|
|
| (۹۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) |
| خط ۱: |
خط ۱: |
| = هژمونی زنان در سازمان مجاهدین خلق ایران = | | = شوراهای مردمی = |
| | شوراهای مردمی، شوراهایی هستند که توسط مردم و بدون وابستگی به حکومتها تشکیل میشوند و هدف آنها کمکرسانی به مردم، بهویژه پس از فجایع طبیعی مانند سیل، زلزله، آتشسوزی و.. میباشد. اما به گواهی تاریخ در تحولات سیاسی- اجتماعی قرون گذشته نیز انجمنها و شوراهای مردمی نقش بسزایی در پیشبرد مبارزات سیاسی و ایجاد حکومتهای مردمی داشتهاند. |
|
| |
|
| === '''مقدمه:''' === | | == تاریخچه شوراهای مردمی در ایران == |
| '''تعريف هژموني:''' | | شورا نهادی مردمی در جامعهی مدنی مرادف با واژه انگلیسی (Council) ارگانی انتخابی جهت مشورت، قانونگذاری اداری و رکنی از ارکان اداره شهر یا جمعی همکنش در چارچوبی مشخص، است. در فرهنگ عمید آن را اینگونه تعریف میکند: هیئتی که برای مشورت کردن جمع میشوند. <ref>[https://abadis.ir/fatofa/%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7/ سایت دیکشنری آبادیس]</ref>[[پرونده:شوراهای مردمی -مشروطه.png|جایگزین=شوراهای مردمی -مشروطه|بندانگشتی|'''شوراهای مردمی در انقلاب مشروطه''']] |
| | تاریخچه ایجاد شوراها و تشکلهای مردمی به انقلابهای گذشته برمیگردد و در تاریخ ایران نیز میتوانیم در «انقلاب مشروطه» شاهد آن باشیم که با نام «مراکز غیبی» و یا «انجمنهای ایالتی ولایتی» فعالیت میکردند. در اواخر دوره ناصرالدینشاه و اوایل حکومت مظفرالدینشاه عدهای از روشنفکران و گروهی از کارگزاران حکومتی که با کشورهای اروپایی در ارتباط بودند و علل واپسماندگی سیاسی و اجتماعی ایران را در نبود قانون و محترم نشمردن آزادیهای فردی میدانستند، بتدریج زمزمه اصلاحات را شروع کردند. این اصلاحات بر سه پایه اصلاح قانون مدنی، اصلاح ساختار حکومت دربار و جلوگیری از دخالت بیگانگان بنا شده بود. |
|
| |
|
| كلمه هژوني در [https://dictionary.abadis.ir/fatofa/%D9%87%DA%98%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C/ فرهنگ لغات] با معاني فرادستی، سلطه گری، سلطه، (به فرانسوی: hégémonie) مفهومی است برای توصیف و توضیحِ نفوذ و تسلط یک گروهِ اجتماعی بر گروهی دیگر. چنان که گروهِ مسلط (فرادست) درجه ای از رضایت گروهِ تحتِ سلطه (فرودست) را به دست می آورد و با «تسلط داشتن به دلیلِ زورِ صِرف» فرق دارد.
| | میرزاملکم ناظمالدوله که موسس فراموشخانه و سپس تشکیل «مجمعآدمیت»، از بنیانگذاران هستههای اولیه انجمنها در ایران محسوب میشود. |
|
| |
|
| '''اين واژه در انقلاب دروني سازمان مجاهدين خلق ايران تحولي بنيادين ايجاد كرد.'''
| | در واقعه قرارداد رژی و تحریم تنباکو نیز شاهد خیزشهای مردمی و تشکیل هستههای اولیه انجمنها (شوراهای مردمی) هستیم. قرارداد انحصار تنباکو یکی از موارد بمیان کشیدن مردم و کمک به ایجاد تشکّلهای مردمی بود. |
|
| |
|
| مجاهدين پس از جمعبندي مبارزات خود در دهه شست به اين نتيجه رسيدند كه:
| | === همبستگی اجتماعی === |
| | در جامعههای مدرن یا سنتی، همبستگی اجتماعی از الزامات یک جامعه بهحساب میآید و بهواسطه آن در ابعاد و جنبههای مختلف، میتوان یک جامعه را در کنار جوامع دیگر هویت داد و آنرا خودبسنده کرد. جمهوریهای دموکراتیک که محصول اراده اکثریت مردم هستند عموماً هم محصول همبستگی اجتماعیاند و هم از ظرفیتهای این خصلت جامعه در زمینههای مختلف بهرهمند میشوند. اما حاکمان مستبد که در ایران نمونهی آن حکومت «مطلقه و دیکتاتوری» در پوش «جمهوری اسلامی» است، نهتنها برآمده از اراده مردم نیستند، بلکه نظامی تحمیلی بر مردماند که بقایشان نه تنها بر پایه حمایتهای اجتماعی نیست، بلکه با سرکوب نهادهای مردمی و اجتماعی، همبستگی اجتماعی را تهدیدی برای بقای خود دانند و از شکلگیری و گسترش آن حمایت نمیکنند. علت این رویکرد آن است که، برخلاف حکومتهای دموکراتیک که شوراهای مردمی را نهادهایی برای تقویت پیوندهای اجتماعی |
|
| |
|
| از آنجايي كه رژيم حاكم بر ايران يك رژيم ضد بشر است كه ويژگي برجسته آن زن ستيزي است و بيشترين آمار سركوب شامل زنان ميشود؛ و با توجه به نقش فعال زنان مجاهد در مبارزه سازمان (از ايستادگي در زندانها و زير شكنجههاي شديد تا پذيرش مسوليتهاي سياسي _ نظامي و تشكيلاتي جنبش) نقش بسزايي داشتهاند و از آنجايي كه بيشترين سركوب در حاكميت ملاها به دليل تبعيض جنسيتي كه در ساختار فكري ولايت فقيه و قانون اساسي رژيم ايران نهادينه شده است، متوجه زنان است، در طرف مقابل يعني جبهه مقاومت بايد آنتيتز اين سركوب و تبعيض جنسيتي، ايجاد بشود. | | بین گروههای اجتماعی تعریف میکنند، در نظامهای خودکامه و دیکتاتوری، از آنجا که ساختار قدرت برپایه معیارهای شناخته شده دموکراتیک شکل نگرفته است، این حکومتها، پیوسته جامعه و شکلگیری تجمعهای مردمی را تهدیدی برای خود بهحساب میآورند و تلاش میکنند به روشهای مختلف پیوندهای میان مردم و گروههای اجتماعی را که مبنای اتحاد گروههای مختلف اجتماعی است را از هم بگسلند و آنها را بصورت ذرات پراکنده به حکومت مرتبط کند. برای اینکار نیز پیوسته با برجسته کردن انواع تنوع قومی، زبانی، مذهبی، جنسی و طبقاتی و تبدیل آنها به تضادهای عمده، فاصله میان گروههای اجتماعی را هرچه عمیقتر میکنند تا شکافهای میان خود با جامعه را بپوشانند و به آنها رنگ قومی و... بدهند و در نهایت در این نزاع شکل گرفته میان گروههای مختلف جامعه، بهعنوان میانجی عمل کنند و یا با سرکوب یکی به نفع دیگری، منافع مقطعی خود را پیش ببرند. بطور معمول، هدف چنین سیاستهایی، سرکوب بخشی از جامعه توسط بخش دیگر است؛ همانطور که در تاریخ دیکتاتوری فرانکو <ref name=":0">[https://iranwire.com/fa/features/108262-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85-%DB%8C%D8%A7-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/ حکومت فاشیستی، ذشنام یا واقعیت جمهوری اسلامی؟ سایت ایران وایر]</ref>میخوانیم که با نزدیک کردن بخشی از جامعه زیر پرچم فالانژیسم <ref name=":0" />(حكومت ديكتاتوری توام با سركوب مخالفان و ملتگرایی پرخاشگرانه و نژادپرستی و نظامیگری) و با بنیانگذاری حزب فالانژ<ref name=":0" /> (حزب فاشيستی ژنرال فرانكو) ماشین کشتار و سرکوبی که هدفش حفظ بقای دیکتاتور است ایجاد میشود. |
| | === شکلگیری شوراهای مردمی === |
| | [[پرونده:شوراهای مردمی-همبستگی اجتماعی.jpg|جایگزین=شوراهای مردمی-همبستگی اجتماعی|بندانگشتی|[[شوراهای مردمی-همبستگی اجتماعی]]]] |
| | پس از فاجعه سیل سال ۱۳۹۸ در ایران، مردم به طور خودجوش اقدام به برپایی شوراهای مردمی کردند و کمکهای خود را بدون کمک دولت، خودشان به دست مردم سیلزده رساندند. |
|
| |
|
| اين نتيجه گيري به تغييرات بنياديني در ساختار سازمان مجاهدين و كليت جنبش مقاومت راه برد كه به انقلاب دروني مجاهدين منجر شد.
| | بطور معمول جبران خسارتهای مادی ناشی از فجایع طبیعی در کشورهای پیشرفته و دموکراتیک نیز زمانبر است. این جدای از خسارتهای جانی است که آسیبهای اجتماعی آن غیر قابل جبران است. به همین دلیل نقش شوراهای مردمی در کمکرسانی بسیار مهم است و در اغلب کشورهای دموکراتیک این شوراها نقش قابل توجهای ایفا میکنند و دولتها نیز از این نهادها استقبال کرده و آنها را ارج مینهند. |
|
| |
|
| اصليترين و محوريترين تغيير منتقل شدن هژموني در سطح رهبري به زنان مجاهد بود.
| | در فجایع چند دهه گذشته در ایران، از زلزله رودبار تا زلزله بم وکرمانشاه و سرپل ذهاب، شاهد کمکهای گسترده مردمی از سوی شوراهای مردمی که بطور خودجوش شکل گرفتند بودهایم. بطوری که بسیاری از شاهدین در شبکههای اجتماعی اذعان میکردند که اگر کمکهای مردمی نبود سرنوشت آنها نیز مشخص نبود، چون تا ماهها از طرف حکومت هیچگونه کمکی دریافت نکردند. ویرانی خانههای «مسکن مهر» در زلزله کرمانشاه و انبوهی خانههای مردم در مناطق مختلف استان و زندگی آنها در زیر چادر و بدون داشتن امکانات اولیه زندگی، آنهم پس از گذشت نزدیک به ۲سال از حادثه، بر ضرورت شکلگیری و نقش شوراهای مردمی میافزود. |
| | [[پرونده:همبستگی اجتماعی-شوراهای مردمی.png|جایگزین=همبستگی اجتماعی-شوراهای مردمی|بندانگشتی|[[همبستگی اجتماعی-شوراهای مردمی]]]] |
|
| |
|
| تا پيش از آن بالاترين سلسله مراتب سياسي در سازمان «دفتر سياسي» بود كه هدايت و رهبري آن بر عهده آقاي مسعود رجوي بود. آقاي مسعود رجوي براي اولين بار در تاريخ جنبشهاي مقاومت از رهبري سازمان محوري مقاومت كناره گيري كرد و خانم مريم رجوي به عنوان مسئول اول سازمان مجاهدين معرفي شد. بدنبال آن با معرفي شوراي رهبري مجاهدين كه تماما متشكل از زنان بود، دفتر سياسي نيز ملقا اعلام شد و اين ارگان «شوراي رهبري» مسئوليت هدايت جنبش را در تمامي سطوح فرماندهي سياسي_ نظامي و تشكيلاتي به عهده گرفت. | | عدم واکنش سریع حکومت در مقابل شرایط اسفناک آسیبدیدگان در فجایع طبیعی ۲سال گذشته در ایران (از زلزله سرپل ذهاب تا سیلهای گسترده در سراسر کشور) بطور خاص بیانگر این است که شکلگیری شوراهای مردمی، ناشی از گسست پیوندهای حاکمیت و مردم است، مردمی که با استفاده از شبکههای اجتماعی و فراخوانهای گسترده در این شبکهها اقدام به کمک رسانی به مناطق آسیب دیده کردند و از طرفی نهادهای حکومتی را مورد انتقاد شدید قرار دادند. |
|
| |
|
| تا سال 1393 هدايت و رهبري جنبش به عهده شوراي رهبري مجاهدين بود. اما پس از حملات متعدد نيروهاي عراقي به قرارگاه اشرف كه مقر اصلي سازمان مجاهدين خلق بود، و بخصوص حمله 19 فروردين در سال 1390 و پس از اينكه زنان مجاهد در صف مقدم نبرد صلاحيتهاي بي سابقهاي از خود نشان دادند خانم مريم رجوي طي پيامي در تاريخ 26مهر 1393 به مسئول اول وقت مجاهدين خانم زهره اخياني گفتند:<blockquote>'''قسمتهاي برگزيده از [https://archive.maryam-rajavi.com/~newmary/index.php?option=com_content&view=article&id=1193:26-1393&catid=31&Itemid=526 پيام خانم مريم رجوي] به مسئول اول مجاهدين خانم زهره اخياني:'''</blockquote>« بياد داريد كه پس از حملة 19 فروردين به اشرف، به داستان هزار زن قهرمان در اشرف اشاره كردم و به آزمايشهاي شگفتي كه آنها دريك دهه از سرگذراندند. گفتم كه:
| | در همین رابطه خانم [[مریم رجوی]] رئیسجمهور منتخب آلترناتیو [[شورای ملی مقاومت]] ایران به جوانان برای تشکیل شوراهای مردمی و کمک رسانی مستقل به سیلزدگان فراخوان دادند. |
| «ثابت شد كه اين زنان، نيروي پيشتاز و نيروي تغيير، جواهراتِ بيهمتا و گنجينة فناناپذير كارزار صدسالة ملت ايران براي آزادي و تضمين پيروزي هستند. بهخصوص صحبت در بارة خواهران شهيدمان و همه اين هزار زن قهرمان در اشرف را ميگذارم براي بعد. چون واقعاً بحث جداگانهيي است و در يك دهة گذشته، آزمايشهاي شگفتي را از سرگذراندند....
| |
| اين موضوع، نتايج خاص خود را دارد كه به نظر من تمامي ساختار مجاهدين و ارتش آزادي را در مينوردد..... در قدم بعد در زمان انتخاب خودت به عنوان مسئول اول در شهريور 1390، قول داديد كه تا دورة 2 ساله بعدي يعني تا شهريور 1392 شوراي مركزي مركب از هزار زن قهرمان را كه تداعي كننده ”هزار اشرف“ است ، يك به يك با رأي صلاحيت و به اتفاق آرا انتخاب و اعلام كنيد.
| |
| بهنظر من، قبل از هر چيز، اين نياز ضروري و حياتي پيشرفت جنبش انقلابي و سرنگوني در داخل ايران است.....
| |
| حالا امروز من ميخواهم دوباره قولي را كه در سال 90 با انتخاب مسئول اول جديد درباره برپا كردن شوراي مركزي، همان هزار زن قهرمان به موازات هزار اشرف را داده بوديد از ياد نبريد و شروع به اجرا و انجام آن بكنيد. كارتان البته بايد دقيق و عميق باشد و شتابي در كار نيست.
| |
|
| |
|
| دلم ميخواست اين كار را ميتوانستيد در آغاز پنجاهمين سال تأسيس سازمان انجام بدهيد اما تا پنجاهمين سالگرد در شهريور 94 هم، دير نيست....»
| | === سازماندهی در شوراهای مردمی === |
| | از ویژگیهای برجسته و مهم شوراهای مردمی، سازماندهی نیروهای مؤثر اجتماعی و افزودن نرخ اعتماد اجتماعی است. دراینجا، این توضیح ضروری است که تمامی شاخصهای اجتماعی اعم از مشارکت، همبستگی و اعتماد اجتماعی، شاخصهایی عینی هستند که در یک واقعیت عینی تحقق پیدا میکنند. در غیراین صورت مفاهیمی ذهنی هستند که بهمعنای واقعی موجودیت نخواهند یافت. در حقیقت سخن گفتن از شوراهای مردمی، یعنی تحقق عینی همین شاخصهای اجتماعی از طریق سازمان دهی آنها. به این معنی که اگر در یک فاجعه طبیعی مردم بخواهند به هموطنان خود کمک کنند ناگزیر از شکل دادن ساختاری هستند که تقسیم کارها، استفاده از شبکههای اجتماعی برای بسیج افکار عمومی حول فاجعه پیش آمده، جمعآوری کمکها و رساندن آنها بدست نیازمندان در آن شکل بگیرد. این ساختار همان شورای مردمی است که در صورت عدم وجود آن، مردم یا باید کمکها را به نهادهای دولتی واگذار کنند که در حکومتهای غیرمردمی درصد رسیدن آن بدست نیازمندان بسیار پایین است و یا اینکه باید بصورت فردی اقدام کنند که امکان مشارکت و کانالیزه کردن کمکها را بسیار کاهش میدهد. |
|
| |
|
| پس از اين بود كه در ساختار تشكيلاتي سازمان مجاهدين خلق تحولي ديگر ايجاد شد و شوراي رهبري كه تا اين نقطه صلاحيتهاي خود را در همه زمينه هاي نبرد بارز كرده بود به شوراي مركزي مجاهدين با عضويت هزار زن مجاهد گسترش يافت.
| | اما اگر این احساس همبستگی مردمی در یک شورای مردمی که قابلیت همافزایی توانها را نیز دارد ضرب بشود، آنگاه خصلت سازماندهی کننده پیدا میکند و این شوراهای مردمی، ضمن ایجاد راههای نو و جدید، ابتکارعمل را نیز برای خدمات رسانی هرچه بهتر در دست میگیرد. |
|
| |
|
| === '''هژموني زنان در همه سطوح مقاومت ايران:''' === | | === نقش شوراهای مردمی در انقلابها === |
| اهرم سرنگون كننده و نوك پيكان مقاومت ايران ارتش آزاديبخش ملي ايران است. در ارتش آزاديبخش اكثر فرماندهان ، از زنان هستند. همچنين بیش از ۵۲ درصد از اعضاي شورای ملی مقاومت ایران، پارلمان در تبعید مقاومت، كه بيش از ۵۰۰ عضو دارد زنان هستند. شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران تماماً متشکل از زنان مجاهد است و آنها يك هژموني يكدست و گسترده را در سازماني كه سازمان محوري جنبش مقاومت شناخته مي شود به شايستگي اعمال ميكنند.
| | [[پرونده:گارگران اعتصابی کارخانه پوتیلوف در اولین روز انقلاب فوریه ۱۹۱۷-شوراهای مردمی.jpg|جایگزین=گارگران اعتصابی کارخانه پوتیلوف در اولین روز انقلاب فوریه ۱۹۱۷-شوراهای مردمی|بندانگشتی|گارگران اعتصابی کارخانه پوتیلوف در اولین روز انقلاب فوریه ۱۹۱۷-شوراهای مردمی]] |
| | در تاریخ انقلابهای مردمی که برای ایجاد تغییرات بنیادین در جامعههای دیکتاتوری شکل گرفتند، شوراهای مردمی توانایی سازمان دهی مقاومتهای مردمی را نیز به عهده گرفتند. |
|
| |
|
| === هژموني زنان محصول عنصر شكوفا شده انساني: ===
| | میتوان گفت که درحقیقت شوراهای مردمی دارای همان ساختار شوراهای مقاومت در ابعاد اجتماعیتر هستند. ساختاری که توان بالایی در سازماندهی مقاومت در مقابل نهادهای سرکوب وابسته به حکومتها را دارا هستند. |
| '''بخشهاي از تئوري مريم رجوي در رابطه با هژموني زنان:'''<blockquote>برگرفته شده از كتاب «زنان، نیروی تغییر»: «ما از يك رهبري صحبت ميكنيم كه محصول عنصر شكوفا شدة انساني است و خودش نيز بر روابط انساني متمركز است. اين شورش بزرگي است عليه مردسالاري و فرهنگ عقبماندهيي كه بايد نفي شود. به همين دليل وقتي در جنبش مقاومت، زنان مواضع رهبريكننده را برعهده گرفتند، اين تغيير براي ما فقط يك جابه جايي مديريتي نبود، بلكه فراتر از آن هدف، نفي ساز و كار مبتني بر تبعيض جنسي بود. چنين نبود كه مردان پستهايشان را ترك كنند تا زنان در همان پستها جايگزين شوند و همان مناسبات را با همان شيوهها اداره كنند. چنين نبود كه زنان پا در جاي پاي مردان بگذارند يا در كلوپ مردان پذيرفته شوند. خير، اصل موضوع اين بوده و هست كه روابط كهنه مبتني بر بينش مردسالاري كنار زده شود و جاي خود را به روابط انساني بدهد. حضور زنان در رهبري، مردان را حذف نكرد و سبب انفعال يا افت آنها نشد. به عكس، آنها را از بندهاي فرهنگ مردسالار كه بر ذهنها، ارادهها و عاطفههايشان پيچيده شده بود، رها كرد. آنها تجربههاي خود را به زنان منتقل كردند و از آنان كه افقهاي تازهيي را گشوده بودند، بسياري چيزها را آموختند. پس ما به رهبري زنان اينگونه نگاه ميكنيم: يك آرمان پيشرو انساني. مجاهدين به اين كشف مهم رسيدند كه اگر بخواهند در مقابل استبداد مذهبي بايستند، بايد با تمامي آثار ايدئولوژيك و فرهنگي بنيادگرايي مبارزه كنند. در يك كلام، ما ديديم كه زدودن انديشة جنسيتگرايي انرژي عظيمي از درون اين مقاومت آزاد ميكند و ديناميسم شگفتي براي جهش به جلو فراهم ميكند كه سرچشمة تواناييهاست. اين دگرگوني، اشاره ميكنم: اولين تغيير، حضور فعال زنان در رهبري جنبش مقاومت و مواضع تصميمگيري در سطوح مختلف بود. پروسة طولانی مبارزات زنان، زمينهساز اين تحول بود. اما نقطة عزيمت آن ضرورت سرنگوني ملایان بود. جان باختن هزاران زن مجاهد خلق در مبارزه با اين رژيم در دهة ۱۳۶۰ گواهي داد كه همين زنان شايسته رهبري هستند و بدون نقش آنها، جنبش مقاومت راه به جلو باز نخواهد كرد».</blockquote>
| |
|
| |
|
| === '''تفاوت فمنيسم و هژموني زنان:''' ===
| | یکی از مثالهای برجسته در این خصوص، دستاوردهای شوراهای مردمی در انقلاب فوریه برعلیه روسیه تزاری بود. به تجاربی در این خصوص توجه کنید: |
| '''تعريف فمنيسم:'''
| |
|
| |
|
| فمینیسم مجموعهای از واکنشها و ایدئولوژیها برای ایجاد کردن بسترهای دفاع از حقوق برابر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای زنان و همچنین ایجاد فرصتهای برابر برای زنان و دختران در آموزش و پرورش، اشتغال و دیگر زمینههای زندگی است. فعالین حقوق زنان باور دارند که '''جنسیت در زندگی انسانها عاملی تعیین کننده است''' که جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افراد بر اساس آن شکل میگیرد.
| | «طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد و مسکو به دست گیرند. اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی<ref>[https://history-maps.com/fa/story/Russian-Revolution مقاله انقلاب روسیه سایت history map]</ref> برای رویارویی با اقدامات لنین و بلشویکها ناکام ماند. کمونیستها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند، اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای با ایمان، که لنین آنها را "انقلابیون حرفهای" میخواند، قادر بودند تا ۲۵هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند. |
|
| |
|
| اما در ديدگاه مجاهدين اين جنسيت نيست كه در زندگي انسان عامل تعيين كننده است. در واقع آنچه كه تضاد دوران بشريت است ايدئولوژي حاكم بر جامعه بشريت يعني «ايدئولوژي جنسيت » است. ايدئولوژي جنسيت نيز محصول يك پروسه تاريخي به قدمت شكل گرفتن اولين جوامع شهري است. يعني زماني كه با توليد افزوده بر نياز جامعه، عنصر استثمار در جامعه شكل گرفت. تا قبل از آن انسان شكارگر به اندازه نياز شكار ميكرد و براي اين منظور كل جامعه يك واحد متحد را تشكيل مي دادند و زنان در اين جوامع كه بعضا «جامعه مادر سالار» نيز خوانده ميشوند نقش بسزايي داشتند.
| | در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. "گاردهای سرخ"، دستههای مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارههای دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف درآوردند و وزرای دولت موقت را در "کاخ زمستانی" دستگیر کردند. |
|
| |
|
| در اين جوامع مالكيت خصوصي وجود نداشت و مازاد توليد افراد به خودشان تعلق نمي گرفت، بلكه به همه جامعه تعلق داشت و تفاوت ميزان توليد باعث تفاوت در قدرت اقتصادي افراد نمي گرديد. | | در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار "تمام قدرت برای شوراها" را طرح کرد، "کنگره سراسری شوراهای روسیه" با بلشویکها اعلام همبستگی کرد...» |
|
| |
|
| اما با پيشرفت ابزار توليد و به طبع آن ايجاد توليد مازاد بر مصرف و انباشت سرمايه؛ انسان اين توان را پيدا كرد كه مازاد توليد خود را انباشت كند و آن را به معاوضه بگذارد. از اين نقطه رابطه كالايي در جوامع بشري شكل گرفت؛ بدين گونه كه مردان كه در جوامع شكارگر عامل توليد «شكار» بودند، با گذار جوامع اوليه شكارگر به جوامع كشاورزي «فئودالي» توان كشت بيشتر را با مبادله مازاد توليد با كار سايرين «كارگر» را پيدا كردند. به اين معني كه مازاد توليد يك نفر با انرژي نفر مقابل كه محصول آن «كار و توليد بيشتر» براي شخص اول بود معاوضه ميشد.
| | === ضرورت تشکیل شوراهای مردمی در مبارزات سیاسی === |
| | وقتی به تاریخ شکلگیری و تکامل شوراهای مردمی نگاه میکنیم، یکی از مناسبترين اشکال مبارزه با شرایط خفقان ناشی از دیکتاتوریها نیز تشکیل شوراهای مردمی است. اگر جو خفقان و سرکوب را نیز یک فاجعه اجتماعی که بنیانهای دموکراتیک و آزادیهای اجتماعی را ویران میکند در نظر بگیریم، ضرورت همکاری مردمی که خواهان آزادی هستند و از جو خفقان رنج میبرند، اینرا ایجاب میکند که با هم در مقابل ارگانهای سرکوب متحد شوند. این اتحاد میتواند در شوراهای مردمی نهادینه شود تا بتواند روابط ومناسبات شورايي رابين گروههای اجتماعی برقرار کند وهمه نيروها را متشكل سازد . در واقع باید از خود بپرسیم که آیا بدون مشارکت مردم در شکل دهی حکومت و نهادهای آن میتوان حاکمیت مردمی را تضمین کرد؟ |
|
| |
|
| به طبع اين تحول و ايجاد انباشت سرمايه در دست مردان و شكل گرفتن رابطه كالايي، نقش محوري زنان از توليد به حاشيه رانده شد و جامعه بر اساس انديشه مرد سالار شكل گرفت. به مرور در جامعه مرد سالار زن نيز به كالايي در دست مردان تبديل شد چون جايگاه اقتصادي_توليدي خود را از دست داده بود.
| | قطعا پاسخ منفی است. چون در غیر اینصورت ناچار از پذیرفتن گروهی از جامعه هستیم که در بهترین حالت مدعی حاکمیت برای مردم هستند و نه حکومت مردم بر مردم |
|
| |
|
| بر اساس اين تاريخچه و تاثيرات عميق آن بر جامعه بشري است كه از اواخر قرن 18 مقوله جنسيت يك بحث جدي در عموم جوامع بشري بوده است و مي توان گفت كه فمنيسم، جنبشي اعتراضي بوده است به حذف نقش زنان از همه پهنه هاي اجتماعي و اوليه ترين حقوق آنها.
| | == منابع == |
| | | <references /> |
| اما خواستگاه فمنيست كه اصالت را به '''جنسيت در زندگي انسان''' مي دهد، فتح جايگاه مردان است؛ آنهم در حالي كه فرهنگ حاكم بر تمامي جامعه بشري فرهنگ مرد سالار است. هر چند كه جنبش فمنيست دست آوردهايي مثل شركت زنان در انتخابات يا آزادي پوشش و ايجاد فرصتهاي شغلي داشته است، اما همه اين فرصتها كماكان در جامعه مرد سالار يا «باشگاه مردان» ايجاد شده است؛ بطوري كه پس از گذشت دو قرن هنوز به سطح قابل توجه اي از حضور زنان در سطوح رهبري جامعه بشري نرسيده ايم و تنها مي توان به تعداد انگشتان دست، به نمونه هاي نادري در اين زمينه اشاره كرد.
| | <references group="سایت ایران آزادی" /> |
| | |
| اما در بحث هژموني زنان كه يك انقلاب در شيوه نگرش به انسان در مافوق فمنيست است، '''اصالت به عنصر انساني هر فرد فارغ از جنسيت آن''' داده ميشود. يعني يك مرد يا يك زن را بر اساس عنصر انساني آن مي سنجند و نه ويژگيهاي جنسيتي آن. اين البته كار ساده اي نيست چون مقوله هژموني مردان يك امر پذيرفته شده است كه در تار و پود جامعه تنيده شده است و مرد بطور ناخودآگاه زن را موضوع مالكيت خود مي داند و زن نيز خود را سوژه مالكيت، و درست در اينجاست كه استثمار انسان از انسان شروع ميشود و مرد با خصلتهاي مردانه شامل زور، خشونت و ويژگيهاي جسمي، ميزان در آمد و جايگاه اجتماعي و خصلتهاي عام «مردانه» شناخته ميشود و در نقطه مقابل زن نيز با ويژگيهاي كالايي يعني زيبايي ، تن صدا ، رنگ و نژاد و ... تميز داده شده و سوژه انتخاب مرد ميشود.
| |
| | |
| در اين ديدگاه كه مجاهدين آنرا «ايدئولوژي يا دستگاه جنسيت» مي نامند هيچ اثري از ارزشهاي اصيل انساني مشاهده نمي شود و چه زن و چه مرد سوژه استثمار انسان از انسان هستند و بخش قابل توجه اي از انرژيها و استعدادهاي ژرف و بي انتهاي انساني صرف پرداختن به ويژگيهاي زنانه يا مردانه مي شود.
| |
| | |
| === از خودبيگانگي محصول دستگاه جنسيت: ===
| |
| اصطلاح ازخود بیگانگی یا الیناسیون (به انگلیسی: Alienation) واژهای است که در لغت بهمعنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. اصطلاح از خود بيگانگي بيش ازهمه توسط هگل و بعد فوير باخ و ماركس مطرح شده است. اما این واژه بهطورخاص در دست نوشتههای اقتصادی-فلسفی ۱۸۴۴ مارکس بیان شد و از این طریق شهرت یافت. در این کتاب این اصطلاح برای انسانی بهکار رفتهاست که با طبیعت انسانی بیگانه شده است. مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری بهکار برد که از وضع زندگی راضی کنندهای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آنها «بهعنوان عامل اجتماعی مولد» خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچگونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند. بنا بر نظر برخي متفكران تحقيقات و تلاش هاي ماركس در كشف برخي قوانين مهم سرمايه داري اساسا به اين دليل بوده است كه از خودبيگانگي را بشناسد.
| |
| | |
| بر اساس نظريه ماركس، نظام سرمايهداري انسان را از خودش بيگانه مي كند. يعني اين عارضه محصول يك نظام اجتماعي است كه سه وجه مهم آنرا به اين صورت توضيح داده است:
| |
| # مالكيت ابزار توليد
| |
| # سازمان كار
| |
| # بت شدن كالا و روابط كالايي
| |
| مقصود او اين است كه مالكيت ابزار توليد به اين معني است كه كاري كه كارگر انجام ميدهد، مازاد توليد يا سود آن به صاحب ابزار توليد تعلق مي گيرد كه بر اساس اين رابطه كالايي طبقه سرمايه دار قويتر و در مقابل كارگر بلحاظ اقتصادي ضعيفتر مي شود. چون نيروي كار «كارگر» بخشي از وجود خودش را به صورت كالا بيرون ميدهد، اما اين كالا در گردشت نظام سرمايهداري به وسيله استثمار تبديل ميشود. ماركس اين حالت را «بت وارگي كالا» ناميد. به اين معني كه: كسي كه مجبور است براي تأمين زندگيش نيروي كار خود را بفروشد، ديگر قادر نيست استعداد و خلاقيت خودش را بروز بدهد. اين استعدادها در او هدر ميرود و بنابر اين انجام كار براي كارگر بهجاي اينكه باعث پيشرفت انساني او بشود، برايش اسارت آور است.
| |
| | |
| ماركس نتيجه ميگيرد كه از خودبيگانگي باعث تهي شدن انسان از انسانيت ميشود، اما اين يك نفريت ذاتي براي بشر نيست و از خودبيگانگي چيزي نيست كه فطري و ذاتي انسان باشد و ميشود از آن رها شد.
| |
| | |
| '''از خود بيگانگي ناشي از جنسيت:'''
| |
| | |
| '''ملاحظه:'''
| |
| | |
| ابتدا بايد به اين مهم اشاره كرد كه بايد بين «جنسيت انگاري» و «رابطه جنسي» تفاوت قائل شد. منظور از جنسيت، تفاوت ميان نوع انسان است = زن بودن يا مرد بودن است و نبايد آنرا با رابطه جنسي كه يك پديده غريزي است اشتباه گرفت.
| |
| | |
| ديديم كه در روابط كالايي، اصالت با كالا و نيروي كار است و بر اساس آن روابط انساني شكل مي گيرد. در نظرگاه فمنيسم نيز اصالت انسان به جنسيت او است.
| |
| | |
| حال سوال اين است كه آيا جنسيت در تاريخ تكامل خود به نوعي بت وارگي تبديل نشده است؟ جنسيت چگونه انسان را از خود بيگانه مي كند؟
| |
| | |
| همانطور كه در سير تاريخي مالكيت ديديم، زن پس از گذاري تاريخي به موضوع تملك مرد مبدل شد. در جوامع امروزي به طور عام، حق ازدواج و انتخاب همسر و يا طلاق متعلق به مرد است. مرد به عنوان محور و لنگر خانواده سنجيده ميشود بطوري كه زن هويت خود را از مرد مي گيرد.
| |
| | |
| اما نكته ظريف در اين رابطه اين است كه نيروي سمت و سو دهنده «مرد» نيز اين تمايل دائمي است كه مالك زن باشد. از اين تمايل بخش اندكي از آن مربوط به غريزه است. چون غريزه جنسي ويژگي مشترك تمام موجودات زنده است كه در ساير موجودات در توليد مثل و حفظ بقاي نوع خلاص ميشود.
| |
| | |
| اما در انسان پس از شكل گرفتن رابطه كالايي ما بين انسانها، اين پديده از يك عامل غريزي فراتر رفت و تبديل به يك شيوه نگرش و نظام استثماري شد.
| |
| | |
| حال سوال اين است كه چرا مرد مي خواهد مالك بشود؟ زيرا بر اساس خصلتهاي شكل گرفته در جامعه مردسالار با مالكيت احساس برتري و قدرت مي كند. در رابطه اش با زن نيز اين احساس حاكم است چون هر چه سلطه اش بر زن بيشتر ميشود، بيشتر احساس برتري دارد. در واقع هويتش را از حس مالكيت جستجو مي كند. در «دستگاه جنسيت» سركوب زن و سلطه بر او به مرد شخصيت مي دهد. اما در مقابل و به طبع اين رابطه سلطه گرانه مرد عميقا به زن نيازمند مي شود. يعني در حالي كه رابطه كالايي با او برقرار مي كند اما عميقا به آن احساس نياز مي كند و در اين نقطه است كه واژه از «از خود بيگانگي» ناشي از جنسيت مفهوم پيدا مي كند. در اين نوع رابطه زن به بت مرد مبدل مي شود و «بت وارگي» با مفهومي جديد نمود پيدا ميكند.
| |
| | |
| مرد از خودبيگانه كه دستگاه جنسيت بر او حاكم است، از شخصيت اصيل انساني بي بهره است و نسبت به بتي كه او را سمت و سو ميدهد بي اراده و شكننده است و شخصيتش بر اساس اين رابطه شكل مي گيرد و نمود پيدا مي كند. در واقع مردي كه نتواند به رابطه سلطه گرانه بر زن دست پيدا كند خود را شكست خورده و تهي شده و بي انگيزه مي يابد.
| |
| | |
| ساير استعدادها و روابط انساني در اين رابطه به نمودهاي زودگذر و استثنايي مبدل ميشود. اين رابطه عامل خوشحالي يا بدحالي اوست يا عامل حقارت و غرو اوست و تمام عواطف او را مسخ و تسخير كرده است.
| |
| | |
| اين از خود بيگانگي يك تفاوت بسيار عميق و پيچيده در مناسبات انساني شكل داده است، تفاوتي كه ظاهر آن به طبيعت انسان و غريزه بر مي گردد اما در باطن نوعي اسارت و بتوارگي در روابط اجتماعي انسان ايجاد مي كند كه همان از خود بيگانگي است.
| |
| | |
| براي «زن» نيز عكس اين رابطه حاكم است. اما جوهر آن يكسان است. زن نيز شخصيت خود را در شرايطي مي بيند كه وابسته و تحت سلطه باشد و در نتيجه از اصل انسانيش پرت افتاده و از خودبيگانه مي شود و جايي براي بارز شدن قدرت خلاقه اش باقي نمي ماند. در واقع از خود بيگانگي بحش اعظم قواي انساني را به پاي بتي كه محصول رابطه اي ناشي از نظرگاه جنسيت است مي ريزد و به تعبيري انسان چه زن و چه مرد در اين رابطه در اسارت خودشان هستند. در اين دستگاه فرد چه زن و چه مرد اعتماد به نفس ندارد و اگر در ظاهر اعتماد به نفسي در مردها مشاهده شود، آن را از سلطه خودشان در دستگاه جنسيت دارند نه بر اساس كيفيت ها و احساسات و عواطف حقيقي انساني.
| |
| | |
| اريك فروم روانشناس امريكايي قرن بيستم در رابطه با از خودبيگانگي مي نويسد:<blockquote>«انسان هر چه بيشتر نيروهايش را به بت ها واگذار مي كند، بينواتر و وابستهتر ميشود آنچنان كه در بازيافتن كمي از آنچه كه به او تعلق داشته است، نيازمند بت ها است. بت محدود به شكل مذهبياش نيست همچنان كه بت مي تواند سيماي خداگونه داشته باشد، همانگونه ممكن است كليسا و دولت و يا شخص هم چون بت پرستيده شوند. بت پرستي همواده پرستش چيزي است كه انسان قدرت هاي خلاقه اش را در آنها نهاده است و اكنون به جاي آن كه در عمل خلاقه اش خويشتن را بيابد در برابرش كرنش و فروتني مي كند» پس با خودش بيگانه مي شود.</blockquote>'''راه برون رفت:'''
| |
| | |
| اما راه برون رفت از دستگاه جنسيت چه براي مردان و چه براي زنان انتخاب آگاهانه و داوطلبانه براي خروج و شورش بر عليه اين فرهنگ استثماري است. در اين انتخاب كه به يك دگرگوني در شيوه نگرش انساني در هر فرد مبدل ميشود، مرد متعهد ميشود كه ديگر زن را به عنوان كالا نبيند و برعكس به عنوان يك واحد انساني برابر كه تمامي ويژگيها و صلاحيتهاي انساني را دارا است به رسميت بشناسد و در نقطه مقابل زنان با شورش بر عليه دستگاه مردسالارانه حاكم تلاش مي كنند كه استعدادها و صلاحيتهاي سركوب شدهشان كه محصول تحكم مردسالارانه بوده است را استخراج كنند و ديگر خود را سوژه استثمار نبينند.
| |
| | |
| اما اين تغيير رويكرد نمي تواند صرف تئوري و كار توضيحي به عمل مشخص اجتماعي تبديل شود. به همين دليل مجاهدين به رهبري خانم مريم رجوي كه خالق دو دستگاه و قانون هژموني زنان است؛ تصميم گرفتند كه در ساختار خود هژموني را كه تا قبل از انقلاب دروني مجاهدين در همه زمينه ها مربوط به مردان بود را به زنان ذي صلاح تحويل بدهند.
| |
| | |
| اين تحول عظيم البته كار ساده اي نبود نه براي زنان و نه براي مردان چون بايد با يك فرهنگ شگل گرفته در تاريخ قرون به يك مبارزه مستمر مي پرداختند و در يك مثال ساده، عموم تخصصها از سياسي_ديپلماتيك تا نظامي_ تشكيلاتي در مردان جنبش متكاثف شده بود و زنان نيز بجز تعداد محدودي كه در سطوح دوم يا سوم رهبري جنبش مسوليتهايي داشتند، اساسا در سيستمهاي پشتيباني بودند.
| |
| | |
| در واقع زنان بايد ياد مي گرفتند كه چگونه بر مردان هژموني اعمال كنند كه اين دقيقا برخلاف خصلتهاي زنانه رايج در جامعه بود و مردان نيز بايد مي آموختند كه نه تنها هژموني زنان را بدون ذره اي شكاف بپذيرند بلكه همه مسئوليتها و تخصصها را با طيب خاطر و از سر نياز به آنها منتقل كنند.
| |
| | |
| محصول اين كنش و واكنش كه امروزه در مقاومت ايران به يك آرمان رهايي بخش تبديل شده است اين بود كه:
| |
| | |
| زنان در بالاترين سطوح رهبري از رياست جمهوري تا قضاوت و فرماندهي نظامي و پيچيده ترين امور ديپلماتيك به دست آوردهاي بسيار بالايي رسيدند تا جايي كه به اذعان بسياري متخصصين برجسته و فلاسفه و جامعه شناساني كه در معرض اين تغيير نوظهور بوده اند، مجاهدين يك امر غير ممكن را ممكن كرده اند كه شايد جامعه بشري 500 سال ديگر به اين نقطه از تكامل اجتماعي در برابري زن و مرد برسد.
| |
| | |
| و مردان نيز از خوي مرد سالارانه كه حق مالكيت در همه زمينههاي زندگي را فرا ميگرفت، آزاد شدند و توانستند با پذيرش هژموني زنان يك برابري حقيقي و خارج از دستگاه جنسيت و اصالت دادن به مردانگي و زنانگي افراد را محقق كنند. تغييري كه در مردان خصلتها و ارزشهاي انساني همچون بردباري، افتادگي و تواضع و فداكاري براي ديگران را در مقابل ارزشهاي رايج جامعه مردسالار مانند كم حوصلگي ، خشونت و مهاجم بودن و تماما به فكر منافع فردي بودن دست پيدا كنند.
| |