها نهصدهزار تومان جایزه تعیین کرد. در خرداد ١٣٥٠ همراه با چهار رفیق دیگر در خانه تیمی خیابان طاووسی به محاصره نیروهای امنیتی درآمدند، که توانستند فدائی‌وار حلقه محاصره را شکسته از منطقه خارج شوند. در سحرگاه ٢٨مرداد ١٣٥١ رفیق احمد برای شرکت در یک عملیات ضربتی از خانه خارج می‌شود، اما کمی دورتر با مزدوران رژیم که برای این روز در آماده باش بودند برخورد کرد، طی درگیری با آنها زخمی شده و برای تجدید قوا و آمادگی برای آخرین نبردش، به یک خانه وارد می‌شود. در ابتدا از زن صاحب‌خانه برای بستن زخمش یک چادر می‌گیرد و هنگامی که می‌خواهد پول آن را به پردازد، زن از پذیرش پول خودداری کرده و از احساس مسئولیت رفیق شگفت‌زده می‌شود. پس از آن احمد تمامی افراد حاضر در خانه را برای امنیت آنها به زیرزمین خانه منتقل کرده، نبردش را با مزدوران از سر می‌گیرد. در این میان تمام وسائلی را که به همراه داشت کاملا از بین می‌برد و با آخرین گلوله‌ خود فدائی‌وار جان‌ می‌بازد.
در خرداد ١٣٥٠ احمد زیبرم همراه با چهار رفیق دیگرش در خانه تیمی خیابان طاووسی به محاصره نیروهای امنیتی درآمدند و توانستند حلقه محاصره را شکسته از منطقه خارج شوند. در سحرگاه ٢٨مرداد ١٣٥١ احمد برای شرکت در یک عملیات ضربتی از خانه خارج می‌شود، اما کمی دورتر با ماموران امنیتی که در آماده باش بودند برخورد کرد، طی درگیری با آنها زخمی شده و برای تجدید قوا و آمادگی برای آخرین نبردش، به یک خانه وارد می‌شود. در ابتدا از زن صاحب‌خانه برای بستن زخمش یک چادر می‌گیرد و هنگامی که می‌خواهد پول آن را به پردازد، زن از پذیرش پول خودداری کرده و از احساس مسئولیت رفیق شگفت‌زده می‌شود. پس از آن احمد تمامی افراد حاضر در خانه را برای امنیت آنها به زیرزمین خانه منتقل کرده، نبردش را با مزدوران از سر می‌گیرد. در این میان تمام وسائلی را که به همراه داشت کاملا از بین می‌برد و با آخرین گلوله‌ خود جان‌ می‌بازد.


[[پرونده:احمد زیبرم ۴.JPG|بندانگشتی|'''تصویری از دوران جوانی احمد زیبرم''']]
[[پرونده:احمد زیبرم ۴.JPG|بندانگشتی|'''تصویری از دوران جوانی احمد زیبرم''']]
در همین سالها برای آخرین بار به دیدار خانواده در زادگاهش رفت. دیداری که به دلیل مایه‌گذاری فراوان او برای اهل خانه خصوصاً پدرش، همه‌ی آنها را متعجب کرده بود. بعد از این دیدار احمد سوار بر اتوبوسی شد که از سمت اردبیل و آستارا، با عبور از انزلی به سوی تهران می‌آمد و این‌ آخرین سفر او بود.
'''پیوستن به فداییان و آغاز زندگی چریکی'''
'''پایان یک گریز یکساله'''


با مرگ اعضای شاخص سازمان از جمله پویان، صادقی‌نژاد و پیرونذیری، دیگر اعضا چون ذیبرم و جمشیدی رودباری، در راه زندگی مخفی احتیاط بیشتری به خرج دادند و مراوداتشان با دیگر اعضای سازمان را به حداقل رساندند. همزمان فشار‌ها بر خانواده احمد برای لو دادن محل اختفای وی گسترش می‌یافت، چرا که فرار او و یارانش از حمله همه‌جانبه ساواک بر آنان گران آمده بود.
=== پایان یک گریز یکساله ===
با مرگ اعضای شاخص سازمان از جمله پویان، صادقی‌نژاد و پیرونذیری، دیگر اعضا چون زیبرم و جمشیدی رودباری، در راه زندگی مخفی احتیاط بیشتری به خرج دادند و مراوداتشان با دیگر اعضای سازمان را به حداقل رساندند. همزمان فشار‌ها بر خانواده احمد برای لو دادن محل اختفای وی گسترش می‌یافت، چرا که فرار او و یارانش از حمله همه‌جانبه ساواک بر آنان گران آمده بود.


برادر احمد درباره فشارهای آن روز‌ها بر خانواده می‌گوید: «پدرم هر از چند گاهی به ساواک برده می‌شد و به استنطاقش می‌کشیدند، او علی‌رغم مقاومتش در جامعه، از نگاه جماعتی که با نیش و کنایه «پدر خرابکار» خطابش می‌کردند نیز در امان نمی‌ماند.»
برادر احمد درباره فشارهای آن روز‌ها بر خانواده می‌گوید: <blockquote>«پدرم هر از چند گاهی به ساواک برده می‌شد و به استنطاقش می‌کشیدند، او علی‌رغم مقاومتش در جامعه، از نگاه جماعتی که با نیش و کنایه «پدر خرابکار» خطابش می‌کردند نیز در امان نمی‌ماند.»<ref>سخنرانی اردوان زیبرم در باره‌ی برادرش احمد کلن آلمان ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۵</ref></blockquote>اما ۲۸ مرداد ۱۳۵۱ پایان گریز یکساله و دو سال زندگی مخفی احمد زیبرم در نازی‌آباد تهران رقم خورد. ۱۹ سال از کودتا علیه دولت مصدق می‌گذشت و هواداران سلطنت مشغول فراهم آوردن زمینه‌های برگزاری مراسم جشن سالگرد - به زعم خودشان - «قیام ملی ۲۸ مرداد» بودند و خیابان‌ها پر از ماموران پلیس بود. ذر سحرگاه احمد زیبرم که با تغییر قیافه و سوار بر موتور برای انتقال اسلحه و برخی اسناد از خانه تیمی خارج شده بود، در نزدیکی پل راه‌آهن با فرمان ایست یک مامور مواجه شد و به خیال آنکه شناسایی شده است پس از شلیک به سوی او از محل می‌گریزد اما با تعقیب دیگر ماموران که آن روز در خیابان‌ها فراوان بودند مواجه شده و از ناحیه پا هدف گلوله قرار می‌گیرد. درگیری و گریز او موجب محاصره منطقه توسط ماموران ساواک می‌شود.


اما ۲۸ مرداد ۱۳۵۱ پایان گریز یکساله و دو سال زندگی مخفی احمد ذیبرم در نازی‌آباد تهران رقم خورد. ۱۹ سال از کودتا علیه دولت مصدق می‌گذشت و هواداران سلطنت مشغول فراهم آوردن زمینه‌های برگزاری مراسم جشن سالگرد - به گفته خودشان - «قیام ملی ۲۸ مرداد» بودند و خیابان‌ها پر از ماموران پلیس بود. سحرگاه بود و هوا هنوز گرگ و میش. احمد ذیبرم که با تغییر قیافه و سوار بر موتور برای انتقال اسلحه و برخی اسناد از خانه تیمی خارج شده بود، در نزدیکی پل راه‌آهن با فرمان ایست یک مامور مواجه شد و به خیال آنکه شناسایی شده است پس از شلیک به سوی او از محل می‌گریزد اما با تعقیب دیگر ماموران که آن روز در خیابان‌ها فراوان بودند مواجه شده و از ناحیه پا هدف گلوله قرار می‌گیرد. درگیری و گریختن او‌‌ همان و محاصره منطقه توسط نیروهای ساواک همان.
حالا محله نازی‌آباد تهران از زمین و هوا به محاصره پلیس در آمده است. زیبرم موتور را‌‌ رها می‌کند و به طرف کوچه‌ای فرعی می‌دود. ماموران ساواک داد می‌زنند که این «خرابکار» را بگیرید. پیرمردی او را بغل می‌کند. زیبرم می‌گوید «ول کن پدر». ماموران ساواک نزدیکتر می‌شوند. زیبرم با شلیک تیری هوایی خود را‌‌ رها کرده و وارد کوچه‌ای دیگر می‌شود. کوچه بن‌بست است. آخرین در نیمه باز است و او به سرعت وارد حیاط خانه می‌شود.


حالا محله نازی‌آباد تهران از زمین و هوا به محاصره پلیس در آمده است. ذیبرم موتور را‌‌ رها می‌کند و به طرف کوچه‌ای فرعی می‌دود. ماموران ساواک داد می‌زنند که این «خرابکار» را بگیرید. پیرمردی او را بغل می‌کند. ذیبرم می‌گوید «ول کن پدر». ماموران ساواک نزدیکتر می‌شوند. ذیبرم با شلیک تیری هوایی خود را‌‌ رها کرده و وارد کوچه‌ای دیگر می‌شود. کوچه بن‌بست است. آخرین در نیمه باز است و او به سرعت وارد حیاط خانه می‌شود.
ادامه ماجرا به روایت محمد بلوری: «می‌بیند زن خانواده دم حوض نشسته رخت می‌شوید، همسرش هم در ایوان خوابیده. زیبرم می‌داند که ماموران محل مخفی شدنش را یافته‌اند. ابتدا مرد خانواده که مریض بوده را به داخل می‌برد، بعد هرچه مهمات داشته می‌خواسته به کمرش ببندد، به زن می‌گوید چادرش را به او بدهد. حتی پول چادر زن را هم می‌دهد. به زن هم می‌گوید با بچه‌اش به زیرزمین برود تا وقتی تیراندازی می‌شود به آن‌ها آسیبی نرسد...»


ادامه ماجرا به روایت محمد بلوری: «می‌بیند زن خانواده دم حوض نشسته رخت می‌شورد، همسرش هم در ایوان خوابیده. ذیبرم می‌داند که ماموران محل مخفی شدنش را یافته‌اند. ابتدا مرد خانواده که مریض بوده را به داخل می‌برد، بعد هرچه مهمات داشته می‌خواسته به کمرش ببندد، به زن می‌گوید چادرش را به او بدهد. حتی پول چادر زن را هم می‌دهد. به زن هم می‌گوید با بچه‌اش به زیرزمین برود تا وقتی تیراندازی می‌شود به آن‌ها آسیبی نرسد...»
زیبرم پس از اطمینان از امنیت افراد ساکن خانه، به طبقه بالا رفته و در اتاق مخفی می‌شود. ماموران ساواک که روی پشت بام‌ها مستقر بودند، دقایقی بعد به خانه یورش می‌برند. گلوله‌های فراوانی از هر دو سو شلیک می‌شود و احمد زیبرم در نبردی نابرابر تمامی فشنگ‌هایش را شلیک می‌کند. برخی روایت‌ها می‌گویند او پس از اتمام گلوله‌هایش با رگبار اسلحه ماموران امنیتی کشته شد و دیگران از خودکشی او با آخرین گلوله و برخی دیگر از خوردن سیانور می‌گویند. اما تمام روایت‌ها حاکی از مرگ احمد زیبرم در‌‌ همان بالاخانه نازی‌آباد است و اینکه ماموران تا چند ساعت اول جرات ورود به ساختمان و نزدیک شدن به پیکر او را نداشته‌اند. پیکر احمد زیبرم را پس از خارج کردن از ساختمان نازی‌آباد، در قطعه ۳۳ گورستان بهشت زهرا به خاک سپردند.
 
ذیبرم پس از اطمینان از امنیت افراد ساکن خانه، به طبقه بالا رفته و در اتاق مخفی می‌شود. ماموران ساواک که روی پشت بام‌ها مستقر بودند، دقایقی بعد به خانه یورش می‌برند. گلوله‌های فراوانی از هر دو سو شلیک می‌شود و احمد ذیبرم در نبری نابرابر تمامی فشنگ‌هایش را شلیک می‌کند. برخی روایت‌ها می‌گویند او پس از اتمام گلوله‌هایش با رگبار اسلحه ماموران امنیتی کشته شد و دیگرانی از خودکشی او با آخرین گلوله و برخی دیگر از خوردن سیانور می‌گویند. اما تمام روایت‌ها حاکی از مرگ احمد ذیبرم در‌‌ همان بالاخانه نازی‌آباد است و اینکه ماموران تا چند ساعت اول جرات ورود به ساختمان و نزدیک شدن به پیکر او را نداشته‌اند. پیکر احمد ذیبرم را پس از خارج کردن از ساختمان نازی‌آباد، در قطعه ۳۳ گورستان بهشت زهرا به خاک سپردند.
[[پرونده:احمد زیبرم ۲.JPG|بندانگشتی|'''سنگ مزار احمد زیبرم''']]
[[پرونده:احمد زیبرم ۲.JPG|بندانگشتی|'''سنگ مزار احمد زیبرم''']]
چاپ گزارش درگیری و کشته شدن احمد ذیبرم در روزنامه کیهان آن روز‌ها بازتاب بسیاری داشت. بازتابی که تصویر ساخته شده از چریک‌هایی فدایی خلق را که توسط رژیم تبلیغ می‌شد، در هم شکست. محمد بلوری درباره تبعات انتشار این گزارش می‌گوید: «من چند ساعت بعد از این ماجرا برای تهیه گزارش به آن خانه رفتم و وقتی گزارش چاپ شد، سر و صدای زیادی بلند کرد. آن زمان عراق با ایران مشکل داشت و یک رادیو فارسی داشت که بیست و چهار ساعت علیه دولت گزارش می‌داد. بعد از چاپ این گزارش هم چند روز آن را در چند نوبت می‌خواندند. سر این جریان هم من را گرفتند و یکی دو ماهی اوین بودم. تا آن روز به مردم می‌گفتند این‌ها خرابکارانی آدم‌کش‌اند، اما این گزارش نشان می‌داد ذیبرم نه تنها ضد مردم و خرابکار نیست، آنقدر انسان پاکی است که حتی پول چادر آن زن را هم داده بود.»
چاپ گزارش درگیری و کشته شدن احمد زیبرم در روزنامه کیهان آن روز‌ها بازتاب بسیاری داشت. بازتابی که تصویر ساخته شده از چریک‌هایی فدایی خلق را که توسط رژیم تبلیغ می‌شد، در هم شکست.  


احمد ذیبرم وقتی کشته شد تنها ۲۷ سال داشت. او به واسطه بازتاب گسترده مرگش عاملی برای تغییر نگاه جامعه آن روز به فداییان خلق شد و نمادی از مبارزه نسل عصیانگر دهه ۴۰ و ۵۰ خصوصاً در میان هم‌دیارانش. احمد شاملو، شاعر معاصر دو شعر به یاد و خاطره احمد ذیبرم سروده است. او در یکی از این اشعار احمد ذیبرم و یارانش را «بچه‌های اعماق» لقب داده و در شعری دیگر با اشاره‌ای شاعرانه به سابقه ماهیگیری احمد ذیبرم و راهی که در مبارزه توامان با جهل، محرومیت و خودکامگی پیش گرفته بود از آغاز رویش جوانانی می‌نویسد که پس از او راه مبارزه در پیش گرفتند:
محمد بلوری درباره تبعات انتشار این گزارش می‌گوید: <blockquote>«من چند ساعت بعد از این ماجرا برای تهیه گزارش به آن خانه رفتم و وقتی گزارش چاپ شد، سر و صدای زیادی بلند کرد. آن زمان عراق با ایران مشکل داشت و یک رادیو فارسی داشت که بیست و چهار ساعت علیه دولت گزارش می‌داد. بعد از چاپ این گزارش هم چند روز آن را در چند نوبت می‌خواندند. سر این جریان هم من را گرفتند و یکی دو ماهی اوین بودم. تا آن روز به مردم می‌گفتند این‌ها خرابکارانی آدم‌کش‌اند، اما این گزارش نشان می‌داد ذیبرم نه تنها ضد مردم و خرابکار نیست، آنقدر انسان پاکی است که حتی پول چادر آن زن را هم داده بود.»</blockquote>احمد زیبرم وقتی کشته شد تنها ۲۷ سال داشت. احمد شاملو، دو شعر به یاد و خاطره احمد زیبرم سروده است. او در یکی از این اشعار احمد زیبرم و یارانش را «بچه‌های اعماق» لقب داده و در شعری دیگر با اشاره‌ای شاعرانه به سابقه ماهیگیری احمد زیبرم و راهی که در مبارزه توامان با جهل، محرومیت و خودکامگی پیش گرفته بود از آغاز رویش جوانانی می‌نویسد که پس از او راه مبارزه در پیش گرفتند:


نگاه کن
نگاه کن
خط ۱۶۷: خط ۱۶۲:
میلاد پر هیاهوی هزار شهرزاده بود
میلاد پر هیاهوی هزار شهرزاده بود


نگاه کن!
نگاه کن!<ref>شعر میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد از احمد شاملو به یاد احمد زیبرم و اکبر تک دهقان</ref>
 
'''منابع:'''
 
فدایی خلق؛ احمد ذیبرم، انتشارات سازمان اتحاد فداییان خلق ایران
 
درگیری در خانه تیمی خیابان طاووسی، روایت محمدتقی سید‌احمدی، مجله آرش
 
میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد، به خاطره رفیق احمد ذیبرم، اکبر تک‌دهقان


روزشمار تاریخ ایران؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامی، دکتر باقر عاقلی، جلد دوم، نشر نامک
روزشمار تاریخ ایران؛ از مشروطه تا انقلاب اسلامی، دکتر باقر عاقلی، جلد دوم، نشر نامک
متن سخنرانی اردوان ذیبرم درباره زندگی و مبارزات برادرش احمد ذیبرم، کلن آلمان، ۱۵ ژوئیۀ ۲۰۰۵
== واکنش‌ها به دستگیری ==
== نامه هاشم خواستار ==


== منابع ==
== منابع ==
<references />
<references />
۸٬۹۹۶

ویرایش