۴۱۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶۷: | خط ۱۶۷: | ||
در همان سال، دوباره نمایندهی تبریز در مجلس شورای ملی شد و او در این دوره رهبری تندروها را در حزب دموکرات در دست گرفت و با گروه اجتماعیون ـ عامیون به رهبری حیدرخان عمواوغلی همکاری داشت. دموکراتها ازا اصلاحات عمیق و گسترده حمایت میکردند. در مقابل دموکراتهای مجلس، اعتدالیون قرار داشتند که محافظهکار به حساب میآمدند و در جریان درگیری و کشاکش دو جناح سیدعبدالله بهبهانی ترور شد. | در همان سال، دوباره نمایندهی تبریز در مجلس شورای ملی شد و او در این دوره رهبری تندروها را در حزب دموکرات در دست گرفت و با گروه اجتماعیون ـ عامیون به رهبری حیدرخان عمواوغلی همکاری داشت. دموکراتها ازا اصلاحات عمیق و گسترده حمایت میکردند. در مقابل دموکراتهای مجلس، اعتدالیون قرار داشتند که محافظهکار به حساب میآمدند و در جریان درگیری و کشاکش دو جناح سیدعبدالله بهبهانی ترور شد. | ||
تقیزاده میگوید: <blockquote>«بعد از یک سال که آقا سیدعبدالله از کربلا برگشت و قدرت پیدا کرد، یک شب او را کشتند. دودستگی پیدا شده بود. حتی گفتند که من دست در کشتن سید عبدالله داشتم. دروغ محض بود. من خود خیلی متأثر شدم. چون او حق بزرگی بر مشروطیت داشت. آنها، در مقابل میرزا علیمحمدخان تربیت را کشتند. او مثل اولاد من بود. او را بهکلی بیگناه کشتند. یک سال بود دست به کاری نمیزد. شاید حیدرخان دست داشت ... بعد معلوم شد رجب نامی از مجاهدین بود که سیدعبدالله را کشت و در رفت. رفت به تبریز. تبریز هم بمب انداخت به خانهی مجتهد. او را هم آخر کشتند.»</blockquote>این قتل و دستگیری و زندانی شدن یک روحانی که تقیزاده بر کیفر او تأکید کرده بود، زمینهای فراهم کرد تا حکمی علیه وی از سوی مراجع نجف صادر شد که تقیزاده در آن به «فساد مسلک سیاسی» و «عدم جواز وی در امور نوعیهی مملکت و عدم لیاقت عضویت در مجلس محترم ملی» متهم شده بود. بعد از این اتفاق او از مجلس سه ماه مرخصی گرفت تا مدتی از تهران دور باشد. روایت تقیزاده از آن زمان این است که وقتی شیخ محمدباقر یک واعظ محلی، چند شیعهی اسماعیلی را در روستایی در نیشابور کشت او را دستگیر و به تهران منتقل کردند، برخی آخوندها نمیخواستند او قصاص شود. در جلسهای که سیدعبدالله بهبهانی و شیخ محمدحسین یزدی حاضر بودند، شیخ محمدحسین یزدی گفت:<blockquote>«هر چه باشد نوع آخوند را که نمیشود کشت. او هر چه باشد از علماست. من «تقیزاده» بسیار متغیر شدم. آنوقت بیش از اندازه من تند بودم. به او گفتم آن چیزهایی که شماها میگویید من هم خواندهام. نه از قرآن و نه از احادیث دلیلی نمیتوان پیدا کرد که اگر مرتکب قتلی معمم باشد از مجازات معاف است. شیخ یزدی گفت شما اول شرابخانهها را ببندید آنوقت آخوند را بکشید. من گفتم مانعةالجمع نیست هم شرابخانهها را میبندیم و هم آخوند مجرم را به سزایش میرسانیم. این حرف مایهی خیلی رنجیدگی آخوندها شد. آنچه خودم تصور میکنم منشأ بغض از این واقعه ایجاد شد. دشمنی جلو رفت و مخالفت روزبهروز شدت گرفت. تا آنجا پیش رفت که حکمی از علمای بزرگ «یعنی» آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و شیخعبدالله مازندرانی و حاجمیرزا حسین حاجمیرزا خلیل طهرانی علیه من گرفتند.»</blockquote>بعد از پیروزی مشروطهطلبان و خلع محمدعلی شاه از قدرت، و تشکیل مجلس دوم، زد و خورد بین جناحها بیشتر شد. دکتر محمدعلی کاتوزیان میگوید: <blockquote>«اکنون که آخرین سنگر استبداد را گرفته بودند ــ طبق سنّتِ ریشهدار و کهن ایرانی ــ وقت آشوب و هرجومرج و زدوخورد شخصیتها و نیروهای سیاسی با هم بود، و رواج آنچه نگارنده "سیاست حذفی" نامیدهام. یعنی آن ویژگی باستانی تاریخ ایران که به محض ضعف و ــ بهویژه ــ سقوط دولت، رهبران و نیروهایی که بر ضّدِ آن متحد شده بودند برای حذفِ یکدیگر به جان هم میافتند.»</blockquote>کمی بعدتر سیدعبدالله بهبهانی که آخوندی بانفوذ و با لیاقت بود، ترور شد و باز هم | تقیزاده میگوید: <blockquote>«بعد از یک سال که آقا سیدعبدالله از کربلا برگشت و قدرت پیدا کرد، یک شب او را کشتند. دودستگی پیدا شده بود. حتی گفتند که من دست در کشتن سید عبدالله داشتم. دروغ محض بود. من خود خیلی متأثر شدم. چون او حق بزرگی بر مشروطیت داشت. آنها، در مقابل میرزا علیمحمدخان تربیت را کشتند. او مثل اولاد من بود. او را بهکلی بیگناه کشتند. یک سال بود دست به کاری نمیزد. شاید حیدرخان دست داشت ... بعد معلوم شد رجب نامی از مجاهدین بود که سیدعبدالله را کشت و در رفت. رفت به تبریز. تبریز هم بمب انداخت به خانهی مجتهد. او را هم آخر کشتند.»</blockquote>این قتل و دستگیری و زندانی شدن یک روحانی که تقیزاده بر کیفر او تأکید کرده بود، زمینهای فراهم کرد تا حکمی علیه وی از سوی مراجع نجف صادر شد که تقیزاده در آن به «فساد مسلک سیاسی» و «عدم جواز وی در امور نوعیهی مملکت و عدم لیاقت عضویت در مجلس محترم ملی» متهم شده بود. بعد از این اتفاق او از مجلس سه ماه مرخصی گرفت تا مدتی از تهران دور باشد. روایت تقیزاده از آن زمان این است که وقتی شیخ محمدباقر یک واعظ محلی، چند شیعهی اسماعیلی را در روستایی در نیشابور کشت او را دستگیر و به تهران منتقل کردند، برخی آخوندها نمیخواستند او قصاص شود. در جلسهای که سیدعبدالله بهبهانی و شیخ محمدحسین یزدی حاضر بودند، شیخ محمدحسین یزدی گفت:<blockquote>«هر چه باشد نوع آخوند را که نمیشود کشت. او هر چه باشد از علماست. من «تقیزاده» بسیار متغیر شدم. آنوقت بیش از اندازه من تند بودم. به او گفتم آن چیزهایی که شماها میگویید من هم خواندهام. نه از قرآن و نه از احادیث دلیلی نمیتوان پیدا کرد که اگر مرتکب قتلی معمم باشد از مجازات معاف است. شیخ یزدی گفت شما اول شرابخانهها را ببندید آنوقت آخوند را بکشید. من گفتم مانعةالجمع نیست هم شرابخانهها را میبندیم و هم آخوند مجرم را به سزایش میرسانیم. این حرف مایهی خیلی رنجیدگی آخوندها شد. آنچه خودم تصور میکنم منشأ بغض از این واقعه ایجاد شد. دشمنی جلو رفت و مخالفت روزبهروز شدت گرفت. تا آنجا پیش رفت که حکمی از علمای بزرگ «یعنی» آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و شیخعبدالله مازندرانی و حاجمیرزا حسین حاجمیرزا خلیل طهرانی علیه من گرفتند.»</blockquote>بعد از پیروزی مشروطهطلبان و خلع محمدعلی شاه از قدرت، و تشکیل مجلس دوم، زد و خورد بین جناحها بیشتر شد. دکتر محمدعلی کاتوزیان میگوید: <blockquote>«اکنون که آخرین سنگر استبداد را گرفته بودند ــ طبق سنّتِ ریشهدار و کهن ایرانی ــ وقت آشوب و هرجومرج و زدوخورد شخصیتها و نیروهای سیاسی با هم بود، و رواج آنچه نگارنده "سیاست حذفی" نامیدهام. یعنی آن ویژگی باستانی تاریخ ایران که به محض ضعف و ــ بهویژه ــ سقوط دولت، رهبران و نیروهایی که بر ضّدِ آن متحد شده بودند برای حذفِ یکدیگر به جان هم میافتند.»</blockquote>کمی بعدتر سیدعبدالله بهبهانی که آخوندی بانفوذ و با لیاقت بود، ترور شد و باز هم «حیدر عمواوغلی متّهم شد و دستگیرش هم کردند ولی نفوذ دموکراتها سبب شد که بار دیگر او را بدون رسیدگی رها کنند. خیلیها باور داشتند که تقیزاده در ترور بهبهانی دخیل بوده، بلکه حتی محرِک اصلی آن بوده است.» | ||
تقیزاده در خاطراتش در بارهی اتابک و بهبهانی مینویسد:<blockquote>«من خیلی تند بودم، به حد افراط. با او مخالفت میکردم. او هم هزار تا عُمال داشت. پولدار بود ... از یک طرف هم با سیدعبدالله بهبهانی که ستون کار بود نزدیکی پیدا کرد ... سید عبدالله مرد رشیدی بود. مجلس هم تابع او بود. به تدریج اتابک مجلس را زیر نفوذ خود گرفت ... مستشارالدوله خیلی وسایل برانگیخت که امینالسلطان مرا ببیند. من هیچوقت قبول نکردم. چون که مخالف بودم. هر وقت مجلس مذاکره میکرد برضّدش نطق میکردم.»<ref>مقاله تقیزاده از همایون کاتوزیان در نشریه ایران نامه سال ۲۱ صفحه ۱۱</ref></blockquote>گروهی از علمای نجف از جمله آیتالله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی حکم به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. | |||
علت صدور این فتوا به طور خاص، حمایت تقیزاده از حبس شیخ محمدباقر توسط یپرم خان ارمنی (رئیس نظمیۀ وقت) و موافقت با قصاص او به سبب قتل دو نفر اسماعیلی بود | علت صدور این فتوا به طور خاص، حمایت تقیزاده از حبس شیخ محمدباقر توسط یپرم خان ارمنی (رئیس نظمیۀ وقت) و موافقت با قصاص او به سبب قتل دو نفر اسماعیلی بود | ||
متن فتوا بدین شرح بود: | متن فتوا بدین شرح بود:<blockquote>مقام منیع نیابت سلطنت عظمی، حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم، مجلس محترم ملی، کابینه وزارت، سرداران اعظم. | ||
مقام منیع نیابت سلطنت عظمی، حضرات حجج اسلام دامت برکاتهم، مجلس محترم ملی، کابینه وزارت، سرداران اعظم. | |||
چون ضدیت مسلک سیدحسن تقیزاده که جدا تعقیب نموده است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و ازمکنونات فاسده¬اش علنا پرده برداشته است؛ لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است. | چون ضدیت مسلک سیدحسن تقیزاده که جدا تعقیب نموده است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و ازمکنونات فاسده¬اش علنا پرده برداشته است؛ لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است. | ||
خط ۱۸۳: | خط ۱۸۳: | ||
ولاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، و بجمیع ما رقم، قد صدر الحکم | ولاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، و بجمیع ما رقم، قد صدر الحکم | ||
من الاحقر عبدالله مازندرانی، و قدر صدر الحکم من الاحقر الجانی محمد کاظم خراسانی. بذلک».<ref>[https://www.mashreghnews.ir/news/193094/%D9%87%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1 سایت مشرق همه چیز در باره تقیزاده]</ref> | من الاحقر عبدالله مازندرانی، و قدر صدر الحکم من الاحقر الجانی محمد کاظم خراسانی. بذلک».<ref>[https://www.mashreghnews.ir/news/193094/%D9%87%D9%85%D9%87-%DA%86%DB%8C%D8%B2-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AA%D9%82%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1 سایت مشرق همه چیز در باره تقیزاده]</ref></blockquote> | ||
بعد از زد و خوردهای دموکراتها و اعتدالیون و حکم علمای نجف علیه وی، تقیزاده به خارج رفت به این امید که پس از مدتی کوتاهی به ایران برگرد اما این سفر ۱۴ سال طول کشید. تقیزاده به تبریز رفت و خودش میگوید:<blockquote>«بهتدریج من ملتفت شدم آنها زمینهای تهیه میکنند که بر ضد من اقدامی بکنند.» </blockquote>این باعث شد که تقیزاده از تبریز قصد سفر به استانبول کرد. دو سالی آنجا بود بعد مدتی در لندن ماند و بعد هم به آمریکا رفت. | بعد از زد و خوردهای دموکراتها و اعتدالیون و حکم علمای نجف علیه وی، تقیزاده به خارج رفت به این امید که پس از مدتی کوتاهی به ایران برگرد اما این سفر ۱۴ سال طول کشید. در ابتدا تقیزاده به تبریز رفت و خودش میگوید:<blockquote>«بهتدریج من ملتفت شدم آنها زمینهای تهیه میکنند که بر ضد من اقدامی بکنند.» </blockquote>این باعث شد که تقیزاده از تبریز قصد سفر به استانبول کرد. دو سالی آنجا بود بعد مدتی در لندن ماند و بعد هم به آمریکا رفت. | ||
=== تقیزاده و نشریهی کاوه === | === تقیزاده و نشریهی کاوه === | ||
سیدحسن تقیزاده پس از اقامت دوساله در آمریکا در دسامبر ۱۹۱۴ نامهای از کنسول آلمان در نیویورک دریافت کرد که در آن درخواست ملاقات با او شده بود، او هم قبول کرد و به گفتهی خودش:<blockquote>«ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانیها آلمان را مثل پیغمبر، حضرت داود، میدانستند که آمده آنها را نجات دهد. ما همه برای آلمان سینه میزدیم، بدون اینکه ارتباطی با آنها داشته باشیم.»</blockquote> | سیدحسن تقیزاده پس از اقامت دوساله در آمریکا در دسامبر ۱۹۱۴ نامهای از کنسول آلمان در نیویورک دریافت کرد که در آن درخواست ملاقات با او شده بود، او هم قبول کرد و به گفتهی خودش:<blockquote>«ما شوق زیادی به آلمان داشتیم. ایرانیها آلمان را مثل پیغمبر، حضرت داود، میدانستند که آمده آنها را نجات دهد. ما همه برای آلمان سینه میزدیم، بدون اینکه ارتباطی با آنها داشته باشیم.»</blockquote> | ||
تقیزاده پس از دعوت او به آلمان، از کنسول آلمان پرسید بروم چهکار بکنم؟ او در جواب گفت: <blockquote>«دولت آلمان اسرای زیادی از فرانسه و انگلیس و روس گرفته است. عدهی زیادی مسلمان دارد ... میخواستند پروپاگاند به مسلمانان بکنند. چون آنها را دولت انگلیس یا فرانسه به جنگ آلمان آورده بودند و آلمانها میخواستند دل آنها را برگردانند و آنها حالی بشوند که منفعتشان در دوستی آلمان و دشمنی با دولتی است که بر آنها تسلط دارد. برای «آن» کار کسانی را میخواستند که حرفشان نافذ باشد.»<ref>کتاب زندگی طوفانی خاطرات سیدحسن تقیزاده صفحه ۱۸۱</ref></blockquote>به گفتهی تقیزاده آلمانها میخواستند هندیها را علیه انگلیسیها بشورانند و انقلابیون هندی را جمع کرده بودند که به هندوستان بفرستند اما آنها برای رفتن به هند باید از عثمانی که متحد آلمان بود رد شوند و بعد از ایران بگذرند و به هند برسند. مشکلشان این بود که در ایران اگر همدست نداشته باشیم نمیشود. پس باید از وطنپرستان ایران بعضیها را پیدا کرده با خود همدست کنیم ... آنها هم اسم مرا پیدا کرده بودند و به آلمانها گفته بودند که اگر فلان کس را پیدا بکنید، او در ایران نفوذ کلام دارد. باعث این شد که آلمانها پی من آمدند.» | تقیزاده پس از دعوت او به آلمان، از کنسول آلمان پرسید: بروم چهکار بکنم؟ او در جواب گفت: <blockquote>«دولت آلمان اسرای زیادی از فرانسه و انگلیس و روس گرفته است. عدهی زیادی مسلمان دارد ... میخواستند پروپاگاند به مسلمانان بکنند. چون آنها را دولت انگلیس یا فرانسه به جنگ آلمان آورده بودند و آلمانها میخواستند دل آنها را برگردانند و آنها حالی بشوند که منفعتشان در دوستی آلمان و دشمنی با دولتی است که بر آنها تسلط دارد. برای «آن» کار کسانی را میخواستند که حرفشان نافذ باشد.»<ref>کتاب زندگی طوفانی خاطرات سیدحسن تقیزاده صفحه ۱۸۱</ref></blockquote>به گفتهی تقیزاده آلمانها میخواستند هندیها را علیه انگلیسیها بشورانند و انقلابیون هندی را جمع کرده بودند که به هندوستان بفرستند اما آنها برای رفتن به هند باید از عثمانی که متحد آلمان بود رد شوند و بعد از ایران بگذرند و به هند برسند. مشکلشان این بود که در ایران اگر همدست نداشته باشیم نمیشود. پس باید از وطنپرستان ایران بعضیها را پیدا کرده با خود همدست کنیم ... آنها هم اسم مرا پیدا کرده بودند و به آلمانها گفته بودند که اگر فلان کس را پیدا بکنید، او در ایران نفوذ کلام دارد. باعث این شد که آلمانها پی من آمدند.» | ||
وزارت خارجهی آلمان در نظر داشت تقیزاده با هندیها کار کند اما خودش میگوید: <blockquote>«من قبول نکردم. گفتم ما باید مستقل باشیم و یک کمیتهی ایرانی تشکیل بدهیم و همه وطنپرستان ایرانی و آنهایی که نفوذ دارند جمعآوری بکنیم. آنها قبول کردند.»</blockquote>تقیزاده شروع کرد به دعوت کردن از ایرانیانی که در سوئیس، فرانسه، انگلستان و استانبول میشناخت. به گفته خودش: <blockquote>یک مرکزی درست کردند و مشغول کار شدیم.»</blockquote>آلمانها از همهی انقلابیون تحت تسلط انگلیس و روس و فرانسه افرادی را جمع کرده بودند تا بر ضد انگلیس و روسیه و فرانسه کار بکنند. ایرانیها هم از گوشه و کنار اروپا و استانبول جمع شدند. کاظمزادهی ایرانشهر از کمبریج، ابراهیم پورداود، محمد قزوینی و محمودخان اشرفزاده از پاریس، راوندی، سعداللهخان درویش و محمدعلی جمالزاده و نصراللهخان جهانگیر از سوئیس آمدند. از استانبول هم اسماعیل امیرخیزی، نوبری، میرزاآقا معروف به ناله ملت (که نام هفتهنامهی او بود) و چند نفر دیگر آمدند و کمیتهی ملی برلن راهاندازی شد. تقیزاده میگوید <blockquote>«در برلین مجمعی درست کردیم و بحث میکردیم. نظامنامه نوشتیم. قرار گذاشتیم که با آلمانها کار بکنیم.» تعدادی از این افراد به بغداد و شیراز و تهران فرستاده شدند. کاظم زادهی ایرانشهر و میرزا رضاخان افشار به تهران فرستاده شدند، اشرفزاده به فارس فرستاده شد که در راه گیر اشرار کرد افتاد و کشته شد. پورداود و جمالزاده هم به بغداد رفتند.</blockquote>این گروه زیر نظر مرکزی بود در وزارت خارجهی آلمان به نام «امور ممالک شرق» و تقیزاده میگوید: <blockquote>«بعداً روزنامهی کاوه را بنا کردیم، که روزنامهای سیاسی بر ضد دشمنان آلمان و برای استقلال کامل ایران به تقویت آلمان بود.»</blockquote>کاوه را تقیزاده و محمد قزوینی پایهگذاری کردند و پنج سال در برلن منتشر شد در دو دورهی مستقل. دورهی اول در زمان جنگ جهانی اول ۳۵ شماره منتشر شد و دورهی دوم با پایان جنگ اول شروع شد. وقتی جنگ جهانی اول تمام شد، دوستان و همکاران تقیزاده هر کدام به جایی رفتند و تقیزاده و جمالزاده در «سختی و تنگدستی» دورهی دوم کاوه را منتشر کردند. تقیزاده در سرمقالهی دورهی جدید کاوه نوشت:<blockquote>«روزنامهی کاوه زائیدهی جنگ بود و لذا روش این روزنامه نیز با موقع جنگ متناسب بود و حالا که جنگ ختم شده و صلح بینالمللی | وزارت خارجهی آلمان در نظر داشت تقیزاده با هندیها کار کند اما خودش میگوید: <blockquote>«من قبول نکردم. گفتم ما باید مستقل باشیم و یک کمیتهی ایرانی تشکیل بدهیم و همه وطنپرستان ایرانی و آنهایی که نفوذ دارند جمعآوری بکنیم. آنها قبول کردند.»</blockquote>تقیزاده شروع کرد به دعوت کردن از ایرانیانی که در سوئیس، فرانسه، انگلستان و استانبول میشناخت. به گفته خودش: <blockquote>یک مرکزی درست کردند و مشغول کار شدیم.»</blockquote>آلمانها از همهی انقلابیون تحت تسلط انگلیس و روس و فرانسه افرادی را جمع کرده بودند تا بر ضد انگلیس و روسیه و فرانسه کار بکنند. ایرانیها هم از گوشه و کنار اروپا و استانبول جمع شدند. کاظمزادهی ایرانشهر از کمبریج، ابراهیم پورداود، محمد قزوینی و محمودخان اشرفزاده از پاریس، راوندی، سعداللهخان درویش و محمدعلی جمالزاده و نصراللهخان جهانگیر از سوئیس آمدند. از استانبول هم اسماعیل امیرخیزی، نوبری، میرزاآقا معروف به ناله ملت (که نام هفتهنامهی او بود) و چند نفر دیگر آمدند و کمیتهی ملی برلن راهاندازی شد. تقیزاده میگوید: <blockquote>«در برلین مجمعی درست کردیم و بحث میکردیم. نظامنامه نوشتیم. قرار گذاشتیم که با آلمانها کار بکنیم.» تعدادی از این افراد به بغداد و شیراز و تهران فرستاده شدند. کاظم زادهی ایرانشهر و میرزا رضاخان افشار به تهران فرستاده شدند، اشرفزاده به فارس فرستاده شد که در راه گیر اشرار کرد افتاد و کشته شد. پورداود و جمالزاده هم به بغداد رفتند.</blockquote>این گروه زیر نظر مرکزی بود در وزارت خارجهی آلمان به نام «امور ممالک شرق» و تقیزاده میگوید: <blockquote>«بعداً روزنامهی کاوه را بنا کردیم، که روزنامهای سیاسی بر ضد دشمنان آلمان و برای استقلال کامل ایران به تقویت آلمان بود.»</blockquote>کاوه را تقیزاده و محمد قزوینی پایهگذاری کردند و پنج سال در برلن منتشر شد در دو دورهی مستقل. دورهی اول در زمان جنگ جهانی اول ۳۵ شماره منتشر شد و دورهی دوم با پایان جنگ اول شروع شد. وقتی جنگ جهانی اول تمام شد، دوستان و همکاران تقیزاده هر کدام به جایی رفتند و تقیزاده و جمالزاده در «سختی و تنگدستی» دورهی دوم کاوه را منتشر کردند. تقیزاده در سرمقالهی دورهی جدید کاوه نوشت:<blockquote>«روزنامهی کاوه زائیدهی جنگ بود و لذا روش این روزنامه نیز با موقع جنگ متناسب بود و حالا که جنگ ختم شده و صلح بینالمللی در رسیده کاوه نیز دورهی جنگی خود را ختم شده میداند و به یک صلحی شروع میکند و لهذا اساس و خط روش تازهای که از اول سال ۱۹۲۰ میلادی مطابق با ربیعالثانی ۱۳۳۸ کاوهی جدید پیش میگیرد نسبتی با کاوهی سابق ندارد در واقع روزنامهی تازهای میشود که مندرجات آن بیشتر مقالات علمی، ادبی و تاریخی خواهد بود و مسلک و مقصدش بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپایی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی از امراض و خطرهای مستولی بر آن و به قدر مقدور تقویت به آزادی داخلی و خارجی آن.»</blockquote>در همان شماره تقیزاده ایدهی «ترویج تمدن اروپایی» را بسط داد و نوشت: <blockquote>«ایران باید ظاهراً، باطناً، جسماً و روحاً فرنگیماب شود و بس»</blockquote>و توضیح داد که منظورش چیست: <blockquote>«امروز چیزی که بهحدّ اعلا برای ایران لازم است و همهی وطندوستان ایران با تمام قوا باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدّم دارند سه چیز است ... نخست قبول و ترویج تمدّن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثناء (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را «وطنپرستی کاذب» توان خواند. دوّم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم.»</blockquote>این نگاه با مخالفت و انتقادهایی مواجه شد و تقیزاده در مقدمهی کتاب مقدمهی تعلیمات عمومی و یا اصول اساسی تمدن در سال ۱۳۰۷ خورشیدی نوشت:<blockquote>«برای رفع هر نوع سوءتفاهمی باید با صراحتِ هرچه تمامتر اظهار نماییم که در عقیدهی ما در بارهی اخذ تمدن فرنگی هیچگونه تغییری عارض نگردیده و هنوز هم کاملاً به همان صورتی که چند سال پیش در روزنامهی کاوه روشن و واضح و بدون هیچ ابهامی و حتی با قدری خشونت بیان گردیده است به اعتبار خود باقی است و امروز نیز بدون هیچ تردیدی همان عقیده را تکرار میکنم و باز میگویم که ایرانیان بدون کم و زیاد و بیتردید و بیم و بهکلی بلاشرط تمدن مغربزمین را اعم از تمدن مادی و یا اخلاقی و معنوی بپذیرند ولی این نکته را هم میافزایم که این عمل نباید مانع باشد که ما قسمتی از سنن ملی خودمان را که خللی به زندگانی ما وارد نمیسازد و جزو میراث ملی ما باشد علیالخصوص که این دو با هم تناقضی ندارد و مانعة الجمعی در میان نیست و برخلاف اصل و قاعدهای نیست که به موجب آن در موقع اخذ تمدن باید همیشه در مد نظر داشت که آنچه ارتباط با معنویات و روحیات دارد بر آنچه مادی و جسمانی است تقدم دارد.»</blockquote>منتقدان این نگاه، سالیان طولانی بر تقیزاده خرده گرفتند اما او در سال ۱۳۴۵ خورشیدی یعنی سه سال پیش از مرگش در خطابهای معروف در باشگاه معلمان گفت:<blockquote>«اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم.»</blockquote>او سپس در توضیح آن گفت که منظورش تنها وضع ظاهری و عادات و آداب مغربی نیست،<blockquote>«بلکه روح تمدن و فهم و پختگی و رشد اجتماعی و روح تساهل و آزادمنشی و آزاده فکری و مخصوصاً خلاصی از تعصبات افراطی و متانت فکری و وطندوستی از نوع وطندوستی مغربیان و شهامت و فداکاری در راه عقاید خود است که هنوز به این مرحله نزدیک نشدهایم.»</blockquote> | ||
=== تقیزاده نماینده بازرگانی ایران در مسکو === | === تقیزاده نماینده بازرگانی ایران در مسکو === | ||
خط ۲۰۸: | خط ۲۰۸: | ||
سیدحسن تقیزاده در دورهی وزارت مالیه در شهریور ۱۳۱۲ قرارداد ۱۹۳۳ را با شرکت نفت انگلیس امضاء کرد. به گفتهی دکتر کاتوزیان: <blockquote>«از آن تاریخ بود که ــ طبق سنت تهمتزنی و توطئهگرایی ایران ــ «جاسوس مارکدار انگلیس» نام گرفت و بعد هم به لقب "آلت فعل" ملقب شد.»</blockquote>مذاکرهی رسمی با شرکت نفت را تیمورتاش از سال ۱۳۰۶ شروع کرده بود و بعدها نصرتالدوله، داور و تقیزاده نیز در آن شرکت داشتند. وقتی لندن اعلام کرد که سهم ایران از درآمد نفت در سال ۱۹۳۲به یک چهارم کاهش پیدا کرده است رضا شاه خشمگین شد و قرارداد دارسی را آتش زد. انگلیس به جامعهی ملل شکایت کرد و قرار شد طرفین با هم مذاکره کنند. تقیزاده مینویسد:<blockquote>«وقتی با نمایندگان شرکت نفت، بحث شد توافق میکردم. در آن آخر آنها گفتند خوب همه آن را قبول میکنیم اما امتیاز جدید ... یک شصت سال دیگر تمدید شود. گفتیم محال است ... آنها هم گفتند ما غیر از این اگر باشد چمدانهایمان را میبندیم و میرویم.»</blockquote>درادامه تقیزاده در خاطراتش مینویسد:<blockquote>«کُدمن، فردای آن روز رفت پیش رضاشاه به عنوان خداحافظی. گفت سودای (معامله) ما با وزرای شما نمیشود. رضاشاه به اصطلاح حُقه زد. گفت چه شده که شما میروید. این طور نمیشود. یک جلسه پیشِ (در حضور) من باشد. مثل این که خبر ندارد، در حالی که مرحوم داور گفت که ما (گزارش مذاکرات) را ساعت به ساعت میگفتیم ... «کُدمن» گفت: ما با آقایان در خیلی چیزها کنار آمدیم ... تقاضای ما این است که مدت شصت سال از حالا تمدید کنید. (یعنی سی سال علاوه بر مدت امتیاز دارسی) رضاشاه ... گفت محال است. ابدا ابدا نمیشود. ما این همه در این مدت چهل سال لعنت کردهایم به آن کسی که این امتیاز را داده میخواهید شصت سال دیگر به ما لعنت کنند ... رئیس کمپانی گفت که معنی این است که نمیشود. ما را مرخص کنید برویم. این «رضاشاه» در آنجا جا خورد ... به هر حال وازد. کسی به درستی علتش را نفهمید که چرا یک مرتبه سست شد. خودش گفت طوری کنار بیائید. آخر آنچه آنها میخواستند شد.»</blockquote>تقیزاده در ادامه مینویسد: <blockquote>«ما خیلی خیلی ناراضی شدیم ... علیاکبر داور، آدم خیلی عاقلی بود. او هم خیلی خیلی ملول شد. گفت به من که این دیگر بد شد و خیلی هم بد شد. دو سه روز رضاشاه هِی به من میگفت که چهتان است ... بعد خودش یواش یواش ملتفت شد. به من گفت که شما خیال نکنید که خیلی بد شده است. بعدها اصلاح میشود. هی مرا تسلی میداد.»</blockquote> | سیدحسن تقیزاده در دورهی وزارت مالیه در شهریور ۱۳۱۲ قرارداد ۱۹۳۳ را با شرکت نفت انگلیس امضاء کرد. به گفتهی دکتر کاتوزیان: <blockquote>«از آن تاریخ بود که ــ طبق سنت تهمتزنی و توطئهگرایی ایران ــ «جاسوس مارکدار انگلیس» نام گرفت و بعد هم به لقب "آلت فعل" ملقب شد.»</blockquote>مذاکرهی رسمی با شرکت نفت را تیمورتاش از سال ۱۳۰۶ شروع کرده بود و بعدها نصرتالدوله، داور و تقیزاده نیز در آن شرکت داشتند. وقتی لندن اعلام کرد که سهم ایران از درآمد نفت در سال ۱۹۳۲به یک چهارم کاهش پیدا کرده است رضا شاه خشمگین شد و قرارداد دارسی را آتش زد. انگلیس به جامعهی ملل شکایت کرد و قرار شد طرفین با هم مذاکره کنند. تقیزاده مینویسد:<blockquote>«وقتی با نمایندگان شرکت نفت، بحث شد توافق میکردم. در آن آخر آنها گفتند خوب همه آن را قبول میکنیم اما امتیاز جدید ... یک شصت سال دیگر تمدید شود. گفتیم محال است ... آنها هم گفتند ما غیر از این اگر باشد چمدانهایمان را میبندیم و میرویم.»</blockquote>درادامه تقیزاده در خاطراتش مینویسد:<blockquote>«کُدمن، فردای آن روز رفت پیش رضاشاه به عنوان خداحافظی. گفت سودای (معامله) ما با وزرای شما نمیشود. رضاشاه به اصطلاح حُقه زد. گفت چه شده که شما میروید. این طور نمیشود. یک جلسه پیشِ (در حضور) من باشد. مثل این که خبر ندارد، در حالی که مرحوم داور گفت که ما (گزارش مذاکرات) را ساعت به ساعت میگفتیم ... «کُدمن» گفت: ما با آقایان در خیلی چیزها کنار آمدیم ... تقاضای ما این است که مدت شصت سال از حالا تمدید کنید. (یعنی سی سال علاوه بر مدت امتیاز دارسی) رضاشاه ... گفت محال است. ابدا ابدا نمیشود. ما این همه در این مدت چهل سال لعنت کردهایم به آن کسی که این امتیاز را داده میخواهید شصت سال دیگر به ما لعنت کنند ... رئیس کمپانی گفت که معنی این است که نمیشود. ما را مرخص کنید برویم. این «رضاشاه» در آنجا جا خورد ... به هر حال وازد. کسی به درستی علتش را نفهمید که چرا یک مرتبه سست شد. خودش گفت طوری کنار بیائید. آخر آنچه آنها میخواستند شد.»</blockquote>تقیزاده در ادامه مینویسد: <blockquote>«ما خیلی خیلی ناراضی شدیم ... علیاکبر داور، آدم خیلی عاقلی بود. او هم خیلی خیلی ملول شد. گفت به من که این دیگر بد شد و خیلی هم بد شد. دو سه روز رضاشاه هِی به من میگفت که چهتان است ... بعد خودش یواش یواش ملتفت شد. به من گفت که شما خیال نکنید که خیلی بد شده است. بعدها اصلاح میشود. هی مرا تسلی میداد.»</blockquote> | ||
هنوز هم گروهی امضای قرارداد را توطئهی انگلیس و رضاشاه و تقیزاده میدانند اما دکتر کاتوزیان میگوید: <blockquote>«راستش این است که نه توطئهای وجود داشت، نه کسی جاسوس انگلیس بود. ایران مثل همیشه چوب ندانمکاری خود را خورد که در یک رژیم استبدادی مکرراً پیش میآید.»</blockquote>بعد از آنکه کابینهی مخبرالسلطنه عزل شد و فروغی جای او را گرفت. در کابینهی جدید تقیزاده را کنار گذاشتند و داور که وزیر عدلیه بود به جای تقیزاده وزیر مالیه شد. او را وزیر مختار ایران در فرانسه کردند ولی آن هم دیری نپائید. پس از انتقاد روزنامههای فرانسه از رضاشاه و اوضاع ایران، شاه میخواست «انتقادها متوقف شود و انتقادکنندگان تنبیه شوند.» اما تقیزاده گزارش داد که در فرانسه نمیشود جلوی انتقاد را گرفت و برای همین هم برکنار شد. | هنوز هم گروهی امضای قرارداد را توطئهی انگلیس و رضاشاه و تقیزاده میدانند اما دکتر کاتوزیان میگوید: <blockquote>«راستش این است که نه توطئهای وجود داشت، نه کسی جاسوس انگلیس بود. ایران مثل همیشه چوب ندانمکاری خود را خورد که در یک رژیم استبدادی مکرراً پیش میآید.»</blockquote>بعد از آنکه کابینهی مخبرالسلطنه عزل شد و فروغی جای او را گرفت. در کابینهی جدید تقیزاده را کنار گذاشتند و داور که وزیر عدلیه بود به جای تقیزاده وزیر مالیه شد. او را وزیر مختار ایران در فرانسه کردند ولی آن هم دیری نپائید. پس از انتقاد روزنامههای فرانسه از رضاشاه و اوضاع ایران، شاه میخواست «انتقادها متوقف شود و انتقادکنندگان تنبیه شوند.» اما تقیزاده گزارش داد که در فرانسه نمیشود جلوی انتقاد را گرفت و برای همین هم برکنار شد. |
ویرایش