غلامرضا تختی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = غلامرضا تختی
| نام                    = غلامرضا تختی
خط ۴۸: خط ۴۷:


تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳۳(۱۹۵۴) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود چند پیروزی با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.<ref name=":1" />
تختی در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه ۱۳۳۳(۱۹۵۴) در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (۸۷ کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود چند پیروزی با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر «وایکینگ پالم» سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.<ref name=":1" />
== زندگی من: به قلم غلامرضا تختی ==
به نظر من تاریخ تولد و مرگ یك انسان، همه زندگی او را تشكیل نمی‌دهد. آنچه زندگی یك مرد را از لحظه آغاز، از روز تولد تا لحظه مرگ می‌سازد، شخصیت، روحیه جوانمردی، صفا، انسانیت، و اخلاقیات اوست. اما چون شما از من با اصرار همه زندگیم را، از آغاز تولد تا امروز، خواسته‌اید، خواست شما را اجابت می‌كنم. اما اینكار در اعتقاد من تغییری نمیدهد. اسم من غلامرضا تختی است. در شهریورماه 1309 در خانی‌آباد تهران متولد شدم. خانوادهٌ ما از خانواده‌های متوسط خانی‌آباد بود. پدرم غیر از من، دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت كه همه از من بزرگتر بودند.پدر بزرگم، حاجقلی، نخود لوبیا و بنشن می‌فروخت.پدرم تعریف می‌كرد كه حاجقلی توی دكانش روی تخت بلندی می‌نشست و به همین جهت مردم خانی‌آباد اسمش را گذاشتند حاجقلی تختی وهمین اسم به ماهم منتقل شد و نام خانوادگی من نیزهمین است. حاجقلی تختی در راه مكه ناجوانمردانه به‌دست راهزنان كشته شد و از ماترك او میراثی به همهٌ فرزندانش، از جمله رجب‌خان پدرم، رسید. پدرم، با پولی كه در دست داشت، در محل فعلی انبار راه‌آهن، زمین خرید و یخچال طبیعی درست كرد. پدرم، روی اصل اعتقادات مذهبی‌اش و ارادت خالصانه‌ای كه به امام هشتم داشت، نام غلامرضا را برمن گذاشت. نخستین واقعه‌ای كه به یاد دارم و ضربه‌ای بزرگ بر روح من زد، حادثه‌‌ای بود كه در كودكی برای من پیش آمد. پدرم برای تأمین معاش خانوادهٌ پراولادش مجبور شد كه خانهٌ‌ مسكونی خودرا گرو گذارد؛ یك روز طلبكاران به خانه ما آمدند واثاثیه خانه و ساكنانش را به كوچه ریختند. مامجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه‌ها و دو اتاق اجاره كردیم. چندی بعد، روزگارعرصه را بیشتر بر پدرم تنگ كرد، تا اینكه مجبور شد یخچال طبیعیش را بفروشد. این حوادث تأثیرفراوانی در روحیه پدرم كرد و باعث اختلال دماغی اودر سالهای آخرعمر شد.  مدت 9سال در دبستان و دبیرستان منوچهری، كه در همان خانی‌آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای که ازدوران تحصیل دارم، این است كه هیچوقت شاگرد اول نشدم. اما زندگی در میان مردم وبرای مردم، درسهایی به من آموخت كه فكرمی‌كنم هرگزنمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاهها كسب كنم. همچنین زندگی به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آنجا كه در حد توانایی من است، به آنان كمك كنم. حال این كمكها از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست.هركس به قدرتواناییش... ورزش ابتدا برای من نوعی سرگرمی وتفنن بود.مدتی خیال قهرمان شدن، مرا به وسوسه انداخت.اما همیشه معتقد بودم كه ورزش برای تندرستی و سلامتی جان و تن باهم لازم است.با آنكه علاقه فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم در جستجوی كار برآیم. زندگی نان وآب لازم داشت. مدتی به خوزستان رفتم. و با مزد روزی هفت، هشت تومان كاركردم. دنیادر حال جنگ بود.زندگی به سختی می‌گذشت. آشنایی حقیقی من با ورزش وكشتی درباشگاه پولاد شروع شد. پیش ازاین گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بودم. پهلوانان نام‌آوری را به چشم دیده بودم كه در عین قدرت، افتاده بودند. 17سال پیش به باشگاه پولاد رفتم. درآنجا از رضی‌خان، صاحب باشگاه، صمیمیت و صفای بسیاردیدم. رضی‌خان آدم خوبی بود. اگر كسی را نشان می‌كرد و می‌دید كه استعداد كشتی دارد، دست از سرش برنمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم وهرروز از ساعت دو بعد ازظهر تا چندین ساعت كشتی می‌گرفتیم. از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. كشتی‌گیران برای وزن كم كردن به خزینه می‌رفتند‌. تشكهای كشتی را با پنبه پرمی‌كردند. اما خاك و خاشاك آن بیش از پنبه بود. بگذریم، تمرین‌های جدی را در سربازخانه شروع كردیم. وقتی در سال 1328 در نخستین مسابقه بزرگ ورزشی شركت كردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرین‌های جدید و جدی و سختی كه در پیش گرفتم، مرا یاری كرد تا حقیقت مبارزه رادرك كنم. اگرچه شور پیروزی در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم.عاقبت این كار و كوشش باعث شد كه همراه تیم ایران در وزن ششم به هلسینكی بروم. در مسابقات جهانی هلسینكی كه در سال1951 برگزار شد، من با 6 كشتی‌گیر روبرو شدم و مقام دوم جهان را بدست آوردم. این نخستین سفر من به خارج از ایران بود. و تجربه‌های تازه، چشمان مرا به حقایق تازه‌ای گشود. بعد از مسابقات جهانی، دیگر مسابقات و المپیك بود كه لزومی به بازگفتن آنها نمی‌بینم. ‌نتایج این مسابقات را هركسی‌ می‌داند. فكرمی‌كنم كه نتایج این مسابقات به من تعلق ندارد، بلكه متعلق به ورزش وبه مردم ایران است. اصولا زندگی داخلی من، با آرامش و سكوت می‌گذرد. باهمسرم كه درآبانماه گذشته باهم ازدواج كردیم، یك زندگی راحت و بی دردسرداریم، بابك، پسركوچكم، روشنایی خانواده ما است.<ref>کتاب شکست‌ناپذیران نوشته حسن نایب‌آقا صفحات ۱۸، ۱۹ و ۲۰</ref>
پاورقی۱: از آنجا كه این مطلب در نشریات حکومت محمدرضا شاه چاپ شد، جهان‌پهلوان از ذكر علت اصلی بدبختی‌های پدرش صحبتی نكرده است. رضاخان كلیهٌ دارایی‌های پدر تختی راگرفت و او را بی‌خانمان كرد. پس از این واقعه زندگی بر پدر تختی سیاه شد و سرانجام از سختی وغصه مرد.


== افتخارات غلامرضا تختی ==
== افتخارات غلامرضا تختی ==
۵٬۸۶۲

ویرایش