فروزان عبدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ ژوئن ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۵: خط ۳۵:


== دستیگری فروزان عبدی ==
== دستیگری فروزان عبدی ==
فروزان عبدی در سال ۱۳۶۰ به جرم هواداری از مجاهدین خلق دستگیر شد. او در زندان به آزاداندیشی و تساهل با دیگران شهرت داشت و به دلیل روحیه‌ی بالا و رفتار محبت‌آمیزش با دیگران، در میان زندانیان بسیار محبوب بود. همچنین به دلیل روحیه ستیزه‌جویش در برابر بازجویان و شکنجه‌گران زندان، همواره زیر فشارهای مضاعف قرار می‌گرفت و بارها به انفرادی رفته یا به بندی تبعیدی‌ها منتقل شده بود.<ref name=":0">[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/159 به یاد قهرمان سر بدار فروزان عبدی]</ref> از جمله در یک تنبیه او و چند تن دیگر از زندانیان را مدت زیادی در یک توالت حبس کردند. این موضوع منجر به بیماری وی شد و تا سال ۶۳ در بخش‌های مختلف و سلول‌های انفرادی تحت شکنجه بود.
فروزان عبدی در سال ۱۳۶۰ به جرم هواداری از مجاهدین خلق دستگیر شد. او در زندان به آزاداندیشی و تساهل با دیگران شهرت داشت و به دلیل روحیه‌ی بالا و رفتار محبت‌آمیزش با دیگران، در میان زندانیان بسیار محبوب بود. همچنین به دلیل روحیه ستیزه‌جویش در برابر بازجویان و شکنجه‌گران زندان، همواره زیر فشارهای مضاعف قرار می‌گرفت و بارها به انفرادی رفته یا به بند تبعیدی‌ها منتقل شده بود.<ref name=":0">[https://martyrs.mojahedin.org/i/martyrs/159 به یاد قهرمان سر بدار فروزان عبدی]</ref> از جمله در یک تنبیه او و چند تن دیگر از زندانیان را مدت زیادی در یک توالت حبس کردند. این موضوع منجر به بیماری وی شد و تا سال ۶۳ در بخش‌های مختلف و سلول‌های انفرادی تحت شکنجه بود.


در خاطرات خانم منیره برادران آمده است، مسئولان زندان خانم عبدی را به خاطر مقاومتش در مقابل برخوردهای توهین آمیز نگهبانان و مقررات ضدانسانی آنها، بیش از یک سال (از پاییز سال ۱۳۶۲ تا زمستان ۱۳۶۳) برای تنبیه در سلولهای انفرادی گوهردشت نگه داشتند. در سلولهای انفرادی گوهردشت زندانی از داشتن هر نوع ارتباطی با دیگر زندانیان، گرفتن روزنامه و هواخوری و گاه حتی ملاقات با خانواده محروم بود.<ref>کاپیتان فروزان [http://mina-entezari1.blogspot.com/2007/08/blog-post_29.html]</ref>
در خاطرات خانم منیره برادران آمده است، مسئولان زندان خانم عبدی را به خاطر مقاومتش در مقابل برخوردهای توهین آمیز نگهبانان و مقررات ضدانسانی آنها، بیش از یک سال (از پاییز سال ۱۳۶۲ تا زمستان ۱۳۶۳) برای تنبیه در سلولهای انفرادی گوهردشت نگه داشتند. در سلولهای انفرادی گوهردشت زندانی از داشتن هر نوع ارتباطی با دیگر زندانیان، گرفتن روزنامه و هواخوری و گاه حتی ملاقات با خانواده محروم بود.<ref>کاپیتان فروزان [http://mina-entezari1.blogspot.com/2007/08/blog-post_29.html]</ref>
خط ۵۷: خط ۵۷:
== خاطرات زندان از فروزان عبدی ==
== خاطرات زندان از فروزان عبدی ==


=== دو سال ملی کشی ===
=== دو سال ملی کشی در زندان ===
مینا انتظاری از هم‌بندان فروزان عبدی در خاطرات خود در مورد وی می‌نویسد:[[پرونده:فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر.jpg|جایگزین=فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر|بندانگشتی|فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر]]<blockquote>«با فروزان طی سال ۱۳۶۱ ماه‌ها در بند تنبیهی ۸ قزلحصار بودیم و چه دوران سخت و طاقت فرسا و البته در کنار هم خاطره انگیزی بود. در یکی از آن روزهای وحشت و سرکوب بهار سال ۱۳۶۲ بود که فروزان را به همراه جمع دیگری از زندانیان مقاوم و مجاهد برای آزار وشکنجه بیشتر از بند ۸ به سلول‌های انفرادی گوهردشت بردند که دیگر تا یکسال و نیم بعد او را ندیدیم تا اینکه در اواسط سال ۶۳ بدنبال برخی تغییرات و جابجایی‌ها در سطح مسئولین زندان (خروج باند لاجوردی و استقرار نمایندگان منتظری در زندان)، او را به همراه سایر بچه‌ها از انفرادی‌های گوهردشت به بند عمومی ۳ قزلحصار منتقل کردند. به دنبال همان تغییرات و باصطلاح رفرم موقت در داخل زندان بود که ما را هم از بند تنبیهی ۸ بعد از ۲ سال به بند عمومی ۴ که در مجاورت بند ۳ بود منتقل کردند. همین ایام بود که بیشتر عصرها صدای ولوله و شور و نشاط بچه‌های بند ۳ را می‌شنیدیم که طبق معمول فروزان با راه انداختن بازی جمعی والیبال توی بند همه را مشغول و مجذوب می‌کرد و ما هم گاها برای دیدنش به دور از چشم «آنتن»‌های رژیم به بالای پنجره بند می‌رفتیم و به تماشای آنها می‌نشستیم. حالا سال ۶۵ بود و بازهمدیگر را در شرایط تنبیهی و فشار بیشتر در اوین می‌دیدیم. همان روزهای اول ورود به بند بود که حمله و هجوم نوبتی مجتبی حلوائی شکنجه گر بدنام اوین و اوباش پاسدارش برای منکوب کردن ما آغاز شد. به فاصله چند روز ما را هم برای اِعمال محدودیت و فشار بیشتر به بند بالا و اتاق‌های در بسته منتقل کردند که البته در کنار یاران و عزیزانی همچون فروزان خیلی هم خوشایندتر و روحیه بخش تر بود. بگذریم که جلادان بیرحم زندان تا کجا حداقل حقوق انسانی و زیستی ما را هم زیر پا می‌گذاشتند و چه به روزمان که درنمی‌آوردند. حدوداً تابستان سال ۶۵ بود که نام تعدادی از زندانیانی را که حکم پنج سال زندان آنان به اتمام رسیده بود متناوبآ برای بازجویی می‌خواندند و ازآن جمله بچه‌هایی مثل فروزان عبدی، سپیده زرگر، ناهید (فاطمه) تحصیلی … بودند که برای آزادی پیش شرط مصاحبه ویدیویی و محکوم کردن مجاهدین را از آنها طلب می‌کردند که تقریبآ همهٔ آن بچه‌ها جواب رد داده بودند و نهایتاً مسئولین زندان و دادستانی حتی به یک تعهدنامه کتبی و فرمالیستی مبنی بر عدم فعالیت سیاسی بعد از آزادی نیز رضایت داده بودند که بچه‌ها زیر بار آن هم نرفته بودند و در آخر آن‌ها را با ناسزا و توهین و تهدید به بند برگرداندند. بدین ترتیب فروزان نیز به جمع زندانیان ملی کش بند اضافه شد.»<ref name=":1">[http://mina-entezari1.blogspot.com/search?q=%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86+%D8%B9%D8%A8%D8%AF%DB%8C مینا انتظاری-سایت عصر نو][http://mina-entezari1.blogspot.al/search?q=فروزان+عبدی]</ref></blockquote>
مینا انتظاری از هم‌بندان فروزان عبدی در خاطرات خود در مورد وی می‌نویسد:[[پرونده:فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر.jpg|جایگزین=فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر|بندانگشتی|فروزان عبدی در تیم ملی بانوان ایران در مصر]]<blockquote>«با فروزان طی سال ۱۳۶۱ ماه‌ها در بند تنبیهی ۸ قزلحصار بودیم و چه دوران سخت و طاقت فرسا و البته در کنار هم خاطره انگیزی بود. در یکی از آن روزهای وحشت و سرکوب بهار سال ۱۳۶۲ بود که فروزان را به همراه جمع دیگری از زندانیان مقاوم و مجاهد برای آزار وشکنجه بیشتر از بند ۸ به سلول‌های انفرادی گوهردشت بردند که دیگر تا یکسال و نیم بعد او را ندیدیم تا اینکه در اواسط سال ۶۳ بدنبال برخی تغییرات و جابجایی‌ها در سطح مسئولین زندان (خروج باند لاجوردی و استقرار نمایندگان منتظری در زندان)، او را به همراه سایر بچه‌ها از انفرادی‌های گوهردشت به بند عمومی ۳ قزلحصار منتقل کردند. به دنبال همان تغییرات و باصطلاح رفرم موقت در داخل زندان بود که ما را هم از بند تنبیهی ۸ بعد از ۲ سال به بند عمومی ۴ که در مجاورت بند ۳ بود منتقل کردند. همین ایام بود که بیشتر عصرها صدای ولوله و شور و نشاط بچه‌های بند ۳ را می‌شنیدیم که طبق معمول فروزان با راه انداختن بازی جمعی والیبال توی بند همه را مشغول و مجذوب می‌کرد و ما هم گاها برای دیدنش به دور از چشم «آنتن»‌های رژیم به بالای پنجره بند می‌رفتیم و به تماشای آنها می‌نشستیم. حالا سال ۶۵ بود و بازهمدیگر را در شرایط تنبیهی و فشار بیشتر در اوین می‌دیدیم. همان روزهای اول ورود به بند بود که حمله و هجوم نوبتی مجتبی حلوائی شکنجه گر بدنام اوین و اوباش پاسدارش برای منکوب کردن ما آغاز شد. به فاصله چند روز ما را هم برای اِعمال محدودیت و فشار بیشتر به بند بالا و اتاق‌های در بسته منتقل کردند که البته در کنار یاران و عزیزانی همچون فروزان خیلی هم خوشایندتر و روحیه بخش تر بود. بگذریم که جلادان بیرحم زندان تا کجا حداقل حقوق انسانی و زیستی ما را هم زیر پا می‌گذاشتند و چه به روزمان که درنمی‌آوردند. حدوداً تابستان سال ۶۵ بود که نام تعدادی از زندانیانی را که حکم پنج سال زندان آنان به اتمام رسیده بود متناوبآ برای بازجویی می‌خواندند و ازآن جمله بچه‌هایی مثل فروزان عبدی، سپیده زرگر، ناهید (فاطمه) تحصیلی … بودند که برای آزادی پیش شرط مصاحبه ویدیویی و محکوم کردن مجاهدین را از آنها طلب می‌کردند که تقریبآ همهٔ آن بچه‌ها جواب رد داده بودند و نهایتاً مسئولین زندان و دادستانی حتی به یک تعهدنامه کتبی و فرمالیستی مبنی بر عدم فعالیت سیاسی بعد از آزادی نیز رضایت داده بودند که بچه‌ها زیر بار آن هم نرفته بودند و در آخر آن‌ها را با ناسزا و توهین و تهدید به بند برگرداندند. بدین ترتیب فروزان نیز به جمع زندانیان ملی کش بند اضافه شد.»<ref name=":1">[http://mina-entezari1.blogspot.com/search?q=%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86+%D8%B9%D8%A8%D8%AF%DB%8C مینا انتظاری-سایت عصر نو][http://mina-entezari1.blogspot.al/search?q=فروزان+عبدی]</ref></blockquote>