۸٬۹۳۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| توضیح تصویر = | | توضیح تصویر = | ||
| نام اصلی = | | نام اصلی = | ||
| زمینه فعالیت = | | زمینه فعالیت = شاعر، روزنامهنگار، نماینده مجلس | ||
| ملیت = ایرانی | | ملیت = ایرانی | ||
| تاریخ تولد = ۱۲۶۸ خورشیدی | | تاریخ تولد = ۱۲۶۸ خورشیدی | ||
| محل تولد = | | محل تولد = ایران، یزد | ||
| والدین = | | والدین = | ||
| تاریخ مرگ = ۲۵ مهر ۱۳۱۸ | | تاریخ مرگ = ۲۵ مهر ۱۳۱۸ | ||
| محل مرگ = | | محل مرگ = ایران، تهران، زندان قصر | ||
| | محل زندگی = یزد، تهران | | | محل زندگی = یزد، تهران | ||
| مختصات محل زندگی = | | مختصات محل زندگی = | ||
| مدفن = نامعلوم | | مدفن = نامعلوم | ||
|در زمان حکومت = | |در زمان حکومت = احمدشاه قاجار، رضاشاه پهلوی | ||
|اتفاقات مهم = | |اتفاقات مهم = | ||
| نام دیگر = | | نام دیگر = | ||
|القاب = تاج الشعرا یا شاعر لب دوخته | |القاب = تاج الشعرا یا شاعر لب دوخته | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = روزنامه طوفان | ||
| پیشه = | | پیشه = | ||
| سالهای نویسندگی = | | سالهای نویسندگی = | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = | ||
|علت شهرت = نشر روزنامههای | |علت شهرت = نشر روزنامههای: طوفان، پیکار، قیام، طلیعه آئینه افکار و ستاره شرق و سراینده ترانه پیشوای آزادی | ||
| تأثیرگذاشته بر = | | تأثیرگذاشته بر = | ||
| تأثیرپذیرفته از = | | تأثیرپذیرفته از = | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''محمد فرخی | '''محمد فرخی یزدی،''' (زادهی ۱۲۶۸، یزد – درگذشت ۲۵ مهر ۱۳۱۸، تهران، زندان قصر)، شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات بعد از مشروطیت است. فرخی یزدی علوم مقدماتی را در شهر یزد فراگرفت. او مدتی در مکتبخانه و مدتی در مدرسه انگلیسی مرسلین یزد به تحصیل پرداخت؛ و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. فرخی یزدی در ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه مرسلین یزد میسرود، از آنجا اخراج شد. او سردبیر نشریات زیادی ازجمله نشریه طوفان بود. فرخی یزدی شاعری را از کودکی آغاز کرد و شعرش متأثر از اشعار سعدی و مسعود سعد سلمان است. و در اشعارش از طبقات محروم جامعه دفاع میکرد. سخن و شعر فرخی در فرمی کلاسیک، دارای مفهومی انقلابی است و مدافع حقوق رنجبران، دهقانان و کارگران است. او در غزلسرایی تحول چشمگیری به وجود آورد و اندیشههای ضد استبدادی و حمایتش از طبقات محروم جامعه و ارزشهای سیاسی، اجتماعی و انسانی را در آثار خود منعکس کرد. فرخی یزدی در سال ۱۲۸۹و در زمان احمدشاه قاجار، شعری دربارهی ظلمها و فجایع حاکم وقت یزد، ضیغمالدوله سرود و رفتار ستمگرانه او را افشا کرد. به دستور ضیغمالدوله لبهایش را دوختند و اورا به زندان انداختند. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود. فرخی یزدی در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸، در زندان قصر به قتل رسید؛ و مدفن او نامعلوم است. | ||
== | == زندگینامه == | ||
فرخی یزدی، با نام اصلی میرزا محمد، فرزند محمدابراهیم سمسارزاده یزدی بود که در سال ۱۲۶۸شمسی در یزد بدنیا آمد. فرخی یزدی از همان کودکی یتیم شد و با درد و رنج آشنا گشت. او از کودکی به کار در دکان نانوایی میپرداخت و با بردن نان به در خانههای اعیان و تجار، به آنجا رفت و آمد داشت. فرخی یزدی از نزدیک، شاهد سختی و مشکلات زندگی اطرافیان خود بود و با لمس این رنجها افکار انقلابی خود را به نظم کشید. | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|من آن خونیندل زارمِ که خون خوردن بود کارم|مباهاتی که من دارم ز | {{ب|من آن خونیندل زارمِ که خون خوردن بود کارم|مباهاتی که من دارم ز دهقانزادگی دارم}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت از آزادیخواهان یزد گردید. | فرخی در اوایل پیدایش مشروطیت از آزادیخواهان یزد گردید. | ||
آزادی ایران که درختی است کهنسال ما شاخهً نورستهی آن کهنه درختیم.<ref name=":0" /> | |||
<ref | |||
فرخی تا پایان عمر ازدواج | فرخی تا پایان عمر ازدواج نکرد. | ||
زقید و بند جهان فرخی بود آزاد که رند در به در و از علاقه رسته است.<ref name=":4" />[[پرونده:فرخی یزدی جوانی.png|قاب|فرخی یزدی]] | |||
<ref | در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد بهعنوان نمایندهی مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری انتخاب شد؛ و جناح اقلیت را تشکیل داد. در مجلس، فرخی یزدی همواره مخالف سیاستهای دیکتاتوری [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] بود، و به همین دلیل مورد ناسزا و حملات سایر نمایندگان قرار میگرفت. هنگامیکه دستگیری آزادیخواهان در زمان [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] اوج گرفت، فرخی مجبور شد ایران را ترک کند.<ref name=":1">[http://irankhabarnews.com/2017/10/18/به-یاد-میرزا-محمد-فرخی-یزدی/ آژانس ایران خبر-به یاد میرزا محمد فرخی یزدی – ترانهسرای پیشوای آزادی]</ref> وی از طریق شوروی به آلمان سفر کرد و مدتی در نشریهای به نام پیکار که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و به تهران بازگشت، ولی پس از مدتی کوتاه، به بهانه بدهی به یک کاغذفروش او را زندانی کردند و همزمان پروندهای با اتهام اسائه ادب به مقام سلطنت، برای وی تشکیل دادند. فرخی یزدی ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به ۳۰ ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.<ref name=":2">[http://yazd.irib.ir/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87/-/asset_publisher/DDbpl9YAJedq/content/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C/pop_up?_101_INSTANCE_ محمد فرخی یزدی]</ref> فرخی در سراسر دادگاه سکوت اختیارکرد. بدون اینکه حکم را امضا کند زیر حکم نوشت: «قضاوت با مردم است». | ||
[[پرونده:فرخی یزدی جوانی.png|قاب|فرخی یزدی]] | |||
در سال ۱۳۰۷شمسی، فرخی یزدی از طرف مردم یزد بهعنوان | |||
به زندان قفس مرغ دلم چون شاد میگردد مگر روزی که از این بند غم آزاد میگردد | |||
دلم از این خرابیها بود خوش زانکه میدانم خرابی چون که از حد بگذرد آباد میگردد | |||
طپیدنهای دلها ناله شد آهسته آهسته رساتر گر شود این نالهها فریاد میگردد. | |||
ز اشک و آه مردم بوی خون آید که آهن را دهی گر آب و آتش دشنه فولاد میگردد<ref name=":3">[https://www.magiran.com/article/2171810 سر به پای آزادی - روزنامه شرق] </ref> | |||
<ref name=":3">[ | |||
سرانجام پس از ۲سال زندان و شکنجه، در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸، پزشک | سرانجام پس از ۲سال زندان و شکنجه، در روز ۲۵ مهر ۱۳۱۸، پزشک زندان قصر، بهنام پزشکاحمدی، با فرمان رضا شاه با تزریق آمپول هوا باعث مرگ او شد. | ||
فرخی یزدی خود سروده بود: | فرخی یزدی خود سروده بود: | ||
<ref name=":1" /> | آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی<ref name=":1" /> | ||
[[پرونده:سلول انفرادی فرخی یزدی.jpg|298x298px|سلول انفرادی فرخی یزدی|بندانگشتی]] | [[پرونده:سلول انفرادی فرخی یزدی.jpg|298x298px|سلول انفرادی فرخی یزدی|بندانگشتی]] | ||
مدفن فرخی نامعلوم است، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد | مدفن فرخی نامعلوم است، ولی احتمال دارد که در گورستان مسگرآباد بهطور ناشناس دفن شده باشد.<ref name=":2" /> | ||
== | == لبدوختن فرخی یزدی == | ||
در نوروز سال | در نوروز سال ۱۲۸۹هجری قمری، فرخی یزدی برخلاف سایر شعرای شهر که در مدح حاکم و حکومت وقت شعر میسرودند، شعری در قالب مسمط ساخت و در جمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد، سرود: | ||
{{شعر}}{{ب|خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس|کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس}} | {{شعر}}{{ب|خود تو میدانی نیم از شاعران چاپلوس|کز برای سیم بنمایم کسی را پایبوس}} | ||
{{ب|لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی|بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی}}{{پایان شعر}} | {{ب|لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی|بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی}}{{پایان شعر}} | ||
<ref>[https://event.mojahedin.org/events/4209/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C سازمان مجاهدین خلق ایران | <ref>[https://event.mojahedin.org/events/4209/%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C شهاد محمد فرخی یزدی ـ سایت سازمان مجاهدین خلق ایران] </ref> | ||
فرخی خود در این باره | فرخی خود در این باره نوشت:<blockquote>«با این که جوان بودم و کمتر از بیست سال داشتم، از کارِ شاعرانِ درباری و مداحی اصلاً خوشم نمیآمد و از آنها بیزار بودم. با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصفِ حاکمِ شهر ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بلکه برای مردم خواندم زیرا برای مردم ساخته بودم؛ اما سرانجام به گوشِ حاکم رسید. حاکمِ شهر دستور داد لبهای مرا با نخ و سوزن بههم دوختند و به زندان انداختند».<ref name=":0" /></blockquote>وقتی این اشعار به گوش ضیغمالدوله رسید، بسیار خشمگین شد و دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان انداختند. مردم یزد در تلگرافخانه شهر تحصن کردند و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور این واقعه را تکذیب کرد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نوشت: | ||
به زندان نگردداگر عمر طی من و ضیغمالدوله و ملک ری | |||
به آزادی ار شد مرا بختیار برآرم از آن بختیاری دمار | |||
فرخی | فرخی دربارهی دوخته شدن لبانش سرود: | ||
شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام تا بسوزد دلت از بهر دل سوختهام<ref name=":0" /> | |||
== | == فعالیتهای سیاسی فرخی یزدی == | ||
[[پرونده:فرخی یزدی سیزده بدر.jpg|بندانگشتی|محمدفرخی یزدی |288x288پیکسل]] | [[پرونده:فرخی یزدی سیزده بدر.jpg|بندانگشتی|محمدفرخی یزدی |288x288پیکسل]] | ||
فرخی یزدی در شهریورماه ۱۲۹۰ شمسی برای پیوستن به مبارزات مردم ایران علیه ستمگران داخلی و دخالتهای بیگانه، به تهران رفت و به آزادیخواهان پیوست. او در تهران عضو انجمن شد و از بدو ورود به تهران، به همکاری با برخی جراید و نشریات پرداخت. فرخی یزدی نیز مانند شاعران انقلابی، لحنی تند و تیز در مخالفت و قیام علیه عقد قرارداد ۱۹۱۹ داشت؛ و همانند دیگر آزادیخواهان ایران، نمیتوانست زیر بار چنان ننگی برود. کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با حمایت بیگانگان شکل گرفت؛ و تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه یافت. فرخی یزدی در این دوران همواره علیه دیکتاتوری [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] مقالات بسیار تندی مینوشت. وی رضاخان را دست پروردهی انگلیس مینامید و بارها به همین دلیل به زندان افتاد.<ref>دیوان فرخی ـ بقلم حُسین مکـّی/ تهران. موًسسه مطبوعاتی علمی ـ چاپ پنجم: ۱۳۴۱شمسی</ref> | |||
== نماینده مجلس | === فرخی یزدی نماینده مجلس === | ||
با شناختی که مردم از فرخی داشتند در سال ۱۳۰۷ در | با شناختی که مردم از فرخی یزدی داشتند در سال ۱۳۰۷ در دورهی هفتم قانونگذاری مجلس، او را به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب کردند. فرخی یزدی با محمدرضا طلوع نماینده رشت جناح اقلیت را تشکیل دادند. از آغاز بهخاطر جسارت و رسوا کردن نمایندههای [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] در مجلس بسیار تحت فشار بود.<ref name=":3" /> | ||
فرخی یزدی در مجلس، با زبان و انتقادات تند علیه نمایندگان متمایل به حاکمیت، دشمنان بسیاری برای خود فراهم کرد. او خود دربارهی نمایندگان مجلس میگوید:<blockquote>«…البته بر اثر فریادهای اعتراض ما گاهی چرت نمایندگان محترم پاره میشد، سر بلند میکردند، فحش و ناسزا میگفتند و دوباره به خواب خرگوشی فرو میرفتند. هر وقت هم نخستوزیر یا وزیر صحبت میکرد، کارشان این بود که بگویند صحیح است قربان. در اثر تمرین در این کار چنان استاد شده بودند که حتی در حال چرت زدن هم میتوانستند وظیفهی خود را انجام دهند و بگویند صحیح است قربان! بدون این که چرتشان پاره شود. بله در همان حالت چرت، سرنوشت یک ملت را تعیین میکردند…»<ref>[http://behandishan.blogfa.com/post/3991 محمد فرخی یزدی - سایت به اندیشان]</ref> </blockquote><blockquote>یک بار نمایندگان مجلس که تماماً طرفدار [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] بودند او را طوری میزنند که بینی و لبش شکافته میشود. فرخی یزدی در مجلس متحصن میشود. او در جای دیگری دربارهی مجلس میگوید: </blockquote><blockquote>«تمام نمایندگان یا خواب بودند یا در حال چرت زدن. مجلس جای راحتی بود. صندلیهای نرم و تمیز، هوای مناسب. من به خودم مظنون شدم نکند مریضم. به این جهت پیش دکتر رفتم. عین مطلب را گفتم. دکتر گفت نماینده ملت خواب ندارد و همیشه بیدار است. وکیلالدولهها بیداریشان هم خواب است. ما دو سه نفر نه تنها خواب مان نمیبرد بلکه در سخنرانیها پررویی هم میکردیم».<ref name=":3" /></blockquote><blockquote>کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹، و اعلام حکومت نظامی، فرخی یزدی را نیز برآشفت؛ و مجلس وحکومت را چنین توصیف کرد:</blockquote>از یک طرفی مجلس ما شیک و قشنگ از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ | |||
قانون حکومت نظامی و فشار این است حکومت شتر گاو پلنگ<ref>[http://www.dw.com/fa-ir/فرخی-و-حکومت-شتر-گاو-پلنگ/a-4800315 فرخی و حکومت شتر گاو پلنگ - سایت دویچه وله فارسی]</ref> | |||
== نشریه | === فرخی یزدی مدیر نشریه توفان === | ||
[[پرونده:سربرگ نشریه طوفان.jpg|257x257px|سربرگ نشریه طوفان فرخی یزدی|جایگزین=|بندانگشتی]] | [[پرونده:سربرگ نشریه طوفان.jpg|257x257px|سربرگ نشریه طوفان فرخی یزدی|جایگزین=|بندانگشتی]] | ||
فرخی در سال | فرخی یزدی در سال ۱۲۹۰، به تهران عزیمت کرد. مقالات و اشعارش را برای چاپ به نشریات داد اما نوشتههای او را قبول نکردند؛ و در چنین فضایی بود که فرخی در سال ۱۳۰۰ روزنامه توفان را بنیان گذاشت که بعدها به صورت هفتگی آن را منتشر کرد. سردبیر نشریه توفان فرخی بود.<ref name=":3" /> این نشریه طی هفت سال انتشار، ۱۵ بار توقیف شد.<ref>[https://event.mojahedin.org/events/798/%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%B2-%D9%BE%D8%B1%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF فرخی یزدی مبارزی پر شور - سایت سازمان مجاهدین خلق ایران]</ref> نه تاریخ را تغییر میداد و نه متظاهر بود. فقط با تمام قوا به بیان درد مردم، رسوا کردن قلدرها و ستمکاران، اجرای قانون و آزادیهای سیاسی میپرداخت. فرخی یزدی با انتشار نشریه توفان مبارزاتش را جهت میداد. | ||
هر خامه نکرد ناکسان را توصیف هر نامه نکرد خائنان را تعریف | |||
آن خامه ز پافشاری ظلم شکست آن نامه بهدست ظالمان شد توقیف<ref name=":3" /> | |||
احمد شاه بر خلاف میل و ارادهی خود ناگزیر شد که در سوم آبان ۱۳۰۲، فرمان نخستوزیری سردار سپه را صادر و او را مأمور تشکیل کابینه کند. فرخی بیدرنگ در سرمقالهی توفان، چهار آبان ۱۳۰۲، تحت عنوان تعبیرخواب ندیده، چنین میگوید: | |||
و | «... هنوز هم مردم غفلتزده و خوش باور ایرانی خوابی ندیدهاند که حامیان قدرت، زود زود مشغول تعبیر کردن هستند… اگر میخواهید مثل دو هزار سال پیش عقیدهی خود را به جبر و فشار به مردم تحمیل کنید، بدون تردید سرِ شما به سنگ خواهد خورد. ما با اصلاحاتی موافق هستیم که گردش و حرکت چرخ آن به دست عامه و به ارادهی ملّت باشد. فعلاً خواب ندیده را نباید تعبیرکرد!».<ref name=":4">زندگی و شعر فرخی یزدی پیشوای آزادی ـ حسین مسّرت/ تهران نشر ثالث ـ چاپ اول: ۱۳۸۴شمسی</ref> | ||
در | و در پایان این غزل را نوشت: | ||
آنانکه بیمطالعه، تقدیر میکنند خواب ندیدهاست که تعبیر میکنند | |||
بازیگران که با دُم شیرند آشنا غافل که تکیه بر دَم شمشیر میکنند | |||
فرخی در | در مواقعی که روزنامه توفان توقیف میشد، فرخی یزدی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه آئینه افکار، و ستاره شرق، مقالات و اشعار خود را منتشر مینمود.<ref>[http://jomalatziba.blogfa.com/post-791.aspx زندگی محمد فرخی یزدی - حکیمانه]</ref> | ||
یکبار پس از توقیف نشریه توفان نوشت: | |||
«فرخی یزدی لب دوختهام، مدیر روزنامه توفان، که به جرم حقگویی و حقنویسی، ظالمانه توقیف شده، نمایندهی دارالشوری هستم. به گناه اعتراض و تکلم علیه یک قانون جابرانه و زیانبخش، مغضوب و متعاقب شدم. چند سال از کشور خود متواری بودم. مگر ما چه نوشته بودیم؟ نوشتیم که در مملکت مشروطه، قانون اساسی مقدس بوده و مافوق هر قوه محسوب میشود. ما نوشتیم که تجاوز از حدود قانون، مسئولیت تولید میکند و این مسئولیت برای هر متجاوزی مجازاتی تعیین مینماید. ما نوشتیم که با وجود پارلمان، حکومت نظامی بیمعنی و بیمنطق است. ما نوشتیم که تحویل چندین شغل به یک نفر در این مملکت که مردمانش از بیکاری به جان آمدهاند، خارج از حدود عدالت است».<ref name=":0" /> | |||
محمد فرخی یزدی با این نوع نوشتههایش در طول زندگی خود، بارها به زندان افتاد. | |||
فرخی یزدی در روزنامهی طلیعهی آئینه افکار، پس از توقیف نشریه توفان، مقالهی شدیدالحنی تحت عنوان حکومت فشار، نوشت که موجب تبعید وی به کرمان شد. او در این مقاله نوشت:<blockquote>«بر اعمال نا مشروع و خلاف قانونهای صریح و روشن خود لباس قانون نپوشانید، زیرا آنوقت ما و دیگران را با شما بحثی نیست!!. همین که از چندی قبل زمزمهی حکومت قدرت بلند شد، ما یقین کردیم که برای آتیهی این مردم بیهوش و حواس، بدبختیهای تازهای آماده خواهدشد و امروز صریحاً مشاهده میکنیم که رویهی دولت نسبت به عقاید و افکار آزاد، خطرناک گردیده است. جراید مرکز، کم و بیش به حکم فساد محیط و ترس از شلاق و چوب ناگزیر شده است که اقدامات و عملیات هیئت دولت را زشت یا زیبا تقدیس و تمجید نمایند. اگرچه هوشمندان منورالفکر تهران به این عظمت جلال مصنوعی و به این تعارفات نابههنگام پوزخند میزنند، ولی آنهایی که دور از جراید مرکز و در محیط خارج از این خرابآباد زندگی میکنند، کسانیکه از این شهر خاموشان رخت بربسته و در زوایای مطالعه و کنجکاوی نشستهاند و وقتیکه روزنامههای تهران بهدستشان رسیده و از صدر تا ذیل آنها را نظر میکنند، جز تشکر از رفتار هیئت دولت و غیر از سپاسگذاری اولیای عدالتپرور(!) حکومت چیزی قابل مطالعه و دقت در آنها نمییابند و شاید در وهله اول حقیقتاً تصور کنند که خطهی ایران از پرتو امنیت و امان رشک بهشت برین و در خور صدهزار آفرین گردیده، خیال میکنند ایران و بالخصوص تهران در ظل توجهات عالیه اشرف و لیدرهای خطاکار اجتماعیون، حیات تازهای یافته، جان و مال مردم از هرگونه تعرض مصون و محفوظ میباشد. این است رئیسالوزرایی که برای ساختن مجسمهی او رؤسای قشونی بهزور سر نیزه از مردم پول و جریمه اخذ میکنند. این است حکومتی که میخواهد عظمت و افتخار ایران را برای خود یادگار بگذارد. در همین حکومت است که شب قبل از انتشار یک روزنامه، یک گروهان آژان و نظامی بهمطبعه ریخته و روزنامه را که حتی یک کلمه تند بههیچ یک از اولیای امور و یک جمله برخلاف قانون ننوشته است، مانع از انتشار میشوند».<ref name=":4" /></blockquote>راستی نَبوَد به جز افسانه و غیر از دروغ آنچه ای تاریخ وجدان کُش، حکایت میکنی | |||
بیجهت بر خادمِ مغلوب گوئی ناسزا بیسبب از خائِن غالب، حمایت میکنی | |||
پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه زان که در هر روز ای جانی، جنایت میکنی | |||
از «رضا» جز نارضایی، حکمفرما گرچه نیست بعد از این از او هم اظهارِ رضایت میکنی | |||
سرانجام [[رضاشاه پهلوی]] با زمینهسازی چند ساله با یک شبه کودتا در آذرماه ۱۳۰۴ به قدرت رسید و با تاجگذاری در پنجم اردیبهشت ۱۳۰۵، دوران ۱۶ سالهی حکومت وحشت، شکنجه و خفقان خود را آغاز نمود. زندانها از حقطلبان و آزادیخواهان پُر شد و گروه بیشماری کشته شدند که فرخی یزدی نیز یکی از این جانبازان و پاکبازان بود. | |||
ای داد که راهِ نفسی پیدا نیست راهِ نفسی بهرِ کسی پیدا نیست | |||
شهری است پُر از ناله و فریاد و فغان فریاد که فریادرسی پیدا نیست<ref name=":0">[http://asre-nou.net/1387/farvardin/14/m-farokhi.html کشتن فرّخی یزدی، شاعر لب دوخته - سایت عصر نو] </ref> | |||
== دیوان فرخی یزدی == | |||
[[پرونده:یزدی.JPG|جایگزین=دیوان فرخی یزدی|بندانگشتی|310x310پیکسل|دیوان فرخی یزدی]] | |||
نخستین بار دیوان فرخی در سال ۱۳۲۰، به همت حسین مکی گردآوری و چاپ شد. دیوان وی که در سال ۱۳۷۶ از سوی انتشارات جاویدان تهران چاپ شده، شامل بخشهای زیراست: | |||
دیباچه با بهرهگیری از اسناد موجود، خاطرات یزدیها، دورههای روزنامههای فرخی، نوشتههای عبدالحسین آیتی در مجله نمکدان، مذاکرات مجلس و…، و شرح نسبتاً گویایی از زندگی و مبارزات فرخی یزدی را در پیش روی خواننده گذاشته است. | |||
فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، به | متن دیوان: این بخش، شامل غزلیات، اشعار متفرقه، قطعات و رباعیات است که بیشتر از روزنامههای توفان استخراج شده است. | ||
فتح نامه: منظومهای است که فرخی آن را در سال ۱۲۸۹، چاپ کرده است. | |||
فرخی به پاس خدمات سردار جنگ و دیگر سواران رشید بختیاری، (اشاره به سردار اسعد بختیاری)، فتحنامهای سرود که در سال ۱۲۸۹، در شهر یزد به چاپ سنگی رسید و توزیع شد. از فرخی یزدی در سرلوحه این منظومه با عنوان تاجالشعرا یاد شده است که ظاهراً این لقب را حکام بختیاری یزد به وی دادند. | |||
گوشهای حماسی از مثنوی فتحنامه در بازگویی رزم سپاه سردار جنگ و راهزنان | |||
ز نعل سمند و ز دود تفنگ ز آهنگ گردان، ز دشت ستیز | |||
بلرزید در دخمه پور پشنگ زمین آهنین شد، هوا نیل رنگ | |||
به پا گشت هنگامه رستخیز ز غریدن آلمانی تفنگ<ref>اشعارفرخی - تاریخ معاصر</ref> | |||
=== گلچینی از اشعار فرخی یزدی === | |||
{{شعر}}{{ب|آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی|دست خود ز جان شستم از برای آزادی}} | {{شعر}}{{ب|آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی|دست خود ز جان شستم از برای آزادی}} | ||
خط ۲۳۳: | خط ۲۳۰: | ||
<ref>[http://www.amoozegarha.ir/poem/فرخی-یزدی-قسم-به-عزت-و-قدر-و-مقام-آزادی/ آموزگارها -شعر فرخی]</ref> | <ref>[http://www.amoozegarha.ir/poem/فرخی-یزدی-قسم-به-عزت-و-قدر-و-مقام-آزادی/ آموزگارها -شعر فرخی]</ref> | ||
== | == درگذشت فرخی یزدی == | ||
فرخی یزدی به هنگام مرگ بیش از | [[پرونده:خانه فرخی.JPG|جایگزین=خانهی فرخی یزدی|بندانگشتی|320x320پیکسل|خانهی فرخی یزدی]] | ||
فرخی یزدی به هنگام مرگ بیش از ۲ سالی بود که به جرم اسائه ادب مقام سلطنت، در زندان به سر میبرد. قرار بود پس از ۳ سال از زندان آزاد شود. اما او با آمپول هوای پزشکاحمدی در حمام بیمارستان زندان موقت شهربانی در تاریخ ۲۴ مهر ماه ۱۳۱۸، به قتل رسید. فتحالله بهزادی پزشکیار وقت بیمارستان زندان موقت شهربانی، در گزارشی پس از سقوط [[رضاشاه پهلوی|رضاشاه]] دربارهی قتل محمد فرخی یزدی به دادگاهی که جهت تعقیب جانیان دوره مذکور تشکیل شد آورده است. بهزادی و همکارش علی سینکی در شب حادثه در بیمارستان فوق کشیک داشتند. در گزارش فتحالله بهزادی آمده است: | |||
«... قبلاً از طرف اداره زندان محمد یزدی سرپاسبان آمده، شیشههای پنجره اتاق حمام را گل سفید زده و پنجرههای اتاق حمام را گرفته و مسدود نمودند، و روز ۲۱/۷/۱۸ فرخی را به آن اتاق انتقال دادند؛ و دستور دادند که کسی حق ندارد به اتاق حمام داخل شود و درب را قفل کردند و کلیدش را همراه خود بردند و نزد پایور نگهبانی بود و هر وقت که برای معاینه و دادن دستور دوایی لازم بود به پایور نگهبانی اطلاع داده و با حضور آنها غذا و دوا داده میشد و مجدداً درب را قفل و کلید آن را با خود میبردند تا روز ۲۴/۷/۱۸ [ساعت پنج و نیم بعداز ظهر، برحسب دستور یاور بردبار، رئیس زندان موقت مرا مأمور کردند که به منزل سلطان متنعم، پایور زندان بانوان رفته و از او عیادت کنم. پس از مراجعت به زندان دیدم که پزشک احمدی نیست. من از علی سینکی سؤال کردم که احمدی کجاست؟ گفت رفتهاست. از پشت پنجره بیمارستان صدا کردم که کلید را بیاورید تا شام فرخی را بدهیم. جواب دادند که فرخی گفته است امشب شام نمیخورم. ساعت بین نه و نیم و ده بود که نیرومند وارد زندان شده و پایور نگهبان هم از عقب ایشان بودند. صبح که آقای دکتر هاشمی آمدند پس از آنکه تمام اتاق را بازدید نمودند برای عیادت فرخی آمد دم پنجره بیمارستان بنده صدا زدم آژان کلید را بیاورید که هم چای فرخی را بدهم و هم دکتر او را معاینه کند. کلید را آوردند درب اتاق فرخی را باز کردند. دکتر هاشمی به جلو بنده از عقب ایشان پایور نگهبان یزدی هم از رفقای ما داخل شده و علی سینکی هم با ما بود. مشاهده کردم که فرخی روی تخت برخلاف همیشه دراز کشیدهاست. چون همه روزه که وارد میشدیم به پا ایستاده و پس از سلام و تعارف چند بیتی اشعار و رباعی که ساخته بود برای ما میخواند. وضعیت فرخی اینطور بود: یک پایش از تخت آویزان و یک دستش روی تنه و جلو یقه پیراهن، یک دست دیگر او روی شکم، چشمانش باز و گودافتاده بود. از مشاهده این وضعیت دکتر هاشمی و من و علی چنان تکان خوردیم که یزدی و پایور نگهبان که همراه ما بودند ملتفت به این موضوع شدند و پس از اینکه از اتاق خارج شدیم دکتر هاشمی با حالت رنگپریدگی باقیبود. وقتی فرخی را مرده مشاهدهکردم چون انتظار دیدن چنین وضعیتی را نداشتم تکان سختی خوردم و دکتر هاشمی مدت یک ساعت در حالت بهت بود و پشت میز نشسته ولی نمیتوانست دفتر نگهبانی و نسخهها را بازدید کند. روز قبل از فوتش وقتی وارد اتاق فرخی شدیم فرخی به پا ایستاده تا دم درب ما را مشایعت کرد. من با علی سینکی که خارج شدیم نزدیک بانک سپه بودیم به علی گفتم بابا چطور شد که فرخی مرد و گفتم مگر آمپول کانف فرخی را که دستور دادم و دکتر هاشمی دادهبود به او نزدید؟ گفت آمپول را دکتر احمدی از من گرفت و گفت من خودم به فرخی میزنم و آنچه بنده میدانم از روی ایمان عرض کنم این است که فرخی به مرگ طبیعی نمرده و غیرطبیعی مردهاست و تا آن تاریخ معمول نبود که دکتر احمدی آمپول را از علی سینکی یا انفرمیههای دیگر بگیرد و مثل مورد فرخی خودش به بیمار تزریق کند. دکتر احمدی صریحاً در بازجویی گفتهاست که من هیچ وقت آمپولی به بیمار تزریق نکردهام و این کار مربوط به انفرمیه است. بنابراین دکتر احمدی فرخی را کشته است.<ref>[http://www.iichs.ir/News-33/-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%82%D8%AA%D9%84-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%AE%DB%8C-%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C-/?id=33 گزارشی درباره قتل محمد فرخی یزدی - مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران]</ref> | |||
سر انجام روز موعود فرا رسید، روزی که فرّخی | سر انجام روز موعود فرا رسید، روزی که فرّخی پیشبینی کرده بود: | ||
{{شعر}}{{ب|به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن، زان رو|که بنیانِ جفا و جور، | {{شعر}}{{ب|به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن، زان رو|که بنیانِ جفا و جور، بیبنیاد میگردد}}{{پایان شعر}} | ||
پس از برکناری | پس از برکناری رضاشاه و تبعید وی به ژوهانسبورگ، بسیاری از ترسها فرو ریخت. از نخستین اندیشههایی که پس از فروپاشی نظم سابق، عملی شد، محاکمه دژخیمان آزادی بود. سرانجام دادگاه دیوان جنایی راًی خود را در سی بهمن ۱۳۲۲اعلام کرد: به نظر دادگاه، جرم پزشکاحمدی به شرح زیر است: قتل عمدی مرحوم فرّخی و مرحوم جعفرقلی سردار اسعد محرز و بنا به مادّهً صد و هفتاد قانون مجازات عمومی محکوم به اعدام است.<ref name=":4" /> | ||
{{شعر}}{{ب|اگر خدای به من، فرصتی دهد یک روز|کشم ز مرتجعین، انتقام آزادی}}{{پایان شعر}} | {{شعر}}{{ب|اگر خدای به من، فرصتی دهد یک روز|کشم ز مرتجعین، انتقام آزادی}}{{پایان شعر}} | ||
خط ۲۴۸: | خط ۲۴۸: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:افراد در انقلاب مشروطه]] | [[رده:افراد در انقلاب مشروطه]] | ||
[[رده:اهالی یزد]] | [[رده:اهالی یزد]] |
ویرایش